پيشانى
واژه پيشانى از دو بخش پيش و آنى (پسوند نسبت مانند ياء) تشكيل شده و مركب نسبى است. پيشانى جزء فوقانى رخسار، ميان رستنگاه موى و ابروان را گويند كه در زبان فارسى تعابيرى چون بُنچه، پيچه، چماچم، چكاك، چكاد و دردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 580
عربى معادلهاى سيما، صلايه، لَطاة، مسجَد، مُقدِمه، رَمه، نَزَعَه، جبين، ناصيه، جَبهه و ... در ارتباط با آن به كار مىرود.[1]در فرهنگ و ادبيات عمومى، كنايه از لياقت و شايستگى، سعادت و شقاوت و نيز شهرت و بزرگى[2] است.
در قرآن كلمههاى جباه (جمع جبهه) (توبه/9،35)، وجوه (جمع وجه) (فتح/48،29)، ناصيه (هود/11،56؛ علق/96، 15) و جمع آن نواصى (الرحمن/55،41) و جبين (صافّات/37،103) آمده كه جبهه معادل دقيق پيشانى و موضع سجود است[3] و جبين به هريك از دو طرف پيشانى (شقيقه) گفته مىشود.[4] ناصيه نيز رستنگاه مو و بالاى پيشانى است[5] و همچنين وجه كه اعم از پيشانى است و با قرينه به اين معنا مىآيد.[6] (نك: فتح/48، 29)
در آياتى كه مفهوم پيشانى آمده است از وصف مؤمنان، شناختن مجرمان، كيفيت عذاب، اوصاف قيامت، قدرت و قهر خداوند و داستان ذبح اسماعيل سخن رفته است. نيز در آيههاى 43 نساء/4 و 6 مائده/5: «فامسَحوا بِوُجوهِكُم و اَيديكُم»كه كيفيت تيمم را بيان مىكند مراد از مسحوجه، به قرينه حرف باء در «بِوُجوهِكُم»و ارشاد روايات مسح پيشانى دانسته شده است.[7]
آيه 29 فتح/48 در وصف حضرت رسولاكرم(صلى الله عليه وآله) و اصحاب ايشان، وجود اثر سجود در پيشانى آنها را متذكر شده است: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذينَ مَعَهُ ... سيماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجود...».(فتح/48،29) بعضى اثر سجده* در چهره مؤمنان را به معناى ظاهرى آن يعنى پينه بستن پيشانى[8] يا اثر سجدههاى طولانى مؤمنان بر خاك، نه بر فرش و پارچه و مانند آن دانستهاند كه بر پيشانى آنان نمايان مىشود.[9] برخى هم معناهايى چون وجود نور و زيبايى چهره بر اثر مداومت بر نماز شب[10]، زرد و نحيف شدن چهره از كثرت عبادت[11]، خضوع، خشوع و تذلل در برابر خداوند[12] را بيان كردهاند. در رواياتى نورانى بودن موضع سجده چون ماه شب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 581
چهاردهم[13] و نيز ساطع شدن نور از آن در قيامت به سبب عبادت دنيوى[14] بازگو شده است. در روايتى از امامصادق(عليه السلام)نيز مصداق آيه، شب بيداران به نماز ذكر شده است.[15]
يادكرد ديگر از پيشانى، به داستان ذبح اسماعيل اختصاص دارد؛ هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام)فرزندش را به پهلو خواباند و يك سوى پيشانى (جبين) او را بر خاك نهاد تا خواست خداوند را درباره ذبح اسماعيل (صافّات/37،102) اجرا كند: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبين».(صافّات/37،103) بعضى گفتهاند: اين پيشانى بر زمين گذاردن، خواست اسماعيل بوده است تا هنگام ذبح نگاه پدر به چهره فرزند نيفتد و رقّت پدرى مانع امتثال فرمان الهى نگردد. نيز نقل است كه اسماعيل از پدر خواست تا دست و پاى او را ببندد تا حركت او مانع انجام وظيفه نگردد و لباس پدر خون آلود نشود.[16]
كلمه جبهه يك بار و كلمه ناصيه 4 مرتبه در آيات مربوط به روز قيامت و عذاب آمده است: «والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ ... * يَومَ يُحمى عَلَيها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكوى بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم و ظُهورُهُم هـذا ما كَنَزتُم لاَِنفُسِكُم فَذوقوا ما كُنتُم تَكنِزون».(توبه/9،34 ـ 35) از اوصافِ قيامت، تحققِ وعده عذاب به زر اندوزان است؛ همان طلا و نقره و اموالى را كه جمع كرده و حق آنها را ادا نكردهاند، با آتشِ برافروخته داغ مىكنند و بر پيشانى و پهلو و پشتهايشان مىنهند. مفسران در تعيين مصداق زراندوزان، نظرهاى گوناگونى دادهاند كه عمدتاً ناظر به ثروتمندانِ بىتوجه به تهيدستان است.[17] يادكرد پيشانى: «جِباهُهُم»را در اين آيه به علت اهميت آن در بدن دانستهاند[18]، زيرا وقتى پيشانى داغ شود، به داخل بدن سرايت كرده، مغز سر انسان را هم مىسوزاند.[19] در برخى تفاسير نيز سرّ داغ نهادن به پيشانى را ظاهر بودن جايگاه علامتگذارى[20] و نيز مشهورتر و زشتتر بودن داغ زدن بر پيشانى دانستهاند[21]، زيرا صورت نمودِ زيبايى و بهترين و عزيزترين جاى آن، پيشانى است.[22] برخى نيز داغ نهادنِ جايگاه سجود را بر اثر ادا نكردن حق آن[23] و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 582
چهره درهم كشيدن و گره بر پيشانى انداختن هنگام ديدن تهيدستان دانسته[24] و نيز بيان كردهاند كه زراندوزان مال را مايه وجاهت و آبروى خود مىپنداشتند و بدينوسيله رسوا مىگردند.[25] در كيفيت عذابِ روز قيامت آمده كه مجرمان را از موى بالاى پيشانى و پاهايشان گرفته، در آتش مىافكنند يا آنها را در دوزخ مىكشانند[26]: «يُعرَفُ المُجرِمونَ بِسيمـهُم فَيُؤخَذُ بِالنَّوصىوالاَقدام».(الرحمن/55،41) مجرمان بدون اينكه از آنها پرسشى شود، از سيما و چهرههاشان شناخته و عذاب مىشوند. آثار جرم با سياهى چهره و كدر شدن چشمها، ظهور نشانههاى ذلت و خوارى[27] يا آثار ناراحتى به سبب رسوا شدن آشكار مىگردد.[28]در آياتى از قرآن به اين مطلب تصريح شده است. (آلعمران/3، 106؛ زمر/39،60؛ قيامت/75،24؛ عبس/80، 41)
در برخى روايات شيعه بيان شده كه اين شناختن در مورد خداوند نيست، زيرا او خالق و آگاه به بندگان و اعمال آنهاست، بلكه مربوط به زمان ظهورِ حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است كه چون قيام كند، چهره مجرمان را با اين نشانى شناسايى مىكند.[29] اين نوع مجازات حاكى از ضعف و ذلت آنهاست كه در سوره علق /96 هم از آنها بحث مىشود: «كَلاّ لـَئِن لَم يَنتَهِ لَنَسفَعـًا بِالنّاصِيَه * ناصِيَة كـذِبَة خاطِئَه».(علق/96، 15 ـ 16) نزول اين آيه را با يادآورى دو رخداد مربوط به ابوجهل دانستهاند: نخست هنگامى كه وى، پيامبر را از نماز خواندن نهى مىكرد و ديگرى زمانى كه خواست هنگام سجده ضربهاى به گردن حضرت بزند و با اراده خداوند نتوانست، آنگاه وحى فرود آمد كه اگر از كار خود دست برندارد و به نهى كردن مؤمنان از عبادت و نماز ادامه دهد، او را از موى پيشانى گرفته، به شدّت در آتش مىافكنيم.[30] در آيه بعد دو صفت «دروغگو» و «خطاكار» به ناصيه نسبت داده شده كه در واقع صاحب ناصيه مراد است. افزون بر اين آيه كه كنايه از ذلت و خوارى نهى كننده و تسلط خداوند بر طغيانگران است، در جايى ديگر از سلطه فراگير خدا بر همه جنبندگان و كوچك و خوار شمردن و ناتوان بودن آنها در پيشگاه وى سخن مىرود: «... ما مِن دابَّة اِلاّ هُوَ ءاخِذٌ بِناصِيَتِها...».(هود/11،56) اين آيه اشاره به داستان هود(عليه السلام) دارد، هنگامى كه قومِ خود را از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 583
بتپرستى برحذر داشت و خدايان آنها را تكذيب كرد. جمله «آخذ بِناصِيَتِها»كنايه از قدرت و قهر پروردگار و ذلت و خوارى ديگران در مقابل اوست، از اينرو هود(عليه السلام)در برابر قدرت قوم خود بر خداوند توكل مىكند.[31]
منابع
الاختصاص؛ اقرب الموارد فى فصح العربية والشوارد؛ بصائر الدرجات الكبرى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير اثنى عشرى؛ تفسير البصائر؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير شريف لاهيجى؛ تفسير كنزالدقايق و بحرالغرائب؛ تفسير منهجالصادقين؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جِلاء الاذهان و جَلاء الاحزان (تفسير گازر)؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ الصحاحتاج اللغة و صحاح العربيه؛ فى ظلال القرآن؛ القاموس المحيط؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ النهاية فى غريب الحديث والاثر.سيد شهاب الدين حسينى
[1]. لغت نامه، ج 4، ص 5214، «پيشانى».
[2]. مفردات، ص 186، «جبه»؛ الصحاح، ج 6، ص 2510؛ النهايه، ج 5، ص 68، «نصا».
[3]. مفردات، ص 186؛ لسان العرب، ج 2، ص 172؛ القاموس المحيط، ج 4، ص 404، «جبهه».
[4]. الصحاح، ج 5، ص 2091؛ مفردات، ص 186؛ لسان العرب، ج 2، ص 172، «جبن».
[5]. اقرب الموارد، ج 5، ص 420.
[6]. لغت نامه، ج 14، ص 20450، «وجه».
[7]. تفسير الفرقان، ج 6، ص 198 ـ 199.
[8]. جوامع الجامع، ج 2، ص 502؛ منهج الصادقين، ج 8، ص 396؛ تفسير لاهيجى، ج 4، ص 207.
[9]. منهج الصادقين، ج 8، ص 395؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 192؛ الميزان، ج 18، ص 300.
[10]. تفسير گازر، ج 9، ص 151 ـ 152؛ منهج الصادقين، ج 8، ص 397.
[11]. مجمعالبيان، ج 9، ص 192؛ منهج الصادقين، ج 8، ص 397.
[12]. فى ظلال القرآن، ج 6، ص 3332؛ الميزان، ج 18، ص 300.
[13]. مجمعالبيان، ج 9، ص 192؛ منهج الصادقين، ج 8، ص 395؛ الميزان، ج 18، ص 300.
[14]. مجمع البيان، ج 9، ص 192؛ الميزان، ج 18، ص 300.
[15]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 317.
[16]. مجمع البيان، ج 8، ص 707؛ الميزان، ج 17، ص 155.
[17]. التبيان، ج 5، ص 210؛ مجمع البيان، ج 5، ص 40؛ الميزان، ج 9، ص 350.
[18]. مجمع البيان، ج 5، ص 40؛ منهج الصادقين، ج 4، ص 252؛ كنزالدقائق، ج 5، ص 447.
[19]. مجمع البيان، ج 5، ص 40؛ الميزان، ج 9، ص 252.
[20]. مجمع البيان، ج 5، ص 40.
[21]. تفسير قرطبى، ج 8، ص 83.
[22]. تفسير اثنى عشرى، ج 5، ص 77.
[23]. مجمع البيان، ج 5، ص 40.
[24]. مجمع البيان، ج 5، ص 41؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 83.
[25]. جوامع الجامع، ج 1، ص 532؛ الميزان، ج 9، ص 335.
[26]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 114؛ راهنما، ج 18، ص 330.
[27]. مجمع البيان، ج 9، ص 312.
[28]. منهج الصادقين، ج 9، ص 130؛ البصائر، ج 43، ص 148.
[29]. بصائر الدرجات، ص 376 ـ 379؛ الاختصاص، ص 304.
[30]. مجمع البيان، ج 10، ص 783؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 85.
[31]. مجمع البيان، ج 5، ص 259؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 152؛ الميزان، ج 10، ص 303.