قرآن، نفاق، دوروئي، انحراف
"منافق" واژهاي است قرآني که از ماده نفق و نفاق گرفته شده و در لغت به معنی خارج شدن و تمام شدن است و در اصطلاح كسى است كه در باطن كافر و در ظاهر مسلمان است:[1]
« يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ »[2]
«ميگويند آنچه را که در دلهايشان نيست »
وجه تسميه منافق از "نفق" بمعنى نقب است كه از راهى به دين وارد و از راه ديگرى خارج ميشود.[3]
در قرآن کريم آيات فراوانی به موضوع منافقين ميپردازد تا آنجا که سورهای مستقل نيز در شرح حال آنها به نام منافقون نازل شده و اين مطلب بيان کننده اهميت موضوع است.
مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر به مدينه هجرت فرمود و پايههاى اسلام قوى و پيروزى آن آشكار شد، و گرنه در مكه تقريبا منافقى وجود نداشت، زيرا مخالفان قدرتمند هر چه مىخواستند آشكارا بر ضد اسلام مىگفتند و انجام مىدادند و از كسى پروا نداشتند و نيازى به كارهاى منافقانه نبود، لذا دشمنان شكست خورده، براى ادامه برنامههاى تخريبى خود تغيير چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند.
از مجموع آيات سوره منافقون، نشانههاى متعددى براى این گروه، استفاده مىشود كه در يك جمعبندى مىتوان، آن را در ده نشانه و پيام خلاصه كرد:
1- دروغگويى صريح و آشكار:
« وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ »
«خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند.»
2- استفاده از سوگندهاى دروغين براى گمراه ساختن مردم:
« اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً »
«آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند»
3- عدم درك واقعيات، بر اثر رها كردن آئين حق:
« لا يَفْقَهُونَ »
«حقيقت را درك نمىكنند»
4- داشتن ظاهرى آراسته و زبانى چرب:
« وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ »
«هنگامى كه آنها را مىبينى، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد! »
5- بيهودگى در جامعه و عدم انعطاف در مقابل حق، همچون يك قطعه چوب خشك:
« كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَة ٌ»
«گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند»
6- بدگمانى و ترس و وحشت از هر حادثه و هر چيز به خاطر خائن بودن:
« يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ »
«هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مىپندارند»
7- حق را به باد سخريه و استهزاء گرفتن:
« لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ »
«سرهاى خود را (از روى استهزا و كبر و غرور) تكان مىدهند! »
8- فسق و گناه:
« إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ »
« خداوند قوم فاسق را هدايت نمىكند! »
9- خود را مالك همه چيز دانستن، و ديگران را محتاج به خود پنداشتن:
«هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا »
« آنها كسانى هستند كه مىگويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند »
10- خود را عزيز و ديگران را ذليل، تصور كردن:
« لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ »[4]
« عزيزان ذليلان را بيرون مىكنند »
بدون شك نشانههاى منافق منحصر به اينها نيست، و از آيات ديگر قرآن و روايات اسلامى و نهج البلاغه نيز نشانههاى متعدد ديگرى براى آنها استفاده مىشود، حتى در معاشرتهاى روزمره مىتوان به اوصاف و ويژگيهاى ديگرى از آنها پىبرد، ولى آنچه در آيات اين سوره آمده، قسمت مهم و قابل توجهى از اين اوصاف است.
در سوره توبه نيز پنج صفت ديگر زنان و مردان منافق بيان شده است که عبارتند از:
« يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ »
« وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ »
« وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ »
يعنی اصطلاحا "دستهايشان را مىبندند" نه در راه خدا انفاق مىكنند، نه به كمك محرومان مىشتابند.
« نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ »
تمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان مىدهد كه "آنها خدا را فراموش كردهاند" و نيز وضع زندگى آنها نشان مىدهد كه خدا هم آنها را از بركات و توفيقات و مواهب خود فراموش نموده يعنى با آنها معامله فراموشى كرده است و آثار اين دو فراموشى در تمام زندگى آنان آشكار است.
« إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ »
يعنی منافقان بيرون از دائره اطاعت فرمان خدايند و بديهی است در اين صورت، تمامی آثار فسق نيز بر آنان منطبق ميشود. [5]
یعنی اينكه در باطن كافر و مشرك و منحرف باشد ولى در ظاهر اظهار اسلام و ايمان كند و يا جزو فرق باطله و اهل بدعت و ضلالت باشد ولى اظهار تشيّع نمايد، و اين نوع از نفاق اعظم و اشدّ و اقبح اقسام كفر است زيرا علاوه بر كفر باطنى، شامل مكر و حيله و خدعه نسبت به مسلمانان نيز ميباشد و آنچه از مصائب و بدبختيها كه دامنگير مسلمانان شده از قبل اينگونه افراد بوده است و از اينجهت
خداوند در قرآن سختترين عذاب و دركات دوزخ را براى آنان مقرر داشته و فرموده:
« إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»(نساء 145)
«منافقان در پايينترين دركات دوزخ قرار دارند و هرگز ياورى براى آنها نخواهى يافت!»
يعنى باطنا متخلّق باخلاق حميده نباشد ولى در ظاهر چنين نمايش دهد كه داراى اخلاق حميده است مثل اينكه در باطن زهد و خوف از خدا و محبّت خدا و سخاوت و توكل و خشوع و امثال اين صفات را ندارد ولى در ظاهر خود را زاهد و خائف و محبّ خدا و سخى و متوكل و خاشع و نظائر اينها نشان ميدهد ولى اگر در باطن داراى اخلاق رذيله باشد ولى در ظاهر ترتيب اثر بر آنها ندهد، اين نفاق نميباشد بلكه طريقه معالجه اخلاق رذيله همين است و اگر باين قصد باشد بسيار ممدوح و پسنديده بلكه لازم است.
يعنى خلوت او با ملأ او و پنهان او با آشكاراى او و غيبت او با حضور او متفاوت باشد و در ظاهر خود را اعبد و اتقى ناس معرّفى كند ولى در حقيقت چنين نباشد، و اين نيز غير از اخفاء معصيت است زيرا اشاعه و اظهار معصيت خود گناه است و دليل بر اينكه نفاق شامل جميع اين اقسام است اخبارى است كه از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) در تعريف نفاق و منافق وارد شده است.[6]
همانگونه که گذشت نفاق معنى وسيعى دارد كه هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن را در بر مىگيرد به همين علت هر فرد دورو را در هر مقولهاي ميتوان منافق ناميد.
با اندکي تامل، ميتوان فهميد که حرکت نفاق در برابر اسلام صرف يک تاريخ نيست، بلکه جرياني هميشگي است که همواره به دشمني با اسلام حقيقي پرداخته است. اگر عبدالله بن اُبي در زمان پيامبر اسلام چهره بارز نفاق سياسي است در زمان مانيز کساني هستند که در کسوت اعتقاد ظاهري به انقلاب و وفاداري به آن، ضربه هاي جبران ناپذيري به پيکره انقلاب وارد کردهاند.
علامه طباطبائی در تفسير آيه 54 سوره توبه، كفر به خدا و رسول او، كسالت و
بى ميلى در نماز خواندن، و كراهت در انفاق را از اركان نفاق آنان شمرده است.[7]
« وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَِ »
«هيچ چيز مانع قبول انفاقهاى آنها نشد، جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند، و نماز بجا نمىآورند جز با كسالت، و انفاق نمىكنند مگر با كراهت!»
در سوره حديد آيه 14 گفتگوی جالبی را که در قيامت ميان مومنين و منافقان اتفاق ميافتد را بازگو ميکند، در اين گفت و شنود، مومنين عوامل انحراف منافقين را چنين بيان ميکنند:
1. شما خود را به واسطه پيمودن طريق كفر فريب داديد و هلاك كرديد:
« وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ »
«ولى شما خود را به هلاكت افكنديد»
2. پيوسته در انتظار مرگ پيامبر (ص) و نابودى مسلمين و برچيده شدن اساس اسلام بوديد؛ يعنی همواره بدخواه پيامبر و مسلمانان بوديد و برای نابودی اسلام لحظه شماری ميکرديد:
« وَ تَرَبَّصْتُمْ ِ»
«انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد»
3. پيوسته در امر معاد و رستاخيز و حقانيت دعوت پيامبر (ص) و قرآن شك و ترديد
داشتيد به عبارت روشنتر هيچ گاه به ضروريات دين يقين نداشتيد:
« وَ ارْتَبْتُمْ »
«و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد»
4. همواره گرفتار آرزوهاى دور و دراز بوديد آرزوهايى كه هرگز دست از سر شما برنداشت تا فرمان خدا بر مرگتان فرا رسيد:
« وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ »
« وآرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد»
5. از همه اينها گذشته شيطان فريبكار (كه پايگاهش را در وجودتان محكم كرده بود) شما را در برابر خداوند فريب داد و شما نيز به خاطر پوشالی بودن ايمانتان همواره فريب خورده و منحرف ميشديد:
« وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ » [8]
«شيطان فريبكار شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد»
در تفسير منير برای اصلاح منافقين مراحل سه گانهای را ذيل آيه 63 سوره نساء بيان ميکند که عبارتند از؛
الف) روگرفتن از آنها، قبول نکردن عذرخواهيشان و اينکه هرگز با آنها از راه گشاده رويی و احترام برخورد نکردن(روشن است که همه اين مسائل به خاطر نفاق آنهاست نه مسئله ديگری)
ب) پند و اندرز، بيم دادن و نصيحت دلسوزانه به گونهايکه آنها را به تامل وادارد و دلهايشان را نرم گرداند تا شايد با اندکی تفکر به اشتباه خود پی برده از روی حقيقت ايمان بياورند.
ج) ترساندن شديد، تا آنجا که اگر در نفاقشان اصرار نمايند به ايشان وعده مرگ داده شود و به آنها فهمانده شود که بدتر از کفارند.[9]
« إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً » [10]
«منافقان در پايينترين دركات دوزخ قرار دارند و هرگز ياورى براى آنها نخواهى يافت! (بنا بر اين، از طرح دوستى با دشمنان خدا، كه نشانه نفاق است، بپرهيزيد!»
از اين آيه به خوبى استفاده ميشود كه از نظر اسلام نفاق بدترين انواع كفر، و منافقان دورترين مردم از خدا هستند و به همين دليل جايگاه آنها بدترين و پست ترين نقطه دوزخ است، و بايد هم چنين باشد، زيرا خطراتى كه از ناحيه منافقان به جوامع انسانى ميرسد با هيچ خطرى قابل مقايسه نيست.[11]
در رابطه با مفهوم نفاق، صفات منافقين، چگونگي برخورد با آنها و مسائل مرتبط با نفاق و منافقين[12] احاديث فراواني نقل شده که ما در اينجا به نقل يکي از آنهااکتفا ميکنيم:
امام صادق (ع) ميفرمايند: چهار چيز از علامات نفاق میباشد؛
« قساوت قلب، خشکی چشم، اصرار برگناه، حرص دنيا.» [13]
[1]قاموس قرآن، دارالکتب الاسلاميه، 1371ه.ش، نوبت ششم، ج7، ص 98 قرشی، سيد علی اکبر؛
[2] . آل عمران 167
[3] قاموس قرآن، ج7، ص 99
[4] مکارم شيرازی، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1374ه.ش، نوبت اول، ج 24، ص 164
[5]. ر.ک، تفسر نمونه، ج 8، ص 31-30، تفسير آيه 67 سوره توبه
[6] طيب، سيد عبد الحسين؛ اطيب البيان في تفسير القرآن، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش، چاپ دوم، جلد1، ص304
[7] موسوی همدانی، سيدمحمد باقر؛ ترجمه الميزان، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ه.ش، نوبت پنجم، ج9، ص414
[8]تفسير نمونه، ج 23، ص333.
[9]زحيلی، وهبه بن مصطفی؛ تفسير المنير، دار الفکر المعاصر، بيروت دمشق، 1418ه.ق، نوبت دوم، ج5، ص136
[10] نساء آيه 145
[11]تفسير نمونه، ج 4، ص 180.
[12] به عنوان نمونه در کتاب شريف اصول کافي باب مستقلي با عنوان صفات منافقين وجود دارد.
[13] ترجمه الايمان و الکفر بحارالانوار، عطاردی عزيزالله، انتشارات عطارد، تهران، 1378 نوبت اول، ج 2، ص422