انيس ناس

پدیدآورحسین مرادی

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 894 بازدید
انيس ناس

حسين مرادي

در اين شماره از سوره‏شناسي، ابتدا با گشودن نامه‏اي از دزفول، زندگي با سوره‏هاي "عصر"، "ضحي" و "الم نشرح" را به تماشا مي‏نشينيم، آن‏گاه تصويري كوتاه از عشق‏بازي يك شهيد والامقام با سوره "حمد" را نظاره مي‏كنيم و سرانجام در جريان سرگذشت اُنس يك دانشجوي فرهيخته با سوره "ناس" قرار مي‏گيريم.
آقاي ع.ع از شهرستان دزفول، در ارتباط با اُنس مادر گراميشان با سوره "عصر" و عشق وافر خودشان به سوره‏هاي "ضحي" و "الم نشرح" نوشته‏اند:
مادرم گفت: وقتي كه سختي‏هاي زندگي، مرا دلتنگ مي‏كند و بر سينه‏ام فشار مي‏آورد، چند بار سوره "والعصر" را مي‏خوانم و با قرائت و تكرار اين سوره سبك مي‏شوم و آرامش مرا فرا مي‏گيرد و بسيار اتفاق مي‏افتد كساني را كه در چنين موقعيتي قرار مي‏گيرند و گرفتار مصيبت‏ها مي‏شوند، به خواندن اين سوره توصيه مي‏كنم.
بعد از اين حرف مادرم، اين حديث شريف كه مي‏فرمايد: «هر كه سوره "والعصر" را بخواند، خداوند فرجام كار او را به صبر و شكيبايي منتهي مي‏سازد1»، به دلم نشست و اُنس و دلبستگي‏ام به سوره "والعصر" بيشتر شد. خودم نيز به جز اين سوره، در مورد سوره‏هاي ضحي و الم نشرح چنين احساسي دارم؛ آن‏گاه كه سينه‏ام تنگ و دلم تاريك مي‏شود و خيالم شروع به منفي‏بافي مي‏كند و برايم آيه يأس مي‏خواند و وقتي كه در حركت و تكاپوي خود به خاطر اين يأس‏ها بي‏انگيزه و سست مي‏شوم و در راه رسيدن به هدف، خود را تنها مي‏بينم و ناخشنود از پيشامدها و ناراضي از شرايط، عرصه را بر خود تنگ مي‏يابم، به دو سوره "والضحي" و "الم نشرح" پناه مي‏برم؛ مي‏خوانم و مي‏شنوم؛ بلند و آهسته؛ با دل و زبان؛ شمرده و با تأمل، اين دو سوره را زمزمه مي‏كنم. گويي كه قفل‏هاي سينه‏ام را يك‏به‏يك باز مي‏كنند و درهاي بسته را به رويم مي‏گشايند و نسيم معطر و نوازشگرشان، هواي دم‏كرده و خفه‏كننده دلم را عوض مي‏كنند: والضحي، والليل اذا سجي، ما ودعك ربك و ما قلي. پروردگارت تو را رها نكرده است و...؛ الم نشرح لك صدرك، و وضعنا عنك وزرك... آيا ما سينه تنگت را فراخ نگردانيديم و بارهاي گران را از دوشت برنداشتيم؟! ما كي تو را تنها گذاشتيم؟! و....
نمي‏دانم چگونه از نعمت‏هاي خداي مهربانم سخن گويم و چگونه شكرش را به جاي آورم پس از اُنس با اين دو سوره نه‏تنها خود از تنگي و تنهايي رها شده‏ام، بلكه پيگير و شوق‏زده، دوست دارم تا شخص تنها و گرفتاري را بيابم و با سرور و گشاده‏رويي و گشاده‏دلي، انيس و ياور او گردم و "يتيم و سائلي "را همراه و گره‏گشا باشم و اين‏گونه، "نعمت پروردگارم" را با او به سخن بنشينم (و اما بنعمة ربك فحدث).
پيش از آن، سختي‏ها و خستگي‏ها اميد از من برده و رغبتم را بريده بود، اما اكنون به بركت انس با اين سوره‏ها اميدوار و با نشاطم، آن‏چنان كه رغبت يافته‏ام بيشتر تلاش و مجاهدت كنم و خود را در سختي‏ها بيفكنم2. گويي اين دو سوره براي من و بر من نازل شده و مي‏شوند!!
* * *
هم ايشان، خاطره‏اي از يك شهيد والامقام، ضميمه نامه خود كرده‏اند كه عيناً نقل مي‏شود:
سوره حمد را خيلي دوست داشت و به آن عشق مي‏ورزيد. نواري داشت پر از سوره حمد؛ همه‏اش سوره حمد بود. هر بار كه به آن گوش مي‏داد گريه مي‏كرد. اشك، بي‏صدا مي‏آمد و صورتش را خيس مي‏كرد. اين‏همه اشك را از كجا مي‏آورد؟! داخل سنگر نشسته بود؛ ضبط صوتش روشن بود و سوره حمدش به راه؛ با صورتي خيس. با تيربار شليك مي‏كرد، با چه دقتي! گفتم: اين ضبط را خاموش كن كه ببيني به كجا مي‏زني. گفت: اين جوري بهتره؛ براي خدا دارم مي‏جنگم. وصيت كرده بود اين نوار پر از سوره حمد را بر سر خاكش بسيار پخش كنند3».
* * *
آقاي س. ص از رفسنجان، جريان انس و دوستي خود با سوره ناس را چنين باز مي‏گويند:
از آغاز نوجواني به مسئله اخلاق و سير و سلوك بسيار علاقه‏مند بودم و حتي‏الامكان سعي مي‏كردم همه كتاب‏هاي اخلاقي را مطالعه كنم. خودم را به هر دري مي‏زدم تا در اين وادي قدري پيش روم. اما به هنگام مطالعه اين كتاب‏ها، نوميدي كمرشكني مرا فرا مي‏گرفت؛ وقتي مراحل و منازل مختلف سفر به سوي خدا را - كه علما در كتاب‏هاي خود برشمرده‏اند - مي‏ديدم، متحير مي‏شدم كه خدايا! كي به مرتبه اول، آن‏گاه دوم و سپس سوم و... خواهم رسيد؟! منزل "يقظه" را كي پشت سر خواهم گذاشت و چه وقت در منزل "توبه" و يا "تطهير" جاي خواهم گرفت؟! اين همه رذايل اخلاقي را كي و چگونه از وجود خود دور خواهم كرد؟!
مدتي - مثلاً - به مسئله كبر و يا حسد مشغول مي‏شدم و تمام فكر و ذكرم اين بود كه خودم را از شر آنها خلاص كنم، آن‏گاه متوجه مي‏شدم كه از هزاران چيز ديگر بازمانده‏ام و بسياري از فضايل و واجبات را زير پا گذاشته‏ام و آخرش هم به جايي نرسيده‏ام. به آن يكي مي‏پرداختم، از ديگري بازمي‏ماندم. چند مورد را باهم پيش مي‏بردم، مي‏ديدم از اجتماع و زندگي طبيعي و مردمي دور مي‏شوم. همين‏گونه، سال‏هاي سال خودم را اين‏در و آن‏در مي‏زدم؛ نزد علماي مختلف مي‏رفتم و كسب تكليف مي‏كردم. ديگر نمي‏دانستم بايد چه كار كنم. روزبه‏روز بر تحيرم افزوده مي‏شد؛ جان و روحم متفرق و پاره‏پاره شده بود. داشتم كم‏كم نوميد مي‏شدم. با خود مي‏گفتم: چرا خدا يك راه آسان و منسجم پيش روي انسان قرار نداده است و چرا اين‏همه منازل و مراتب سير و سلوك را يكجا جمع نكرده است و چرا كليدي به دست انسان نداده است كه به وسيله آن وجود خود را از غيبت، حسادت، سوءظن، عجب و تكبر و تمامي رذايل اخلاقي، يكجا رهايي بخشد؟! اين‏همه پراكندگي و تكثر چرا؟ اين‏همه اختلاف در ترتيب و تنوع مراتب و منازل سفر به سوي خدا چرا؟ اين حلقه مفقوده را كجا مي‏توان يافت؟ و....
مدت‏ها در گيرودار اين افكار به سر بردم تا اين‏كه روزي و روزگاري به هنگام قرائت قرآن سوره ناس به من لبخندي زد و خودي نشان داد و قطره‏اي از اقيانوس محبت خويش را در كامم ريخت. احساس كردم گمشده خود را باز يافته‏ام. مدت‏ها با همين يك قطره سرخوش بودم تا اين‏كه امتحانات پايان ترم دانشگاه تمام شد و تعطيلات تابستاني آغاز گشت. خداوند در دلم چنين انداخت كه در اين تابستان، يك برنامه قرآني داشته باشم. مسئله را با يكي از دوستان همشهري در دانشگاه مطرح كردم، او نيز استقبال كرد و قرار شد كه سوره‏هايي از قرآن را انتخاب كنيم و راجع به آنها بحث و گفت‏وگو نماييم. در داخل قطار كه عازم شهرستان بوديم، جزئيات برنامه از قبيل زمان و مكان برنامه را مشخص كرديم. بنا شد هر روز ساعت شش صبح در محل امام‏زاده شهر حضور يابيم. تنها مانده بود كه از كدام سوره آغاز كنيم. خواستم بگويم: ناس، اما خودداري كردم. قرار شد قرعه بزنيم؛ حاشيه روزنامه‏اي را كه در هر كوپه براي مطالعه گذاشته شده بود جدا كرديم و آن را به 114 تكه كاغذ كوچك تقسيم كرديم و در هر تكه، "شماره" يكي از سوره‏هاي قرآن را نوشتيم. آن‏گاه همه را در يكي از ليوان‏هاي يكبارمصرف ويژه قطار ريختيم و تا مي‏توانستيم، هم زديم. دوستم به من گفت: «يكي از آنها را بردار». با توكل بر خدا - درحالي‏كه قلبم مالامال از عشق به سوره ناس بود - دو انگشتم را داخل ليوان كردم و يكي از كاغذها را برداشتم. اشك در چشمانم حلقه زد؛ آري، خداوند قرعه فال را به نام "شماره 114 "يعني سوره ناس زده بود.
صبح روز نخست در محل مقرر حضور يافتيم. آسمان هنوز تاريك و مسجد امام‏زاده خلوت بود. يكي از پنجره‏ها را گشوديم و مقابل آن نشستيم. نسيم روح‏بخشي به جريان افتاد. قرآن‏ها را باز كرديم و شروع به قرائت نموديم: بسم‏الله الرحمن الرحيم. قل اعوذ برب‏الناس، ملك الناس، اله الناس، من شرالوسواس الخناس....
اين‏گونه بود كه ناگاه و به يقين، گمشده ديرين خود را پيدا كردم. آري، كليدي كه سال‏هاي سال به دنبالش بودم و كمبودش را با جان و دل احساس مي‏كردم، در آن صبح مبارك و دل‏انگيز از داخل حلقه قاف آغازين سوره ناس به من چشمك زد، آن‏گونه كه تمامي خوانده‏ها و گفته‏ها و شنيده‏هاي اخلاقي و عرفاني‏ام را در همان يك حلقه پر رمز و راز گرد هم يافتم. روح پاره‏پاره خود را يكجا جمع ديدم و تمامي اجزاي متفرق هستي‏ام را يكمرتبه، در پناه رب‏الناس درآوردم. از همان آغاز قرائت احساس كردم سينه‏ام را كه مركز فعاليت خناس‏هاي جني و انسي است4، به دستان مطمئن خداوند سپرده‏ام و از اين‏روي از شر وسواس خناس يعني از تمامي رذايل و زشتي‏هاي اخلاقي، ايمني يافته‏ام.
هم‏اينك من با سوره ناس هستم و در حرم اَمن آن آزاد و رها مي‏باشم. هيچ شيطاني جرئت نمي‏كند به سينه‏ام كه در دستان رب‏الناس است، نزديك شود. به پشتيباني اين سوره در كمال سلامت و امنيت هستم و تمامي منازل و مراحل سير و سلوك را يكجا مي‏پيمايم؛ با يك سوره ناس، هم "يقظه" مي‏يابم و هم "توبه" مي‏نمايم و هم "طاهر" مي‏گردم! با يك قل اعوذ برب الناس از يك‏سوي، درونم را از شر رذايل گوناگون "تخليه" مي‏كنم و از سوي ديگر، آن را به فضايل الهي و آسماني "تحليه" مي‏نمايم. قبلاً فقط براي اين‏كه با يك رذيله مبارزه كنم مجبور بودم تمامي فكر و ذكرم را به آن مشغول كنم و از اجتماع و مردم بگريزم، اما اكنون در متن اجتماع و وسط بازار و خيابان و درعين‏حال در حرم امن الهي - كه هيچ خناسي به آن راه ندارد - در برابر تمامي رذايل اخلاقي ايستاده‏ام.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك‏سحري بود و چه فرخنده‏شبيآن شب قدر كه اين تازه‏براتم دادند
من اگر كامروا گشتم و خوش‏دل چه عجب مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده اين دولت دادكه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
اين همه شهد و شكر كز سخنم مي‏ريزد اجر صبري است كز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود كه ز بند غم ايام نجاتم دادند
* * *

آب حيات ناس، گوارايت باد!

آري، مقام كسي كه در پناه "رب الناس"، "ملك‏الناس" و "اله الناس" قرار مي‏گيرد - اگر بيشتر نباشد - البته كمتر از اينها نيست. به اميد روزي كه سوره ناس و ديگر سوره‏هاي قرآن جايگاه بايسته خود را در ميان دروس اخلاق بيابند!
ضمن تشكر از اين دو عزيز دانشجو كه يافته‏هاي ارزشمند خود رابه ما ارزاني داشتند، بار ديگر از خوانندگان گرامي استمداد مي‏كنيم كه ما را نيز در دوستي‏هاي صميمي خود با سوره‏هاي قرآن سهيم كنند و "حقمان" را از داشته‏هاي قرآني خود بپردازند!
* خانم مريم مدرس‏زاده از كرج: با سپاس از عنايت سركار به صفحه سوره‏شناسي، مقاله ارسالي‏تان راجع به سوره تين، به خواست خدا در شماره‏هاي آينده به چاپ خواهد رسيد.
* آقاي مسعود جعفري از شهرستان قم: از اين‏كه همچنان آسمان قرآني‏تان را بر سر ما لب خشكيدگان مي‏باريد، از جناب‏عالي سپاسگزاريم.

پاورقيها:

1. متن كامل اين حديث كه از رسول‏اكرم(ص) روايت شد چنين است: من قرأ سورة العصر، ختم‏الله له بالصبر و كان مع اصحاب‏الحق يوم القيمة ر.ك. مستدرك‏الوسائل، 4/368، باب 44، روايت 4959.
2. فان مع‏العسر يسراً. ان مع‏العسر يسراً.
3. نويسنده محترم نامه، نام اين شهيد عزيز و مأخذ اين خاطره را ذكر نكرده‏اند.
4. الذي يوسوس في‏صدورالناس.

مقالات مشابه

مراتب و آثار انس با قرآن در آیات و روایات

نام نشریهسخن جامعه

نام نویسندهمحمد رادمرد

تأثیر آوای قرآن بر اضطراب بیماران مبتلا به سکته قلبی

نام نشریهمراقبت مبتنی بر شواهد

نام نویسندهزهرا نجفی, زهرا تقربی, محمدسجاد لطفی, محسن تقدسی, خدیجه شریفی, علیرضا فرخیان

سیری در سلوک قرآنی شهید مطهری

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهنادعلی عاشوری تلوکی

مراحل انس با قرآن با تأکید بر اندیشه امام خمینی(ره)

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی, علی رضا کوهی