تلاش براى دستيابى به مفاهيم بلند قرآن كريم، يكى از ضرورتهاى مسلّم براى هر مفسّر يا مترجمى است كه انس با قرآن دارد؛ مفاهيمى كه در قالب الفاظ عربى ريخته شده و اگر از آن الفاظ عبور كنيم، مهمان معانى شگفتى خواهيم شد.
هرچند ـ به قول جاحظ ـ همواره لفظ در برابر معنا كم مىآورد، ولى اعجاز قرآن در اين است كه از همين الفاظ و تعبيرهاى موجود، كاخى بلند از معانى ساخته و ما را به تدبر در آن فراخوانده است. هر مفسر يا مترجمى از اين جنبه قرآن غفلت كند، دچار خطاى عظيمى شده كه كمترين ضرر آن محروم كردن خواننده از مفاهيم بلند قرآن است.
يكى از ابزارهاى مهم در ساختن اين كاخ بلند، به كارگيرى الفاظ و تعبيرهايى است كه با عبور از معانى اوليه آنها، معانى تازهاى به دست مىآيد و اين همان چيزى است كه به آن «مجاز» مىگوييم كه در لغت به معناى عبور كردن و يا محل عبور است.
معلوم است كه استفاده از معناى مجازى در ادبيات پيش از نزول قرآن هم رايج بوده و ظاهراً در تمام زبانهاى دنيا مشابه آن وجود دارد، ولى قرآن كريم آن را به طور ويژه به كار برده و به وسيله آن، معانى بسيارى را در قالب الفاظى اندك بيان كرده است، به گونهاى كه انسان در برابر آن شگفت زده مىشود، و شگفتآورتر اينكه گاهى يك تعبير مجازى به كار رفته كه تاب چندين معنا را دارد و مخاطبهاى گوناگون، بسته به استعداد و ظرفيت فكرى خود مىتوانند از آن معانى جديدى به دست آورند.
به دليل اهميت ويژه اين مطلب، از ديرباز دانشمندان اسلامى بحثهاى گستردهاى در اين باره كردهاند و حاصل آن كتابهاى ارزشمندى است كه تحت عنوان «مجازات قرآن» يا «غريب القرآن» و يا هر عنوان ديگرى، براى ما به يادگار گذاشتهاند، كه به طور اجمال از آنها ياد خواهيم كرد.
برخى از حشويه و تنى چند از شافعيان و مالكيان، وجود مجاز در قرآن را رد كردهاند به اين گمان كه مجاز برادر دروغ است و ساحت قرآن از آن مبراست. ولى انصافاً انكار مجاز در قرآن مانند انكار خورشيد در وسط روز است و اساساً وجود مجاز در قرآن، بيشترين سهم را در اعجاز بيانى قرآن دارد و به گفته زركشى: «اگر قرآن به اين دليل از مجاز خالى باشد، بايد از تأكيد، حذف، استعاره و مانند اينها هم خالى باشد، و اگر در قرآن مجاز نباشد، زيباييهاى قرآن ساقط مىشود».
عبدالقاهر جرجانى پدر علوم بلاغت در اين باره مىگويد:
«هر كس در مجاز قدحى وارد كند و آن را دروغ پندارد، خبط عظيمى كرده است». سپس مىافزايد: «قرآن كريم همان گونه كه مفردات كلمات را تغيير نداده، در اسلوب هم بر اساس اسلوب مردم سخن گفته و چيزهايى را كه رايج بوده مانند: تشبيه، تمثيل، حذف و اتساع به كار برده است».
همچنين ابن قتيبه به منكران مجاز در قرآن به شدت تاخته و آنان را مشتى نادان دانسته كه دچار سوء نظر و كجفهمى شدهاند.
بايد گفت: حمل برخى از كلمات و تعبيرهاى قرآن بر معانى مجازى، نه تنها ممكن بلكه گاهى ضرورى است و ما اگر در تمام آيات قرآن به معناى ظاهرى كلمات بسنده كنيم، به محظورات واشكالات غير قابل حلى گرفتار مىشويم، مانند: جسم بودن خدا، دروغ بودن برخى تعبيرات، امر به محال و...
اينكه مىگويند مجاز نوعى دروغ است، سخنى بس نارواست. وقتى كسى مىگويد: زيد شير است و منظور او شجاع بودن اوست، هيچ عاقلى گوينده را متهم به دروغگويى نمىكند.
بدون شك مجاز در قرآن يكى از عناصر مهم بلاغت قرآن است و در آيات فراوانى از آن استفاده شده كه به ذكر برخى از آنها خواهيم پرداخت. بنابراين، بحث از اينكه آيا در قرآن مجاز وجود دارد يا نه، بحث زايدى است كه بيش از اين درباره آن سخن نبايد گفت.
اشاره كرديم كه استفاده از معانى مجازى در ادبيات عرب به زمانى پيش از نزول قرآن بازمىگردد و ما در اشعار جاهلى، نمونههاى بسيارى از آن داريم، و گفتيم كه به كارگيرى مجاز در قرآن حالت ويژهاى دارد و يكى از جنبههاى اعجاز بيانى قرآن است.
توجه به معانى مجازى به مفهوم عام آن در آيات قرآنى قدمتى به قدمت خود قرآن كريم دارد و مىبينيم كه شخص پيامبر (ص) و نيز ائمه (ع) و صحابه و تابعين در مواردى آن را ذكر كردهاند.
قابل ذكر است كه منظور از مجاز در اينجا مفهوم عام آن است و مجازِاصطلاحى كه در برابر حقيقت قرار دارد اصطلاح متأخرى است كه ظاهراً از زمان عبدالقاهر جرجانى مصطلح شده است. پيشينيان به هر نوع معنايى كه فراتر از ظاهر لفظ به دست آيد، مجاز مىگفتند و آن شامل استعاره، تمثيل، كنايه و هر معناى خاصى است كه با توجه به عام و خاص، مطلق و مقيد و مانند آنها به دست مىآيد.
نمونههاى فراوانى از اين موارد وجود دارد كه از پيامبر و ائمه و صحابه و تابعين نقل شده است. چند مورد از آنها را به عنوان نمونه نقل مىكنيم:
1. عبداللّه بن مسعود نقل مىكند: چون آيه شريفه «اَلَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا ايمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام، 82) نازل شد، بر مردم گران آمد و گفتند: يا رسول اللّه، كدام يك از ما به خويشتن ظلم نكرده است؟ حضرت فرمود: آنچنان نيست كه شما فكر مىكنيد، آيا نشنيدهايد سخنى را كه آن بنده صالح (لقمان) گفت: «يا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» (لقمان، 13)
2. اميرالمؤمنين على (ع) درباره اين آيه: «وَ اللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِه مَنْ يَشاءُ» (بقره، 105) فرمود: رحمت در اينجا به معناى نبوت است.
3. ابن عباس درباره «خُطُواتِ الشَّيْطانِ» (بقره، 168) گفت: منظور از «خُطُواتِ» اعمال اوست.
4. سعيد بن جبير درباره «فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ» (انفال، 57) گفت: معناى «شَرِّدْ»، «انذر» است (يعنى بترسان).
از اين نمونهها در كتابهاى تفسيرى و حديثى فراوان وجود دارد و در واقع توضيح برخى از كلمات است كه در آيه مورد نظر، به معناى ظاهرى خود نيست بلكه بنا به قراين درونى يا بيرونى معناى خاصى مىدهد.
بعدها دانشمندان اسلامى در اين باره به طور گسترده بحث كردند و نمونههاى بسيارى را در آيات قرآنى ارائه نمودند و به بيان مفهوم آن پرداختند، به طورى كه مىتوان «مجازات قرآن» را به عنوان يك علم از علوم قرآن شمرد.
همچنين كتابهاى بسيارى در اين باره نوشته شد كه برخى از آنها تحت عنوان «مجازات القرآن» تأليف شده است مانند:
مجازات القرآن، قطرب نحوى، محمد بن احمد (متوفى 206 ق)
مجازات القرآن، فرّاء يحيى بن زياد (متوفى 207 ق)
مجاز القرآن، ابوعبيد، معمر بن مثنى (متوفى 209 ق)
النكت فى مجازات القرآن، على بن عيسى الرمانى (متوفى 384 ق)
مجاز القرآن، عزّبن عبدالسلام (متوفى 850 ق)
تلخيص البيان فى مجازات القرآن، سيد رضى (متوفى 404 ق)
برخى از كتابها هم عنوان «غريب القرآن» را دارند، مانند:
غريب القرآن، ابن قتيبه دينورى (متوفى 276 ق)
غريب القرآن، ابو زيد بلخى (متوفى 322 ق)
غريب القرآن، ابو جعفر رستم الطبرى (زنده در قرن چهارم)
غريب القرآن، قاسم بن سلام (متوفى 224 ق)
در كتابهاى فهرست، مانند فهرست ابننديم و كشفالظنون و... از كتابهاى بسيارى تحت عنوان «غريب القرآن» نام برده شده است و شايد بتوان گفت كه نخستين كتاب را در اين زمينه ابان بن تغلب كوفى (متوفى 141 ق) كه از شاگردان امام صادق (ع) بوده نوشته است. نجاشى نام اين كتاب را تفسير غريب القرآن ذكر كرده است.
برخى از اين كتابها نيز عنوان «معانى القرآن» دارند، مانند:
معانىالقرآن، زجاج ابواسحاق بن ابو ابراهيم (متوفى 310 ق)،
الابانة فى معانى القرآن، ابو محمد مكى بن ابى طالب (متوفى 437 ق)،
معانى القرآن، احمد بن محمد النحاس (متوفى 338 ق)،
معانى القرآن، احمد بن يحيى الثعلب (متوفى 291)
همچنين كتابهايى با عنوان معانى القرآن به اخفش، ابن عاصم، ابندرستويه، ابنكيسان، كسائى و ديگران نسبت داده شده است.
علاوه بر سه عنوان ياد شده، كتابهاى ديگرى نيز در اين زمينه نوشته شده و عنوان ديگرى مانند مشكل القرآن يا متشابه القرآن دارد. نيز در غالب تفاسير قرآن، مورد به مورد، به اين مطلب اشاره شده است.
از ميان كسانى كه در اين باره كارهاى ارزشمندى كرده و اين بحث را به صورت علمى مطرح نمودهاند، از چند نفر به صورت ويژه ياد مىكنيم.
1. ابن قتيبه، عبداللّه بن مسلم دينورى (متوفى 276ق)، مؤلف كتاب تأويل مشكل القرآن. او در اين كتاب سعى مىكند به ملحدانى كه در اثر سوء فهم به آيات قرآن طعن مىزنند، پاسخ دهد. به نظر او تمام اشكالاتى كه درباره آيات قرآن مطرح مىشود، برخاسته از بىتوجهى به معناى واقعى كلام خداست، و لذا در مقدمه كتاب مىگويد: مىخواستم با تأليف اين كتاب، آنچه را كه بر مردم مشتبه است، روشن كنم.
به نظر مىرسد كه يكى از مخاطبان او در اين كتاب - به گفته خودش - ملحدانى هستند كه از ترجمه قرآن استفاده مىكنند و دچار اشتباه مىشوند، چون در جايى از اين كتاب مىگويد: كسى نمىتواند قرآن را به زبان ديگر، درست ترجمه كند، زيرا در زبانهاى ديگر معانى مجازى مانند زبان عربى گسترده نيست؛ آنگاه آياتى را به عنوان شاهد مثال مىآورد، از جمله: «وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ اِلَيْهِمْ عَلى سَوآءٍ» (انفال، 58) و «فَضَرَبْنا عَلى آذانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنينَ عَدَدًا» (كهف، 11) و تأكيد مىكند كه اين گونه آيات قابل ترجمه نيست، مگر اينكه كسى مفهوم آن را تقرير كند.
ابن قتيبه در اين كتاب، مطالب را دستهبندى مىكند و باب مفصلى هم براى مجاز باز مىكند و در آغاز آن اظهار مىدارد كه بسيارى از مردم به علت بىتوجهى به مجاز، در تأويل قرآن به اشتباه افتادهاند.
ابن قتيبه دينورى كتابى نيز به نام تأويل مشكل الحديث دارد كه آن را بعد از تأويل مشكل القرآن نوشته است.
2. سيد رضى محمد بن الحسين (متوفى 404 ق) مؤلف كتاب تلخيص البيان فى مجازات القرآن.
هرچند پيش از سيد رضى، كتابهاى متعددى با عناوين مختلف درباره مجازات قرآن نوشته شده و ما به برخى از آنها اشاره كرديم، ولى حقيقت اين است كه تلخيص البيان با شيوه خاصى كه دارد، نخستين كتاب منظم و متقن در اين موضوع است. به عقيده شيخ عبدالحسين حلى كه بر كتاب تلخيص البيان مقدمهاى نگاشته، مانند اين كتاب در موضوع خودش كتاب ديگرى نوشته نشده است.
سيد رضى با تبحر ويژهاى كه در ادبيات عربى داشت، كارهاى مهمى انجام داد كه جمعآورى نهجالبلاغه و ديوان شعرش، از آن جمله است، ولى تأليف كتاب تلخيصالبيان كارى بس عظيم بود كه در طول تاريخ به عنوان يك كتاب منبع، مورد استفاده دانشمندان تفسير و علوم قرآنى بوده و هست.
امتياز ويژه تلخيص البيان در اين است كه به ترتيبِ سورههاى قرآن پيش رفته است؛ از اين رو مراجعه كننده به راحتى مىتواند آيه مورد نظر خود را در آن بيابد.
شيوه سيد رضى چنين بوده كه در هر سورهاى فقط مواردى را كه به نظر او معناى مجازى دارد، توضيح داده و از بقيه آيات صرف نظر كرده است. حتى در برخى سورهها هيچ مطلبى ذكر نكرده و گفته است: در اين سوره چيزى كه مورد نظر ماست يافت نشد.
او در بيان معانى مجازى گاه به اشعار شاعرانى چون امرءالقيس، نابغه ذبيانى، ذوالرّمه و عنتره استشهاد كرده است.
سيد رضى در جاىْ جاىِ كتابش پس از بيان مطالبى كه در توضيح آيه آورده، عبارت «اللّه اعلم» را به كار برده كه دلالت بر حزم و احتياط او دارد كه مبادا چيزى را بر كلام خدا تحميل كند.
وى علاوه بر تلخيصالبيان، كتابى ديگرى نيز در تفسير قرآن به نام حقائق التأويل فى متشابه التنزيل دارد كه در كتاب ديگرش المجازات النبوية از آن به عنوان كتاب كبير ياد مىكند و تفصيل مطلب را به آن ارجاع مىدهد. اين كتاب آنچنان با اهميت بوده كه خطيب بغدادى درباره آن گفته است: «رضى كتابى در معانى قرآن نوشته كه تأليف مانند آن سخت دشوار است». اين كتاب در ده جزء نوشته شده كه فقط جزء پنجم آن در دست است و بقيه اجزاء مفقود شده است. اين جزء براى اولين بار توسط منتدى النشر در نجف اشرف به چاپ رسيد كه از آيه هفتم سوره آل عمران شروع مىشود و ذيل آن بحثهاى سودمندى درباره «متشابهات» و «علم تأويل» و «راسخون» مطرح مىكند.
3. عبدالقاهر جرجانى (متوفى 473) مؤلف كتابهاى اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز
عبدالقاهر جرجانى، به حق پدر علم معانى و بيان است. او به خصوص درباره حقيقت و مجاز به تفصيل بحث نموده و اصولى را تأسيس كرده است. مجاز اصطلاحى به معناى خاص آن از ابداعات اوست و شايد او نخستين كسى است كه مجاز را به دو قسم عقلى و لغوى تقسيم و فصل مستقلى براى آن باز كرد.
او مواردى را كه در آيات قرآنى، فعلى به چيزى نسبت داده شده كه نمىتواند فاعل آن باشد، مجاز عقلى و به تعبير ديگر مجاز حكمى معرفى كرده است. اين در حالى است كه پيش از وى آن را استعاره مىدانستند. او با اين روش لطايفى را از آيات قرآنى استخراج كرده كه نمونههايى از آن را ذكر خواهيم كرد.
4. راغب اصفهانى، ابوالقاسم حسين بن محمد (متوفى 502 ق) مؤلف كتاب مفردات غريب القرآن.
شايد بتوان گفت كه تا زمان راغب اصفهانى كتابى با اين جامعيت و دقت همراه با شيوهاى آسان درباره الفاظ و مفردات قرآن نوشته نشده است. اين كتاب از آنچنان ارزشى برخوردار است كه تقريباً مستند همه كسانى بوده است كه پس از راغب در تفسير و علوم قرآنى كار كردهاند.
راغب در اين كتاب، نخست معناى حقيقى كلمه را مىآورد، آنگاه معانى مجازى آن را همراه با شواهد قرآنى بيان مىكند و ارتباط آنها را با معناى حقيقى مشخص مىسازد. اين كارى بس بزرگ است و از ژرفنگرى و دانش سرشار او حكايت مىكند. به گفته صفوان داودى: زمخشرى در تأليف اساس البلاغة تحت تأثير شديد راغب اصفهانى بوده و همان شيوه مفردات القرآن را دارد.
از سمين حلبى نقل شده كه به راغب اصفهانى ايراد گرفته كه او در كتاب خود، از برخى كلمات كه معانى مشكلى دارند غفلت كرده و آنها را نياورده است. ولى به نظر مىرسد كه اين ايراد چندان وارد نيست، چون حدود سه قرن ميان او و راغب فاصله زمانى وجود داشته و معلوم است كه در طول اين مدت تغييراتى در استعمال واژهها اتفاق مىافتد. چه بسا واژههايى كه در زمان راغب معناى مشهورى داشته و نيازى به توضيح آنها نبوده و در طول اين مدت در ميان مردم مهجور شده و براى افرادى مانند سمين حلبى فهم آن دشوار بوده است. يادآورى مىشود كه نام كتاب در نسخه چاپى كه در اختيار ما بود، مفردات غريب القرآن است ولى حاجىخليفه از آن به مفردات الفاظ القرآن نام برده و شيخ آغا بزرگ تهرانى هر دو تعبير را ذكر كرده است.
پس از علماى گذشته، دانشمندان بعدى نيز كار آنها را دنبال كردند و بر آن افزودند، و ما اكنون ميراثدار گنجينهاى غنى از آثار مربوط به معانى مجازى در قرآن هستيم كه برخى از آنها به صورت كتابهايى مستقلاند و برخى هم در كتابهاى علوم قرآنى ذكر شدهاند.
كلمه «مجاز» از «جاز، يجوز» به معناى عبور كردن است، و نيز مقدار راهى است كه طى مىشود؛ گفته مىشود: «جاز الموضع مجازاً» يعنى از آن محل گذشت. به خود آن محل هم مجاز گفته مىشود. بنابراين واژه «مجاز» گاه به صورت مصدر ميمى و گاه به صورت اسم مكان استعمال مىشود. معناى اصطلاحى مجاز، از همين اصل لغوى گرفته شده كه عبور كردن از معناى ظاهرى يك واژه به سوى معناى ديگر است.
چنان كه اشاره كرديم، مجاز اصطلاحى در زبان متقدمان معناى عامى داشته و به هر گونه معنايى در وراى لفظ گفته مىشده، ولى بعدها در معناى محدودترى به كار رفته و در مقابل حقيقت قرار گرفته است.
ظاهراً اين تحول در معناى مجاز توسط عبدالقاهر جرجانى صورت گرفت. او مجاز را چنين تعريف مىكند:
«هر كلمهاى كه از آن معنايى جز آنچه واضع وضع كرده است اراده شود و مناسبتى ميان معناى دوم و معناى اول باشد، مجاز است».
سكاكى نيز تعريفى مشابه دارد با اين تفاوت كه او اضافه مىكند كه در مجاز بايد قرينهاى باشد كه مانع از آن شود كه معناى حقيقى مراد باشد.
بنابراين، مجاز در اصطلاح متأخران معنايى است كه متكلم لفظ را در آن به كار مىبرد در حالى كه آن لفظ در اصل براى آن معنا وضع نشده بلكه معناى جديدى است كه به وسيله قراين مختلف فهميده مىشود.
هرچند استعمال الفاظ در معانى مجازى در همه زبانها متصور است، ولى به نظر مىرسد اين كار در زبان عربى به صورت گستردهاى صورت مىگيرد. سيوطى مىگويد: آن وسعتى كه عرب در مجاز دارد در غيرعرب نيست.
جاحظ مىگويد: عربها اقدام به سخن گفتن مىكنند و به فهم مخاطب اعتماد مىكنند. مثلاً مىگويند: «اكل المال = مال را خورد» و منظورشان از بين بردن مال است؛ همان گونه كه خداوند مىفرمايد: «اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْمًا اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ نارًا» (نساء، 10) در حالى كه تلف كنندگان اموال يتيمان فقط آن را نخوردهاند بلكه از آن براى خود لباس هم تهيه كردهاند.
بحث درباره مجاز و انواع و احكام و شرايط آن بحث مفصلى است كه علم بيان متكفل آن است و ما وارد آن بحثها نمىشويم و فقط به يكى از تقسيمات مجاز اشاره مىكنيم كه در فهم معانى مجازى آيات قرآن سودمند است:
معناى مجازى به يك اعتبار به دو قسم تقسيم مىشود: 1) مجاز عقلى 2) مجاز لغوى.
مجاز عقلى يا اِسناد مجازى، عبارت است از نسبت دادن يك فعل به چيزى كه نمىتواند فاعل آن باشد. و مجاز لغوى استعمال يك لفظ در غير معناى حقيقى آن است كه بايد همراه با قرينه صارفه باشد. در واقع، مجاز عقلى مربوط به يك جمله و مجاز لغوى مربوط به يك كلمه است.
هرچند مجاز عقلى را سكاكى انكار كرده و آن را از باب استعاره به كنايه دانسته است، ولى محققان سخن او را رد كردهاند.
مجاز عقلى و لغوى هر دو در آيات قرآنى فراوان به كار رفتهاند كه ما در اينجا چند نمونه از آن را مىآوريم و تفصيل مطلب را به آينده موكول مىكنيم.
1. در داستان موسى و خضر آمده است: «فَوَجَدا فيها جِدارًا يُريدُ أَنْ يَنْقَضَّ» (كهف، 77). در اين آيه اراده به ديوار نسبت داده شده است در حالى كه ديوار نمىتواند اراده كند، بلكه معناى آن به صورت مجازى اين است كه نزديك بود ديوار بشكند.
2. در آياتى مانند: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» (طه، 5)، «وَ جآءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» (فجر، 22) فعل «استواء» و «مجيئ» را نمىتوان به رحمان و ربّ نسبت داد، چون لازم مىآيد كه خدا جسم باشد. بنابراين بايد اين دو فعل را بر معناى مجازى آنها حمل كنيم.
3. آياتى كه در آنها كار برخى از پديدههاى جهان به خود آنها نسبت داده شده در حالى كه آنها هرگز صاحب اختيار نيستند و آن كارها را خداوند انجام مىدهد، مانند: «وَتَسيرُ الْجِبالُ سَيْرًا» (طور، 10)، «تَأْتِى السَّمآءُ بِدُخانٍ مُبينٍ» (دخان، 10).
4. كلماتى مانند «يد» در آيه «يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ» (فتح، 10) و «وجه» در آيه «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» (رحمن، 27) و «اعمى» در آيه «وَ مَنْ كانَ فى هذِه أَعْمى فَهُوَ فِى الْآخِرَةِ أَعْمى» (اسراء، 73) و «نسلخ» در آيه «وَ آيَةٌ لَهُمُ الْلَيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ» (يس، 37) به صورت مجاز لغوى به كار رفته و اين الفاظ نه به معناى حقيقى و ظاهرى خود بلكه به معناى ديگرى است كه با موقعيت كلمه در آن جمله سازگار است؛ به اين ترتيب: «يد» به معناى قدرت، «وجه» به معناى ذات، «اعمى» به معناى كورى باطنى و «نسلخ» به معناى درآوردن. در حالى كه معناى حقيقى اين الفاظ به ترتيب عبارتند از: «يد» به معناى دست، «وجه» به معناى صورت، «اعمى» به معناى كور، «نسلخ» به معناى كندن پوست.
آنچه گفتيم نمونههايى از مجازهاى عقلى و لغوى در آيات قرآن بود. در بخش بعدى، به خواست خدا، اين موضوع را به صورت مستقل و دستهبندى شده پى خواهيم گرفت.
1. . سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 109.
2. . زركشى، البرهان، ج 2، ص 255.
3. . عبدالقاهر جرجانى، اسرار البلاغة، ص 361-363.
4. . ابن قتيبه، تأويل مشكل القرآن، ص 99.
5. . كنز الدقائق، ج 4، ص 379.
6. . مجمعالبيان، ج 1، ص 344.
7. . تفسير طبرى، ج 2، ص 308.
8. . همان، ج 8، ص 30.
9. . رجال نجاشى، ص 11.
10. . رجوع شود به: حاجى خليفه، كشف الظنون، ج 2، ص 173.
11. . ابن قتيبه، تأويل مشكل القرآن، ص 23.
12. . همان.
13. . همان، ص 69.
14. . تلخيص البيان، مقدمه، ص 30.
15. . مانند سورههاى عبس و انفطار.
16. . المجازات النبوية، ص 250.
17. . خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 2، ص 246.
18. . حقائق التأويل، ص 8.
19. . عبدالقاهر جرجانى، اسرار البلاغة، ص 376.
20. . عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز، ص 293.
21. . حسن فرحات، معاجم مفردات القرآن، ص 43.
22. . رجوع شود به: ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 326 و تاجالعروس، ج 1، ص 3693.
23. . جرجانى، اسرار البلاغة، ص 325.
24. . سكاكى، مفتاحالعلوم، ص 170.
25. . سيوطى، المزهر، ج 1، ص 99.
26. . به نقل ثعالبى در فقه اللغة، ج 1، ص 85.
27. . تفتازانى، مختصر المعانى، ج 1،ص 37.