براي اين مطلب شواهد زيادي از آيات كريمه قرآن ميتوان به دست آورد، از جمله، آياتي كه نعمتهاي خدا را در مورد رزق انسان و خوردن و آشاميدن ذكر ميفرمايد و لسان اين آيات، لسان منّت بر انسان است كه چنين نعمتهايي را برايش فراهم كرده است و چنين لساني با مذموم بودن استفاده از اين نعمتها سازگار نيست.
از جمله، آياتي است كه به ذكر فهرست آنها اكتفا ميكنيم: آيه 27 از سوره سجده، آيه14 سوره نحل، آيه79 سوره غافر، آيه33 و 72 سوره يس، آيه16 سوره جاثيه.
در همه اين آيات، نعمتهاي مختلفي از گياهان و حيوانات دريايي و خشكي را كه براي رزق و روزي انسان آفريده شده ذكر ميفرمايد و لسانش لسان مذمّت و نكوهش نيست بلكه لسان تجويز و ترخيص استفاده از آنهاست. همينطور آيه 22 سوره بقره و آيه 32 سوره ابراهيم.
در يك سلسله ديگر از آيات صريحا به استفاده از مأكولات و مشروبات امر شده، منتها اين گونه امرها دلالت بر مطلوبيت ندارد بلكه فقط جواز و رخصت را ميرساند. فهرست اين دسته آيات از اين قرار است:
آيه141 و 142 سوره انعام، آيه60 سوره بقره، آيه31 و 160 سوره اعراف، آيه57 و 172 سوره بقره. آيه69 سوره انفال، آيه114 سوره نحل، آيه88 سوره مائده، آيه54 و آيه81 سوره طه، آيه51 سوره مؤمنون، آيه15 سوره سبا، آيه168 سوره بقره، آيه15 سوره ملك.
قرآن كريم به تجويز و رخصت براي استفاده از مأكولات و مشروبات اكتفا نكرده بلكه كساني را كه بعضي از مأكولات و مشروبات را بيجا بر خود تحريم كرده بودند مورد مذمّت قرار داده است، از جمله آيه 32 سوره اعراف: «قل من حرّم زينة الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق» و در آيه 140 سوره انعام كساني كه از پيش خود چيزهايي را منع كردند مذمّت ميكند: «و حرموا ما رزقهم الله افتراء عليه» بر خدا افترا بستند كه اينها حرام است در صورتي كه خدا منعي نكرده است.
در دو مورد از حضرت ابراهيم(ع) نقل شده كه براي اهل مكه دعا كرد كه خدا آنها را از ميوهها روزي دهد. «وارزق اهله من الثمرات» و هم چنين آيه 37 سوره ابراهيم.
اينها آياتي هست كه دلالت ميكند كه استفاده از مأكولات و مشروبات در دنيا ممنوع نيست بلكه مطابق با فطرت انسان است.
از طرف ديگر يك دسته آياتي داريم كه دلالت ميكند بر اين كه در آخرت هم براي مؤمنين و اهل سعادت اين نعمتها برقرار است و حكايت ميكند از اين كه در آن جا هم چنين ميلي وجود دارد، از جمله اين آيات:
آيه 35 سوره رعد، آيه51 سوره ص، آيه71 تا 73 سوره زخرف، آيه55 سوره احقاف، آيه15 سوره محمد(ص)، آيه17 تا 19 و آيه22 ـ 23 سوره طور، آيه52 و 68 سوره الرحمن، آيه20 و 21 و آيه 32 و 33 سوره واقعه، آيه24 سوره الحاقه، آيه56 سوره دهر، آيه 42 و 43 سوره مرسلات و آيه25 تا 28 سوره مطففين.
در مقابلش هم آياتي است مربوط به اكل و شرب اهل جهنم كه حاكي از اين است كه اين نياز انسان به اكل و شرب حتي در جهنم هم باقي است و دوزخيان هم مأكولات و مشروباتي دارند و از همين راه عذاب ميشوند، يعني همان طور كه اهل بهشت اگر ميل به خوردني و آشاميدني نداشتند اين نعمتها برايشان بيمورد بود اگر اهل جهنم هم ميل به خوردن و آشاميدن نداشتند آن عذابها برايشان امكان نداشت، بايد اين ميل در ايشان باشد تا با خوردني خاصي معذّب بشوند. از جمله اين آيات است: آيه44 سوره احقاف، آيه52 تا 55 سوره واقعه، آيه37 سوره الحاقه، آيه13 سوره مزّمّل و آيه5 تا 7 سوره غاشيه.
از مجموع اين آيات استفاده ميشود كه اين ميل، فطري است و حتي در عالم آخرت هم از انسان سلب نميشود و در اثر همين ميل است كه بهشتيان به وسيله نعمتها متنعّم ميشوند و دوزخيان هم به وسيله خوردنيها و آشاميدنيهاي نامطلوب معذب ميشوند.
اين حالتي كه آدمي هوسناكانه دنبال اين غذا و آن غذا و تفنن در غذا باشد چيز نامطلوبي است و حاكي است از اين كه انسان يك تعلق قلبي به لذايذ مادي و حيواني دارد و آن را براي خود هدف قرار داده است.
حال ممكن است بپرسند كه در اين مورد مطلوبيت و نامطلوبيت اخلاقي و ارزش مثبت و منفي اخلاقي از كجا پيدا ميشود؟ اين مورد هم مثل ساير موارد در اثر انتخاب حاصل ميشود و مربوط به كميت يا كيفيت يا جهت خاصي است. اگر از اكل و شرب مذمّت ميشود ممكن است مربوط به كميت باشد اين آيه كه ميفرمايد: «كلوا واشربوا ولاتسرفوا» يعني ارزش منفي در اثر كميّت خاصي پديد ميآيد. يا در اثر نوع متعلق اكل و شرب است كه بازگشتش به يك نوع تزاحم است؛ يعني خوردنيها و آشاميدنيهايي به خاطر مزاحمتي كه براي چيزهاي ديگر ايجاد ميكند يا موجب ضرري براي بدن يا روح ميشود، ممنوع ميشود؛ مثلاً بين التذاذ به خوردن و آشاميدن و التذاذ به سلامتي، تزاحم واقع ميشود، پس بايد به اندازهاي خورد كه به سلامتي لطمه نزند يا چيزي را بايد خورد كه به سلامتي لطمه نزند و هم چنين چيزهايي كه ضرر روحي و معنوي دارد بر فرض كه ضرر بدني هم نداشته باشد، مثل خمر و گوشت خوك، يا چيزهايي كه بدون نام خدا ذبح شدهاند: «ما لم يذكر اسم الله عليه».
از جمله عواملي كه موجب ارزش منفي ميشود جهت نامطلوب است مثل اين كه كسي بخواهد نيروي حاصل از اكل و شرب را در راه معصيت خدا به كار بگيرد با اين كه مأكولاتش همه از طيبات است و ضرر مادي و عقلي و اجتماعي هم ندارد اما به وسيله اين اكل و شرب ميخواهد قدرت بر معصيت پيدا بكند، چنين نيّتي موجب ارزش منفي ميشود.
در مقابل، گاهي ممكن است ترك خوردن و آشاميدن ارزش مثبت داشته باشد چون موجب بهتر كار كردن ساير قواي انسان ميشود، زيرا در اثر خوردن، خواه ناخواه مقداري مزاحمت براي قواي عقلي و فكري و توجهات نفساني پيش ميآيد البته تا يك حدّش چارهاي نيست چون نياز بدن بايد تأمين بشود، ولي بيش از آن اندازهاي كه بدن لازم دارد ارزش منفي پيدا ميكند، چون آدم را كسل و قواي فكري را تضعيف ميكند و باعث ناتواني انسان در توجهات قلبي و نيز از دست دادن لطافت قلبي ميشود. اين است كه ترك خوردن و آشاميدن گاهي ارزش مثبت پيدا ميكند؛ بهترين نمونهاش روزه گرفتن است. از سوي ديگر خود خوردن و آشاميدن هم ممكن است به خاطر «نيّت» ارزش مثبت داشته باشد؛ يعني انسان غذا بخورد براي اين كه قدرتِ عبادت، تحصيل علم، كمك به بيچارگان و كارهاي خير ديگر را داشته باشد، و گاهي هم به عناوين ثانويه ديگري اين ارزش حاصل ميشود مثل اين كه به خاطر خشنودي پدر و مادر، يا خشنودي دوستان، يا ميزباني كه دوست دارد از غذايش تناول كند در چنين مواردي حتي مستحب است كه شخص، روزه استحبابي خودش را هم افطار كند و اظهار نكند كه من روزهدار هستم و از غذاي او تناول كند گرچه اين مربوط به اخلاق اجتماعي است.
در قرآن كريم در مواردي ارزشهاي مثبت و منفي بر اساس همين محورها ذكر شده است مانند آياتي كه مربوط به صوم هست يا صوم واجب يا مطلق صوم كه شامل مستحبات بشود يا به خصوص راجع به صوم مستحبي و تطوّع مانند آيه183 سوره بقره: «كتب عليكم الصيام» كه مربوط به روزه واجب است و همچنين آياتي كه مربوط به صوم كفاره است مانند آيه196 سوره بقره، آيه92 سوره نساء، آيه89 و 95 سوره مائده و آيه 14 سوره مجادله. اينها مربوط به روزههايي است كه در مورد كفاره انجام ميگيرد. و همين كه روزه به عنوان كفاره قرار داده شده معلوم ميشود كه روزه يك نورانيتي دارد كه آن آلودگي قبلي را از بين ميبرد. آلودگي خاصي در اثر گناه پديد آمده كه بايد جبران بشود و يكي از راههاي جبران آن، روزه گرفتن است و اصلاً «كفاره» يعني جبران كننده.
به طور كلي آن چه از آيات قرآن به دست آمد اين بود كه اصل خوردن و آشاميدن و التذاذ از مأكولات و مشروبات في حد نفسه از نظر اخلاقي نه ارزش مثبت دارد نه منفي. ارزش مثبت و منفي هر كدام از اينها در گرو جهت خاصي است.
در ذيل آيات وجوب صوم، اين جمله شريفه است: «فمن تطوّع خيرا فهو خير له و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون» كه اطلاق آن شامل روزه مستحبي هم ميشود. همينطور در آيه35 از سوره احزاب، مطلق صائمين و صائمات را مورد ستايش قرار داده است: «والصائمين والصائمات».
اينها نمونههاي روشني است كه دلالت ميكند بر اين كه ترك اكل و شرب در مواردي و تا حدودي مطلوب است. البته روزه گرفتن تنها ترك خوراك نيست ولي امساك از خوردن و آشاميدن جزو آن است و شايد بتوان گفت كه ركن اصلي آن را تشكيل ميدهد. در قرآن كريم به حكمت آن اشاره شده: «لعلّكم تتّقون».
در قرآن از كساني در مورد اكل و شربشان مذمّت شده است از جمله آيهاي است درباره بنياسرائيل كه لسانش لسان مذمّت است، موقعي كه بنياسرائيل از مصر خارج و وارد سرزمين شامات شدند خداي متعال «مَنْ» و «سلوي» بر آنان نازل كرد. آنان گفتند: «و اذ قلتم يا موسي لن نصبر علي طعام واحد» ما به يك نوع غذا نميتوانيم اكتفا كنيم، انواع و اقسام غذاها را ميخواهيم. اين لسان كما بيش دلالت بر مذمت ميكند با اين كه غذايي كه خدا برايشان نازل ميفرمود غذاي بسيار مطلوبي بود در عين حال آنان به فكر شكم پرستي بودند و دلشان ميخواست غذاهاي رنگارنگ داشته باشند. مخصوصا در ذيل آيه ميفرمايد: «الذي هو ادني بالّذي هو خير» ما غذاي بهتر به شما داديم شما دنبال بدترش ميگرديد؟! اين حالتي كه آدمي هوسناكانه دنبال اين غذا و آن غذا و تفنن در غذا باشد چيز نامطلوبي است و حاكي است از اين كه انسان يك تعلق قلبي به لذايذ مادي و حيواني دارد و آن را براي خود هدف قرار داده است. انواع ديگري از مذمتهاست كه مربوط به يكي از جهاتي ميشود كه گفتيم.
از جمله آيات مربوط به متعلقات اكل و شرب، آياتي است كه اموري را تحريم ميفرمايد: «انّما حرّم عليكم الميتة والدّم و لحم الخنزير و ما اهل به لغير الله» آيه173 سوره بقره، آيه115 سوره نحل، و در آيه157 سوره اعراف يك عنوان كلي براي مأكولات و مشروبات و ملاك تحريم و تحليل آنها به دست ميدهد. ميفرمايد: «و يحلّ لهم الطّيّبات و يحرّم عليهم الخبائث» پيغمبر اكرم(ص) طيبات و اشياي خوب و مناسب با وجود انسان را حلال، و پليديها و ناپاكيها راحرام ميفرمايد. در آيه 67 سوره نحل ميفرمايد: «النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا» از ميوهها خرما و انگور دوجور استفاده ميكنيد: گاهي رزق حسن از آنها ميگيريد، اين ميوهها را همانطور كه خدا آفريده و مفيد هستند مورد استفاده قرار ميدهيد يا تصرفاتي در آنها ميكنيد و تغيير شكلهايي ميدهيد كه از حسن و طيب آنها نميكاهد، در مقابلش «سكر» هست (مست كننده) كه ديگر رزق حسن نيست، از خبائث و پليديهاست و نبايد از آن استفاده كنيد. شبيه آيه 90 سوره مائده است: «انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه» و آيه219 سوره بقره كه ميفرمايد: «و اثمهما اكبر من نفعهما». اين آيه از جهت بيان تزاحم، روشنتر است اگر چيزي نفعي هم داشته باشد اما اِثْم اكبر و ضرر بيشتري داشته باشد به واسطه آن ضررش بايد از نفعش هم چشمپوشي كرد. اين آيه به خوبي نشان ميدهد كه در تشريع، جهت تزاحم ملاحظه شده و ملاك اقوا مراعات گرديده و اضعف فداي اقوا شده است.
از جمله چيزهايي كه ضرر معنوي دارد و قبلاً هم اشاره شد گوشت حيواني است كه براي خدا ذبح نشده باشد: «ولا تأكلوا مما لميذكر اسم الله عليه» چون خودِ استفاده از حيوانات و گرفتن جان آنها يك نوع تصرف در مخلوقاتي است كه خدا به آنها حيات داده و حكمت الهي اقتضا ميكرده كه آنها زنده باشند و حيات داشته باشند. شما حيات را از اينها ميگيريد و در واقع تصرفي در مملوكات خدا و مخلوقات خدا انجام ميدهيد كه بايد به اذن و نام او باشد. اگر انسان آن قدر غافل باشد و توجه به معنويات در او ضعيف باشد كه حتي در موقع كشتن حيوان توجهي به خداي جان آفرين نكند حق ندارد از چنين چيزي تناول كند. پس يك دسته از مأكولات كه خوردن آنها منع شده به خاطر رعايت آن جهت معنوي است.
و دسته ديگري از ممنوعات هست كه بازگشت آن به حقوق مردم و ضررهاي اجتماعي است؛ يعني اگر به كيفيت خاصي از مأكولات و مشروبات استفاده شود ضررهاي اجتماعي دارد و موجب مفاسدي براي جامعه ميشود و حقوق ديگران تضييع ميگردد و از اين جهت ممنوع است؛ مثل آياتي كه دلالت ميكند بر حرمت ربا و اموال مردم و اموال يتيمان و... مانند آيه188 سوره بقره، آيه29 سوره نساء، آيه130 سوره آل عمران و هم چنين آيه دوم و آيه دهم سوره نساء.
پس به طور كلي آن چه از آيات قرآن به دست آمد اين بود كه اصل خوردن و آشاميدن و التذاذ از مأكولات و مشروبات في حد نفسه از نظر اخلاقي نه ارزش مثبت دارد نه منفي. ارزش مثبت و منفي هر كدام از اينها در گرو جهت خاصي است: يا مربوط به كميّت است، يا كيفيت يا به نيتي است كه به آنها تعلق ميگيرد و يا ساير تزاحماتي ديگر كه با كمالات و مصالح انساني پيدا ميكند و موجب ضرري در بدن يا در عقل و فكر و روح انسان و يا ضرري به اجتماع و بالاخره موجب ضرر اخروي ميشود. ارزش مثبت آن هم بستگي دارد به اين كه انسان به چه نيت و انگيزهاي از اين نعمتهاي خدا استفاده كند اگر نيتش خير باشد ممدوح است وگرنه داراي مراتب مختلفي از نكوهش خواهد بود.
از آيات كريمه قرآن ميتوان استشعار كرد كه دو نوع نيت هست كه براي استفاده از مأكولات و مشروبات مطلوب است: يكي كسب توانايي بر عبادت و عمل صالح. در آيهاي خطاب به پيامبران ميفرمايد: «يا ايها الرّسل كلوا من الطّيبات» با «واعملوا صالحا» اين مقارنت «كلوا من الطّيبات» با «واعملوا صالحا» ميتواند اشاره باشد به اين جهت كه با استفاده از مأكولات طيب است كه شما قدرت بر عمل صالح پيدا ميكنيد پس اگر انگيزه شما استفاده از اين نعمتها براي قدرت يافتن
روايات زيادي شرط دستيابي به حكمت و كمالات روحي و اخلاقي «جوع» قرار داده شده است؛ يعني اگر انساني بخواهد به اين فضايل نايل شود بايد گرسنگي بكشد. اگر با سيري هم ميشد انسان به مقامات معنوي برسد خدا بخل نداشت.
بر كارهاي شايسته باشد داراي ارزش مثبت خواهد بود.
انگيزه دومي كه خيلي روشنتر در آيات روي آن تأكيد شده مسأله «شكر» است كه گاهي به دنبال سفارش به خوردن از طيبات ميفرمايد: «واشكروا الله» و يا ميفرمايد: «لعلّكم تشكرون» از اين آيات به خوبي به دست ميآيد كه انگيزه ما بايد اين باشد و به يك معنا ميتوانيم بگوييم كه هدف از وجود اين نعمتها و خلق آنها اين است كه مردم شكر بكنند. شكر يكي از اقسام عبادت است و وسيلهاي براي تكامل انسان است. همه اين نعمتها كه در اختيار انسان قرار داده شده براي اين است كه با استفاده از آنها به كمال معنوي و ابدي خودش برسد. يكي از اين راههاي كمال معنوي شكر است و شكر وقتي تحقق پيدا ميكند كه شخصي از نعمتي استفاده كند، آن وقت انگيزه شكر در او پيدا ميشود؛ مثلاً وقتي در هواي گرم تابستان يك جرعه آب خنك ميآشامد آن وقت ارزش اين نعمت را درك ميكند و به ياد خدا ميافتد و شكر خدا را به جاي ميآورد و آن شكر است كه انسان را تعالي ميبخشد و كمال معنوي براي انسان ايجاد ميكند.
پس ميتوانيم از اين آيات به دست آوريم كه استفاده از مأكولات و مشروبات مثل ساير نعمتهاي الهي اگر به انگيزه شكر باشد داراي ارزش مثبت خواهد بود.
اما در روايات، مطالب فراواني در اين باب داريم لكن چون بحث ما بر محور آيات قرآن دور ميزند درصدد بررسي و بيان آنها نيستيم، فقط به ذكر يك روايت بسنده ميكنيم:
مطلوبيت كم خوردن براي اين است كه انسان بتواند از نيروهاي روحي و معنويش بيشتر بهرهمند شود اما اگر خود اين كم خوردن موجب محروميت از ساير توفيقات شود مسلما نامطلوب است.
در روايت معروفي هست كه خداي متعال ميفرمايد: «هيچ ظرف پري نزد من مبغوضتر از شكم پر از غذا نيست.» پرخوري و شكمپروري، هزاران مفسده دارد از جمله آن كه: آدمي را از ياد خدا غافل ميسازد، توجهات معنوي و قلبي را ضعيف ميكند، قدرت فكر و تأمل را از انسان ميگيرد، شهوات حيواني را تقويت ميكند و... .
در روايات زيادي شرط دستيابي به حكمت و كمالات روحي و اخلاقي «جوع» قرار داده شده است؛ يعني اگر انساني بخواهد به اين فضايل نايل شود بايد گرسنگي بكشد. اگر با سيري هم ميشد انسان به مقامات معنوي برسد خدا بخل نداشت، اين نعمتها را آفريده كه انسانها استفاده كنند اما وقتي اسراف و زيادهروي كنند، بيش از اندازه حاجت و نياز بدن بخورند به طوري كه مانع استفاده از ديگر نعمتها مانند نعمت عقل و دل و ساير نعمتهاي روحي و معنوي بشود مذموم خواهد بود. يكي از بزرگترين نعمتهاي خدا اين است كه چنين قدرتي را به انسان داده كه توجه خود را منعطف به ساحت قدس الهي كند. در يكي از دعاهاي حضرت سجاد ـ سلام الله عليه ـ هست كه چه نعمتي بزرگتر از اين كه به من اجازه دادي كه ياد تو بكنم؟ تو منزّهي از ياد ما، ما لياقت اين را نداريم كه توجه به ساحت تو پيدا كنيم همين كه تو اجازه دادي كه ما به تو توجه پيدا كنيم اين خود بزرگترين منتي است كه بر ما گذاشتهاي. «قلب المؤمن عرش الرحمن» دلي كه ياد خدا باشد حكم عرش خدا را دارد، خدا چنين لياقتهايي به انسان ميدهد آن وقت در اثر خوردن چند لقمه غذا انسان خود را از چنين كرامتي محروم ميكند. اين تزاحم است كه منشأ اين ميشود كه خوردن و آشاميدن در يك حدي يا در يك شكل به يك كيفيتي، يا به يك اندازهاي ارزش منفي پيدا بكند.
در همين جا بايد گفت كه مواظب باشيد در اين كار دچار تفريط نشويد و سلامتي خود را به خطر نيندازيد و نيرو و نشاط خود را از دست ندهيد. متأسفانه بسياري از جوانهايي كه پاك و مخلص هستند و ميخواهند كه سير معنوي داشته باشند و فضايل اخلاقي را كسب كنند بدون مشورت با كساني كه تجربه دارند كارهايي را انجام ميدهند كه سالها خودشان را از سلامتي محروم ميكنند و آن چنان به ضعف و ناتواني مبتلا ميشوند كه ديگر توان انجام بعضي از واجبات را هم ندارند چه رسد به مستحبات، گاهي ضررهاي جبران ناپذيري به خود ميزنند كه به خسران دنيا و آخرت ميانجامد.
مطلوبيت كم خوردن براي اين است كه انسان بتواند از نيروهاي روحي و معنويش بيشتر بهرهمند شود اما اگر خود اين كم خوردن موجب محروميت از ساير توفيقات شود مسلما نامطلوب است. اين يكي از موارد خيلي روشن مطلوبيت اعتدال است كه بايد حتما در نظر بگيريم. البته مقدار خوراك قاعده كلي ندارد، مزاجها متفاوت است، سنين اشخاص فرق ميكند و هر كس بايد شرايط مختلف مزاجي خود را در نظر بگيرد و از افراط و تفريط بپرهيزد.
بقيه از صفحه 18
وقوف ميدهد، بلكه باعث ميشود تا ذهنهاي بيماري كه پيوسته كوس آزادي و «ليبراليسم» و «سكولاريزم» سر ميدهند نيز به تأثيرات آن وقوف يابند و شايدمشاهده سرنوشت جوامعي كه با تلنگري فرو ميريزند، عبرتآموز آنها شود.
آن پاسخ مختصر و عظيم «ايمان» است. ايمان پشتوانهاي است كه اگر جوامع غربي، اندكي از آن بهرهمند بودند، هرگز در دام ولايت تكنيك و به تبع آن ولايت همه جانبه صاحبان تكنيك نميافتادند. چه آن كه ولايت حق ـ جل جلاله ـ را بپذيرد بر ولايت هيچ والي ديگري گردن نمينهد و بنده بيچون و چراي بتهايي مثل مايكل جكسون و استالين ـ كه كم از هبل و عزّي در زمان جاهليت نيستند ـ نميشود.
خلأ وجودي بشر غربي امروز را نه نمادهاي شرق پر ميكند و نه تنديسهاي غرب، نه تفكرات منحط كمونيستي پر ميكند و نه آواي «جاز» و «سينتي سايزر» و هزار آفت و نكبت ديگر. خلأ وجودي انسان را تنها و تنها ايمان به خداوند پر ميكند و در سايه عبوديت اوست كه انسان به اطمينان و آرامش ميرسد و به فرموده شهيد آويني:
«ايمان منجي جهان فرداست، چنان كه منجي ايران شد و انقلاب اسلامي را به سرچشمه جوشان انقلاب معنوي و ديني در سراسر جهان بدل كرد.»1
1 ) منوچهر محسني، مقدمات جامعه شناسي (چاپ دهم، ناشر؛ مؤلف) ص99.
2 ) يوسفعلي ميرشكاك، اجمال و تفصيل (چاپ اول، مؤسسه فرهنگي محراب انديشه) ص93.
3 ) شهيد سيد مرتضي آويني، آغازي بر يك پايان (چاپ اول، كانون فرهنگي علمي و هنري ايثارگران) ص44.
4 ) همان، ص87.