تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفاًوطمعاً وممّا رزقناهم ينفقون . فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعلمون
(سجده، 32/16 ، 17)
و آن پيش عامّه، عزم بر اطاعت است طمعاًيا خوفاً:«يدعون ربّهم خوفا وطمعا»
و در نزد اهل معرفت، عزم بر اطاعت است هيبتاًو تعظيماً:فاعبد ربّك كانّك تراه، وان لم تكن تراه فانّه يراك.1
و در نزد اهل جذبه و محبّت، عزم بر اطاعت است شوقاًوحبّاً:قال رسول الله(ص):افضل النّاس من عشق العبادة فعانقها واحبّها بقلبه… الحديث.2 وقال الصّادق(ع): ولكنّي اعبده حبّا له عزّ وجلّ، وتلك عبادةالكرام3 وفي رواية:«وهي عبادة الاحرار.»
و در نزد اوليا(عليهم السلام)، عزم بر اطاعت است تبعاًو غيراً، بعد از مشاهده?جمال محبوب استقلالاً و ذاتاً، و فناي در جناب ربوبيّت ذاتاًو صفةً و فعلاً. و اينكه جناب صادق فرمود:«من عبادت حقّميكنم حبّاًله»شايد مقامات معمولي آن سرور باشد، چنانچه شيخ عارف كامل ما ـدامظلّهـ ميفرمود. و اين نحو عبادت از خواصّآنها است و در بعض حالات، چنانچه از رسول اكرم حديث است كه فرمود: لي مع اللّه حالة لايسعها ملك مقرّب ولانبيّ مرسل.4 ونقل عن الصّادق(ع)، انّه كان ذات يوم في الصّلوةفخر مغشيّاًعليه فسئل عن ذلك. قال: ما زلت اكرّرها حتّي سمعت من قائلها.5
قال الشّيخ الكبير شهاب الدّين: كان لسان جعفر الصّادق(ع) في ذلك الوقت كشجر موسي(ع) عند ندائه منها بانّي انا اللّه.6 و چنين نمايد كه صلوة معراج نيز چنين بوده، چنانچه از روايت علل7 ظاهر ميشود.8
وعن عليّ بن ابراهيم ـفي تفسيرهـ بإسناده عن أبي عبداللّه(ع)، قال:ما من عمل حسن يعمله العبد إلاّ وله ثواب في القرآن إلاّ صلاةاللّيل؛ فإنّ اللّه لم يبيّن ثوابها لعظيم خطره عنده، فقال: «تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفا وطمعا وممّا رزقناهم ينفقون. فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرّة أعين جزاءبما كانوا يعملون.»9
سند به حضرت صادق(ع)، رساند كه فرمود:«نيست عمل نيكويي كه به جا ميآورد آن را بنده مگر اينكه از براي آن ثوابي است در قرآن، به جز نماز شب؛پس همانا خداوند بيان نفرموده ثواب آن را براي عظمت شأن آن نزد او. پس فرموده: «دور ميكنند پهلوهاي خود را از خوابگاهها؛ مي خوانند پروردگار خود را ترسان و طمعكار؛و از چيزي كه روزي كرديم آنها را انفاق مي كنند؛ پس نمي داند كسي چيزي كه پنهان شده از براي آنها از روشني ديده و سرور آن جزاي آنچه را عمل مي كردند.»
آيا اين «قرّة العيني»كه خداي تعالي ذخيره فرموده و مخفي نموده، كه هيچ كس بر آن آگاه نيست، چيست و چه خواهد بود؟ اگر از جنس انهار جاريه و قصور عاليه و نعمتهاي گوناگون بهشتي بود بيان ميفرمود، چنانچه براي ساير اعمال بيان فرموده، و ملائكة اللّه بر آن مطلع شدند. معلوم ميشود غير اين سنخ است و عظمت آن بيشتر از آن است كه گوشزد كسي توان كرد،خصوصاًبراي ساكنين اين عالم دنيا. نعمتهاي آن عالم را مقايسه مكن به نعمتهاي اينجا؛گمان مكن بهشت و جنّات آن مثل باغستانهاي دنيا، منتها قدري وسيعتر و عاليتر است؛آنجا دار كرامت حق و مهمانخانه? الهي است؛ تمام اين دنيا مقابل يك تار موي حورالعين بهشتي نيست، بلكه مقابل يك تار از حُلّههاي بهشتي كه براي اهل آن فراهم شده نيست؛با اين تفصيل حق تعالي جزاي نمازگزار در شب را اينها قرار نداده و در مقام تعظيم آن بدان بيان ذكر فرموده. ولي هيهات كه ايمان ما سست و اهل يقين نيستيم، و الاّ ممكن نبود اين طور به غفلت بگذرانيم و تا صبح با خواب گران همآغوش شويم. اگر چنانچه بيداري شب انسان را به حقيقت و سرّ نماز آگاه كند و با ذكر و فكر حق انس بگيرد و شبها مطيّه? معراج، قرب او شود كه ديگر جز جمال جميل حق براي او جزايي نتواند بود.10
?يا ايّها النبي اتّّق اللّه ولاتطع الكافرين والمنافقين انّ اللّه كان عليما حكيما? (احزاب، 33/1)
حالا اگر يك كلمه من وقتي مي گويم بايد بشود، الان، شب وقتي كه باز ميكنيم راديو فلان و فلان را، ميگويد كه معلوم ميشود اصلش در ايران به هم خورده همه? اوضاع، براي اينكه فلاني گفته است كه بايد چه بشود. اگر در قرآن گفت كه مردم تقوا داشته باشيد، معلوم ميشود در اسلام اصلاًتقوا نيست؟! قرآن گفته تقوا پيدا كنيد. خوب، ارشاد مردم ولو اينكه خوب باشند، يك امر راجح است. خداي تبارك و تعالي پيغمبر را نصيحت ميكند، امر به تقوا ميكند، حالا اگر راديوي فلان بگويد كه خوب، خدا به پيغمبر گفته است كه «يا ايها النّبي اتّق اللّه» پس معلوم ميشود تقوا نداشته؟! نخير.11
خداي تبارك و تعالي كه پيغمبرش را نصيحت مي كند كه «يا ايها النبي اتّق اللّه» به حسب آن طوري كه شما مي گوييد پيغمبر متّقي نبوده تا خدا به او گفته «اتق اللّه! خداي تبارك و تعالي كه به همه? مؤمنين ميفرمايد: «يا ايها الذين امنوا اتقوا اللّه» (بقره، 2/278؛حديد، 57/28؛ حشر، 59/18) معلوم ميشود اينها متقي نبودند كه خدا مي گويند «اتقوا اللّه»! اين شياطين چه ميگويند به اين ملت ما.12
?ما جعل اللّه لرجل من قلبين في جوفه وما جعل ازواجكم اللائي تظاهرون منهنّ امهاتكم وما جعل ادعياءكم ابناءكم ذلكم قولكم بافواهكم واللّه يقول الحق وهو يهدي السبيل? (احزاب، 33/4)
عن مصباح الشريعة، قال الصادق(ع): ما خسر واللّه من أتي بحقيقةالسّجود ولو كان في العمر مرّة واحدة. وما افلح من خلا بربّه في مثل ذلك الحال تشبيها بمخادع نفسه غافلا لاهيا عمّا اعدّه اللّه للسّاجدين من انس العاجل وراحة الاجل. ولابعد عن اللّه ابدا من احسن تقرّبه في السّجود. ولاقرب اليه ابدا من اساء ادبه وضيّع حرمته بتعلّق قلبه بسواه في حال سجوده. فاسجد سجود متواضع للّه تعالي ذليل، علم انّه خلق من تراب يطأه الخلق. وانّه اتّخذك من نطفة يستقذرها كلّ احد؛ وكوّن ولم يكن. وقد جعل اللّه معني السّجود سبب التّقرب اليه بالقلب والسّرّ والرّوح فمن قرب منه بعد من غيره؛الا تري في الظّاهر انّه لايستوي حال السّجود الاّ بالتّواري عن جميع الأشياء والأحتجاب عن كلّما تراه العيون؟كذلك امر الباطن. فمن كان قلبه متعلّقا في صلوته بشيء دون اللّه تعالي، فهو قريب من ذلك الشيء،بعيد عن حقيقة ما اراد اللّه منه في صلوته. قال اللّه عزّ وجلّ:«ما جعل اللّه لرجل من قلبين في جوفه.» وقال رسول اللّه(ص):قال اللّه تعالي: لا اطلع علي قلب عبد فاعلم فيه حبّالأخلاص لطاعتي لوجهي وابتغاء مرضاتي،الاّ لولّيت تقويمه وسياسته. ومن اشتغل بغيري فهو من المستهزئين بنفسه؛ومكتوب اسمه في ديوان الخاسرين.13
در اين حديث شريف تأمل كن و نماز اهل اللّه را چون نماز ما مپندار. حقيقت خلوت با حقّ ترك غير است، حتّي نفس كه از بزرگترين اغيار و ضخيمترين حجب است. و انسان مادامي كه به خود مشغول است از حقّ غافل است، چه جاي آنكه با حق خلوت كند.
و اگر در يك سجده، در جميع ايّام عمر، خلوت حقيقي حاصل شد، جبران خسارات بقيّه? عمر ميشود و عنايت حقّ از او دستگيري مي كند و از دائره?دعوت شيطان خارج ميشود. و اگر در حال سجده، كه اظهار ترك غيريّت و رفض انانيّت است قلب مشغول به غير باشد، در زمره? منافقان و اهل خدعه منسلك گردد. پناه ميبرم به خداي تعالي از مكرهاي نفس و شيطان و از خسران و خذلان و رسوايي در محضر ربوبيّت.14
?النبي اولي بالمومنين من انفسهم وازواجه امهاتكم واولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب الله من المومنين والمهاجرين الاّ ان تفعلوا الي اوليائكم معروفاً كان ذلك في الكتاب مسطوراً? (احزاب، 33/6)
ما ميتوانيم از آيه? شريفه? «النّبيّاولي بالمؤمنين من انفسهم» استفاده كنيم كه منصب «ولايت» براي علما هم ثابت است. به اين بيان كه مراد از «اولويت»، ولايت و امارت است. چنانكه در مجمع البحرين، در ذيل اين آيه شريفه، روايتي از امام باقر(ع) نقل ميكند كه حضرت فرمودند: «اين آيه درباره? اِمارت (حكومت و ولايت) نازل شده است15.» بنابراين، نبي ولايت و امارت بر مؤمنين دارد. و همان امارت و ولايتي كه براي نبي اكرم(ص) است براي علما نيز ثابت ميباشد، چون در آيه حكم روي وصف عنواني آمده، و در روايت هم تنزيل در وصف عنواني شده است.16
لازمه?اثبات ولايت و حكومت براي امام(ع) اين نيست كه مقام معنوي نداشته باشد. براي امام مقامات معنوي هم هست كه جدا از وظيفه?حكومت است. و آن، مقام خلافت كلي الهي است كه گاهي در لسان ائمه(ع) از آن ياد شده است. خلافتي است تكويني، كه به موجب آن جميع ذرات در برابر «وليّ امر» خاضعاند. از ضروريات مذهب ماست كه كسي به مقامات معنوي ائمه(عليهم السلام) نميرسد، حتي ملك مقرب و نبي مرسل. اصولاًرسول اكرم(ص) و ائمه(عليهم السلام) ـطبق رواياتي كه داريمـ قبل از اين عالم، انواري بودهاند در ظل عرش؛ و در انعقاد نطفه و «طينت» از بقيه? مردم امتياز داشتهاند17 و مقاماتي دارند الي ماشاءاللّه. چنانكه در روايات «معراج» جبرييل عرض ميكند: لو دنوت أنملة، لاحترقت18. (هر گاه كمي نزديكتر ميشدم، سوخته بودم.) يا اين فرمايش كه: إنّلنا مع اللّه حالات لايسعه ملك مقرّب ولانبي مرسل19.(ما با خدا حالاتي داريم كه نه فرشته? مقرب آن را ميتواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل.) اين، جزءاصول مذهب ماست كه ائمه(عليهم السلام) چنين مقاماتي دارند، قبل از آنكه موضوع حكومت در ميان باشد. چنانكه، به حسب روايات، اين مقامات معنوي براي حضرت زهرا(سلام اللّه عليها)، هم هست20؛ با اينكه آن حضرت نه حاكم است و نه قاضي و نه خليفه. اين مقامات سواي وظيفه?حكومت است. لذا وقتي ميگوييم حضرت زهرا(سلاماللّه عليها) قاضي و خليفه نيست، لازمهاش اين نيست كه مثل من و شماست؛ يا بر ما برتري معنوي ندارد. همچنين اگر كسي قايل شد كه «النّبيّ أولي بالمؤمنين من أنفسهم.» سخني درباره? رسول اكرم(ص) گفته، بالاتر از اينكه آن حضرت مقام ولايت و حكومت بر مؤمنان را دارد. و ما در اين باره اكنون صحبتي نداريم، زيرا به عهده? علم ديگري است.21
?لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله واليوم الاخرة وذكر الله كثيرا?
(احزاب، 33/21)
ما سوگمندانه و مفتخرانه عزيزاني را در راه هدف كه واژگوني رژيم طاغوتي و بر پا داشتن پرچم پرافتخار اسلام است فدا كرديم و اين درست راه اسلام و برنامه مسلمين راستين در صدر اسلام بوده و در طول تاريخ خواهد بود: «لكم في رسول اللّه اسوة حسنه» پيغمبر بزرگ اسلام همهچيزش را فداي اسلام كرد تا پرچم توحيد را به اهتزاز در آورد و ما به حكم پيروي از آن بزرگوار بايد همه چيزمان را فدا كنيم تا پرچم توحيد برقرار ماند.22
?من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر وما بدّلوا تبديلا? (احزاب، 33/23)
مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجتالاسلام و المسلمين حاج آقا عطاءاللّه اشرفي را در اين مدت طولاني به صفاي نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالي از هواهاي نفساني و تارك هوا و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد و عمل صالح ميشناسم و در عين حال مجاهد و متعهد و قوي النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصي بود كه مايه دلگرمي جوانان مجاهد بود و از مصاديق بارز «رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه»بود.23
?وانزل الذين ظاهروهم من اهل الكتاب من صياصيهم وقذف في قلوبهم الرعب فريقاً تقتلون وتأسرون فريقا? (احزاب، 33/26)
آنها غافلگيرانه به ما هجوم آوردند و از دريا و زمين و هوا به ما حمله كردند و مقدار زيادي از كشور ما را تصرف نمودند و به خرابي و قتل و غارت شهرهاي ما و ملت مظلوم ما پرداختند كه اين نيز از اسباب بزرگ براي رعب و وحشت ما و آرامش و سكون براي مهاجمين به كشور ما بود. آيا آنچه خداوند تعالي ميفرمايد:«وقذف في قلوبهم الرعب فريقاًتقتلون وتأسرون فريقاً»، مصداق ظاهرش در فتح مبين متحقق نيست؟ آيا آيه? «هو الذي انزل السكينة في قلوب المؤمنين» (فتح، 48/4) مصداق ظاهرش رزمندگان اين جبهه نيست؟مگر آنچه در صدر اسلام واقع شد و موجب فتح لشكر اسلام گرديد جز اينها بود؟24
?… انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا? (احزاب، 33/33)
كمَّل اولياءرا جميع انواع طهارت محقّق است؛ چنانچه ظاهر آنها طاهر است از جميع قذارات صوريّه، و حواسّ آنها طاهر است از اطلاق در آنچه احتياج به آن نيست، و اعضاي آنها طاهر است از تصرّف در آنچه بر خلاف رضاي حقّ است، تا آخرين مراتب طهارت. قال تعالي: «انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت ويطهّركم تطهيرا.»
و بايد دانست كه از براي هر يك از نمازهايي كه از براي سالكين الي اللّه است طهارتي شرط است خاصّبه آن كه بدون آن طهارت، ممكن نيست توصّل به آن صلوة؛ چنانچه در آيه? شريفه? «لايمسّه الاّ المطهّرون» (واقعه، 56/79). فرمايند مسّ نميكند ظاهر آن را مگر اهل طهارت ظاهريّه، و باطن آن را مگر اهل طهارت باطنيّه، و سرّ آن را مگر اهل طهارت سرّيه. پس به نماز اهل باطن نرسد كسي، مگر آنكه از چشمه? حيات قلبي دست و روي خود را شستوشو دهد و به فضل آن از سر تا قدم، و از اوّل محل ادراك تا منتهاي آلت تحريك را مسّ كند، و يكسره پاك و مطهّر، خود را مهيّاي كوي دوست كند. 25
?… والله يعلم ما في قلوبكم وكان اللّه عليما حليما? (احزاب، 33/51)
فضايل حلم به حسب عقل، معلوم و ثابت است، و آثار شريفه مترتّبه بر آن، بر كسي كه صاحب عقل سليم است پوشيده نيست. وكفايت كند در فضل آن، آن كه خداي تعالي در قرآن شريف، خود را به حلم معرفي فرموده؛در سوره بني اسرائيل آيه?44 فرمايد: «انّه كان حليما غفورا»، و در سوره? احزاب، آيه51 فرمايد: «وكان اللّه عليما حليما» و اين، دليل بر آن است كه حلم از اوصاف كماليهاي است كه از كمالات مطلقه است، و موجود بما أنّه موجود به آن متصف شود؛زيرا كه در فلسفه مقرّر است كه اوصاف حق آن است كه از كمالات مطلقه باشد و از صفات موجود بما أنّه موجود باشد، و در اتصاف وجود به آن، تخصّص استعداد رياضي و طبيعي در كار نباشد.26
و تمام اوصاف كماليه از جنود رحمان است؛ زيرا كه جنود حق و رحمان ظلّ او است، و ظلّ شيءمباينت عزلي با او ندارد، و تباين وصفي ـكه تفاوت به كمال و نقص استـ دارد، كه در قرآن شريف از اين معني دقيق عرفاني و حقيقت ثابت برهاني، به آيه و نشانه تعبير شده است.27
?انا عرضنا الامانة علي السموات والارض والجبال فابين ان يحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه كان ظلوماًجهولا? (احزاب، 33/72)
اوّل من آمن بهذا الرسول الغيبي والوليّ الحقيقي، هو سكّان سكنة الجبروت من الأنوار القاهرةالنوريّة والأقلام الإلهيّة العالية. فهي أوّل ظهور بسط الفيض ومدّ الظلّ؛كما قال النبي(ص):أوّل ما خلق الله نوري. أو «روحي».28 ثمّ، علي الترتيب النزولي من العالي إلي السافل، ومن الصاعد إلي النازل، حتي انتهي الأمر إلي عالم المادّة والمادّيات وسكّان أراضي السافلات، بلاتعصّ ولااستنكار. وهذا أحد معاني قوله(ص):آدم ومن دونه تحت لوائي.29 وأحد معاني عرض الولاية علي جميع الموجودات.
وأمّا عدم قبول بعضها ـكما في الخبرـ30 فمبنيّ علي نقصان القابلية والإستعداد من قبول الكمال؛ لاعدم القبول مطلقاً، حتّي في مقام الوجود، بل في مقام كماله. وبعبارة أخري، قبول مقام «الرحمانيّة»، وعدم قبول مقام «الرحيميّة». وإلا فكلّ موجود علي مقدار سعة وجوده وقابليته قبل الولاية والخلافة الباطنيتين؛و هما نافذتان في أقطار السموات والأرضين؛كما نطق به الأحاديث الشريفة.31
ولايت اهل بيت عصمت، و طهارت و دوستي خاندان رسالت(عليهم السلام)، و عرفان مقام مقدس آنها، امانت حق است؛چنانچه در احاديث شريفه? كثيره «امانت» را در آيه تفسير فرمودهاند به ولايت امير المؤمنين(ع)32. و چنانچه غصب ولايت و سلطنت آن حضرت خيانت به امانت است.33
در آيه شريفه?:«إنّا عرضنا الأمانة علي السّموات والأرض…» بعض مفسرين تكاليف الهيه دانستهاند34؛ بلكه تمام اعضا و جوارح و قوا امانات حق هستند و صرف آنها را بر خلاف رضاي حقّ خيانت است و متوجه نمودن قلب را به غير حقّ از جمله خيانتها است.35
«انّه كان ظلوماًجهولا» را كه در آيه? شريفه وارد شده است كه «عرضنا الامانة علي السّموات والارض والجبال فابين» ، بعد ميگويد: «انه كان ظلّوماً جهولاً»، بعضي ميگويند كه: «ظلّوماً جهولاً» بالاترين وصفي است كه خدا براي انسان كرده؛«ظلوماًً» كه همه?بتها را شكسته و همهچيز را شكسته؛«جهولاً» براي اين كه به هيچچيز توجه ندارد و هيچچيز را متوجه به آن نيست، غافل از همه است. ما نميتوانيم اين طور باشيم، ما امانتدار هم نميتوانيم باشيم.36
مطلب دوم در اشاره به نكته? آن كه فرموده است«انّا» به صيغه? جمع و «انزلنا» به صيغه? جمع.
بدان كه نكته?آن، تفخيم مقام حق تعالي به مبدئيّت تنزيل اين كتاب شريف است. و شايد اين جمعيت براي جمعيّت اسمائيّه باشد، و اشاره به آن باشد كه حق تعالي به جميع شؤون اسمائيّه و صفاتيّه مبدأ از براي اين كتاب شريف است؛و از اين جهت، اين كتاب شريف صورت احديّت جمع جميع اسماو صفات و معرّف مقام مقدس حق به تمام شؤون و تجلّيات است. و به عبارت ديگر، اين صحيفه?نورانيّه صورت «اسم اعظم» است، چنانچه انسان كامل نيز صورت اسم اعظم است؛ بلكه حقيقت اين دو در حضرت غيب يكي است، و در عالم تفرقه از هم به حسب صورت متفرّق گردند، ولي باز به حسب معنا از هم متفرّق نشوند. و اين يكي از معاني لن يفترقا حتّي يردا عليّالحوض37 ميباشد. و چنانچه حق تعالي بيدي الجلال والجمال تخمير طينت آدم اوّل و انسان كامل، بيدي الجمال والجلال تنزيل كتاب كامل و قرآن جامع فرموده. و شايد به همين جهت آن را «قرآن»نيز گويند؛ چه كه مقام احديّت جمع وحدت و كثرت است. و از اين جهت، اين كتاب قابل نسخ و انقطاع نيست، زيرا كه اسم اعظم و مظاهر او ازلي و ابدي است و تمام شرايع دعوت به همين شريعت و ولايت محمّديّه است.
و شايد به همين نكته كه در«انّا انزلنا» گفته شد، «انّا عرضنا الامانة» نيز به صيغه? جمع ذكر شده؛زيرا كه امانت به حسب باطن حقيقت ولايت، و به حسب ظاهر شريعت يا دين اسلام يا قرآن يا نماز است.38
از بعضي از زنهاي رسول خدا(ص) نقل شده كه رسول خدا(ص) با ماصحبت ميكرد و ما با او صحبت ميكرديم؛ چون وقت نماز حاضر ميشد، گويي او مارا نميشناخت و ما او را نميشناختيم، براي اشتغالي كه به خدا پيدا مي كرد از هر چيز.39 و از حضرت اميرصلوات اللّه عليه روايت شده كه چون وقت نماز ميشد، به خود ميپيچيد و متزلزل ميشد. عرض كردند به آن حضرت اين چه حالي است تو را يا امير المؤمنين فرمود:«آمد وقت امانتي كه خداي تعالي عرضه داشت آن را بر آسمانها و زمينها و ابا كردند از حمل آن و ترسيدند از آن.»40 و سيّد بن طاووس [قدّس سرّه] در فلاح السائل نقل فرموده كه حضرت امام حسين(ع)وقتي وضو ميگرفت رنگش تغيير ميكرد و مفاصلش ميلرزيد. سبب از آن حضرت پرسيدند، فرمود:«سزاوار است براي كسي كه وقوف كرد بين دو دست صاحب عرش اين كه رنگش زرد شود و مفاصلش بلرزد.»41 و از حضرت امام حسن(ع) همين طور منقول است.42 و از حضرت امام سجاد(ع) روايت شده كه وقتي وقت وضو ميشد، رنگش زرد ميشد.گفته شد اين چه حال است كه عارض شما ميشود وقت وضو؟ ميفرمود43: «نميدانيد بين دو دست كي ايستاده ام؟»44
?يعلم ما يلج في الارض وما يخرج منها وما ينزل من السماء وما يعرج فيها وهو الرحيم الغفور?
(سبا، 34/2)
اشاره فرموده در ذيل آيه? شريفه بقوله:«يعلم ما يلج في الأرض». إلي آخره، به علم حق تعالي به جزئيات مراتب وجود در سلسله?غيب و شهود و نزول و صعود؛ و بقوله:«هو معكم»(حديد،57/4) به معيّت قيّوميه? حق و كيفيت علم حق تعالي به جزئيات كه به طريقه? احاطه? وجوديه و سعه?قيّوميه است. و ادراك حقيقت اين قيّوميت حق را كسي جز خواص اولياءاللّه نتواند كرد.45
?يعملون له ما يشاءمن محاريب وتماثيل وجفان كالجواب وقدور راسيات اعملوا ال داود شكرا وقليل من عبادي الشكور? (سباء، 34/13)
قيام به حقّ شكر كار هر كس نيست؛چنانچه ذات مقدس حق تعالي جل جلاله فرمايد: «وقليل من عبادي الشّكور». كمتر بندهاي است كه معرفت نعم حق را آن طور كه سزاوار است داشته باشد. و از اين جهت كمتر از بندگان هستند كه قيام به وظيفه?شكر نمايند.46
وقتي شكر نعم الهيه به همه? مراتب رخ دهد، از تجلي اولي وجود و بسط بساط رحمت وجود تا آخرين تجلي به جلوه?قبضي ـكه به بساط مالكيت و قهاريت بر چيده شودـ در قلب سالك به مشاهده حضوريه واقع شود؛ بلكه قلب سالك، خود، مظهر جلوه? رحماني و رحيمي و مالكي و قهّاري گردد. و اين حقيقت حاصل نشود جز براي كمّل از اولياء، بلكه به حقيقت حاصل نگردد، مگر از براي حضرت ختمي(ص) بالاصالة، و از براي كمّل از اولياء(عليهم السلام) بالتبعيّه. و از اين جهت است كه ذات مقدس حق تعالي فرمايد:«وقليل من عبادي الشّكور».
بلي،آنها كه از تجليات ذاتيه أحديّه بيخبراند و از براي موجودات، ذاتيات اصيله قايلند، به نحوي در كفران نعم الهيه وارداند. و آنها كه تجليات اسمائيه و صفاتيه را مشاهده ننمودند، و قلب آنها آينه حضرات اسمائي نشده، به نحوي در كفران واقعاند. و آنها كه از تجليات أفعاليه و توحيد فعلي غافل و بيخبراند، به طوري كفران نعم كنند و خود از آن غافل هستند:«وذروا الّذين يلحدون في أسمائه» (اعراف، 7/180). و آنان كه جمع ما بين حضرات خمسه? الهيه كردند، و متحقق به سراير خفيّه انسانيه شدند، و جالس سر منزل برزخيت كبري شدند [و] متنعم به نعم باطنه و ظاهره گرديدند، شكر حق ـجلّو علاـ به جميع السنه گويند و ثناي خداوند به تمام زبانها كنند؛ زيرا كه شكر، ثناي بر نعمي است كه حضرت منعم ـتعالي شأنهـ عنايت فرمايد.
پس اگر آن نعمت، از قبيل نعم ظاهري باشد، شكري دارد، و اگر از نعمتهاي باطني باشد، شكري دارد. و اگر از قبيل معارف و علوم حقيقيه باشد، شكري دارد، و اگر از قبيل تجليات افعاليه باشد، شكرش به نحوي است. و اگر از تجليات صفاتيه و اسمائيه باشد، به نحوي است، و اگر از قبيل تجليات ذاتيه باشد، به طوري است.
و چون اين نحو نعم براي كمي از بندگان خلّص حاصل شود، قيام به وظيفه شكر و ثناي معبود براي كمي از خلّص اولياء ميسر گردد:«وقليل من عبادي الشّكور».47
?قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفردي ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة ان هو الاّ نذير لكم بين يدي عذاب شديد? (سبا، 34/46)
قال الله تعالي: «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا للّه مثني وفرادي»
خداي تعالي در اين كلام شريف، از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظههايي است كه خداي عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده، اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قيام براي خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوههاي گوناگون عالم طبيعت رهانده.
خليل آسا در علم اليقين زن نداي لا احب الافلين زن
قيام لله است كه موسي كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو كشاند. قيام براي خداست كه خاتم النبيين(ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام «قاب قوسين او ادني» (نجم، 53 / 9) رساند.48
«قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا للّه مثني وفرادي» خداي تبارك و تعالي در اين آيه ميفرمايد كه يك موعظه، فقط من يك موعظه به شما مي كنم، يك موعظهاي كه واعظش خداست و آورنده? موعظه پيغمبر اكرم است و ميفرمايد، فقط يك موعظه است، اين موعظه بايد اهميتش خيلي زياد باشد كه در اين تعبير ميفرمايد و آن موعظه اين است كه «ان تقوموا للّه مثني وفرادي». اينكه قيام كنيد براي خدا، براي اقامه?حق قيام كنيد. لازم نيست كه اول يك اجتماعاتي باشد كه من مي خواهم بعد از اجتماعات قيام كنم، يكي يكي هم اين تكليف هست «مثني و فرادي» فرادي هم هست، دو تا دو تا هم هست. اين ديگر اقل جمعش است، يعني تنهايي تكليف به قيام للّه هست و اجتماعي هم كه اقلش دو تاست، از دو تا شروع ميشود به بالا، هر چه بالا رفت، ميزان اين است كه انسان تشخيص بدهد كه للّه هست اين قيام، براي خدا هست اين قيام، ديگر اگر للّه شد و براي خدا شد، از اينكه تنها هستيم، از اينكه جمعيتمان كم هست، ديگر وحشتي نيست. قيام اگر للّه هست، براي خداست، قيام للّه هيچ خسران ندارد، هيچ ضرر توي آن نيست. قيامهاي براي دنيا دو رو دارد، يك رويش ضرر است، يك رويش نفع است. تجارت انسان ميكند، ساير كسبها را ميكند، اين يك طرفش ضرر است، يك طرفش نفع است، گاهي انسان ضرر ميبرد از اين تجارت، گاهي نفع مي برد و هر كاري كه انسان براي دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوي باشد، اينها صددرصد نفع نيست، گاهي نفع است، نفع مادي دارد، گاهي ضرر مادي دارد. اما اگر چنانچه قيام براي خدا باشد، انسان كاري را براي خدا بكند، اين هيچ توي آن ضرر نيست. ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار مثلاً و كشته شديم، خيال بكند كه اين ضرر است، لكن اين ضرر نيست، كشتهها پيش خدا زندهاند، اجرهايي كه آنجا هست ربطي به اين عالم ندارد. اينكه براي خداست، هميشه نفع دارد، هميشه از خسارت محفوظ است. مردهاي تاريخ بسياريشان تنها ايستادند در مقابل قدرتها، حضرت ابراهيم تنهايي ايستاد و بتها را شكست كه وقتي آمدند گفتند كه چه كسي بود، ابراهيم را ميگفتند اين كارها را كرده، تنهايي قيام كرد در مقابل بتپرستها و در مقابل شيطان وقت و از تنهايي نترسيد براي اينكه اين قيام، قيام للّه بود، براي خدا بود و چون قيام براي خدا بود، هر دو طرفش نفع است، چه پيش ببرد، نفع برده است و چه پيش نبرد، باز هم نفع برده است، يكي از دو خوبيها را دارد يا خوبي دنيايي دارد يا اگر دنيايي گيرش نيامد، خوبي آخرتي بلااشكال است و هست. حضرت موسي يك شباني بود، شبان حضرت شعيب بود مدتها و تنهايي مأمور شد كه برود و قيام كند، منتهي ايشان يك توقعي از خداي تبارك و تعالي كرد كه برادرم هم باشد، آن وقت شد مثني، اوّل خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد، شدند دو نفر.49
«قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفرادي» براي خدا يكي هم باشيد، براي خدا وقتي كه باشيد پيروزي هست، جمعيت هم باشيد، وقتي براي خداست پيروزي هست. شما براي خدا قيام كنيد، ملت ايران براي خدا انشاءالله قيام كرده است كه دست ظلم را كوتاه كند و مملكت اسلامي را نجات بدهد و ما همه وظيفه داريم كه كمك كنيم به اين نهضت.50
«انما اعظكم بواحده ان تقوموا للّه» قيامتان براي خدا باشد، اگر قيام براي خدا نباشد كاري از او نميآيد، قيامتان براي خدا باشد، نه براي هواهاي نفساني كه هر كسي بكشدطرف خودش. همه با هم مجتمع بشويد، براي خدا همه با هم مجتمع بشويد و اين تشتّت و اختلاف و اينها، كه من از حزب كدام، من از حزب كدام، من از جبهه? كذا، من از جبهه? كذا هستم، اينها را دست از آن برداريد.51
«اعظكم بواحدة ان تقوموا لله» براي خدا قيام كنيد، نه براي شهوات نفسانيه. اگر انسان براي شهوت نفسانيه قيام بكند و براي خدا نباشد اين به جايي نميرسد كارش، اين بالاخره فشل مي شود كارش. چيزي كه براي خدا نيست دوام نميتواند داشته باشد.
براي خدا قيام كنيد، هم قيام كنيد، هم قيامتان براي خدا باشد. اگر بخواهي قيام شما يك قيام مثمر باشد، نتيجه داشته باشد قيامتان، منتهي به تفكيك و تجزيه و امثال ذلك نشود، تمام همّ شما يك نقطه باشد و آن هم يك نقطه ماوراي عالم طبيعت، يك نقطه غير متناهي، در همه چيز همه توجه به او داشته باشيد. اگر يك همچو مطلبي شد آن وقت قيام شما و نهضت شما يك نهضت اسلامي سالم، دوامدار (ميشود) براي اينكه پشتوانهاش دايم است، چيزي كه پشتوانهاش دايم است، دايم است. من اين موعظه خداي تبارك و تعالي به لسان قرآن را دارم به شما ميرسانم. اين موعظه به ما ميفهماند به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيم، وجهه ما يكي باشد:الله. «ان تقوموا لله» قيام لله، ديگر نميتواند كه يك كسي يك طرف برود يك كسي يك طرف ديگر. اگر ديديد كه در يك قيامي دسته دسته و حزب حزب و جبهه جبهه شد بدانيد كه خدا در كار نيست. اگر همه با هم متوجه به يك نقطه باشند دعوت به وحدت كلمه است، به وحدت عقيده است. وحدت عقيده، وحدت كلمه ميآورد، وحدت عمل ميآورد. «انما اعظكم بواحدة» يك موعظه، فقط يك موعظه. توي اين موعظه همه چيز است. شما اين يك موعظه را گوش كنيد، عمل كنيد، همه چيز شما در اين يك موعظه هست. موعظه خداست، آن هم فقط يك موعظه. همه چيزهايي كه شما تصور بكنيد توي اين كلمه هست. اينكه قرآن معجزه هست براي اين چيزهاست كه سه تا چهار تا كلمه تمام حيثيات بشر را اداره ميكند. «اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفرادي» قيام اگر قيام لله شد همه چيز متمركز ميشود در همان الوهيت.52
خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه، به پيغمبر اكرم امر مي فرمايد «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه» ميفرمايد كه به اين امت بگو كه من فقط يك موعظه به شما دارم و آن موعظه اين است كه قيام كنيد براي خدا، نهضت كنيد براي خدا، اگر چنانچه نهضت، نهضت الهي باشد اين پيروزي در آن هست، چه به حسب ظاهر ما شكست بخوريم باز پيروزيم، اگر شكست نخوريم هم پيروزيم، براي اينكه ما براي خدا كار كرديم، وقتي براي خدا چيزي شد، اين پيروزيست خودش و اگر چنانچه قيامي كه بكنند قيام شيطاني باشد، روي هواهاي نفس باشد، روي هواهاي شيطاني باشد، اين شكست است چه به حسب ظاهر پيروز بشود يا نشود. مثل آن مقابله حضرت امير با معاويه است، اين دو لشگر مقابل هم ايستادند يكي طاغوت و لشگر طاغوت بود، يكي لشگر خدا بود، اگر پيروز شده بود حضرت امير و كساني كه همراه او بودند، پيروز بود، اگر شكست ميخورد باز پيروز بود. در صفين حضرت امير، بايد گفت كه شكست نخورد، براي اينكه با حيلههايي كه كردند نتوانستند كار را پيش ببرند ولي تا آخر اين جند، جند الهي پيروزمند بود، سيّد الشهدا ـسلام اللّه عليهـ كشته شد شكست نخورد، لكن بنياميه را همچو شكست كه تا آخر نتوانستند ديگر كاري بكنند، همچو اين خون، آن شمشيرها را عقب زد كه تا الان هم كه ملاحظه ميكنيد باز پيروزي با سيد الشهداست و شكست با يزيد و اتباع اوست.
در اين نهضتي كه شما ملت ايران زن و مرد، همه قائم به آن هستيد، اين نهضت براي خداست ميخواهيد كه طاغوت را از بين ببريد، ميخواهيد كه كساني كه ملت شما را تضعيف كردهاند و ملت شما را در تحت اختناق و فشار و چپاول در آوردهاند نجات بدهيد، ميخواهيد كه حكومت خدا را در ايران ايجاد كنيد، چه شكست بخوريد و چه شكست بدهيد پيروز هستيد.53
من احساس كردم كه اين آيه شريفهاي كه دارد:«انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفرادي» قيام بايد للّه باشد، خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه يك موعظه من فقط دارم، فقط يك موعظه و آن است كه قيام كنيد، نهضت كنيد براي خدا، قيام وقتي براي خدا باشد و من احساس كردم كه اين قيامي كه ملت ايران كرد قيام براي خدا بود براي اينكه شكوفا شد در آنها يك حالات نفساني، يك انسانيت در بين مردم شكوفايي پيدا كرد و اين نيست جز اين كه يك نحو ايمان بود، يك نحو خداپرستي بود، خدا نمونهاي بود.54
«قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه» در اينجا دعوت به قيام است، دعوت به قيام جمع است و مهم قيام للّه است براي خدا، رمز پيروزي لشگر اسلام در صدر اسلام با اينكه هيچ ابزار جنگي ميشود بگويي نداشتند، قيام للّه بود. نهضت براي خدا، ايمان به خدا پيروز كرد پيغمبر اكرم را. مايوس نشدن، استقامت كردن در راه خدا پيروزي را نصيب پيغمبر كرد. … «انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه» يك، فقط يك موعظه خداي تبارك و تعالي به وسيله رسول اكرم(ص) به شماها كرده است اينكه نهضت كنيد و براي خدا نهضت كنيد. اگر نهضت براي خدا باشد از شهادت خوف نيست. شكست در نهضتي كه براي خدا باشد نيست. مسلمين صدر اسلام ميگفتند اگر بكشيم بهشت است و اگر كشته شويم بهشت است.55
دو مطلب را در نظر بگيريد: يكي وحدت كلمه كه همه با هم باشيد و يكي براي خدا بودن كه قياممان و نهضتمان براي خدا باشد. خداي تبارك و تعالي دستور داده است به رسول اكرم(ص) كه بگو به امت ما كه من يك موعظه دارم فقط يك دانه موعظه و آن اين است كه براي خدا قيام كنيد، قيام كنيد براي خدا. «اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه» اگر چنانچه يك نفر هستيد و ميخواهيد براي خدا قيام كنيد، قيام كنيد. براي خدا باشد، اگر اجتماعي هم هست قيامتان براي خدا باشد. اين موعظهاي است كه خداي تبارك و تعالي به وسيله وحي براي ما ملت فرستاده و فرموده همين يك موعظه را من دارم. توي اين موعظه همه چيز هست. اگر چنانچه ملت قيام بكند و قيام براي خدا باشد اين ملت پيروز است.56
شايد اين وصفي كه براي حضرت صاحب ـسلام اللّه عليهـ ذكر شده است دنبال همين آيه شريفه كه ميفرمايد كه:«قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي»، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم. قيام واحد كه بالاترين قيام همان قيام آن شخص واحد است و همه قيامها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام للّه باشد. خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه: من فقط يك موعظه دارم به شما «قل انّما اعظكم بواحده»،به امت بگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه قيام كنيد و قيام للّه باشد، قيام للّه كنيد. البته آن حضرت قيام للّه ميفرمايند و آن للّهي كه و آن خلوصي كه براي ايشان هست براي ديگران نيست لكن شيعههاي بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروي از او بكنند در اينكه قيام كنند للّه، براي خدا. كه اگر قيام براي خدا باشد،اگر عمل براي خدا باشد، اگر نهضت براي خدا باشد، شكست ندارد براي اينكه آن چيزي كه براي خدا هست اگر در صورت هم خيال بشود كه شكست خورد به حسب واقع شكست نخورده است. حضرت امير ـسلام اللّه عليهـ با معاويه جنگ كردند و شكست خوردند لكن شكست نبود. اين شكست صوري، شكست حقيقي نبود چون قيام للّه بود، قيام للّه شكست ندارد . تا امروز هم او غالب است، تا ابد هم او غالب است.
خداي تبارك و تعالي ميفرمايد فقط يك موعظه ـهمه موعظهها را يك موعظهـ من دارم. پيغمبر اكرم واسطه، خدا واعظ، ملت متعّظ، من فقط يك موعظه، بيشتر از يك موعظه ندارم، «انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه» اينكه براي خدا قيام كنيد وقتي كه ديديد كه دين خدا در معرض خطر است براي خدا قيام كنيد. امير المومنين ميديد كه دين خدا در خطر است معاويه دارد وارونه ميكند دين خدارا، براي خدا قيام كرد.سيد الشهدا هم همينطور براي خدا قيام كرد. اين يك مطلبي است كه براي يك وقت نيست، موعظه خدا هميشگي است.57
اوّل مرتبه قيام است:«قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه». اصحاب سير هم اين را منزل اول دانستهاند؛ شايد هم مقدمه باشد و منزل نباشد. در منازل السائرين اين را منزل اوّل دانسته؛لكن ممكن است كه اين اصلاًمقدمه باشد، منزل بعد باشد. اول اين است كه يك وصيت، يك موعظه به وسيله? يك موجودي كه خودش يافته است [صادر ميشود] و ميفرمايد به آنها بگو كه «إنّما اعظكم بواحدة»: فقط يك موعظه، فقط اين كه قيام كنيد براي خدا. همه چيز از اينجا شروع ميشود، همه?مسايل از اين جا شروع ميشود كه «قيام للّه» باشد، انسان نهضت كند براي خدا، بايستد براي خدا، از اين خواب بيدار بشود. كانّه [امر ميكند]: به اين خوابها، به اينهايي كه افتادهاند آنجا و خوابند و بيهوش،بگو كه من به شماها يك موعظه دارم و آن اين است كه بلند شويد از جا براي خدا، قيام كنيد براي خدا. راه بيفتيد. و ما همين يك موعظه را هم تا حالا گوش نكردهايم، براي او راه نيفتادهايم. راه افتادنمان براي خودمان است؛ آنها هم كه خيلي خوب هستند باز براي خودشان.58
آن وصيتي كه خداي تبارك و تعالي به پيغمبر اكرم فرمود اين بود كه به مردم بگو من يك حرف دارم، يك موعظه دارم، هيچ ديگر من نميگويم، يك موعظه دارم: «قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه» نهضت كنيد براي خدا. يك نفري براي خدا نهضت كن، همه با هم براي خدا نهضت كنيد. شما براي خدا نهضت كرديد، دليلش اين است كه جان را گذاشتيد كف دست و راه افتاديد در خيابانها و فرياد كرديد اسلام، اين دليل بر اين است كه شما براي خدا كار كرديد، اگر اينكار براي خدا نبود، كسي جانش را نميداد. ميداني كه گلوله تفنگ دارد، مسلسل ميبندند، توپ مي آيد، تانك ميآيد، سرباز مسلح است، اين دليل بر اين است كه براي خدا كار انجام داديد. همين وصيتي كه خدا، موعظهاي كه خدا كرده است عمل شد «اعظكم بواحدة» اين يكي «انما اعظكم بواحدة» به ايشان بگو كه من فقط يك موعظه دارم و آن اينست كه نهضت شما، قيام شما براي خدا باشد. توي اين همه چيز هست، در اين يك كار و يك موعظه همهچيز هست. شما اين موعظه خدا را پذيرفتيد تا حالا، نگذاريد از دست برود، قيام شما لله باشد، براي خدا، از حالا به بعد هم جديت كنيد.59
«قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي» خداوند تعالي ميفرمايد كه به مردم ابلاغ كن كه من شما را به يك دعوت ميكنم، موعظه به يك چيز، واعظ خدا، واسطه رسول اكرم و ملت، همه ملتها، همه مخلوق، طرف موعظه قهراًماها هستيم و آن يك موعظه كه خداي تبارك و تعالي فرموده است و انبيا و اوليا و همين طور هم هست، اين يك موعظه اينست كه «ان تقوموا للّه» قيام كنيد و نهضت كنيد براي خدا.
اهل معرفت (شما طلبه هستيد، بايد به زبان طلبگي هم با شما عرض كنم) اهل معرفت ميگويند كه اول منزل سلوك «يقظه» است، يعني بيداري و به همين آيه تمسك ميكند. خواجه عبدالله انصاري از منازل الصالحين كه منازل اهل سلوك را ذكر ميكند اول منزل را منزل «يقظه» منزل بيداري ذكر ميكند و اين آيه شريفه را هم شاهد ميآورد. خدا فرموده است كه «ان تقوموا للّه»ايشان تعبيرش اين است كه بيدار بشويد، بيدار شدن هم يك قسم از قيام است و تمام نهضتهايي كه در عالم واقع ميشود آن هم قيام است، قيام از خواب، قيام از بيداري. قيام از خواب براي ما ها كه خواب هستيم و باز بيدار نشديم، ما ها كه براي شكر طبيعت بيهوش هستيم، در خواب غفلت هستيم و چشم و گوشمان همهاش متوجه به عالم طبيعت است. موعظه خدا به حسب قول اين مرد سالك اين است كه يك موعظه هست و آن اينكه بيدار بشويد از اين غفلت و از اين خوابي كه سنگين است، خوابي كه طبيعت غلبه كرده است بر ما و ما را خواب كرده است اول قدم اين است كه ما بيدار بشويم و توجه كنيم به اينكه عالم طبيعت چي هست وما در عالم طبيعت به كجا ميرويم؟در مسير هستيم همه؟اين مسير به كجا منتهي ميشود؟اين اوّل قدمي است كه براي كساني كه سلوك «الي اللّه»ميكنند، اول قدم اين است كه بيدار بشوند، غفلت را كنار بگذارند، توجه به معنويات بكنند، به ماوراي طبيعت بكنند. اين راه، يك راه طولاني است كه ما در اوايلش واقع هستيم و بايد سير بكنيم و تا آخر سير بكنيم. اگر در حال غفلت ما را سير دادند و ما بيدار شديم و راه رفتيم و راه را يافتيم و آن راهي كه خداي تبارك و تعالي فرموده است راه مستقيم است، راه «الياللّه» است، ما آن راه را طي كرديم از انحرافات كناره گرفتيم، توجه به خدا، توجه به احكام خدا كرديم. اين راهي كه قهراً ما را ميبرند با قدم اختيار، آن مقداري كه مربوط به اختيار است طي كرديم، وقتي كه از اينجا منتقل شديم به عالم ديگر همه? آنها سعادت، همه? آنها نور واين عالم دار ظلمت است: «ظلمات بعضها فوق بعض» (نور24/40) اگر ما تكليف خودمان را دانستيم و بيدار شديم و فهميديم كه بايد سير كنيم «الياللّه»، بايد مجاهده كنيم براي خدا، قيام كنيم براي خدا، و در همه ابعادي كه هستيم و داريم با تكليف خودمان، تكليفهايي كه خداي تبارك و تعالي به وسيله انبيا براي ما بيان فرموده است عمل بكنيم، راه مستقيم را طي بكنيم منتهي بشويم به سعادت.
يكي از قيام ها همان قيامي است كه ارباب سلوك ميگويند كه راجع به سير معنوي است. آيه را هم به حسب نظر آنها يا ناظر به آن است يا بعضي از مفاد آن است و يكي از چيزهايي كه ظاهر آيه است اين است كه نهضتهايي كه ميكنيد، قيام كه ميكنيد «للّه»باشد، «ان تقوموا للّه». «انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي» يعني خودتان هستيد، قيام كنيد «للّه» جمعيت هم كه هستيد گروهها هم كه هستيد باز قيامتان «للّه» باشد، فقط قيام نباشد. اين قيام را و اين نهضت را همه گروههايي كه در عالم هستند، چه اشخاصي كه انحراف دارند و چه اشخاصي كه ندارند، يك نهضتهايي دارند، لكن آنكه مورد موعظه است و خداي تبارك و تعالي به آن يك چيز موعظه كرده است بشر را، اين است كه قيامتان «للّه» باشد، آلوده نباشد.60
بياييد به يك موعظه?? خداوند گوش فرا دهيد، آنجا كه ميفرمايد:«قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي» همه قيام كنيد و براي خدا قيام كنيد، قيام فرادي در مقابل جنود شيطانيِ باطن خودتان و قيام همگاني در مقابل قدرتهاي شيطاني. اگر قيام و نهضت ما الهي و براي خدا باشد پيروز است.61
«قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي ثم تتفكّروا» در عالم، نهضتهاي زيادي واقع شده است و انقلابهاي بسيار، لكن اكثر، نهضتي بوده است از يك ظالمي بر ضد ظالم ديگر، از يك ستمكاري براي ستمكار ديگر. نهضت ها همچو نبوده است كه همه آنها نهضتهاي صحيح باشد بلكه غالباً نهضتهايي بوده است كه يك رژيم ظالمي ميآمده است و رژيم ظالم ديگر را از بين ميبرده است و خودش جايگزين آن ميشده است و به ظلم ادامه ميداده است. آن دستوري كه قرآن مجيد در چند كلمه فرمودهاند براي نهضت كه كيفيت نهضت بايد چه باشد، آن اين آيه شريفه است كه ميفرمايد: «انما اعظكم بواحدة»، خطاب ميفرمايد به رسول خدا كه بگو به امت كه من يك موعظه فقط دارم و آن اين است كه قيام بكنيد براي خدا، اگر يك نفر هستيد براي خدا قيام كنيد، اگر جمع هستيد براي خدا قيام كنيد. قيام براي خدا در مقابل تمام قيامهايي كه طاغوتي است و اگر براي خدا نشد شيطاني است. طاغوت است و اللّه. قيام هم يا براي خداست، يا براي غير خدا. آن قيام، قيام طاغوتي است، غلبه ظالمي بر ظالم ديگر، غلبه چپاولگري بر چپاولگر ديگر و قيامي كه خداي تبارك و تعالي دستور ميفرمايد، قيام للّه است. بايد ما توجه داشته باشيم كه اگر قيام للّه شد پشتوانهاش هم اللّه است. اگر شما براي خدا نهضت كرديد، براي خدا قيام كرديد، براي رفع ظلم قيام كرديد و براي اجراي احكام خداي تبارك و تعالي نهضت كرديد، خداي تبارك و تعالي هم باشماست.62
مسلمانها بايد از جا برخيزند، بايد قيام كنند. خدا فرموده است:«إنما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي» نگوييد تنها هستيم، تنهايي هم بايد قيام بكنيم، اجتماعي هم بايد قيام كنيم، با هم بايد قيام كنيم. همه موظفيم به اينكه براي خدا قيام كنيم و براي حفظ كشورهاي اسلامي قيام كنيم.63
براي خدا قيام كنيد: «انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه»، ـيكـ از تمام موعظهها، خداي تبارك و تعالي انتخاب كرده اين يك موعظه را «قل انما اعظكم بواحدة» يعني همين يكي را من موعظه ميكنم چون همه چيز تو اينجاست «انما اعظكم بواحده ان تقوموا للّه» همه چيز در قيام للّه است. قيام للّه معرفت اللّه ميآورد. قيام للّه فدايي براي اللّه ميآورد. قيام للّه فداكاري براي اسلام ميآورد. همه چيز در اين قيام للّه است و لهذا تنها موعظهاي كه انتخاب كرده خداي تبارك و تعالي از بين موعظهها همين موعظه است كه «ان تقوموا للّه مثني وفرادي» اجتماعي و انفرادي قيام للّه بكنيد. انفرادي براي وصول به معرفت اللّه، اجتماعي براي وصول به مقاصد اللّه.64
جديت كنيد كه كارهايتان براي خدا باشد، قيامتان للّه باشد: «اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي» موعظه يك موعظه است، يك موعظه، ميفرمايد كه به آنها بگو كه يك موعظه من دارم يعني خدا يك موعظه دارد به شما، اين است كه قيام كنيد براي خدا، قيامتان براي خدا باشد، نه قيامتان براي پيدا كردن يك عنواني ـنمي دانمـ يك جاهي، يك مقامي يا يك پولي، يك چه، نه اين طور نباشد. اگر قيام براي خدا باشد، پشتوانه خدا باشد يك طمأنينهاي در نفس پيدا مي شود كه ديگر شكست توي آن نيست، يك حالت نفساني در انسان پيدا ميشود براي اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است. آن كسي كه براي تبعيت از ذات مقدس حق تعالي حركت مي كند، اين مثل يك قطرهاي كه پشتوانهاش دريا، درياي غير متناهي، ماها چيزي نيستيم خودمان، قطره، از قطره هم كوچكتر هستيم اما اگر چنانچه متصل بشويم به آن دريا، درياي غير متناهي، حكم همان دريا را پيدا ميكنيم. … براي خدا قيام كنيد. يك نفري هم كه باشيد قيامتان قيام للّه وقتي باشد، قيام براي خدا باشد، آن وقت ارزش دارد يعني ارزش الهي دارد، فرادي باشد يا مثني «انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفرادي» خودتان را متصل كنيد به آن درياي لايزال و كارهايتان را كارهاي الهي كنيد، توجه به احكام خداي تبارك و تعالي داشته باشيد. اين نهضتها براي اين است كه احكام خدا جاري بشود. اين همه نهضتي كه هست كه حالا سالهايي است كه نهضت شده است، اين براي اين است كه حكم خدا در دنيا جاري بشود، حكم شيطان از اين دنيا بيرون برود. در ايران حكم شيطان جاري است، ميخواهند حكم خدا جاري باشد. شما كوشش كنيد كه در خودتان احكام خدا را جاري كنيد، تعبد داشته باشيد.65
موعظه خدا را يادآور ميشويم كه «ان تقوموا للّه مثني وفرادي ثم تتفكروا»؛ براي خدا قيام كنيد و از تنهايي و غربت نهراسيد، مساجد بهترين سنگرها و جمعه و جماعات مناسبترين ميدان تشكل و بيان مصالح مسلمين ميباشند.66
يكتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذير و در آن خط سير نما؛ «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي». ميزان در اوّل سير، قيام للّه است، هم در كارهاي شخصي و انفرادي و هم در فعاليتهاي اجتماعي.67
1. مجلسي، بحار الانوار، 74/74، كتاب الروضه، مواعظ النبي، باب4، ح3؛ مكارم الاخلاق/459.
2. كليني، كافي، 3/131، كتاب الايمان و الكفر، باب العباده، ح3.
3. وسائل الشيعه، 1/45، ابواب العبادات، باب9، ح1؛ كافي، 3/131، كتاب الايمان والكفر، باب العباده، ح5.
4. مجلسي، الاربعين/177، شرح حديث15، (با اين تفاوت كه در اين كتاب به جاي كلمه «حالة»، «وقت» آمده است)
5. فيض كاشاني، محجة البيضاء، 1/352.
6. همان.
7. صدوق، علل الشرايع/312، باب1، ح1.
8. امام خميني (ره)، سرّ الصلوة/74، 75.
9. وسائل الشيعه، 5/280، كتاب الصلاة، باب40، ح13.
10. امام خميني(ره)، شرح چهل حديث يا اربعين حديث/204 ، 205.
11. امام خميني(ره)، صحيفه نور، 17/220.
12. همان، 19/62 ، 63.
13. مصباح الشريعه، باب16؛ بحار الانوار، 82/136، كتاب الصلاة، باب49، ح16.
14. سرّ الصلاة/104ـ106.
15. مجمع البحرين، 1/457.
16. امام خميني(ره)، ولايت فقيه/89.
17. بحار الانوار،25/1 ـ103.
18. همان، 18/382، «باب اثبات المعراج ومعناه وكيفيته».
19. مجلسي، الاربعين/177، شرح حديث15.
20.علل الشرايع، 1/123، باب143، ح1.
21. ولايت فقيه/42، 43.
22. صحيفه نور، 2/76.
23. همان، 17/56.
24.همان، 16/100.
25. سرّ الصلاة/35 ، 36.
26. صدر المتألهين، الاسفار الاربعه، 6/133، موقف 2، فصل4.
27. امام خميني(ره)، شرح حديث جنود عقل و جهل/382.
28. بحار الانوار، 15/24، تاريخ نبينا، الباب الاول، ح44؛ همان، 25/22.
29. همان، 16/402، تاريخ نبينا،الباب الثاني عشر، ح1.
30. همان، 27/280 ، 281، كتاب الامامة، الباب السابع عشر، ح3 و5؛ همان، 25/17، الباب الاول، ح31.
31. امام خميني(ره)، مصباح الهدايه/55.
32. از جمله? اين احاديث، كافي، 1/413، كتاب الحجة، باب فيه نكت ونتف من التنزيل في الولايه، ح2.
33. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/480.
34. صاحب مجمع البيان در تفسير آيه72 سوره? احزاب اين قول را از ابنعباس و مجاهد نقل ميكند.
35. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/475 ، 476.
36. صحيفه نور، 19/158.
37. كافي، 1/299، كتاب الحجة، باب ما فرض اللّه ورسوله من الكون مع الائمه، ح6؛ همان،4 / 141، ح1.
38. امام خميني(ره)، آداب الصلاة/321.
39. مستدرك الوسائل، كتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب2، ح13.
40. همان، ح5 و14.
41. سيد بن طاووس(ره) در فلاح السائل به نقل از كتاب اللؤلؤيات در احوالات امام حسنبن علي(ع)، آورده است.
42. بحار الانوار، 77/346، كتاب الطهارة، ابواب الوضوء، باب34، ح34.
43. مستدرك الوسائل، كتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب2، ح35.
44. آداب الصلاة/111 ، 112.
45. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/659.
46.همان/346.
47. شرح حديث جنود عقل و جهل/183 ، 184.
48. صحيفه نور، 1/3.
49. همان، 3/202 ، 203.
50. همان/243.
51. همان، 4/94.
52. همان/252 ، 253.
53. همان، 5/61.
54. همان/91.
55. همان، 6/141 ، 142.
56. همان/197.
57. همان، 7/36 ، 37.
58. امام خميني(ره)، تفسير سوره حمد/145 ، 146.
59. صحيفه? نور، 7/145.
60. همان، 9/279 ، 280.
61. همان، 10/221 ، 222.
62. همان، 13/32.
63. همان، 16/201.
64. همان، 18/109.
65. همان، 19/18 ، 19.
66. همان، 20/127.
67. همان، 22 / 35.