در اين مقاله به مساله ضرب زن از ديدگاه اسلام پرداخته شده است و با توجه به آيه 34 سوره نساء و سخنان مفسران پيرامون اين آيه و همچنين با توجه به رواياتى كه در اين باره وارد شده است نتيجهگيرى مىشود، اگر زنى نسبتبه شوهر نافرمانى كرد، مرد براى آن كه بتواند او را به حالت اوليه برگرداند، ابتدا بايد او را نصيحت كند، اگر نصيحت را نپذيرفت از او دورى گزيند و در مرحله سوم اگر پند و دورى مفيد نبود، شوهر اجازه دارد زن را بزند . البته زدن نبايد سخت و طاقت فرسا باشد و موجب ضررى به زن شود; همچنين بايد به قصد تاديب و اصلاح باشد نه به قصد تشفى (دلخنك كردن) و انتقام .
روزى يكى از زنان عرب به نام حبيبه بنت زيد بن ابى زهير همسر سعد بن ربيع بن عمر نافرمانى كرد و سعد همسر خويش را كتك زد، حبيبه با پدرش پيش پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله رفتند;
يا رسول الله! من دخترم را به سعد بن ربيع دادم و سعد او را كتك زد;
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
او را قصاص كنيد .
آنها با اين فرمان از جانب رسول گرامى اسلام به طرف خانه رفتند تا سعد را قصاص كنند، هنوز اندك زمانى از حركتشان نگذشته بود كه پيامبر فرمود به آنها بگوييد برگردند و آنها دوباره نزد رسول خدا آمدند .
- يا رسول الله! آيا اتفاقى افتاده است؟
الان جبرئيل بر من نازل شد و اين آيه شريفه را آورد:
«و اللاتي تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن في المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان الله كان عليا كبيرا» (2)
يعنى: آن زنانى را كه از نافرمانى و بدخوييشان بيم داريد نخست پندشان دهيد و (از بدى عاقبت نافرمانى عذاب الهى بترسانيد) و (اگر مفيد نبود) در خوابگاه از آنان دورى كنيد (و اگر دورى كردن هم سودى نبخشيد) آنها را بزنيد، پس اگر از شما اطاعت كردند راهى را به سوى ايشان نطلبيد كه خداوند بلند مرتبه و بزرگ است . (3)
آنگاه فرمودند: ما چيزى را خواستيم و خداوند چيز ديگر را و آنچه خداوند خواستبهتر است و دستور داد تا سعد را قصاص نكنند .
بر طبق اين آيه شريفه، اگر زنى نسبتبه شوهر نافرمانى كرد، مرد براى آن كه بتواند او را به حالت اوليه برگرداند مىتواند اقدامات زير را انجام دهد:
1 - ابتدا او را نصيحت كند به اين كه بگويد از خدا بترس خداوند حقى براى من به گردن تو گذاشتبه بستر برگرد .
2 - اگر اطاعت كرد با او به رفق و مدارا برخورد نمايد و اگر نصيحت را نپذيرفت از او دورى گزيند و او را از خويش دور سازد .
در اين كه مراد از دورى چيستسه وجه گفته شده است:
الف) اگر نصيحت در او تاثير نكرد در آن صورت رختخواب را جدا كند; زيرا به اين وسيله مشخص مىشود آيا شوهرش را دوست دارد يا خير; اگر به شوهرش علاقمند باشد بر فراق شوهرش صبر نمىكند و اگر دوست نداشته باشد صبر مىكند .
ب) در حديثى از امام باقر عليه السلام وارد شده است كه در رختخواب پشتش را به سمت زنش نمايد .
ج) با او جماع نكند . (4)
3 - اگر پند و دورى مفيد نبود، شوهر اجازه دارد زن را بزند تا دوباره به حالت اوليه برگشته و وظايف خويش را نسبتبه شوهر انجام دهد .
اين امور سهگانه بايد به ترتيب باشد; يعنى، ابتدا نصيحت، آنگاه دورى و سپس زدن .
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله مىنويسد:
اين امور سهگانه كه در آيه شريفه به آنها اشاره شده است اگر چه با هم ذكر شده است و به وسيله «واو» بعضى بر بعض ديگر عطف شده است، اما اين امور مترتب بر هم هستند و بايد به تدريج صورت گيرند; يعنى، ابتدا موعظه، اگر فايده نداشت، دورى و اگر نفع نداشت، ضرب; و دليل بر تدريجى بودن اينها اين است كه اين امور به حسب طبع وسائل زجر است از ضعف به شدت . (5)
نكته ديگر آن كه مرد مىتواند با شروع علائم نافرمانى و عصيان زن در امورى كهوظيفهشرعىزن است (نه امورى چون شستن، پختن و حتى دادن شير به فرزند كه در اين امور مىتواند ازشوهرمطالبه مزد كند). او را پند داده و نصيحت كند و در صورت عدم تاثير او را از خويش دور كند، ولى تا زمانى كه نافرمانى پيدا نكرد - كما اين كه مرحوم صاحب جواهر به آن اشاره مىكند - (6) حق زدن را ندارد .
حال اين سؤال مطرح است كه چرا قرآن كريم امر به زدن زن مىكند در حالى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شديدا از آن نهى مىكند؟
مرحوم محدث نورى در مستدرك الوسائل حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه حضرت مىفرمايد:
من تعجب مىكنم از كسانى كه زنان خويش را مىزنند در حالى كه خود به كتك خوردن اولى هستند . (7)
بيان چند نكته براى جواب، ضرورى به نظر مىرسد .
شكى نيست كه قرآن كريم به عنوان يك كتاب، داراى خطوط كلى است و هرگونه برداشت از آن بايد منطبق با آن خطوط كلى باشد و به صراحتخود قرآن - در آنجا كه گويد: «و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» - تمامى آيات و احكام قرآن با همديگر همخوانى و همخونى كامل دارند . در مورد زن به معناى خاص آن (8) نيز بايد به خطوط كلى قرآن در اين زمينه توجه نمود . براى تبيين نگاه قرآن به همسر دو مورد را يادآور مىشويم:
1 - قرآن كريم زن و شوهر را لباس يكديگر مىداند:
«هن لباس لكم و انتم لباس لهن» (9)
يعنى: زنها موجب آرامش شوهران و شوهران موجب آرامش و سكون زنان هستند .
كما اين كه مىفرمايد ما شب را لباس و موجب آرامش براى مردم قرار داديم و لباس شانش اين است كه بدن را مىپوشاند و زن و مرد همديگر را حفظ مىكنند . (10)
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله در اين باره مىنويسد:
ظاهر از لباس روشن است و آن چيزى است كه انسان به وسيله آن بدنش را مىپوشاند و جمله از قبيل استعاره است; چون هر يك از زوجين ديگرى را از اتباع فجور و فحشا بين افراد نوع باز مىدارد و هر يك از زن و مرد نسبتبه يكديگر مانند لباس هستند كه از سوء، همديگر را باز مىدارند و در آن استعاره لطيفى وجود دارد; زيرا لباس بدن را مىپوشاند، اما لباس خود را از لباس نمىپوشاند . (11)
پس در نگاه قرآن كريم هم زن و هم مرد به مثابه لباس يكديگر بوده و وظيفه آنها حفظ و صيانتيكديگر از فساد و فحشاست و روشن است چنين چيزى محقق نمىشود مگر آن كه مودت و رحمت (به تعبير قرآن در سوره روم) بين زن و شوهر حاكم باشد تا در حضور و در غياب يكديگر با عشق و صميميتى كه بين آنها موجود است همديگر را حفظ كنند و همچنين خويش را براى ديگرى محافظت نمايند .
به ديگر سخن، زمانى چنين چيزى تحقق مىيابد كه مصداق يك روح در دو بدن تحقق يابد و زن و شوهر چيزى جز حفظ آبرو و نگهداشتن اسرار درون خويش در بين خودشان برايشان مهم نباشد .
2 - قرآن كريم بحث طلاق را اين چنين مطرح مىكند:
«و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا» (12)
يعنى: اگر مدت طلاق زنان در حال تمام شدن است و مىخواهيد آنها را نگاه داريد به نيكى نگاه داريد و اگر مىخواهيد رهايشان كنيد (از آنها جدا شويد) به شايستگى از آنها جدا شويد و بدون آن كه رغبتى به آنها داشته باشيد به آنها رجوع نكنيد و آنها را نگه نداريد .
و در آيه شريفه ديگرى مىفرمايد:
«الطلاق مرتان فامساك بمعروف او تسريح باحسان» (13)
يعنى: طلاق دوبار استيا نگه داشتن به نيكى و يا رها نمودن به شايستگى .
شهيد مطهرى رحمه الله در نظام حقوق زن در اسلام از كتاب حق الزوجية تاليف آيةالله حلىنقل مىكند:
«اين آيه شريفه گرچه درباره طلاق است، اما از آن، يك اصل كلى استفاده مىشود و آن اين كه، هر مردى در زندگى خانوادگى يكى از دو راه را بايد طى كند و انتخاب نمايد: يا تمام حقوق و وظايف را بهخوبى انجام مىدهد (امساك به معروف) ; يا علقه زوجيت را قطع و به شايستگى زن را رها مىنمايد (تسريح بهاحسان) ; شق سوم; يعنى زن را طلاق ندهد و بهخوبى و شايستگى از او دفاع نكند وجود ندارد، و جمله «و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا» همان شق سوم را نفى مىكند ... بعيد نيست كه جمله فوق مفهوم اعمى داشته باشد، هم شامل مواردى شود كه زوج عمدا و تقصيرا زندگى را به زن سخت و زيانآور مىكند و هم شامل مواردى مىشود كه زوج تقصير و عمدى ندارد .» (14)
قرآن كريم گرچه خود روشن است، اما به معناى اين نيست كه نياز به تعليم و تعلم ندارد; ازاينرو، قرآن كريم يكى از وظايفى كه براى پيامبر گرامى اسلام معرفى مىكند تعليم مردم است:
«يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب» (15)
مرحوم طبرسى مىنويسد:
ذكر تلاوت و تعليم مستلزم تكرار نيست; چون اول اختصاص به تلاوت دارد تا مردم بدانند كه قرآن معجزهاى دال بر صدق پيامبر و نبوتش است و دوم اختصاص به تعليم دارد تا به آنها آنچه در قرآن از توحيد و آنچه مشتمل بر احكام شرعى است را بشناساند . (16)
پس براى فهم قرآن بايد به بيانات پيامبر گرامى اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت توجه نمود تا بتوان به درستى قرآن را معنا كرد .
حال با توجه به اين دو نكته (عدم منافات معناى آيهاى از قرآن با خطوط كلى قرآن و تبيين قرآن به وسيله سخنان معصومين عليهم السلام) به سراغ آيه شريفه مىرويم تا ببينيم مراد از ضرب چيست؟
اقوال علما، مفسرين و احاديث پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را به چند دسته مىتوان تقسيم نمود:
در بخشى از روايات و بيانات فقها به اين نكته برخورد مىكنيم كه زدن نبايد به گونهاى باشد كه موجب جرح و زخمى شدن بدن شود، بلكه بايد مختصر بوده و به گونهاى باشد كه زن را متوجه وظايف و تعهد خود در برابر همسر نمايد; تقريبا تمام فقهايى كه بحث ضرب زن را در صورت ناشزه شدن (نافرمانى كردن از دستورات شرعى شوهر) مطرح مىكنند به اين نكته تصريح دارند كه زدن تنها در صورتى رواست كه مختصر بوده و موجب شكستگى يا كبودى بدن نشود . البته اين مقدار زدن نيز در صورت وجود شرايط ذيل رواست:
1 - ضرورت ايجاب كند، يعنى فقط در مواردى كه مطمئنا غيرضرب، مفيد و نافع و مؤثر نباشد . (17)
2 - ضرب، مؤثر باشد و اما اگر مطمئن باشد كه زن با كتك نيز بر نشوز خود اصرار مىورزد يا فرضا بدتر مىشود، نمىتوان باور داشتبه مقتضاى آيه كريمه، ضرب جايز و روا باشد .
اينك به چند نمونه توجه مىكنيم:
الف) سيوطى در درالمنثور بعد از نقل آيه شريفه، حديثى را از پيامبر گرامى اسلام نقل مىكند كه حضرت فرمود: «ضربا غير و لسان العرب غير مبرح را چنين معنا مىكند: «اى غير شاق» (19) يعنى: زدن نبايد سخت و طاقت فرسا باشد و موجب ضررى در زن شود .
بر اين اساس گفته شده است از آنجا كه زدن همسر، براى برگرداندن حق شوهر است، بايد براى تاديب باشد; يعنى به گونهاى نباشد كه استخوان بشكند يا بدن خراش بردارد; چون مقصود اصلاح است نه چيز ديگر . (20)
ب) مرحوم محقق سبزوارى (1090) مىنويسد:
مراد از ضرب، ضرب تاديبى است; نبايد سختباشد و باعث كبودى شود و نبايد با شلاق و چوب او را بزند و بعضى از اصحاب گفتهاند نبايد به صورت و لگن و شكم بزند، بلكه بايد جاهاى سختبدن را - آن هم مقتصر - بزند . (21)
سر آن كه گفته مىشود به شكم و يا جاهاى حساس بدن و لو مقتصرا نبايد ضربه بزند، براى اين است كه در صورت ايجاد ضرر براى زن و باعث تلف شدن اعضايى از بدن زن، بايد ديه بدهد و يا قصاص شود .
ج) مرحوم شيخ طوسى رحمه الله (متوفى به سال 460 ق). بعد از آن كه بيان مىكند نوع زدن چگونه بايد باشد، مىنويسد:
اگر مردى به شكم زن بزند و زن جنين را سقط كند در صورت اثبات بايد ديه بدهد . (22)
د) مرحوم فاضل هندى (متوفى به سال 1137 ق). در كشف اللثام مىنويسد:
اگر با زدن، چيزى از اعضاى بدن زن تلف شود، ضامن است; چون در اين صورت از مشروع خارج شده است; زيرا آنچه شارع فرمود براى اين است كه زن اصلاح شود در حالى كه ضرب شديد موجب افساد است . (23)
پس از آنجا كه ضرب داراى مراتب تشكيكى بوده و شامل انواع زيادى چون با ابزار، بدون آن، شديد و ضعيف مىشود، آنچه در شرع تجويز شده است پايينترين مرتبه آن است، به گونهاى كه عرفا ضرب صدق كند; حتى خواهد آمد آنچه شارع در نظر دارد عرف، ضرب به معناى واقعى نمىداند، بلكه شايد آن را حمل بر تسامح و ملاعبه نمايد; چون آنچه در نظر شارع مطرح مىباشد اين است كه زن دوباره وظايف شرعى خويش را نسبتبه شوهر انجام دهد و همين مقدار كه نارضايتى مرد از اعمال زن براى زن مسجل شود كافى است و دستور به ضرب براى آن است كه آخرين مرحله منع از كار غيرشرعى و ناشايست است; البته شارع به شوهر اجازه نداده است كه براى تشفى (دل خنك كردن) و انتقام همسر را به باد كتك بگيرد .
نكته دومى كه در كلام فقها به چشم مىخورد اين است كه زدن بايد به قصد اصلاح باشد نه آن كه به قصد تشفى و انتقام . بنابراين، اگر مردى با سوء استفاده از اين قانون بخواهد عقده خويش را خالى كند و هر چه توان دارد همسر را به باد كتك بگيرد او در حقيقت در پى تخليه خويش است نه جارى نمودن حكم الهى و چنين كسى در صورت نبود چنين حكمى هم، كار خويش را انجام مىداد . به چند نمونه از كلمات فقها اشاره مىكنيم تا روشن شود در چه صورتى مرد حق دارد زن را بزند .
الف) مرحوم سبزوارى مىنويسد:
در زدن، قصد تشفى و انتقام نداشته باشد، بلكه قصد اصلاح و تاديب داشته باشد و اگر به قصد انتقام بزند حرام است . (24)
ب) حضرت امام رحمه الله در تحرير الوسيله مىنويسد:
بايد ضرب مقتصر باشد و نبايد باعث كبودى يا سرخى بدن شود و لازم اين است كه به قصد اصلاح باشد و به قصد تشفى و انتقام نباشد . (25)
ج) مرحوم شيخ طوسى در مبسوط مىنويسد:
در صورت زدن بايد تاديبى باشد نه تعزيرى و تعزير پايينتر از حد است . (26)
د) در كلمات فقها تنها به زدن مختصر و قصد تشفى و انتقام نداشتن اكتفا نشده است، بلكه براى ضرب، قيدى اضافه مىكنند كه دقيقا حد شرعى ضرب را مشخص كنند:
1 - مرحوم شيخ در مبسوط مىنويسد: «يضربها ضربا خفيفا» (27) يعنى: زن را مىزند در حالى كه اين زدن بايد خفيف و آرام باشد .
2 - ابن زهره حلبى مىنويسد: «ضربا رفيقا» و آنگاه خود آن را چنين معنا مىكند، يعنى: در بدنش اثرى باقى نگذارد . (28)
3 - ابن حمزه طوسى در الوسيله مىنويسد: «ضربا رقيقا» (29) يعنى: زدن به نرمىوملايمتباشد .
بنابراين، آنچه در شرع مقدس اسلام از زدن زن وارد شده است در حد بسيار جزئى و آن هم به قصد اصلاح بايد باشد نه چيز ديگرى و اگر كسى بترسد در صورت زدن نتواند حدود الهى را رعايت كند و زدن صورت تشفى و انتقام پيدا كند بايد از آن صرف نظر نمايد; چرا كه در اين صورت نه تنها حكم الهى را انجام نداده است، بلكه مرتكب فعل حرام شده است . چقدر دور است اذهان كسانى كه خيال مىكنند اسلام اجازه مىدهد مرد هر گونه مىخواهد با زن خويش رفتار نمايد و آن گاه بدون آن كه دست كم به كتب فقهى يا تفسيرى مراجعه كنند بر اسلام اشكال مىكنند كه اسلام زن را بردهوار در اختيار مرد قرار داده است . گرچه اين بحث، دامنهدار است و ورود در آن باعثخروج از موضوع مىشود، اما مگر كتك خوردن فرزند توسط پدر و يا شاگرد توسط معلم به قصد تاديب به معناى مملوك بودن آنهاست؟ آن هم ضربى كه با اين همه قيود ذكر شده است .
با آنچه گذشتبخوبى روشن شد ضرب در آيه شريفه با آنچه در ذهن خطور مىكند بسيار متفاوت است، اما نكته جالب اين كه برخى از فقها معتقدند همين مقدار را بهتر است ترك كند و معتقدند از آنجا كه زدن حقى است كه شوهر دارد، بهتر است از حق خويش بگذرد و ضرب مقتصر را نيز ترك نمايد .
الف) مرحوم فاضل هندى در كشف اللثام مىنويسد:
بهتر است زوج زدن را ترك كند و زن را عفو نمايد; زيرا تاديب به زدن، مصلحتخود اوست . (30)
ب) مرحوم بهوتى ترك كتك زدن توسط شوهر را چنين توجيه مىكند كه موجب باقى ماندن مودت بين آن دو خواهد شد:
بهتر ترك زدن است، براى باقى ماندن مودت بين زن و شوهر . (31)
هر چند در برخى از تفاسير آمده است كه شايد اين حكم اختصاص به برخى از زنان داشته باشد نه به همه آنها; مثلا در تفسير نمونه چنين آمده است:
«روانكاوان امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى به نام «مازوشيم» (آزارطلبى) هستند و گاه كه اين حالت در آنها تشديد مىشود تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدنى است .
بنابراين، ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در مورد آنان جنبه آرامبخشى دارد و يك نوع درمان روانى است .» (32)
علاوه بر توصيه بر ترك ضرب و تاكيد بر چگونگى ضرب، در برخى از روايات و بيانات فقها حتى ابزار و وسيلهاى كه مرد مىتواند زن را به وسيله آن بزند مشخص شده است تا براى كسى شبههاى در اين باره باقى نماند كه به چند مورد از اين بيانات اشاره مىكنيم:
در حديثى كه مرحوم محدث نورى در مستدرك الوسائل از پيامبر گرامى اسلام نقل مىكند، زدن را به گونهاى ديگر معنا مىكند و آن حديثشريف اين است:
«جامع الاخبار عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال: انى اتعجب ممن يضرب امراته و هو بالضرب اولى منها لا تضربوا نساءكم بالخشب فان فيه القصاص و لكن اضربوهن بالجوع و العرى حتى تربحوا فى الدينا و الاخرة .» (33)
يعنى: من تعجب مىكنم از كسى كه همسرش را مىزند در حالى كه خود اولى از او به كتك خوردن است; زنانتان را با چوب نزنيد; زيرا در آن قصاص است; ولى آنها را به گرسنگى و ندادن پوشاك بزنيد تا در دنيا و آخرت سود بريد .
مرحوم طبرسى در مجمعالبيان حديثى از امام باقر عليه السلام نقل مىكند كه مراد از زدن، زدن به وسيله مسواك است . (34)
مرحوم شهيد ثانى رحمه الله در مسالك الافهام مىنويسد: علت زدن به مسواك شايد حكمتش اين باشد كه زن خيال كند مرد قصد شوخى و ملاعبه دارد . (35)
بايد توجه داشت كه اولا، چوبهاى مسواك معمولا 20 تا 30 سانتيا بيشتر طول داشت و لذا در چنين مواردى - به قصد تاديب جدى شبيه به شوخى - قابل استفاده بود . و ثانيا، چوب مسواك از درختى ويژه تهيه مىشد كه شاخههاى آن باريك و طولانى و حتى پس از خشك شدن نرم و ملايم و انعطافپذير است . بنابراين مىبينيم در اين دستور اجتماعى خانوادگى - هر چند فردى و شخصى - چه نكات ريز و ظريف و جاذبهدار با دقت مورد توجه و سفارش قرار گرفته، و به تعبيرى ديگر: در عين حالى كه شخص متمرد و نافرمانى وادار به عمل و وفا به تعهد خود و انجام وظيفه خود در برابر تحفظ بر كيان نهاد خانواده مىشود، شيوه و روشى اتخاذ شده كه نه فقط آثار سوء جسمى و روانى نداشته باشد بلكه حسن اثر تربيتى خواهد داشت .
در نتيجه، زدن اينچنين با دستور جدى و حكيمانه «امساك به معروف» همخوانى و هماهنگى كامل را داراست . پس خداوند، علاوه بر امر به «امساك به معروف» راه و رسم آن را نيز آموخته است .
و در كل، اينچنين برخورد - براى پيشگيرى از متلاشى شدن كانون گرم خانه و خانواده و بى سرپناه شدن زن و شوهر و فرزندان و از بين رفتن كل سرمايهگذارىهاى فكرى و مالى به منظور تاسيس و نگهدارى آن - قابل قبول است .
و اما اين كه چرا اين تنبيه بدنى به وسيله شوهر اجرا شود بدون مراجعه به مراجع ذى صلاح لازم استبه اين نكته توجه شود كه در شرايطى كه حقيقتا اصلاح وضع خانه و وادار شدن زن به انجام تعهدات خود با مختصر ضرب و تنبيه بدنى آن هم به دست همسر يعنى نزديكترين موجود و محرمترين افراد امكانپذير باشد آيا شايسته است كار را به دادگاه و محاكم صالحه بكشانند و علل و عوامل اين تمرد و سركشى، با نامحرمان مطرح و مورد نفى و اثبات قرار گيرد و زن به دستبيگانگان تنبيه بدنى شود؟ همچنانكه مردان در صورت تخلف از وظائف و مسؤوليتهاى خود در برابر زنان تنبيه مىشوند .
شيخ طوسى در مبسوط مىگويد: مراد از ضرب، زدن به وسيله دستمال پيچيده شده است، كه منجر به كبودى نشود . (36)
مرحوم بهوتى مىگويد: در كلام بعضى از بزرگان آمده است كه به وسيله «مخراق» زن را بزند; كه مراد از «مخراق» دستمال پيچيده شده است . (37)
آنچه درباره زدن زن در قرآن كريم آمده استبا آنچه در اذهان خطور مىكند و يا توسط بعضى از مسلمانان اعمال مىشود، منطبق نيست، بلكه مطلبى استبسيار دقيق و منطقى كه در روابط اجتماعى توسل به قوه قهريه گاهى اجتنابناپذير است و اسلام آن را ابداع نكرده و آنچه اسلام در اينجا آورده است مشروعيتبخشيدن به يك امر طبيعى و درونى بشر مىباشد و سر تشريع آن محدود نمودن آن بوده است .
به ديگر سخن از آنجا كه توسل به قوه قهريه امرى طبيعى و معمولى است عدهاى شايد افراط كنند; از اين رو، اسلام ضمن صحه گذاشتن بر اين اصل طبيعى، آن را كاناليزه نموده و تحت قانون در آورده است تا قابل تعريف باشد; پس زدن زن توسط شوهر در صورتى است كه زن از دستورات شوهرش سرپيچى كند، نه زدن هر زنى با صرف اشتباه ساده .
يكى از نكات مهمى كه در داستانهاى قرآن كريم نهفته اين است، كه وقتى مطلبى را متذكر مىشود نمونه تاريخى ذكر مىكند تا مطلب بهتر روشن شود و وقتى حكم زدن زن را بيان مىكند يك نمونه تاريخى ذكر مىكند تا بياموزد كه اگر امر به زدن مىكند مرادش چيست .
در مجمع البيان آمده است:
از ابن عباس روايتشده است كه ابليس روزى همسر ايوب را ديد گفت: من طبيب هستم . به شرطى ايوب را معالجه مىكنم كه وقتى خوب شد بگويد شيطان مرا شفا داد و پاداشى جز اين نمىخواهم و زن قبول كرد و به ايوب درخواستشيطان را گفت و از او خواستبپذيرد . حضرت ايوب قسم خورد كه بعد از خوب شدن او را صد تازيانه بزند; وقتى خوب شد خداوند به او فرمود:
«و خذ بيدك ضغثا فاضرب به و لا تحنث انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب» (38)
يعنى: ايوب را گفتيم دستهاى از چوبهاى باريك خرما بدست گير و بر تن زن خود بزن تا عهد و قسمت را نشكنى; ما ايوب را بنده صابرى يافتيم; چه نيكو بندهاى كه دائم توجهش به درگاه ما بود .
او دستهاى علف يا شاخه باريك خرما (كه خرما به آن آويزان است) گرفتبه مقدار صد عدد و با آن به يك ضرب همسر را زد . (39)
شايد اگر ايوب قسم نمىخورد همين مقدار از زدن را نيز توصيه نمىكرد و چون حضرت ايوب عليه السلام قسم خورد و براى آن كه قسمش مصداق پيدا كند او را امر كرد به گونهاى كه زدن صدق كند اين كار را انجام دهد . حال آيا مىتوان پذيرفت ضرب در آيه شريفه، كبود ساختن بدن و ديوانهوار به سوى همسر حمله كردن را در بر مىگيرد؟ امورى كه حتى تصور تاييد آن توسط اسلام و قرآن نشان از بىاطلاعى كامل از قوانين اسلام مىباشد!
1) مدرس حوزه .
2) نساء/34 .
3) طبرسى، مجمع البيان، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1379 ق . ، ج 2، ص 42 .
4) همان .
5) سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، دار الكتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1397 ق . ، ج 4، ص 365 .
6) محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، كتابخانه اسلاميه، تهران، ج 31، ص 202 .
7) حسين نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت، 1408 ق . ، ج 14، ص 250 .
8) گاهى زن گفته مىشود در مقابل مطلق مرد و گاهى زن گفته مىشود در مقابل شوهر كه در اينجا مراد قسم دوم است .
9) بقره/187 .
10) طبرسى، پيشين، ج 1، ص 279 .
11) سيد محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 2، ص 43 .
12) بقره/231 .
13) بقره/229 .
14) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، چاپ دوم، 1359، صص 323 - 322 .
15) بقره/129 .
16) طبرسى، پيشين، ص 210 .
17) فخر رازى، تفسير قرآن، ج 3، ص 318 .
18) سيوطى، درالمنثور، دار الفكر، بيروت، چاپ اول، 1993 م . ، ج 2، ص 522 .
19) ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 408 .
20) تفسير قرطبى، ج 5، ص 172 .
21) محقق سبزوارى، كفاية الاحكام، مدرسه صدر مهدى اصفهان، ص 189 .
22) محمد بن حسن طوسى، المبسوط، المكتبة الرضويه، 1387، تحقيق محمدباقر بهبودى، ج 7، ص 199 .
23) فاضل هندى، كشف اللثام، كتابخانه مرعشى نجفى رحمه الله، قم، 1405 ق . ، ج 2، ص 100 .
24) محقق سبزوارى، پيشين، ص 189 .
25) امام خمينى رحمه الله، تحرير الوسيله، اسماعيليان، قم، ج 2، ص 305 .
26) محمد بن حسن طوسى، پيشين، ج 8، ص 69 .
27) همان، ص 66 .
28) ابن زهره حلبى، غنية النزوع، مؤسسه امام صادق عليه السلام، چاپ اول، 1417 ق . ، ص 352 .
29) ابن حمزه طوسى، الوسيله، كتابخانه مرعشى رحمه الله، چاپ اول، 1408 ق . ، ص 332 .
30) فاضل هندى، كشف اللثام، ج 2، ص 100 .
31) بهوتى، كشف القناع، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1418 ق . ، ج 5، ص 238 .
32) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، ج 3، ص 369 .
33) حسين نورى، پيشين .
34) طبرسى، پيشين .
35) شهيد ثانى، مسالك الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامية، چاپ اول، 1416 ق . ، ج 8، ص357 .
36) شيخ طوسى، پيشين، ج 4، ص 338 .
37) بهوتى، پيشين .
38) ص/44 .
39) طبرسى، پيشين، ج 4، ص 478 .