ادب: خود نگهدارى از نكوهيدهها و پاىبندى به نيكىهاى كردارى و گفتارى
اَدَب، مصدر ثلاثى مجرّد از باب فَعُلَ يَفعُلُ و جمع آن، آداب است.[1] اصل اين واژه (أدب) بهمعناى دعا (فرا خواندن) بوده[2] و اَدْب بهمعناى دعوت، و جمع كردن مردم بر سر سفره خود[3] نيز از همين ريشه است. مفهوم متعارف اَدَب نيز با معناى لغوى آن ارتباط دارد. گويا، ادب سفرهاى از نيكىها است كه مردم بر گرد آن جمع مىشوند و همگان آن را نيكو مىشمارند.[4] اين واژه در فارسى، با كلمات متعدّد ديگرى مانند فرهنگ، هنر، خم و چم، حُسن معاشرت، حُسن محضر، طور پسنديده، حرمت، پاس و...، پيوند معنايى دارد.[5]تعاريف متعدّدى ازاينواژه درفرهنگنامههاى فارسى ارائه شده كه در عمده آنها، به عناصرى مانند: نيكى احوال و رفتار[6] پسنديده و شايستهبودن[7] و حُسن معاشرت و رعايت حرمت اشخاص[8] توجّه شده است.
واژه اَدَب در قرآن بهكار نرفته; ولى در آيات فراوانى، به مفهوم آن كه مجموعه گستردهاى از روابط فردى و اجتماعى را دربرمىگيرد، اشاره شدهاست.
در اين مقاله، از پرداختن به حوزههاى خاص مانند آداب عبادت، آداب توبه، آداب جنگ، آداب تجارت و... پرهيز، و به بحث از آداب عمومى بسنده مىشود; مانند: آداب حضور در مكانهاى مقدّس (احزاب/33،53)، برخورد با پيامبر(صلى الله عليه وآله)(حجرات/49،2ـ4)، برخورد با پدر و مادر (اسراء/17،23ـ24)، برخورد پدر با فرزند (صافات/37،102)، ورود به خانه ديگران (نور/24،27ـ28)، مهمانى (ذاريات/51،24ـ26 و احزاب/33، 53)، جاى دادن به ديگران در مجالس (مجادله/58، 11)، برخورد با نادانان (فرقان/25، 63 و 72 و نساء/4،5)، انفاق (بقره/2،262; فرقان/25، 67 و...)، سلام كردن (نور/24، 27 و 61 و ذاريات/51،24ـ25 و...)، برخورد با مخالفان عقيدتى (انعام/6، 108; نحل/16، 125 و...)، بهكار بردن الفاظ كنايى در مسائل جنسى (بقره/2، 187 و...)، ورود به خلوت زن و شوهر (نور/24، 58ـ59)، نامهنگارى (نمل/27، 30ـ31)، برخورد با مالياتدهندگان (توبه/9،103)، راه رفتن (لقمان/31، 18ـ19)، برخورد با خطاكاران (يوسف/12، 92، 98 و 100)، ادب شاگرد در برابر استاد (كهف/18،66ـ69) و ادب برخورد با مرد نامحرم (احزاب/33، 32).
ادب حضور در مكانهاى مقدّس:
يكى از آداب مورد توجّه قرآن، ادب حضور در مكانهايى است كه نوعى تقدّس دارند. اين مكانها يا همانند مساجد و معابد از آغاز، مكانى مقدّس در نظر گرفته شدهاند; چنانكه خداوند به موسى(عليه السلام)فرمان مىدهد هنگام حضور در سرزمين مقدّس «طُوى» كفشها را درآورده، پاى برهنه باشد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى» (طه/20،12) يا به واسطه حضور اولياى خاصّ الهى مانند پيامبران، قداست يافتهاند; چنانكه افراد با ايمان موظّفاند هنگام حضور درخانههاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) ادب را رعايت كرده، با اجازه وارد شوند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتَ النَّبىِّ اِلاّ اَن يُؤذَنَ لَكُم...». (احزاب/33،53)رعايت اين ادب پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز نيكو شمرده شده است; چنانكه در جوامع حديثى شيعه، خواندن اذن دخول از آداب زيارت حضرت بهشمار مىرود[9] و رعايت اين ادب هنگام حضور در مرقدهاى مطهر امامان(عليهم السلام) نيز سفارش شده است.[10]
ادب برخورد با اولياى الهى:
خداوند در قرآن به مؤمنان فرمان مىدهد هنگام سخن گفتن با پيامبر(صلى الله عليه وآله)، صداى خود را بلند نكنند:«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ...». (حجرات/49،2) افزون بر اين سخن گفتن آرام و مؤدّبانه با حضرت، نشانه پرهيزكارى دانسته شده:«اِنَّ الَّذينَ يَغُضّونَ اَصوتَهُم عِندَ رَسولِ اللّهِ اُولـئِكَ الَّذينَ امتَحَنَ اللّهُ قُلوبَهُم لِلتَّقوى...» (حجرات/49،3) و كسانىكه بدون رعايت حرمت پيامبر، وى را از فراسوى حجرهها (ازدرون خانههاى خود) صدا مىزنند، افرادى نابخرد و نادان شمرده شدهاند: «اِنَّ الَّذينَ يُنادونَكَ مِن وراءِ الحُجُرتِ اَكثَرُهُم لايَعقِلون» (حجرات/49،4)، «لاتَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَينَكُم كَدُعاءِ بَعضِكُم بَعضـًا». (نور/24، 63) [بنابراينكه اضافه «دعا» به «رسول»، اضافه مصدر به مفعول باشد ]لزوم رعايت ادب و نگهدارى حرمت حضرت هنگام صدا زدن او را بيان مىكند.[11] در قرآن كريم، رعايت اين ادب در برابر ديگران نيز سفارش شده است: «...واغضُض مِن صَوتِكَ...». (لقمان/31، 19)ادب برخورد با پدر و مادر:
يكى از مهمترين آدابى كه اسلام بر آن تأكيد فراوان دارد، ادب برخورد با پدر و مادر است. در آياتى از قرآن كريم به اين مسأله اشاره شده; ازجمله سفارش خداوند به گفتار كريمانه با والدين و لزوم پرهيز از تندخويى با آنان است: «وقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ وبِالولِدَينِ اِحسـنـًا اِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما وقُل لَهُما قَولاً كَريمـا * واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ...». (اسراء/17، 23ـ24) برخى مفسّران، مقصود از گفتار كريمانه را نخواندن آنها به اسم دانستهاند.[12]نمونهاى از اين ادب، برخورد مؤدّبانه يوسف(عليه السلام)با پدر و مادرش، هنگام ديدار در مصر است. يوسف به استقبال آنان شتافت و آن دو را بر روى تخت خود نشاند: «رَفَعَ اَبَوَيهِ عَلَى العَرشِ...» (يوسف/12، 100) برخورد مؤدّبانه اسماعيل(عليه السلام)با پدرش ابراهيم(عليه السلام) در مواجهه با پيشنهاد ذبح وى، نمونه ديگرى از ادب برخورد با والدين است.[13] او در برابر پيشنهاد ذبح، بدون بهانهآورى به پدر گفت: آنچه پروردگارت به تو فرمان داده، همان را انجام بده كه مرا از بردباران خواهى يافت: «قالَ يـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى قالَ يـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرين» (صافات/37،102). پدر و مادر بىايمان نيز از نگاه قرآن داراى ارج ويژهاى هستند و رعايت ادب و ملاطفت با آنها نيز لازم شمرده شده است: «واِن جـهَداكَ عَلى اَن تُشرِكَ بى ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وصاحِبهُما فِى الدُّنيا مَعروفـًا...» (لقمان/31،15).ادب پدر در برابر فرزند:
همانطور كه رعايت احترام والدين و مراعات ادب در محضر آنان براى فرزندان لازم شمرده شده، در برابر، مراعات ادب در برخورد پدر و مادر با فرزندان نيز لازم و پسنديده است. برخى مفسّران، نظرخواهى ابراهيم(عليه السلام) از فرزندش اسماعيل درباره فرمان الهى مبنى بر ذبح او را ادبى از ناحيه پدر در برابر فرزند برشمردهاند:[14]«قالَ يـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى...» (صافات/37، 102).ادب شاگرد در برابر استاد:
براساس آيات قرآن، شكيبا بودن و اطاعت از استاد، ادب و شرط تعلّم است;[15] چنانكه موسى(عليه السلام)بر اطاعت كامل خود از خضر(عليه السلام) و سرپيچى نكردن از فرمانهاى او تأكيد كرد. به گفته برخى مفسّران[16] موارد فراوانى از ادب و متانت در كلام موسى(عليه السلام) ديده مىشود: 1.درخواست خود را جهت يادگيرى با استفهام آغاز كرد: «قالَ لَهُ موسى هَل اَتَّبِعُكَ عَلى اَن تُعَلِّمَنِ...» (كهف/18، 66); 2. مبدأ علم خضر را به جهت تكريم ذكر نكرد و با صيغه مجهول آورد; 3. علم او را رشدآفرين دانست: «مِمّا عُلِّمتَ رُشدا» (كهف/18، 66); 4. فقط بخشى از علم او را طلبيد (ممّا علّمت); 5. وعده صريح به صبر نداد; بلكه بهصورت «قالَ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ صابِرًا» (كهف/18،69) ذكر كرد; 6. سفارشهاى او را امر تلقّى كرد و متعهّد شد كه با او در هيچ زمانى مخالفت نكند: «ولا اَعصى لَكَ اَمرا». (كهف/18،69)ادب ورود به خانه ديگران:
مؤمنان بايد هنگام ورود به خانه ديگران اجازه بگيرند و چنانچه به عللى به آنها اجازه ورود دادهنشد، برگردند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتـًا غَيرَ بُيوتِكُم حَتّى تَستَأنِسوا ... فَلاتَدخُلوها حَتّى يُؤذَنَ لَكُم واِن قيلَ لَكُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزكى...» (نور/24، 27ـ28).ادب سلام:
تحيّت ويژه مسلمانان به استناد آيات و روايات بسيار، سلام كردن است.[17] سلام كردن، خود، رفتارى مستحب، ولى پاسخ به آن، واجب است.[18] در آيات قرآن در موارد ذيل از تحيت «سلام» يادشده است: سلام كردن هنگام ورود به خانه: «فَاِذا دَخَلتُم بُيوتـًا فَسَلِّموا عَلى اَنفُسِكُم تَحِيَّةً مِن عِندِ اللّهِ مُبـرَكَةً طَيِّبَةً» (نور/24،61)، اظهار ادب فرشتگان مهمان حضرت ابراهيم(عليه السلام) با سلام كردن بر ابراهيم و پاسخ حضرت: «هَلاَتـكَ حَديثُ ضَيفِ اِبرهيمَ المُكرَمين * اِذ دَخَلوا عَلَيهِ فَقالوا سَلـمـًا قالَ سَلـمٌ...» (ذاريات/51،24ـ25)، پاسخ سلام با عبارتى بهتر و نيكوتر: «واِذَا حُيّيتُم بِتَحِيَّة فَحَيّوا بِاَحسَنَ مِنها...» (نساء/4، 86)، سفارش خداوند به پيامبر مبنى بر سلام به مؤمنان «واِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِـايـتِنا فَقُل سَلـمٌ عَلَيكُم...» (انعام/6،54)، اظهار ادب فرشتگان در برابر مؤمنان، هنگام مرگ با سلام كردن: «اَلَّذينَ تَتَوَفـّـهُمُ المَلـئِكَةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلـمٌ عَلَيكُمُ...» (نحل/16، 32)، تحيّت و اظهار ادب بهشتيان به يكديگر با سلام كردن: «...و تَحِيَّتُهُم فِيها سَلـمٌ...» (يونس/10،10)، «لايَسمَعونَ فيها لَغوًا و لا تَأثيما* اِلاّ قيلاً سَلـمـًا سَلـمـا» (واقعه/56، 25ـ26)، اظهار ادب فرشتگان در برابر بهشتيان با سلام كردن بر آنان: «...والمَلـئِكَةُ يَدخُلونَ عَلَيهِم مِن كُلِّ باب * سَلـمٌ عَلَيكُم بِماصَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّار» (رعد/13، 23 و24)، «وسيقَ الَّذينَ اتَّقَوا رَبَّهُم اِلَى الجَنَّةِ زُمَرًا حَتّى اِذا جاءوها وفُتِحَت اَبوبُها وقالَ لَهُم خَزَنَتُها سَلـمٌ عَلَيكُم طِبتُم...» (زمر/39،73)، اظهار ادب اصحاب اعراف در برابر بهشتيان با سلام به آنان: «...وعَلَى الاَعرافِ رِجالٌ يَعرِفونَ كُلاًّ بِسيمَـهُم و نادَوا اَصحـبَ الجَنَّةِ اَن سَلـمٌ عَلَيكُم». (اعراف/7،46)ادب ضيافت:
برخى مفسّران، از آيات قرآن كريم، آدابى را براى مهمان دارى استفاده كردهاند: پس از ورود مهمان، بىدرنگ به پذيرايى او مبادرت شود و مهمان كمتر در انتظار پذيرايى بماند و ميزبان، پنهانى و دور از چشم مهمان براى فراهم ساختن غذا اقدام كند تا او، وى را از اين كار بازندارد:[19]«هَل اَتـكَ حَديثُ ضَيفِ اِبرهيمَ المُكرَمين... فَراغَ اِلى اَهلِهِ فَجاءَ بِعِجل سَمين» (ذاريات/51،24ـ26). مهمان نيز نبايد بدون دعوت به خانه كسى برود و پس از پذيرايى و تناول غذا نيز بيش از حد معمول در خانه ميزبان نماند تا مزاحم او و خانوادهاش نشود: «اِذا دُعيتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا...». (احزاب/33،53)ادب نشستن درمجالسعمومى:
از آداب اجتماعى مورد توجّه قرآن، جا دادن به تازهواردان در مجالس عمومى است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا قيلَ لَكُم تَفَسَّحوا فِى المَجــلِسِ فَافسَحوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم ... يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم والَّذينَ اوتُوا العِلمَ دَرَجـت...». (مجادله/58،11) شأن نزول آيه، درباره گروهى از شركت كنندگان در جنگ بدر است كه در «صفّه» بر پيامبر و يارانش وارد شدند. پيامبر دستور داد كه حاضران به آنان جاى دهند.[20] برخى، اين عمل پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاشتن به پيشگامان جهاد و ايمان دانستهاند.[21] برخى نيز با توجّه به ذيل آيه، احتمال دادهاند كه آيه به رعايت ادب در برابر عالمان و دانشمندان ناظر باشد.[22]ادب برخورد با سفيهان و نادانان:
رعايت ادب در برخورد با جاهلان و نادانان از ويژگىهاى بندگان ممتاز خداوند است: «وعِبادُ الرَّحمـنِ الَّذينَ يَمشونَ عَلَى الاَرضِ هَونـًا و اِذا خاطَبَهُمُ الجـهِلونَ قالوا سَلـمـا» (فرقان/25،63)، و اين ادب چيزى جز برخورد و رفتارى كريمانه با آنان نيست: «...واِذا مَرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا كِرامـا» (فرقان/25،72); چنانكه در آياتى ديگر به حسن گفتار با سفيهان و نادانان سفارش شده است: «...وقولوا لَهُم قَولاً مَعروفا». (نساء/4،5)ادب انفاق و برخورد با فقيران:
قرآن كريم ضمن سفارشهاى فراوانى كه درباره انفاق اموال در راه خدا و رسيدگى به مستمندان و فقيران مىفرمايد، رعايت آدابى را در اين زمينه لازم شمرده است: برخورد با فقير و مسكين بدون هرگونه منّت و ايذاء: «اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ ثُمَّ لايُتبِعونَ ما اَنفَقوا مَنًّا ولاَ اَذًى لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» (بقره/2،262)، و لزوم گفتار پسنديده با فقيران: «واِذا حَضَرَ القِسمَةَ ... والمَسـكينُ فَارزُقوهُم مِنهُ وقولوا لَهُم قَولاً مَعروفا» (نساء/4،8)، انفاق از بهترين و محبوبترين اموال خود: «اَنفِقوا مِن طَيِّبـتِ ماكَسَبتُم...» (بقره/2، 267)، و «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ». (آلعمران/3، 92) از ديگر آداب انفاق، رعايت حدّ اعتدال و عدم اسراف و تبذير در آن است: «وءاتِ ذَاالقُربى حَقَّهُ والمِسكينَ وابنَ السَّبيلِ و لاتُبَذِّر تَبذيرا» (اسراء/17،26)، و اين نكته، از ويژگىهاى بندگان خالص الهى شمرده شده است: «وعِبادُ الرَّحمـنِ...* والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَم يُسرِفوا و لَم يَقتُروا و كانَ بَينَ ذلِكَ قَوامـا» (فرقان/25،63 و 67); چنانكه برخى مفسران، ذيل آيه «ولاتَجعَل يَدَكَ مَغلولَةً اِلى عُنُقِكَ و لاتَبسُطها كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومـًا مَحسورا» (اسراء/17،29)، رعايت حدّ اعتدال در انفاق را از آداب انفاق دانستهاند كه خداوند به پيامبرش آموخته است.[23]ادب برخورد با مخالفان عقيدتى:
اسلام، افزون بر آنكه مسلمانان را به رعايت اخلاق و آداب، با يكديگر مىخواند، به مسلمانان سفارش مىكند كه در برخورد با مخالفان عقيدتى هم آداب را رعايت كنند:1. رعايت ادب در گفتار و پرهيز از سبّ و ناسزاگويى: «ولاتَسُبُّوا الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَيرِ عِلم...». (انعام/6،108)
2. سخن گفتن با آنان با نرمى و مدارا: «اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى * فَقولا لَهُ قَولاً لَيِّنـًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَو يَخشى». (طه/20، 43ـ44)
3. سخن گفتن با مخالفان و دعوت آنان با بيانى حكيمانه و متقن: «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ...». (نحل/16،125)
4. سخن گفتن با آنان با دليل و منطق: «قالَ يـقَومِ اَرَءَيتُم اِن كُنتُ عَلى بَيِّنَة مِن رَبّى ورَزَقَنى مِنهُ رِزقـًا حَسَنـًا و ما اُريدُ اَن اُخالِفَكُم اِلى ما اَنهـكُم عَنهُ». (هود/11،88)
5. رعايت انصاف و ادب در گفت و گو با آنان و واداشتن آنان به تفكّر و انديشه:[24]«...واِنّا اَو اِيّاكُم لَعَلى هُدًى اَو فى ضَلـل مُبين». (سبأ/34،24)
6. دعوت آنان همراه با پند نيكو: «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ». (نحل/16،125)
7. مجادله با مخالف، بهصورت جدال احسن: «...وجـدِلهُم بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ». (نحل/16،125) احتمال دارد در اين آيه، هنگام برخورد با مخالفان عقيدتى، ابتدا به گفتار حكيمانه و پند و اندرز و درصورت عدم تأثير به مباحثه با آنها توجّه شده باشد. برخى مفسّران بر آنند كه قيد «احسن»، اين نكته را بيان مىكند كه در جدال با مخالفان عقيدتى بايد نكاتى را رعايت كرد; ازجمله، پرهيز از سخنانى كه موجب تهييج و واداشتن او به دشمنى و لجبازى شود، بهكار نبردن مقدّمات كاذب هرچند در نظر او راست پنداشته شود، پرهيز از بهكار بردن تعبيرات سوء و توهين به او و آنچه در نظر او مقدّس است.[25]
8. داشتن بردبارى و عدم مقابله به مثل در برابر توهينها و تهمتهاى آنان: گفتار مؤدّبانه نوح(عليه السلام)در برابر سخنان بى ادبانه كافران، نمونهاى از اين ادب است، هنگامى كه آنان با عبارت «اِنّا لَنَركَ فى ضَلـل مُبين» (اعراف/7،60) به آن حضرت توهين كردند، او در كمال متانت و ادب فقط به اين پاسخ بسنده كرد: «يـقَومِ لَيسَ بى ضَلــلَةٌ ولـكِنّى رَسولٌ مِن رَبِّ العــلَمين * اُبَلِّغُكُم رِســلـتِ رَبّى واَنصَحُ لَكُم». (اعراف/7، 61ـ62) نمونه ديگر آن، واكنش مؤدّبانه هود در برابر تهمتها و گفتار ناشايست قومش بود كه با لسانى نرم و محبّتآميز به آنان فرمود: تهمتهايى كه به من نسبت مىدهيد، در من نيست و بدانيد كه من براى شما نصيحتكنندهاى امين هستم. «قالَ المَلاَُ الَّذينَ كَفَروا مِن قَومِهِ اِنّا لَنَركَ فى سَفاهَة واِنّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الكـذِبين * قالَ يـقَومِ لَيسَ بى سَفاهَةٌ ولـكِنّى رَسولٌ مِن رَبِّ العــلَمين * اُبَلِّغُكُم رِســلـتِ رَبّى واَنَا لَكُم ناصِحٌ اَمين». (اعراف/7، 66ـ68) علاّمه طباطبايى با ذكر نمونههاى بسيارى از تحمّل و بردبارى پيامبران الهى در برابر انواع توهينها و ناسزا گويىهاى مخالفان، و عدم مقابله به مثل با آنان، اين رفتار را از آموزههاى الهى و ادب جميلى ناشى مىداند كه خداوند پيامبرانش را به آن مؤدّب ساخته است.[26]
9. پناه دادن به مخالفان عقيدتى و فراهم ساختن محيطى امن براى آنان به منظور تحقيق درباره مسائل دينى: «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِكينَ استَجارَكَ فَاَجِرهُ حَتّى يَسمَعَ كَلـمَ اللّهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ». (توبه/9،6)
ادب برخورد با خطاكار:
يكى از نكات مهمّ تربيتى كه تأثير فراوانى در تربيت افراد دارد، اين است كه خطاها و لغزشهاى افراد گنهكار به رخ آنان كشيده نشود. نمونهاى از اينگونه برخورد در مواجهه يوسف(عليه السلام) با برادران خطاكارش ديده مىشود. هنگامى كه برادران، پس از آن همه ظلم و بدى كه در حقّ يوسف روا داشتند، به ديدار او آمدند، يوسف(عليه السلام) از جفاهايى كه آنان در حقّ وى كرده بودند، اصلا سخنى نگفت و از آنان به بدى ياد نكرد، بلكه فقط با تعبير «نَزَغَ الشَّيطـنُ بَينى وبَينَ اِخوَتى...» (يوسف/12،100) به آن اشاره كرد و آنان را به آمرزش و بخشش الهى بشارت داد. (يوسف/12، 92) برخى مفسّران، اين سخن يوسف را از لطيفترين ادبها دانستهاند.[27]ادب نامهنگارى:
از ديگر آداب مورد تأكيد قرآن، اين است كه نامهها با نام مبارك خداوند و ذكر شريف «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحيم» آغاز شود; چنانكه نامه حضرت سليمان(عليه السلام)به مردم سرزمين سبأ با اين ذكر شريف آغاز مىشود (نمل/27،30ـ31)، و سيره رسول گرامى اسلام نيز در نامه نگارىها چنين بوده است.[28]ادب برخورد زنان با مردانِ نامحرم:
قرآن كريم، زنان پيامبر را از سخن گفتن با مردان نامحرم بهگونهاى نرم و هوسانگيز كه سبب طمع بيماردلان مىشود، نهى فرموده، و به آنان سفارش كرده است به طرزى شايسته سخن بگويند: «فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَيَطمَعَ الَّذى فى قَلبِهِ مَرَضٌ وقُلنَ قَولاً مَعروفـا». (احزاب/33، 32)برخى مفسّران رعايت اين ادب را براى تمام زنان مسلمان، لازم دانستهاند.[29]
ادب در امور جنسى:
يكى از آداب مورد تأكيد قرآن، عدم تصريح به عناوين جنسى است;[30] براى مثال از عمل آميزش همواره با الفاظ كنايى مانند «رفث» (بقره/2،187)، «لمس» (مائده/5،6)، «مسّ» (آلعمران/3، 47; مريم/19، 16و20)، «اتيان» (بقره/2،222)، «مباشره» (بقره/2،187)، «دخول» (نساء/4،23) و «قرب» (بقره/2،222) استفاده كرده است.يكى ديگر از آداب امور جنسى، عدم حضور در خلوتِ زن و شوهر است. بر اساس آيات قرآن، خدمتگزاران و كودكان بالغ موظّفند هنگام ورود به اتاقى كه پدر و مادر در آن قرار دارند، اجازه بگيرند (نور/24، 58ـ59); حتّى كودكان نابالغ كه پيوسته نزد پدر و مادر هستند، لازم است اينگونه تأديب شوند كه دست كم در سه زمان (پيش از نماز صبح، پس از نماز عشاء و هنگام ظهر) كه بهطور معمول پدر و مادر به استراحت مىپردازند، بدون اجازه به اتاق آنان وارد نشوند. (نور/24،58). برخى از مفسّران اين دستور قرآنى را نوعى ادب اسلامى دانستهاند.[31]
ادب برخورد بامالياتدهندگان:
قرآن كريم ضمن آنكه پرداخت زكات را سبب پاكى و طهارت معنوى و بركت در مال زكاتدهندگان[32]مىداند، به پيامبر(صلى الله عليه وآله)سفارش مىفرمايد كه با آنان، برخوردى شايسته داشته باشد و با دعا و تحيّت براى آنان، بهگونهاى از آنان سپاس و تشكر شود: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَكّيهِم بِها وصَلِّ عَلَيهِم...». (توبه/9،103) عبارت «وصَلِّ عَلَيهِم» در ذيل آيه مىتواند ادب برخورد با پرداختكنندگان ماليات، و دستورالعملى براى متصدّيان اخذ ماليات باشد تا ضمن برخورد مؤدّبانه با ماليات دهندگان، باعث تشكّر از آنها و تشويق ايشان شود.ادب راه رفتن:
يكى از ويژگىهاى بندگان ممتاز خداوند در قرآن، راه رفتن بدون تكبّر و با تواضع شمرده شده است: «وعِبادُ الرَّحمـنِ الَّذينَ يَمشونَ عَلَى الاَرضِ هَونـًا...». (فرقان/25،63) از آنجا كه رفتار ظاهرى انسان، به تدريج حالتى درونى متناسب با آن رفتار پديدمىآورد، شايسته است هر حركت و رفتارى كه نشان دهنده نوعى غرور و تكبّر در انسان است، كنترل شود تا به صفتى درونى تبديل نشود; ازجمله راه رفتن همراه با تكبّر; به همين مناسبت، يكى از آدابى كه لقمان به فرزندش سفارش مىكند، آن است كه با غرور و بىخبرى راه مرو; بلكه همواره در راه رفتن معتدل و ميانهرو باش: «ولا تَمشِ فِى الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ كُلَّ مُختال فَخور * واقصِد فى مَشيِكَ...». (لقمان/31،18ـ19)منابع
بحارالانوار; تفسير احسنالحديث; تفسير راهنما; تفسير الصافى; التفسير الكبير; تفسير القرآن العظيم، ابنكثير; تفسير نمونه; الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم; فرهنگ فارسى; الكافى; الكشاف; كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال; لسانالعرب; لغتنامه; مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن; المصباح المنير; معجم مقاييساللغه; مكاتيب الرسول; الميزان فى تفسيرالقرآن.محمد ابوطالبى
[1]. لسانالعرب، ج1، ص93; المصباح، ص9.
[2]. لسانالعرب، ج1، ص93.
[3]. مقاييساللغه، ج1، ص74.
[4]. مقاييساللغه، ج1، ص74.
[5]. لغتنامه، ج1، ص1313.
[6]. لغتنامه، ج1، ص1313.
[7]. لغتنامه، ج1، ص1313.
[8]. فرهنگ فارسى، ص178.
[9]. بحارالانوار، ج97، ص160.
[10]. همان، ص211.
[11]. راهنما، ج12، ص355.
[12]. الدرالمنثور، ج5، ص259.
[13]. الميزان، ج6، ص273.
[14]. الميزان، ج6، ص273.
[15]. راهنما، ج10، ص462.
[16]. الميزان، ج13، ص343.
[17]. كنزالعمال، ج9، ص114.
[18]. الكافى، ج2، ص644ـ647; بحارالانوار، ج76، ص10.
[19]. مجمعالبيان، ج9، ص237; الصافى، ج5، ص71.
[20]. روحالمعانى، ج28، ص39ـ40.
[21]. نمونه، ج23، ص439.
[22]. احسنالحديث، ج11، ص69.
[23]. التفسير الكبير، ج20، ص195.
[24]. نمونه، ج18، ص82.
[25]. الميزان، ج12، ص371ـ372.
[26]. الميزان، ج6، ص297ـ298.
[27]. همان، ص277.
[28]. مكاتيب الرسول، ج1، ص65.
[29]. تفسير ابنكثير، ج3، ص490.
[30]. الميزان، ج2، ص44.
[31]. تفسيرثعالبى، ج4، ص196; نمونه، ج14، ص545.
[32]. الكشّاف، ج2، ص307.