از پرسشهايي كه از ديرزمان ذهن دانشوران خداباور را به خود مشغول كرده، و براي هر شخصي پيش ميآيد، پرسش از هدف آفرينش انسان و ديگر موجودات است.قرآن كريم، اين نسخه هدايتگر انسانها، اين پرسش را مطرح كرده، به آن پاسخ ميدهد.
از پرسشهايي كه از ديرزمان ذهن دانشوران خداباور را به خود مشغول كرده، و براي هر شخصي پيش ميآيد، پرسش از هدف آفرينش انسان و ديگر موجودات است.قرآن كريم، اين نسخه هدايتگر انسانها، اين پرسش را مطرح كرده، به آن پاسخ ميدهد.
اين پرسش از آنجا سرچشمه ميگيرد كه خداباوران موحّد، خدا را خالق انسان و جهان ميدانند و معتقدند كارهاي خدا هدفمند است. بنابراين، هدف و غرض از آفرينش آدمي و ديگر مخلوقات چيست؟
پيش از بررسي هدف آفرينش انسان، بايد ديد هدف و غرض در افعال الهي به چه معنا است و تفاوت آن، با هدف و غرض در افعال آدميان در چيست؟
هدف در افعال انسان عبارت است از فايدهاي كه بر كار آدمي مترتب ميشود و فاعل مختار، آن فايده را در نظر گرفته، براي رسيدن به آن، كارش را سامان ميدهد. اين را «علت غايي» ميگويند. فاعل مختار ابتدا علت غايي را تصور ميكند، سپس تصديق مينمايد و پس از آن، كار را انجام ميدهد. پس علت غايي در تصور بر ديگر علتها مقدم بوده و در تحقق خارجي از همه مؤخر است.
همه كارهاي اختياري كه از انسان صادر ميشود، نوعي هدف دارند و هيچ فعل اختياري آدمي بيعلت غايي نيست؛ ولي گاهي آن هدف ارزشمند و عقل پسند است و گاهي عقل پسند نيست. اينگونه نيست كه هميشه يك فعل اختياري تنها يك هدف داشته باشد، بلكه ممكن است، چند هدف در طول هم داشته باشد كه هر كدام نسبت به ديگري مقدمه باشد و هدف نهايي يك چيز باشد.
هدف در افعال الهي به اين معنا كه خداي متعال براي كاري، فايدهاي در نظر بگيرد و براي رسيدن به آن تلاش كند، وجود ندارد؛ زيرا خداي سبحان محتاج چيزي نيست تا براي تأمين آن، كاري را دنبال نمايد. او كمال مطلق است و در ذاتش چيزي را فاقد نيست تا با انجام كاري واجد آن شود؛ پس هدف خارج از ذات و تأمين كننده نياز ذات را نميتوان به خداي متعال نسبت داد؛ ولي افعال الهي بيهدف و گزاف نيست؛ چون خدا حكيم است و صفت حكمت اين اقتضا را دارد كه كارهاي خدا غرض عقلپسند داشته باشد. قرآن كريم به صراحت، باطل، عبث، لهو و لعب را از افعال الهي نفي ميكند.
قرآن كريم براي آفرينش انسان، هدفها و غرضهايي را مطرح ميكند كه اين هدفها در طول يكديگرند و هدفهاي ابتدايي، متوسط و نهايي ميباشند. آن هدفها عبارتند از:
قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: « وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ و اوست كسي كه آسمانها و زمين را در شش دوره آفريد و عرش او بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد.»
«) الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ؛ همان كه مرگ و زندگي را پديدآورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده.»
لازمه امتحان، اختيار است؛ از اين روي، خداي بزرگ، انسان را مختار آفريد و او را بر سر دو راهي خير و شر و سعادت و شقاوت قرارداد تا يكي را برگزيند. « إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛ در حقيقت ما راه حق و باطل را به انسان نموديم، چه سپاسگزار باشد و هدايت پذيرد و چه ناسپاس باشد.»
خداي متعال آدمي را براي برطرف كردن جهل خودش نميآزمايد؛ زيرا او به همه چيز آگاه است.« وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ و به هر چيز داناست.» بلكه آزمودن او براي شكوفايي استعدادهاي نهاني انسان و بالابردن مرتبه اوست.
اگر بگويند: چرا خدا انسان را به گونهاي نيافريد كه از آغاز آفرينش، آنچه استعداد و شايستگي داشت، شكوفا شده و به فعليت رسيده باشد؟
در پاسخ ميگوييم: خدا موجوداتي را آفريده است كه از آغاز آفرينش آنها، آنچه استعداد و شايستگي داشتند، به فعليت رسيده است؛ به ديگر سخن، همه كمالهاي وجودي كه برايشان امكان داشت، از آغاز آفرينششان داشتند. اين آفريدهها را موجود مجرد مينامند و فرشتگان از اين نوع آفريدهها هستند. اگر موجودات مادي اينگونه بودند، مجرد بودند نه مادي. انسان از جسم و روح متعلق به ماده (جسم) مركب است؛ پس نميتواند از آغاز آفرينش، همه كمالهاي وجودي در حد امكان خودش را به صورت فعلي دارا باشد، بلكه بايد به تدريج اين كمالها در او شكوفا شود.
اين دومين هدف مياني است كه در پرتو هدف نخست ( آزمايش ) پديد ميآيد.
« وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ و جن و انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند.»
اگر آزمايش براي شكوفايي استعدادهاي نهاني انسان است، اين استعدادها در پرتوي پرستش خداي متعال شكوفا ميشود.
در حديث قدسي خداي سبحان ميفرمايد: اي فرزند آدم، من زندهاي هستم كه هرگز نميميرم. مرا در آنچه به تو امر ميكنم اطاعت كن تا تو را زندهاي كه مرگ ندارد، قراردهم. اي فرزند آدم، بگويم باش (ايجاد شو) ميشود (ايجاد ميشود) پس در آنچه به تو امر ميكنم، اطاعت كن تا تو را به گونهاي قرار دهم كه به هر چه بگويي ايجاد شو، ايجاد شود.
در حديث قدسي ديگر ميفرمايد: بنده با انجام نوافل به من نزديك ميشود تا اينكه محبوب من ميشود؛ در اين هنگام من گوش او ميشوم كه با آن ميشنود؛ چشم او ميشوم كه با آن ميبيند؛ زبان او ميشوم كه با آن سخن ميگويد و دست او ميشوم كه با آن كار ميكند.
پس در انسان چنين استعدادي نهفته است كه از پرستش و اطاعت خدا شكوفا ميشود.
«) وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ؛ و اگر پروردگارت ميخواست قطعاً همه مردم را امت واحدي قرارميداد، در حالي كه پيوسته در اختلافند، مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براي همين آنان را آفريده است.»
از آنجا كه خداي سبحان رحمان و رحيم است، انسان را آفريد و او را امتحان ميكند تا استعدادهاي او شكوفا شود و عبادت را راه شكوفايي آنها قرارداد. انسان با عبادت به كمال واقعي كه همان قرب الهي است، بارمييابد.
چرا رحمت هدف آفرينش انسان است؟
خداي متعال، واجب الوجود بالذات است، نامحدود و كمال مطلق، بلكه عين كمال است. از كمالات او، فياض، جواد، رحيم و رحمان بودن است؛ از اين روست كه خداي متعال ميفرمايد: و ما كان عطاء ربك محظوراً؛ و عطاي پروردگارت منع نشده است.»
اين صفات الهي – كه از صفات فعل هستند – با آفرينش محقق ميشوند و لازمه آنها، آفريدن است. هر چه كه مقتضي و شرايط آن فراهم باشد و موانعي هم بر سر راه آن نباشد، خداي متعال ايجاد ميكند؛ زيرا او بر هر كاري توانا ا ست و هيچگونه بخلي در ساحت ربوبي نيست؛ پس رحمت و فيض الهي به مقدار شايستگي قابل بستگي دارد، هر چند اين شايستگي هم از جانب خداي بزرگ است.
اگر چه رحمت و فيض وجود از صفات فعل خداي متعال است، به صفات ذات برميگردد و صفات ذات الهي عين ذات اوست، نه زايد بر آن. بنابر اين، هدف نهايي و غايي در آفرينش انسان، ذات خداي متعال است. خدايي خدا اقتضا ميكند، موجودات و انسان را بيافريند. اين همان سخن فلاسفه الهي است كه ميگويند: در افعال خدا، علت غايي و علت فاعلي متحد است.
شايد بتوان همين معنا را از اين آيه قرآن استفاده كرد: «اليه يرجع الامر كله؛ و تمام كارها به او بازگردانده ميشود.
1.آلعمران، آيه191؛ مؤمنون، آيه115، دخان، آيه38؛ انبيا، آيه16-17.
2.هود، آيه7.
3.ملك، آيه3.
4. انسان، آيه3
5.بقره، آيه29.
6.ذاريات، آيه 56.
7.ميرزا حسين نوري، مستدرك ا لوسايل، قم، مؤسسه آل البيت، ج11، ص258.
8.محمد كليني، الكافي، تهران، دارالكتب ا لاسلاميه، ج2، ص352.
9. هود، آيه118-119.
10.اسرا، آيه20.
11.هود، آيه 123.
12. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج8، ص44؛ ج10، ص157؛ ج18، ص386-387 / جعفر سبحاني، الالهيات، قم، مركز جهاني دروس اسلامي، ج1، ص263-271 / محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، ص154-179.