پهلو
به هر دو طرف سينه و شكم از زير بغل تا بالاى استخوان ران، پهلو[1] و در عربى «جَنْب» گويند. اين واژه در اصل به معناى كناره و نواحى اشيا بوده، از آن جهت كه پهلو كناره بدن است به اين نام خوانده مىشود.[2] البته برخى معناى اصلى جنب را پهلو و ناحيه و كناره را مجاز دانستهاند[3]؛ اما با توجه به كاربردهاى متفاوت اين ماده و مشتقاتش مانند دورى گزيدن و به كنار نهادن (ابراهيم/14،35؛ زمر/39، 17؛ اعلى/87، 11؛ ليل/92، 17)، طرف و جانب (اسراء/17،68؛ مريم/19،52) و دورى (نساء/4،36؛ قصص/28،11) به نظر مىرسد معناى اصلى اين ماده، ميل و انحراف و به كنار نهادن باشد و بدين صورت جنب بر اجسام خارجى و بسيار نزديك به انسان يا هر جسم ديگر دلالت خواهد داشت[4]، بر اين اساس پهلو يا به طور مجاز و بنابرعلاقه مجاورت، جنب ناميده شده يا همچون واژه «تحت» تلقى شده است. واژه «تحت» نيز معناى مجاورت خارجى مىدهد؛ حال آنكه در آيه «تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر»بر جريان رودها در بهشت و نه خارج از آن دلالت دارد؛ به عبارتى بايد براى بدن مركزى قائل شد كه پهلوها كنارههاى راست و چپ آن هستند.[5]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 548
پهلو در قرآن بيشتر در ضمن تعبيرى كنايى به كار رفته است و تنها آيه 35 توبه/9 مىتواند به معناى حقيقى اشاره داشته باشد. در قرآن به زراندوزان وعده عذاب جهنم و داغ نهادن بر پيشانى و پهلو و پشت داده شده است: «يَومَ يُحمى عَلَيها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكوى بِها جِباهُهُم و جُنوبُهُم و ظُهورُهُم».(توبه/9،35) مطابق گزارش قرآن، خداوند همان طلا و نقرهاى را كه ايشان مايه دلگرمى خود مىدانستند زير آتش مىگدازد و بر پيشانى و پهلو و پشت آنها مىزند تا آتش به درون سر و بدن آنها نفوذ كند.[6] در اخبار آمده است كه آنان را به رو بر زمين مىاندازند، در حالى كه سرشان را برگرداندهاند، و در اين حال از بالا بر پيشانى و پهلو و پشت آنان داغ مىزنند.[7] در وجه داغ زدن بر پهلو نيز گفته شده كه انتخاب اين عضو به سبب مجاورتش با دلهاى ناپاك است.[8]
در ديگر آيات، پهلو ضمن مفهومى كنايى آمده است. دور بودن پهلوى مؤمنان از بستر نمونهاى از آن و كنايه از كم خوابيدن براى نيايش و توجه به خداست. «تَتَجافى جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ يَدعونَ رَبَّهُم خَوفـًا و طَمَعـًا...».(سجده/32،16) پهلوى ايمان آورندگان به آيات خداوند از بستر و محل استراحت فاصله دارد.[9] استمرار و مداومت ذكر در اين آيه از فعل «تَتَجافى»دانسته مىشود، زيرا استمرار از معانى باب تفاعل است.[10] روايات بسيارى تعبير «تَتَجافى جُنوبُهُم...»را كنايه از انتظار براى نماز شب دانستهاند.[11] انتظار براى نماز عشا، نماز خواندن ميان مغرب و عشا، به جماعت خواندن نماز عشا و صبح و ... از ديگر اقوال در اين زمينه است.[12] همين تعبير در روايات در وصف پيامبر نيز به كار رفته[13] و نشان از آن دارد كه وى مصداق بارز اين آيهاست.
يادآورى خداوند ايستاده، نشسته و دراز كشيده به پهلو، از ديگر تعابير كنايى است كه ضمن آن به پهلو اشاره شده است و بر يادآورى خداوند در همه حالات دلالت دارد. به پهلو خوابيدن در كنار ايستادن و نشستن، حالتهاى گوناگون بدن هنگام مناجات با خدا هستند كه در سه آيه از قرآن به كار رفته است. ترتيب حالتهاى انسان از ايستاده به خوابيده در آيات191آلعمران/3 و 103 نساء/4 بر اساس حالتهاى طبيعى فرد هنگام سلامتى است و از آنجا كه آيه 12 يونس/10 متعرض حال بيماران و گرفتاران است، اشاره به حالتهاى مناجات وى از خوابيده به پهلو آغاز شده و به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 549
ايستاده ختم مىشود.[14] اين آيات به اهميت يادآورى خداوند در هرحال اشاره دارند. معاذبن جبل از حضرترسول(صلى الله عليه وآله)نقل مىكند كه ايشان پس از توصيه بر دوام ذكر و توجه، آيه 191 آل عمران/3 را تلاوت فرمودند[15] كه در وصف مؤمنان و خردمندان است: «اَلَّذينَ يَذكُرُونَ اللّهَ قِيـمـًا و قُعوداً و عَلى جُنوبِهِم و يَتَفَكَّرونَ فى خَلقِ السَّمـوتِ والاَرض...».تعبير «قِيـمـًا و قُعوداً و عَلى جُنوبِهِم»دلالت بر ياد خداوند در هر حال و زمان دلالت دارد و بيانگر نهايت اهتمام به ياد خداوند است[16]؛ همچنين مراد از قيام و قعود مطابق روايات از اهل بيت(عليهم السلام)، برپادارى نماز شب و «عَلى جُنوبِهِم»ذكر خدا پس از فراغت از نماز وتر شمرده شده است.[17]
برخى با تأويل ذكر* در آيه فوق به نماز[18] جواز نماز خواندن بيمار در حالت خوابيده به پهلو را از آن برداشت كردهاند.[19] به اين معنا در روايات نيز اشاره شده است[20]، بر اين اساس آيه بالا بر لزوم و ثبات حكم نماز حتى براى ناتوانان تأكيد دارد.[21]طبيعتاً با اين برداشت از آيه، پهلو در تعبيرى كنايى به كار نرفته، بلكه براى بيان حكم فقهى جواز نماز خواندن ناتوان به حالت نشسته يا خوابيده بر پهلو آمده است. البته برخى در اين مورد هر دو تفسير را پذيرفته و گفتهاند كه توجه به خداوند در هر حال، شامل نماز خواندن ايستاده براى سالم، نشسته و خوابيده بر پهلو براى ناتوان نيز مىشود.[22]
در آيه 103 نساء/4 به مؤمنان امر شده است كه پس از نماز و در هر حال، چه ايستاده و چه نشسته و چه خوابيده بر پهلو، خدا را ياد كنند: «فَاِذا قَضَيتُمُ الصَّلوةَ فَاذكُروا اللّهَ قِيـمـًا و قُعودًا و عَلى جُنوبِكُم فَاِذا اطمَأنَنتُم فَاَقِيموا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ كانَت عَلَى المُؤمِنينَ كِتـبـًا مَوقوتـا».مفسران اين آيه را در بيان حالاتجهادگران دانسته و با اشاره به شباهت آن با آيه 45انفال/8 بيان كردهاند كه مجاهدان براى فتح و غلبه بر دشمن بايد در همه حال، ايستاده و نشسته و خوابيده بر پهلو به ياد خداوند باشند.[23]
عدهاى هم نظير ابن عباس «اِذا قَضَيتُمُ الصَّلوة»را به معناى «إذا أردتم الصلوة» دانسته و نتيجه گرفتهاند كه حالات ياد شده براى اداى نماز در مورد سالم و ناتوان چه بر اثر جنگ و چه به لحاظ جسمى است.[24] دليل ايشان نيز ادامه آيه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 550
است[25]: «اِنَّ الصَّلوةَ كانَت عَلَى المُؤمِنينَ كِتـبـًا مَوقوتـا»كه مقصود آن عدم سقوط نماز در هر حالى است.[26] روشن است كه بنابراين تفسير ياد كرد پهلو در اين آيه كنايى نخواهد بود و تنها ضمن بيان حكمى فقهى (جواز خواندن نماز به پهلو) مورد استفاده قرار گرفته است.
خواندن خداوند در هر حال، چه خوابيده به پهلو، چه نشسته و چه ايستاده، در آيه 12 يونس/10 تمثيلى از حال منكران معاد آمده است كه گرفتارى و نياز دنيوى، زمينه ياد خدا را برايشان فراهم مىسازد: «و اِذا مَسَّ الاِنسـنَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنـبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائِمـًا فَلَمّا كَشَفنا عَنهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَاَن لَم يَدعُنا اِلى ضُرّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلمُسرِفينَ ما كانوا يَعمَلون».يادآورى فراوان خداوند كه براى رفع ناراحتى و گرفتارى است، براى آنها سودى نخواهد داشت، زيرا آنان با برآورده شدن نيازشان دوباره به كار خويش باز مىگردند و لطف خداوند را فراموش مىكنند. در واقع ذكر آنان نه ذكر خدا كه ذكر دنياست[27]؛ همچنين گاه از تعبير «دَعانا لِجَنـبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائِمـًا»معنايى كنايى برداشت نشده است؛ بدين معنا كه حالات مختلف مناجات، اشاره به وضع جسمى افراد دارد و همه انسانها هريك به حال خود، ناتوان در حالت نشسته يا خوابيده و سالم در حالت ايستاده و ... خدا را در حالت سختى و رنج به ياد مىآورند.[28]
در آيهاى نيز به پهلو افتادن شتر هنگام نحر كنايه از جان دادن آن آمده است: «والبُدنَ جَعَلنـها لَكُم مِن شَعـئِرِ اللّهِ لَكُم فيها خَيرٌ فَاذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَيها صَوافَّ فَاِذا وجَبَت جُنوبُها فَكُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ».(حجّ/22،36) بر اساس اين آيه قربانى كردن شتر با ذكر نام خداوند يكى از شعائر و مناسك حج است و هنگامى كه پهلوهاى شتر پس از نحر آرام گرفت به اين معنا كه بر پهلو افتاد يا جان داد[29] بايد مستمندان را از آن اطعام كرد.
منابع
الاتصال غير اللفظى فى القرآن الكريم؛ بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير العياشى؛ تفسير القمى؛ تهذيب الاحكام؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روضالجنان و روح الجنان؛ الكافى؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمعالبحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ من لا يحضره الفقيه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ وسائلالشيعه.سيد حامد شريعتمدارى
[1]. لغت نامه، ج 4، ص 5085، «پهلو».
[2]. ترتيب العين، ج 6، ص 146؛ لسان العرب، ج 1، ص275؛ مجمعالبحرين، ج 1، ص 405، «جنب».
[3]. مفردات، ص 205، «جنب».
[4]. التحقيق، ج 2، ص 114، «جنب».
[5]. همان، ص 116، «جنب».
[6]. مجمعالبيان، ج 5، ص 48.
[7]. الميزان، ج 9، ص 257.
[8]. مجمعالبيان، ج 5، ص 48.
[9]. مجمعالبيان، ج 8، ص 517.
[10]. لسان العرب، ج 14، ص 148، «جفا».
[11]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 481؛ تهذيب، ج 2، ص 242؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 163.
[12]. مجمع البيان، ج 8، ص 518؛ روضالجنان، ج 15، ص320؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 174 ـ 175.
[13]. همان.
[14]. الاتصال غير اللفظى، ص 376 ـ 377.
[15]. روض الجنان، ج 5، ص 208.
[16]. الكشاف، ج 1، ص 453؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 384.
[17]. روضالجنان، ج 5، ص 208.
[18]. تفسير قمى، ج 1، ص 129.
[19]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 311؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 110؛ التبيان، ج 3، ص 80 ـ 81.
[20]. الكافى، ج 3، ص 411؛ تهذيب، ج 2، ص 169؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 150 ، 481.
[21]. الميزان، ج 4، ص 87.
[22]. التبيان، ج 3، ص 81.
[23]. التبيان، ج 3، ص 312؛ مجمع البيان، ج 3، ص 178.
[24]. همان.
[25]. تفسير قمى، ج 1، ص 150؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 374.
[26]. تفسير عياشى، ج 1، ص 273؛ روض الجنان، ج 6، ص 96؛ الميزان، ج 5، ص 63.
[27]. التبيان، ج 5، ص 347؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 405، «جنب»؛ الميزان، ج 10، ص 22 ـ 23.
[28]. تفسير قمى، ج 1، ص 309؛ جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 122.
[29]. مجمع البيان، ج 7، ص 215.