تفاسير متعدد قرآن نشان ميدهد كه هريك از مفسران، قرآن را از منظري خاص و ديدگاهي محدود تفسير كرده است، يعني مفاهيم قرآن را براساس بينش خود- كه الزاما يك بينش بيش نيست- فهم كرده و توضيح دادهاند.
برخي تنها به توضيح ادبيات، بلاغت و ابعاد لفظي و نحوي قرآن بسنده كردهاند. گروهي به دليل تعلق خاطر شخصي يا به تناسب اقتضائات روزگار خود، توضيح و توصيف مباحث عقلي، فلسفي و كلامي قرآن را وجهه همت خود كردهاند و در اين ميدان، قرآن را معركه آراي گوناگون و گاه متضاد خود ساختهاند. گروه ديگري از اهل تفسير نيز به ابعاد فقهي، اخلاقي، عرفاني و ... علاقه نشان دادهاند.
منظور ما از «روش تفسيري» اين نوع اختلافها در تفسير قرآن نيست؛ چراكه اينها همه محصول اختلاف در نگرش به مفاهيم است نه اختلاف در كيفيت و راهبرد استخراج معاني و مقاصد قرآن. در بحث از روشهاي تفسيري، پرداختن به مباحثي نظير آنچه آمد، نه مفيد است و نه مربوط.
«روشهاي تفسيري» درواقع از مبادي نخستين هر نوع پژوهش تفسيري است، يعني مفسر در آغاز بايد معلوم كند كه به گونهاي اصولي چه مبنا (روش)اي را زيربناي استخراج مفاهيم عقلي، نقلي، علمي، كلامي، فلسفي و ... از قرآن قرار داده است، اما اهتمام و توجه مفسر به يك بعد از ابعاد معارف قرآني و انصراف از ديگر جنبهها، در مرحله بعد مطرح است، بنابراين اختلاف در گرايشهاي علمي مفسران، ربطي به روشهاي تفسيري ندارد و درواقع از اوصاف عرضي تفسير است.
«روش تفسيري» را نبايد با مفاهيمي چون «مذاهب تفسيري»، «وجوه تفسير»، «رويكردهاي تفسيري» و ... اشتباه كرد. همچنين گفتيم كه همين گرايشهاي علمي و سليقههاست كه مذاهب مختلف تفسيري را پديد آورده است و معلوم است كه هريك از اين مذاهب تفسيري، برخاسته از روش مخصوصي است كه معتقدان به آن، روشهاي ديگر را در فهم قرآن مردود يا ناكافي دانستهاند.
بايد توجه كنيم كه ارائه فهرستي از روشهاي تفسيري به اين معناست كه هريك از اين روشها در واقع به مذهب تفسيري خاصي نظر دارند؛ مثلا روش تفسير مأثور نشان ميدهد كه معتقدان به اين روش تفسيري براساس چه شيوهاي، روايات را با آيات قرآن تطبيق ميدادهاند، در كجا از حديث استفاده تفسيري ميكردهاند و در كجا نه، آيا در نظر ايشان حديث، مفاد آيات را توضيح ميدهد يا تقويت ميكند و ... ميبينيم كه حتي براي ارائه فهرستي كلي از روشهاي تفسيري، ناچار از اين توضيح هستيم كه «روش» با «مذهب» يا «رويكرد تفسيري» متفاوت است.
برخي از صاحبنظران، اين تفاوت ميان روشها و رويكردها را به خوبي دريافتهاند و پژوهشهاي قرآني خود را بر اين اساس سامان دادهاند. براي نمونه بخشي از نگاشته استاد محمدهادي معرفت را در اينجا ميآوريم. ايشان در اين پاره از سخن، علاوه بر يادآوري اين تفاوت و نيز اشارهاي به علل اختلاف رويكردهاي مفسران، همچنين روشهاي تفسيري را در دو عنوان كلي «نقلي» و «اجتهادي» آوردهاند و نوشتهاند: «اما روشهاي تفسيري كه مفسر در تفسير خود به آن توجه دارد و از آن پيروي ميكند، برحسب اختلاف رويكردها و ذوق مفسران و نيز برحسب دادههاي علمي، معرفتي و گونههاي مختلف فرهنگ، مختلف است. گروهي از ايشان پا را از «نقل» فراتر نمينهند و چنين معتقدند كه «عقل» راهي به تفسير كلام الهي ندارد.
گروهي نيز دخالت عقل را در تفسير قرآن جايز ميشمارند و ابراز رأي و نظر و اجتهاد را داراي قلمروي گسترده در تفسير قرآن ميدانند. قرآن نيز ميفرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» (محمد /24) و نيز ميفرمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلم يتفكرون» (نحل /44). تدبر در قرآن و تفكر درباره آيات و مفاهيم آنها داراي گسترهاي وسيع است كه قرآن خود با اين دو آيه به آن دعوت كرده است. اگرچه برخي در برخورد عقلي با قرآن راه افراط را پيمودهاند و چه بسا آن را با توهمهاي تكلفآميز درآميختهاند، در هر صورت روشي كه مفسران بر طبق آن سلوك كردهاند يا «نقلي» است يا «اجتهادي».
مبنا در روش نقلي تكيه بر آرا و اقوال مأثور است كه گاه با توضيح و تبيين همراه است- مانند روشي كه طبري در تفسير خود پي گرفته است- و يا فقط به نقل بسنده ميشود مانند روش تفسيري جلالالدين سيوطي و بحراني. مبناي روش نظري ـ اجتهادي در تفسير قرآن نيز يا فقط بر رأي خاص استوار است كه برخاسته از عقيده و مذهب مفسر است (مانند بيشتر تفاسير اهل باطن) و يا مبتني بر مجموعهاي از مصادر معقول و منقول در تفسير است.»(1)
از همين جا معلوم ميشود كه بعضي تقسيمبنديها- مثلا تحت عنوان «اقسام تفسير»- كه مبناي آن همان گرايشهاي علمي مفسران بوده است، بيانگر روشهاي تفسير قرآن نيست؛ مثلا يكي از نويسندگان براساس سليقه خود، روشهاي تفسير قرآن را در سه دسته «مرضي»، «مجاز» و «ممنوع» خلاصه كرده است و نوع اول را شامل تفاسير لغوي، ادبي، موضوعي و تفسير قرآن به قرآن دانسته، نوع دوم را شامل تفاسير جدلي، كلامي، فلسفي، عرفاني و علمي، و نوع سوم را نيز شامل تفاسير رمزي صوفيانه، باطني و شيوه تفسير به رأي دانسته است(2).
اينك به يك نمونه ديگر از تقسيمبندي تفاسير آيات اشاره ميكنيم تا نشان دهيم اين تقسيمبنديها كه ريشه در گرايشهاي علمي دارد و به محتواي تفاسير مربوط است با بحث «روش تفسيري» ربط وثيقي ندارد: طبري در يك تقسيمبندي ذوقي در بحثي با عنوان «القول فيالوجوه التي من قبلها يوصل الي معرفه تأويلالقرآن» تفاسير را به سه دسته تقسيم ميكند:
1.تفسيري كه جز با بيان رسول خدا (ص) ما را به تاويل قرآن بازنميرساند.
2.تفسيري كه تنها علم (تأويل) الهي راه به حقيقت آن ميبرد.
3.تفسيري كه هر آگاه به لغت و زبان عرب آن را درمييابد(3).
اين تقسيمبندي، تقسيم انواع تفسير و روشهاي آن نيست، بلكه اشاره به نوعي تقسيمبندي آيات از لحاظ پيچيدگي ظواهر آنها دارد. قرآنپژوهان ديگر نيز به اين تقسيمبنديهاي استحساني و ذوقي اشاره كردهاند(4).
معيار اين نوع تقسيمبنديها در واقع همان محتواي تفاسير و مطالبي است كه مفسران آنها را به عنوان آرا و اقوال تفسيري در آثار خود گرد آوردهاند، اما سخن در اين است كه معيار مفسر در استنتاج و فهم اين مطالب از قرآن و نيز مبنا و روشي كه براساس آن نكات عقلي، نقلي، علمي، فلسفي و ... را از قرآن استنباط كرده است، چيست؟ همينجاست كه سخن از «روشهاي تفسيري» به ميان ميآيد.
براي تعريف مفهوم «روش تفسيري» در آغاز بايد به مفهوم لغوي و اصطلاحي «روش» اشاره كنيم. «روش» (نهج، منهج) در لغت به معناي «راه روشن و آشكار» آمده است(5). در منابع لغوي اين واژه درمنابع عربي نيز چنين ميخوانيم: «نهج: طريق نهج: بين واضح... و سبيل منهج: كنهج و منهجالطريق: و ضحه، و النهجالطريق: وضح و استبان و صار نهجا واضحا بينا»(6). در تعريف اصطلاحي «روش» (منهج) نيز چنين آوردهاند: «راهي است روشن براي تعبير از چيزي يا انجام دادن كاري يا يادگيري چيزي براساس مبادي و نظامي معين و معلوم به قصد رسيدن به غايتي معين و معلوم»(7).
اينك با اين توضيحها ميتوانيم «روش تفسيري» را چنين تعريف كنيم: «روش تفسيري، مستند يا مستنداتي است كه مفسر براساس آن، ايده و مفهومي را كه خود ساخته و پرداخته است به عنوان تفسير و مقصود كلام الهي معرفي ميكند و براي كشف معاني از الفاظ قرآن، ربط الفاظ به يكديگر و نيز براي كشف دلالات و احكام قرآني از آن مستند يا مستندات پيروي ميكند». ناگفته پيداست كه هر مفسر روشها و مباني ديگر را براي رسيدن به مقاصد قرآن ناكافي ميداند و يا آنها را مردود ميشمارد.
روش براي مفسر، هم طريقيت دارد و هم موضوعيت: طريقيت دارد؛ زيرا درواقع اتخاذ روش خاص براي تفسير، او را متعهد به پيروي از همان طريقه و سازگار كردن سلايق و انديشهها با روش برگزيده ميكند و نيز همين روش است كه چارچوب نظري موضوع پژوهش را براي رسيدن به نتيجه مطلوب در اختيار او قرار ميدهد؛ و نيز موضوعيت دارد، چراكه انتخاب هر روش تفسيري به رويكرد فكري، فرهنگي، ديني و علايق فردي او مربوط است و به قولي از آنها نشات ميگيرد. پس روش هم شكل كار و ماده فعاليت مفسر را معلوم ميكند و هم تا اندازهاي نشانگر تفكرات و آراي تفسيري اوست.
در تاريخ تفسير به خوبي شاهد رويكردهاي مختلف تفسيري هستيم، مثلا گروهي در تفسير كلمات الهي، دست عقل و رأي را بسته ديدهاند و آن را در شمار تفسير به «ظن» ـ كه ناسزاوار و به تعبير قرآني «قول به غير علم» است ـ به حساب آوردهاند (تفسير مأثور). گروهي نيز به عقل ميدان دادهاند.
اينها همه ـ چنانكه گفتيم ـ نه به اوضاع و احوال شكلي (روشي) تفسير، بلكه به رويكردها (اتجاهات) مربوط ميشود؛ چراكه روش هر مفسر هميشه يكي است، در حالي كه اين رويكردها حتي در درون خود نيز گوناگون ميشوند؛ مثلا در رويكردهاي نوين به تفسير قرآن در مصر (مثلا عبده از متأخران و حامدابوزيد از معاصران) با نوعي برخورد ادبي با قرآن مواجهيم كه براساس آن، قرآن پيش از آنكه نص ديني باشد، نصي ادبي و زباني است.
در داخل همين رويكرد ادبي به قرآن نيز سليقههاي چندگونه و مختلفي را ميبينيم: رويكرد لغوي ـ بياني در نزد بنت الشاطي، رويكرد انطباعي ـ ذوقي در نزد سيد قطب و يا رويكردي كه امين الخولي به قرآن دارد. اين اختلافها گاه به گونهاي است كه مشكل ميتوان رويكرد برخي تفاسير قديم و جديد را به وضوح معلوم كرد و صفات، مبادي و انديشههاي غالب آنها را به دست آورد. در اين حالت، اين نوع تفاسير، گويي موسوعههايي تفسيرياند كه از هر نوع روش و رويكرد قرآني، بخشي را در خود گرد آوردهاند.
بيان اين توضيح به اين منظور بود كه بگوييم «روش» درمقايسه با آنچه آن را «رويكرد» ناميديم از اين جهت متفاوت است كه «رويكرد» عام است و «روش» خاص؛ يعني هر مفسر روش خاص خود را دارد و ممكن است مفسراني باشند كه رويكرد واحدي به قرآن داشته باشند (نمونه پيشگفته)، اما داراي روشهاي متفاوت باشند.
«رويكردهاي تفسيري» عبارتند از مجموعهاي از مبادي و انديشههاي تعريف شده كه چارچوبي نظري آنها را به هم پيوند ميدهد؛ هدف اين مبادي رسيدن به نتيجهاي معلوم است. اما «روش تفسيري» عبارت است از ابزاري كه هدف ما را در رويكردي تفسيري محقق ميسازد و نيز در حكم ظرفي است كه انديشهها و درونمايههاي رويكرد ما را در خود جاي داده است. روشهاي جديد در تفسير قرآن ميتوانند به پديد آمدن رويكردهاي جديد ياري رسانند.
1.معرفت، محمدهادي، التفسيروالمفسرون في ثوبه القشيب، ج2، صص19ـ20.2
2.نگاه كنيدبه:محمدحسين علي الصغير،المبادي العامه لتفسيرالقرآن الكريم،مكتبه الاعلام الاسلامي،1413،ص77.
3.جامع البيان عن تأويل آي القران،تحقيق :محمودمحمدالشاكر،دارالمعارف،ج1،ص74.
4.براي نمونه نگاه كنيدبه:زرقاني،مناهل العرفان في علوم القرآن،موسسه التاريخ العربي،ج1،ص478.
5.محمدمعين،فرهنگ فارسي،ج4،ص4864.
6.ابن منظور،لسان العرب،ج14،ص300.
7.نقراشي،مناهج المفسرين،دارنهضه،ص13.
تاریخ درج: 18 آذر 1385 ساعت 11:15 تاریخ تایید: 18 آذر 1385 ساعت 11:54 تاریخ به روز رسانی: 22 مهر 1386 ساعت 00:37