پناهندگى : قرار گرفتن در حمايت ديگرى بر اثر ناامنى
اين واژه از ريشه پناه به معناى پشتيبان، حامى و نگهبان و جايى كه مىتوان در آن از آزار ودائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 526
اذيت چيزى يا كسى در امان بود گرفته شده و حاصل مصدر و به معناى حالت و عمل پناهنده است.[1] در اصطلاح سياسى نيز به درخواست حمايت سياسى از كشورهاى ديگر بر اثر نداشتن امنيت، ترس از آزار و آسيب، تعقيب و مجازات در كشور خود گفته مىشود.[2]
هراس از خطرها و پناه گزيدن در مكانى امن براى حفظ جان، امرى غريزى و سبب گرايش انسان به سوى مكانهاى امن است. در دولت شهرها، امپراتوريها و جوامع دينى كهن به اين موضوع توجه شده است. به موجب احكام تورات شهرهايى براى پناه دادن به مجرمان اختصاص يافت و در يونان و روم قديم معابد و كليساهايى محل پناه شناخته شد و پناه آورندگان به آن از تعقيب در امان بودند[3]؛ همچنين مواردى از پناهندگى در ايران قبل از اسلام در منابع ادبى تاريخى گزارش شده است.[4]
اعطاى پناهندگى در ميان عرب پيش از اسلام با صبغه مذهبى رايج بوده و قوانينى هم براى حمايت و پناه دادن به بيگانگانى كه بدان قبايل مىپيوستند وجود داشت[5]؛ همچنين مكانهاى مقدسى مانند كعبه، پناهگاه به شمار مىرفته و هركس كه در نزديكى كعبه پناه مىگرفته از هرگونه تعقيب و خطرى در امان بودهاست[6]، چنان كه اين سنت پس از اسلام نيز استمرار يافته و در آيات 125 بقره/2؛ 97 آل عمران /3 و... پناهندگى به خانه خدا (كعبه) سبب ايمنى از هرگونه تعرض و آسيبى دانسته شده است.
واژههاى «آووا» از ريشه ايواء (انفال/8، 72 ، 74)؛«مَلجَــًا»(توبه/9،57) و در مواردى نيز آياتى با وجود قرائنى (قصص/28، 20؛ ممتحنه/60، 10 ـ 11) به موضوع پناهندگى ارتباط دارند.
سنت استجاره به معناى درخواست حمايت از شخص يا قبيلهاى كه در قرآن بدان اشاره شده (توبه/9،6) در نظام قبيلهاى عرب رواج داشته است. پس از گسترش دين اسلام و اختلاط اجتماعى اقوام مختلف، نهادهاى اجتماعى آنان از جمله سنن ايرانيان و اعراب به همراهى تعاليم قرآن از منابع عمده حمايت از پناهنده و رعايت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 527
اصول پناهندگى بوده است.[7]
در عصر كنونى پناهندگى مفهوم و اهميتى حقوقى، به ويژه در عرصه بين المللى يافته است. با پيدايش گروههاى بزرگ آواره و پناهندگان، تعريف آواره و پناهنده و تعيين صلاحيت سازمانهايى كه قصد حمايت از اين افراد را دارند ضرورت يافته است.
با گذشت زمان انگيزههاى پناهندگى از اشكال ساده خود به صورتهاى پيچيدهترى تغيير يافت. مفهوم پناهندگى از حفاظت افراد در برابر انتقام ديگران به حمايت ناراضيان در برابر قدرت رژيمها تغيير يافت و انگيزههاى مذهبى و اقتصادى و سياسى موجب پناهندگى افراد يا اتخاذ سياستهاى اخراج و پذيرش از طرف دولتها شد.
امروزه با توجه به ظهور پديده دولت ـ ملت و آزادى مسلمانان در برخى كشورهاى غير اسلامى، در كنار وجود استبداد در برخى كشورهاى اسلامى، هر نوع پناهندگى دليل بر پشت كردن به كشور و ملت خويش و بىعلاقگى به وطن و دين خود نمىتواند باشد.[8]
مفهوم امان و پناهندگى در اسلام بر تقسيمبندى عقيدتى مرزها به دارالاسلام و دارالكفر مبتنى است كه با مبناى تقسيم كشورها بر پايه دولت، كشور در حقوق بينالملل امروز تفاوت دارد (<=امان)، با اين حال گرچه عقد امان* به طور دقيق با پناهندگى در حقوق بينالملل منطبق نيست؛ ولى بخش زيادى از حقوق و تكاليفى كه امروزه در حقوق بينالملل براى پناهندگان شناخته مىشود (مانند امنيت اجتماعى، امنيت قضايى، امنيت شغلى، حق كسب، دانش، آزادى مذهبى و...) در منابع اسلامى براى پناهنده قابل شناسايى است.[9]
نمونههاى قرآنى پناهندگى:
نمونههايى از پناه دادن و پناهندگى را در داستان انبيا و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان در قرآن كريم مىتوان يافت:الف. پناهندگى موسى(عليه السلام) به مدين:
داستان فرار حضرت موسى(عليه السلام) از مصر به سوى مدين بر اثر ترس از فرعونيان و دلدارى و اميد دادن حضرت شعيب به او مبنى بر اينكه از دست فرعونيان ستمگر نجات يافته است، در آيات 20 ـ 25 قصص/28 گزارش شده است: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّــلِمين * ... و قَصَّ عَلَيهِ القَصَصَ قالَ لاتَخَف نَجَوتَ مِنَ القَومِ الظّــلِمين».[10]ب. پناهندگى مسلمانان به حبشه:
در سال پنجم بعثت گروهى از مسلمانان مكه براى رهايىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 528
از آزار قريش و دستيابى به محيطى آرام براى اقامه شعاير دينى و پرستش خداى يگانه بنا به توصيه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مكه را ترك كردند و به نجاشى پادشاه حبشه پناهنده شدند. به عقيده برخى مفسران و تاريخ نگاران آيات 41 ـ 42 نحل /16 در اين باره نازل شده است[11]: «والَّذينَ هاجَروا فِى اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُـلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِى الدُّنيا حَسَنَةً ولاََجرُ الأخِرَةِ اَكبَرُ لَو كانوا يَعلَمون * اَلَّذينَ صَبَروا وعَلى رَبِّهِم يَتَوَكَّلون».
ج. پناهندگى مسلمانان به مدينه:
خداوند در آيات 26 انفال/8[12] و نيز 72 ـ 74 انفال/8 انصار* را به دليل پناه دادن به مهاجران صدر اسلام در مدينه و يارى رساندن به آنان ستوده و در شمار مؤمنان واقعى معرفى كرده است:«والَّذينَ ءاووا وَ نَصَروا اُولئِكَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا...».(انفال/8،74) (انصار)از هجرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) به مدينه نيز به عنوان نوعى پناهندگى ياد مىشود؛ اما نبايد فراموش كرد كه اين هجرت به فرمان الهى صورت پذيرفته است.[13] در پى شدت آزار و اذيت مشركان نسبت به پيامبر و توطئه دستگير و زندانى كردن و قتل پيامبر[14](انفال/8،30) و دعوت بيعت كنندگان عقبه دوم و پيمان آنان مبنى بر حمايت و دفاع از آن حضرت،[15] پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت كردند.[16] (بيعت عقبه)
رفتار مردم يثرب با رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و ساير مهاجران مانند اصحاب صفّه، از سنن قبايل عرب در پذيرش مهمان و پناهنده سرچشمه مىگيرد.[17] اصحاب* صفّه نومسلمانانى بودند كه بر اثر تهديدهاى موجود، موقعيت، دارايى و خانههاى خود را رها كرده بودند تا در سايه امنيتى كه در مدينه براى مسلمانان فراهم آمده بود در كنار ديگر مسلمانان با پيامبر اكرم باشند.[18](<=اصحاب صفه)
هـ. پناهندگى زنان مؤمن به مسلمانان:
بر اساس يكى از مواد پيمان حديبيه مىبايست هرگاه يكى از اهل مكه به مسلمانان پناه آورد، به كفار بازگردانده شود؛ اما اگر كسى از مسلمانان اسلام را رها كرد و به مشركان پناهنده شد مىتوانند او را باز نگردانند.در همان زمان زنى اسلام را پذيرفت و به مسلمانان پيوست. همسرش نزد پيامبر آمد و خواستار استرداد وى شد. آيه 10 ممتحنه /60
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 529
خطاب به مسلمانان مىفرمايد: نسبت به مدعيان ايمان كه به شما پناه مىآورند هوشيار بوده، زنان باايمان را كه به شما پناه مىآورند بيازماييد و هرگاه آنان را مؤمن يافتيد به سوى كفار بازنگردانيد؛ نه آنها براى كافران حلالاند نه كافران براى آنان و آنچه همسران آنها پرداختهاند بپردازيد:«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا جاءَكُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرت فَامتَحِنوهُنَّ... فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنـت فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَى الكُفّار...».در حقيقت آيه زنان را از بازگرداندن به كفار كه در پيمان حديبيه آمده استثنا مىكند.[19]
آيه 11 ممتحنه /60 از مؤمنان مىخواهد هرگاه زنى از همسران شما به سوى كافران رفت و كفار مهريه مورد مطالبه شما را ندادند، آن را از غنايم جنگى به صاحب حق بپردازيد: «و اِن فاتَكُم شَىءٌ مِن اَزوجِكُم اِلَى الكُفّارِ فَعاقَبتُم فَـاتوا الَّذينَ ذَهَبَت اَزوجُهُم مِثلَ ما اَنفَقوا...».[20] مفسران افراد زير را از مصاديق آيه برشمردهاند. ام الحكم بنت ابىسفيان، فاطمهبنت ابى امية بن مغيره خواهر ام سلمه، كلثوم يا ام كلثوم بنت جرول، شهبه بنتغيلان و عبدة بنت عبدالعزى.[21]
افزون بر موارد بالا، مفسران موارد ديگرى را نيز در ارتباط با مفهوم پناهندگى دانستهاند؛ در جنگ خندق هنگام محاصره مدينه منافقان مردم را به فرار و پناهندگى به مشركان ترغيب و تشويق مىكردند[22] (احزاب/33،13)؛ همچنين از آرزوى منافقان بر پناه بردن به خارج از جامعه اسلامى ياد شده است[23]: «لَو يَجِدونَ مَلجَــًا اَو مَغـرت اَو مُدَّخَلاً لَوَلَّوا اِلَيهِ و هُم يَحمَحون».(توبه/9،57)
مواردى از ترك كشور اسلامى و پناهندگى به كافران در صدر اسلام گزارش شده است؛ پسران ابوالحصين مرتد شده، به روم پناهنده شدند و در پى درخواست پدرشان از پيامبر كه آنان را به اسلام بازگرداند، آيه 256 بقره/2 نازل شد و تحميل دين را نفى كرد و از اين رو پيامبر به تعقيب آنان نپرداخت.[24] بشير بن ابيرق نيز كه از انصار بود مرتد و به مشركان مكه پناهنده شد و آيه 115 نساء/4 درباره او نازل گرديد.[25]
حقوق و تكاليف پناهندگان:
در حقوق اسلامى براى بيگانگان متعهد حقوقى به نحو عام درنظر گرفته شده كه پناهندگان را نيز شامل مىشود. (<=اهل ذمه، امان)از بررسى موارد مصرف خمس، زكات، انفال،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 530
موقوفات و ردّ مظالم استفاده مىشود كه نسبت به تمامى ساكنان كشور اسلامى از جمله پناهندگان رعايت حداقل معيشت ضرورت دارد و آيه «والاَرضَ وضَعَها لِلاَنام»(الرّحمن/55،10) امكان معيشتى موجود در زمين را براى عموم مردم دانسته است. امنيت اجتماعى و قضايى، كسب، دانش، آزادى مذهب و ... از جمله حقوقى است كه پناهندگان از آن برخوردارند. مسلمانان نبايد حقوق پناهندگى را نقض كنند، مگر آنكه پناهنده مرتكب خلافى شود يا نيرنگى به كار برد.[26] قرآن مىفرمايد: «سَتَجِدونَ ءاخَرينَ يُريدونَ اَن يَأمَنوكُم و يَأمَنوا قَومَهُم=به زودى با جمعيتى روبه رو مىشويد كه مىخواهند [براى حفظ منافع خود]، هم از ناحيه شما [مسلمانان] در امان باشند و هم از ناحيه قوم [مشرك]خودشان». قرآن در برابر اين گروه شدت عمل به خرج داده، مىفرمايد: اگر به صلح واقعى روى نياورند، با آنان همچون دشمنان مشرك خود برخورد كنيد: «فَخُذوهُم واقتُلوهُم».(نساء/4، 91) نقض امان كه خود نوعى نقض عهد به شمار مىآيد در قرآنشديداً نكوهش شده (رعد/13،25) و وفاى به عهد از مصاديق ايمان شمرده شده است (بقره/2،177) و به صورت خاص در مورد مشركانى كه پس از پيمان با مسلمانان برخلاف شرايط گام برندارند و كسى را بر ضد مسلمانان تقويت نكنند، نهى شده است. (توبه/9،4)
مسلمانى كه به كشورى خارجى پناهنده مىشود مكلف است از پذيرش هر تعهدى كه بر ضرر اسلام و مسلمانان است بپرهيزد، (نساء/4،141) چنانكه متقابلا موظف است به همه پيمانهايى كه به طور مشروع مىبندد وفادار باشد.[27] (مائده/5، 1)
فقيهان اقامت و سكونت قانونى مسلمان در دارالكفر را تنها به صورت امان مطرح كردهاند.[28] در اين صورت او موظف است از هرگونه اقدامى كه به ضرر مسلمانان حتى بيگانگان باشد دورى كند[29] و حق ندارد به جان، حيثيت، امنيت و اموال بيگانگان كشور ميزبان صدمهاى بزند و در برابر چنين اعمالى ضامن و موظف به جبران خسارت است و چنانچه چيزى از اموال آنان را با خود به عنوان قرض و عاريه به كشور اسلامى آورد مكلف به بازگرداندن آن خواهد بود[30]، با اين حال اگر پناهنده شدن به كشورهاى غير مسلمان و پذيرش تابعيت دولت غير اسلامى مستلزم نوعى ولايت، استيلا، استعلا و حاكميت آن دولت بر شخص مسلمان باشد، اينگونه سلطه براساس آيات نفى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 531
سبيل (نساء/4، 141)، نفى ولايت كافران (آل عمران/3،28؛ نساء /4، 144)، عدم ركون به مشركان (هود/11،113)[31] و حديث معروف نبوى «الاسلام يَعْلو و لا يُعلى عليه»[32] به طور صريح نفى شده است،[33] چنانكه محاربى كه تبعيد شده و بخواهد به مشركان پناهنده شود، چنانچه مشركان او را پناه دهند با آنان جنگ و مقاتله مىشود تا او را خارج كنند.[34]
منابع
بحارالانوار؛ بررسى جنبههاى مختلف حقوقى مسأله پناهندگى؛ برهان قاطع؛ تاريخ اليعقوبى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير راهنما؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جواهرالكلام فى شرح شرايعالاسلام؛ حقوق اقليتها بر اساس قرارداد ذمه؛ حقوق بين الملل خصوصى؛ دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ سلسلة الينابيع الفقهيه؛ السيرة النبويه، ابنهشام؛ شاهنامه فردوسى؛ غررالتبيان فى من لم يسم فى القرآن؛ شرايع الاسلام؛ الطبقات الكبرى؛ فرهنگ بزرگ سخن؛ فرهنگ زبان فارسى؛ فرهنگ علوم سياسى، آقابخشى؛ فرهنگ علوم سياسى، بابايى؛ فرهنگ فارسى؛ فقه سياسى؛ فقه سياسى اسلام؛ قاموس كتاب مقدس؛ قصص الانبياء، ابن كثير؛ قصص الانبياء، نجار؛ القواعدالفقهيه؛ كتاب مقدس؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال؛ لغتنامه؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نامه مفيد؛ النفىوالتغريب فى مصادر التشريع الاسلامى؛ وسائل الشيعه؛ الهجرة فى القرآن الكريم.محمد سحرخوان
[1]. برهان قاطع، ص 267 ـ 268؛ لغت نامه، ج 4، ص 4996؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص 814؛ فرهنگ زبان فارسى، ص 197. «پناه، پناهندگى»
[2]. فرهنگ علوم سياسى، آقابخشى، ص 328، 361؛ فرهنگ علوم سياسى، بابايى، ص 131؛ فرهنگبزرگ سخن، ج 2، ص 1418 ـ 1419، «پناهندگى».
[3]. كتاب مقدس، اعداد 35: 13 ـ 35؛ تثنيه، 19: 4 ـ 13؛ قاموس كتاب مقدس، ص 541؛ فرهنگ علوم سياسى، بابايى، ص 132 ـ 133.
[4]. شاهنامه فردوسى، ج 3، ص 526؛ لغت نامه، ج 4، ص 4996؛ نيز ر. ك: بررسى جنبههاى مختلف حقوقى مسأله پناهندگى، ص 13 ـ 18.
[5]. المفصل، ج 5، ص 421، 630.
[6]. جامع البيان، مج 3، ج 4، ص 15 ـ 20؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 188 ـ 189؛ التبيان، ج 2، ص 537.
[7]. ر. ك: بررسى جنبههاى مختلف حقوقى مسأله پناهندگى، ص 22 ـ 23.
[8]. حقوق بين الملل خصوصى، ج 1، ص 165.
[9]. حقوق اقليتها، ص 203؛ ولاية الفقيه، ص 723 به بعد؛ نيز ر. ك: نامه مفيد، ش 1، ص 167 ـ 173، «بررسى تطبيقى حقوق پناهندگى در فقه و اسناد بينالمللى».
[10]. قصص الانبياء، ابن كثير، ج 2، ص 18؛ قصص الانبياء، نجار، ص 163 ـ 167؛ الهجرة فى القرآن، ص 218.
[11]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 29؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 1، ص 321؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 591؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 71.
[12]. مجمع البيان، ج 4، ص 822.
[13]. بررسى جنبههاى مختلف حقوقى مسأله پناهندگى، ص 25.
[14]. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 39؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 2، ص 480 ـ 482.
[15]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 2، ص 438 ـ 444؛ الطبقات، ج 1، ص 172.
[16]. غرر التبيان، ص 419؛ روح المعانى، مج 12، ج 21، ص 257؛ الهجرة فى القرآن، ص 331.
[17]. بررسى جنبههاى مختلف حقوقى مسأله پناهندگى، ص25.
[18]. الطبقات، ج 1، ص 196.
[19]. مجمع البيان، ج 9، ص 410 ـ 411؛ روض الجنان، ج 19، ص 162؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 132.
[20]. مجمع البيان، ج 9، ص 412؛ الميزان، ج 19، ص 245.
[21]. مجمع البيان، ج 9، ص 413؛ تفسير قرطبى، ج 18، ص 47.
[22]. ر. ك: مجمع البيان، ج 8، ص 544 ـ 545؛ زادالمسير، ج 6، ص 356 ـ 361.
[23]. راهنما، ج 7، ص 145 ـ 146.
[24]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 22؛ مجمع البيان، ج 2، ص 630.
[25]. مجمع البيان، ج 3، ص 169؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 216.
[26]. شرايع الاسلام، ج 1، ص 314؛ جواهرالكلام، ج 21، ص 97.
[27]. فقه سياسى، ج 3، ص 235؛ حقوق بين الملل خصوصى، ج 1، ص 459.
[28]. سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 1، ص 90، 205 ـ 207؛ حقوق بين الملل خصوصى، ج 1، ص 108.
[29]. فقه سياسى، ج 3، ص 235؛ حقوق بين الملل خصوصى، ج 1، ص 459.
[30]. ر. ك: شرايع الاسلام، ج 1، ص 315؛ جواهرالكلام، ج 21، ص 107؛ فقه سياسى اسلام، ص 498.
[31]. مجمع البيان، ج 5، ص 306؛ الميزان، ج 11، ص 50 ـ 57.
[32]. بحارالانوار، ج 39، ص 47؛ وسائل الشيعه، ج 17، ص376 ، 460؛ كنزالعمال، ج 1، ص 17.
[33]. القواعد الفقهيه، ج 1، ص 204 ـ 205.
[34]. شرايع الاسلام، ج 4، ص 182؛ جواهرالكلام، ج 41، ص 54؛ ر. ك: النفى والتغريب، ص 412 ـ 413.