نظریه اخلاق هنجاری اسلام بر اساس آیات قرآن کریم
گروه: تفسیر قرآن
ارائه دهنده: حجت الاسلام سیدعلی اکبر حسینی رامندی
ناقد: دکتر
محمّد مهدی فیروزمهر
دبیر علمی: حجت
الاسلام و المسلمین علی مدبّر
زمان برگزاری: 1394
بسم الله الرحمن الرحیم
نظریه اخلاق هنجاری اسلام بر اساس آیات قرآن کریم
ارائه دهنده: آقای حسینی
ما در پی کشف نظریه اخلاقی یا هنجاری قرآن هستیم. اینکه میگوییم اخلاقی
یا هنجاری یک اصطلاح رایج در اخلاقپژوهی نوین است، گاهی میگویند نظریه اخلاقی و مشهور
همین است و گاهی می گویند
نظریه هنجاری که هر دو تعبیر درست است. گاهی هم میگویند نظریه ارزش که این تعبیر هم
قابل قبول است و کم و بیش رایج است. نکته دوم اینکه این کار ما قرآن بنیان است؛ یعنی
پژوهشی که گستره مطالعاتش قرآن است، با اینکه جنس مباحث اخلاقی هنجاری از جنس مباحث
عقلانی است و گزاره های آن
با تحلیلهای عقلانی اثبات و نفی می شود، اما خاستگاه تحقیق و بررسی و گستره مطالعات ما قرآن
است، به نحوی که شاید ما خیلی وامدار تبیین عقلانی نباشیم، هرچند تحلیلهای مبتنی بر
گزاره های قرآنی
که مستدل است و گاهی به قرآن نزدیک می شود وجود دارد، اما مقدمات و قضایای مقدمی ما برای استناد
و استنباط گزاره های قرآنی
است، یکی از مقدمات ما بنا است که قرآنی باشد هرچند ممکن است در طول تحلیل و بررسی های ما گاهی به مناسبت و بهصورت اقتضایی،
استدلال های عقلانی
هم ارائه شده باشد به عنوان مبانی انسانشناختی و یا مبانی هستیشناختی و گرنه ما نسبت
به تبیین عقلانی به مفهوم فلسفه اخلاقی، خیلی وامدار نیستیم و قرار نیست این اتفاق
بیفتد، پس این بحث هم ضرورت دارد.
این را هم عرض کنم وقتی ما از نظریه اخلاقی حرف میزنیم جا دارد که در مباحث
عقلی و قرآنی، یک سری مبانی که مباحث فلسفه اخلاق است نیز تعریف شود و نظریه در آن
فضا پردازش گردد و بعد از آن شبهاتی که در ذیل آن نظریه میباشد (مباحث عقلی) آنها
هم واکاوی شود. کاری که قرار است من انجام دهم و دغدغههای خودم میباشد این است که
این نظریه اخلاقی را در فضای کاملاً تحلیل نظری که مستند بر تبیین فلسفی و عقلانی است،
دنبال کنم. در حال حاضر مستندات و مقومات و مقدمات استدلال مان، آموزه های قرآن و قر آن بنیان و آموزه های اخلاقی قرآن است. ممکن است این
مباحث برای بعضی دوستان گزارشی تأییدی و ملالآور باشد، ولی مطمئنم بعضی دوستان
باید بدانند که اساساً نظریه هنجاری چیست و چه لزومی دارد از نظریه هنجاری سخن
بگوییم، اینکه ما قرآن را باز کنیم و فقط به گزاره ها و توصیه های اخلاقی آن گوش فرا دهیم ظاهراً
این هدفگیری باطل و ناصوابی است. باید عرض کنیم که چه صورتبندی های جدیدی در مباحث عقلانی و اخلاقی
وجود دارد که عمدتاً متأثر از آن صورتبندیای است که غربی ها ارائه کردهاند. ما سه یا چهار
حوزه اخلاقی را می توانیم
نام ببریم که هر کدام عرصه مستقل مطالعاتی دارد: 1. اخلاق هنجاری؛ 2.فلسفه اخلاق؛
3. اخلاق توصیفی؛ 4. اخلاق کاربردی یا حرفهای. البته در تقسیم بندی ها مثل همه علوم گاهی تداخل وجود
دارد و گاهی ممکن است قابل درج در ذیل همدیگر باشند و این بحث ها هم مفصّل شده است، اما در این تردیدی
نیست که مبحث اخلاق هنجاری از زیرمجموعه های فلسفه اخلاق است و در کنارش فرااخلاق، اخلاق متافیزیکی،
اخلاق ماورای تجربه اخلاقی که ادله و فرامین آن، تجربی و حسی نیستند. این کار، کار
کاملاً فلسفی است. در فرااخلاق، کار فلسفی است که ما مفاهیم را واکاوی می کنیم، مانند مفهوم خوبی، مفهوم بدی،
مفهوم باید و نباید و به عبارتی مفاهیم پایه یا محمول های گزارههای اخلاقی در فرا اخلاق
بررسی میشود.
اما کار اخلاق هنجاری چیست، به عنوان یک عرصه مطالعاتی مستقل نسبت به چرایی
اخلاقیبودن. شما چرا باید اخلاقی باشید؟ چرا باید خودم را ملزم کنم به یک سری از بایدها
و نبایدها؟ این یک سوال اساسی است. به این موضوع که فکر کنیم به این نتیجه می رسیم که بدون استدلال و بدون توجیه
نمیشود کار اخلاقی انجام داد، چرا من باید خودم را ملزم کنم که دروغ نگویم؟ چرا من
باید خودم را الزام کنم که فقط راست بگویم؟ هر مکتب اخلاقی چه بخواهد و چه نخواهد،
بتواند یا نتواند باید به این چراها پاسخ دهد وگرنه نظام اخلاقی محکوم می شود؛ من بگویم نظام اخلاقی دارم، ولی
هیچ توجیهی برای اخلاقی زیستن و حیات اخلاقی نداشته باشم، این نمیشود. به اینجا
که میرسیم این سؤال مطرح میشود که نظر اسلام در این باره چیست؟
اسلام، اخلاق را بر چه مبنا و معیاری استوار کرده است؟ در اینجا حداقل سه
نظر مطرح می شود،
یعنی در اخلاق هنجاری شاید عمدهترین کاوش و چالشی که در مباحث اخلاق وجود دارد، نظریه های اخلاقیاند که پاسخی مستدل و تبیینی
خردپذیر برای چرایی ارزشها و الزامات اخلاقی میباشند؛ سؤالاتی از این قبیل: من چرا
باید ملزم باشم؟ این چیز چرا ارزش است؟ آن چیز چرا ضد ارزش است؟ سه پاسخ برای این پرسش
ارائه شده و براساس این سه پاسخ، مکتب های اخلاقی شکل گرفته است؛ یعنی ما می توانیم از منظرهای مختلف، مکاتب و
نظام های اخلاقی
را تقسیم کنیم و یکی از محورهای تقسیم این است که بگوییم نظریه های اخلاقی یعنی مکتبهای اخلاقی به
سه گروه تقسیم میشوند: 1. بعضی فضیلت
محورند؛ 2. برخی وظیفهگرا هستند و بعضی غایت گرا یا پیامدگرا میباشند. اگر از
کسی که مکتب و نظام اخلاقیاش براساس نظریه غایت گروی و پیامدگروی استوارباشد، بپرسیم
که چرا اخلاقی زندگی می کنی،
چرا رعایت می کنی،
می گوید چون نتایج رفتارهای
اخلاقی برای من مهم است و می خواهم
به نتایجش برسم. اسلام در یک مرحله نازلش ممکن است بهشت یا جهنم را به عنوان نتیجه
اخلاقی قرار دهد و در مقام و رتبه عالی تر قرب و رضای الهی و فنا را نتیجه اخلاقی قرار دهد تا
مؤمنان چنین مطالباتی را داشته باشند، این یک نظریه است. در نظریه دوم که مکتب
وظیفهگر است میپرسیم شما برای چه می خواهید اخلاقی باشید، چرا اخلاقی بودن خوب است؟ می گوید من باید وظیفهام را انجام دهم،
اخلاق یک وظیفه است، حال اینکه خاستگاه تعیین وظیفه چیست، تقریر های مختلفی در وظیفه گرایی مطرح شده است؛ بعضی می گویند وجدان اخلاقی است، مثل کانت
که معتقد است وجدان اخلاقی است و عقل است که وظیفه های اخلاقی فرد را تعیین می کند، بعضی ممکن است بگویند نه قراردادهای اجتماعیاند
که وظیفه فرد را تعیین می کنند
و بعضی هم ممکن
است بگویند که امر الهی که به اسم نظریه امر الهی معروف است؛ وظیفه را مشخص میکند.
این هم دومین نظریه است. سومین نظریه این است که اگر از کسی سؤال شود چرا شما اخلاقی
هستید؟ میگویند برای اینکه اقتضای طبیعت انسان این است، اقتضای وجود انسانی این است
که اخلاقی باشد و باید ملکه اخلاق در وجود انسان، جاری و ساری باشد و رفتار و اعمال
ما پژواک و انعکاس آن ملکه درونی باشد. در این رویکرد سوم، شما دیگر از وظیفه و پیامد
سخن نمیگویید. به نظر می آید دوستانی
که با این مطالعات و مباحث عمیقاً در ارتباط نیستند شاید به ذهن شان بیاید که قرآن قابلیتی دارد که
هر سه نظریه را بپذیرد. گفتمان قرآن، حوزه اخلاقی قرآن بهگونه ای است که می توانیم هم از فضیلت محوری حرف بزنیم،
هم از اخلاق و وظیفه و هم از غایت گروی.
یعنی اخلاق می تواند
به استناد برخی آموزه های قرآنی طبق آیات غایت گرا باشد؛ به استناد برخی آیات وظیفه گرا باشد و به استناد برخی آیات فضیلت
محور باشد، اما آنچه ما به آن رسیدیم و این پژوهش در پی آن است و آن را امری بدیهی
میدانیم و غیر از آن را تکلّفآمیز و تأویل ناپذیر، این است که به رغم وجود آیاتی
که از وظیفه گرایی
سخن میگوید و بر وظیفهگرایی به عنوان امری مهم تأکید می شود اما آنچه غایت فعل اخلاقی است،
آن پیامد و نتیجه ای است
که برای فعل اخلاقی وجود دارد؛ یعنی اگر ما بخواهیم ارزش فعل اخلاقی را تعیین کنیم،
ارزش فعل اخلاقی به این است که این فعل بتواند ما را به غایت اخلاق که در آن مکتب اخلاقی
تعیین شده است برساند. اگر از ما سؤال شود غایت اخلاق قرآنی چیست، باید بگوییم عالیترین
مرحله تعالی انسان، قرب الی الله است. بنابراین، من یک غایتی تعیین کردم که اینها ارزششان
به این است که وقتی اخلاقی هستند که فرد را در وصول به این غایت یاری کنند. حتی میتوانیم
برای افعال اخلاقی شدت و ضعف قائل بشویم. هر فعلی
که در رساندن من به قرب الهی اقتدار و توان بیشتری دارد آن فعل اخلاقی تر است و می شود چنین تصوری را هم کرد و ناچاریم
برای آن دسته از ادله یا گزاره های قرآنی که به نحوی وظیفه گرایی را توجیه، منعکس و منتقل میکنند
آنها را تفسیر و توضیح دهیم که اینها تأویلپذیرند و خاصیتشان به غایت گروی است و همچنین آیاتی که به نحوی
ممکن است فضیلتگروی راتوجیه کنند و بر اساس قرآن ادعا شود که این آیات مستند ما هستند
که فضیلتمحوری مطلوب قرآن است که آنها را باید تأویل کنیم. بر اساس چهارچوبی که من
ترسیم کرده ام و
آن چشماندازی که از کار خودم ارائه کرده ام، سیر چینش و ساختار و نظامواره
مباحث من هم بر همین اساس است. در ابتدا کلیاتی ارائه شده، سپس این نظریه ها تبیین گردیده بعد از آن، یک سری
از نکات که به عنوان پیشدرآمد و پیشنیاز به آن اشاره کردیم. بعد بحث اصلی ما تبیین
غایت گروی
است که آن را به صورت مفصّل طرح کردیم و آیات فراوانی را شاید دستکم پنجهزار آیه
که تقریباً کل قرآن مطالعه و دسته بندی
شده و آیات متناسب با غایت گرایی
به نحوی تبیین گردیده و چگونگی استدلال هم بیان شده است، این موارد استدلال دارد، اما
استدلال های متن
ما مبتنی بر مقدمات نقلی و قرآنی است؛ البته با استناد به آیات قرآن، مبانی و اصول
انسانشناختی استخراج گردیده و به آنها هم اشاره شده است.
نکته بعدی اینکه بنده در دو فصل مستقل، بحث وظیفه گرایی را مطرح کردم و گزارشهای
متعددی از طرفداران وظیفهگرایی مسلمان را ارائه کردم، سپس توجیه کردم اگر ما بپذیریم
نظریه اخلاقی قرآن غایت گراست،
دیگر نمی توانیم
در عین حال بپذیریم که وظیفه گرا و
فضیلتمحور هم میباشد. اگر این را نپذیرفتیم ناچاریم نظر مخالفان نظریه غایت گروی را تأویل و بررسی کنیم و مستنداتشان
را نقد کنیم تا نظریه ما اتقان لازم را پیدا کند. نکته دیگری که باید عرض کنم اینکه
اگر فرض را بر این بگذاریم که فردی بخواهد براساس قرآن فضیلتمحوری را اثبات کند. بنده
می توانم اثبات کنم
که به یک آیه هم به صورت مصرّح نمی رسد،
اگر بخواهد وظیفه گرایی
را هم به عنوان یک نظریه اخلاقی قرآن اجرا کند. در این صورت باید پنج هزار آیه ای که به غایتگروی مرتبط میشود تأویل
ببرد و پاسخ بدهد که این کار بسیار مشکل و ناشدنی است. نکته دیگر اینکه هرچند ما با
نظریهپردازی، با مفهوم نظریه و گستره نظریه و ویژگی ها و قیودی که نظریه را ارائه می کند آشنا نیستیم، اما با مقدار اطلاعاتی
که بنده دارم به نظر می رسد آنچه
اتفاق افتاده می تواند
یک نظریه باشد. نظریه به آن ایده ای می گویند که با یک پارادایم، با ادله
و امارات و پیشفرض ها و
فرضیه ها و
نظریه های دیگر
تقویت میشود و در مقام اثبات و دفاع است و نظریه ها متفاوت اند، با آن سخنی که ما در فقه و اصول
و ادبیات حوزوی مطرح میکنیم که «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال». نظریه ها اینگونه نیستند؛ برای مثال نظریه
داروین اینگونه نیست که اگر کسی خدشهای به ادله او وارد کند بگوییم این نظریه فرو
ریخته و نظریه، قابل دفاع نیست، بلکه نظریات، این قابلیت را دارند که اگر خدشهای به
بعضی ادله آنها وارد شود، باز هم همچنان یارای مقاومت را داشته باشند. نکته دیگر اینکه
زمانی که من وارد این بحث شدم، نزدیک به چهار، پنج سال است که من به این موضوع خاص
مشغولم، همانطور که جناب اقای اسلامی در گزارششان فرمودند بنده ده سال است پیرامون
مسائل فلسفه اخلاق و مباحث اخلاقی کار میکنم، اما به صورت خاص، حدود چهار، پنج سال
است که درگیر بحث نظریه اخلاقی هستم. بنده خبر نداشتم که آیتالله مصباح و بعضی شاگردانشان
قبلاً این نظریه را مطرح کردهاند و من با
توجه به ساختارهای قرآنی خودم به این نظریه رسیدم و مستند کردم، بعدها دیدم که آنها
هم تبیین کردند، اما آن چیزی که من باز هم ادعا می کنم که این یک نظریه بوده و قابل دفاع
است و به آن اشاره کرده و استدلال هایی
برای آن آورده ام به
دو دلیل: یکی اینکه کاری که آیتالله مصباح و دیگران (حفظهم الله) انجام دادهاند این
است که کار انها بیشتر جنبه فلسفه اخلاقی به معنای محضش را دارد و به ندرت استدلال ها و استنادهای قرآنی دارد، البته
ایشان در کتاب اخلاق در قرآن شان به
مناسبت هایی
این نظریه را مطرح کرده و مستندات قرآنی را هم آورده اند، اما آنچه در کار بنده اتفاق افتاده،
انبوهی از استدلال هاست
که اگر ما میخواستیم آن را به صورت یک استقرای تام انجام دهیم و تمام آیات را شاید
در برخی موارد در هزارصفحه کار ارائه می کردیم به یقین می شد دستهبندی های جدیدی از استدلالهای قرآنی متقن
و قابل دفاع برای این نظریه ارائه کرد و به نظر می رسد شاخص های یک نظریه را داشته باشد.
دبیر جلسه: آقای مدبر
آقای حسینی فرمودند که نظریه اخلاق هنجاری درواقع، چرایی اخلاقیبودن و
ارزشیبودن را توجیه می کند و
قاعده و مبنایی برای ارزش های اخلاقی
و احکام اخلاقی خواهد بود و درواقع سؤال این است که اسلام اخلاق را بر چه مبنایی استوار
کرده است؟ سه نظریه در این باره مطرح است: نظریه فضیلتمحوربودن اخلاق، نظریه وظیفهمحوربودن
اخلاق و نظریه غایتمحور یا غایت گرابودن
اخلاق. فرمودند که در ابتدا ممکن است ما با توجه به آیاتی از قرآن کریم گمان کنیم که
هر سه نظریه از قرآن قابل برداشت است و دستکم به چند آیه به هریک از اینها می شود استناد کرد، ولی وقتی دقت کنیم
و به صورت گسترده هزاران ایه از ایات قرآن را که میتواند به نحوی مؤید یا دلیل باشد
نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که نظریه اخلاقی قرآن کریم، نظریه غایتگراست و معیار
ارزش و فعل اخلاقی را غایت می داند.
البته غایت، گستره گسترده ای دارد
از هراس از دوزخ تا شوق دستیابی به بهشت و تا شوق به لقاء الله و فنای فی الله، همه
اینها در واقع در گستره گسترده غایت قرار می گیرد. بنابراین، فعل های اخلاقی و ارزشهای اخلاقی دارای
غایت هستند و غایت های آنها
متفاوت است و دیدگاه قرآن کریم، دیدگاه غایتگرایانه است و آیات فراوانی بر این مطلب
دلالت دارند و نیز فرمودند افزون بر اینکه ما نظریه اخلاقی قرآن را از آیات استخراج
کردیم، اصول و مبانی هم استخراج کردیم و بعد از این تحقیق که کاملاً مستند به آیات
قرآن است با نظریه آیت الله مصباح یزدی روبه رو شدیم که ایشان هم همین را برگزیده
بودند. البته بیشتر با رویکرد بحث های تحلیلی
و توصیفی و مبانی و مسائلی که در فلسفه اخلاق مطرح است، اگرچه در کتاب اخلاق و قرآن شان به آیاتی هم تمسک کرده اند، ولی استنادهای قرآنی این پژوهش
به مراتب بیشتر است.
ناقد: آقای دکتر محمّد مهدی فیروزمهر[1]
محسّنات این کار فراوان است. از یکسو ایشان باید نظریاتی که
در باب اخلاق و مکاتب اخلاقی مطرح شده را می دیدند و از سوی دیگر نظر قرآن را باید استخراج و استنتاج میکردند و هر دو کار،
کار سختی است. ایشان در بخش دیدن نظریات اخلاقی، زحمت فراوانی کشیدند و تقریباً آخرین
کارهایی که انجام شده و موجود است را دیدهاند و در آن قسمت قرآنی هم تلاش کردهاند
که نظریه اخلاقی را واقعاً بر اساس آموزه های قرآنی کشف کنند.
ایشان در این قسمت به این نتیجه رسیدند که نظریه اخلاقی اسلام بر اساس آیات قرآن، غایت گراست و در قسمت قرآنی، کار ایشان واقعاً چشمگیر است و آیات فراوانی را استناد
کردند و تقریباً می شود گفت تمام آیاتی که با مباحث اخلاق
مرتبط است را در ۲۶ عنوان نسبتاً کلی تنظیم و دسته بندی کردهاند که شاید بگوییم تقریباً اغلب آیات را در این دسته بندی احصا نمودهاند و محسّنات دیگری که از آن می گذریم. نکتهای که در اینجا مطرح است اینکه اگر در این بحث ملاحظاتی رعایت می شد شاید این کار قوی تر و محسّناتش بیشتر بود. نکته اول در
خصوص عنوان این کار است که ظاهراً مقداری اضطراب دارد، هم در متن این کار و هم در نوشتههایی
که فایلش به من داده شده است. به نظر من اگر عنوان این بحث «نظریه اخلاق هنجاری اسلام
بر اساس آیات قرآن» باشد بهتر و مناسب تر و گویاتر و مفهوم تر است. نکته بعدی، اینکه پیشفرض فرضیه این تحقیق این است که نظریات اخلاقی منحصر
در سه نظریه غایتگرا، وظیفهگرا و اخلاقفضیلت یا فضیلتمحور است و این سه نظریه را
مانعة الجمع می دانند. درچکیده ای که در حضور شما هست، درواقع بخشی از بیان مسئله است که در اینجا یک بحث وجود
دارد که بیان مسئله این تحقیق، بیشتر چکیده است، یعنی بیشتر شبیه چکیده ای جالب و مناسب برای این کار است تا بیان مسئله. در هر حال در بیان مسئله این
پروژه آمده است که نظریات اخلاقی در مقایسه با یکدیگر مانعة الجمع هستند و نمیتوان
از مکتب اخلاقی سخن گفت که مبتنی بر دو یا سه نظریه اخلاقی بوده و تلفیقی از نظریات
سه گانه باشد. درباره پنجمین احتمال که نظریه اخلاقی اسلام را که سه نظریه مستقل وظیفه گرا، غایت گرا و فضیلتمحور بدانیم، نوشتهاند که
نیز باید گفت هرچند در نگاه به منابع اسلامی این احتمال طرحپذیر است که با توجه به
مراتب معرفت و ایمان باز گشوده درباره مؤمنان، اسلام دارای سه نظریه هنجاری مستقل باشد،
یعنی غایت گروی به گروهی اختصاص یابد که از نازلترین
سطح معرفت و ایمان برخوردارند، وظیفه گروی، وظیفه اخلاقی،
ویژه افرادی باشد که دارای معرفت و ایمان متوسط هستند و عمل به وظیفه را مهمترین دلیل
پایبندی به اخلاق میدانند و فضیلتمحور بودن شایسته آن دسته از مؤمنانی باشد که دارای بالاترین سطح معرفت و ایمان میباشند. آقای حسینی در ابتدا فرمودند
که اینها مانعةالجمع هستند و در ادامه گفتهاند هرچند این فرضیه که ما سه نظریه مستقل
را مدنظر قرار دهیم با محذور عقلی مواجه نیست. ظاهراً مانعةالجمع بودن و بعد محذور
عقلی نداشتن سه نظریه قبلی، این دو تا چگونه قابل جمع است که فکر میکنم این مطلب نیازمند
توضیح باشد. به هر حال مرقوم فرمودند که هرچند این نظریه با محذور عقلی مواجه نیست،
اما با آموزه های قرآنی سازگار نخواهد بود، زیرا با
مروری بر آیات می توان دریافت که نظام اخلاقی اسلام، نظام
غایت گراست و عام ترین دلیل اخلاقیزیستن
برای همه مراتب ایمانی، غایت فعل اخلاقی است. اینجا این نکته قابل توجه است، آنچه مراتب
معرفتی و ایمانی را از یکدیگر متمایز میسازد، غایت متفاوتی است که در هر یک از مراتب
برای فعل اخلاقی تعیین میشود. یعنی تمام تلاش ایشان این است که اثبات کنند نظریه
اخلاقی قرآن، غایت گراست ولی نتوانستند قاطعانه به این نتیجه
برسند. در این کتاب الهی بر عنصر غایت، بیش از عناصر دیگر تأکید شده، یعنی عناصر دیگر
هم مدنظر است و می تواند درست باشد، ولی غایت گرایی شاهد و پشتوانه محکم تری دارد. افزون بر
این در متن هم مواردی وجود دارد که خود این نظریه به نظر می رسد نقد شده است، در صفحه ۱۷۵ که البته این صفحهای که عرض می کنم بر اساس آن فایلی است که من دارم و ممکن است بعدا صفحات تغییر کند. یادآوری
این نکته نیز لازم است که غایت گروی اسلامی هرگز به
معنای انکار اهمیّت وظیفه گروی و فضیلت گروی نیست. باز در اینجا به نوعی آن نظریات دیگر را می پذیرند و رد نمی کنند. در صفحه211 باز به عنوان یکی از
وجوه تعارض اخلاق اسلامی با اخلاق ارسطویی نوشتهاند که اخلاق بندگی از جمله ابعاد
تعارض اخلاق اسلامی و اخلاق ارسطویی است؛ از آن رو که اخلاق بندگی در اندیشه به مفهوم
از خود غافلشدن و خویشتن را فراموش کردن است، در حالیکه در اخلاق ارسطویی، کمالات
فردی، مدار توجه و تاکید است. عرضی که اینجا وجود دارد این است که اگر واقعاً نظریه
قرآن نظریه غایت گراست دیگر اینکه ما بگوییم عناصری وجود
دارد که نظریات دیگر را تأیید می کند و اینکه بیاییم
در تعارض اخلاق ارسطویی واخلاق بندگی براین نکته تأکید کنیم که قاعدتاً باید از نگاه
قرآن باشد به معنای از خود غافلشدن و خویشتن
را فراموشکردن است، این با غایت گرایی و فردگرایی که
بر روی آن بسیار تأکید شده (انسان مقداری میترسد که تأکید فراوان بر فردگرایی و
خودمحوری سر از شرک دربیاورد) با هم نمی سازد. یعنی آن غایت گرایی که ایشان می خواستند از نظریه اخلاقی قرآن استنتاج
کنند در موارد متعدد نتوانستند به آن پایبند باشند. نکته دیگری که در این پروژه باید
بیشتر به آن توجه شود این است که باید روشن شود واقعاً اینکه در روایات ما که مستظهر
به آیات هم می تواند باشد، اخلاق عاشقانه، اخلاق تاجرانه،
اخلاق بردگی که مطرح شده و همه اینها مورد تأیید بوده و میتواند عامل نجات هم باشد،
اینها چطور نادیده گرفته شود؛ یعنی ما نتوانیم بگوییم که نظریه اخلاقی اسلام یک
نظریه ذومراتب است که همه اینها را در دامن خودش جمع می کند. در واقع استدلال کافی برای نفی اینکه نظریه اخلاقی قرآن یک نظریه ذومراتب
است و همه اینها را در درون خودش جا می دهد نشده، گرچه در آن
سمت یعنی اینکه اثبات شود غایت گراست، شواهد زیادی
ارائه گردیده اما این احتمالات نفی نشده و مواردی را هم در متن شاهد هستیم که جناب
آقای حسینی به آن موارد اشاره کردند که اینها هم می تواند در اخلاق اسلامی مدنظر باشد. نکته بعدی که فکر می کنم مناسب است روی آن دقت بیشتری شود نتیجه این نظریات است که چه فرقی با هم
دارند؛ برای مثال ، ما بگوییم نظریه قرآن غایت گراست و وظیفه گرا نیست یا اگر وظیفه گراست، غایت گرا نیست، در واقع به این قسمت بحث
اصلاً پرداخته نشده است و به اصطلاح، برتری هریک از این نظریات و اینکه کدام یک می تواند مثبت، محکمتر و قابل قبولتر باشد. ملاحظه بعدی که در خصوص این کار وجود
دارد، در تبیین نظریه اخلاقی اصل قرآنی به اصول اعتقادی اشاره فرمودهاند و مبانی غایت شناختی را مطرح کردهاند و به پنج اصل توحید، معاد، نبوت، عدل و امامت اشاره کردهاند
که خوب بود این قسمت را بر اساس آیات قرآن می آوردند. اینها اصول اعتقادی بر اساس علم کلام است و درست هم میباشد، اما براساس
آیات قرآن مثل آیه ۲۸۵ و ۲۸۶ سوره بقره، اصول اعتقادی را به نظر می رسد بر این اساس باید پیش میبردند، با اینکه توجه اجمالی به این امر داشتهاند
ولی کافی نیست و از میان اصول اعتقادی بیشترین تأکید ایشان بر معاد باوری است. بله،
نقش مهمی هم دارد، اما نقش توحیدباوری در نظریه اخلاقی از نگاه قرآن خیلی به نظر می رسد کمرنگ است و جا داشت که این قسمت را مقداری پررنگ تر بررسی می فرمودند، با اینکه در همان بحث اصول،
همه را به توحید برمیگردانند و درواقع تمام اصول اعتقادی را به توحید برمیگردانند.
با این حال، نقش توحید را در نظریه اخلاق اسلامی خیلی مورد توجه قرار ندادهاند ان
شاءالله این موارد مورد ملاحظه هم قرارمی گیرد.
دبیرعلمی جلسه: حجت الاسلام والمسلمین علی مدبّر
من به طور خلاصه اشاره می کنم به محورهایی که در فرمایش جناب آقای فیروزمهر بود؛ نکته اول اینکه به محسّنات
کار پژوهشی جناب آقای حسینی اشاره فرمودند، اولاً ایشان به خوبی با بحث هایی که دیگران در زمینه نظریه اخلاقی و اخلاق هنجاری داشتند آشنا شدند و این یکی
از دشواری های این کار بوده است. نکته دیگر اینکه
استنادهای قرآنی این پژوهش بسیار فراوان و چشمگیر است و دسته بندی بسیار خوبی در ۲۶ عنوان انجام گرفته است، اما نقدهایی که جناب آقای فیروزمهر
داشتند که اولین نقد این بود که عنوان این پژوهش و بحث در جاهای مختلف به طور متفاوت
آمده و عنوان «نظریه اخلاق هنجاری اسلام براساس آیات قرآن» مناسب تر است. دومین نقد اینکه شما نظریات اخلاقی را مانعة الجمع دانستید، ولی در مواردی
از پژوهش و کاری که ارائه فرمودید، ظاهراً از این اصل اولیه عدول شده و در متن هم در
مواردی نظریه غایت نفی شده است. از مهمترین چالش های این بحث این است که در جاهایی از این پژوهش به گونهای نظریه غایت گروی زیر سؤال رفته و اشاره فرمودند که چرا ما قائل نباشیم که نظریه اخلاقی قرآن
ذومراتب است و همه این جهات سه گانه را در بر می گیرد، اگرچه غایت گروی مستندهای قرآنی آن فراوان تر است. نقد دیگر اینکه پیامدها، نتایج و آثار این سه نظریه به خوبی و روشنی در
این پژوهش مطرح نشده و آخرین نکته ای که در این نقد مطرح
فرمودند اینکه آنجایی که به اصول پنجگانه اعتقادی استناد شده، بحث بیشتر صبغه کلامی
پیدا کرده تا صبغه قرآنی و البته در آنجا هم میتوانست توحید، محور مباحث بوده و محوریت
بیشتری داشته باشد.
قبل از اینکه پاسخ جناب حاج آقای حسینی را به نقدهای آقای فیروزمهر
داشته باشیم، اگر دوستان و عزیزان حاضر در جلسه ـ که خیر مقدم هم عرض می کنم به جناب آقای حجتالاسلام والمسلمین یوسفی مقدّم؛ رئیس پژوهشکده فرهنگ و معارف
قرآن و نماینده مرکز همکاری های علمی و بینالمللی
که در جلسه حضور دارندـ میخواهیم که اگر نظر یا نقد و توضیحی دارند مطرح کنند.
ناقد:
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر ما وظیفهگروی را بخواهیم نقد کنیم، آن وقت بحث عبودیت چه
می شود. تقریباً این دو مفهوم یک معنا دارند. در مفاهیم و تعالیم
اسلامی روی بحث عبودیت خیلی تکیه شده است، تقریباً همان معنای وظیفه گروی. عبد، وظیفه اش اطاعت است، ما هم که خودمان را عبد
خدا می دانیم، موظفیم آنچه مورد رضا و عنایت
خداست، در اعمال خودمان جاری و ساری کنیم.
نکته دیگر اینکه معمولاً چون غایات دور از دسترس هستند، نامحسوس اند، ناملموس اند و عمدتاً به صورت وعده میباشند ما
اگر بخواهیم روی این نکته تکیه کنیم و مسائل اخلاقی را به این مورد منحصر کنیم، شاید
مقداری کار سخت شود. ما الان می بینیم در غیر مسلمانان،
بسیاریشان راستگویند؛ زیرا راستگویی را یک فضیلت می دانند و دروغگویی را یک شرارت. یا همان بحث وظیفه گرایی، اینها انگیزه های بیشتری به خود می دهند برای اینکه به مسائل اخلاقی پایبند باشند. ما اگر صرفاً بخواهیم روی بحث غایتمحوری
و غایت گروی تکیه کنیم و آن دو را نفی نماییم به نظرم چیزی دستگیرمان
نشود، بلکه چیزهایی را هم از دست بدهیم؛ لذا من موافقم همانطور که آقای فیروزمهر فرمودند
و از مباحث آقای حسینی هم برداشت می شود که خیلی مخالف نیستند
با اینکه ذومراتب باشد که همه اینها در عین حال مورد توجه باشد.
ناقد: جناب آقای محمّدی
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
درواقع ملاحظات ما با توجه به این متن میباشد و آن هم در همین
حدی که در این متن آمده است لذا نمیتوان انتظار داشت که ملاحظات ما عام و جامع باشد.
من سؤالم را به این شکل مطرح میکنم: این یک سیب است، نصفش را شما پوست کندهاید نصفش
را نه، امام صادق(ع) اگر به ما بفرمایند
نصفش حلال است و نصفش حرام، همگی میگوییم سمعاً و طاعتاً. اصلاً بحث قرب را مطرح نمی
کنیم. امام(ع) می فرماید: ما در جنگ به وظیفه عمل کردیم و وقتی که وظیفه ما جنگیدن بود، جنگیدیم
و وقتی هم وظیفهمان را غیر از این تشخیص دادیم، راه دوم را رفتیم. تصور بنده این است
که اگر ما بخواهیم نظریه اسلام را در این باب بگوییم به وظیفه گروی بسیار نزدیک تر است. حالا اینکه ما به قرب الهی میرسیم
یا نه آن هم همین طور، اگر امام صادق(ع) به ما بفرمایند این کار شما را به قرب الهی
می رساند، ما هم میگوییم میرساند و اگر امام صادق(ع) بفرمایند این کار شما را به قرب الهی نمی رساند، ما هم میگوییم
ما را به قرب الهی نمی رساند. درواقع این غایتی که آقای
حسینی ترسیم کردند، غایت برای ما غیر قابل دست یافتن است، بله اگر ما معصوم بودیم
و میفهمیدیم، همین را می گفتیم، ولی چون ما غیر
معصوم هستیم، وظیفه ما را معصومین(ع) در طول اسلام مشخص
می کنند. «ما آتاکم الرسول فخذوه» «مانهاکم عنه فنتهوا» کاملاً
راه را بسته است. من فکر می کنم اگر بخواهیم به
نظریه ای برسیم، نظریه وظیفهگروی است. نکته دوم اینکه ایشان در
آخر متن فرمودند که راستگویی و دروغگویی به خودی خود نه خوب هستند نه بد. من فکر می کنم که راستگویی به خودی خود، خوب است، مگر اینکه مانعی روی آن بیاید. نمیتوانیم
بگوییم که راستگویی و دروغگویی به خودی خود نه خوب است و نه بد، بلکه ما میگوییم راستگویی
خوب است، فضیلت است، وظیفه است، مگر اینکه مانع بزرگتری فرا روی آن بیاید.
دبیرعلمی جلسه: حجت الاسلام والمسلمین علی مدبّر
جناب آقای حسینی فرمودند اگر ما پاسخ نقد جناب آقای دکتر فیروزمهر
را بدهیم احتمالاً بسیاری از اشکالها و نکتههایی که حاضران و دوستان فرهیخته جلسه
مطرح میکنند پاسخ داده خواهد شد. ما به همین پیشنهاد عمل میکنیم و در خدمت آقای حسینی
هستیم که ان شاءالله به مدت یک ربع مباحث و پاسخ های شان را ارائه بفرمایند و بقیه وقت را ان شاالله در خدمت عزیزان حاضر باشیم.
ارائه دهنده: حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر حسینی
رامندی
به نظرم میرسد اگر
ما آن سه نظریه و چالش های فراروی این نظریه و آن تطور شکلگیری نظریات و آن سماجت متفکران در
رابطه با نظریات را، اگر قابل جمع بودند احتمالاً شاید سه نظریه خیلی مطرح نبود. من
گاهی در جلسات نقد، متنی را نقد می کنم که احتمالاً اشراف کامل بر آن ندارم، بعد متوجه میشوم که چرا آقای نویسنده
در فلان بخش این توضیح را آورده است. در
این جلسه هر اشکالی که دوستان راجع به موضوع مطرح می کنند، بخشی از متن در ذهنم خودنمایی می کند که به تفصیل به
آن پرداخته شده است. چون من با صاحبنظران اخلاق حرف زدم و تبیین آنها را نیز شنیده ام و به آنها گفته ام من تصورم این است که این نظریهها
مانعةالجمع هستند و آنها نیز حرف را پذیرفتهاند. دلیلش هم این است، ما برای هر عملی
که انجام می دهیم، یک هدف غایی می توانیم داشته باشیم. اصلا هدف غایی با تعدد نمیسازد. من از شما میپرسم برای چه
این کار را انجام می دهید؟ میگویید به خاطر اینکه وظیفه ام میباشد. اگر بگویم که وظیفه ات برای چیست؟ می گویید وظیفه پایان خط است و بالاتر از وظیفه چیزی نداریم، آقای محمدی اینطور فرمودند.
اگر بگوییم که نه، غایت را هم در عرض این وظیفه می نشانیم. فکر میکنم هدف غایی ویژگی منحصر به فردش وحدت باشد. اهداف متوسط را می شود اینگونه تصور کرد. اصلاً راز چالش و تمایز این بحث ها این است که الان غربیها در دو سده به صورت خیلی جدی، میلیونها صفحه و هزاران
و صدها میلیون کلمه را به این مسئله اختصاص دادهاند و تمایز همین ها را گفتهاند. مثلاً فصل مقوّم نظریه های وظیفه گرا، (نظریه ها که می گویم به خاطر اینکه تغییرهای متعدد دارند) ناپیامدگراست. اگر بگویی پیامدگرا، نظریه
فضیلت گرا فرو میریزد، چرا؟ چون بناست عالیترین و غایی ترین پاسخ در رابطه با چرایی اخلاق بیان شود. اگر شما به هر دلیل و یا
استنباطی گفتید غایت، پایان خط است، باید بالاخره
به یک چیزی برسید وگرنه چه اخلاقی باشد، ذاتاً خوب باشد، امام صادق(ع) به من بفرماید یا هر
که بگوید، بالاخره ما اگر پیشفرض مان (فرمایش جناب آقای
محمدی) را بگوییم امام صادق(ع) به ما این
طور بفرماید ما میپذیریم، چون معتقدیم آن حضرت مصلحت ما را می خواهد. این تبیین امام صادق(ع) ما را به غایت مطلوب مان میرساند. اگر این پیشفرض را نداشته باشیم، وظیفه معنایی ندارد. واقعاً خیلی
راحت می شود وظیفه گرایی را در مقابل این نظریه قرارداد چطور ممکن است، وقتی کسی میگوید وظیفهگرا،
اصلاً شما حق نداری بگویی این کار را بکن چون
بهشت به تو می دهم. در قرآن چند هزار بار آمده اگر این
کار را انجام دهی، این پاداش را داری. به حضرت علی(ع) می فرماید: «ومن الناس
من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» اصلاً عالی ترین سطح اخلاق از این بالاتر قابل تصور نیست ولی باز هم می فرماید «ابتغاء مرضات الله» یک چیزی درخواست میکند. یعنی یک معامله وجود
دارد. «ومن الناس یشری» معامله میباشد. چرا ما به سختی این نظریه را میپذیریم، علت
مقاومت ما در برابر غایت گروی این است که اخلاق ما واقعاً مبتنی
بر قرآن نیست، بلکه مبتنی بر آموزههای نیکوموخوس، ارسطو و این اخلاق هاست. اخلاقی یونانی است که واقعاً فضیلت گراست و شرایط خاص خودش را دارد. بنابراین اگر ما هرجا از وظیفه سخن میگوییم،
بعد می پرسیم وظیفه برای چه؟ اگر کانت باشد می گوید وظیفه فقط به خاطر وظیفه است، ولی ما این را نمی گوییم، بلکه میگوییم به خاطر قرب خدای تعالی. اگر امام(ع) بفرماید مثلاً نصف این سیب حرام و نصف دیگرش حلال است، می پذیریم، چون می دانیم او مصلحت ما را نادیده نمی گیرد،. یعنی تأویل و تعدیل وظیفه گرایی به غایتگرایی
بسیار ساده است، چرا؟ من اصرار دارم روی مؤلفه هایی که بحث مرا سامان داده و صورت بندی می کند. در ابتدای عرایضم تأکید و تصریح
کردم که ما باید بدانیم بحث ما قرآن بنیاد است. قرآن بنیاد است، یعنی ما چه کار کنیم
با این همه آیات در هر حوزه ای، مثلاً درباره حضرت
امیر(ع) در سوره انسان که میفرماید: «یطعمون
الطّعام علی حبّه مسکینا و یتیما انّما نطعمکم لوجه الله» این امر، مطالبه است، وجه
الله یک مطالبه است. قرآن صراحت در این مسئله دارد، آن لام ها، لام غایت است. این کار را انجام میدهم که به وجهالله برسم. اگر بگوید وظیفه
است، واقعاً با قرآن ناسازگار است. در مورد فضیلت همچنین است. چرا؟ چون که فضیلت هم
اگر بگویید به خاطر وظیفه است، می گوید به درد نمی خورد، این اخلاقی نیست. اگر بگویید به خاطر غایت است، می گوید نه اصلاً، این امر اخلاقی نیست. اخلاق این است که از سرشت تو تراوش کند. ما
می خواهیم بگوییم که قرآن اینها را نفی نفرموده است. وظیفه گرایی یک راهبرد و استراتژی برای رسیدن به هدف است. قرآن در تشویق انسانها از
همه مکانیزم هایی که انسان را تشویق می کنند استفاده کرده، از فضیلت هم استفاده کرده است. مثلاً در تربیت، شما واقعاً
دوست دارید به غایت برسید، امّا وقتی می توانید به غایت مطلوب
خودتان برسید که آن مطلوب ها و ابزارهایی که شما
را به غایت می رساند از جنس عادت ها و ملکات شما بشود؛ یعنی آن ملکه بودن نمی تواند موضوعیت داشته باشد، حدّاقل براساس ادبیات قرآن، امّا طبیعی است که از جهت
فرایندی و تربیتی، معلوم است. اگر شما به جایی برسید با تکلّف رفتار اخلاقی را انجام
بدهید، این کار برایتان سخت است. در تفاوت میان صبر و حلم آمده است: «صابر همیشه
در معرض فروغلتیدن در گناه است امّا حلیم نه». حلیم چون از درون ساخته شده، حلم آن
خویشتنداری درونی است که با آرامش انجام میشود. بله مسلّم است اگر ملکات در من
تثبیت شود چرا قرآنی را وابگذارد؟ فضیلتگروی در طول غایتگرایی به یقین قابل ستایش
و بسیار مهم است نه در عرض آن. فضیلت گروی مؤثّرترین مکانیزم
برای رسیدن به غایات است. جناب آقای فیروزمهر که حقیقتا در ارتقای متن من بسیار
تأثیرگذار بود و هم به جهت محتوایی به بیش از نود درصد از توصیههای ایشان عمل
کردم. ایشان تصوّرشان این است که من مسئله را تبیین نکردهام در حالی که من به این
امر توجه کامل داشتهام، منتها من برای اینکه در بخشی قسمت ها این چالش را کمتر کنم، آن مانعة الجمع و بعضی مسائل را حذف کردم و گفتم با فرض
اینکه ما بگوییم مانعه الجمع نیست، عقلاً محال است، ولی در عالم وقوع شما بررسی
کنید و ببینید که بیش از دو سده از بحث نظریه های اخلاقی می گذرد و هیچ کس به نظریه چهارمی قائل نشده و اصلاً نظریه چهارمی مطرح نشده است. همه نظریه ها و مکاتب اخلاقی، تقریری از این موارد سه گانه هستند، حتی بعضی ها خواستند نظریه حق محور (حق گرا) را به عنوان یک عدیل و به عنوان یک نظریه در عرض این سه نظریه قرار دهند، ولی این طور نیست. اما یک
سوالی که در مورد حق مطرح شده باید افزود حق به معنای مدنظر شما نه، حق در مقابل تکلیف.
چون غربی ها در یک دوره، بحث تکلیف را مطرح می کردند، اما الآن می گویند که ما در پی تکلیف نیستیم، بلکه
به دنبال این هستیم که به حقمان برسیم. تقریر متفاوتی است و خیلی فرق نمی کند، مثل اینکه چیزی را پشت و رو کرده باشیم. اما نکته ای که این آخرین عرض من است جناب آقای فیروزمهر فرمودند که فواید این بحث گفته
نشده است، شاید حق با ایشان باشد، اما من باید این مفاهیم را در کل پروژه ام پراکنده می کردم ولی به همان بحث کلیّات اکتفا کردم.
نظریه اخلاق هنجاری، معیاری است که هریک از مکتب های اخلاقی، فراخور مبانی هستیشناختی و انسانشناختی خود در توجیه ارزش و
الزام اخلاقی ارائه می کنند. تفاوت معیار، نقشی انکارناپذیر
در تعیین ارزش اخلاقی، تعریف اخلاق، هدف اخلاق، میزان پایبندی به اخلاق و شیوه های تربیت اخلاقی دارد. آنکه فضیلت را محور قرار می دهد، جامعه اش به گونه ای دیگر طراحی می شود. حاج آقا اشاره کردند که اگر ما
از فضیلت دست برداریم و سراغ آن گزینه برویم، احتمالاً نتوانیم فرهنگ اخلاقی و
رفتارهایمان را مدیریت کنیم، پس این مسئله مهمی است، برای مثال، نظریه های غایت گرا، رفتاری را دارای ارزش اخلاقی می دانند که انسان را به غایت اخلاق یعنی سعادت رهنمون سازد، در حالیکه از منظر
وظیفه گرایان، وظیفهبودن، ملاک ارزش های اخلاقی میباشد. هریک از نظریهها بر اساس معیاری که تعیین ارزش و الزام اخلاقی
برگزیده اند، تعریفی متفاوت از اخلاق، از هدف
اخلاق، از شیوه های تربیت اخلاقی ارائه میدهد. البته
این موارد فراوان است و یک مورد دیگر هم بسط مطالعات درجه دوم در باب اخلاق اسلامی
واقعاً یکی از اهداف این مسئله است که حالا شاید خیلی مربوط نشود.
عرض آخر اینکه: افزون بر موارد یادشده، ملاک های متفاوت در اخلاق، آثار متفاوتی را در زندگی فردی و اجتماعی در پی خواهد داشت.
بیتردید، جوامعی که فضیلت را معیار ارزش اخلاقی قرار می دهند در مقایسه با جامعه ای که وظیفه گرا یا غایت گرا هستند، وضعیت یکسانی نخواهند داشت.
از دیگر فواید کشف نظریه های هنجاری اسلام آن است که با اتکا به
نظریه اخلاقی می توان حکم آن دسته از موضوعات اخلاقی را
که در متون دینی فاقد حکم صریح هستند به دست آورد. این مزایایی بود که برای این نظریه
عرض کردم.
دبیرعلمی جلسه: حجت الاسلام والمسلمین علی مدبّر
با تشکر دوباره از جناب آقای حسینی. اگر دوستان در این وقت
محدود سؤالاتی به نظرشان میرسد به طور خلاصه مطرح نمایند.
پرسشهای حاضران
بسم الله الرحمن الرحیم
1.
تکلیف غیر مسلمانان و منکران معاد در جامعه اسلامی با پذیرش این نظریه چه می شود؟
2.
در قرآن یک سری گزاره داریم که برای یک سری فعل اخلاقی آثاری قائل می شویم، اگر بپذیریم که نرم خویی فعل اخلاقی است
طبق آیه «فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو كنت فظا غليظ الْقلب لانفضوا من حولک». اگر
این نرم خویی نباشد، نتیجه اش چه می شود؟ پراکندگی از پیرامون و به اصطلاح
از اطراف پیغمبر؛ پراکنده و متفرقشدن. این نتیجه یا این اثری که این آیه و گزاره بیان
میفرماید در کدام یک از این سه نظریه غایت گرا، وظیفه گرا و فضیلت محور قرار می گیرد، یا اصلا ربطی
به اینها ندارد؟
3.
عرض شود که ما در اسلام بحثی داریم که هدف وسیله را توجیه نمی کند. حالا اگر بپذیریم که نظریه اسلام
در اخلاق، غایت گرایانه است، آن وقت راستگویی و دروغگویی،
هیچکدام ارزش ذاتی ندارد. بعد در اینجا هم حدس می زنیم که هدف، وسیله را توجیه نمی کند، یعنی شما نمی توانید برای رسیدن به هدفتان که قرب الهی است، از هر وسیله ای استفاده کنید. بنابراین، این نظریه، انسجام درونی ندارد. در فقه هم همین طور هست، مثلاً برخی فقهای ما فرمودهاند که شما مثلا اگر به کشورهای خارجی می روید میتوانید اموال آن ها را بردارید، این
با اخلاق سازگار نیست.
4.
بنده چند سؤال دارم، یکی اینکه آیا واقعا قرآن یک سری اصول اخلاقی را تعریف کرده
یا امضا فرموده است؟ سؤال دیگر اینکه مرز اخلاقی و غیراخلاقی از نظر قرآن چیست؟ ما
چه چیز را می توانیم اخلاقی بدانیم و چه چیز را غیراخلاقی،
از دیدگاه قرآن، معیار چیست؟ یا در نظریه فضیلت محور، ملاک فضیلت چیست؟ ملاک فضیلت
با گفته های عموم مردم است یا گفته های متخصصان اخلاق یا علم است یا چیز دیگر؟ نکته دیگر اینکه اگر کسی نگاه غایتمحوری
نداشته باشد، فعل او اخلاقی میباشد یا نه؟ مثلا کارهای خوبی که غیرمسلمانان انجام
می دهند، آیا می توانیم بگوییم اخلاقی
است یا نه؟ سؤال دیگر این که اصلاً غایت چیست؟
رضایت خداست، قرب به خداست، رفتن به بهشت است، نجات از جهنم است؟ چون هرکسی یک غایتی
برای خودش در نظر می گیرد، گرچه همه اینها به آخرت هم نظر
دارند و نکته پایانی اینکه این نظریه اخلاقی چه ارتباطی با بحث تربیت پیدا می کند؟ آیا متناسب با اینها روش های تربیت هم قاعدتاً
متفاوت می شود و چه روش تربیتیای برای رسیدن به
این سیستم اخلاقی در نظر گرفته شده است؟
دبیرعلمی جلسه: حجت الاسلام والمسلمین علی مدبّر
در بخش پایانی از جناب آقای حسینی با توجه به پرسشهایی که
آقایان: شاهرخی، محمدی، دانشمند و هاشمی و کریمی داشتند میخواهیم توضیحات پایانی را ارائه
بفرمایند.
ما باید یک نسبتسنجی کنیم، باید ببینیم اصلاً چالش آن کجاست،
به این معنا که اول چالشی باید به ذهن بیاید. ما می گوییم ما که مکتب اخلاقی داریم، اخلاقمان مبتنی بر غایت است، یعنی ما رفتن به بهشت
یا فرار از جهنم یا قرب الهی یا مقاماتی از
این قبیل را مطالبه می کنیم. اینکه با مسلمانان چه رابطه ای داشته باشیم، قرآن در این باره توصیه هایی دارند. قرآن در سوره ممتحنه و جاهای دیگر می فرماید که با آنها با عدالت و مساوات برخورد کنید.
می گوید اگر شما چه غایت گرا باشید چه فضیلت محور، شما باید مجموعه ای از هنجارهای اخلاقی قرآن را کاوش کنید
و ببینید که این هنجار ها نسبت با برادر، همسر، روابط بینالملل،
روابط جهانی، اهل کتاب و.. چه می گویند که اینها در هنجارها مطرح می شود و به نظر هم نمی آید، یعنی تفاوت رویکردهای اخلاقی ما، حال فضیلتمحور و چه موارد دیگر، در
هنجارها و در روابط ما تاثیر آنچنانی دارد که اگر مثلاً من غایت گرا باشم، روابط من با مسلمانان چنین می شود.
دبیر علمی جلسه: حجت الاسلام و المسلمین علی مدبّر
سؤال جناب آقای شاهرخی این است که ما باید در واقع، نظریه اخلاقی
را مطرح کنیم که اگر یک غیرمسلمان هم که پایبند و معتقد به اینها نیست، بخواهیم
فعل او را توجیه کنیم بگوییم که ارزش اخلاقی در نظر او هم می تواند مبتنی بر این نظریه باشد. اگر اجازه بدهید من اینجا به آقای حسینی کمکی
بکنم، ببینید همانطور که در فقه اگر همین سؤال درباره یک کافر در فروع فقهی مطرح
شود، بگوییم کافر باید ابتدا اصول اعتقادی اش را درست کند و مبتنی بر اصول اعتقادی، فروع عملی را وظیفه دارد انجام دهد
یعنی آنها همانطور که به فروع مکلفاند، ابتدا به اصول موظفاند و مبتنی بر آن
اصول، فروع عملی را انجام می دهند. اخلاق هم
همینطور است، یعنی آن کافر در یک مرحله پیشین مشکل دارد که باید اعتقاداتش درست
شود. بله اگر اعتقاداتش را درست کند آنگاه اگر ما تثبیت کردیم که نظریه اخلاقی
قرآن، غایت گروی است، می گوییم شما براساس آیات عمل کنید.
ارائه دهنده: حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر حسینی
رامندی
فرمایش جناب آقای دانشمند را دوست عزیزمان جناب آقای شاهرخی
اشاره کردند که یکی از موارد غایتگروی است. ابتدا به من پیشنهاد شده بود که مباحث
و نتایج اخلاق این جهانی را بررسی کنم یعنی
شما در حال حاضر به یکی از نتایج اخلاق در این جهان اشاره کردید.
هدف وسیله را توجیه می کند که دوست عزیزمان جناب آقای هاشمی مطرح فرمودند. ببینید «هدف وسیله را توجیه
می کند» یک پیشفرض ماکیاویلیستی است. ما اگر این پیشفرض ها را نفی کنیم، الزاما اینطور نیست که ما اگر بر چنین مبنایی استوار شدیم و چنین
اصلی را پذیرفتیم، لزوما به خطا رفتهایم. نه!
می شود این اصل را بهگونه ای دیگر طرّاحی کرد، هرچند ما با توجه به آموزه های قرآن و با توجه به بافتار شخصیت انسان، واقعاً اصلی ترین چالش بحث ما این است که انسان چه بخواهد و چه نخواهد، ذاتاً حبّ نفس داشته
و خودش را دوست دارد. اگر ما بپذیریم که ادبیّات قرآن، مبتنی بر سودا و تجارت است،
یعنی تجارتی که می تواند متعالی باشد، «یشری نفسه ابتغاء
مرضات الله» باشد، می تواند یک سری چیزهای دم دستی باشد که
در دنیا از آنها بهره می بریم یا کمی از آن متعالی تر باشد یکی از دوستان این را به من اشکال کرده بود که مثلاً وقتی شما می گویید غایت گروی، می شود تصوّرکرد مواردی را که ما بدون هیچ گونه چشم داشتی کاری بکنیم. می گوییم فکر می کنید چشم داشتی نیست، حتّی مثلا ائمّه اطهار(ع)
را مثال می زنند و می گویند، ائمّه اطهار رسیدند به آنجا که مقام فنای الهی است، می گوییم اصلا فنای فلسفی معنا ندارد. امام در دعای ابوحمزه و مناجات خمسه عشر عرضه
میدارند: خدایا لذّت قرب را به من بچشان. می خواهد نقدینه بگیرد، منتها غایت متعالی را درخواست می کند. ما که نمی توانیم از ائمّهبالاتر بگوییم.
ائمهکسانی هستند که به فنا رسیدهاند، به مقامی رسیدهاند
که خودشان را فراموش کرده اند، از نظر فلسفی امکان
ندارد. دکارت اندیشه و فلسفه اش را بر همین مبتنی
می کند که من فکر می کنم، پس من هستم. من قرب را می خواهم، پس من هستم. پس این هیچ وقت از نظر فلسفی نمی شود. آن من مذموم که خلط شده بین ما، همان من اخلاقی است که منظور مشتهیات
نفسانی است و در قرآن هم اگر نفی می کند، منظور این است
وگرنه من فلسفی نه مذموم است و نه مطرود.
امروز در فقه اسلامی،
چه شیعه و چه سنّی برای هر جرم و جنایتی، حکمی آمده است، برای تجاوز، جهاد، نکاح، مال
مردم را خوردن. ما در اخلاق می گوییم بزرگترین چیزی
که وجود دارد و ما به بچّه هایمان می گوییم، این است که لقمه حرام نخورید. تمام اساتید اخلاق و تمام عرفا همین را می گویند تا آنجا که می توانید لقمه حرام نخورید، آن وقت یک فقیه
بیاید حکم بدهد که وقتی رفتی کشور خارجی می توانی مال آن بنده خدایی
که از صبح می رود کار می کند و می آید، آن را می توانی برداری بخوری، چون 82:30 لفظ انگلیسی وجود ندارد. شما نمی توانید در اخلاق به مردم بگویید که لقمه حرام نخور بعد در فقه بگویید که آقا عیبی
ندارد برو بردار بخور. اینها با هم نمی خواند. این یک چیز فضیلتی
نیست که شما بگویید ما همه چیز را اینجا جمع کردیم. اوّلین اصل یک مکتب این است که
سازگاری درونی داشته باشد، اجزای این مکتب با هم نمی خوانند.
ارائه دهنده نظریه: حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر
حسینی مرندی
در حقیقت، اینجا جای بحث و گفتگو است، یعنی شما وقتی می خواهید نظریه اخلاقی را پردازش کنید یعنی شما میخواهید در سطحی از دانش جهانی
نظریه عرضه کنید، آنجا باید با ادبیات آنها حرف بزنید و این چالش ها را برطرف کنید. این، همین طور است و من این را
می پذیرم و باید حتماً ما برای ارائه و چالش هایی از این قبیل هم، بحث هایی را داشته باشیم.
سئوال یکی از حضار:
یک نکته را که انتظار داشتیم جناب آقای حسینی بیشتر توضیح بدهند،
این نکته بود که ما می توانیم از نظریه اخلاق قرآنی، تعبیرهای
مختلفی را ارائه دهیم: وظیفه گرایی، غایت گرایی. همان طورکه ایشان از بعضی صاحبنظران مسیحی نقل کردند که اینها تا زمانی اخلاق مسیحی را وظیفه گرا می دانستند، بعد گفتند انسان مدرن، اخلاق وظیفه گرایی را الان نمی پذیرد، ما بیاییم اخلاق غایت گرایانه را ارائه دهیم. ما به این کاری نداریم که آنها این کارشان درست است یا
نه، ولی خود این نشان می دهد که می شود تقریر های مختلفی از اخلاق یک مکتب ارائه داد،
افزون براینکه ما اگر اخلاق قرآنی را، غایت گرا را بیاوریم، این
خودش شاید فروکاستن منزلت اخلاق قرآنی باشد. یک اخلاق قرآنی، تاجرانه است که حالا تاجر
ممکن است تاجر طلا یا تاجرخاک باشد که آن اصلش اخلاق تاجرانه است و من می خواهم به هر حال به نوایی برسم. این نکته را من انتظار داشتم که یک مقدار بیشتر
برایش توضیح بشنوم.
ارائه دهنده نظریه: حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبرحسینی
مرندی
در لابه لای بحث های جدید من و در تکمیل و ترمیم کاستی هایش آورده ام و آن اینکه ما دستمان باز است، یعنی ما اگر با جامعه ای روبه رو شدیم که بهگونه ای بود، یعنی هر کاری که خانم 85:20لفظ انگلیسی و اینها انجام دادند دیدند که سودگرایی و سوداگرایی و غایت گرایی واقعاً اخلاق غرب را به لجن و ابتذال کشید، آمدند بحث اخلاق فضیلت را مطرح کردند. شکل آنها بحث های سکولاریسم و بی توجّهی به معاد بود. اگر معاد هرجا وجود و حضور داشته باشد، واقعاً با همین غایت گروی می شود جامعه را اداره کرد و ادبیات قرآن، مبتنی بر همین است. منتها اگر ما با مقطعی از جامعه و برهه ای از زمان روبه رو شدیم که فضیلت پررنگ است، میشود روی عنصر فضیلت نه به عنوان ادلّ الدّلیل یا بالاترین دلیل یا اقوی الدلیل یا اعلی دلیل، نه! ولی به عنوان یک سطحی می شود. همچنانکه ما گاهی بچّه ها و دیگران را با وظیفه به کرنش و ترغیب اخلاق وامی داریم و گاهی هم ممکن است به واسطه فضیلت این کار را انجام دهیم، امّا بازهم اینها در عرض هم نیستند و در طول هم میباشند. امّا ما محروم نیستیم، از مکانیزم های متعدد میتوان برای ترغیب آدمیان به اخلاق استفاده کنیم.