با آن كه سالها از ظهور اسلام به عنوان يك مكتب الهي جريان نيرومند عقيدتي و سياسي مي گذرد و گزارشهاي متعدد و متنوعي از آن تهيه و در دسترس نسلهاي پس از صدر اسلام قرار گرفته است، اما همچنان ابرهاي تيره، فضاي جريانات مكه و مدينه آن روزگار را پوشانيده است كه البته گستره اي فرونتر از تصور ما را در بر مي گيرد. ما بر آن نيستيم كه عوامل اين تيرگي و مجهول ماندن را بررسي كنيم، كه خود، بحث مهم و مستقلي است، بلكه صرفاً اشاره اي بر آنچه گذشته است خواهيم داشت.
بي ترديد اگر نكات مبهم و ناشناخته تاريخ صدر اسلام و منقولات تاريخي صحيح و سقيم از همه باز شناخته شود، ارزش فراواني خواهد داشت و فصل جديد را در برخورد با آن گزارشها به روي ما مي گشايد. به عنوان نمونه، اگر اطلاعات كاملي از برخورد افراد، اعم از مشركان و مومنان و منافقان، نسبت به دعوت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و موضع گيري هاي آنان به دست آوريم و پيروان واقعي آن حضرت را از دشمنانش باز شناسيم، از يك سو، گرايش هاي فكري و باورهاي مذهبي گروههاي زيادي از مسلمانان تغيير خواهد كرد و از سوي ديگر، به عنوان تجربه اي گويا فرا راه آينده مسلمانان قرار خواهد گرفت. همگوني حوادث سالهاي اخير انقلاب اسلامي در ايران با جريانهاي صدر اسلام، بيانگر اهميت دانستن و به كار بستن تجربه هاي گذشته است و يكي از آن تجربه ها رويارويي با جريان مرموز و خطرناك نفاق است. بنابراين، شناختن ويژگيها، اهداف و خط مشي آنها راهگشاي جامعه كنوني خواهد بود.
از مجموع گفتارهاي اكثر مفسران در دوره هاي مختلف، جنين بر مي آيد كه آنان پديده نفاق را منحصر به بعد از هجرت رسول الله صلي الله عليه و آله به مدينه طيبه ميدانند و به طور كلي، از بحث مبسوط درباره اين نكته، غفلت شده است. برخي از آنان بارها جمله معروف «النفاق حدث بالمدينه» را تكرار كرده و آن را دليل مدني بودند آيه مورد بحث يا خبر غيبي بودن آن و يا منطبق بودن بر افرادي غير از منافقين دانسته اند، در حالي كه اگر وجود يا عدم آن در مكه براي آنها قطعي بود، چنين توجيهاتي لازم نمي آمد، بلكه آن را مي پذيرفتند و يا قاطعانه مردود مي شمردند.
از گفتاري كه پس از اين خواهيم داشت، روشن ميشود كه مفسران چندي بدين نكته پرداخته و نكاتي را در اين باره يادآور شده اند، بيش از همه، در تفسير الميزان بر آن تأكيد و شبهات مربوط به بحث، پاسخ داده شده است كه ما در جاي خود از آن بهره خواهيم برد. كتابهاي مستقلي نيز درباره «نفاق در قرآن» نوشته شده است. 1 به جز مفسران، در جوامع روايي شيعه نيز اين بحث مطرح شده است.2 در اين گفتار، نخست توضيحي درباره نفاق و ويژگيهاي آن و سپس به دلايل قرآني وجود نفاق در مكه مي پردازيم.
از جمله توانمندي هاي انسان، اين است كه مي تواند اموري را در زواياي فكر و ذهن خود مخفي كرده، در رفتار ظاهري خود، شكلي ديگر جلوه كند و در پرتو آن به مقاصد خود برسد. بي گمان اگر از چنين نواني حسن استفاده شود، ارزش آفرين خواهد بود. مسلمانان تحت ستم، در صدر اسلام، از همين نيرو بهره مي گرفتند، حقايق قبلي خود ار مخفي كرده و در ظاهر، با دشمن، همنوا مي شدند. از آن جمله، عمار ياسر – رحمه الله عليه – است كه آيه شريفه «و من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ...» (نحل: 106) درباره داستان او با مشركان نازل شده است.
وي در زير شكنجه هاي وحشيانه كافران، دست از عقيده قلبي خود بر نداشت، اما براي فريب دشمن، به ظاهر اظهار كفر نمود. اين نوعي تقيه است كه رعايت آن در پاره اي از موارد ضروري است . در نقطه مقابل اين گروه، كساني بوده و هستند كه از اين نيرو و توان، در راه مقاصد شيطاني بهره مي برند و از جمله دشمنان خطرناكي اند كه همواره بايد در برابر توطئه ها و نيرنگهاي رنگارنگشان هوشيار باشيم. بي جهت نيست كه خداوند تعالي، چنين افرادي را دشمن واقعي معرفي كرده است: «هم العدو فاحذرهم» (منافقون: 4) زيرا مقابله به اينان توان ويژه اي را مي طلبد و هوشياري فوق العاده اي لازم دارد.
نكته قابل توجه اين است كه منافقان، داراي انگيزه هاي مختلف و گاهي متضادند وبدين لحاظ، عملكردهاي متفاوتي دارند. گروهي نيز به خاطر ضعف ايمان، رگه هايي از نفاق در وجودشان قرار دارد، بي آنكه در صف سازماندهي شده نفاق حاضر باشند. از اين جهت، لازم است كه ريشه لغوي و كاربردهاي مختلف نفاق، در قرآن و روايات اسلامي بررسي شده و ويژگي ها و انگيزه هاي آن بيان گردد.
نفق: جايي در زمين كه راه فرار داشته باشد؛ نافقاء: گريز گاه مخفي در لانه موش صحرايي. اين حيوان، قسمتي از ديواره لانه خود را به طرز ماهرانه اي تراش داده و نازك ميكند و در موقع خطر، با يك ضربه سر، آن را فرو مي ريزد و فرار ميكند. 3 نفاق نيز از همين ريشه است؛ زيرا فرد منافق، ماهيت اصلي خود را با تظاهر به اسلام، مخفي كرده و راهي براي گريز از دين، براي خود قرار داده است.
نفاق در اصطلاح، قرآن و روايات
نفاق، اصطلاحي اسلامي است كه قبل از ظهور اسلام در ميان عرب، رايج نبوده و عبارت است از اظهار ايمان و مخفي كردن كفر. 4
راغب، نفاق را وارد شدن در دين از سويي، و بيرون رفتن از آن از سوي ديگر ميداند و آيه شريفه «ان المافقين هم الفاسقون» را شاهد بر آن دانسته و فاسقان را به معناي خارج شدگان از دين گرفته است.5 روشن است كه ورود آنها در دين، دروغين و غير واقعي است؛ زيرا خداوند مي فرمايد: « ومن الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين» (بقره: 8) برخي از مردم، به زبان، به خدا و روز قيامت ايمان دارند، در حاليكه ايمان نياورده اند. بنابراين، خارج شدن آنها از دين، به معناي ظاهر كردن كفري است كه در نهاد خود مخفي كردهاند . بنابراين، نفاق از نظر قرآن اظهار ايمان و پنهان كردن كفر است.
نفاق، در روايات اسلامي، در معناي وسيعتري به كار رفته است، تا جايي كه عدم رعايت برخي از احكام نيز نفاق به حساب آمده است؛ مثلاً، اصرار بر گناه، حرص در دنيا، دعوت به خير و ترك آن و .. از نشانه هاي نفاق به شمار مي روند. پس، مي توان گفت كه نفاق داراي مراتبي است كه عالي ترين درجه آن همان است كه در قرآن كريم مطرح و خصوصيتهاي آن به تفصيل بيان شده است و پايين ترين مراتب آن، مواردي است كه در روايات بيان شده است و مي توان آن را ضعف ايمان و يا وجود رگه هايي از نفاق در ايمان شخص دانست.
دروغگويي كه سرپوشي است بر درون پليدشان «و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين» (بقره: 8)؛ «والله يشهد ان المنافقين لكاذبون» (منافقون: 1)؛ نيرنگ و فريبكاري، «يخادعون الله و الذين امنوا» (بقره:9) بيمار دلي، «في قلوبهم مرض...» (همان: 10)؛ فساد انگيزي با شعار اصلاح طلبي: «قالو انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون» (همان: 11 و 12)؛ سفاهت و ناداني، «الا انهم هم السفهاء و لكن لايعملون» (همان: 13)؛ استهزاء مومنان، «انما نحن مستهزون» (همان:14)؛ فساد عقيده، «الذين قالوا لا خوانهم و قعدوا لواطاعونا ماقتلوا» (آل عمران: 168)؛ پخش اسرار جنگي، «و اذا جائهم امر من الا من او الخوف اذا عوا به» (نساء: 83)؛ دوستي با كافران، «الذين يتخدون الكافرين اولياء من دون المومنين» (همان 139)؛ آرزوي كافر شدن مسلمانان، «ودوا لو تكفرون كماكفروا فتكونون سواءً» (همان: 89)؛ فرصت طلبي، «الذين يتربصون بكم فان كان لكم فتح من الله فالوا لام نكن معكم» (141)؛ خودنمايي و ريا و بي توجهي به نماز، «و اذا قاموا الي الصلوه قاموا كسالي يراون الناس(همان: 142)؛ اضطراب و عدم قدرت تصميم گيري، مذبذبين بين ذلك لا الي هولاء و الا الي هولاء» (همان: 143)؛ ترس داشتن، «يحسبون كل صيحه عليهم» (منافقون: 4)؛ عدم تدبر در قرآن، «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب افقالها» (محمد، ص : 24)؛ رفيق نيمه راه، «سنطيعكم في بعض الامر» (همان: 26)؛ بخل وتشويق به آن، «لا تنفقوا علي من عند رسول الله» (منافقون: 7)؛ گمراهي، «اشترو الضلاله بالهدي فما ربحت تجارتهم و ماكانو مهتدين» (بقره: 16)؛
ظاهر موافق داشتند، 6 اصرار برگناه؛ حريص بودن بر دنيا؛ خشكي چشم؛ سنگدلي؛ سخن زيبا گفتن؛ دروغگويي؛ خلف وعده؛ خيانت در امانت؛ حسد داشتن؛ گفتارشان درمان و كارشان درد بي درمان؛ گمراهان كننده؛ فرصت طلبي؛ رنگ به رنگ بودن؛ گريه هاي ساختگي؛ ايجاد يأس و نوميدي؛ طمع؛7 آماده كردن گذرگاههاي مختلف؛ دعوت به خير و ترك به خير و ترك آن، و پيمان شكني.8
1- ترس از قدرت حاكم؛ از بديهي ترين انگيزه هاي منافقان، در دورويي خويش، حفظ و نجات جان خود است كه تا آخرين لحظه زندگي با نوعي ترس و وحشت همراه بوده، آنسان كه هر صدا و هر حركتي را بر عليه خود مي پندارند «يحسبون كل صيحه عليهم» (منافقون: 4) اما زين العادبدين عليه السلام دردعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايند:« ...فان قوماً امنوا بالسنتهم ليحقنوا به دمائهم فادركوا ما املوا و انا امنا بالسنتنا و قلوبنا ...» 9
2- هوس دستيابي به مواضع قدرت و رهبري؛ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از نخستين روزهاي آغاز دعوت خويش مژده و آينده قدرتمندي را براي مسلمانان وعده مي فرمودند؛ طبيعي بود كه عده اي براي رسيدن به آن قدرت، به دعوت اسلام پاسخ دهند، نه به جهت ايمان خدا و پيامبر و قرآن، بلكه به هوس حاكم شدن و .... 10
3- منفعت طلبي و طمع؛ منافق به دنبال نان و آن و موقعيت بهتر و برتر است و بديم جهت، هم با موافقان همراهي ميكند و هم با مخالفان؛ زيرا در صورت اظهار مخالفت با يكي از اين دو گروه، بخشي از منافع خود را از دست خواهد داد. قرآن كريم اين ويژگي منافقان را به شكل حالبي بيان ميفرمايد: «و منهم من يلمزك في الصدقات فان اعطوا منها رضوا ...» (توبه: 58) در روايات نيز از اين عامل به عنوان يكي از پايه هاي نفاق نام برده شده است. 11
4- عادت؛ گاهي نفاق از خوي و عادت شخص بر مي خيزد و با هر نظريه و عقيدهها وجه جمعي وجود نداشته باشد و كاملاً با هم متضاد باشند. اين حالت، ناشي از ناتواني فرد در مقابل هواهاي نفساني و عدم قدرت تصميم گيري است «مذبذبين بين ذلك الا الي هولاء و الا الي هولاء» (نساء: 143) «كثره الوفاق نفاق» 12
5- عصبيت و حميت؛ نخوت و گردن كشي و شدت ارتباط با بستگان و افكار انحرافي، از عواملي است كه موجب دو رويي و نفاق ميشود و هر قدر كه نخوت و عصبيت، بيشتر باشد، نفاق شديدتري را در پي دارد. «لئن رجهنا الي المدينه ليخرجن الاعز منها الاذل» (منافقون:8) در روايات نيز بر اين نكته تأكيد شده است. 13
6- تحريف عقيده اسلامي؛ هنگامي كه توان مقابله و رويارويي با فكر و انديشه اي نباشد، نيرنگ نفاق به تكاپو افتاده و با ادعاي پذيرش، سعي در تحريف و تبديل آن ميكند. اين، بدترين و زشت ترين چهره نفاق است و برخورد با آن بسيار مشكل و طاقت فرساست؛ زيرا منافقين از آيه هاي قرآن و سخنان پيشوايان دين به نفع خود بهره جسته و به ميل خويش آنها را توجيه ميكنند و بي آنكه مال و جان خود را فدا كنند، به هدف خويش دست مي يابند. به فرموده حضرت علي عليه السلام آنها گمراهان گمراه كننده اند. 14
7- سهل انگاري؛ از ديگر انگيزه هاي نفاق، اهميت ندادن به دعوت ديني است. به زمان، اظهار ايمان و اعتقادي ميشود. ولي به دنبال آن اثري از اين ايمان مشاهده نمي شود و با امروز و فردا كردن و خوش بودن به آرزوها از زير بار مستوليتها شانه خالي ميكند. 15
1- تهديد كيان دولت اسلامي؛ كارشكني منافقان در زمينه هاي مختلف، به ويژه در امور نظامي، اصل نظام اسلامي در معرض خطر جدي قرار ميدهد و چنانچه از نيرنگهاي آنان جلوگيري نشود، سبب سقوط و اضمحلال جامعه اسلامي خواهد شد. كارشكني منافقان صدر اسلام، در نبرد احد، نمونه روشني از اين مدعي است.
2- نوميد كردن مردم و جدايي آنان از نظام؛ تبليغات رنگانگ منافقان درباره كليدي ترين كارهاي جامعه اسلامي، نظير انفاق و تقويت بنيه مالي نظام، حضور حضور در صحنه هاي مختلف، پيروي از رهبري و ... موجب ميشود تا اعتقاد و اعتماد مردم كمرنگ شده و قدم به قدم آنها را از صف فشرده مسلمانان جدا كنند. پخش شايعات دروغين، ترساندن مردم از نتيجه كارها و ... از اين جمله است.
3- به دست گرفتن قدرت و زمام امر؛ آنان كه با هوس دستيابي به قدرت، عقيده اي را پذيرفته اند، در پي آنند تا با نزديك شدن و نفوذ در جايگاههاي حساس قدرت، به هدف خويش نائل آيند.
4- نابودي تدريجي عقيده اسلامي؛ اگر منافقان، در مسير خويش به مانعي برخورد نكرده و در اجراي نقشه ها و توطئه هايشان كامياب شوند، به آخرين مرحله از هدف خود رسيده اند؛ زيرا دين را هر گونه كه بخواهند تفسير و توجيه كرده و آن را وسيله اي براي اعمال سياستهاي خود قرار مي دهند. در اين جاست كه ديگر، واقعيتي از دين بر جاي نمي ماند و آنچه باقي مي ماند عقيده ها و سنتهاي مسخ شده اي است كه با اصل دين در تضاد است.
5- مبدأ پيدايش نفاق در اسلام
6- طبيعي است كه با ظهور دعوت اسلامي، گرايش برخورد منافقانه با آن نيز به وجود آمده باشد، هر چند كه جريان گسترده و سازماندهي شده نفاق، مربوط به بعد ازهجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان به مدينه و تشكيل دولت اسلامي در آنجاست؛ اما اين، بدان معنا نيست كه قبل از آن، نفاق ومنافقي نداشته ايم. شواهدي از آيه هاي قرآن و روايات اسلامي وجود دارد كه در آنها به وجود نفاق در مكه (پيش از هجرت) تصريح شده است البته لازم به يادآوري است كه عمده آيه هايي كه درباره منافقان نازل شده، مدني و درباره حوادثي است كه بعد از هجرت رخ داده است و اين، به خاطر گستردگي فعاليتهاي منافقانه در مدينه و اطراف آن است.
برخي بر اين باورند كه به هيچ وجه، در مكه نفاق و منافق نبوده است؛ زيرا انگيزه و عامل نفاق، ترس از قدرت حاكم است، در حالي كه مسلمانان، در مكه قدرتي نداشتند تا كسي از آنان واهمه داشته باشد و به ظاهر، در برابرشان مخالفت نكند، بلكه بر عكس، عده اي ايمان داشتند و از ترس مشركان اظهاركفر ميكردند؛ 16 اما بايد گفت كه انگيزه دو رويي، منحصر در ترس و بيم از قدرت حاكم نيست، بلكه عوامل ديگري نيز موجب نفاق ميگردد كه شرح آن گذشت. به گمان ما و گواهي قرآن شريف و روايات، انگيزه هاي ديگري، جز ترس از قدرت حاكم، وجود داشته است و آنچه در پي ميآيد تلاش مختصري است براي وارسي و فهم بيشتر اين مطلب.
1- «الا انهم يثنون صدور هم لستيخفومنه الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و ما يعلنون، انه عليم بذات الصدور» (هود: 5) آگاه باشيد كه آنان (منافقان امت) روي دلها را مي گردانند تا خود را از او (پيامبر) پنهان دارند، آگاه باشد آنگاه كه سر در جامه خود مي پيچند خدا آنچه را كه پنهان يا آشكار كنند، ميداند كه او بر درون دلها محققاً آگاه است.
اين سوره، به انفاق همه مفسرين، در مكه نازل شده است؛ هر چند برخي، آيه هاي 12، 17، 114 را مدني مي دانند، ولي گروهي ديگر، اين سه آيه را نيز مكي دانسته اند. 17
روايات مختلفي درباره نزول اين آيه كريمه وارد شده است كه مجموع آنها حاكي از برخورد نفاق آميز گروهي از مردم مكه با رسول الله صلي الله عليه و آله مي باشد. طبري از ابن عباس نقل مي كند كه آنها كينه و دشمني خود را در سينه ها پنهان كرده و خلاف آن را ابراز مي كنند؛ نيز از عبدالله بن شداد نقل نموده كه هنگامي كه منافقين از برابر پيامبر صلي الله عليه و آله عبور مي كردند رو برگردانده و سر به زير مي افكندند، پس خداوند فرمود: «الا انهم …» 18
همچنين از ابن عباس نقل شده است كه آيه درباره فردي بنام اخنس بن شريق نازل شده است. وي فردي خوش برخورد بود و تظاهر به دوستي با پيامبر مي كرد، ولي در دل با و دشمني داشت. 19 در تفسير قمي نيز روايتي را درباره آيه مورد بحث، مطرح نموده كه نمايانگر يكي از علامات نفاق است. 20 در روايت ديگري از ابن عباس، نزول آيه را در مورد برخي از مسلمانان ذكر مي كند كه آنها از آشكار شدن اندمشان هنگام تخلي و آميزش شرم داشتند، هر چند كسي آنها را نمي ديد. 21 اما آلو سي با اين كه سند روايت را در ميان مجموعه روايات پيرامون آيه، عالي مي داند، ولي آن را با مفاد آيه شريفه، در تضاد مي انگارد؛ بدان دليل كه آيه، در مقام نكوهش است. در حالي كه آنان كار بدي مرتكب نشدند و بايد مورد تشويق قرار گيرند. 22
مي توان گفت كه عمده مفسران، آيه را به گونه اي شرح و تفسير كرده اند كه بر منافقين قابل تطبيق است. برخي به لفظ نفاق و منافق، تصريح كرده اند 23 . گروهي با آوردن معنايي كه قابل انطباق بر منافق است، نامي از نفاق و منافقين نبرده اند؛ يعني فقط وصفي از اوصاف منافق را ذكر كرده اند. در تفسير محاسن التأويل آمده است كه: «الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون اي في قلوبهم، و ما يعلنون اي يجهرون بافواههم، انه عليم بذات الصدور اي بما في ضمائر القلوب». 24
در تفسير المنار بيان زيبايي براي آيه شريفه ذكر شده كه حاصل آن چنين است: «بهتر اين است كه بگوييم: آيه، تصويري از تلاش كافران و منافقان را نشان ميدهد كه آنان هنگام شنيدن آيات قرآن، دچار هيجان روحي شده و اين هيجان كه ناشي از كوبندگي آيات الهي بود، در صورتشان آشكار مي شد؛ ناچار براي مخفي كردن چنين حالت سر به زير افكنده و به گونه اي خم مي شدند كه بدنشان در هم فرو مي رفت، همان گونه كه لباسي را در هم بپيچند. » 25
در اين جا دليلي بر مدني بودن آيه نيست؛ چون سوره مكي است و اگر هم بعضي از آيات اين سوره را مدني دانسته اند، آيه پنجم، مسلماً مكي است و هيچ كس به مدني بودن آن اشاره اي نكرده است. روايات شأن نزول نيز جملگي مربوط به حوادث مكه اند.
برخي، نظير فخر رازي و طبرسي و رشيد رضا بدون بحث درباره اين كه آيا نفاق در مكه وجود داشته يا نه، از كنار آن گذشته اند كه خود نشانه اي از پذيرش آن مي باشد، ولي در تفاسيري نظير بيضاوي و روح المعاني از آن بحث شده و در نهايت، برخي آن را خبر غيبي تفسير روح البيان چنين آمده است: «اگر بگوييد كه آيه مكي است و نفاق در مدينه پديد آمده است، گوييم كه چنين نيست، بلكه در مكه هم نفاق وجود داشته، ولي ظهور آن مدينه بوده است.» 27
پاسخي كه مي توان به خبر غيبي بودن آيه داد اين است كه ظهور آيه، دلالت بر وجود اين حالت در مخاطبين پيامبر صلي الله عليه و آله در مكه مكرمه دارد و دست بر داشتن از ظهور آيه، بدون اينكه دليل قطعي يا ظني داشته باشيم، امري ناصواب است.
اين عده از مفسران در چند جا، اين جمله را تكرار كرده اند كه :«النفاق حديث بالمدينه.» و تا آنجا كه نگارنده بررسي كرده است، نه دليل قرآني براين مدعي دارند، نه تاريخي و نه روايتي؛ بلي، جريان نفاق گسترده و سازماندهي شده، در مدينه پديد آمده است و دليل آن هم سوره هاي منافقون و توبه و … مي باشد كه همگي مدني مي باشند، اما اين بدان معني نيست كه در مكه، منافقي نبوده است.
2- «و من الناس من يقول امنا بالله فاذا اوذي في الله جعل فتنه الناسكعذاب الله و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم او ليس الله با علم بما في صدرو العالمين × و لعيمن الله الذين امنوا و اليعلمن المنافقين» (عنكبوت: 10 و 11)؛ و بعضي از مردم (از راه نفاق) مي گويند كه ما به خدا ايمان آورديم و چون رنج و آزاري (از دشمنان دين) در راه خدا ببينند، فتنه و عذاب خلق را با عذاب خدا برابر شمرند و هرگاه كمك و نصرتي از جانب خدا (به مومنان) رسد آن منافقان گويند كه ما هم با شما (و هم آيين شما) بوديم. آيا خدا را هر كس بر دلهاي خلايق داناتر نيست؟ و البته خدا، هم به احوال اهل ايمان داناست و هم از درون منافقان آگاه است».
استدلال بدين دو آيه، زماني صواب است كه مكي بودند آن روشن باشد. بنابراين، سخن خود را از اين نقطه آغاز مي كنيم:
1- عده اي از صاحب نظران در علوم قرآن و تفسير، كه تعدادشان هم كم نيست، اعم از صحابه و تابعين و ديگران، تمامي سوره را مكي ميدانند؛ از جمله: ابن عباس، ابن زبير، حسن، جابر ، عكرمه، طبري، ابن كثير، ابن حيان، زمخشري، اسماعيل، حقي البرسوي، فخر رازي، علامه طباطبايي، سيد قطب، استاد معرفت 28 و نيز ضحاك و مجاهد 29 اين دو آيه را راجع به منافقين مكه ميدانند و واحدي نيشابوري، آيه دهم را مكي دانسته است. 30
2- برخي، يازده آيه ابتداي سوره را استثنا نموده و بقيه آن را مكي مي دانند. اصل چنين نظريه اي احتمالاً از يحيي بن سلام است كه مراغي آن را پذيرفته 31 و سيوطي نيز آن را ذكر كرده است. 32 .
3- ابن عباس و نيز قتاده، سوره را مدني مي دانند.
ب: دلايل كساني كه نخستين سوره را مدني ميدانند.
عمده دلايل كساني كه چنين آياتي را مدني مي دانند، اين است كه:
1-در مكه، منافقي وجود نداشته است؛ زيرا حالت نفاق مربوط به شرايطي است كه انسان از قدرت حاكم بترسد و براي حفظ جان خود اظهار همراهي كند، در حالي كه در مكه، قدرتي براي مسلمانان نبود تا گروهي چنين كنند، بنابراين، نازل شدن اين گونه آيات درباره منافقين وجهي نخواهد داشت. 33
2- در روايت، آن را مربوط به مسلمانان باقي مانده در مكه مي داند كه قصد هجرت داشتند و كافران، آنان را باز گرداندند و در نتيجه، مرتد شدند. 34
3- در ميان اين آيه ها مسأله «جهاد» مطرح شده و روشن است كه وجوب جهاد در مدينه صورت گرفته است. « ومن جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله غني عن العالمين» (عنكبوب: 6)
4- «ولئن جاء نصر من ربك ..» (همان: 10) گواه ديگري بر مدني بودند آيه است؛ زيرا در مكه زيرا در مكه جنگي رخ نداد تا فتح و نصرتي براي مسلمانان به دست آيد. 35
1- بنابر اصطلاحي كه در علوم قرآن وجود دارد، اگر آيه هاي آغازين سوره اي در مكه يا مدينه نازل شده باشد، بقيه سوره نيز ول در جايي ديگر نازل شده باشد، از همان نام تبعيت ميكند. پس اگر آيه هاي سرآغاز سوره عنكبوت، مدني باشد، بايد تمامي سوره را مدني بدانيم، در حالي كه هيچ كس چنين چيزي را نگفته است. 36
2- مي توان گفت كه اكثر مفسران، قائل به مكي بودن تمامي سوره هستند و حتي كساني كه وجود نفاق در مكه را نمي پذيرند، آن را نوعي خبر غيبي تلقي ميكنند كه در مدينه واقع خواهد شد. 37
3- مراد از جهاد در اين سوره، جهاد با نفس است و علامه طباطبايي با توجه به آيه بعدي: «والذين امنوا و عملو الصالحات ...»مي فرمايند: آيه به نوعي، دلالت دارد بر اين كه جهاد في الله، همان ايمان و عمل صالح است و آيه بعدي تبديلي از آيه قبل است 38 . سيد قطب نيز جهاد را ضد فتنه ميداند كه همان جهاد با نفس و صبر در راه خداست. 39
4- آنچه كه در اين آيه، ملاك نفاق دانسته شده، كه همان اظهار ايمان دروغين است، درم كه نيز قابل وقوع بوده است. 40
5- در اين آيه ها سخن از آزار و اذيت دشمنان رفته است. روشن است كه مسلمانان نتها در مكه گرفتار شكنجه هاي دشمن بوده اند. 41 و اگر كسي بگويد كه اين آزار و شكنجه، مربوط به مسلماناني است كه در مكه باقي ماندند، پس آيه در مدينه نازل شده و گوياي وضعيت آنها در مكه است، گوييم كه باز وجود نفاق در مكه پذيرفتني است؛ زيرا روشن ميشود كه ايمان اينان از آغاز، دروغين بوده است.
6- از آنجا كه نصر در مورد جنگ و نبرد ظهور مييابد، بايد گفت كه نصر در لغت، به معناي خوب ياري كردن است. 42 نازل شدن آيه هاي اعجاز آميز قرآن شيفتگي مردم نسبت به آن عدم توانايي مشركان درمقابل آن، مي تواند مصداقي براي نصر الهي باشد. 43 سيد قطب نيز نصر را به معني رخاء در مقابل سختي و عسرت آورده است. 44
علاوه براين، جمله اي كه درباره نصرت آمده، همراه با «اگر» است كه در اين صورت، دلالتي بر وقوع فتح و پيروزي نخواهد داشت، بلكه صرفاً امكان آن را مطرح ميكند و به بيان روشنتر، ملاكي كلي براي منافقان ذكر شده است كه هنگام سختيها خود را از جريان اسلام جدا ميدانند و در خوشيها و موفقيتها خود را سهيم به حساب مي آورند. بنابراين، آيه شريفه، دليلي بر وجود پيروزي نظامي در مكه نخواهد بود. 45
رواياتي داريم ك آيه هاي نخستين اين سوره را مكي ميداند. و چنان كه پس از اين خواهد آمد، آياتي از قرآن نيز دلالت بر مكي بودن اين جريان دارد. بنابراين، آن دسته از رواياتي كه به نوعي ابتداي سوره عنكبوت را مدني ميداند 46 مردود است، هر چند كه مدني بودن اين آيات، نفاق در مكه را نفي نمي كند، بلكه حكايت از ايمان دروغين عده اي (در مكه) مي نمايد 47 ؛ زيرا مربوط به كساني است كه هجرت نكرده اند. در اين زمينه، بهتر است براي روشن شدن موضوع، از خود قرآن كمك بگيريم. همانطور كه از آغاز سوره عنكبوت پيداست، مسلمانان در برابر فشارها و سختي هايي كه از ناحيه دشمن وارد ميشود، آزمايش ميشوند و هنگامي خلوص ايمان آنها روشن ميشود كه در اوج سختيها و آزارهاي روحي و جسمي، محاصره اقتصادي، گرسنگي پايدار بمانند. به گمان ما و به شهادت تاريخ، وضع مومنان در مكه اين گونه بوده است. در اين خصوص، آيه هايي وجود دارد كه اشاره به آنها روشنگر بحث خواهد بود: الف: آيه هايي كه به افراد به وجود آورنده چنين شرايط سختي، به شدت هشدار ميدهد: «ان الذين فتنوا المومنين و المومنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق» (بروج: 10) با توجه به اين كه آيه در مكه نازل شده است، مي توان گفت كه افرادي در مكه با شكنجه و آزار، مسلمانان را سركوب ميكردند.
ب: آيه هايي كه بيانگر وضع مسلمانان تحت فشار در مكه است؛ مانند آيه هايي كه تقيه كردن را براي كساني كه زير شكنجه هاي دشمن قرار دارند جايز مي شمرد «الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان» (نحل: 106) به اضافه رواياتي كه در اين زمينه وجود دارد. 48
ج: آيه هايي كه نشان دهنده موفقيت استقامت كنندگان و هجرت آنان پس از شرايط سخت است. «والذين هاجروا من بعد ما ظلموا ...» (نحل: 41) «ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد مافتنو ثم جاهدوا و صبرو ان ربك من بعد ها لغفور رحيم». (همان: 110)
از مجموع آيههايي كه ذكر شد، اين نكته ها به دست ميآيد:
1- مسلمانان، در مكه با شرايط سختي رو به رو بوده اند.
2- هجرت از مكه به حبشه يا مدينه، پس از آن شرايط سخت بوده است.
3- عده اي در آن سختيها ايمان خود را حفظ كردند، هر چند جان باختند؛ مانند ياسر و سميه و عده اي نيز با تقيه، جان به در بردند؛ مانند عمار و بلال و البته عده نيز بي ايماني را پيش گرفتند.
4- اين جريان، سنت الهي در آزمايش مومنان است تا صادق از كاذب باز شناخته شود و آيه هاي آغاز سوره عنكبوت نيز همين سنت را بيان ميكند و دليلي ندارد كه آن را به مدينه منحصر كنيم. «و ما جعلنا اصحاب النارالا ملائكه و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا ليستيقن الذين اوتوالكتابو يزداد الذين امنوا ايماناً و لايرتاب الذين اوتوالكتاب و المومنون و ليقول الذين في قلوبهم مرض و الكافرون، ماذا اراد الله بهذا مثلاً كذلك يضل اللهمن يشاء و يهدي من يشاء و ما يعلم جنود ربك الا هو و ما هي الا ذكر للبشر» . (مدثر: 31)
كسي در نزول تمامي اين سوره در مكه، ترديد نكرده است، اما همانگونه كه ملاحظه ميكنيد، نامي از نفاق به ميان نيامده است، بلكه يكي از ويژگي هاي آنان (بيمار دلي) ذكر شده است و از آن جا كه ممكن است اين ويژگي را به ديگران نيز نسبت دهند، لازم است كه در اين باره، نكاتي را ياد آور شويم:
بيماري (مرض) از نظر لغوي، عدم سلامتي است و اينكه شك در دين را مرض ناميده اند، بدان جهت است كه بيماري، خروج از حد اعتدال است و فردي كه ايمان درستي ندارد و قلب او در ترديد قرار گرفته، بيمار دل است. 49 كاربرد «في قلوبهم مرض» در قرآن: در دوازده آيه، سخن از «في قلوبهم مرض» به ميان آمده است كه در برخي از آنها، از ويژگي هاي منافقان به حساب آمده است. 50
گروهي از مفسران، مصداق آيه «الذين في قلوبهم مرض» را منافقان دانسته و منظور از "مرض" را نفاق ميدانند؛ از جمله: قتاده، طبري، طبرسي، زمخشري، فخر رازي، مراغي، قرطبي، ابن كثير، ابن ملقن و علامه طباطبايي. 51 كساني نيز نفاق در مكه را نمي پذيرند و معتقدند كه آيه، خبر غيبي است و وقايع آينده در مدينه را متذكر ميشود. 52 منظور از "مرض" شك است و مراد آيه، كساني هستند كه قاطعانه، پيامبر اسلام را تكذيب نميكردند، بلكه دچار شك و دو دلي بودند. 53
پاره اي از خبرهاي غيبي قرآن، مربوط به زمانهاي پيشين است؛ مانند آنچه درباره اقوام و پيامبران گذشته بيان شده و گاهي نيز به غيب بودن آن اشاره شده است؛ مثلاً درباره مادر حضرت عيسي عليه السلام چنين مي فرمايد: «ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك» (آل عمران: 43) و پاره اي ديگر، مربوط به حوادث آينده است (در زمان نزول) كه هنوز زمان آن نرسيده است و گاهي با ادات استقبال بيان گرديده است؛ مانند «و هم من بعد غلبهم سيغلبون». (روم: 3) و اما حوادث جاري و برخوردهاي موجود ميان پيامبر صلي الله عليه و آله و مخالفانش، مورد شهود همگان قرار ميگرفت و دليل ندارد كه نزول آيه در اين گونه موارد را خبر غيبي بدانيم. بلي، آنچه كه باعث شده است تا افرادي چنين گمان كنند، انحصاري كردن انگيزه نفاق در«ترس از قدرت حاكم» است و چون مسلمانان در مكه قدرتي نداشتند، بنابراين، كسي از آنها ترسي به دل راه نمي داد تا ماهيت اصلي خويش را مخفي كنند. اما، با توجه به انگيزه هاي مختلف نفاق كه گذشته، مشكل وجود نفاق در مكه بر طرف ميشود و بدين سان آيه مورد بحث، خود دليلي است بر وجود درو رويان بيمار دلي كه در شرايط خاصي، اصلي شان آشكار مي گرديد.
اگر "مرض" را شك و دو دلي بدانيم، باز همه كساني كه ترديد دارند، از كافران نيستند، بلكه ممكن است برخي، در ظاهر به اسلام گرويده باشند؛ پس دو رويان نيز از عموم خارج نيستند و ترجيح يكي از اين دو دسته و اعلام اين كه آنها همان كافرانند و لاغير، بدون دليل خواهد بود؛ و اما ساير آيه هايي كه در آنها سخن از «في قولهم مرض» به ميان آمده است، هيچ يك، مربوط به كافران نيست. 54 بلكه منظور، كساني هستند كه شعبه هايي از نفاق در درونشان وجود دار.
«فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراوون و يمنعون الماعون» (ماعدن: 4-7)
درباره مكي يا مدني بودن سوره ماعون، سه نظر وجود دارد:
الف: تمامي آن در مكه نازل شده است. اين نظر، به جمهوري مفسران نيست داده شده است. 55
ب: نيمي از آن مكي و نيمي ديگر مدني است. كلبي اين قول را پذيرفته است. 56
ج: از ضحاك نقل شده است كه تمامي سوره مدني است. 57
دلايل مكي بودن كل سوره
1- روايات ترتيب نزولي؛ در اين روايات، شانزدهمين يا هفدهمين سوره مكي، سوره ماعون معرفي شده است. 58
2- لحن سوره؛ لحن سوره هاي مكي با خشونت و كوبندگي كافران و تكذيب كنندگان همراه است كه در اين سوره نيز وجود دارد. 59
3- كساني كه آيه هاي مورد بحث را درباره منافقان ميد انند:
ابن عباس، طبق نقل طبري، ابن مسعود به نقل از ابن مردويه؛ واحدي، شيخ طوسي(ره)، ابن كثير، فخر رازي، ابن حيان، ابن عربي، شوكاني، فيض كاشاني، ابن ملقن، قرطبي، شنقيطي و قاسمي و ... 60
با توجه به مكي بودن سوره ماعون و با ملاحظه اين نكته كه اوصاف از منافاقان در اين سوره ذكر شده است، وجود نفاق در مكه، روشن ميشود. در اين جا ويژگي هاي منافقان، از اين قرار است:
ترك نماز و يا سهل انگاري نيست به آن؛ ريا و خودنمايي و بخل بدين جهت است قرطبي ميگويد: 61 بسيار سزاوار است كه اين آيه مربوط به منافقان باشد؛ زيرا آنانند كه چنين ويژگي هايي دارند خداوند مي فرمايد: «و اذا قامو الصلوه قاموا كسالي يراوون الناس و لايذكرون الله الا قليلاً». و باز مي فرمايد: «و لا ينفقون الا و هم كارهون». (توبه: 54) از ابن عباس نقل شده است كه: «آنها نزلت في منافق جمع بين البخل و المراءه». 62 در مجمع البيان نيز روايتي از حضرت علي عليه السلام آورده است كه: منظور خداوند از اين گونه افراد، منافقانند كه اگر نمازي بگذارند انتظار پاداشي ندارند و اگر ترك كنند، ترسي از عذاب آن را ندارند. پس آنها از نماز غافلند تا اينكه وقت آن بگذرد. پس زماني كه همراه مومنانند، براي نمايش، نماز مي گذارند و هنگامي كه با آنها نيستند، نماز نمي خوانند و اين، معناي آيه «الذين هم يراوون» است. 63
همان گونه كه ملاحظه فرموديد، ميتوان آيه هايي از قرآن كريم را در ارتباط با جريان نفاق در مكه دانست، هر چند كه چنين آيه هايي اندكند، اما دليل روشني هستند بر بطلان سخن كساني كه پديده نفاق را منحصر به بعد از هجرت ميدانند. البته بايد گفت كه، دليل نزول اكثر آيه هاي نفاق در مدينه، شرايط خاص و موفقيت هايي بود، كه در پي تشكيل حكومت اسلامي به وجود آمده بود.
1- الحميدي عبدالعزير عبدالله، المنافقون في القرآن الكريم، (جده: دار المجتمع للنشرو التوزيع، 1409)، ص 100، لاشين عبدالفتاح، لغه المنافقين في القرآن، (بيروت: دارارئد العربي، 1405)، ص 5
2- درباره مسلماناني است كه بعد از هجرت رسول الله صلي الله عليه و آله و ساير مهاجران، در مكه باقي مانده بودند: انزلت في اناس بمكه قد اقروا با السلام فكتب اليهم اصحاب رسول الله صلي عليه و آله من المدينه، فاتبعهم المشركون فردوهم نزلت فيهم هذه اليه فكتبوا اليهم انه قد نزلت فيكم كذا وكذا فقالو نخرج فان اتبعنا احد قاتلناه فخرجوا فاتبعهم المشركون فقاتلو هم فمنهم من قتل و منهم من نجي فانزل الله فيهم: «ثم ان ربك ...»
3- ذ.گ له: معجم مقاييس الغه،ابن فارس، ماده نفق؛ ابن منظور، لسان العرب و جوهري، الصحاح
4- ابن منظور، لسان العرب
5- راغب اصفاهني، المفردات
6- محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 10، ص 151: ما اقبح بالانسان ظاهراً، موافقاً و باطناً منافقاً.
7- نهج البلافه، خ 185
8- محمدي ري شهري، پيشين، ص 151 به بعد
9- مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه،
جلال الدين سيوطي، تفسير جلالين، (بيروت: دارالمعرفه، بي تا) ص 770.
دسته اول از اين روايات با آيه هايي از قرآن كه در متن بيان كرديم كه مربوط به حوادث مكه اند، موافقت دارد و به خوبي بر وجود نفاق در مكه دلالت ميكند، ولي دسته دوم، صرف نظر از تعارضي كه با روايات دسته اول دارد، در درون خود دچار نوعي تعارضند، زير ا در يكي حكايت از جنگ و شهادت عده اي نجات عده اي ديگر مطرح است ( در ديگر روايات سخن از بي ايماني و اظهار كفر
گروهي از آنهاست) در حال آن كه معلوم نيست كه آنها كه نفاق ورزيدند و آيه هاي سوره عنكبوت صريحاً بر آن گواهي ميدهد به كجا رفته اند؟ به اغماض از اشكالات آن، باز بر وجود نفاق در مكه دلالت ندارد؛ زيرا حاكي از ايمان دروغين باقي ماندگان در مكه است كه به هنگام خطر با صراحت، اظهار كفر ميكردند.
10- ابن اثير، الكامل في التاريخ،ج 1، ص 490؛ تاريخ طبري تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 479؛ ابن كثير البدايه و النهايه (بيروت: دارالمر**غربي، 1408)، ج 3، ص 153، مستدرك حاكم، ج 2، ص 432 او گمان دارد كه به زودي گنجهاي قيصر و كسري به دستش مي افتد؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 484.
11و 12و 13و 14 و 15- محمدي ري شهري، پيشين، ص 156، 155، 158.
16- الحميد، پيشين به نقل از ابن تيميه، فتاوي، ج 7، ص 201، تفسير ابن كثير، ج 1، (بيروت: دار المعرفه، 1406) ص 50
17- محمد هادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 1، (قم: مركز مديريت حوزه علميه قم7 1405)، ص 149
18- طبري، جامع البيان في احكام القرآن، ج 11، (بيروت: دارالمعرفه، 1400) ص 125 – 126.
19- الانصاري القرطبي، الجامع لاحكام القرآن، (بيروت: دار احياء تراث عربي، 1967)، ج 9، ص 5.
2- ر.ك به: بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، ج 8، چاپ قديم، ص 250.
20- علي بن ابراهيم القمي، ج 1، (قم: موسسه دارالكتاب، 1404) ص 321
21- قرطبي، پيشين.
22- محمو آلوسي بغدادي، روح المعاني، (بيروت: داراحياء تراث عربي، بيتا)، ج 11، ص 210.
23- الشيخ الحسن الطبرسي، مجمع البيان، (بيروت: داراحياء تراث عربي، 1339)، ج 3، ص 143؛ شيخ اسماعيل حقي البرسوي، روح البيان، (بيروت: دار احياء تراث عربي) ج 4، ص 94، زمخشري، حقائق التنزيل و عيون الاتأويل، الكشاف، ج 2، (بيروت: دارالمعرفه)، ص 379، فخر رازي، تفسير كبير، ج 17، ص 185.
24- محمد جمال الدين القاسمي، التفسير القاسمي، ج 9، (بيروت: دارالفكر7 1398)، چ دوم، 94.
25- محمد رشيد رضا، تفسيرالمنار، ج 12، (بيروت: دارالمعرفه، 1354)، ص 10.
26- محمد الشيرازي البيضاوي، انوار التنزيل، ج 2، (بيروت: موسسه شعبان، 1330) ص 103.
27- روح البيان، پيشين، ج 4، ص 199.
28- ر.ك. به معرفت، پيشين، ج 1، ص 170، الكشاف، پيشين، ج 3، ص 199.
29 و 30 – واحدي، اسباب النزول، ص 196.
31- روح المعاني، پيشين، ج 20، ص 132، تفسير قرطبي، پيشين، ص 109.
32- دارالمنثور، پيشين ج 5، ص 141.
33- روح المعاني، پيشين، ص 140، طباطبايي، پيشين، 16.
34- جلال الدين سيوطي ، الدر المنثور، ج 6، (قم: كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي،، 1404)؛ جامع البيان، پيشين، ج 20، ص 86.
35- محمد حسين طباطبايي، الميزان، (بيروت: موسسه علمي مطبوعات، 1394) ج 16، ص 106.
36- معرفت، پيشين، ج 1، ص 99.
37- روح البيان، پيشين، ج 20، ص 140.
38- طباطبايي، پيشين، ج 16، ص 103.
39- سيد قطب، في ظلال القرآن، (بيروت: دار اشراق، 1402)، ج 5، ص 2718.
40 و 41-طباطبايي، پيشيين، ج 16، ص 107، 107.
42- ابن منظور، لسان العرب
43- طباطبايي، پيشين، ج 16، ص 107
44- سيد قطب، پيشين، ص 2723
45- طباطبايي، پيشين، ص 107
46- درباره مسلماناني است كه در مكه آزار و شكنجه مي ديدند و صداقت و عدم صداقت آنها در ايمان، آزمايش مي شد؛ اخراج ابن منذر عن ابن جريج قال: سمعت ابن عمير و غيره يقولون كان ابوجهل لعنه الله يعذب عمار بن ياسر و امه و يجعل عل عمار درعاً من حديد في اليوم الصائف نزلت: (احسب الناس)، اخرج ابن جرير عن الضحاك قال في قوله ( و من الناس ..) قال: ناس من المنافقين بمكه كانوا يومنون فاذا اوزوا و اصابهم بلاء من المشركين رجعوا الي الشرك و الكفر و مخافه من يوذيهم و ...
47- الحميدي، پيشين،ص 100
48- ر.ك. به: مجمع البيان، پيشين، ج 3، 388
49- همان، ج 1، ص 48
50- طباطبايي، پيشين، ج 5، ص 372 و ج 9، ص 410.
51- احمد مصطفي مراغي، تفسير مراغي، ج 7، (بيروت: داراحياء، تراث عربي، 1985) چ دوم، ج 10، ص 137؛ كشاف، پيشين، ج4، ص 185.
52- كشاف، پيشين، ص 185، الجامع للحكام القرآن، پيشين، ج 19، ص 82.
54- طباطبايي، پيشين،ج 9،ص 99 و ج 15، ص 146 و ج 16، ص 309
55- النهر الماء من البحر المحيط، ابن حيان ج 2، ص 1307.
56- التسهيل لعلوم التنزيل، ج 2، ص 219.
57- معرفت، پيشين، ج 1، ص 130
58- همان، ص 103، سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 1، (بيروت: دار ابن كثير 1407)، ص 29، 31.
59- معرفت، پيشين.
60 - احكام القرآن، پيشين،ج 4، ص 454؛ ابن حيان، پيشين، ص 1308.
61- الجامع لاحكام القرآن، همان.
62- تفسير كبير، پيشين، ص 112
63- مجمع البيان، پيشين، ج 5، 547.