هر انسان با معرفت و انديشهمندى چون به كردار گذشته خود نظر افكند، بىشك خويش را در برابر وجدانش شرمسار و در پيشگاه با عظمت آفريدگار گناهكار مىيابد. اگر شخصى را اين حال نباشد يا غافل و بىفكر است يا بىمعرفت.
اين حال كه از آن به يقظه يا هشيارى وجدان تعبير مىكنند، مبدأ حركتى است روحانى كه از آگاهى برمىخيزد و انسان را به بازگشت به خداى مهربان و جبران خسران گذشته وا مىدارد، در حالى كه با نوعى بيم و خشيت همراه است.
بيمى كه در اين هشيارى و تنبّه آدمى را در بر مىگيرد، بيم از جزاى عمل و اجراى عدالت الهى است كه سنّتى است جارى و همگانى. از سوى ديگر انسان مؤمن باور دارد كه خداى مهربان براى آنكه بندگان خطاكارش در حال بيم و ترس نمانند، درى از رحمتِ فراگيرش را به روى آنان گشوده و اميدوارشان كرده تا از مهر و عنايتش روى برنتابند و با همه گناه و خطايى كه دارند به سويش توجّه نمايند و توبه كنند؛ چنان كه مىفرمايد: «تُوبُوآ اِلَى اللّهِ جَمِيعًا اَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(1).
اينك به تفصيل مطلب مىپردازيم:
در اصطلاح حالى است روحى كه از رسيدن مكروهى يا از دست دادن محبوبى پديد مىآيد(2). تا خوف در دل است انسان پيرامون گناه نمىگردد، امّا همين كه خوف از دلش برفت راه گم كند و به بيراهه گرفتار آيد(3).
خوف از علم و معرفت به وجود آيد: نخست علم و اطلاع بنده به خطاهاى خود، و غفلتى كه داشته و گناهانى كه مرتكب شده و با وجود اين همه تقصير، هميشه نعمت و رحمت حق شامل حالش بوده. مَثَل او چون كسى است كه از پادشاهى خلعت و نعمت بسيار دريافت كرده باشد، آن گاه در حرم و خزانه او خيانت كند، ناگاه متوجه شود كه پادشاه، او را در آن حال مىديده است و در ضمن داند كه آن مَلِك غيور است و منتقم. چنين است حال انسان در پيشگاه خداى حىّ حاضر؛ در اين هنگام آتش خوف در جان وى پديد آيد، چون احساس مىكند ديگر هيچ قرب و منزلتى نزد پروردگار نخواهد داشت.
دوم معرفت: وقتى بنده صفات حق تعالى و جلال و بزرگى و توانايى او را شناخت و دانست كه اگر بارى تعالى همه عالم را هلاك كند يك ذرّه از مملكت او كم نشود به ناگاه آتش خوف در دلش افتد(4).
چگونه بنده از خداى نترسد و حال آنكه نه سرانجام كار خويش داند و نه براى او عملى است تا با توسّل به آن استحقاق خلاصى يابد و نه قدرت بر انجام كارى دارد و نه گريزگاهى براى اوست(5).
امام صادق عليهالسلام فرمود: مؤمن ميان دو ترس قرار دارد: 1ـ گناهى كه انجام داده و نمىداند خدا درباره او چه مىكند. 2ـ عمرى كه باقى مانده و نمىداند چه گناهانى كه مايه هلاك اوست مرتكب مىشود، پس هر دم ترسان است و جز ترس اصلاحش نكند(6).
بنا به نقل علامه مجلسى(7) علما بر اساس حالات بنده، انواعى را بدين شرح براى خوف برشمردهاند:
خوف، خشيت، وجَل، رهبت و هيبت.
خوف براى گناهكاران، خشيت براى عالمان، وجل براى فروتنان، رهبت براى عبادتكنندگان و هيبت براى عارفان است.
امّا خوف به خاطر ارتكاب گناه است؛ چنان كه خداوند مىفرمايد: «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ»(8). خشيت به خاطر ديدن قصورى است كه بنده در انجام عبادات مىكند، خداىتعالى مىفرمايد: «اِنَّما يَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ»(9)، امّا وجل به خاطر ترك خدمت است. در قرآن مىفرمايد: «الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(10). رَهبت به سبب كوتاهى در انجام عبادات است، چنان كه مىفرمايد: «يَدعُونَنَا رَغَبا وَ رَهَبا»(11). هيبت به خاطر مشاهده حق هنگام كشف اسرار است: «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفسَهُ»(12).
ثمره خوف، در دل و تن و جوارح است.
ثمره خوف در دل اين است كه عبد را توان پرداختن به شهوات نيست، بلكه حال دل در خوف، خضوع و خشوع است و تمام مدت در حال مراقبه و محاسبه و دقّت به عاقبت خويش است و چيزى از صفات رذيله چون كبر، حسد و شَرَه در وجودش باقى نماند. ثمره آن در تن، شكستگى و زردى چهره است. و ثمره آن در جوارح، نگه داشتن آن از ارتكاب معاصى و رعايت ادب در طاعت پروردگار است.
خوف اگر از شهوات باز دارد عفّت، اگر از حرام باز دارد وَرَع، اگر از شبهات باز دارد تقوا و اگر از هر چه جز زادراه آخرت است باز دارد، صدق ناميده شود(13).
با توجّه به آنچه گذشت، خوف از احوالى است كه وجود آن ضرور است. «انسان مؤمن سزاوار است از خداوند بترسد، گويى كه اِشراف بر جهنّم دارد و بدو اميدوار باشد، گويى از بهشتيان است»(14). در واقع بهترين كارها، رعايت اعتدال در خوف و رجا است(15).
اينك بجاست حديثى كه امام سجاد عليهالسلام به نقل از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله آوردهاند ذكر شود:
رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: منجيات به سه دسته تقسيم مىشود.
گفتند: اى رسول خدا! منجيات چيست؟
حضرت فرمود: ترس از خداوند در كارهاى پنهانى، گويى كه تو او را مىبينى. اگر تو او را نبينى، او تو را مىبيند. رعايت عدل در خشنودى و خشم، و ميانهروى در توانگرى و فقر(16).
و در دعاى صحيفه است:
اين جايگاه كسى است كه در ميان بيم و اميد به تو ايستاده و تو شايستهتر كسى هستى كه به او اميد ورزد و سزاوارتر كسى كه از او بترسد و پروا كند(17). اى كه خطاكاران از بيم تو بهشدّت مىگريند(18)، قلبم را به خوف و هراس از خود نشاط بر عملش ده(19) و ترس و وحشت اندوه از عذاب را روزىام كن(20)، تا به سبب بيم و خوف از سيّئات در امان مانم(21).
تذكر: حكيم طوس، خواجه نصير الدين با استناد به آيهاى از قرآن بر اين باور است كه: سالك چون به درجه رضا رسد خوف او به امن بدل شود(22): «اُولـئِكَ لَهُمُ الاْءَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»(23).
نويسنده گويد اين سخن تمام نيست؛ زيرا چنان كه پيشتر گفتيم، خوف از علم به قصور يا تقصير خود و معرفت به عظمت و عزّت حق تعالى دست مىدهد و در حال رضا هم اين علم و معرفت هست و بلكه افزايش مىيابد؛ امّا حال رضا بنا به تعريفى كه خواجه خود كرده «خشنودى است و آن ثمره محبت است و مقتضاى عدم انكار است، چه در ظاهر و چه در باطن، چه در دل و چه در قول و چه در فعل»(24).
رجا در لغت به معناى اميد داشتن است(25) و در اصطلاح، دل بستن به چيزى دلخواه كه در آينده حاصل خواهد شد(26).
گفتهاند رجا ايمنى دل است به جود كريم و رؤيت جلال است به چشم جمال و شادى دل است به وعدههاى نيكو(27).
خوف و رجا به سان دو قدماند براى سالكان كه بدان قطع منازل و مراحل كنند، گاهى به قدم خوف از مهلكه سستى و سكون مىگذرند و گاهى به قدم رجا از ورطه يأس و قنوط عبور مىكنند(28).
حضرت على عليهالسلام شخصى را ديد كه از بسيارىِ گناهانش از آمرزش نااميد بود. به او فرمود: «نوميد مشو كه رحمت او از گناه تو عظيمتر است»(29).
آرى رجا انسان را به طاعت مىكشاند، همانگونه كه خوف از معصيت باز مىدارد.
گويند: عبادت خداى تعالى به اميد فضل و كرم، نيكوتر از عبادت اوست با هراس از عقوبت؛ چرا كه از اميد محبّت خيزد و از خوف بيم نفرت(30).
امام صادق عليهالسلام فرمود: پدرم مىفرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست، جز آنكه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد. اگر وزن شوند، هيچ يك بر ديگرى افزون نباشد(31).
رجا سه گونه است: 1ـ انسانى كه نيكى كند و اميدوار است كه مورد قبول حق واقع شود. 2ـ انسانى كه كار ناپسند كند و سپس به درگاه حق تعالى توبه كند و اميدوار باشد كه خدا او را بيامرزد. 3ـ انسانى كه رجاء كاذب دارد؛ يعنى پيوسته مرتكب گناه مىشود و اميد دارد كه خداى تعالى او را بيامرزد.
در اين باب سخن حضرت صادق عليهالسلام نقل كردنى است. يكى از اصحاب گويد: به امام صادق عليهالسلام عرض كردم: مردمى هستند كه گناه مىكنند و مىگويند ما اميدواريم و همواره چنين هستند تا مرگشان فرا رسد.
حضرت فرمود: ايشان مردمى هستند كه آرزوهايشان آنان را به اين سو و آن سو مىبرد و دروغ مىگويند، اميدوار نيستند، هرگاه كسى به چيزى اميدوار باشد آن را طلب كند، و هرگاه از چيزى بترسد از آن بگريزد(32).
«رجا شامل فوايد بسيارى است، باعث ترقى درجات كمال شده و بر سرعت سير در طريق وصول به مطلوب مىافزايد: «يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ * لِيُوَفِّيَهُمْ اُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»(33). نيز رجا مقتضى حُسن ظن است به مغفرت و عفو بارى تعالى و ثقت به رحمت او: «اُولـئِكَ يَرجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ»(34).
حضرت سجاد عليهالسلام قطع اميد از آنچه در دست مردم است و تنها اميدوار بودن به خداى وهاب را متذكر مىشود. اين اميد تنها براى متاع دنيوى نيست، بلكه به مشكلات روحى نيز توجّه دارند كه مىفرمايند:
«الهى چون غم و اندوه سينهام را بفشارد تو دلخوشى منى وچون محروم گردم تو محل اميد منى و چون غم و غصه و مصيبت بر من هجوم آورد پناهم به توست»(35).
«اى خداى من آن را كه جز تو عطاكنندهاى نمىيابد نا اميد مكن و كسى را كه به وسيله احدى جز تو يارى نشود خوار مگردان»(36).
«پروردگارا گناهانم مرا از تو مأيوس مىگرداند و علم من به رحمت واسعهات مرا از ترست ايمن مىگرداند، پس خدايا بر محمّد و آل محمّد درود و رحمت فرست و اميدى كه به تو دارم تحقق بخش و خوفى را كه از تو دارم راست مدار و چنان كه به تو حسن ظن دارم با من رفتار كن اى مهربانترين مهربانان»(37).
«غير تو كسى را نمىخوانم و به غير حضرتت به احدى اميد ندارم»(38).
بايد توجّه داشت رجا و تمنّى، معنايى نزديك به هم دارند و گاه در فارسى آن دو را مترادف مىگيرند؛ امّا ميان آن دو فرق است، تمنّى صاحبش را به كاهلى كشاند و رجا به عكس، او را به جدّ و جهد وا مىدارد(39)؛ چنان كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «مؤمن مؤمن نباشد تا آنكه ترسان و اميدوار باشد، و ترسان و اميدوار نباشد تا آنكه براى آنچه مىترسد و بدان اميدوار است عمل كند»(40).
نتيجه اينكه بايد به وظايف عمل كرد و تكاليف شرعى را انجام داد، سپس اميدوار بود.
علامت صدق رجا تهيه اسباب وصول است و آن دو چيز است: توجّه به خداى تعالى و گسستن دلبستگيها و موانع كه قرآن در اين باره به نفى شرك و عمل صالح تعبير كرده است(41):
«فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا»(42).
طبيعت مادى انسان در زندگى دنيوى كه محيط تزاحم و برخورد است كم و بيش لغزش و گناه را پيش مىآورد؛ زيرا از يك سو انسان را غفلت از حق فرا مىگيرد، و از ديگر سو گاه گرفتار خواهشهاى نفسانى مىشود و به ورطه خطا مىافتد، و گاه فريب اين سراى غرور را مىخورد و از فرمان خدا سرپيچى مىكند.
بىگمان بنده آلوده به گناه نمىتواند به پيشگاه قرب الهى بار يابد و از رحمتش بهرهمند گردد؛ زيرا پس از گناه محجوب است و مهجور، آلوده است و دور افتاده. امّا خداى رحمان درِ توبه را به روى بندگانش گشوده و آنان را امر به بازگشت از خطا كرده است(43)، تا در ظلمت معصيت نمانند و به راه رستگارى و فلاح درآيند.
عزالدين محمود كاشانى(44) (م 735) درباره توبه مىنويسد:
اميرالمؤمنين على عليهالسلام گفته است: «العَجبَ مِمَّن يَقنَطُ وَ مَعَهُ النَّجاة». پرسيدند: «و ما النَّجاةُ؟»
گفت: «التوبةُ و الاستغفار» و چون سبب رهايى نفس از مهالكِ ذنوب توبه است، كوتاهى و به تأخير انداختن آن، ظلم به نفس است: «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأؤلـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(45).
اكنون كه ضرورت توبه را دانستيم بديهى است كه براى سالك الى اللّه كه در پى كسب معرفت بيشتر است، توبه نخستين گام اين حركت است؛ زيرا تا شخص قصد بازگشت به سوى خداى مهربان نكند گام در راه نگذاشته و رو به مقصد متعال نكرده است.
توب و توبه و متاب به معناى بازگشت از گناه و رجوع به حق تعالى است(46)، با پشيمانى از معصيت و ترك اصرار بر آن و اداى همه حقوق الهى(47). حقيقت توبه آن است كه رونده به سوى خدا از آنچه مانع وصول به محبوب حقيقى است، از مراتب دنيا و عقبى، اعراض نمايد و رو به سوى او آورد(48).
اهميت توبه در طىّ مقامات عرفانى به آن حد است كه خداى تعالى خود را دوستدار توبهكنندگان معرفى كرده(49) و در احاديث و كتب اهل سلوك براى آن مقدمات و شرايطى برشمردهاند كه نقلش لازم است:
مقدمه توبه يقظه است كه نخستين قدم در راه بازگشت از گناه است، و در بعضى كتب با نام «تنبيه»(50) از آن ياد شده كه از نظر مفهوم به هم نزديك است.
يقظه حالى است كه در ابتداى توبه ـ كه خود سرآغاز حركت عرفانى است ـ به سالك دست مىدهد و او را از خواب غفلت بيدار كرده، به خطاهايش آگاه مىسازد، چنان كه امام زينالعابدين عليهالسلام مىفرمايد:
«پروردگارا ما را از خوابى كه سبب گرايش به او (شيطان) است بيدار كن و به توفيق خود ما را در مسير مبارزه با او يارى ده»(51).
سپس حالت ندامت به او دست مىدهد و او را به بازگشت از گناه و توجّه به حق تعالى وا مىدارد. در طلب چنين حالى است كه حضرت زينالعابدين عليهالسلام مىفرمايد:
«اگر پشيمانى در پيشگاه حضرتت توبه است، پس من از همه پشيمانترم»(52).
حال كه با قلبى شكسته و دلى پر از اميد به سوى او باز مىگرديم بايد عزمى راسخ داشته باشيم كه ديگر قدم در اين راه نگذاريم و پيرامون گناه نگرديم، چنان كه سيدالساجدين تعليم مىدهند:
«بارالها در موقعيتى كه در آنم از گناهان بزرگ و كوچكم و از گناهان پوشيده و آشكارم و از لغزشهاى گذشته و تازهام به سويت باز مىگردم، مانند بازگشت توبهكنندهاى كه خيال گناه در درونش نگذرد و فكر برگشتن به گناه را به خاطرش راه ندهد»(53).
اهل معرفت توبه را سه نوع دانستهاند بر حسب ميزان معرفت توبهكنندگان:
توبه عام كه همه بندگان را شامل مىشود و آن توبه گنهكاران است.
توبه خاص كه ويژه انبياى سلف است، توبه ايشان از ترك اولى باشد؛ زيرا ترك اولى شايسته آنان نيست، توبه حضرت آدم و ديگر انبياء از اينگونه است.
توبه اخص كه براى مقربان خاص است و آن از دو چيز بوَد: اول، توجّه به غير حق تعالى كه مقصد اصلى ايشان است گناه محسوب مىشود. توبه پيامبر صلىاللهعليهوآله آنجا كه فرمود: «و اِنَّهُ لَيُغانُ على قَلبى و اِنّى لاَءَستَغفِرُ اللّهَ فِى اليَومِ سَبعينَ مَرَّةً»(54) از اين نوع است(55)، و ديگر، رضايت به مرتبهاى كه از آن بايد گذشت و به مراتب بالاتر دست يافت(56).
توبهكننده بايد عيوب افعال خود را ببيند؛ يعنى به هيچ يك از افعالش به ديده استحسان ننگرد، بلكه آن را معيوب و ناتمام بيند؛ چرا كه به هر حال خالى از حظوظ نفسانى نيست. او بايد پيوسته نفس خود را به محاسبه كشد و به بررسى افعالى كه از وى صادر مىشود بپردازد. او بايد بداند كه هر آن و لحظه پروردگار مراقب حركات، سكنات و نيّات اوست. پس همانطور كه در ظاهر از ارتكاب گناه خوددارى مىكند و شرم دارد، در باطن نيز بايد مراقب نيّات و خواطر خود باشد تا ظاهر و باطن يكى گردند(57).
1ـ اداى فرايض؛ يعنى تمام واجبات شرعى را در اوقات و ساعات معيّن شده انجام دهد و از منهيات بپرهيزد.
2ـ قضاى مافات: هر آنچه در گذشته از انجامش سرباز زده، حال قضايش را به جا آورد. بنابراين بايد روزههاى قضايش را بگيرد، نمازهاى فوت شده را جبران كند و مخصوصا حق النّاس را كه بر ذمّه اوست ادا نمايد.
3ـ طلب حلال: بايد در خوردنيها و پوشيدنيهايش دقت نمايد كه شبههاى در آن نباشد؛ چرا كه تصفيه آن در تصفيه باطن اثر زيادى دارد و شرع بر التزام آن تأكيد نموده كه «طَلَبُ الحَلالِ فَريضَةٌ بعدَ الفَريضَة».
4ـ ردّ مظالم؛ يعنى آنچه از حقوق ديگران كه بر عهده اوست ادا شود. اگر اين مظلمه از قبيل اموال باشد بايد بازگردانده شود، اگر از قبيل جنايت باشد بايد با قصاص يا ديه ذمّه خود را از آن برى گرداند(58).
بايد دانست كه حقالناس دامنه گستردهاى دارد و شامل پدر و مادر، معلّم، مصاحبان، همسايگان و غير آنان مىشود كه تفصيل آن در رساله حقوق حضرت سجّاد عليهالسلام آمده است و به رعايت اختصار از آن در مىگذريم. گفتنى است كه توبه حق النّاس فقط اداى ما فى الذمّه به آن شخصى است كه وامدارش مىباشيم و تنها با استغفار پذيرفته نمىشود. حق پيامبر و ائمه معصومين عليهمالسلام اين است كه آنان را واجب الاطاعة بدانيم و تعليماتشان را كه همان راه و رسم سلوك الى اللّه است پذيرا باشيم.
5ـ مخالفت با نفس: كه رياضت دادن نفس است در برابر شهوات و خواستههايش(59).
هرگاه توبه با شرايطش انجام گرفت نتايجى در پى دارد كه در حديثى(60) به شرح زير ذكر شده است:
1ـ پاك شدن گناهان: توبهكننده از گناه تمام گناهانش پاك مىشود؛ مانند كسى كه مرتكب هيچ گناهى نشده(61).
معاوية بن وهب گويد: شنيدم حضرت صادق عليهالسلام مىفرمود: چون بنده توبه نصوح كند خدا او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پردهپوشى كند.
گفتم: چگونه بر او پردهپوشى كند؟
فرمود: همهگناهانى كه دو فرشته موكّل او برايش نوشتهاند، از يادشان ببرد و به اعضاى بدن او وحى كند كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعههاى زمين كه در آن مرتكب گناه شده مىفرمايد: گناهانى را كه بر روى تو انجام داده است پنهان كن. پس خداى را در حالى ملاقات مىكند كه هيچ چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد موجود نيست(62) و تمام گناهان او پاك شده است.
2ـ برخوردارى از محبّت الهى: در قرآن مىفرمايد: «خداوند توبهكنندگان را دوست دارد»(63).
محمّد بن فضيل گويد: از حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام درباره آيه «توبه كنيد به سوى خدا توبه نصوح» پرسيدم؟ فرمود: بنده بايد از گناه توبه كند و ديگر به آن باز نگردد. محبوبترين بندگان نزد خداوند كسانى هستند كه در فتنه گناه واقع شوند و بسيار توبه كنند(64).
البته اين بدان معنى نيست كه ما خود را به مهلكه گناه افكنيم و سپس توبه كنيم، بلكه اگر به گناهى آزموده شديم راه بازگشت براى ما باز است و خدا بازگشتكنندگان به سويش را بسيار دوست دارد؛ امّا پر واضح است كه اگر پيرامون گناه نگرديم كارى است با فضيلتتر؛ چنان كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: كسى كه خود را آلوده به گناه نكرده بهتر است از آنكه گناه كند و توبه نمايد(65).
3ـ تبديل سيئات به حسنات: در قرآن مىفرمايد: «خداوند بديهايشان را به خوبى تبديل مىكند»(66). همانند اين مضمون در كتاب مصباح الهدايه نيز آمده است كه بيانگر تشابه اين معنى در ادعيه و سخنان عارفان است.
به نظر نويسنده توبه تنها عبادتى فردى نيست كه بايد در خلوت دل به آن پرداخت، بلكه ظهور واقعى آن در عرصه اجتماع است. سالك در هر موقعيّت و مقام اجتماعى كه قرار دارد در صورت ارتكاب خطايى بايد از اين رمز فلاح بهره جويد و نه تنها در پيشگاه الهى توبه نمايد، بلكه اگر در اداى وظايفش قصور يا تقصيرى كرده از بندگان خدا پوزش طلبد و درصدد جبرانِ مافات برآيد؛ زيرا يكى از شرايط توبه اداى حقوق ضايع شده ديگران است. بنا به توصيه امام سجاد عليهالسلام جامعه محل اجراى مكرمتهاى اخلاقى است. حضرت مىفرمايد:
«پروردگارا! خويهاى عالى را به من عطا فرما... صفاتى چون گستردن عدل و داد، فرو نشاندن خشم، نرمخويى، فروتنى، خوشرفتارى و وقار... گفتن سخن حق اگر چه سخت باشد، كم شمردن نيكى خود در گفتار و كردار اگر چه بسيار باشد، بسيار شمردن بدى در گفتار و كردار اگر چه كم باشد»(67).
بنابراين نبايد از گفتن سخن حق سر باز زد، گر چه ظاهرا به زيان ما باشد؛ زيرا خير و صلاح جامعه بسى پر اهميتتر از منافع شخصى است و در پايان بايد به خدا پناه برد و قدرت انجام دادن چنين كارى را از او خواست چنان كه حضرت مىفرمايد:
«اينك در مقام پناه آورنده به تو و اقراركننده به گناه ايستادهام»(68)». «بارخدايا به تو پناه مىبريم از فتهانگيزيهاى شيطان و از حيله و مكرهاى گوناگونش و از تكيه كردن به آرزوها و وعدهها و فريب او و در افتادن به دامهايش»(69).
1ـ جرجانى، على بن محمّد، التعريفات، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
2ـ ترجمه رساله قشيريه با تصحيحات بديع الزمان فروزانفر، چاپ چهارم: انتشارات علمى ـ فرهنگى، 1374.
3ـ غزالى، امام محمّد، كيمياى سعادت، به كوشش حسين خديو جم، چاپ چهارم: شركت انتشارات علمى ـ فرهنگى، 1368.
4ـ حرّ عاملى، محمّد بن حسن، وسائل الشيعه، چاپ سوم: تهران، مكتبة الاسلاميه، 1396ق.
5ـ طوسى، خواجه نصيرالدين، اوصاف الاشراف، تصحيح سيد نصراللّه تقوى، مطبعه دولتى آلمان در برلين به چاپ عكسى 1306ش.
6ـ كاشانى، عزالدين محمود، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، تصحيح استاد جلال الدين همايى، قم، چاپخانه ستاره.
7ـ كلينى، محمّد بن يعقوب، اصول كافى، ترجمه سيد هاشم رسولى، تهران، كتابفروشى علميه اسلاميه، بىتا.
8ـ شبسترى، محمّد بن عبدالكريم، گلشن راز، با مقدمه و تصحيح صمد موحّد، تهران، كتابخانه طهورى، 1368.
9ـ بيهقى، احمد بن على، تاج المصادر، تصحيح هادى عالمزاده، تهران، 1366.
10ـ مجلسى، محمّد باقر، بحارالانوار، چاپ دوم: بيروت، مؤسسة الوفا، 1403ق.
11ـ صحيفه سجّاديه، با مقدمه سيد محمّد حسين الحسينى الجلالى.
1 ـ نور / 31.
2 ـ جرجانى، التعريفات.
3 ـ رساله قشيريه، ص 193.
4 ـ محمّد غزالى، كيمياى سعادت، ص 401.
5 ـ قال النبى صلىاللهعليهوآله : «... كَيفَ لا يخافُ العبدُ وَ هُوَ غَيرُ عالمٍ بما تُختم صحيفته و لا لَهُ عَمَل يَتَوسَّلُ بهِ استحقاقا و لا قُدرة له عَلى شَىءٍ وَ لا مَفَرّ...» (بحارالانوار، ج 67، ص 391).
6 ـ عَن ابى عبد اللّه عليهالسلام قال: «المؤمنُ بين مخافَتين: ذَنبُ قَد مَضى لا يَدرى ما صنع اللّهُ فيهِ و عمرٌ قَد بَقِىَ لا يَدرى ما يكتَسِبُ فيهِ مِنَ المَهالِكِ، فَهُوَ لا يُصبِحُ اِلاّ خائفا وَ لا يُصلِحُهُ اِلاَّ الخَوفُ» (الكافى، ج 3، ص 114).
7 ـ انواع الخوف خَمسةُ، خوف و خشية و وَجَل و رَهبَة وَ هيبَه، فَالخوفُ للعاصينَ وَ الخَشيَةُ للعالمين وَ الوجل للمُخبِتين و الرهبة للعابدينَ و الهيبَةُ للعارفينَ، أما الخوف فَلاِءجلِ الذُّنوب قال اللّه عز و جل: «وَ لِمَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» و الخَشيةُ لاِءَجلِ رؤيَةِ التَقصير، قال اللّه عز و جلّ: «اِنَّمَا يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» و أمّا الوجل فلأجل ترك الخدمة، قال اللّه عزّوجلّ: «الَّذينَ إذا ذُكِرَ اللّه وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» و الرهبة لرؤيَةِ التَقصير قال اللّه عز و جل: «يَدعُونَنَا رَغَبا وَ رَهَبا» و الهيبة لاِءجلِ شهادة الحقِّ عند كشفِ الأسرار قال اللّه عز و جلّ: «و يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفسَهُ». (بحارالانوار، ج 67، ص 380).
8 ـ الرّحمن / 46.
9 ـ فاطر / 28.
10 ـ انفال / 2.
11 ـ انبياء / 90.
12 ـ آل عمران / 30.
13 ـ كيمياى سعات، ص 402.
14 ـ «ينبغى للمؤمنِ أن يخافَ اللّهَ خَوفا كأنّه مُشرفٌ على النّارِ، وَ يَرجوه رجاءً كأنّه من أهل الجنّه...» (وسائل الشيعه، ج 11، ص 112).
15 ـ «خَيرُ الأعمال اعتدال الرّجاء و الخوف» (غرر الحكم، ص 66).
16 ـ على بن الحسين عليهالسلام قال: قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله : «ثلاثٌ منجياتٌ و ثلاثٌ مهلكاتٌ. قالوا يا رسولَ اللّه! مَا المنجيات؟ قال: خوفُ اللّهِ فى السِّرِّ، كَأنَّكَ تَراهُ. فإن لَم تَكُن تَراهُ، فانَّهُ يَراكَ، و العدلُ فى الرّضا و الغَضَب، و القَصدُ فِى الغنا و الفقر... (بحارالانوار، ج 67، ص 7).
17 ـ «و هذا مقامُ مَن... واقفا بين الرَّغبةِ اِليكَ وَ الرَّهبَةِ منكَ، اَنتَ أَولى من رَجاهُ و احقّ مَن خَشيَهُ و اتَّقاه». (دعاى 32، ص 331).
18 ـ «يا مَن لِخيفَتِه يَنتَحِبُ الخاطِئون» (دعاى 24، ص 374).
19 ـ «و انعَشهُ بِخوفِكَ و بالوَجَلِ مِنكَ» (دعاى 43، ص 450).
20 ـ «ارزُقنى خَوفَ غَمِّ الوَعيدِ» (دعاى 44، ص 452).
21 ـ «و آمَنَ مِنَ السَّيِّئاتِ فَرَقا وَ خَوفا» (دعاى 42، ص 452).
22 ـ خواجه نصيرالدين طوسى، اوصاف الأشراف، ص 38.
23 ـ انعام / 82.
24 ـ اوصاف الأشراف، ص 61.
25 ـ تاج المصادر، ص 90.
26 ـ رساله قشيريه، ص 199؛ التعريفات، ص 48.
27 ـ رساله قشيريه، ص 199.
28 ـ عزالدين محمود كاشانى، مصباح الهدايه، ص 395.
29 ـ كيمياى سعادت، ص 386.
30 ـ همان، ص 385.
31 ـ عن أبى عبداللّه عليهالسلام قال: «كان أبى عليهالسلام يَقولُ: اِنَّه ليس مِن عبدٍ مَؤمنٍ اِلاّ فى قَلبِه نورانِ: نورُ خيفَةٍ و نورُ رَجاءٍ لَو وُزِنَ هَذا لَم يَزِدْ عَلى هذا» (الكافى، ج 3، ص 110).
32 ـ عَمَّن ذَكَرَهُ عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: قلتُ لَه قومٌ يعملون بالمعاصى و يقولون نرجو، فلا يزالون كذلك حتّى يأتيَهُم المَوتُ. فقال: «هؤلاءِ قومٌ يَتَرجّحونَ فِى الأمانىّ، كَذَبوا لَيسوا براجينَ، مَن رَجا شيئا طَلَبَهُ و من خافَ مِن شَىءٍ هَرَبَ مِنهُ» (وسائل الشيعه، ج 15، ص 216).
33 ـ فاطر / 30-29.
34 ـ بقره / 218.
35 ـ «اللّهُمَّ اَنتَ عُدَّتى اِن حَزِنْتُ وَ اَنتَ منتجعى اِن حُرِمتُ، وَ بِكَ استِغاثَتى اِن كُرثتُ».
36 ـ الهى لا تُخَيِّب من لا يَجِدُ مُعطيا غَيرَكَ، وَ لا تَخذُل مَن لَمْ يَستَغنِ بِاَحَدٍ دونَكَ» (دعاى 24، ص 377).
37 ـ اللّم اِنَّ ذنوبى تُؤيِسُنى اَن اَرجوكَ، و اِنَّ عِلمى بسِعَةِ رَحمَتِكَ يُؤمِّنُنى اَن اخشاكَ، فَصَلِّ على محمّد و آل محمّد، وَ حقِّق رَجائى لَكَ وَ كذِّب خوفى مِنكَ وَ كُنْ عِندَ حُسنِ ظَنّى بِكَ يا اَرحَمَ الرَّاحِمينَ» (صحيفة السجادية الجامعه، دعاى 37، ص 84).
38 ـ «فلا اَدعو سِواكَ، و لا اَرجُو غَيرَكَ» (دعاى 38، ص 437).
39 ـ رساله قشيريه، ص 199.
40 ـ عن الحسن بن أبى سارَةَ قالَ: سمِعتُ أبا عبداللّه عليهالسلام يَقولُ: «لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمنا حتّى يكونَ خائفا راجيا، و لا يكونُ خائفا راجيا حتّى يكونَ عامِلاً لِما يَخافُ وَ يَرجُوا» (الكافى، ج 3، ص 113).
41 ـ مصباح الهداية، ص 395.
42 ـ كهف / 110.
43 ـ «اَنتَ الَّذى فَتَحتَ لِعِبادَكَ بابا الى عَفوِكَ وَ سَمَّيتُهُ التوبة. و جعلتَ على ذلك الباب دليلاً من وحيِكَ لئلاّ يضلّوا عنه، فقلت ـ تبارك اسمُك ـ (توبوا الى اللّه توبةً نصوحا)» (دعاى 20، ص 351).
44 ـ مصباح الهداية، ص 366.
45 ـ حجرات / 11.
46 ـ تاج المصادر؛ معجم مقاييس اللغة، ماده «ت و ب».
47 ـ التعريفات، ص 32.
48 ـ گلشن راز، ص 258.
49 ـ «انَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ المُتَطَهِّرين»(بقره / 222).
50 ـ مصباح الهداية، ص 366.
51 ـ «و ايقظنا عن سنةِ بالرُّكونِ اليه و احسن بتوفيقكَ عَونَنا عليه» (دعاى 29، ص 396).
52 ـ «اللّهُم اِن يَكن النَّدمُ توبةً اليكَ فَاَنَا اَندَمُ النّادِمينَ» (دعاى 21، ص 365).
53 ـ «اللّهُم اَتوبُ اِليكَ فى مَقامى هذا من كبائرِ ذُنوبى و صَغائرها و بَواطِنِ سَيِّئاتى و ظَواهرها و سَوالِفِ زَلاّتى و غَوايرها و سَوابقِ خَطيئاتى و حوادثُها، تَوبةَ مَن لا يُحدِّثُ نَفسَهُ بِمَعصيةٍ وَ لا يُضمِرُ اَن يَعودَ فى خَطيئَةٍ» (دعاى 21، ص 362).
54 ـ به درستى كه تاريكى بر دل من مىآيد و من هر روز هفتاد مرتبه استغفار مىكنم.
55 ـ اوصاف الأشراف، ص 17.
56 ـ همان، ص 21؛ كيمياى سعادت، ص 322.
57 ـ مصباح الهدايه، ص 368-367.
58 ـ همان، ص 369.
59 ـ همان.
60 ـ براى مطالعه حديث به صورت كامل بنگريد به: الكافى، ج 4، ص 166-165.
61 ـ عَن جابر عن ابى جعفر عليهالسلام قال: سمعتُهُ يقولُ: «التّائِبُ مِنَ الذَّنب كَمَن لا ذَنبَ لَهُ...».
62 ـ عن معاوية بن وهبٍ قالَ: سمعتُ أبا عبداللّه عليهالسلام يقولُ: إذا تابَ العَبدُ تَوبةً نَصوحا اَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَر عَليهِ فِى الدّينا وَ الآخرةِ»
فَقُلتُ: وَ كَيفَ يَستُرُ عَليهِ؟
قالَ: «يُنسى مَلَكَيهِ ما كَتَبا عليهِ مِنَ الذُّنوبِ وَ يُوحى إلى جَوارحِهِ اكتُمى عَليه ذُنوبَهُ وَ يوحى إلى بقاعِ الأرضِ اكتُمى ما كانَ يَعملُ عليكِ مِنَ الذنوب، فيلقَى اللّه حينَ يَلقاهُ و ليس شَىءٌ يَشهَدُ عليهِ بِشَىءٍ مِنَ الذُّنوب» (الكافى، ج 4، ص 164؛ بحارالانوار، ج 6، ص 22).
63 ـ «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ» (بقره / 222).
64 ـ قال محمّد بن الفُضَيل: سَأَلتُ عن قول اللّه عز و جل: «يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا اِلَى اللّهِ تَوبَةً نَصُوحا»فقالَ: «يَتوبُ مِنَ الذَّنبِ ثُمَّ لا يَعودُ فيه وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّهِ تعالى المُفَتَّنونَ التَّوّابونَ» (وسايل الشيعه، ج 6، ص 357؛ بحارالانوار، ج 6، ص 357).
65 ـ عن ابى جميله قال: قال ابو عبداللّه عليهالسلام : «اِنَّ اللّهَ يُحبّ العبد المُفتّنَ التّوابَ و من لَم يَكُن ذلك منه كان اَفضَلَ» (الكافى، ج 4، ص 168).
66 ـ «فَاؤلـئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان / 70).
67 ـ صحيفه سجاديه، با مقدمه سيد محمّد حسين الحسينى الجلالى، دعاى 36، ص 421.
68 ـ همان، دعاى 15، ص 330.
69 ـ همان، دعاى 29، ص 396.