روش تفسیری عبارت است از طریق و شیوهای كه هر مفسر برای تفسیر یك یا چند آیه انتخاب میكند و غالباً بستگی دارد به ابزاری كه در تفسیر بكار میبرد. تفسیر تقسیمات گوناگونی دارد و از لحاظ روش تفسیر (صرفنظر از صحیح یا خطاء بودن تفسیر) به چند قسم تقسیم میشود:
1 . تفسیر قرآن به قرآن.
2 . تفسیر قرآن به عقل.
3 . تفسیر قرآن به روایات.
4 . تفسیر قرآن به رأی.
5 . تفسیر علمی.
6 . تفسیر موضوعی.
7 . تفسیر رمزی.
هركدام از این روشها، میتواند معتبر باشد و ما را به مقصود (تبیین مقصود آیات قرآن) برساند و نیز ممكن است خطاء و نامعتبر باشد، که در اینجا شیوه و شكل كار هر روش را مورد بررسی و نقد قرار میدهیم.
علت پیدایش شیوههای مختلف در قرآن:
در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مردم مستقیماً از منبع متصل به وحی الهی استفاده میكردند و هر مشكلی را از ایشان سئوال میكردند و تفسیر از این قاعده مستثنی نبود و لذا بسیاری از روایات اسلامی، تفسیر آیات قرآن است كه از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سئوال شده و ایشان مطلب آیه را توضیح دادهاند.
در زمان ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ تا حدودی وضع بر همین منوال بود، خصوصاً برای شیعه كه قول آنها را حجت میدانند و در مورد تفسیر آیات هم از ایشان سئوال میشد.
اما در زمانهای بعد در قرون اولیه اسلام كمكم بحثهای كلامی زیاد شد و این به علت فتح كشورهای جدید و برخورد مسلمانان با فرقههای مختلف اوج گرفت و در زمان خلفاء فلسفه یونانی به عربی منتقل شد و لذا درعهد عباسیان (اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری قمری) بحثهای عقلی و فلسفی رشد كرد و در هیمن زمان هم تصوف ظاهر شد و بعضی مردم به ریاضت و مجاهده نفس و... روی آوردند و در این میان گروه سومی از مردم اهل حدیث شدند كه بر تعبد محض به ظواهر دینی پایبند بودند. و به خاطر همین اختلاف آراء اختلاف روشهای تفسیری هم بوجود آمد.
محدثین از روش تفسیر با روایات سلف صالح و صحابه و... پیروی میكردند و متكلمین و فلاسفه هم آیات را طبق مذهب مختار خودشان تفسیر میكردند و آیات مخالف را تأویل میكردند و متصوفه به تأویل آیات روی آوردند.[1] و به همین ترتیب شیوههای تفسیری متعدد بوجود آمد.
هر چند تفسیر المیزان علامه طباطبائی(ره) به این روش معروف تفسیر شده و لكن قرآن با قرآن یك شیوه سابقهدار در بین مفسرین شیعه و اهل سنت است و حتی از زمان معصومین ـ علیهم السلام ـ رایج بوده است كه به نمونههایی از آن اشاره خواهیم كرد.
لكن برای روشن شدن مفهوم تفسیر قرآن با قرآن بهتر است در ابتداء كلام علامه طباطبائی(ره) را نقل كنیم، ایشان میفرماید:
تشخیص مقاصد عالیه و فهم حقایق قرآن به دو صورت ممكن است:
الف) این كه ما در ابتداء یك بحثهای علمی یا فلسفی انجام دهیم تا نتیجه مطلوب و حق، در آن مسئله علمی یا فلسفی روشن شود و سپس آیات قرآن را بر آن مسئله علمی یا فلسفی حمل كنیم لكن این طریق درمورد غیر قرآن خوب است ولی در مورد قرآن صحیح نیست.
ب) ایمان كه قرآن را با قرآن تفسیر كنیم ومعنی هر آیه را با تفكر در همان آیه و آیات دیگر بدست آوریم و مصادیق آیه را معلوم كنیم و با استفاده از خصوصیات ذكر شده در آیات آنها را مشخص كنیم. چنانچه خداوند میفرماید:
نزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شیء[2] (به درستی ما قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا روشنگر هر چیزی باشد) و بعید است كه قرآن روشنگر و مبین هر چیزی باشد. ولی مبین خودش نباشد.[3]
شواهد و دلایل تفسیر قرآن با قرآن:
1 . در زمان ائمه ـ علیهم السلام ـ تمسك به آیات قرآن برای روشن شدن بعضی دیگر از آیات انجام میشد چنانچه از امام باقر ـ علیه السّلام ـ سئوال شد كه چرا قصر نماز مسافر را واجب میفرمائید در حالی كه در آیه قرآن آمده است، قال الله تعالی: اذا ضربتم فی الارض فلیس علیكم جناح ان تقصروا من الصلوه[4] (وقتی در زمین مسافرت كردید اشكالی ندارد كه نماز را شكسته بجا آورید) وكلمه لاجناح دلالت بر وجوب ندارد بلكه دلالت بر جواز دارد.
حضرت فرمودند این مطلب به دلیل آیه دیگر قرآن است كه لاجناح را به معنی وجوب استعمال كرده است: قال تعالی: فمن حج البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطوف بهما[5] (كسی كه حج یا عمره انجام داد اشكالی ندارد كه طواف انجام دهد) در حالی كه طواف واجب است.[6]
2 . شیوه مفسرین بزرگ شیعه و اهل سنت هم تفسیر قرآن با قرآن بوده است.
علامه مجلسی(ره) كه آیات قرآن را در بحارالانوار در اول هر فصل دستهبندی میكند ظاهراً منظورش تفسیر قرآن با قرآن بوده است، همچنین در تفسیر مجمعالبیان و تفاسیر اهل سنت گاهی از آیات برای تفسیر یك آیه استفاده میشده است.
پس این یك طریق قدیمی است و حتی ابنتیمیه میگوید:[7] اگركسی سؤال كند بهترین طریق تفسیر چیست؟ (فالجواب: ان اصح الطرق فی ذلك ان یفسر القرآن بالقرآن)ـ جواب این است كه صحیحترین روش تفسیر قرآن با قرآن است.
3 . تكرار آیات در قرآن خود شاهد این مطلب است كه طبعاً میتواند بعضی آیات مفسر بعضی دیگر باشد.
4 . در روایت نبوی مرسل آمده است كه: القرآن یفسّر بعضه بعضاً (قرآن بعضی از قسمتهایش بعض دیگر را تفسیر میكند) این جمله مشهور است لكن سند آن برای ما روشن نیست و لذا مرسل نامیده میشود.
و از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده است كه: ان كتاب الله لیُصدِّق بعضه بعضاً و لایكذب بعضه بعضاً[8](بدرستی كه قرآن بعضی از قسمتهایش بعض دیگر را تصدیق مینماید ولی همدیگر را تكذیب نمیكنند).
و باز از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نقل شد كه فرمودند: كتاب الله... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه و یشهد بعضه علی بعض (قرآن بعضی از قسمتهایش با بعض دیگر سخن میگوید و بر همدیگر شهادت میدهند).[9]
تذكر: كسی تفسیر قرآن با قرآن را غیر جایز ندانسته است و لكن روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده كه از آن توهم مخالفت میشود: عن ابی عبدالله قال قال ابی: ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الّا كفر(امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند كه پدرم فرمود: هیچ كس بعضی از قرآن را به بعض دیگر نزد مگر آنكه كافر شد)[10]و در دارالمنثور و تفسیر نعمانی هم مضمون این روایت آورده شده و مضموم شمرده شده است.
معانی ضربالقرآن بعضه ببعض:[11]
1 . علامه مجلسی(ره) احتمال میدهند كه منظور معنی ظاهری ضرب باشد (كوبیدن قرآن به زمین یا به هم زدن قرآن كه نوعی استخفاف به قرآن باشد و آن حرام است) و كفر هم به معنی گناه بزرگ باشد چنانچه در ترك صلوه آمده است.
2 . شیخ صدوق(ره) میفرماید: منظور تفسیر كردن آیهای با تفسیر آیه دیگر است(یعنی آیات را جابجا تفسیر كردن است).[12]
3 . فیض كاشانی میفرماید: شاید منظور تأویل بعض متشابهات قرآن به بعض معانی (بر طبق هوای نفس و بدون شنیدن از اهل آن یا هدایت و نوری از طرف خدا) باشد.[13]
4 . علامه طباطبایی(ره) میفرماید: آن خلط بین آیات از حیث مقامات معانی آنهاست یعنی اخلال به مقام آنها شود مثلاً محكم را متشابه فرض كنیم یا بالعكس شود.[14]
5 . شاید منظور روایت، تناقضگیری از قرآن باشد چون در زمان علی ـ علیه السّلام ـ و امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ كسانی بودند كه زندیق بودند و آیاتی را كه به ظاهر مخالف همدیگر بود را جمعآوری میكردند تا به قرآن اشكال كنند و در این زمنیه روایت مفصلی در بحارالانوار وارد شده كه شاید روایت ضربالقرآن جواب این افراد باشد.[15]
نتیجه: پس منظور از روایت ضربالقرآن تفسیر قرآن به قرآن نیست بلكه یا تفسیر به رأی یا تناقضگیری و یا خلط عمدی آیات ومعانی آنها میباشد.
استفاده و استمداد از قرائن عقلی كه مورد قبول همه خردمندان است در راه فهم قرآن، را تفسیر به عقل گویند.[16]
و از افتخارات اسلام این است كه بین تفسیر به رأی و تفسیر به عقل فرق میگذارد و یكی را مذموم ودیگری را ممدوح میداند و لذا نفرمودند كه (من فسر القرآن بعقله... كذا...) هر كس قرآن را با عقل خود تفسیر كند مجازات دارد.
چون عقل یكی از ابزارهای تفسیر قرآن است و تفسیر قرآن نباید مخالف حكم صریح عقل یا قرائن عقلی قطعی باشد بلكه عقل كمككننده مفسر است برای مثال یك نمونه ذكر میكنیم.
خداوند در قرآن كریم میفرماید: ید الله فوق ایدیهم.[17](دست خدا بالای دست آنهاست) و یا در جای دیگر خداوند را سمیع و بصیر معرفی میكند.
و از طرفی عقل انسان درك میكند و اثبات مینماید كه خداوند نمیتواند جسم باشد پس منظور ظاهر آیات (دست، چشم، گوش) نیست پس به كمك عقل این آیات را اینگونه تفسیر میكنیم:
قدرت خداوند بالاتر از همه قدرتهاست و خداوند علم وسیع به (مبصرات و مسموعات) دیدنیها و شنیدنیها دارد.
رابطه عقل و دین:
در این مورد سه احتمال بلكه سه نوع حكم دینی در رابطه با عقل ممكن است تصور شود:
الف) احكام عقلپذیر: یعنی آیات و روایاتی كه دستورات (اوامر و نواهی) یا مطالبی دارد كه عقل سلیم آن را میپذیرد بلكه عقل هم خود به خود همان حكم را میكند مثل دستورات بهداشتی اسلام و یا محكوم كردن ظلم و پذیرفتن عدالت كه مطابق حكم عقل است.
ب) احكام عقلستيز: يعني احكامي كه در دين وجود داشته باشد و بر خلاف حكم صريح عقل سالم باشد در اين مورد متكلمين و دانشمندان اديان مختلف متفقاً عقيده دارند كه چنين احكامي در اديان الهي وجود ندارد چرا كه دين و خصوصاً اسلام مطابق فطرت و عقل است و خداوند خود عاقل و حكيم است پس دستوري خلاف عقل نميدهد بلكه عقل خود حجت باطني است همانطور كه پيامبران حجت ظاهري انسانها هستند.
پس اگر در موردي ظاهر يك آيه يا روايت يا حكم ديني با احكام قطعي عقل معارض باشد دو احتمال وجود دارد:
اول آن كه حكم عقلي مقدماتش كامل نباشد و خطائي در آن صورت گرفته باشد. دوم اگر قطعي بودن آن حكم عقلي ثابت شد معلوم ميشود ظاهر آن آيه با روايت منظور شارع نبوده است براي مثال اگر روايتي با حكم محال بودن اجتماعالنقيضين متضاد بود بايد در ظاهر آن روايت تصرف نمود و با قرينه عقلي حمل بر خلاف ظاهر كرد[1] چون فهم ما از آيه يا روايت خطا بوده است.
ج) احكام عقلگريز: يعني احكام و مطالبي كه در دين يا قرآن و روايات وجود دارد ولي براي عقل قابل فهم و درك نباشد بلكه فراتر از عقل باشد.
هر چند در اين مورد عقل حكمي بر خلاف و متضاد با آن مطلب ديني ندارد ولي دليلي براي پذيرش و توجيه آن ندارد.
براي مثال: عقل انسان وجود خداوند را ميپذيرد و اثبات ميكند پس اين از احكام عقلپذير است لكن ذات خداوند و چگونگي آنرا درك نميكند پس ذات الهي از مطالب عقلگريز است.
و يا بسياري از احكام تعبدي شرعي وجود دارد كه توجيه عقلاني ندارد (در موارد حلال و حرامهاي فقهي مثالهاي فراوان دارد. براي مثال چرا نماز ظهر چهار ركعت و نماز مغرب سه ركعت است) ولي دليل هم بر محال بودن آنها نداريم.
مسيحيان تثليت را از اين نوع سوم ميدانند يعني مطلبي فراتر از عقل است. كه خداوند هم واحد باشد هم سهگانه باشد (هر چند در اين كه تثليت از احكام عقلستيز است يا عقلگريز بين دانشمندان و متكلمين اختلافنظر وجود دارد كه جاي طرح آن در اينجا نيست.)
نكته: از اينجاست كه در اسلام ميگويند: «كلما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس»[2] يعني هر چه را عقل سليم پذيرفت شرع هم مي پذيرد و عكس اين قاعده هم جاري است چون ما احكام عقلستيز نداريم. و احكام عقلپذير را هم عقل انسان درك ميكند اما انبياء احكامي و جزئياتي را بيان ميكنند كه عقل بشر از درك آنها عاجز است و يا احتياج به رشد بيشتري دارد تا آنها را درك كنند و آن احكام عقلگريز است.
تذكار: حكم عقلي وقتي صادر شد حتماً قطعي و جزمي و كلي است لكن منظور ما از احكام عقلي ظني (با كمي تسامح) همان تصديقات نظري است كه ظن به اثبات آنها ميرود و لكن يقين قطعي نداريم يعني مثل بديهيات عقلي كه احتياج به دليل ندارد نيست.
دلايل عدم امكان تعارض حكم قطعي عقل با حكم قطعي شرعي:
الف) عقل حجت باطن است در كنار حجت ظاهر كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است و تعارضي بين دو حجت نيست. چون هر دو كاشف حقيقت، هستند و حقيقت يكي بيشتر نيست پس تعارضي ندارند.
ب) خداوند خود حكيم و عاقل است پس كلامي خلاف عقل از او صادر نميشود.
ج) اصل دين و نبوت و وجود خدا با عقل ثابت ميشود پس اگر دليل نقلي بخواهد حكم قطعي عقل را بياعتبار كند پس در حقيقت دليل نقلي، خود را از اعتبار ساقط كرده است پس دليل نقلي باطل ميشود.[3]
شكي نيست كه روايات يكي از منابع مهم تفسير قرآن است و حجيت آن از طريق حديث متواتر ثقلين به اثبات رسيده است پس همانطور كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اسلام مبين و مفسّر وحي بود ائمه و اهلالبيت ـ عليهم السلام ـ هم مفسر قرآن هستند و حال كه آنها به ظاهر در جامعه اسلامي حضور فيزيكي ندارند مهمترين وسيله براي دستيابي به نظرات آنها همانا روايات اسلامي است. لكن روايات در تفسير قرآن چند گونه است:
اقسام روايات:
الف) روايات قطعي مثل روايات متواتر كه حتماً ميدانيم از معصوم صادر شده است و آنها احاديثي است كه از طرق گوناگون و مكرر براي ما نقل شده است و يا روايات آحاد كه همراه قرائني است كه شاهد صدق و صدور آنهاست و شكي در اعتبار و حجيت آنها در تفسير قرآن نيست.
ب) روايات غيرقطعي كه دو گونه است:
اول روايات ضعيف و واحد كه در تفسير اعتباري ندارد.
دوم روايات واحد ولي معتبر كه صحت سند آنها ثابت شده است كه در اين مورد در بخش منابع تفسير به تفصيل سخن گفتيم و در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه اينگونه روايات در تفسير آيات الاحكام حجت است اما درغير آنها حجيت ندارد.
كاربرد روايات در مورد قرآن:
روايات اسلامي تأثيرات گوناگوني بر آيات قرآن و برداشت ما از آنها دارد كه در اينجا به چند مورد مهم اشاره ميكنيم.
الف) رواياتي كه تفسير آيه را روشن ميكند و هدف خداوند را بيان ميكند.
مثال: روايت متواتر غدير خم در مورد آيه اكمال دين (اليوم اكملت لكم دينكم...)[4] كه منظور آيه را از كمال و تمام دين و روز آن مشخص ميكند.
ب) رواياتي كه مصداق خاصي از آيه را بيان ميكند. كه شأن نزول آيات در بسياري موارد از اين قبيل است. براي مثال رواياتي كه در تفسير اهدانا الصراط المستقيم ميفرمايد كه منظور اميرالمؤمنين است.[5]
البته اين روايات در بعضي موارد اكمل افراد را بيان ميكند. و گاهي هم حصر در مورد خاص ميكند (كه در بحث شأن نزول نمونههاي آن را آورديم).
د) رواياتي كه آيات قرآن را تخصيص ميزند يا مقيد ميكند.
كه البته تقييد و تخصيص با روايات متواتر و قطعي جايز است ولكن تخصيص با روايت آحاد مورد اختلاف (بين شيعه و اهل سنت) است و طبق مبنا عمل ميشود.
اقسام علوم در قرآن و رابطه آن با روايات:
وقتي به روايات مراجعه ميكنيم متوجه ميشويم كه بعضي علمها در قرآن وجود دارد كه مخصوص ائمه اطهار و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است و بعضي مشترك بين همه مسلمانها است و شايد علت آن باشد كه راهبران جامعه احتياج به علم بيشتري دارند تا بتوانند مردم را هدايت كنند.
الف) علوم خاص پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السّلام ـ در قرآن:
اول علم به تمام قرآن(اعم از ظاهر و باطن...) مخصوص ائمه ـ عليهم السّلام ـ است و در اين مورد رواياتي هم داريم: قال الباقر ـ عليه السّلام ـ : مايستطيع اَحدُ يقول جمع القرآن كله غير الاوصياء [6](هيچ كس نميتواند بگويد تمام قرآن را جمع كرده مگر اوصياي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ )
دوم علم به باطن هر آيه قرآن مخصوص ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ است و آنها هستند كه معني عميق وتمام جوانب سخن حق را ميفهمند. و علامه مجلسي(ره) دريك باب حدود صد روايت جمعآوري كرده كه ميگويد قرآن ظاهر و باطن آن را فقط ائمه ـ عليهم السّلام ـ ميدانند.[7]
سوم از بعضي روايات استفاده ميشوند كه هر حرف و كلمه قرآن را به طور كامل و تمام، منظور و مراد آن فقط ائمه ـ عليهم السّلام ـ ميفهمند. و آنها هستند كه ميتوانند چنين ادعا كنند و شاهد اين مطلب حروف مقطعه قرآن است كه احتمال قوي دارد رمزهائي است كه ما متوجه نميشويم.
چهارم علم به متشابهات و محكمات قرآن و تاويل آيات، مربوط به ائمه است (ما يعلم تأويله الا الله و راسخون في العلم...)[8] و لذا ما در مورد آنها با احتمال سخن ميگوئيم.
ب) علومي كه براي همه مردم در قرآن آمده است:
اول: علم به بعض قرآن براي همه مردم است چون اثبات علوم قرآن بتمامه و كلّه براي ائمه ـ عليهم السلام ـ موجب نفي بعض علم از مردم نميشود. و لذا نفرمودند كه هيچكس معاني قرآن را درك نميكند و حتي امر به تدبر در قرآن شده است و اگر انسانها قرآن را درك نميكردند امر به تدبر لغو ميبود.
دوم: ظواهر الفاظ و جملات و آيات قرآن را همه مردم ميفهمند. و حتي ظاهر قرآن بر ما حجت است (در صورتي كه قرينهاي قطعي مثل روايات يا دليل عقل بر خلاف آن نباشد).
تذكر: البته ما براي فهم كامل قرآن احتياج به روايات ائمه ـ عليهم السلام ـ داريم تا بتوانيم از علوم خاص پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وائمه ـ عليهم السلام ـ استفاده كنيم و گاهي بر علوم خاص ائمه ـ عليهم السلام ـ در قرآن براي مقابله با افكار كساني بوده است كه خود را مستغني از خاندان وحي ميدانستهاند.
قرآن كتاب هدايت و معجزه هميشگي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ است و شكي نيست كه يك از وجوه اعجاز قرآن همانا اعجاز علمي آن است كه در هر زمان با كشفيات تازه علمي (اگر به طور قطعي ثابت شود) حقايق تازهاي از آن براي مردم روشن ميشود.
و همين جنبه اعجاز قرآن موجب شده است تا علم به عنوان وسيلهاي در تفسير قرآن مورد استفاده قرار گيرد و اين نوع تفسير را دكتر ذهبي به نام تفسير علمي ميخواند[9] همانطور كه علامه طباطبائي(ره) آن را تطبيق ميداند[10] و برخلاف كساني كه فكر ميكنند اين نوع تفسير جديد است و در يك قرن گذشته بوجود آمده است. ما ثابت خواهيم كرد كه اين نوع تفسير سابقهاي بس طولاني دارد و بسياري از مفسران و علماء سلف اقدام به تفسير علمي كردهاند.
لكن در اينجا به طور مختصر به مفاد اين نوع تفسير اشاره ميكنيم و تفصيل بحث را بخش دوم و سوم اين كتاب واگذار ميكنيم.
در اين شيوه تفسير چندگونه عمل شده است. (يا ميتواند عمل شود):
الف) استخدام علوم (مثل فلسفه، منطق، علوم تجربي، كامپيوتر) براي روشن كردن مطالب آيات قرآن و اثبات الهي بودن آن كه در نهايت منجر به اثبات اعجاز قرآن ميگردد.
براي مثال اگر آيهاي از قرآن كريم در هزار و چهار صد سال قبل سخن از حركت كوهها و زمين و خورشيد ميگويد. و انسان بعد از قرنها تجربه و آزمايش و مشاهده به وجود آن حركت پي ميبرد و اين در حالي است كه گوينده قرآن شخصي امي (درس ناخوانده) است و در محيطي رشد كرده كه از علم و تمدن به دور بوده است و حتي در تمدنهان همزمان او مثل ايران و روم نظريات هيئت قديم (بطلميوسي) حاكم بوده كه آن را از يونانيان به ارث برده بودند و بر طبق آن نظرات زمين را ساكن ميدانستند.
پس با توجه به اين شرايط صادر شدن اين آيات از پيامبر اُمي چيزي جز وحي و اعجاز نميتواند باشد. و بدين ترتيب كشفيات قطعي علوم پرده از صحت مطالب قرآن بر ميدارد. ما نمونههاي ديگر اين نوع تفسير را با افرادي كه به دنبال آن رفتهاند در بخش سوم خواهيم آورد.
ب) تطبيق آيات قرآن با علوم و تحميل علوم بر ظواهر قرآني:
در اين مورد بعضي سعي كردهاند، كشفيات و نتايج و تئوريهاي علمي را با آيات قرآن تطبيق دهند. و بدين ترتيب تفسيري علمينما ارائه كنند و خود را روشنفكر و علمگرا نشان دهند.
كه اين افراد گاهي از چهارچوب تفسير معتبر و صحيح خارج ميشوند و هر جا يك نظريه و تئوري جديد (اثبات شده يا نشده) علمي پيدا كردند كه موافق با ظاهر آيهاي از قرآن بود به طور جزم و قطع آن را به قرآن نسبت ميدهند.
و يا اگر يك قانون علمي مورد پسند آنها واقع شد سعي ميكنند آيهاي از قرآن بيابند كه ظاهر آن با آن قانون علمي مطابقت داشته باشد و اگر چنين آيهاي نيافتند به دنبال توجيه و تأويل يا تفسير به رأي آيات ميروند و يك يا چند آيه را بر آن قانون علمي تطبيق ميكنند يا قانون را بر آن آيه تحميل ميكنند.
اين روش داراي آثار سوء فراوان است چون ممكن است با پيشرفت علم آن نظريه بياعتبار شود و حيثيت قرآن به خطر اُفتد.
ما درباره نمونههاي اين شيوه تفسيري و آثار و نتايج آن و تاريخچه آن در بخش سوم كتاب بطور تفصيل سخن خواهيم گفت.
ج) استخراج علوم از ظواهر قرآن: بعضي از مفسرين خصوصاً در گذشته سعي ميكردند كه تمام علوم را از آيات قرآن بدست آورند و لذا علومي مثل رياضي، تاريخها و ستارهشناسي و طب را به آيات قرآن نسبت ميدادند و يا با تكلف از آيات قرآن استخراج ميكردند كه به تأويل غيرمعتبر منتهي ميشد در بخش سوم كتاب نمونههاي اين نوع از تفسير را ذكر خواهيم كرد.
تذكار اول: در اين قسمت هدف ما اين بود كه روشن كنيم تفسير علمي يا تطبيق قرآن با علوم تجربي در شمار روشهاي تفسيري است هر چند خود، روش كاملي نيست ولكن اقسامي دارد كه بعضي از انواع آن در تفسير آيات مفيد است و ميتواند در تفسير اجتهادي كامل، مؤثر باشد.
تذكار دوم: تطبيق يا تفسير علمي در دو معني اعم و اخص بكار ميرود كه بحث ما در اين نوشتار درقسمت اخص آن است.
الف) تطبيق به معني اعم يعني انطباق آيات قرآن با فلسفه و كلام و علوم تجربي و منطق و...
ب) تطبيق به معني اخص يعني انطباق علوم تجربي (مثل شيمي و فيزيك و ستارهشناسي) با آيات قرآن.
در اين شيوه مجموعه آيات مربوط به يك موضوع جمعآوري ميشود و به جمعبندي و نتيجهگيري ميرسد تا نظر قرآن را در كل مشخص كند.
اين روش مزيتهايي دارد و بعضي از تفاسير مثل «منشور جاويد» و «پيام قرآن» كه در عصر حاضر اقدام به استفاده از اين روش نمودهاند موفقيتهايي نيز كسب كردهاند.
اين شيوه موجب ميشود از پراكندهگوئي و جزئيپردازي پرهيز شود، و در نهايت نظر و هدف كلي قرآن در هر موضوع مشخص شود.
ولي برخي به اين تفسير اشكال ميكنند كه براي تعلّم مفيد نيست و يا اصلاً اين روش تفسير نيست چون بحث موضوعي است وتوجهي به تكتك آيات و تفسير عميق و جداگانه هر كدام ندارد.
لكن اين اشكال ممكن است قابل جواب باشد، چون تفسير موضوعي مرتبه بالاتر تفسير است و كسي كه وارد آن ميشود از مرحله تفسير عادي (تفسير تكتك آيات) گذشته است و شايد براي تعلم هم مناسبت بيشتر از تفسير عادي داشته باشد چون شنونده را به يك جمعبندي از نظر قرآن ميرساند و او را در لابلاي اقوال و احتمالات آيات مجزا و پراكنده رها نميكند.
تفسير به رأي كلمه است كه در روايات اسلامي هميشه همراه مذمت و وعده عذاب آمده است و اين يك شيوه در تفسير قرآن است كه هر كسي ميتواند به آن دچار شود پس بهتر است معني آن را روشن كنيم و به طور اختصار به بررسي آن بپردازيم.
معنوي لغوي:
تفسير به معني آشكار كردن و پرده برداشتن است (كه مقاصد گوينده را روشن ميكند) و رأي به معني عقيده و سليقه شخصي است يا به معني گمان و پندار و تخمين است و لذا راغب اصفهاني در مفردات ميگويد: رأي به معني عقيدهاي است كه از غلبه يا گمان پيدا ميشود، ولي رأي در موارد استعمال آن در كتاب و سنت به معني درك عقلاني به كار نرفته است.[1]
معني باء در كلمه تفسير به رأي سه احتمال دارد:
الف) باء سببيت باشد (من فسر القرآن بسبب رأيه...)
ب) باء به معني استعانت باشد (من فسر القرآن بمعونة الرأي) در مقابل استعانت از قرآن يا روايت يا عقل.
ج) باء زايده باشد و رأي را به عنوان مصداق تفسير بگيريم. (من فسر القرآن و قال عوض تفسيره رأيه).
لكن اظهر معني دوم (استعانت) است چنانچه بعضي از بزرگان ميفرمايند.[2]
مذمت تفسير به رأي در روايات:
الف) روايات شيعه: در اينجا نمونههائي ذكر ميشود:
قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ قال الله جل و جلاله ما آمن بي من فسر برأيه كلامي و ما عرفني من شبهني بخلقي[3] (پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند كه خداوند ميفرمايد كسي كه كلام مرا تفسير به رأي كند به من ايمان ندارد و كسي كه مرا به مخلوقات تشبيه كند مرا نشناخته است).
عن الصادق ـ عليه السّلام ـ : من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر و من فسر برأيه آيه من كتاب الله فقد كفر[4] (از امام صادق ـ عليه السّلام ـ منقول است كه: هر كس طبق رأي خود بين دو تفسير حكم براند حتماً كافر گشته است و هر كس آيهاي از كتاب خدا را تفسير به رأي كند حتماً كافر گشته است.)
ب) روايات اهل سنت: در اينجا يك نمونه ذكر ميكنيم.
عن النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ من قال في القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار[5] (از پيامبر نقل ميكنند كه فرمودند: هر كس با رأي خود در مورد قرآن سخن بگويد جايگاهي از آتش در دوزخ براي خود آماده كند (جايگاه خود را در آتش دوزخ انتخاب كند).
جمعبندي و نتيجهگيري از معاني تفسير به رأي:
با توجه به معاني مذكور درباره تفسير به رأي، ظاهر مي شود كه تفسير صحيح آن است كه براساس دليل (عقلي ـ آيات محكم ـ روايات قطعي) باشد و تفسير به رأي آن است كه بر اين اساس نباشد.
پس تفسير به رأي آن است كه شخص در پي فهم معني آيه نباشد بلكه در صدد تحميل فكر و سليقه شخصي خود بر آيات باشد و به عبارت ديگر قرآن را تابع فكر خود سازد نه اين كه فكر مفسر تابع قرآن شود و بيشتر اين معاني كه از تفسير به رأي شده است ذكر مصاديق آن است.
چند تذكر در تفسير به رأي:
الف) تفسير به رأي از زمان پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ هم وجود داشته و تا زمان ما ادامه دارد و لذا روايات نهي آن از زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شروع ميشود.
ب) گاهي نهي از تفسير به رأي به خاطر كساني بوده كه مقابل ائمه ـ عليهم السلام ـ ميايستادند و قرآن را تفسير ميكردند و به بيان قرآن (ثقل اصغر يعني اهلالبيت) توجهي نميكردند كه اين يكي از مصاديق تفسير به رأي است.
ج) تفسير به رأي يك روش تفسير غلط است نه اين كه نتيجه آن غلط باشد پس نكوهش روش است نه نكوهش نتيجه و لذا در بعضي روايات وارد شده است كه «من تكلم في القرآن «برأيه» فاصاب فقد اخطأ ـ هر كس در مورد قرآن براساس رأي خود سخن بگويد پس سخن او صحيح هم باشد خطاكار است».[6]
پس در تفسير به رأي و نكوهش آن نظر به نتيجه صحيح يا غلط تفسير نداريم و اين مطلب را علامه طباطبايي اين طور بيان ميكند: « كه تفسير به رأي كه مورد نهي قرار گرفته است به طريق كشف برميگردد و به مكشوف برنميگردد».[7]
مثالهايي از تفسير به رأي: ما نمونههايي از تفسير به رأي را در بخش سوم ميآوريم، لكن استاد شهيد مطهري(ره) در كتاب علل گرايش به ماديگري بعضي تفسير آيات را اين گونه نقل ميكند:
«در تفسير آيه كريم به: الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و مما رزّقناهم ينفقون[8] درباره ايمان به غيب اين چنين ميگوييد: مفسرين غيب را آنچه كه ديدني نيست اعم از خداوند يا فرشتگان و... از اين قبيل دانستهاند حال آنكه اولاً خداوند و فرشتگان و... غيب نيستند، ثانياً با طرح عنوان متقين مسأله ايمان به خدا مطرح شده و گذشته است منظور از غيب معهود و شناخته شده همان مراحل ابتدائي رشد انقلاب توحيدي و زمان انجام تحولات كمي است.[9]
و باز نقل ميكند كه: شما جمله و يقيمون الصلوة را اين طور تفسير كردهايد:
آنان براي تحقق ايمان خود آن پيوستگي را كه در زبان مذاهب نماز خوانده ميشود بر پاي ميدارند.
و باز ميگويد: شما هر جا كه نام دنيا آمده آن را با كلمه «زندگي پستتر» ترجمه كردهايد. كه اصل ترجمه درست است ولي مقصود از زندگي پستتر را منحصراً زندگي در نظام به اصطلاح سرمايهداري قرار دادهايد و آخرت را كه به نظام برتر ترجمه كردهايد به معني نظام عادلانه سوسياليستي كه بعد از اين نظام برقرار خواهد شد، دانستهايد».[1]
سپس استاد شهيد مطهري(ره) بر اين روش تفسير خرده ميگيرند و آن را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق ميخوانند.[2]
تفسير رمزي يا بكارگيري زبان رمز و تمثيل در تفسير متون از دير باز در بين انسانها رايج بوده است و گاهي مطالب را به صورت اسطوره و سمبليك معني ميكردند.
الف) در يونان قديم از «ايليا و ادويسه همر» براي تعليم و تربيت جوانان خود استفاده ميكردند اما تمام متون آثار هُمر هميشه مناسب تعليم جوانان نبود بنابراين تفسير تمثيلي را اختراع كردند و ميگفتند حقايقي را بوسيله آن ابراز ميدارند، يعني همانطوري كه در متون يك معني ظاهري ميتوان يافت و يك معني باطني هم وجود دارد.
ب) براي روميان نيز همين مسئله جهت تعليم جوانان پيشآمد و براي تربيت از متون كلاسيك مثل «انيئدويرزيل» استفاده ميكردند و براي اين تفسير لفظ allegoria (گفتن چيزي كه بوسيله چيز ديگر ميخواهند بگويند يا بفهمانند) بكار بردند.
ج) فيلون اسكندراني اين روش را براي تفسير كتاب مقدس يهود (تورات) بكار برد.
د) پولس و مسيحيان اين روش را از فليون به ارث بردند و تفسير باطني از شريعت يهود ميكردند و ظواهر آن را رد ميكردند و ميگفتند: «همه اين چيزها براي ايشان اتفاق افتاد تا براي ما عبرتي باشد».[3]
اين روش براي مسيحيان باب شد كه عهد عتيق را به عنوان رمز و علامتي از آنچه مسيحيان پس از تجسد عيسي خواهند بود تفسير كنند.
ه) متكلمين مسيحي كاتوليك چهار معني براي كتاب مقدس ميگويند:
1 . معناي لفظي يا تاريخي (شرح وقايع)
2 . معناي اخلاقي
3 . معناي تأويلي كه مربوط به وقايع آينده و آخرالزمان و شراط برگزيدگان آيين مسيح پس از پايان جهان است.
4 . معناي رمزي و تمثيلي كه حقايق ايمان به صورت رمز و تمثيل رمز و تمثيل به وسيله كلمات گفته شده است همينطور تفسير شخصيتها و وقايع كتاب عهد عتيق نظير پيشگوئيهايي در مورد تجسد مسيح و اعمال او رمز گونه مطرح شده است. در قرون وسطي تفسير رمزي طرفداران زيادي داشت، و همراه با اخلاق و تأويل بيان ميشد و اساس تفسير كتاب مقدس بود.[4]
و) مرحوم علامه طباطبايي(ره) در اين مورد ميفرمايد:
«عدهاي از متصوفه چون به سير باطني مشغول بودند بيشتر به آيات انفسي توجه كردند و به آيات آفاقي و عالم ظاهر كمتر توجه ميكردند و لذا محصور در تأويل آيات شدند و حتي تنزيل آيات را كنار گذشتند، و اين موجب جرئت مردم به تأويل شد...
و حتي آيات را با حساب جمل (حساب نجومي كه در علم ستارهشناسي يوناني است) و كلمات را با حروف نورانيه و ظلمانيه و... برميگرداندند».[5]
دكتر ذهبي در التفسير و المفسرون بعد از اين كه طنطاوي را براي تفسير قرآن با اعداد و رمزهاي مورد نكوهش قرار ميدهد ميگويد: «اين شيوه تفسيري را مسلمان از يهود اخذ كردند».[6]
طنطاوي در تفسير الجواهر در موارد متعدد از اين نوع تفسير استفاده ميكند[7] و در مواردي كه اين نوع تفسير به تفسير عددي منجر ميشود (كه كتابهاي مستقلي در اين باب نوشته شده و ما در كتابنامه تعدادي از آنها را ذكر خواهيم كرد) نوعي تفسير علمي ميشود.[8]
همانطور كه در بحث تفسير به رأي متذكر شديم اجتهاد در تفسير دو معني دارد:
الف) اجتهاد به معني نظر و رأي شخصي بدون مراجعه به منابع تفسير و روايات و آيات.
ب) اجتهاد به معني استنباط و اعلام برداشت مفسر بعد از رجوع به آيات و روايات و قرائن عقلي و منابع ديگر تفسير و با توجه به اين اينكه مفسر داراي شرايط لازم است بعد از تأمل و دقت صورت ميگيرد.
و منظور ما از اجتهاد همان نوع دوم است چون اجتهاد به معني اول مردود است و به تفسير به رأي منتهي ميشود و اجتهاد به معني دوم لازمه كار يك مفسر است چون در شرايط مفسر بيان كرديم كه تقليد كردن مفسر از ديگران در مورد تفسير حرام است و نميتواند با صرف سخن ديگري (حتي اگر از بزرگان تفسير باشد) آيهاي را تبيين و تفسير كند.
يك مفسر مجتهد لازم است مراحلي را بگذراند تا يك تفسير مطلوب بدست آورد كه ما به طور اختصار ذكر ميكنيم:
1 . بررسي معني مفردات هر آيه لازم است چون بعضي از لغات قرآن روشن است لكن بعضي لغات با مراجعه به كتابهاي لغت مثل «قاموس قرآن» و «صحاح» بدست ميآيد، و حتي بعضي لغات مشكل است و به اصطلاح غرايب القرآن است كه لازم است به منابع خاصي مراجعه شود مثل: كتابهاي غريبالقرآن سجستاني، غريبالقرآن غريبين، غريبالقرآن طريحي و تفسير مجمع البيان (بحث لغة)، مفردات راغب اصفهاني، الدرالنظيم في لغات القرآن العظيم (شيخ عباس قمي) و مجمع البحرين (طريحي).
2 . بررسي قرائتهاي مختلف يك آيه قرآن براي مفسر لازم است كه:
اولاً بررسي گردد كه آيه قرائت ديگري دارد يا نه و اگر دارد در معني آيه مؤثر است يا خير (و قبل از هر چيز لازم است بررسي شود كه قرائتهاي مختلف حجت است) چنانچه در مورد كلمه يطهرون و يطهّرن در آيه شريفه اختلاف است و حتي در حكم فقهي آن مؤثر است.[9]
براي اين منظور ميتوان به اين منابع رجوع كرد: تفسير مجمعالبيان خصوصاً با حاشيههاي مرحوم شعراني در چاپ اسلاميه، كتاب النشر في قرائات عشر (تأليف جزني) و كتاب حجة القرائات.
3 . بررسي تركيب هر آيه (بعد از بررسي مفردات آن) لازم است چون ممكن است تركيب يك آيه معنائي غير از مفردات داشته باشد و يا يك معناي كنائي و يا مجازي از جمله مراد باشد. و لذا مبتداء و خبر و صفت و موصوف و... بايد مشخص شود.
در اين مورد ميتوان به منابع زير مراجعه كرد: كتاب املاء ما من به الرحمن و كتاب مجازات القرآن (سيد رضي«ره»).
4 . بررسي آيات قبل و بعد هر آيه لازم است چون ممكن است حتي يك سوره با سوره قبل يا بعد مرتبط باشد و گاهي دو سوره كه ظاهراً جداي از هم است لكن يك سوره شمرده ميشود (چنانچه در مورد سوره لايلاف و الفيل[10] اين طور فرمودهاند) و اگر با مطالعه كل يك سوره آيات هر قسمت دستهبندي شود و يكجا بررسي شود مناسبتر است چنانچه روش الميزان اين گونه است.
5 . بررسي آيات مشابه آيه مورد تفسير لازم است (كه در حقيقت همان تفسير قرآن با قرآن است) و اين از دو طريق صورت ميگيرد:
الف) بررسي لفظ يا الفاظ آيه در آيات ديگر قرآن و معاني و مقاصدي كه از آنها اراده شده است.
ب) بررسي موضوع آيه مورد تفسير در آيات ديگر (ولو با لفظ ديگري بيان شده باشد).
براي اين منظور ميتوان از كشف الايات و كشفالمطالب يا معجمالفاظ قرآن بهره گرفت.
6 . بررسي شأن نزول هر آيه لازم است.
شأن نزولها گاهي موجب انحصار يك آيه در مورد خاص ميشود (مثل آيه تطهير كه منحصر در اصحاب كساء است) و يا احتمال دارد ذكر مصداق آن آيه را ميكند و گاهي شأن نزول موجب روشن شدن لغات و معني آنها در آيه ميشود (اين مورد را در بحث منابع تفسير مفصل بررسي كرديم).
البته شأن نزول آيه بايد از طريق قطعي (خبر متواتر يا محفوف به قرائن) بدست ما رسيده باشد و در اين مورد بايد مواظبت كرد تا دچار اخبار جعلي و قصههاي ساختگي نشويم.
منابعي كه ميتواند مورد استفاده قرار گيرد مثل: اسبابالنزول (واقدي) كه در حاشيه الاتقان سيوطي آمده است و شأن نزول آيات (دكتر محقق) و تفسير مجمع البيان و نورالثقلين و برهان.
7 . بررسي آيات محكم و متشابه مورد توجه مفسر قرار گيرد تا معلوم گردد آيه مورد تفسير از محكمات است يا متشابهات تا بتواند بهتر به تفسير آن اقدام كند چون گاهي ظاهر يك ايه از متشابهات است و در پرتو محكمات قرآن در مييابيم كه ظهور آيه مورد نظر خداوند نيست (و اين كه با لفظ مشابه آورده است به خاطر مقصودي ديگر يا قصور لفظ است).
مثال: آيه شريفه يد الله فوق ايديهم [11] (دست خداوند بالاي دست آنهاست) از ظاهر اين آيه دست داشتن خداوند سبحان استفاده ميشود لكن در پرتو آيات محكم مثل: ليس كمثله شيء[12] (هيچ چيز مثل و مانند خدا نيست) در مييابيم كه خداوند سبحان دست و پا و چشم و گوش و جسم ندارد پس منظور از آيه قدرت الهي است.
در اين مورد ميتوان به كتابهاي متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) و التمهيد جلد دوم (استاد گرامي آيت الله معرفت) مراجعه نمود.
8 . آيات ناسخ و منسوخ بررسي شود تا معلوم گردد آيه مورد تفسير نسخ شده است يا نه ـ البته بعضي در اين مورد راه افراط رفته و تا دويست آيه ناسخ و منسوخ برشمردهاند و بعضي هم منكر نسخ در قرآن شدهاند[13] و لكن راه اعتدال آن است كه چند مورد معدود نسخ كه طبق روايات متواتر و قطعي ثابت شده است شناسائي شود و در تفسير قرآن مورد توجه قرار گيرد.
در اين مورد به كتابهاي علوم قرآن و البيان مرحوم آيت الله خوئي(ره) مراجعه شود.
9 . مراجعه به كتابهاي تفسير گذشتگان از شيعيان و اهل سنت لازم است.
در اين مورد بعضي به افراط و تفريط دچار ميشوند چون گاهي آن قدر بر اقوال مفسرين سلف اصرار ميشود كه به حد تقليد از آنها ميرسد و بعضي افراد ممكن است از مراجعه به تفسير سلف هم خودداري كنند.
ولي همانطور كه به طور مفصل در بحث منابع تفسير ذكر كرديم تقليد از مفسرين براي مفسر حرام است ولكن مراجعه به كتب تفسير قدماء (بعد از اين كه شخص مفسر دقت و تدبر لازم را در آيه انجام داد) لازم است تا از نظرات و دقتهاي آنها يا قرائن موجود در كلام آنها استفاده كند.
براي اين موضوع به كتابهايي مثل تفسير طبري از اهل سنت ومجمعالبيان از شيعه مراجعه شود.
10 . مراجعه به عهد عتيق و جديد (تورات و انجيل)
اين كتابها در زمان حيات رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وجود داشته است و افراد مسيحي و يهودي در آن زمان اطلاعات خود را از اين منابع اخذ ميكردهاند و گاهي مسلمان ميشدند و كمكم معلومات خود را با معلومات اسلامي مخلوط ميكردهاند (عمداً يا سهواً) و گاهي در نقل هم جابجائي صورت ميگرفته و لذا اسرائيليات در مسلمانان پيدا شد.(اسرائيليات اخبار و رواياتي است كه ريشه در عقايد يهود و مسيحيت دارد و در لابلاي روايات اسلامي نقل شده است).
پس بهترين منبع براي ارزيابي شأن نزول آيات و داستانها و قصص مذكور در تفاسير مراجعه به كتاب مقدس (تورات و انجيل) است تا صحت و اصالت مطالب مذكور روشن شود (هر چند به صرف مشابهت يك داستان در تورات و انجيل نميتوان حكم به جعلي بودن آن كرد).
11 . مراجعه به روايات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ كه در مورد هر آيه وارد شده، لازم است و اين امر مهم و لازم است خصوصاً در مورد آيات الاحكام كه بسياري از مخصصها و مقيدهاي آيات در روايات وارد شده است.
البته در مورد حجيت روايات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهلالبيت ـ عليهم السلام ـ در تفسير قرآن در مبحث منابع تفسير و روش تفسير با روايات مفصل سخن رانديم.
لكن متذكر ميشويم كه روايات متواتر و محفوف به قرينه كه قطعي هستند در تفسير قرآن معتبر است لكن روايات ضعيف اعتباري ندارد و در مورد روايات آحاد هم تفصيل قائل شديم كه فقط در مورد آيات الاحكام مفيد است.
پس بايد قبل از تفسير آيه به روايات اسلامي مراجعه كرد لكن صحت و قوت روايات بايد بررسي شود.
و از طرف ديگر بعضي روايات مفسر قرآن است و بعضي تأويل آيات را بيان ميكند و يا مصداق خاصي از آيه را مشخص ميكند و گاهي يك روايت تخصيص يا تقييد به عمومات و اطلاقات قرآن است.
براي بررسي روايات وارده در تفسير قرآن ميتوان به تفسير برهان و نورالثقلين از شيعه و در المنثور (از اهل سنت) مراجعه نمود و در مورد آيات الاحكام هم مراجعه به وسائلالشيعه و صحاح شش گانه اهل سنت مفيد است.
12 . در نظر گرفتن قرائن عقلي و عقلائي و علمي قطعي براي تفسير يك آيه لازم است.
در بحث منابع تفسير و تفسير معتبر متذكر اين مطلب شديم كه در قرآن چيزي كه مخالف حكم قطعي عقل باشد وجود ندارد چون كلام خداوند حكيم و عاقل است پس در تفسير آن هم چيز مخالف عقل نداريم بلكه بعضي از آيات قرآن بدون مراجعه به دلايل عقلي به روشن تفسير نميشود پس لازم است براي تفسير آيه قرائن عقلي و عقلائي را در نظر داشته باشيم.
(اين مورد را در بحث روش تفسير قرآن با عقل و تفسير علمي بيشتر بررسي كرديم).
13 . در تفسير اجتهادي مفسر از هر گونه پيشداوري و تفسير به رأي خودداري ميكند و فقط بعد از ملاحظه منابع تفسير و دقت در آيات به جمعبندي و استنباط ميپردازد.
جمعبندي و نتيجهگيري بحث روش هاي تفسير:
هر كدام از روشهاي تفسير قرآن به يك جنبه از تفسير توجه كردهاند لكن در روش اجتهادي در حد امكان تمام جوانب تفسير مورد ملاحظه قرار گرفته است و اين روشي است كه شامل تفسير قرآن به قرآن و قرآن به روايات و به عقل و... ميشود و حقيقت اين كه در تفسير قرآن نبايد خود را مقيد و محدود به يك روش خاص كنيم و خود را از قرائن عقلي يا نقلي در تفسير محروم سازيم بلكه در مورد هر آيه ممكن است يك يا چند روش به كار آيد و هر مورد به قرائن معتبر (عقلي، نقلي، قرآن) تمسك جوئيم. و اين روشي است كه مورد توجه بزرگان تفسير در عصر حاضر است.
[1] . در این قسمت از تفسیر المیزان جلد 1، ص 4، به بعد استفاده شده است.
[2] . سوره نحل، آیه 89.
[3] . تفسیر المیزان، جلد اول، ص 11، با تخلیص و تصرف مختصر.
[4] . سوره نساء، آیه 101.
[5] . سوره بقره، آیه 158.
[6] . وسایل الشیعه، جلد 5، ص 538، باب 22، از ابواب صلوه مسافر، حدیت 2.
[7] . كتاب مقدمه فی اصول التفسیر، تألیف ابن تیمیه، متوفی 728.
[8] . بحار الانوار، ج9، ص 127 نقل از توحید صدوق طبع بیروت.
[9] . نهجالبلاغه، خطبه 133.
[10] . كافی، ج 2، ص 632، بحارالانوار، ج 89، ص 39، طبع بیروت.
[11] . در این قسمت سخنان آیت الله استادی دامت بركاته استفاده شد.
[12] . معانی الاخبار، به نقل از بحارالانوار، ج 89، ص 39.
[13] . وافی، ج5، ص 274، به نقل از آقای استادی.
[14] . به نقل از آقای استادی.
[15] . بحارالانوار، ج 90، ص 98-142، طبع بیروت.
[16] . این بخش از كتاب ارزنده تفسیر به رأی آیت الله استاد مكارم شیرازی، ص 38 به بعد استفاده شد.
[17] . سوره فتح، آیه 10.
[18] . در بحثهاي قبل بيان كرديم كه يكي از راههاي تفسير قرآن با عقل و قرائن قطعيه عقلي است و اين مورد از مصاديق همان روش ميشود.
[19] . بعضي از بزرگان علم اصول مثل ميرزاي نائيني اين قاعده را در سلسله علل ميپذيرند ولي در سلسله معلولها انكار ميكنند يعني اگر عقل علت تامه را كشف كرد حكم ميآيد.
[20] . تفسير روحالمعاني، طبع بولاق، ص 104، ج 9، (به نقل از تفسير علمي، احمد عمر ابو حجر).
[21] . سوره مائده، آيه 3.
[22] . الميزان، ج 1، ص 41.
[23] . بحارالانوار، ج 89، ص 89.
[24] . بحارالانوار، از ص 78 تا ص 106 هشتاد و چهار حديث نقل ميكند.
[25] . سوره آل عمران، آيه 7.
[26] . التفسير و المفسرون، دكتر ذهبي، ص 475، ج 2.
[27] . الميزان، ج1، ص 6 به بعد.
[28] . كتاب تفسير به رأي استاد مكارم شيرازي دامت بركاته، ص 22.
[29] . در بحث روشهاي تفسيري ما از سخنان استاد گرانقدر آيت الله استادي دامت بركاته استفاده كردهايم كه در جلسات درس به طور شفاهي از حضور ايشان بهرمند شدهايم.
[30] . امالي صدوق، ص 6، حديث 3.
[31] . تفسير البرهان.ج 1، ص 19.
[32] . سنن ترمذي، ج 5، ص 199؛ تفسير قرطبي، ج 1، ص 27؛ كنزالعمال، ج دوم، ص 10.
[33] . الميزان، ج 3، ص 78.
[34] . همان.
[35] . سوره بقره، آيه 3.
[36] . مجموعه آثار شهيد مطهري(ره)، ج1، ص 465 (علل گرايش به ماديگري).
[37] . همان، ص 466.
[38] . همان، ص 460.
[39] . كتاب مقدس نامه اول به قرنتيان، باب 15، آيات 6-11.
[40] . در اين قسمت از جزوه كلام يهوديت و مسيحيت نوشته آقاي دكتر ايلخاني از انتشارات تربيت مدرس قم استفاده شد، ص 42.
[41] . الميزان، ج 1، ص 4.
[42] . التفسير و المفسرون، ج 2، ص 509.
[43] . تفسير الجواهر، ج اول، ص 4-14 (جزء دوم) نوشته طنطاوي، چاپ دارالفكر.
[44] . در اين مورد نام كتابهاي تفسير عددي را در كتابنامه در پايان همين كتاب ميآوريم و در فصل پاياني اين كتاب نيز نمونههايي از اين گونه تفسير را ذكر ميكنيم.
[45] . سورة بقره، آيه 222.
[46] . مجمع البيان، ج 8، ص 544 (زير سوره ايلاف).
[47] . سوره فتح، آيه 10.
[48] . سوره شوري، آيه 11.
[49] . آيت الله خوئي(ره) در البيان، ص 304، نسخ را به سه نوع تقسيم ميكند (نسخ تلاوة دون حكم ـ نسخ تلاوة و الحكم ـ نسخ الحكم دون التلاوة) و سپس امكان نسخ را ميپذيرد ولي وقوع آن را در قرآن كريم منكر ميشوند و در آيات ناسخ و منسوخ خدشه ميكنند.