بخش نخست این بحث، در شمارهسیزدهم مجله با عنوان «راههای نفوذ اسرائیلیات در تاریخ اسلام» چاپ شد. اینکبخش دوم این مقال پیش روی خوانندگان محترم قرار دارد.
تفسیر قرآن مجید طی چهارده قرن اسلامی، دورهها و روشهای مختلفی را پشتسرگذاشته است. این دورهها از بساطت و سادگی (در حد توضیح معنای لغوی و ظاهریواژهها و گاهی بیان سبب نزول آیات) آغاز گردید و به تدریج دارای قواعد و ضوابطیشد و به مرور زمان دارای مبانی و اصول عمیق و در عین حال گسترده گردید و کمکمبه صورت یک علم درآمد و در میان سایر علوم اسلامی موقعیتی بلند یافت.
پیش از آنکه به ریشههای نفوذ اسرائیلیات در تفسیر و گستره آن بپردازیم، لازماست از میان ادوار مختلف تفسیر به دو دوره اشاره کنیم که عبارت است از:
1. تفسیر در عصر صحابه
2. تفسیر در عصر تابعین.
درست است که قرآن مجید به زبان عربی نازل میشد و سبک و اسلوب بلاغی آن هماهنگبا زبان عربی رایج آن زمان بود و از این رو در عصر پیامبر، مردم عرب، اغلبمعانی قرآن (اعم از واژهها و جملهبندیهای آن) را درک میکردند، اما در میان آیاتقرآن برخی از آیات یا برخی از تعبیرها و الفاظ، مفهوم روشنی نداشت و مخاطبان آنروز قرآن، مفاهیم و معانی آنها رادرک نمیکردند و از این رو احساس میکردنداینگونه تعبیرها و الفاظ نیاز به تفسیر و شرح و توضیح دارد. (1)
چنانکه اشاره کردیم گرچه تفسیر در ابتدا به صورت ساده و در حد بیانمفهوم لغوی واژهها و معنای ظاهری آیات صورت میگرفت، اما در عینحال در تفسیرقرآن در همین حد، از منابعی استفاده میشد که به اختصار یادآوری میکنیم:
نخستین منبع تفسیری در عصر صحابه خود قرآن کریم بود، زیرا آیاتقرآن مجید، برخی، مفسر برخی دیگر و شاهد و قرینهای بر مقصود از برخی دیگر است;به تعبیر دیگر، آیات قرآن مجید دارای ایجاز و اطناب، اطلاق و تقیید، عموم وخصوص، اجمال و تبیین و کنایه و صراحت است. موضوعی که در جایی به اختصار گفتهشده، در مورد دیگر به تفصیل بیان شده است و مطلبی که در جایی به اجمال برگزارشده، در مورد دیگر به وضوح بیان شده است. وقتی که این گونه آیات در کنار همقرار میگیرد و باهم مقایسه میشود خود آیات، همدیگر را تفسیر میکند و مقصودخداوند روشن میگردد. به عنوان نمونه میتوان از داستان آدم و ابلیس و موسی وفرعون یاد کرد که در برخی از سورهها به اختصار بیان شده و در برخی دیگر بهتفصیل، و وقتی که مجموع آنها در نظر گرفته شود، صورت کامل داستان روشن میگردد.
پیامبر اسلام فرمود:
قرآن برای این نازل نشده است که برخی از آن برخی دیگر را تکذیب کند، بلکهنازل شده است که برخی از آن برخی دیگر را تصدیق نماید... (2)
امیر مومنانعلیهالسلام نیز فرمود:
برخی از قرآن بر برخی دیگر گواهی میدهد و بعضی از آن بعضی دیگر را بیان میکند. (3)
بنابراین، صحابه در بسیاری از موارد، قرآن را با قرآن تفسیر میکردند.
پیامبر اسلام که آورنده قرآن مجید برای هدایت وسعادت مردم بود، خود مفسر و شارح قرآن مجید نیز بود. هرگاه برای صحابه ومعاصران آن حضرت در فهم آیات قرآن مشکلی پیش میآمد به آن حضرت مراجعه میکردند.
قرآن مجید پیامبر اسلام را به عنوان مبین و مفسر قرآن معرفی کرده است:
وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم ولعلهم یتفکرون (4) .
و این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا آنچه را برای مردم نازل شده استبرای آنان روشن سازی و شاید بیندیشند.
سیوطی در بخش پایانی کتاب الاتقان فی علومالقرآن بخش قابل ملاحظهای از آیاتقرآن را که بهوسیله پیامبر اسلام تفسیر شده (به ترتیب از سوره حمد تا سوره ناس)آورده است. این آیات از طریق روایاتی که از رسول خدا نقل شده تفسیر شده است (5) .
به عنوان نمونه از طریق ابوذر و عدی بن حاتم نقل شده است که پیامبر فرمود:
مقصود از مغضوب علیهم در سوره حمد، یهود و مقصود از الضالین نصارا هستند. (6) همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
مقصود از «صلوه وسطی» در آیه «حافظوا علی الصلوات والصلوه الوسطی (7) »نماز عصر است (8) .
در رتبه بعد از پیامبر اسلام باید از امیر مومنان(ع) به عنوان یکی از منابع مهمتفسیر در عصر صحابه یاد کرد. از میان خلفا بیش از همه از علی(ع) روایات تفسیرینقل شده است. خود آن حضرت میفرمود:
سوگند به خدا هیچ آیهای از قرآن نازل نشده است جز اینکه میدانم درباره چه کسیو یا در کجا نازل شده است چون خداوند به من قلب و فکری اندیشهور و زبانی جویا وپرسان عطا کرده است. (9)
همچنین روزی آن حضرت ضمن خطبهای فرمود:
از من سؤال کنید، سوگند به خدا از هر چیزی سؤال کنید، پاسخ میدهم. در مورد[تفسیر] کتاب خدا از من بپرسید، سوگند به خدا! میدانم که هرآیهای شب نازل شدهاستیا روز، در دشت نازل شده استیا در کوه (10) .
از این رو در بسیاری از موارد، مسلمانان برای فهم معنای آیات به علی(ع) رجوعمیکردند. عبدالله بن عباس، مفسر برجسته و معروف، از شاگردان علی(ع) در تفسیربود (11) . او گفت: «هر چه از علم علی فراگیریم، آن را رها نمیکنیم»(12).
صحابه گاهی در تفسیر آیات قرآن به اجتهاد و استنباط درمفاهیم و حقایق قرآن میپرداختند و در این اجتهاد گاهی به شناخت آدات و رسوم عربو گاهی به شان نزول آیات و در برخی موارد به شناخت لغت و رموز آن و در پارهایموارد به شناخت احوال و اوضاع و عقاید یهود و نصارا استناد میکردند (13) .
4 . اشعار و ادبیات عرب جاهلی
خلیفه دوم تاکید داشت که در فهم آیات قرآن بهاشعار عرب مراجعه شود، او میگفت:
دیوان خود را حفظ کنید تا گمراه نشوید. گفتند: دیوان ما چیست؟
گفت: شعر جاهلیت، زیرا تفسیر کتاب شما و معانی گفتارتان در آن موجود است (14) .
عبدالله بن عباس نیز در فهم معانی برخی واژههای نا آشنا در قرآن به شعر جاهلیاستناد میکرد چنانکه روزی «عزین» را در آیه «عنالیمین و عنالشمال عزین (15) »با استناد به شعر یکی از شعرای عرب به «گروه دوستان زیاد» تفسیر کرد (16) .
با سپری شدن عصر صحابه، دوره تفسیر قرآن به دست تابعینرسید که نزد صحابه شاگردی میکردند، و غالب اطلاعات خود را از آنان فرا میگرفتند.همچنانکه در میان صحابه برخی چهرههای روشن بودند که دیگران در فهم معانی آیاتقرآن و سایر آگاهیهای دینی به آنان رجوع میکردند، در میان تابعان نیز چنینشخصیتهای برجستهای وجود داشت.
منابع تفسیر در عصر تابعین را میتوان چنین خلاصه کرد:
1 . قرآن کریم;
2 . روایات منقول از پیامبر از طریق صحابه;
3 . آرا و نظریات منقول از صحابه;
4 . اجتهاد و استنباط (17) .
در این دوره منبع دیگری بر منابع تفسیر در عصرصحابه افزوده شد و آن عبارت بود از اخبار اهل کتاب (یهود). برخی از پژوهشگرانمعاصر اخبار اهل کتاب را از منابع تفسیر در عصر صحابه شمردهاند (18) ، اما دلیلقابل قبولی بر مراجعه صحابه در تفسیر قرآن به اهل کتاب در حد گسترده در دستنیست و اگر هم چنین چیزی بوده بسیار محدود بوده است (19) . بنابراین، ریشههاینفوذ اسرائیلیات در تفسیر در حد گسترده را باید در عصر تابعین جستوجو کرد.در صفحات آینده خواهیم گفت که بیشتر راویان اسرائیلیات در زمینه تفسیر، ازتابعین بودند.
بنیاسرائیل در مسایل فراوانیبا هم اختلاف داشتند، قرآن درباره اختلاف آنها داوری کرد و خرافات و افکار بیاساسرایج در میان آنان را از حقایق جدا ساخت، و از این رو فرمود:
بیشک این قرآن اکثر آنچه را که بنیاسرائیل دربارهاش اختلاف دارند برای آنانحکایت میکند (20) .
همچنین قرآن خود را در برابر کتابهای پیشین آسمانی، حافظ و مراقب و نگاهبانمعرفی میکند (اصول آنها را حفظ کرده تحریف یا تفسیر غلط آنها را مشخص میسازد) ومیفرماید:
و ما این کتاب [ قرآن ] را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که تصدیق کنندهکتابهای پیشین و حافظ و نگاهبان آنهاست (21) .
با توجه به این حاکمیت و روشنگری قرآن، این سؤال پیش میآید که چرا مسلماناندر فهم معانی قرآن به علمای یهود (یا یهودی الاصل) مراجعه میکردند و علت اینلغزش و انحراف چه بود؟
در پاسخ این سؤال، ابن خلدون دو عامل اجتماعی و دینی یعنی: 1 . جهل وامی بودنعرب; 2 . مسامحه مسلمانان در فراگیری اخبار و حکایات گذشتگان نه احکام شریعتاز اهل کتاب را مؤثر میداند. وی پس از آنکه تفسیر را به دو نوع تقسیم میکند،درباره تفسیر نقلی (تفسیر مبتنی بر حدیث) چنین مینویسد:
کتابهای این مفسران و روایات و مطالب منقول آنان شامل مطالب درست و نادرست ومقبول و مردود است. علت راه یافتن این گونه مطالب در این نوع تفسیرها این استکه عرب آن روز اهل دانش و مطالعه نبودند و بیسوادی و زندگی بدوی بر آنها چیرهگشته بود و هرگاه به حکم طبیعت کنجکاو بشری میخواستند در مورد علل و اسبابآفرینش و آغاز خلقت و اسرار هستی، شناخت و آگاهی پیدا کنند به اهل کتاب، کهسابقه پیروی از شریعت آسمانی داشتند، مراجعه کرده و از آنها استفاده مینمودند وآنها عبارت بودند از یهود (پیروان تورات) و پیروان مسیحی آنها، در حالی کهیهودیانی که آن روز در جامعه عرب زندگی میکردند، مثل آنان بدوی بودند و اطلاعاتآنها در حد عامه اهل کتاب بود. اکثر آنان از قبیله حمیر بودند که کیش یهود راپذیرفته بودند.
این یهودیان همچون کعبالاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام وقتی کهمسلمان شدند همچنان بر دانستهها و باورهای قبلی خود درباره قصهها و اخبار مربوطبه آغاز آفرینش و حوادث و جنگها و خونریزیها که ارتباطی به احکام شرعی نداشتتا درباره آنها احتیاط کنند باقی ماندند و اینگونه مطالب از طریق آنها بهتفاسیر منتقل شد. و چون این مطالب ارتباطی با احکام شرعی و مسایل خاص اسلامنداشت تا مسلمانان درباره آنها دقت و احتیاط کنند، مفسران در نقل آنها تسامحورزیدند و بدین ترتیب تفاسیر از مطالب منقول آنها انباشته شد در حالی که گفتیماصل آنها برگرفته از پیروان تورات بود که بادیه نشین بودند و هیچ دقت و تحقیقیدر مورد شناخت درست آنچه نقل میکردند نداشتند، منتها چون بعدها از نظر دینیشهرت و عظمت و قدرت یافتند، سخنان آنها مورد قبول واقع شد (22) .
به دو عاملی که ابن خلدون گفته، میتوانعامل سومی را نیز اضافه کرد، و آن تفاصیل و جزئیاتی است که در تورات آمده امادر قرآن مسکوت مانده است.
چنانکه برخی از پژوهشگران گفتهاند (23) ، اگر چه بسیاری از حوادث و قضایایامتهای پیشین و تاریخ پیامبران، هم در قرآن بیان شده و هم در تورات، و از ایننظر موارد مشترکی بین این دو کتاب و تا حدی انجیل وجود دارد اما روش قرآندر نقل و بازگویی اینگونه مطالب با روش تورات متفاوت است; قرآن از نقل مطالبتاریخی، هدف تربیتی و عبرت آموزی دارد و از اینرو تنها روی نقاط عبرت آموز ومورد نظر که با هدف و مقصود کلام ارتباط دارد، تکیه میکند و از نقل همه جزئیاتصرف نظر میکند; مثلا تاریخ وقایع، نام محلی که این وقایع در آنها رخ داده و نیزدر بسیاری از موارد، نام اشخاصی را که محور این وقایع بودهاند همچون ناماصحاب کهف و تعداد دقیق آنها ذکر نمیکند زیرا این جزئیات تاثیری درنتیجهگیری تربیتی از آن وقایع ندارد در حالی که تورات، حوادث را با جزئیات وشاخ و برگ فراوان حکایت میکند. شواهد فراوانی در این زمینه به چشم میخورد که درصورت مقایسه موارد مشترک در قرآن و تورات، به خوبی جلوهگر میشود.
به عنوان نمونه میتوان از داستان حضرت آدم یاد کرد. این داستان، هم در توراتآمده است و هم در چند مورد از قرآن. اگر این داستان را در قرآن، در سوره«بقره» و «اعراف»، که مشروحتر از سورههای دیگر بیان شده، بررسی کنیم خواهیمدید قرآن نه محل و موقعیتبهشت محل سکونت آدم رابیان کرده، نه نوع درختی که آدمو حوا از خوردن میوه آن نهی شده بودند، نه حیوانی را که شیطان در شکل آن واردبهشتشد تا آدم و همسرش را اغوا کند، و نه محلی را که آدم و حوا پس از خروج ازبهشت، در آن هبوط کردند و... جزئیات و بلکه بیش از اینها ذکر شده است; مثلا آمدهاست که بهشت در شرق عدن بوده، درختی که آدم و حوا از نزدیک شدن به آن نهی شدهبودند، در وسط بهشتبوده، آن درخت، درخت زندگی و درختشناختخیر و شر بوده،حیوانی که حوا را وسوسه کرد که از میان میوه آن درختبخورد، مار بوده، خداوندمار را که شیطان به شکل آن درآمده بود بدینگونه کیفر کرد که بر روی شکم راهبرود و خوراکش خاک باشد و حوا را نیز بدینگونه کیفر کرد که او و دخترانش دردوران آبستنی در رنج و زحمتباشند!
و ... (24) علامه طباطبائی میگوید:
این که جهان ظرف شش روز از روزهای هفته آفریده شده در تورات آمده است (25) اماقرآن گرچه آفرینش جهان در شش روز را بارها گفته است (26) ،لیکن هرگز نگفته و حتیاشارهای نکرده است که مقصود از شش روز، روزهای هفته است (27) .
یکی از رازهای مراجعه مسلمانان به اهل کتاب در تفسیر، این بود که آنان به حکمکنجکاوی و جستوجوگری طبیعی میخواستند درباره آفرینش جهان و علل و اسباب هستی ورویدادهای گذشته، جزئیات و تفاصیلی را که در قرآن مسکوت مانده بود از علمای اهلکتاب فرا گیرند و این، یکی از عوامل مهم لغزش آنها در جهت فراگیری خرافات وافکار آشفته تورات به عنوان تفسیر قرآن بود.
احمد امین در این زمینه مینویسد:
علاقه و گرایش عقلی انسان و میل طبیعی او جهت جستوجو پیرامون هر حادثه باعثشدکه هنگام شنیدن بسیاری از آیات قرآن سوالات متعددی برای مسلمانان پیرامون آنهامطرح شود; مثلاهنگامی که داستان سگ اصحاب کهف را میشنیدند میگفتند:چه رنگی بود؟ و وقتی درباره داستان شخص مقتول و گاو ذبح شده در بنیاسرائیلمیشنیدند: «فقلنااضربوه ببعضها (28) (:پارهای از گوشت گاو [سربریده] را به آنکشته بزنید) میپرسیدند: کدام عضو گاو را به کشته زدند؟ همچنین میپرسیدند: کشتینوح چهقدر طول داشت؟نام پسری که در داستان بنده صالح و موسی ، بنده صالح او را کشت، چه بود؟ ووقتی که آیه:«فخذاربعه منالطیر (29) (:چهار پرنده را برگیر) را در داستانحضرت ابراهیم میشنیدند میگفتند: آن پرندگان از چه نوع بودند؟، یوسف چه ستارگانیرا در خواب دید؟، در داستان موسی و شعیب میپرسیدند: موسی چه مدت برای شعیبچوپانی کرد؟ و آیا دختر کوچک او را به همسری گرفتیا دختر بزرگش را؟ همچنینوقتی آیهای خوانده میشد که اشاره به آغاز خلقت داشت، از بقیه داستان آفرینشمیپرسیدند: و اگر آیهای خوانده میشد که سرگذشتی از پیامبری نقل میکرد انتظارداشتند آن حادثه را با تمام جزئیاتش بشنوند.
آنچه این خواسته آنها را برآورده میکرد و به کنجکاوی آنها درباره جزئیات،پاسخ میداد تورات و حواشی و شروحی بود که بر آن نوشته شده بود و نیز افسانههاییبود که بر آن افزوده بودند.
برخی از یهودیانی که از این گونه تفاصیل و جزئیات در تورات اطلاع داشتند اسلامآوردند و بسیاری از این اخبار از طریق آنها به محافل اسلامی نفوذ کرد و به عنوانشرح و تفسیر آیات قرآن وارد تفسیر شد... (30) .
احمد امین در یکی دیگر از تالیفات خود در زمینه تاریخ شکل گیری و تدوینتفسیر از عصر صحابه تا تابعین مینویسد:
... بدین ترتیب تفسیر در دوره هرطبقه بعد از طبقهای دیگر گسترش مییافت و طبقهبعدی مباحث طبقه قبلی را نقل میکرد و یافتههای خود را بر آن میافزود و افراد هرطبقه با بسیاری از نومسلمانان که تا چندی پیش یهودی یا نصرانی یا مجوسی بودندارتباط برقرار میکرد; مثلا بعضی از صحابه با وهب بن منبه و کعبالاحبار و عبداللهبن سلام و تابعین با ابن جریح ارتباط برقرار کردند. این نومسلمانان یک سلسلهاطلاعات و اخباری داشتند که آنها را از تورات و انجیل و شروح و حواشی آنها فراگرفته بودند.مسلمانان نقل و حکایت اخبار و روایات آنها را در کنار آیات قرآن بیاشکالمیدانستند و بدینترتیب بود که اسرائیلیات یکی از منابع گسترش تفسیر گشت (31) .
چنان که قبلا اشاره کردیم بیشتر راویان اسرائیلیاتدر تفسیر، از تابعین بودند. از میان صحابه، در این زمینه، از عبداللهبن عمروبنعاص میتوان یاد کرد. سیوطی مینویسد:
از عبدالله بن عمروبن عاص مطالبی مربوط به داستانها و اخبار فتنهها و عالمآخرت و امثال اینها نقل شده که به نظر میرسد از اهل کتاب شنیده است نظیر آنچهدر تفسیر آیه «فیظلل من الغمام (32) از وی نقل شده است (33) .
از تابعین وهب بن منبه و مجاهد از این گروه بودند. از مقاتل بن سلیمان نیز درگروه بعد از تابعین میتوان نام برد. برخی از محققان تعداد بیشتری را در اینگروه جای دادهاند; علامه شیخ جواد بلاغی مینویسد: در تفسیر و اسباب نزول، مراجعهبه امثال عکرمه، مجاهد، عطا و ضحاک که احادیث مرسل آنان کتابهای تفسیر را پرکرده استبر هیچ مسلمانی جایز نیست و کسی در امر دین در چنین کاری معذورنمیباشد زیرا اقوال آنان اگر فرضا روایتباشد، روایات مرسل و مقطوع است و هرگزحجت نیست. (34) وهب بن منبه را در بخش نخست این مقاله (در شماره13 این نشریه)معرفی کردیم.
درباره مجاهد و مقاتل یادآوری میکنیم که این هر دو، از نظر دانشمندان علمرجال متهم به اخذ مطالب از اهل کتاب هستند که ذیلا توضیح میدهیم:
1 . مجاهد بنجبر در سال 102 یا 104ق درگذشت. ابوبکربن عیاش میگوید:
از اعمش پرسیدم: چرا باتفسیر مجاهد مخالفت میکنند و به آن اعتنایی ندارند؟ اوپاسخ داد: برای اینکه عقیده دارند او مطالب تفسیری را از اهل کتاب میپرسد(35).
ذهبی پس از نقل این مطلب میافزاید:
از مردودترین سخنانی که از مجاهد نقل شده این است که گفته است: مقصود از مقاممحمود در آیه: «عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (36) (:امید است پرورگارت تورا به مقامی ستوده برساند)، این است که خداوند، پیامبر را در عرش در کنار خودمینشاند[!] (37) .
این تفسیر که نشان میدهد وی از مشبهه بوده، برخلاف اجماع مفسران است.
طبرسی، مفسر نامدار، با آن که معمولا در تفسیر آیات، اقوال و احتمالات مختلف ومتعدد را نقل میکند، در این آیه بدون طرح هیچ احتمال دیگری، مقام محمود را بهشفاعت تفسیر میکند و مینویسد:
مفسران اجماع دارند بر اینکه مقصود از مقام محمود، مقام شفاعت است که خداوندبه پیامبر اسلام عطا کرده و او درباره مردم شفاعت میکند (38) .
علامه طباطبائی مینویسد:
روایات، از طریق شیعه و اهلسنت، چه از پیامبر اسلام وچه از ائمه اهل بیت:، بر این تفسیر (شفاعت) اتفاق دارند (39) .
2 . مقاتل بن سلیمان (م150 ه) بزرگان تابعین را درک کرد. دانشمندان علمرجال، او را تضعیف کردهاند. ابن عدی در کتاب الکامل فیالضعفاء درباره کلبیمیگوید:
او در تفسیر شهرت دارد و هیچکس جز مقاتل تفسیری طولانیتر و گستردهتر ازتفسیر او ندارد، اما کلبی بر او ترجیح دارد، زیرا مقاتل آرای بدی داشته است (40) .
ابن حبان گفته است:
مقاتل، از علم قرآن آنچه مطابق کتابهای یهود و نصارا بود، از آنان فرا میگرفت.او خدا را به مخلوق تشبیه میکرد (41) .
او از مشبهه بوده است چنانکه ابو حنیفه گفته است:
«جهم» در نفی تشبیه افراط کرد و مقاتل در اثبات [اعضای جسمانی برایخداوند]،به طوری که خدا را مثل مخلوق معرفی کرد (42) .
او روایتی به این مضمون نقل کرده است:
روز قیامت، گویندهای [از جانب خدا]ندا میکند: کجاستحبیب خدا [محمد]؟، در اینهنگام حبیب خدا صفوف فرشتگان را میشکافد و به عرش میرسد، خداوند او را در عرشدر کنار خود زانو به زانو مینشاند (43) [!].
این معنا بیشباهتبه تفسیر مجاهد درباره آیه شفاعت نیست!.
دکتر محمد حسین ذهبی از میان بیش از چهل تفسیرکه همه را به تفصیل از ابعاد گوناگون مورد بررسی و ارزیابی قرار داده، چندتفسیر را آمیخته با اسرائیلیات شناخته و روشن کرده است که مولفان آنها بیش ازمفسران دیگر، اسرائیلیات را وارد تفسیر کردهاند (44) .
این تفاسیر که از تفاسیر اهل سنت است عبارت است از:
1 . جامعالبیان فیتفسیرالقرآن تالیف ابوجعفر محمدبن جریرالطبری (م310 ق).
2 . لباب التاءویل فیمعانیالتنزیل تالیف ابوالحسن علی بن محمد بن ابراهیم،مشهور به خازن (م 741 ق).
3 . روحالمعانی فی تفسیرالقرآن العظیم والسبعالمثانی تالیف شهابالدین السیدمحمود افندی الالوسی (م1270 ق).
.1 سه مقاله درتاریخ، تفسیر و نحو، دکتر سید محمد باقر حجتی، تهران، بنیادقرآن، ص19 20.
.2 «انالقرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل لیصدق بعضه بعضا...»(الدرالمنثور، سیوطی، ج2، ص 8) .
.3 «... ویشهد بعضه علی بعض و ینطق بعضه ببعض» (نهجالبلاغه، تحقیق: صبحیالصالح، خطبه133).
.4 نحل (16): 44 .
.5 الاتقان فی علومالقرآن، تحقیق: الدکتور مصطفی دیبالبغا،بیروت، دارابنکثیر، ج2، ص1237-1282 .
.6 الاتقان، ص1237 .
.7 بقره (2): 238.
.8 الاتقان ، ج 2، ص 1241.
.9 الاتقان، ص1227; التفسیر والمفسرون، الدکتور محمد حسینالذهبی، چاپ دوم،دارالکتب الحدیثه،1396 ق، ج1، ص 90 .
10 التفسیروالمفسرون، ص 90 .
.11 سفینهالبحار، شیخ عباس قمی، ج2، ص 154;تاسیسالشیعه، شرکه النشر والطباعهالعراقیه المحدوده، ص 322; التفسیروالمفسرون،ج1، ص 90.
12 التفسیروالمفسرون، ص89 .
13 التفسیروالمفسرون، ج1، ص37-60 .
14 «علیکم بدیوانکم لاتضلوا، قالوا: و ما دیواننا؟، قال: شعرالجاهلیه; فانفیه تفسیر کتابکم و معانی کلامکم»، التفسیروالمفسرون، ج1، ص74 .
15 سوره معارج(70):37 .
16 التفسیروالمفسرون، ج1، ص 75.
17 التفسیروالمفسرون، ج1، ص99 .
18 التفسیروالمفسرون، ج1، ص 61 .
19 چنانکه خواهیم گفت، از میان صحابه از عبداللهبن عمروبن عاص نام میبرند کهدر تفسیر، از اسرائیلیات نقل میکرده است.
20 «ان هذاالقرآن یقص علی بنیاسرائیل اکثرالذی هم فیه مختلفون»، سورهنمل(27):76 .
21 « وانزلنا الیک الکتب بالحق مصدقا لمابین یدیه منالکتب و مهیمناعلیه...، سوره مائده(5): 48.
22 مقدمهالعبر، مکتبهالمثنی، ص439 .
23 التفسیروالمفسرون، ج1، ص167-168 .
24 سفر پیدایش، باب دوم و سوم . . در تورات ، آفرینش آسمانها و زمین وسایر مخلوقات، به تفصیل به ترتیب روزهای هفته ذکر شده است; مثلا روز اول هفته،آفرینش آسمانها و زمین و روز و شب، روز دوم هفته، آفرینش خشکیها و دریاها وروییدن گیاهان در زمین، روز سوم هفته ... .
26 سوره اعراف (7): 54; یونس (10):3; هود(11):7; فرقان (25):59; سجده (32):4; ق (50):38; حدید (57):4; مجادله (58):4 .
.27 تفسیرالمیزان، ج 18، ص359 ; تفسیرآیه 38 سوره ق (50).
.28 «و اذا قتلتم نفسا فادارء تم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون فقلنااضربوه ببعضها کذلک یحییالله الموتی ویریکم آیته»، سوره بقره(2): 72 و73 .
.29 سوره بقره (2): 260.
.30 فجرالاسلام، ط9، قاهره، مکتبه النهضهالمصریه، 1964 م، ص 201.
.31 ضحیالاسلام، ط7، قاهره، مکتبهالنهضهالمصریه، ج2، ص139.
.32 سوره بقره(2): 210 .
.33 الاتقان، ج2، ص1233 . .34 آلاءالرحمن، قم، مکتبهالوجدانی، ص 45.
.35 الطبقات الکبری، محمدبن سعد، بیروت، دارصادر، ج5، ص467.
.36 «و مناللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا»، سورهاسراء(17):79 .
.37 میزان الاعتدال، ج3، ص439.
.38 مجمعالبیان، ج6، ص 435.
.39 تفسیرالمیزان، ج13، ص176.
.40 الاتقان، ج2، ص 1232.
.41 میزانالاعتدال، ج4، ص 175 .
.42 میزانالاعتدال، ج4، ص173;تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت، دارالکتابالعربی، ج13، ص166.
.43 میزانالاعتدال، ج4، ص 174.
.44 التفسیر والمفسرون، ج1، ص 214، 312،359.