اجتهاد و اختلاف قرائات
گروه: تفسیر قرآن
ارائه دهنده: حجت الاسلام محمدصادق یوسفی مقدم
ناقد: حجت الاسلام حبیبالله احمدی و حجت الاسلام سیدجعفر صادقی فدکی
دبیر
علمی: حجت الاسلام محمدعلی محمدی
زمان برگزاری: 1394
دبیر علمی[1]
خب موضوع بحث، در یک نگاه کلی به بحث اختلاف قرائات قرآن کریم علل این اختلاف برمی گردد؛ بحث این هست که به هر حال قرآن واحد بود، چرا اختلاف قرائات در آن پیش آمد؟ چرا برخی گفته اند حداقل هفت قرائت مشهور داریم و برخی هم تعداد قرائات را بالاتر برده اند که خب تعدادشان هم خیلی بیشتر هست؛ خب درباره اینکه علل اختلاف قرائات قرآن چه بود، تقریبا چهارده یا پانزده نظریه وجود دارد؛ یعنی چهارده یا پانزده علت بیان کرده اند برای اختلاف قرائات. یکی از آن علل که امروز محل بحث ماست اجتهاد صحابه است مثلاً اینکه ملک یوم الدین بخوانیم یا مالک یوم الدین، اینکه ایاک نِستعین بخوانیم یا ایاک نَستعین و ... برخی هم معتقد هستند که یکی از علت های اختلاف قرائات، اجتهاد صحابه و یاران پیامبر(ص) است که ان شاالله این نظریه را استاد امروز نقد خواهند کرد و ملاحظاتشان را بیان می کنند.
علل اختلاف قرائات از دیدگاه علمای شیعه
همان گونه که جناب استاد محمدی فرمودند یکی از موضوعات مطرح درباره پیدایش اختلاف قرائات، اجتهاد قاریان است وبزرگانی مثل آیةالله خویی و آیة الله معرفت مسئله اجتهاد در قرائت را مهم ترین عامل پیدایش اختلاف قرائات بیان کرده اند؛ خب ما بر اساس بررسی هایی که انجام دادیم احساس می کنیم که روش تحقیق در این زمینه روشی درست نبوده است؛ به عبارت دیگر ما براساس مبانی پذیرفته شده خودمان به نقد طرف مقابل پرداخته ایم؛ در حالی که او مبانی دیگری برای پذیرش قرائات ناظر است بر مسیر اشتباهی که در نقد طرف مقابل طی شده و این مسیر باید اصلاح شود تا ما بتوانیم نتیجه مطلوبی در بحث موضوع اختلاف قرائات دست پیدا کنیم. خب در این تحقیقی که ما ارائه خواهیم داد، چون گفتیم بحث اختلاف قرائات، مستند بر اجتهاد قاریان است، این را به نوعی فکر می کنم آیةالله خوئی مطرح فرمودند و بعد هم آیة الله معرفت آن را گسترش دادند؛ البته در میان نویسندگان و محققان ما عمدتا همین نظریه مطرح است که اختلاف قرائات، مستند به اجتهاد قراء است؛ چهبسا بقیه عوامل، مغفول عنه واقع می شود ودر بسیاری از موارد وقتی از این مساله صحبت می کنید این نکته بلافاصله به ذهن می آید که اختلاف قرائات، مستند به اجتهاد قاریان است. خب ما در ابتدا هر دو دیدگاه را مطرح می کنیم، بعد وارد بررسی می شویم تا ببینیم آیا واقعا این ادعا که قرائات و اختلاف آن ها مستند به اجتهاد قاریان است، در بین منابع اصیل اهل سنت، در بین کسانی که فقهای اصیل در اهل سنت هستند همچنین در بین اندیشمندانی که در حوزه علم قرائت متبحرهستند، جایگاهی دارد یا نه؟ خب آیة الله خوئی رضوان الله تعالی علیه (عبارت عربی ایشان را می خوانم) دلیلی را برای استناد اختلاف قرائات به اجتهاد، نقل می فرمایند که عبارت است از: «احتجاج کل قارء من هولاء علی صحة قرائته و احتجاج تابعیه علی ذلک ایضا»؛ یعنی هم خود قاری و هم پیروانش بر صحت قرائت خود استدلال و احتجاج کردهاند؛ «و اعراضه عن قرائة غیره»؛ از قرائت دیگری هم اعراض کرده؛ بعد می فرماید: «احتجاج کل قارء دلیل قطعی علی ان القرائاة تستند الی اجتهاد القراء و آرائهم»؛ این استدلال و اجتهاد قاریان، دلیل بر این است که قرائت، مستند به اجتهاد است و اگر مستند به اجتهاد نبود نیازمند دلیل هم نبود؛ «لانها لو کانت متواترة عن النبیJلم یحتج فی اثبات صحتها الی الاستدلال و الاحتجاج»؛ این ها اگر مستند به پیامبر و متواتر بودند نیازمند استدلال نبودند؛ و صرف استناد، برای پذیرش کفایت می کرد و نیازمند استدلال نبود؛ این نکته ای که عرض کردم مربوط است به صفحه 149 تا 150 کتاب تفسیر «البیان» ایشان؛ بعد در صفحه 165 ایشان مطلبی را نقل می کند که احتمال اجتهادی بودن قرائات را تایید می کند و آن مطلب این است که ابن ابی هاشم نقل کرده است که سبب اختلاف قرائات، این است که مصاحف را که به مناطق مختلف ارسال کردند، بعد از بحث توحید مصاحف، (بنابراختلافی که در تعداد مصاحف هست) این مصاحف را به بلاد کبیر ارسال کردند و به همراه این مصاحف، قاریانی هم ارسال کردند تا این مصاحف را در بین مردم قرائت کنند و چون قرآن خالی از نقطه و شکل بود، یعنی مثلا مشخص نبود که این کلمه، اسم فاعل است یا فعل ماضی است؛ مثلا این کلمه «باعَدَ» است یا «بَعُدَ» است هر قاری براساس برداشت خودش و براساس آنچه خودش تشخیص می داد قرائت می کرد؛ خب چون آن مصاحف از نقطه و شکل خالی بودند، براین اساس، اهل هر منطقه ای به همان قرائتی که از صحابه گرفته بودند، البته به شرط موافقت با خط مصحف عثمانی، تثبیت شدند؛ آنان قرائت مخالف خط عثمانی را رها می کردند و از اینجا اختلاف بین قاریان شهرها پدید آمد؛ خب چون مصاحف خالی از نقطه و شکل بودند این قاریان در این موضوع اجتهاد می کردند و این نشان از این است که اختلاف قرائات، مستند به اجتهاد قاریان است. بعداز آیة الله خویی، آیة الله معرفت آمدند این قضیه را به بیان خودشان تثبیت کردند که اختلاف قرائات، مستند به اجتهاد قرائات است و بعد، موردی که مثال می زنند و خیلی هم در چندین جای التمهید این را تکرار می کنندکه این مساله مستند به قرائات «ابن شمبوز» است؛ می گویند قرائات ابن شمبوز از روی اجتهاد او بوده است؛ برهمین اساس هم او را محاکمه کردند و او توبه کرد. خب ایشان بیانات بسیار مفصلی در اینجا نقل می کنند؛ بعد یک نمونه دیگری هم نقل می کند در توجیه قرائت کسائئ و حمزه، ظاهرا از مکی بن ابی طالب این عبارت را نقل می کند که در مسئله «قل فیهما اثم کبیر» این بحث آمده است که برخی به اثم کثیر قرائت کرده اند؛ البته بعد برای هر کدام از این دو استدلالی می آورد و درنهایت می پذیرد که این اثم کبیر باشد؛ زیرا در قرآن کریم، کلمه اثم یا کلمه حوب و یا لغات دیگری که معنای گناه را می رساند، به کبیر توصیف شده است؛ مانند: «حوبا کبیرا» و هر گناه دیگری که متصف به صفت کبیر شده است. بعد آیة الله معرفت می فرماید: این استدلال ایشان، نشانه این است که انتخاب قرائت، براساس اجتهاد بوده است و ایشان از این موارد، موارد زیادی نقل می کند که من برای نمونه یکی را نقل می کنم و آن اینکه اولا کسانی که عالمان قرائت هستند هیچکدامشان این حرف را نزده اند که قرائت، مستند به اجتهاد است، بلکه قواعدی را تاسیس کردند و براساس آن قواعد، گفته اند که قرائت مستند به سنت است در حالی که قرائت مستند به اجتهاد، هیچ اعتباری ندارد؛ خب در این صورت ما داریم کسی را به چیزی متهم می کنیم که خود او براساس یک مبنای دیگری، حرف ما را نمی پذیرد؛ چراکه او براساس یک روش، مذهب و مبانی دیگری، اعتقادی دارد؛ ولی ما براساس مبانی خودمان طرف را متهم می کنیم که شما معتقد به اجتهاد هستید؛ درحالی که او خود دارد این را انکار می کند.
قاعده ای هست برای صحت قرائت که این قاعده را معمولا، عالمان قرائت، مانند ابن جزری، ابوشامع، سیوطی و شخصیت های بزرگ حوزه علم قرائت، آن را نقل کردند و گفتند اگر قرائتی از این قاعده خارج شود، قرائت قابل قبولی نیست؛ این قاعده دارای سه شرط یا سه جزء است، یک جزئش این است که قرائت باید دارای سند صحیح باشد و اگر قرائت سند صحیح نداشت قابل قبول نیست؛ ابن جزری می گوید پناه می بریم به خداوند از قرائت قرآن مستند به رای و آیا حلال است بر قاری مسلمان که بدون استناد به نقل، قرائت کند؟ سیوطی می گوید: امامان قرائت، به ظهور لغوی و مطابقت با قواعد نحوی عمل نمی کنند، بلکه به قرائتی که در سنت، ثابت و صحیح ترباشد عمل می کنند؛ زیرا قرائت، سنت متّبعی است که با قیاس نحوی و ظهور لغوی ردّ نمی شود؛ یعنی ما با قیاس نحوی و ظهور لغوی نمی توانیم از یک قرائت دست برداریم؛ البته این حرفی که بنده عرض کردم شما در کتب بزرگان علم قرائت، به وفور می توانید به عنوان قاعده و اینکه قرائت براساس سنت است و اینکه روایاتی نقل کرده اند که القرائة سنة، این را به وفور می توانید در کتب این ها ببینید؛ دوم: موافقت با خط مصحف؛ یکی از شرایط صحت قرائت این است که قرائت باید موافق با خط مصحف باشد؛ خب اگر قرائتی مطابق با خط مصحف بود اما براساس سنت نبود باز هم آن قرائت، قابل قبول نیست؛ یعنی این ها در عرض سنت بودن قرائت، نیستند؛ بلکه در طول یکدیگراند؛ به این معنا که القرائة سنة، همهجا حاکم است واگر چنانچه قرائت، موافق با خط مصحف بود می پذیرند اما موافقتی که همراه با سنت باشد. یکی دیگر از شرایط این است که قرائت باید با خط مصحف، یکی از مصاحف عثمانی، موافق باشد. زیرا صحابه با آشنایی به لغات قرائت، مصاحف را تدوین کرده اند؛ البته مقصود، لغاتی است که قرآن براساس آن نازل شده است. خب مکی در این خصوص می نویسد وقتی عثمان مصاحف را نوشت و به شهرها ارسال کرد و مردم را به قرائتِ آنچه در آن ها بود واداشت و امر کرد تا قرائات مخالف را وانهند، مردم هر شهری که مصحف به آنجا رفته بود، قرائت خود را با مصحف ارسالی از سوی عثمان تنظیم کردند؛ آن ها به هر قرائتی که با خط مصحف عثمانی بود عمل کرده و قرائات مخالف آن را طرد نمودند. سوم: موافقت با قواعد عربی است؛ اما در موافقت با قواعد عربی باز هم عرض کردم آن حاکمیت، مربوط به القرائة سنة هست و این طور نیست که هر قرائتی موافق با قواعد عربی باشد، آن قرائت قابل قبول باشد. خود آیة الله خویی که من در اینجا بیان ایشان را نقل کردهام، ذیل آیه شریفه الحمد لله رب العالمین، در کلمه رب چندین احتمال را نقل می کنند: «ربَ العالمین، ربُ العالمین و ربِ العالمین». و بعد می فرماید که هر سه وجه جایز است اما آن که مجاز هستیم در قرائت از آن استفاده کنیم الحمد لله ربِ العالمین است. چرا؟ چون ربِ العالمین قرائت سنت است.
قرائت اجتهادی از دیگاه اهل سنت
بنابراین ما از فرمایشات علمای بزرگ اهل سنت که نویسنده یا فقیه حوزه علم قرائات بودند بدست می آوریم که قرائتی را که مخالف سنت باشد را نمی پذیرند؛ اصلا آن ها می گویند قرائت اجتهادی قابل قبول نیست؛ این گروه در برابر قرائت اجتهادی ایستادند و نگذاشتند که این قرائت اجتهادی در بین مسلمانان رشد پیدا کند و با آن مخالفت می کردند. آنان به طور جد تابع این دیدگاه اند که القرائة سنة؛ بنابراین ما که بر اساس مبانی خودمان می آییم و به طرف مقابل اجتهاد قرائت را نسبت می دهیم این استناد ما علمی نیست؛ حالا در جای خودش من باز به این مسئله بیشتر خواهم پرداخت؛ به عنوان نمونه نسبت اجتهاد قرائت به زمخشری داده شده که ایشان معتقد به اجتهاد در قرائت بوده؛ من عبارات ایشان را آوردم و بررسی کردم و دیدم که در عبارات ایشان چیزی نگفته که دلالت بر اثبات این مسئله کند که ایشان قائل به این بوده که در حوزه قرائات، اجتهاد وجود داشته! به نظر می آید که در اینجا یک خلط مبحثی به وجود آمده و آن این است که در اینجا دیدگاهی وجود دارد و آن انتخاب قرائت، از میان قرائات منطبق بر سنت است که ما از این تعبیر می کنیم به اختیار قرائت، حتی خودشان هم خیلیهاشان تعبیر به اختیار قرائت کرده اند. البته کسانی که برای خود واژه اختیار قرائت، را انتخاب و تعریف کردند بعد از آن بود که اجتهاد در قرائت را نفی کردند این افراد معتقدند: اختیار در قرائت به معنای این است که(این را از قول فضلی نقل می کنم) قاری، از میان قرائات نقل شده و سنت و مستند به پیامبر، یک قرائت را با اجتهاد انتخاب کند؛ انتخابی که منطبق بر سنت است؛ البته این را به معنای اختیار در قرائت نقل کردند و ازنظر ظاهری و منطقی هم اشکالی در آن دیده نمی شود؛ و من این مطلب را هم از آقای فضلی نقل کردم و هم از آقای عبدالحلیم قابع؛ که مسئله اختیار در قرائت با اجتهاد در قرائت، متفاوت است؛ خب عبارت ایشان(عبدالحلیم قابع) این است: «هو ان یعمد القاری الی القرائات المروی»؛ قاری اعتماد کند بر قرائاتی که نقل شده؛ «و یختار منها اوجهها»؛ وجیه ترین آن ها را انتخاب کند؛ «لاعتبارات معینه»؛ برای یک اعتبارات و دلایلی؛ اجتهاد می کند در اینجا و با اعتباراتی آن قرائت را ترجیح می دهد؛ بعد عبدالحلیم قابع می آید براساس آیات قرآن استدلال می کند که انتخاب قرائت می تواند مطابق با آیات شریفه قرآن باشد؛ البته سخن ایشان دارای اشکال است چراکه مسئله اختلاف قرائات را اهل سنت مستند به اجتهاد نمی دانند؛ بلکه تصریح می کنند که اختلاف قرائات مستند به اجتهاد نیست؛ بلکه منشا آن سنت پیغمبر است؛ عده ای از اهل سنت معتقدند: اختلاف قرائات، برمی گردد به مصاحفی که توسط صحابه پیامبر گرامی اسلام در صدر اسلام تدوین شد و بعد اختلاف قرائات برمی گردد به شخصیت های بزرگی مانند امیرالمومنینg، مقداد و ابوموسی اشعری، ابن مسعود و شخصیت های بزرگواری که هرکدام صاحب مکتبی در حوزه قرائت بودند؛ بنابراین حرف ما این است که باید بین اختیار قرائت و اینکه قرائت، اجتهادی باشد، باید تفکیک قائل شد؛ خب وقتی اعتقادمان بر این شد که قرآن براساس یک قرائت نازل شده است نمی توانیم بر اساس تمام ادعاهای آن ها بگوییم که نتیجه اش این است که قرائات اجتهادی است و براساس اجتهاد خودشان عمل کرده اند؛ نه! آن ها هم براساس سنت حرف می زنند؛ اگر بگویید آن هم سنت و خبر واحد است، خب خودتان هم که خبر واحد دارید! براساس خبر واحد این مسئله را می پذیرید؛ بنابراین به نظر می آید که ما باید براساس اصول و مبانی پذیرفته شده خود آن ها نقدشان کنیم، نه براساس مبانی پذیرفته شده خودمان؛
جایگاه حدیث سبعه احرف در علم قرائت
البته در اینجا بحث حدیث سبعة احرف پیش می آید که چه جایگاهی در مسئله قرائت دارد، خب ما الان در صدد این بحث نیستیم که چه احادیثی که مخالف نزول قرآن بر هفت حرف است و چه احادیثی موافق این مطلب است، در واقع بحث استناد اختلاف قرائات مربوط به اجتهاد است حالاچه قبل از صدور حدیث سبعة احرف و چه بعد از آن؛ مسئله اختلافات قرائات نیز مربوط به زمان صدر اسلام است یعنی زمان خود پیامبر اسلام و روایاتی که در این زمینه نقل می کنند که پیغمبر تایید کردند اختلاف قرائاتی در آن زمان وجود داشته است؛ خب من یک جمع بندی اجمالی از بحث داشته باشم و آن اینکه ما فکر می کنیم که اولا بر اساس دیدگاه اهل سنت، قرائت براساس سنت بوده است نه براساس اجتهاد و دیگر اینکه با اجتهاد در قرائت مقابله می شده است؛ البته مواردی را من اینجا یادداشت کرده ام که چگونه خودشان با اجتهاد در قرائت، مقابله کرده اند و ریشه این اختلاف قرائات، نیز وجود مصاحف متعدد در صدر اسلام بوده است؛ مساله چهارم اینکه عدم تواتر، مساوی با اجتهاد نیست و اگر قرائتی متواتر نبود دلیل بر این نیست که طرف اجتهاد در آن قرائت کرده، همان طور که حضرت آیة الله خویی فرمودند. مسئله پنجم که خیلی مهم است فتوی و دلیل جواز قرائت در نماز، دلیل عدم اجتهاد قرائات است؛ خود آیة الله خویینقل می کنند، که براساس اصل اولیه ما نباید این اختلاف قرائات را در نماز بپذیریم؛ البته بعد در این مسئله وارد می شوند و می گویند که چه کنیم که ما تقریر معصومین را در اینجا داریم و امامان نیز در اینجا اختلاف قرائات را تقریر کردند! البته این اختلاف قرائات، مفهومش این است که آنچه قرآن نیست امام تقریر کرده است! ولی این خلاف شان امام است؛ چراکه وظیفه امامت، حفاظت از دین و قرآن است؛ این که ایشان می فرماید: «والحق ان الذی تقتضیه قاعدة الاولیّة، هو عدم جواز القرائة فی الصلاة بکل قرائةٍ لم تَثبُتِ القرائة بها من النبی الاکرم»؛ ایشان در ادامه می گوید: «واما بنظر الی ما ثبت قطعیا من تقریر المعصومین شیعتهم علی القرائة بایة واحدةٍ من القرائات المعروفةِ فی زمانهم فلا شکَّ فی کفایةِ کلِّ واحدةٍ منها» خب هر یک از این ها را انسان قرائت کند اشکالی ندارد؛ چون ائمهتقریر کردند؛ خب ایا ائمه(سئوال ما اینجاست) آنچه را که ازقرآن نیست تقریر کردند یا ازقرآن بوده است و تقریر کردند؟ خب اگر تقریر ازقرآن نباشد لازمه اش این است که مردم را وادار کنند به قرائت چیزی از قرآن نیست؛ و این دون شان مقام امام و امامت است؛ به نظر می آید که راه حل مشکل اختلاف قرائات این نیست که ما یکسره بیاییم اختلاف قرائات را مستند کنیم به اجتهاد قرّاء و بعد هم به همین وسیله خودمان را از این مشکل رها کنیم؛ بحثِ، باید درجای خودش دنبال شود، البته بحث اختلاف لهجه ها که در اینجا وجود دارد به دلیل اینکه در صدر اسلام، اعراب برایشان مشکل بود که بتوانند بر لهجه ای که قرآن طبق آن نازل شده قرائت کنند پیامبر اکرم اجازه دادند که قبائل جدید، به لهجه خودشان هم قرآن کریم را قرائت کنند، حتی در نماز هم به لهجه خودشان قرائت کنند؛ خب این بحث اختلاف لهجه ها را می شود در مسئله اختلاف قرائات به نحوی پذیرفت و به این طریق، راه هایی برای جمع بین احادیث شیعه و اهل سنت، فراهم کرد..
تشکر می کنیم از استاد محترم، جناب آقای یوسفی مقدم؛ خب اگر بخواهیم بحث استاد را جمعکنیم مباحث ایشان در چند نکته خلاصه می شود: نکته اول که درباره علل اختلاف قرائات بود که ایشان فرمودند حدود چهارده نظریه در این خصوص وجود دارد. از دیدگاه مرحوم آیة الله خویی، مهم ترین عامل در اختلاف قرائات اجتهاد می باشد. خب ایشان برای این فرمایششان یک استدلال و دو موید؛ ذکر می کنند احتجاج و استدلالشان این بود که هرکدام از این قاریان وقتی استدلال و احتجاج می کنند، این مساله می تواند دلیل قطعی باشد بر اینکه قرائت مستند بر اجتهاد است وگرنه اگر بحث قرائت متواتر بود، جایی برای استدلال و احتجاج نمیماند؛ اما موید ایشان این بود که وقتی می خواستند مصاحف را به مناطق، ارسال کنند به همراهش یک قاری می فرستادند و چون مصاحف، نقطه، اعجام و اشکال نداشت لذا اختلاف پیش می آمد؛ آیة الله معرفت هم که پیرواستادشان هستند، همان نظریه را پذیرفته اند. خب استاد برای آن استدلال به چند نقد، بسنده کردند؛ نقد اولشان این بود که اصولا وقتی ما می خواهیم بحثی را به یک عالم استناد دهیم باید ببینیم خود او آن را پذیرفته یا نه؛ خب علمای اهل سنت وعالمان قرائت، همگی این مساله را رد کرده اند که اختلاف قرائت مستند به اجتهاد قاریان باشد؛ دلیل دوم استاد این بود که عالمان قرائت، قواعدی را برای صحت قرائت نقل کرده اند و قاعده حاکم این است که القرائة سنةٌ؛ و سه تا شرط برای سنت بودن نقل کردند؛ یکی اینکه حتما باید سند صحیح داشته باشد؛ دوم: باید با خط مصحف هماهنگ باشد؛ سومین شرطشان، موافقت با قواعد عربی بود که ایشان به این دلیل سوم نقد داشتند؛ در پایان هم فرمودند آنچه که به زمخشری استناد دادند استناد صحیحی نیست و در پایان نیز این گونه جمع بندی کردند که دانشمندان گاهی خلط کردند(آنان که پیرو این نظریه هستند) بین اختیار قرائت از بین قرائات یا اجتهاد در قرائت، که اجتهاد در قرائت، صحیح نیست اما اختیار یک قرائت از بین قرائات، صحیح به نظر می رسد.
نقش تضاد و تناقض در اختلاف قرائات
جای بسی خوشبختی است که کرسی نقد و نظر در موضوعات قرآن، در حال شکل گیری است؛ خب 45 سال پیش وقتی که ما وارد حوزه علمیه قم شدیم از این مسائل، خبری نبود؛ تفسیر کمرنگ بود؛ علوم قرآن بسیار کمرنگ بود؛ این ها به برکت انقلاب و رهبری امام است که نصیب حوزه شده؛ از محقق گرامی جناب آقای یوسفی مقدم و هم از شما عزیزان شرکتکننده هم سپاسگذاریم؛ خب درباره تحقیق ایشان می توان ملاحظاتی را مطرح کرد؛ نخست اینکه در مقدمه تحقیق، ایشان آوردند که اختلاف قرائات، اختلافات تنوعی است وتضاد و تناقضی در کار نیست؛ چون در ساحت قدس قرآن کریم، تضاد و تناقض باطل راه ندارد؛ البته این فرمایش، قابل نقد است؛ چون تمام اختلاف قرائات، تنوع نیست و بسیاری از آن ها به تضاد و تناقض بازگشت می کند؛ در مثل آیه«هو یُطعِمُ و لا یُطعَم»؛ شاید این فرمایش درست باشد، اما در آیه مبارکه «یسئلونک عن المحیض، قل هو اذیً فاعتزلوا النساء فی المحیض، ولا تقربوهنّ حتی یطهرنَ...» یطهرن دو قرائت دارد: یَطَهَرنَ و یَطهُرنَ؛ که مشتمل بر تضاد است؛ بالاخره برای انجام آمیزش و همسرداری، غسل لازم است یا نه؟ اگر یَطهُرنَ باشد غسل لازم نیست، ولی اگر یَطَّهَرنَ باشد غسل واجب است؛ وجوب و عدم وجوب، تضاد و تناقض است؛ چگونه میفرمایند که اختلاف قرائات، تنوع است! خب اختلاف قرائات، برخی جاها به تنوع و برخی جاها هم به تضاد منجر می شود؛ درباره عالمان قرائت هم ایشان در صفحه پنج، می فرمایند که عالمان قرائت، همگی بر این باور هستند که قرائت، براساس سنت است نه اجتهاد؛ البته این موجبه کلیه، صحیح به نظر نمی رسد؛ چراکه اختلاف قرائت، عوامل مختلفی دارد و در هیچ کدامشان موجبه کلیه، فرض صحیح ندارد. خب نقد محقق بر سه محور استوار شده که اگر این محورهای سه گانه مورد خدشه و آسیب قرار بگیرد، تبعا بنایش هم مورد آسیب و ترکیدگی قرار خواهد گرفت؛ اینکه ابن جزری یا سیوطی این سه محور را در گزارششان مطرح می کنند، به خاطر این نیست که بخواهند با این سه محور، اجتهاد را نفی کنند! بلکه با این سه محور، دارند قواعد اجتهادشان را بیان می کنند که چگونه اجتهاد باید براساس قواعد باشد تا نتیجه صحیح داشته باشد.
خب هر سه محوری که مورد ملاحظه آقایان است قابل نقد است؛ اولی را فرمودند که سند قرائت، باید صحیح و متصل به رسول الله باشد، شما چگونه می توانید قرائت قراء را مستند کنید به زمان رسول الله؟ حتی قرائت قرّاء سبعه را چگونه می توانید متصل به این زمان کنید؟ باتوجه به اینکه این ها حدود دو قرن از زمان رسول الله فاصله دارند! اینکه فرمودید: « ثقةٍ عن ثقةٍ، امامٍ عن امامٍ»، همه قرائت ها تا متصل می شود به زمان رسول الله، باید مستند باشد. خب من یک نمونه اش را عرض می کنم؛ برترین و معروفترین قرائت، قرائت عاصم به روایت حفص است؛ خب عاصم در رجال و تراجم ما شرح حال ندارد؛ وراوی اش هم که مهم ترینش حفص است، حفص را شخصی کذّاب جاعل حدیث معرفی می کنند؛ ثقةٍ از ثقةٍ کدام است؟! حفص بن سلیمان اسدی در رجال و تراجم شرح حالش اینگونه است و چگونه قرائت اگر براساس سنت رسول الله رسیده، مخالف صددرصد قواعد عربی می تواند باشد؟ مثلا در آیه 18 سوره انفال آمده «موهنُ کیدِ الکافرین»، «موهن» مضاف و «کید» مضاف الیه است و باید به کسر بیاید؛ روایت حفص از عاصم، «موهنُ کیدَ الکافرین» است؛ این اشتباه آشکار، چگونه می تواند مستند به سنت رسولالله باشد؟ (مجمع البیان ج4 صفحه 531)، درباره همین نکته، داخل پرانتز، مطلبی را عرض کنم، اینکه در قرآن های چاپی ما، در دارالقرآن سازمان تبلیغات اسلامی، می نویسد منطبق بر روایت حفص از عاصم است کاری اشتباه است؛ من به یکی از دوستان هم که مسئول این قسمت بود عرض کردم ولی متاسفانه توجه نکردند! قرائت حفص از عاصم هیچ خصوصیت خاصی ندارد که ما بیاییم بگوییم قرآن منطبق بر قرائت ایشان است و اجازه چاپ آن را بدهیم اما درباره محور دوم که موافقت با مصاحف عثمانی است باید عرض کنم که عثمان(خلیفه سوم) از کاری که انجام داد، دو هدف داشت، یکی اینکه وحدت قرائت ایجاد کند، دوم اینکه به سوره های قرآن نظم خاصی بدهد؛ البته به هدف دوم رسید و این نظم قرآنی که چینش سوره ها با «حمد» شروع شده و با «ناس» تمام می شود مربوط به ترتیب نظم قرآنی است. ظاهرا این نکته، نقدبردار نیست! ولی هدف اصلی ایشان که زید بن ثابت را مامور کرد برای تشکیل یک همایش و لجنه برای ایجاد وحدت، در خصوص خط کوفی که هیچ علامتی نداشت، به لحاظ اینکه خط ابتدایی بود، کوفی بود و علائم نداشت، به هیچ وجه موفق نشد! البته ایشان کاری که انجام داد این بود که آمد تمام قرآن ها و مصاحف را جمع آوری کرد و همه را محو کرد و یک قرآن امّ و مرجع انتخاب کرد و از روی آن، هفت یا نه نسخه، استنساخ کرد و به شهرهای مهم آن زمان فرستاد که وحدت قرائت ایجاد کند؛ خب این ها علائم نداشتند؛ «نون» از «با» و «تا» تشخیص داده نمی شد! «نُنشِزُها» بخوانیم یا نَنَشُرُها» و ... خب برای تامین این هدف، با هر قرآنی یک قاری می فرستاد که این قاری، کار آن علائم را باید انجام می داد؛ مثلا قاری مکه، عبدالله بن صائب، قاری نسخه شام مغیرة بن شهاب، بصره عامر بن عبدالغیث، کوفه عبدالرحمن بن سلمی و... ؛ خود فرستادن ها این قراء باعث اختلاف شد! و آنها نه تنها نتوانستند به آن هدف نزدیک شوند، بلکه خود این قاریان منشا اختلافات جدید در قرائت قرآن شدند! بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم که ملاک صحت قرائت و سنتی که متصل می شود به رسول الله، مصاحف عثمانی می تواند باشد چراکه مصاحف عثمانی، علائمی نداشتند؛ و این مساله معیار اختلاف های جدید شدند؛ اما محور سوم که محقق بزرگوار مطرح فرمودند موافقت با قواعد عربی است خب خود محقق، در ابتدا، این محور سوم را به این صورت نقد کردهاند: که قواعد عربی در زمان صدور قرآن و در زمان تدوین آن، تدوین نشده بوده؛ چراکه تدوین قواعد عربی، برمیگردد به زمان فراهیدی و یا سیبویه و بعد از آن ها، خب از این جهت؛ اولا این نقد بر این موضوع وارد نیست؛ زیرا قواعد عربی یعنی قواعد محاوره هر زبان؛ و کسی نمی تواند بگوید بعداز دویست سال پدید آمده؛ در واقع قواعد ادبیات یا دستور زبان هر فرهنگ و زبان با خود آن زبان، متولد می شود؛ حتی اینکه گفته می شود در زمان امیرالمومنین(ع) ایشان واضع نحو است و فرمود: کل فاعلٍ مرفوع و کذا و کذا، این حرف، بلا اساس است؛ مگر قبل از امیرالمومنین فاعل را منصوب میخواندند؟! مگر منصوبات را مرفوع میخواندند؟! فاعل همیشه مرفوع و سرافراز بوده؛ مگر قبل از امیرالمومنین، آن سبعه معلقاتی که بر کعبه آویخته شده بود، دستور زبان نداشت؟! یا دستور زبانهایشان خلاف قواعد عربی بود؟ خب نکته ای که می شود برای این محور توجه داد این است که ما قواعد ادیبان عرب را نباید معیار قرار داده و قرآن را با آنها مقایسه کنیم و ببینیم قرآن با عربیت فصحی مطابق است یا نه؛ قرآن ملاک عربیت فصحی است نه ادیبان عرب؛ چراکه ادیبان عرب مملو از اشتباه و خطا هستند؛ و بسیاری از اختلاف قرائت ها صریحا به استحسان و اجتهاد خود قاری برمی گردد! چطور محقق مترم می فرماید که اجتهاد نقشی نداشته؟!
خب من یک نمونه در این خصوص عرض می کنم شما می فرمایید بهترین سند بر مستند کردن قرائات قرّاء مختلف به رسولالله(ص)، رویات احرف سبع است؛ این روایات احرف سبعه از نظر اهل سنت، سندا قبول شده، ولی ازنظر محتوا و معنا، معانی گوناگونی از این ها نقل شده؛ که یکی از آنها اختلاف قرائت است؛ اختلاف لغت، لغت یمن، لغت مکه، لغت مدینه و ... ؛ علاوه بر این در بین شیعه اختلاف قرائت، فراوان مطرح است و قرّاء سبعه، چهار نفرشان شیعه هستند که من اسم هایشان را خدمتتان می خوانم، خب این روایات احرف سبعه، بهترین روایتش در خصال مرحوم صدوق است؛ در خصال هم در راوی روایت، احمد بن هلال ابطّایی قرار دارد که مرحوم شیخ الطائفه در الفهرست می فرماید: غالٍ متهمٌ فی دینه! خب سند پذیرفته نیست؛ و محتوا هم با روایت صحیحه، نقد شده است. در روایت صحیحه فضیل بن یسار آمده است:« قلت لابی عبداللهgان الناس یقولون ان القرآن نزل علی سبعة احرف؛ فقالgکذبوا اعداءالله! و لکنه نزل علی حرفٍ واحد من عند واحد[4]؛ این قرّاء احرف سبعه، چگونه قرائتشان می تواند مستند به رسول الله باشد؟ چراکه این هفت نفر حداقل یک قرن با زمان رسو ل خدا فاصله دارند! عبدالله بن عامر رحلتش118 هجری است، عبدالله بن کثیر120، عاصم بن بهدله127، زبّان بن علا154، حمزة بن حبیب156، نافع بن عبدالرحمن169، علی بن حمزه189؛ کمترینش بیش از یک قرن و بیشترینش نزدیک به دو قرن، با زمان رسول الله فاصله دارند؛ خب فاصله زمانی چنین اجازه ای نمی دهد؛ مگر اینکه، دقیق مشخص شود که این قرائت، متصل به زمان رسول الله است؛ چهارنفر از این قاریان: زبان، عاصم، حمزه، علی بن حمزه، این ها شیعه هستند؛ و اختلاف قرائتشان را به روایات احرف سبعه نسبت نمی دهند! چراکه روایات احرف سبعه اعتباری ندارد. نکته دیگر اینکه محقق بزرگوار در صفحه12 تحقیقشان فرمودند: که در آیه100 از سوره مبارکه توبه «السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار» دو قرائت متفاوت از خلیفه دوم(عمر بن الخطاب) در اینجا نقل شده؛ که ایشان می فرماید طبق روایت، انصار را به رفع خوانده، و عطف بر السابقون کرده؛ دوم اینکه الذین را ایشان بدون «واو» می خواند؛ آن هم جهت سیاسی دارد چراکه اجتهاد استحسان است و جنبه سیاسی هم دارد؛ می خواهد بگوید که انصار تابع ما مهاجرین هستند و مستقل نیستند؛ قرآن از آن ها به صورت مستقل یاد نکرده است؛خب این روایت، کدام روایت است که در تحقیق این بزرگوار آمده؟! خب چیزی که در تفسیر «جامع البیان» طبری آمده و «کشاف» هم از آن نقل کرده این است که عمر الذین را بدون واو قرائت کرد و زید بن ثابت که خودش عمری است به او اعتراض کرد که «والذین» است نه «الذین»! عمر گفت: نه! کی گفته والذین؟! الذین درست است؛ زید از ترس گفت: امیرالمومنین اعلی! امیرالمومنین بهتر از من می داند؛ بعد عمر گفت: ایتونی بابیّ؛ ابی را بیاورید؛ ابیّ در قرائت، از همه سرآمد بود؛ ابی بن کعب را آوردند؛ فقال «والذین» او هم گفت با واو درست است؛ واو دارد؛ بعد عمر قبول کرد؛ قال عمر: اذاً مطابعُ ابیً؛ ما این را قبول می کنیم! خب این کدام روایت ست؛ این یک گفتگویی است بین زید بن ثابت و عمر و ابیّ؛ البته این قرائت، مستند به روایت است که انصار را به رفع می خواند، «واو» را هم حذف می کند؟
نکته دیگر اینکه قرائت ابن شنبوذ چگونه مستند به سنت رسول الله بود؟! اگر مستند به سنت رسول الله بود پس تمایزی بین امامیه و اهل سنت وجود دارد؛ که من برخی از انها را یاد آوری کردم. خب اهل سنت معتقدند همه این هفت قرائت، قرائت قرآن است؛ درحالی که اینگونه نیست؛ قرآن یک قرائت بیشتر ندارد؛ قرائت های مختلف هم باعث بطلان در قرآن نمی شود.
خب در پایان عرائضم به چند نکته اشاره می کنم نخست ملاک صحت قرائت در قرآن نه خبر واحد است و نه قرائت قرّاء سبعه بلکه تنها یک چیز است و آن هم تواتر است؛ در واقع قرآن متواتر است و قرائتش هم سبب متواتر و یک قرائت هم بیشتر صحیح نیست و ملاک مطابقت صحت قرائت نیز انطباق با این قرائت متواتر است؛ حتی قرائت عاصم به روایت حفص هم نمی تواند ملاک این صحت باشد.
ضرورت توجه به اصول و مبانی بحث قرائات
در ابتدا از جناب آقای یوسفی مقدم تشکر می کنیم هم از بابت نوشتن این مقاله و هم از جهت برگزاری این کرسی ها که موجب رشد و شکوفایی نیروها و هم باعث می شود که با مباحث جدیدی در این حوزه هم آشنا شویم. من نقدهایی که جناب آقای احمدی مطرح کردند دیگر اشاره نمی کنم چون بعضی از این نقدها در نوشته های ما هم هست.
خب اولین نقدی که بر این مقاله وارد است این است که در هر بحثی ابتدا باید اصطلاحات، اصول و مبانی مربوط به آن بحث توضیح داده شود تا معنای موضوع و گستره آن روشن شود. ما در این بحث چند واژه کلیدی داریم که اصلا توضیح داده نشده؛ یکی خود قرائت است. خب قرائت چند معنا و چند اصطلاح دارد؛ یکی قرائت در اصطلاح نماز است و یکی هم در علم قرائات؛ البته معنای اصطلاحی قرائت در علم قرائات، با قرائت در نماز فرق دارد که باید در ابتدا روشن می شد که نشد!عنوان اصطلاح دوم اجتهاد است که باید در مباحث ارائه شده مطرح می شد که این کار انجام نشد؛ البته این اجتهاد، با اجتهادی که در فقه و اصول مطرح است، فرق دارد. عنوان و اصطلاح سوم سنت است البته مشخص نیست که این سنت به چه معناست و مراد از سنت، چه سنتی است؟ آیا سنت متواتر است، مستفیض است؟ آحاد است؟ یا سنت صحیح است مشخص نیست که این ها هم باید مشخص می شد و معنای اصطلاحی و اقسام آن بیان می شد.
نقد دوم این است که آقای یوسفی فرمودند که این نظریه را آیة الله خویی و آیة الله معرفت بیان کردند و پس از ایشان نظریه یاد شده مورد قبول واقع شده درحالی که این نظریه هم قبل از آیة الله خویی و آیة الله معرفت بوده و هم بعداز ایشان و اصلا بعضی گفتند این نظریه یکی از نظریات مشهور در بین شیعه است که عامل اصلی اختلاف قرائات، همین اجتهاد است که من به نظریه چند نفر اشاره می کنم؛ ازجمله: آقارضا همدانی در «مصباح الفقیه» که می فرماید: «فالذی یغلب علی الظن أنّ عمدة الاختلاف بین القراء نشا من الاجتهاد»؛ آقای سید محمدباقر حکیم در علوم قرآن و سید اعلا سبزواری که می فرماید: «حیث أنّ جمیع تلک القرائات، اجتهادیة»؛ صاحب «حدائق الناظرة» آقای جعفر مرتضی عاملی می فرماید:« إنّ جلَّ هذه الاختلافات(إن لم نقل کلها) ترجع الی الاجتهاد»؛ حضرت امام نیز پا را از این فراتر گذاشته اند؛ و علاوه بر آن که می گویند این قرائات، اجتهادی است، حتی می گوید همه اینها خرافات است البته عبارت امام آنقدر تند است که اگر این قرّاء سبعه یا عشره در زمان امام، حضور داشتند، اگر امام این ها را اعدام نمی کرد حداقل حبس ابد را داشتند! عبارت امام چنین است: «و هذه القرائات السبع او العشر لن تمسُّ کرامةَ القرآن باَحسن و إن لم یعتنی المسلمون بها و بقرّائها» یعنی اصلا مسلمان ها به این ها اعتنایی نکردند؛ «فسورة الحمد هذه مما یقرئها ملاعین من المسلمین فی الصلوات آناء اللیل و و اطراف النهار و قرأها کلُّ جیرٍ علی جیرٍ و أخذَ کلُّ طائفةٍ برائةً و سماعاً من طائفةٍ من قبلها الی زمان الوحی، تری أنَّ القرآن تلائَه بها بما شاءوا»؛ یعنی این ها با قرآن بازی کردند! «و مع ذلک بقیَت علی سیتَرَتِها و لم یَمُسُّ کرامتها هذه التلاؤُهُ الفَضیح و هذه الدسِّ القبیح و هو أدَلُّ دلیلٍ علی عدمِ الاساس لِتواتر القرائات»؛ بعد در ادامه می فرماید: «هذا مع أنَّ کُلَّ من القرآن و ما حُکیَ عنهم إستَبَدَّ برأیِهِ بترجیهات الادبیّة»؛ ایشان در ادامه به چند آیه در بین صحبت هایشان استناد می کنند و می گوید: « کما دخلت اُمَّةٌ لعنت اُختَها وظنّی ان السّوء القرّاء لمّا کان رائجا به تلک الأعصار فتح کلٌّ دکَّةَ لِتَرویجَ متاعِهِ والله تعالی بریعٌ من المشرکینَ و رسولُهُ؛ نعم ما هو المتواتر هو القرآن الکریم الموجود بین ایدی المسلمین و غیرهم و اما غیره من القرائات و دعاوی فخرافاتٌ فوقَ خرافات»؛ بعد استناد می کند به آیه قرآن کریم: «ظلماتٌ بعضها فوق بعض»؛ ببینید امام با این همه شدت، این قرائات را میکوبد؛ مستندش هم «کتابالطهاره» امام جلد اول، صفحه 249 است.
علل اختلاف قرائات از دیدگاه دکتر وصالی
آخرین منبعی که در این زمینه کار شده، کتاب آقای دکتر محمدعلی وصالی فشارکی است که ایشان هم استاد زبان ادبیات عرب و هم استاد علوم قرآن است؛ خب ایشان آمده یک کار میدانی کرده؛ این طور که تقریبا شاید در 500 صفحه، قرائات همه قرّاء را جمع آوری کرده و در آنها به عوامل اختلاف قرائات اشاره کرده و می نویسد عامل اول: اعمالنظرهای علمی و فنی، اجتهاد و رای و نظر نیز، گاه عامل اختلاف قرائات، می شده و نظرات قرّاء بزرگ یا علمای لغت و نحویون، مواردی از اختلاف قرائات قرآنی را پیشنهاد می کرده و در قرائات قرآنی مندرج می ساخته و طبعا اعتبار علمی و دینی این صاحبنظران، جای اساتید معتبر را که لازمه قبول و شرط صحت قرائات بوده می گرفته است؛ عامل دوم عبارت است از: خطا و نسیان؛ در واقع اشتباه راویان و قاریان، عامل مهمی در جهت افزایش و گسترش اختلافات قرائات قرآنی بوده است؛ بعد ایشان به چند تن از این قرّاء معروف اشاره می کند که شاخص های قرائت در این حوزه بوده اند؛ ازجمله درباره قرائت حمزه می گوید: مواردی در اختلاف قرائت حمزه کفی دیده می شود که توجیهی وجیه به جز اصرار بر قرائت آیه بهگونهای که هیچکس پیش از آن نخوانده باشد ندارد! فقط خودش ابداء کرده و خودش! درباره قرائت ابوعمر بصری می گوید: ابوعمر بصری ضمن نگاهداری و حراست از قرائت اهل بصره که از اسلاف به او رسیده با افزودن اختیارات شخصی خویش که لزوما تحت تاثیر آموخته های وی از اساتیدی چون ابن کثیر مکی و سعید بن جبیر کوفی بوده به صورت قرائت جدیدی درآورده و با اقراء و تعلیم و ترویج مقرء خویش در عصر خود، قرائت اسلاف مقریان بصره را در قرون بعدی و قرائت های جاافتاده و یا به عبارتی دیگر اختیارات و مذاهب پر طرفداری چون قرائت یعقوب حضرمی را منسوخ گردانید»؛ یعنی خودش قرائتی ابداع گردانید و قرائت های دیگران را منسوخ کرد؛ بعد در همین مقاله، خود شما مطالبی آورده اید که اجتهادی بودن را غیر مستقیم تایید کرده اید! ازجمله در صفحه11؛ در ذیل عنوان مقابله با اجتهاد در قرائت، گفته اید: «آری مواردی از اجتهاد اندک در بین صحابه رسول خدا یافت می شود؛ ولی مسلمانان یا دربرابر آن ایستاده و یا به آن عمل نکرده اند»؛ این خودش تایید اجتهاد است؛ از این جهت که وقتی که در زمان خود رسول خدا یا زمان قریب به رسول خدا بیایند اجتهاد کنند، آیا می شود که در صد سال، دویست سال یا سیصد سال بعد که این همه فاصله ایجاد شده اجتهاد نباشد؟! این خودش دلیل می شود که اگر در آن زمان، اجتهاد بوده، در اعصار بعدی به طریق اولی اجتهاد خواهد بود؛ خب در ادامه جناب آقای یوسفی در تایید مستند بودن قرائات به روایات، به دو دلیل استناد کردند؛ دلیل اولشان این است که عالمان قرائت، همگی بر این باورند که قرائت براساس سنت است و اجتهاد هیچ نقشی در اختلاف قرائات ندارد؛ بعد نوشته اند قرّاء به روایاتی بر ادعای خود، استناد کرده اند؛ خب سوالاتی در اینجا مطرح می شود اول اینکه این روایات کجاست؟ باید این رویات را می آوردید و از جهت متن و سند بررسی می شد که آیا از جهت سند صحیح است؟ از جهت متن دلالت دارد یا نه؟ ثانیا من خودم مراجعه کردم به اولین روایتی که آدرس دادید؛ روایت این است؛ عن زید بن ثابت: «القرائةُ سنةٌ لا تَخالف الناس برأیک»؛ خب این روایت اولا از زید ثابت است و هیچ سندی ندارد؛ یعنی روایتی مرسل است که نمی شود به آن اعتماد کرد؛ ثانیا زید بن ثابت قرائت های زمان خودش و قرائت های قبل از خودش را گفته و نیامده قرائت های سیصد سال بعد از خود را بگوید؛ آیا می شود که ما با این روایت، اثبات کنیم که قرائت هایی که سیصد سال بعد از زید بن ثابت آمده، هم مستند به روایت پیامبر بوده، پس اصلا نمی شود به این روایت استناد کرد. دلیل دومتان این است که گفته اید: آنان قاعده ای مرکب از سه شرط قرار داده و در هر سه بر سنت بودن قرائت، تاکید کرده اند؛ سه شرطتان این است: سنت صحیح، موافقت با خط مصحف و موافقت با قواعد عربی؛ خب این یک ادعای بدون دلیل است؛ کجا همه قرائات هفتگانه مستند به سنت است؟! یا موافق با خط مصحف است؟! مصحف عثمان یک قرائت بیشتر نداشته؛ چگونه شد هفت قرائت؟! بعد شد ده تا قرائت و سپس چهارده قرائت ؟! خب اگر این قرائات هفت گانه موافق با سنت عثمان باشد چهارده تا نباید باشد، پس معلوم می شود که از این چهارده تا یکی اش ممکن است موافق با آن باشد، سیزده تای دیگر، مخالف مصحف عثمان است که این ادعا هم مدعای شما را ثابت نمی کند! یکی از ادله ای که شما باید برای رد نظریه آیة الله خویی، آیة الله معرفت و کسانی که می گویند اختلاف قرائات اجتهادی است آوردید این است که این ها نمونه هایی عینی آورده اند از قرائت هایی که مستند به اجتهاد است؛ خب اگر شما می خواستید دلیل این ها را رد کنید، باید این ها را می آوردید، همین قرائت ها را مثلاً سندش را بیان می کردید؛ شما این کار را نکردید! زمانی شما می توانید حرف این ها را رد کنید که به طور عملی بیایید قرائت های اجتهادی این ها را بیاورید و بگویید این ها اجتهادی نیست، سندش هم این است که می رسد تا پیغمبر؛ این کار را شما نکردید پس نمی توانید ادعای آن ها را رد کنید؛ بعد این روایت احرف سبعه هم در تایید قرائات، به آن استناد کردید صحیح نیست چراکه این روایت، جعلی است و خود حضرت امام می گوید: «ان کان المراد تواترها عن النبی الاکرم، مویّدٌ بحدیثٍ وضعه اهل الضلال والجهل و قد کذّبه اولیاءالعصمة و اهل بیت الوحی بقولٍ ان القرآن واحدٍ من عند واحد»؛ حتی خود ائمه معصومین هم این حدیث را رد کردند؛ آخرین نکته را که در فرمایشاتتان بود و در مقاله نیست این بود که گفتید: ائمه آمدند این قرائات موجود را تایید کردند، اولا ائمه ممکن است قرائت های زمان خود را تایید کرده باشند نه قرائت هایی که بعد از خودشان آمده؛ ثانیا ممکن است از روی مصلحت این کار را بکنند چون می خواستند اختلاف در بین جامعه مسلمین نیفتد.
نقش روش شناسی تاریخی در اختلاف قرائات
ضمن تشکر از حاج آقای یوسفی مقدم ریاست محترم پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن و بزرگان ناقد این نظریه؛ نکاتی را خدمت دوستان عرض می کنم؛ یکی راجع به روش شناسی این پژوهش هست درحقیقت، برای نقد نظریه اختلاف یا اجتهاد؛ کسانی که طرفدار اجتهاد در قرائات هستند، می آیند از لحاظ تاریخی، گزارش ها را کنار هم قرار می دهند و به این نتیجه می رسند که این اختلاف قرائات، اجتهادی است؛ بعد اگر ما در یک روش تاریخی بیاییم وارد یک روایت شویم و بگوییم که این احرف سبعه هم هست این نمی تواند ناقد آن باشد؛ چون وقتی در تاریخ، این حادثه اتفاق افتاده و شما روایت نقل می کنید و می گویید که من صد تا شاهد تاریخی هم دارم؛ معلوم می شود این گزارشی که نقلی است صحیح نیست؛بنابراین طرفداران اختلاف قرائات، که گرایش تاریخی دارند؛ می گویند از زمان پیامبر، زمان صحابه، تابعین، تابعینِ تابعین، تا می رسد به زمان قرّاء که فرمودند حدود دویست سال یا کمتر و بیشتر طول می کشد معلوم می شود که باید روی روششناسی تاریخی، بیشتر کار بشود؛ نکته دوم این است که اگر ما به این نتیجه رسیده ایم که مسلمانان باید یک متن واحد با یک قرائت واحد داشته باشند، آیا باری تعالی توسط شخص پیامبر گرامی اسلام، آن زمان به این نتیجه نمی رسیدند که یک متن را با چند خوانش به دست مردم بدهند آیا این بحث احرف سبعه را دچار چالش نمی کند؟ نکته مهم دیگر که خدمتتان می خواستم عرض کنم؛ اینکه می خواهم بگویم که اگر ما این را الان قبول داریم که مسلمانان باید یک متن واحد با خوانش و قرائت واحد داشته باشند، یعنی همه مسلمانان قرائت یک متن را به یک صورت قبول کنند؛ خب ماالان ما به اینجا رسیده ایم؛ یعنی در جهان اسلام داریم این قرآن را تکثیر می کنیم؛ حالا به هر قرائتی؛ شما می بینید 1400 سال قبل، خداوند، و شخص پیامبر(ص)این گونه نبودند؟ آن هم یک متن را با هفت یا ده تا قرائت یا احرف سبعه بدهند به دست اعرابی که خودمان و خودشان می دانیم که جاهل اند و ایمان هم نیاورده اند، به قول مرحوم امام، خودش باعث تشتت و اختلاف در جامعه اسلامی شود؛ البته فرمایش جناب استاد فدکی، نکته بسیار بدیع و دقیقی داشت راجع به تاریخ که خود سنت، خیلی چالش دارد در تعریفش؛ اهل سنت هم تعریفش مشکل دارد؛ اهل سنت یعنی چه؟ خب در اهل سنت هم اهل رای زیاد بودند؛ حتی بیشتر از ما اهل رای وجود داشته است؛ خب من می خواهم بگویم آیا اختلاف قرائات، از این نظرات اهل رای که در همه چیز، حتی قرائت قرآن اجتهاد و رای داشتند؛ ناشی نمی شود.
من به نوبه خودم تشکر می کنم از طرح چنین موضوع بسیار مهمی در بحث علوم قرآنی، اما نکته ای که هست این است که ما پیش از اینکه این بحث را مطرح کنیم باید مبانی بحث، مشخص شود؛ خب قرآن که وحی است؛ وحی هم بر پیامبر نازل شده؛ حالا این وحی در قالب یک ایه امده و به صورت یک قرائت مطرح شده؟ البته این سخن که پیامبر آمده قرائت های دیگر را تایید کرده و گفته به هر قرائتی که بخوانید درست است، مورد نقد قرار می گیرد چراکه این هم ظاهرا با آیات قرآن، سازگار نیست؛ یعنی اختلاف قرائات را تایید نمی کند که قرآن به هر قرائتی خوانده شود؛ همین طور که باز جناب آقای احمدی گفتند برخی از اختلاف قرائت ها که همان «یَطهُرنَ» و «یَطَّهَرنَ» مطرح کردند نشان می دهد که برخی از قرائات، تناقض دارد و این تناقض ها نمی تواند در خود قرآن باشد؛ خب با این اختلافاتی که مطرح شد خب حالا کدام آیات را بگیریم؟ و کدام قرائت صحیح است؟ این هم یک مسئله است؛ چراکه اگر جنبه تاریخی قرآن را بخواهیم لحاظ کنیم آیا قرآن در زمان عثمان، درست است یا قرآنی که نزد علیg است، درست است که نشان می دهد که اگر ما این مبنا را بپذیریم که قرآنی که نزد علیg است همان قرآن اصلی می آید، نشان می دهد که این قرآنی که دست ماست قرآن واقعی نیست و نمی تواند مستند ما قرار بگیرد به صورت کلی؛ ولی آنچه از آیات قرآن بر میآید این است که خداوند با اسبابش این قرآن را حفظ کرده است؛ البته الان این قرآنی که به صورت تواتر در دست ماست، حالا از حفص از عاصم باشد آقای احمدی روی آن تشکیک کردند و گفتند که قرائت قرآن یکی است؛ البته اختلافات را هم پذیرفته اند؛ یعنی قبول یک قرائت سبب بطلان قرائات دیگر نمی شود؛ خب سوالی که در اینجا مطرح است اینکه اگر سبب بطلان قرائات دیگر نمی شود این به چه سبکی است؟
من چند نکته را خیلی خلاصه عرض کنم؛ یکی اینکه ما هیچ روایتی از رسولاللهJ و ائمه اطهار، مبنی بر تایید قرائت های مختلف، نداریم و هیچگاه نه رسول الله و نه ائمه اطهار اختلاف قرائت را تایید نکردند و ما هم این اختلاف را تایید نمی کنیم. ما می گوییم یک قرائت درست است؛ قرائت های مختلف، همه در حاشیه و خارج از حقیقت قرآن اند و آن قرائت متواتر صحیح، همین قرآن مکتوب است. نکته دوم اینکه قرّاء سبعه حتی در زمان خودشان هم معروف نبودند! بلکه این ها در زمان ابن مجاهد(وزیر ارشاد عباسی) مشهور شدند زمانی که او هم یک کار قرآنی بزرگی انجام داد، و از بین تمام قرائت ها این هفت نفر را انتخاب کرد و برای شهرهای مختلف، بخشنامه کرد که فقط به این هفت قرائت، جایز است بخوانید.
ضرورت توجه به روش تحقیق در فقه شیعه
خیلی سپاسگذاریم از فرمایشاتی که برادران عزیزمان فرمودند. من مجدد عرض کنم خدمتتان که اصل اختلاف ما بحث اختلاف روشی است؛ ما گفتیم روش بحث و تحقیق در فقه شیعه، روشی مناسبی نیست؛ چراکه ما براساس مبانی خودمان به نقد دیدگاه های طرف مقابل پرداختیم. درحالی که ما اگر می خواهیم طرف مقابل را نقد کنیم باید براساس مبانی پذیرفته شده خود او وارد نقد شویم. خب این نکته ای که حاج آقای رضوی فرمودند که قبل از این هم بحث اجتهاد قرائت مطرح بوده، باید بگویم عبارتی که من بعدها اصلاح کردم این است که بحث اجتهاد قاریان در اختلاف قرائات مطرح است؛ منتها بعد از اینکه آیة الله خویی فرمودند و آیة الله معرفت این قضیه را تثبیت کردند. الان شما مراجعه کنید به کتاب های پژوهشی که بعد از ایشان، شاگردان آیة الله معرفت نوشتند همه متاثر از دیدگاه ها و استدلال هایی است که آیة الله معرفت مطرح کردند، درست است در گذشته مطرح بوده، اما آنچه الان در بین محققان ما هست و آن چیزی که آیة الله معرفت در بین محققان جدید ما نهادینه کردند؛ این است که اختلاف قرائات از باب تنوع و تعدد است نه از باب تناقض و تضاد به عناون نمونه آیا اگر «یطهُرن» و «یطَّهَرن» دو قرائت مختلف باشند ایا با یکدیگر تناقض دارند؟ خیر! ممکن است ازنظر احکام عملی یکی از این ها وجوب غسل باشد و دیگری عدم وجوب؛ شاید وضو باشد، شاید طهارت عادی؛ اما این ها با یکدیگر تناقض ندارند؛ خب بحث این است که این دو با دیگر متناقض نیستند؛ یعنی اینجور نیست که این ها در مقام تناقض با یکدیگر باشند؛ مورد لایطعِمُ و لایطعَم را هم که نقل کردیم برای همین مسئله است که آمدند توجیه کرده اند که در اینجا تناقضی وجود ندارد. اما در این سه محوری که شما فرمودید قابل نقد است. باید عرض کنم که خیلی از علمای اهل سنت در مسئله اختلاف قرائات به همین قرائات سبعه ایراد دارند؛ حتی تمام مواردی را که ابن شنبوذ نقل کرده مستند یا به سنت بوده؛ یا مستند به ابیّ بن کعب ؛ یا مستند به امیرالمومنین؛ بوده؛ در واقع آن ها برای اینکه می خواستند خود را در یک مسیری قرار دهند و قرائت های دیگر را از بین ببرند و چند قرائت را فقط رسمی کنند آمدند ابن شنبوذ را شلاق زدند! بعد خودشان نقل کردند که ابن شنبوذ آنان را نفرین کرد و بعد از نفرین ابن شنبوذ، ابن مغله بعد از یک سال فلج شد و مرد! سکته کرد و مرد! پس تمام قرائت های ابن شنبوذ، مستند بود؛ بله اگر شما می خواهید بفرمایید که قرائات غیر مستندی هم بوده، من نفی نمی کنم این قضیه را؛ بنده عرضم این است که آن ها می گویند قرائت براساس سنت است، خب سنت را باید براساس دیدگاه اهل سنت تعریف کنیم؛ البته آن ها اگر یک روایتی را حتی برخی شان می گویند اگر یکی ازتابعین هم روایتی را نقل کند حتی بدون سند، برخی از اهل سنت معتقدند تا چه رسد به اینکه یک نقلی را مثلا یکی از صحابی نقل کند و مستند کند به پیغمبر؛ آن را هم می گویند سنت است؛ بنابراین ما نمی توانیم بگوییم که چون ما نگاه آن ها را در باب استناد سنت صحیح نمی دانیم پس نتیجتا هر چه آن ها در این مسئله بگویند بر اساس اجتهاد است؛ ضمن اینکه بنده نفی نکردم، آن موردی هم که حاج آقای احمدی فرمودند در بحث نقل عمر، من اینجا نقد کرده ام؛ آنجا را گفته ام عمر می خواست چنین کاری بکند؛ ولی جلویش را گرفتند؛ حتی آنجا هم ابیّ بن کعب استدلال قرآنی می کند بر ردّ ادعای عمر و می گوید که این ادعای تو قابل قبول نیست؛ حتی انصار هم در مقام و موقعیت، مانند مهاجرین هستند و با همدیگر تفاوتی ندارند و سخنان آنان قابل نقد است؛ البته مسلمین و صحابی رسول الله و کسانی که مقید به مسائل قرائت بودند در برابر اجتهادات خلاف واقع، ایستادگی می کردند مانند اجتهادی بود که عمر انجام داد؛ یا اجتهادِ سعد بن ابی وقاص که در «ننساهم» هم اجتهاد می کند. خب این ها بیانگر این است که این جور نبوده است که در قرائات، اجتهاد نقش داشته باشد؛ بله در اختیار قرائات، اجتهاد می کردند اما باز هم این جور نبوده است که طرف مقابل را رد کنند آن گونه که آقای خویی یا حتی امام فرموده اند، که اصلا طرف مقابل را نادیده بگیرند، او را رد کنند، اعتراض کنند و... .مانند آن جریان «فیهما اثم کبیر» یا «فیهما اثم کثیر»؛ آنجا می گوید هردو این ها درست است؛ اما قرائت «اثم کبیر» را مکی بن ابی طالب می گوید به نظر من مطلوب تر است؛ بنابراین عرض بنده اینجاست که ما باید براساس مبانی خود آن ها وارد قضیه اختلاف قرائات، شویم. من یک نکته ای که می خواهم عرض کنم این است که درتفکیک بین قرائات مستند به سنت با قرائات سبعه، این قرائات سبعه که ابن مجاهد منحصر در این قرائات کرد، خیلی ها به این مسئله اعتراض کردند و برخی هم هنوز اعتراض می کنند و می گویند که این کار صحیحی نبود چراکه چه بسا، قرائاتی در همان زمان وجود داشت که از قرائاتی که آقای ابن مجاهد پذیرفت، مستندتر و محکم تر بود. اما در چگونگی استناد قرائات به پیامبر گرامی اسلام باید عرض کنم برداشتی که آن ها از استناد می کنند به این صورت است که اگر یک تابعی یا یک صحابی روایتی را نقل کند که مستند به پیغمبر است می گویند مستند به پیامبر است؛ و در اینجا بحث نمی کنند؛ من عرض می کنم اگر می خواهیم نقد کنیم باید برویم این مبنا را در جای خودش مورد بررسی قرار دهیم؛ اینکه چون مبنای ما این است که این قرائات، قابل قبول و متواتر نیستند، پس این نتیجه گیری اجتهادی بودن قرائات، کار درستی به نظر نمی آید.
فرمودند معنای قرائت روشن نیست! باید عرض کنم که مقصود از قرائت در اینجا قرائت به معنای تلفظ قرآن نیست بلکه مقصود از اختلاف قرائات در اینجا اختلاف در تلفظ است؛ مانند«ملک یوم الدین» یا «مالک یوم الدین»؛ «باعَدَ» یا «بَعُدَ»؛ و این اختلاف در تلفظ با قرائتی که در علم تجوید مورد نظر است فرق می کند چراکه قرائتی که در تجوید موردنظر است، قرائتی است که انسان قرائت می کند مانند بحث اماله و غنّه؛ اما در علم قرائات، بحث اختلاف قرائاتی است که در لفظ قرآن پیش می آید؛ آن هم اختلاف قرائتی که لفظ، تحمل آن اختلاف قرائت را داشته باشد؛ مثلاً به لحاظ کتابتی که از قرآن کریم در زمان های قدیم نوشته اند و الان هم ما اگر اعراب گذاری کلمات قرآن نباشد ما هم همین اشتباهات برایمان در کیفیت قرائت پیش می آید؛
شرایط صحت قرائت از دیدگاه اهل سنت
لذا اینجا یک نکته ای که باز خدمتتان عرض می کنم این است که یکی از نکاتی که اهل سنت بر آن تاکید می کنند این است که قرائت، تنها نباید تنها از روی کتاب باشد؛ بلکه باید مسبوق به سِماع یا استماع باشد؛ و اگر قاری می خواهد به عنوان رسمی، قرآن کریم را قرائت کند باید از قاری دیگری بشنود بعضی ها می گویند لب از لب! یعنی قرائت را لب از لب بشنود؛ یا لب بگوید و استاد آن قرائت را استماع کند؛ در هر صورت یا إسماع باشد و یا استماع؛ یا قرائت باشد یا إقراء؛ و اگر قرائتی مستند به این دو نباشد آن قرائت اعتباری ندارد؛ در همین ایران ما وقتی که در یک جلسه ای، قرّاء جمع بودند یکی از قاریان مصر به یکی از قاریان ا گفته بود که شما قرائتت را از چه کسی گرفته ای؟ گفته من از نوار گوش دادم؛او هم جواب داد این قرائت شما اعتبار ندارد؛ شما قرائت را باید از استاد قرائت بشنوی؛ او هم همین طور استاد از استاد تا می رسد به آن قاری اول که مثلا فرض کنید ابی بن کعب یا مثلا عبدالرحمن و امثال این ها؛ باید به این سبک باشد؛ برخی از این قاریان مصری سند قرائت دارند؛ یعنی سلسله در قرائت خودشان سند دارند؛ بنابراین مسئله استناد قرائت، خودش جای بحث دارد؛ اینکه سنت است، چگونه سنت است،
باید براساس مبانی آن ها وارد بحث شد.
اسباب محافظت از تحریف قران کریم
یک نکته ای را جناب آقای سادات فرمودند که آیا اختلاف قرائات جنبه تاریخی دارد و یک مساله تاریخی است؟ در جواب به این سوال باید عرض کنم سه چیز برای حفظ قرآن کریم نقش داشته؛ یکی سماع و استماع، یکی حفظ قرآن و دیگری کتابت آن؛ یعنی اولین چیزی که در حفظ قرآن نقش داشته، حفظ قرآن بوده؛ لذا فرمودند واجب است در هر نسلی، به قدر تواتر، قرآن کریم را بشنوند از افراد اساتید قبل از خودشان به همان نحوی که بر پیامبر نازل شده تا به نسل بعدی منتقل شود؛ یکی دیگر از اسباب حفظ[محافظت از تحریف] قرآن، کتابت قرآن بوده است؛ لذا بحث نقش تاریخ در مسئله قرائت، بسیار مهم است. اما در خصوص بحث اختلاف ناشی از اهل رای، باید عرض کنم که بله مواردی وجود داشته مثل آن بحث قرائت ابوحنیفه که خودش رئیس اصحاب رای بوده و در این قضیه، وقتی خواست مسئله«الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا...»؛ را مطرح کند همگی جلویش ایستادند و با برداشت او مقابله کردند؛ حالا من متاسفانه الان در ذهنم نیست؛ در هر صورت من فکر می کنم مسئله رای هم با آن نگاهی که شما داشتید در مسئله اختلاف قرائت، نقش نداشته در بین علمای اهل سنت؛ بلکه آنچه در بین اهل سنت وجود دارد این است که قرائت باید براساس سنت باشد و ما باید سنت را براساس دیدگاهی که آنها در مسئله سنت دارند تعریف کنیم؛ البته ممکن است که با آن ها اختلاف داشته باشیم در مسئله تعریف سنت؛ باید براساس مبانی خود آن ها به نقدشان بپردازیم؛ قرائت باید مطابق با مصحف قرآن کریم باشد چراکه اگر مطابق با مصحف قرآن کریم نباشد آن قرائت قابل قبول نیست؛ یعنی لفظ قرآن کریم تحمل آن قرائت را داشته باشد؛ اما عرض کردم این تمام نیست چراکه این مساله، در طول سنت است، نه در عرض آن؛ یعنی اگر قرائت با لفظ قرآن کریم هماهنگ باشد و قرآن نیزتحمل آن قرائت را داشته باشد، اما سنت نباشد می گویند این قرائت قابل قبول نیست؛ عرض کردم، باز سنت را شما به دیدگاه خودمان معنا نکنید؛ بلکه به دیدگاه اهل سنت در تعریف سنت، نگاهی داشته باشیم؛ اما در مسئله موافقت با قواعد عربی هم که فرمودند بنده عرض نکردم موافقت با قواعد عربی صددرصد قابل قبول است؛ بلکه عرض کردم در طول آن است؛ یعنی اگر آنچه در قواعد عربی است افصح باشد و آنچه در قرآن است فصیح باشد، چیزی که ما باید در قرائت، از ان تبعیت کنیم همان قرائت فصیح است؛ نه قرائت افصحی که در لغت عرب وجود دارد؛ آن ها می گویند مهم این است که با قواعد عربی به نحو مطلق، اختلافی نداشته باشد، ولو اینکه ازنظر آن ها افصح نباشد.
اصول نقد علمی در اختلاف قرائات
البته این بدان معنا نیست که در یک آیه، هفت، ده یا چهارده نوع قرائت، وجود دارد؛ البته ممکن است چهارده نوع قرائت داشته باشیم از چهارده تا منبع؛ با چهارده تا مستند. اما اینکه همه این ها الان بالفعل در قرآن وجود دارد؟ چنین چیزی نیست؛ مثلا فرض کنید که در مال دو قرائت وجود دارد: ملک و مالک؛ اما همه قرائت ها در مالک وجود دارد؟ همه چهارده قرائت در سوره حمد وجود دارد؟ بعد هم تازه این گونه نیست که همین چهارده قرائت باشد؛ ممکن است خیلی از قرائاتی را که ما الان آنها را به عنوان قرائت متواتر، مشهور و قرائت شاذ، پذیرفتیم، آن هایی که در این حوزه اهل دقت علمی هستند، بعضی از این قرائات را اصلا قبول نداشته باشند؛ حتی قرائات متواتر را هم قبول ندارند؛ می گویند این ها متواتر نیستند؛ قرائت مشهور را قبول ندارند و می گویند این ها مشهور نیستند؛ لذا عرض بنده اینجاست، ما اگر می خواهیم اهل سنت را نقد کنیم در مسئله قرائت، باید براساس مبانی خودشان وارد شویم و نقد کنیم؛ و لذا من یک تحقیقی درباره همین حدیث سبعة احرف دارم؛ و در آن تحقیق هم که بین آن روایتی که امام علیه الصلاة و السلام درباره ابیّ بن کعب فرمودند: « نحن نقراُ علی قراءةِ ابیّ»، قرائت هایی که ابی مخالف قرائت مشهور دارد مقایسه ای کردم و به این نتیجه رسیدم که زید بن ثابت در یک مقطعی رییس لجنه توحید مصاحف بود، اما بعدا با اعتراضی که مسلمانان کردند، عثمان او را عوض کرد و ابی بن کعب را رییس این هیئت قرار داد و من تصور می کنم امامg که فرمود نحن نقرا علی قراءة ابی، براساس همین است که این توحید مصاحف براساس نظر ابی بن کعب، تحقق پیدا کرده و در حقیقت، ما وقتی قرائت این توحید مصاحف و مصحف عثمانی را قبول می کنیم، همان حدیث شریفی را که امامg درباره قرائت ابی بن کعب فرموده، را به نوعی مورد تایید قرار می دهیم.
تشکر می کنم از کلیه عزیزانی که در محضرشان هستیم؛ خب من در جمع بندی مباحث چند نکته خدمت دوستان عرض می کنم: اولین نکته این که گفته اند چرا استاد در بحث آوردند که تضاد و تنافی نیست در صورتی که در جاهایی مثل یطهُرنَ و یطّهَرنَ تنافی وجود دارد؟ استاد در پاسخ فرمودند که مقصود ما از سنت با مقصود ما از کلمه سنت که در هر سنت هست فرق می کند و همه همّ و غم ما این است که بگوییم که ما نباید براساس نظریه خودمان نقد کنیم؛ چراکه اهل سنت وقتی که می گویند براساس سنت باشد یعنی روایت یا حرف های اصحاب یا تابعین بر این مبنا باشد. اشکال کردند که تمام این سه محوری که از ابن جزری نقل کردید همه اش قابل نقد است. استاد باز پاسخ فرمودند ما می گوییم سند باید متصل و ثقة عن ثقة باشد نه اینکه راوی ثقه از راوی ثقه؛ بلکه لب به لب، بشنوند، یعنی قاری بخواند و همین طور بخوانند تا برسند به پیامبر، به این خاطر می گویند ثقة عن ثقة؛ اشکال کردند که قرائت حفص، مخالف قواعد قطعی هست؛ ایشان گفتند که ما در اینجا سه چیز داریم، موافقت مصحف ، موافقت سنت ، موافقت قواعد عربی؛ اشکال کردند که ما نباید ادبیات عرب را ملاک بدانیم؛ استاد فرمودند که بله مقصود ما هم همین است؛ به همین خاطر هم اگر جایی اختلاف باشد بین فصیح و افصح، یعنی یک چیزی را قواعد ادبیات عرب، افصح می داند، ولی آن چیزی که در مصحف آمده فصیح است، ما آن فصیح را بر افصح ترجیح می دهیم. اشکال کردند که روایت احرف سبعه معنای متعینی ندارند؛ استاد این سئوال را هم پاسخ دادند. پرسیدند که این راویان احرف سبعه حداقل یک قرن با پیغمبر، فاصله دارند که فکر می کنم اینجا حاج آقا نرسیدند که به این بحث بپردازند ولی فکر کنم که همان پاسخ های قبلی شان این را هم در بر بگیرد که وقتی ما می گوییم ثقة عن ثقة یعنی حفص از یک نفر ثقه شنیده تا برسد به ابی و سایر کسانی که در زمان پیامبر بودند؛ حاج آقای احمدی فرمودند که ملاک صحت قرائت،فقط تواتر است از بین آن ملاک هایی که هست، حاج آقا فرمودند که ما باید تواتر را اخذ کنیم نه چیزهای دیگر را؛ اشکالات حاج آقای صادقی فدکی هفت هشت تا بود که من مهم ترین ها را عرض می کنم و پاسخ استاد را؛ اشکال کردند که چرا اصول و واژه ها را توضیح ندادید؟ و باید توضیح می دادید که مثلا مقصودمان از سنت یا قرائت چیست؛ استاد فرمودند که چون این ها روشن بود نیاز به توضیح نداشت؛ گفتند که روایت سبعة احرف هم موضوع هست و هم بسیاری از علمای شیعه، آن ها را رد کرده اند؛ مثلا امام، این بحث را رد کرده؛ اشکال کردند که خیلی از این بحث هایی که شما آوردید درواقع موید هست برای اجتهادی بودن؛ همین که گفتید عمر آمد حرفی زد و دیگران پاسخ دادند این ها همه اش نوعی اجتهاد کردن است؛ جناب آقای سادات نیز سه اشکال مطرح کردند؛ یکی اینکه گفتند باید روش بحث، تاریخی باشد؛ استاد فرمودند که بله همین طور است؛ سئوال کردند که اگر واقعا ما به این نتیجه قطعی رسیده ایم که باید قرآن واحد باشد چرا خود خدا و رسولش به این نتیجه قطعی نرسیدند؟ البته فرصتی برای نقد و پاسخ گویی به این سوال پیدا نشد! سئوال شد که آیا اختلاف قرائت با نظریه اهل رای هم امکان دارد؟ فرمودند بله؛ ممکن هست باشد؛ جناب حاج آقای زمانی فرمودند که شما باید قبلا مبانی بحثتان را مشخص می کردید که یکی از مبانی این است که آیا وحی جبرئیل یک وحی بود یا چند وحی؛ حاج آقای دانشمند فرمودند: اصلا موضوع بحثتان، معنی اجتهاد است؛ همین که می گویید انتخاب یک قرائت؛ خودش نوعی اجتهاد است پس شما اجتهاد را رد می کنید ولی خودتان عملا به اجتهاد می پردازید. خب در پایان بحث به این نتیجه قطعی می رسیم که استاد هدفشان از این بحث، بیشتر این بود که ما بیاییم روشمند بحث کنیم؛ یعنی اگر ما می خواهیم دانشمندان اهل سنت یا قاریان و اساتید علم قرائت را نقد کنیم، بیاییم با روشی نقدشان کنیم که خودشان، آن روش را پذیرفته باشند.
2.حاج آقای یوسفی مقدم در سال 36 در تربت حیدریه متولد و در سال 49 وارد حوزه شدند و سال 1353 وارد حوزه علمیه قم شدند؛ برخی از اساتید ایشان: استاد تفسیر ایشان مقام معظم رهبری و آیة¬الله مشکینی و آیة الله جوادی آملی بودند؛ ایشان همچنین در بحث های فقه، اصول، فلسفه و کلام از آیة الله وحید، محقق داماد، آیات عظام تبریزی، نوری فاضل لنکرانی، نوری همدانی، محمدی گیلادی و حسنزاده آملی استفاده کردند و در سال 1371 به مقام اجتهاد نائل آمدند و از دست آیة الله فاضل، اجتهادشان را گرفتند. تدریس ایشان بیشتر در حوزه متون ادبی و مقدمات حوزه، معالم، اصول فقه، رسائل و مکاسب، بدایه، نهایه و همچنین معارف و اخلاق دانشگاه ودر علوم قرآن در مدرسه معصومیه؛ مهمترین مسئولیت هایشان مسئول سازمان تبلیغات در سیستان و بلوچستان، مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه صنعت نفت و مدیر مرکز فرهنگ و معارف قرآن و عضو شورای عالی پژوهش پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بوده اند؛ جناب آقای یوسفی مقدم سیزده کتاب و 38 مقاله تدوین کرده اند.
3. جناب استاد حاج آقای احمدی در سال 1351 وارد حوزه علمیه قم شدند و تا سال 59 و 60 سطوح عالی یعنی رسائل و مکاسب را به پایان رساندند و هفت سال درس خارج اصول بودند و بعد از آن، 14 سال درس خارج فقه شرکت کردند و از سال 77 تدریس خود را در سطوح عالی آغاز کردند؛ یعنی الان ایشان 18 سال است که مشغول تدریس سطوح عالی حوزه هستند؛ ایشان 16 کتاب و بیش از بیست مقاله نوشته اند.
5.جناب آقای صادقی فدکی، درسشان را از حوزه علمیه مشهد آغاز کردند و پنج سال در درس خارج آیات عظام سبحانی، مکارم و جناب آقای مروی در قم شرکت کردند؛ دروس دانشگاهی را هم تا مقطع دکترا طی کردند و در رشته معارف اسلامی موفق به کسب درجه دکترا شدند. تدریس آقای صادقی بیشتر در حوزه در فقه، اصول فقه، مبانی و قواعد تفسیری و نهج البلاغه بوده البته غالبا در مقطع کارشناسی ارشد هم تدریس داشته اند و مشاوره و راهنمایی های فراوانی هم در این خصوص نموده اند؛ از ایشان تابه حال چهار کتاب و حدود ده مقاله چاپ شده است..