جمله «افلا يتدبرون القرآن»، به همين شكل دوبار در قرآن مجيد وارد شده است:نخست در سوره مباركه نساء، آيه 82 و بار ديگر در سوره محمّد، آيه 24. موضوع اين نوشتار ترجمهاين جمله توجهانگيز است. تقريباً همهمترجمان، جز معدودي از آنها كه يادآور خواهم شد، اين بخش از آيه را چنين و يا مشابه اين، ترجمه كردهاند: «آيا در [معاني] قرآن نميانديشند».
به نظر ميرسد اين ترجمه ـدست كمـ يك مشكل اساسي داشته باشد و آن افزودن «در» در معناي آيه است؛ زيرا دعوت قرآن در اين دو آيه فقط به «انديشيدن در قرآن» نيست، بلكه توصيه به قرآن انديشي هم است. پيش از آن كه به تفصيل درباره تفاوت «انديشيدن در قرآن»و «قرآن را انديشيدن»سخن بگويم، جاي دارد كه گزارشي مختصر از چند ترجمه معاصر و كهن ارايه گردد، آن گاه آنچه را كه به نظر نگارنده رسيده است، باز خواهد گفت.
ترجمه مترجمان ارجمند قرآن از جمله پيش گفته در سوره نساء آيه82 چنين است:
1. فيض الاسلام: آيا منافقان تأمل نمي كنند در قرآن.
2. الهي قمشهاي: آيا در قرآن از روي فكر و تأمل نمينگرند.
3. خواجوي: آيا در قرآن انديشه و تدبر نميكنند.
4. فارسي و مجتبوي: آيا در قرآن نميانديشند.
5. مصباح زاده:آيا پس تأمل نميكنند در قرآن.
6. پورجوادي:آيا به قرآن نميانديشند.
7. مكارم شيرازي: آيا درباره قرآن نميانديشند.
8. فولادوند و خرمشاهي: آيا در [معاني] قرآن نميانديشند.
9. محدث دهلوي: آيا تأمل نميكنند قرآن را.
10.معزّي:آيا تدبر و بررسي نميكنند قرآن را.
11. امامي: آيا در قرآن در نميانديشند.
12. ميبدي: در نينديشند در قرآن.
تقريباً ديگر مترجمان نيز به همين گونه رفتار كردهاند.
همين جمله كريمه را در سوره چهل و هفتم قرآن كه سوره مباركه محمد(ص) ميباشد، بدين سان به فارسي برگرداندهاند:
1. الهي قمشهاي:آيا منافقان در آيات قرآن، تفكر نميكنند.
2. خواجوي و پورجوادي:آيا قرآن را انديشه نميكنند.
3. فارسي:آيا با وجود اين در قرآن به ژرفي نميانديشند.
4. مجتبوي و امامي:آيا در قرآن نميانديشند.
5. مصباح زاده: آيا پس تفكر نميكنند در قرآن.
6. مكارم شيرازي: آيا آنها در قرآن تدبر نمي كنند.
7. فولادوند: آيا به آيات قرآن نميانديشند.
8. خرمشاهي: آيا در قرآن تأمل نميكنند.
9. محدث دهلوي: آيا تأمل نميكنند در قرآن.
10. معزّي:آيا فرو نميروند (تدبّر نميكنند) در قرآن.
11. ميبدي:در نينديشند در قرآن.
ترجمههاي بالا را ميتوان در سه گروه گنجاند:
الف) گروهي كه «انديشيدن در قرآن»ترجمه كردهاند؛
ب) گروهي كه «قرآن را انديشيدن» ترجمه كردهاند؛
ج)گروهي نيز «درباره قرآن انديشه كردن» ترجمه كردهاند.
آقايان معزي و خواجوي از معاصران و محدث دهلوي، در ترجمه آيه سوره نساء در گروه ب قرار دارند. محدث دهلوي و معزّي در آيه سوره محمد(ص) از گروه ب، به گروه الف تغيير مكان داده و به همان صورت متعارف و مشهور آيه را برگرداندهاند.
بدين ترتيب ميتوان حدس زد آنان كه آيه را يك جا بدون «در»و در جاي ديگر با «در» ترجمه كردهاند، عنايت چنداني به تغيير و تفاوت آن دو نداشتهاند؛و الاّ دليلي براي عدول از يك ترجمه به ترجمه ديگر وجود ندارد.
در همه مواردي كه ماده «دبر» در قرآن گرامي به كار رفته است، متعدّي بنفسه بوده و براي تعديه نيازي به حروف جرّ از جمله، «في» نداشته است. غير از قرآن، سايرمتون عربي نيز «دبر»را در همه مشتقات و ابوابش بدون «في»به كار بردهاند. در كتب لغت ـمانند المنجدـ نيز «دبر» را در هيچ يك از معاني معمول خود با «في» متعدّي نكرده است. از چگونگي استعمال اين كلمه در متون كلاسيكِعربي چنين برآيد كه فعل «يتدبَّرُ» متعدي بوده و تا آن جا كه نگارنده كاويده است، جايي ديده نشده است كه پس از تدبُّر و صيغههاي فعليِ آن، «في» آورده شود.
اين يك نواختي، در ماده «فكر» نيست. تفكر در قرآن گاه با «في» و گاه بدون «في» آمده است. مواردي كه پس از تفكر و مشتقات آن، «في» آورده شده است بدين قراراند:
1. سوره روم، آيه 8: اولم يتفكّروا في انفسهم.
2. سوره آل عمران، آيه 191: ويتفكرون في خلق السموات و…
باقي موارد كه بالغ بر هيجده فقره است، بسان تدبّر است؛يعني بدون «في». اما تفقه كه در معنا شبيه به تفكر و تدبر است، يك بار در قرآن به كار رفته و آن نيز همراه با «في» است:ليتفقّهوا في الدين…. (توبه، 9/122)
پس تفقه با «في»، تدبر بدون «في» و تفكر گاه با «في» و گاه بدون «في».
از ميان ترجمههايي كه انتخاب و گزارش شد، غير از سه مورد، باقي همه جا تدبر را به «انديشيدن در» ترجمه كردهاند و اين نشان ميدهد كه اينان رابطه انديشه و قرآن را رابطه ظرف و مظروف انگاشتهاند. آقاي مكارم شيرازي در سوره نساء، تدبر القرآن را انديشيدن درباره قرآن ترجمه كردهاند و در سوره محمد(ص) از اين برگردان، برگشتهاند. آقاي احمد كاويانپور نيز همين تغيير رويه را مرتكب شدهاند؛ با اين تفاوت كه ايشان در سوره محمد(ص) «درباره» آوردهاند و در سوره نساء به همان ترجمههاي مشهور نزديك شدهاند؛ يعني درست عكس آقاي مكارم شيرازي.
زعم نگارنده آن است كه مراد قرآن مجيد از صدر آيات82 سوره نساءو24 سوره محمد (يتدبرون القرآن) قرآن را انديشيدن است، نه در قرآن انديشه ورزيدن. در قرآن انديشه ورزيدن را از آيات ديگري كه پيشتر يادآور شديم، ميتوان استفاده كرد، اما اين ترجمه (در قرآن انديشيدن) گويا برگردانِدقيقي براي آيات سوره نساء و محمد(ص) نيست.
همان گونه كه از تركيب هر دو آيه برميآيد «القرآن» مفعولّ به است. بنابراين دعوت، توصيه و يا اصرار قرآن بر «قرآن را انديشيدن» است كه چيزي بيش و متفاوت از انديشيدن در قرآن است. نگارنده از اين گونه انديشهورزي كه بيواسطه بر مفعول خود واقع ميشود، نه با واسطه «في»، اگر به قرآن مربوط باشد، تعبير «قرآن انديشي»را مناسبتر ميداند.
گويا پس از اين مقدمات، وقت آن رسيده است كه به صراحت و روشني، راجع به تفاوت اين دو ترجمه ـبلكه سه ترجمهـ توضيح دهم.
به نظر چنين ميرسد كه دربارهقرآن، دو گونه ميتوان انديشيد:
1. تفكر در آيات، مفاهيم، قصص و رهنمودهاي آن. اين نوع انديشيدن را امروزه نگاه درون قرآني ميگويند.اين انديشهورزي در آيات تكويني، خيره شدن در شگفتيهاي حيات و طبيعت است. وقتي به زندگي زنبور عسل ميانديشيم، آن گاه كه نگاه حيرت به عظمت آسمانها مياندازيم و آن هنگام كه در عجايب خلقت خويش واميمانيم، همه از مصاديق تفكر در آيات تكويني است. اين نگاه، درون نگري و گذراندن نظر در عجايب و غرايبِ انديشهسوزِ آفرينش است.
خداوند در سوره آل عمران، آيه 191 و سوره روم، آيه 8 سخن از چنين تفكري به ميان آورده است. در سوره روم، سخن از تفكر در آياتِ انفسي است: اولم يتفكروا في انفسهم و در سوره آلعمران، انديشيدن در نشانههاي تكويني، نگين سخن است:يتفكرون في خلقِ السموات والارض.
انديشه دواندن در آيات تشريعي و تكويني، آثاري دارد كه قرآن به همگي آنها اشارت فرموده است: از جمله رسيدن به اين حقيقتِسترگ كه جهان را عبث نيافريدهاند و سراپردهاي چنين، سرسري نيست:
خــرامـيـــدن لاجــوردي سـپـهــر
هـمـي گـرد گـرديــدن مـاه و مـهــر
مپـنــدار كــز روي بازيـگـري اسـت
سـراپـردهاي اين چنين سـرسري است
در اين پـرده يك رشتـه بيـكار نيـست
ســر رشتــه بـر ما پــديــدار نيسـت
نه زين رشتـه سـر ميتوان تافتـن
نه سـر رشـتـه را مـيتـوان يافتـن
اگر آيات را به تكويني و تشريعي تقسيم كنيم و آيات تكويني را به انفسي و آفاقي، نتيجه آيات سهگانهاي ميشود كه قرآن مجيد به تفكر در هر سه توصيه فرموده و يا بر آن صحه گذارده است
1ـ1.آيات تكوينيـ انفسي:اولم يتفكروا في انفسهم. (روم،30/8)
1ـ2. آيات تكوينيـآفاقي: يتفكرون في خلق السموات والارض. (آل عمران، 3/191)
1ـ3. آيات تشريعي: فلولا نفر من كل فرقةٍ منهم طائفة ليتفقهوا في الدين. (توبه، 9/122)
2. قرآن را و آيات آن را انديشيدن: از اين گونه انديشهورزي گاه به نگاهِ برون قرآني ياد ميشود. نگارنده «قرآن انديشي» را پرداختهتر ميداند. از مباحث كهن كه در علوم قرآني جايي هميشگي دارند، مباحثي مانند جواز ترجمه قرآن، حدوث و قدم قرآن، نياز قرآن به تفسير يا تأويل، بحث از مخصص بودن شأن نزولها، فضلالقرآن، معجزه بودن قرآن، تاريخ تدوين و كتابت قرآن، اصول تفسير، امكان نسخ، دليل متشابه بودن برخي آيات و…از همين دستاند. مطالعات و پژوهشهايي كه قرآن را از چند قدمي آن مينگرند و پيرامون آن ميانديشند و جايگاه و خاستگاه و ساختار وحياني آن را ميكاوند و جملهاي ديگر از اين گونه بحثها، قرآن انديشي است، نه انديشه در قرآن.
قرآن انديشي در عصر حاضر افزون بر همه آنچه در گذشته كمابيش بوده است، صاحب بحثها و مسايل نويني نيز شده است. مثلاً فعاليتهاي هرمنوتيكي از اين شمار است. برخي از متفكران، سخت در اين انديشهاند كه آيا امكاني براي تطبيق هرمنوتيك با مباحث تفسيري مسلمين وجود دارد؟ آيا اساساًً نيازي به رفتن به سوي اين تطبيق هست؟ آيا ما مجاز به استفاده از تجربههاي هرمنوتيكي در تفسير متون مقدس، آنگونه كه در غرب رخ داد، هستيم؟ از اين گونه دغدغهها بسياراند.
آري؛قرآن انديشي، گرچه صرف انديشيدن در قرآن نيست، اما در نهايت، تأييد و تكذيب خود را از همانجا دريافت ميكند. قرآن را در انديشه آوردن، مرحلهاي پس از در قرآن انديشه كردن است، و يكي بيديگري در نيمه راه ميماند. آنان كه قرآن را ميانديشند، بايد پيشتر و بيشتر در قرآن انديشيده باشند و آنان كه در قرآن ميانديشند، لختي نيز بايد از بيرون، جمالِ حضرت قرآن را به نظاره بنشينند. به حتم آن كه از بيرون به بنايي مجلل نگريسته است، بهتر ميتواند از انگيزهها و حكمت معماري بنا سر در آورد. او نيك خواهد دانست كه چرا اين ساختمان بزرگ، جنوبي يا شمالي است، چرا اجزاي آن در برخي فراخ و در برخي ژرف است. فراخي و ژرفايي ـبه هر رويـدو ويژگي است كه هر از گاه يكي بر ديگري پيشي ميگيرد. قرآن پژوهان هر قدر كه در آيات بنگرند و ژرفكاوند، جز اين نخواهند يافت كه بسيار ژرفاند و گاه زيبايي، ژرفايي را كفالت مي كند و گاه عكس. اما اينكه چرا در جايي چنين و در جايي ديگر چنان است، پاسخي دارد كه بايد از زبان قرآن انديشان شنيد.
از اين نيكتر نميشود كه مفسر، از هر دو منظر به قرآن بنگرد، اما اگر چنين جمعي برنيامد، بايد همه از تجربه و اندوختههاي هم سود برند.
گمان نگارنده آن است كه «يتدبّرون القرآن» غير از انديشيدن در قرآن، «قرآن را انديشيدن» را نيز تشريف ميدهد. بر اين زعم خود، دو بهانه دارد:
يك: نخست اينكه به هر روي قرآن در تركيب «يتدبرون القرآن» مفعول است و اين مفعوليت اقتضا ميكند مراد، انديشه بر قرآن باشد نه در قرآن. از اين رو ترجمههايي كه علامت ظرفيت (در)را در معناي آيه نياوردهاند، عليالقاعده بايد راستتر باشند. باز يادآور ميشود كه قرآن انديشي، مايهها و سرمايههاي خود را از همان انديشه در قرآن به كف ميآورد. ليكن پس از آن، به راه خود ادامه ميدهد تا از بلندي ديگري به قرآن خيره شود.
دو: در سوره نساءپس از آن كه تدبُر القرآن به زباني ويژه توصيه ميشود. در ادامه ميآيد:لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً؛اگر از سوي غير خدا بود، به قطع در آن اختلافها مييافتند.
پرسش اين است كه كدام نگاه، قرآن را يك دست و بيخلل ميبيند؟ نگاهي كه به آيات جزءاً جزءاً مي نگرد، با چشمي كه به همه قرآن گشوده است؟كسي را سزد كه چنين ادعايي (خالي از خلل و اختلاف بودن) را بر زبان آرد كه همگي قرآن را يكجا در نگاه خود آورد و اين همان قرآن انديشي است.
آري؛نخست بايد اجزاي قرآن را شناخت (انديشه در قرآن) اما تصديقِ دعوي قرآن كه سازگاري همه اجزاء و اعضايش با يكديگر است، در صلاحيت كسي است كه قرآن را يكجا و از دور مينگرد؛ يعني همان قرآن انديشي. اگر مفسري سالها در ژرفايي و زيبايي تك تك آيات سخن گويد، آنگاه كه به اعجازِيكدستي قرآن رهنمون ميشود، خود را در آستانه قرآن ميبيند نه در دهليزهاي تو در تو و يا بر كنگره و يا در سرسرايِ مجلّل قرآن.
در سوره محمد(ص) نيز، پس از بيانِ افلا يتدبرون القرآن، ميافزايد: ام علي قلوبٍاقفالها؛يعني: آيا نميانديشند قرآن را، بلكه بر دلها، قفلهاي قلب است.
همه ميدانيم كه قلب، جزئينگر نيست و آنچه او را به هيجان ميآورد و سر زنده ميكند كليت يك طرح و در جاي خود نشستن اعضاي آن است، و اين تنها در نگاه از بيرون دستيافتني است. قلب انسان ممكن است از زيبايي و ژرفايي يك آيه به وجد آيد، اما آنچه جمال قرآن را در نظر او بيشتر ميآرايد، تناسب و موزون بودن و تركيب آيهها است. ميتوان صورت انسان را مثال زد. هر عضوي از اين جزءبدن، زيبا است اگر در تناسب با ديگر اعضا باشد و اين تناسب را بيش و پيش از آن كه خرد دريابد، قلب ميربايد. قرآن دلربا است، از آن رو كه هم جزء جزءاش زيبايي خاص خود را دارد و هم كنار هم نشستن اجزاي آن، تناسب و زيبايي نويني ميآفريند. ابروي انسان، اگر بخشي از يك ارگانيزم به هم پيوسته نبود، كج بودنش كژي بود، اما اينك كه بالاي چشم نشسته است و گونهها را در آغوش دارد، اگر راست بود، كج بود؛كه گفتهاند: «ابروي كج ار راست بُدي، كج بودي». بسي آشكار است كه زيبايي و راست واري اين كجي (در ابرو) را ديگر اجزاءو اعضاي صورت تفهيم ميكنند نه خود او.
آنچه قفل غفلت را از قلب زنگاري ما ميزدايد، هجوم يكباره حقيقت قرآن به سراي درون است و اين سپاه ظفرمند، بايد كه شبيخوني ناگهاني و از همه سو و با همه عدّه و عُدّه به راه اندازد تا سرزمين طاغوت زده ضمير انسانها را به چيرگي مالك و حاكم شود.
ترجمه گروه ج
آقاي مكارم شيرازي آيه سوره نساءرا اينگونه برگرداندهاند:«آيا درباره قرآن نميانديشند».
در ترجمه آقاي كاويانپور هم كلمه «درباره» آمده است. اين برگردان، كمابيش دقيقتر از آوردن «در»در ترجمه است. درباره قرآن، باز غير از «در قرآن» است. اگر مراد خداوند در تدبر القرآن، انديشه كردن درباره قرآن باشد، با آنچه پيشتر تحت عنوان «قرآن انديشي» يادآور شديم، در ترجمه ياد شده دقيقترند. انديشه پيرامون قرآن و جايگاه آن با يكي از دو ترجمه زير سازگار است:
الف) آيا نميانديشند قرآن را.
ب) آيا درباره قرآن نميانديشند.
ترجمه آقاي فولادوند در سوره محمد(ص) نيز به همين معنا، نزديكتر است؛ ايشان افلا يتدبرون القران را در سوره پيش گفته چنين ترجمه كردهاند:آيا به قرآن نميانديشند. بنابراين به نظر ميرسد كه اگر قرآن را در ترجمه ـمانند اصلـ مفعول بگيريم و يا با حروف اضافه «به» و «درباره»بياوريم، به منظور قرآن نزديكتر شدهايم.
گفتني است هم آقاي مكارم و هم آقاي كاويانپور و هم آقاي فولادوند، هر جا كه آيه را درست ترجمه كردهاند، در جاي ديگري از آن برگشتهاند. آقاي مكارم همين آيه را در سوره محمد(ص) و آقاي كاويانپور در سوره نساءو آقاي فولادوند در سوره محمد(ص) خلاف رأي خود در سورهديگري عمل كردهاند و اين نشان ميدهد كه هيچ يك از اين بزرگواران با عنايت، به ترجمهدقيقتر نزديك نشدهاند؛ زيرا اگر مثلاً آقاي مكارم با عنايت و با توجه به مفعول بودن قرآن در آيه، در سوره نساء كلمه «درباره»را افزودهاند، دليلي نداشت كه از اين باريكبيني در سوره محمد(ص) دست كشند.
روي هم رفته براي جمله شريفه افلا يتدبرون چهار ترجمه ميتوان يافت كه بدين قرارند:
1. آيا در قرآن نميانديشند.
2. آيا قرآن را نميانديشند.
3. آيا درباره قرآن نميانديشند.
4. آيا به قرآن انديشه نميكنند.
سه ترجمه از چهارترجمه بالا به نظر درستتر ميرسند، اما ترجمه نخست بيشترين رأي و وجهه را ميان مترجمان دارد.
1. مترجمان ارجمند قرآن، هم تدبّر و هم تفكّر را در قرآن گرامي، «انديشيدن»ترجمه كردهاند. اين برگردانِ فارسي، گويا آنجا كه معادل تفكر قرار ميگيرد، چندان كم نميآورد و كما بيش در جاي خود نشسته است؛اما براي تدبّر، شايد بتوان ترجمههاي دقيقتري هم پيدا كرد. مثلاً با افزودن پيشوند «در» به فعل «انديشيد»به معناي تدبر نزديكتر شدهايم. بنابراين معناي آيه چنين خواهد شد: «آيا قرآن را در نميانديشند». اين افزوده هرگز از مقوله بازي با الفاظ نيست؛ زيرا چنين افزودههايي در زبان فارسي، چنان تغييراتي را در پي دارند. اساساًمركب سازي، شگردي است كه زبان فارسي را براي معادل سازي و خلق كلمات تازه توانا ميكند. همين تغييري كه ما در «انديشيدن»و «درانديشيدن» جستوجو ميكنيم، در «يافتن»و «دريافتن» هست؛ هر چند اين تفاوت بسيار ظريف است. پيشوند «در» قدري «انديشيدن» را به كليات نزديكتر ميكند و آن را از خانه علم به همسايگي آن، يعني معرفت، نقل مكان ميدهد.1 «زيد يافت» با «زيد دريافت» تفاوتِ باريكي دارد و آن در نوع و جنسِ «يافته» است. البته يافتن معنايي اعم از دريافتن دارد و هرگاه معنايي خاصتر شد، بدين معناست كه غير از جنس خود (يافتن) فصل ديگري نيز به او افزوده شده است و همين فصل الحاقي است كه نتيجه را به تدبر نزديك ميكند؛ يعني آنچه خاص ميشود «درانديشيدن» است كه بيش از «انديشيدن» دعوي برابري و برادري با «تدبّر» دارد.
همين ماجرا در «خوردن» و «برخوردن» تكرار ميشود. خوردن معنايي دارد كه اساس و بنمايه «برخوردن»را تشكيل ميدهد. اما برخورداري، انواع بهرهمنديها را كه يكي از آنها خوردن (به معناي اكل) است، شامل ميشود. به سخن ديگر «برخوردن»كليت و جامعيتي دارد كه آن را به مدد پيشوند «بر» و استفاده استعارهاي از «خوردن»كسب كرده است. همچنين است «رسيدن»و «بررسيدن». همه ميدانيم كه اينك «بررسي» چگونه خود را از خشت و گلِ رسيدنِ فيزيكي به وارسيهاي عالمانه نزديك كرد و اين همه از بركت پيشوندي است كه شايد چندان مورد توجه قرار نگيرد.
از قضا آقاي امامي در سوره نساء همين ترفندِ اديبانه را به كار گرفتهاند و به نظر نگارنده ميرسد كه توفيق بيشتري در ترجمه «تدبّر» داشتهاند. ايشان در ترجمه آيه پيش گفته نوشتهاند: «آيا در قرآن در نميانديشند؟».
از پيشينيان، رشيد الدين ابوالفضل ميبدي نيز همين سير را سلوك كرده است. وي آيه را چنين برگردانده است: «در نينديشند در قرآن»2
به هر روي زعم نگارنده آن است كه قرآن انديشي، نياز به دورنگري و جامع انديشي دارد و اين نياز با فضيلت «تدبّر» اجابت ميشود، و تدبر بايد ترجمهاي غير از انديشيدن داشته باشد؛ترجمهاي كه بتواند، ويژگي دورنگري، جامع انديشي و يكپارچه ديدن را داشته باشد، كه همان «درانديشيدن» است. از همين روست كه خداوند آنجا كه ما را به قرآن انديشي ميخواند، واژه تدبر را به كار انداخته و قرآن را مفعول آن ساخته است.
به هر روي به نظر نگارنده ميرسد كه افزودن پيشوند «در»، معناي انديشه را به تدبر نزديكتر ميكند و اما آوردن كلمه «در» به عنوان علامت ظرفيت بر سر قرآن، سمتوسوي آيه را تغيير ميدهد.
با آشنايي اندكي كه نگارنده با زبان فارسي و عربي دارد، چنين ميفهمد كه تدبر در اين آيه نظر به ساختمان جمعي و جايگاه اساسي و فوايد قرآن دارد. نه به اجزاي آن كه البته در جاي خود لازم و ضروري است. بر اين دعوي سه دليل ارايه ميدهد:
يك:تدبر همانگونه كه مي دانيم از دبر است و دبر يعني پشت و تدبر بدين ترتيب يعني عاقبت انديشي و پايان را ديدن. در باره تدبُر القرآن، گويا مراد اين باشد كه خداوند از همگان خواسته است كه قرآن را به مثابه يك كلِ واحد در نظر بگيرند و به ضرورت آن و معجزه بودنش وقوف يابند، و هنگامي ميتوان كل يك شئ را در نگريست كه پايانه آن نيز در نظر باشد يعني همان دبر و عاقبت.
دو: ارتباط تدبر و جامعنگري را از راه ديگر نيز ميتوان آشكار كرد. در كتابهاي لغت معنايي كه گاه براي عَرَفَ آوردهاند، همان تدبّر است. در المنجد آمده است: عرف عليالقوم:دَبَّرَامرَهم وقام بسياستهم.3
با شهرتي كه ماده عرفان و معرفت در دنياي كليات دارد. و هم معنا دانستن آن با تدبير در كتابهاي لغت، اين زعم را تقويت ميكند كه تدبري كه در قرآن نيز آمده است. دعوت به نگاه جامع به همگي قرآن است، يعني همان «قرآن را انديشيدن» نه فقط «در قرآن انديشيدن».
سه: دليل سوم، ذيل هر دو آيه است كه پيشتر به تفصيل از آن سخن گفتهايم.
2. «قرآن را انديشيدن» يك مشكل پيش رو دارد كه «در قرآن انديشيدن»از آن فارغ است، و آن اينكه صحت اين برگردان، آويخته به متعدي بودن انديشيدن است. آيا انديشيدن، مفعول بيواسطه ميپذيرد؟ گويا اين مشكل نيز چندان تاب مقاومت ندارد؛زيرا ما در تركيباتي مانند «چارهانديشي»، «نيك انديشي» و… انديشه را به وجه متعدي آن به كار ميبريم. از همه روشنتر، عباراتي مانند مصراع زير است:
«عاقل آن است كه انديشه كند پايان را». بدين ترتيب «محال انديش» كه در شعر حافظ آمده است:
خيـال حوصله بحـر ميپـزد هيـهات چهاست در سر اين قطره محال انديش
به معناي «محال را انديشيدن» است.
3. مفاد و مراد اين نوشتار از نوع «در قرآن انديشيدن» است؛اگر چه به موضوع «قرآن را انديشيدن» پرداخت. از آنجا كه همه مدعاي اين مقاله، برآمده از دو آيت از آيات قرآن است و ميتواند فرآورده انديشه در نوعي از تعبير در قرآن باشد، پس در شمار مباحث «در قرآن انديشي» است. اين نمونه به روشني نشان ميدهد كه چه اندازه مباحث «در قرآن انديشي» با «قرآن انديشي» به يكديگر وامداراند؛زيرا بدين ترتيب، انديشه در قرآن است كه ما را مجاز به انديشه درباره قرآن ميكند و از فوايد آن خبر ميدهد، بلكه توصيه دارد.
چنانچه قفلي بر درِ «قرآن انديشي» باشد، كليد آن «در قرآن انديشي» است و اين قفل و كليد را از هم گريز نيست كه:«قفلگر هم قفل سازد هم كليد». رابطه اين دو مقوله انديشگي، از نوع خويشاوندي نسبي است؛زيرا يكي برآمده از ديگري است و هر يك چشمينگران به ديگران دارد و كار يكي بيديگري، سامان نميپذيرد. اگر با «در قرآن انديشيدن» ميتوان بدين رهيافت رسيد كه ميتوان قرآن را انديشيد، نگارنده حتم دارد و به تجربه آموخته است كه «قرآن را انديشيدن»راه را بر «در قرآن انديشيدن» هموارتر ميكند و برخي راهها را هم هموارتر و هم نزديكتر ميكند.
پايان سخن اين كه قرآن كه كتاب شريعت و ديانت است، چونان كتاب طبيعت، هر انديشهاي را به سوي خود ميخواند و هماره براي انديشههاي تيز و شكافنده، آغوشي باز دارد. قرآن به مثابهانسان كاملي است كه هم بايد به ضرورت وجود و حضور او انديشيد (قرآن انديشي) و هم بايد در رفتار و گفتار او انديشهها كرد (در قرآن انديشيدن) و اين دو چنان به يكديگر نيازمندند كه نگارنده بر اين گمان است كه مثلاًاگر به سوره فاتحه از دور و كنار نگاهي نشود، همه نازكانديشيهايي كه در اين سوره مباركه ميشود، دانههاي از هم گسيختهاي است كه تنها قرآنانديشان از عهده به نظم كشيدن آنها برميآيند.
بنابراين «قرآن انديشي» يعني قرآن را در انديشه آوردن، نه انديشه را در قرآن بردن و اين تفاوت به نظر نگارنده بسي مهم و باريك است. اين نوشتار را با عباراتي شيرين و دلكش از كاشف اسرار قرآن، صاحبِ فضل و رشادت، ميبديِ بزرگ به پايان ميبرم:
افلا يتدبرون القرآن… تدبر آن است كه در آخر كارها نظر كني، تا اول و آخر آن به همسازي و راست كني. رب العالمين مي گويد:چرا نشنوند منافقان قرآن را و چرا در آن تفكر و تأمل نكنند؟و در اول و آخر آن ننگرند؟ تا بدانند كه آيات آن به راستي و درستي و پاكي همه به يكديگر ماند و يكديگر را تصديق ميكند، در آن تناقض و تفاوت نه، و اگر جهانيان همه به هم آيند، و عقلها و علمها همه در هم پيوندند، تا مثل آن بيارند، نتوانند و عاجز شوند.4
1. يكي از تفاوتهايي كه لغويان ميان «معرفت» و «علم» يادآور شدهاند، اين است كه معرفت به اموري تعلق ميگيرد كه وجهي از كليت را دارا باشند، و علم اعم از آن است. بنابراين، معرفت، نوعي اختصاص به كليت و دورنگري دارد و از همين روي است كه خداوند را عارف نمينامند ولي عالم و عليم از اسماي حُسناي اوست؛زيرا دانش و شناخت خداوند، هيچگونه اختصاص و محدوديتي را بر نميتابد و دانش با همه تواناييها و قابليتهايي كه في نفس الامر دارد، نامي از نامهاي اوست.
2. كشف الاسرار و عدّةالابرار، 2/602 و9/188.
3. ر. ك:المنجد، 1/498.
4. كشف الاسرار و عدّةالابرار، 2/603.