وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی)[1] نزول باران هدایت و رحمت قرآن کریم تنها از راه وحی صورت گرفته و خداوند عزیز و حکیم با برگزیدگان رسالت با زبان وحی سخن گفته است.
زبان وحی، زبان احساس معنوی، عشق، محبت، پرستش و زبان کرنش و ستایش نسبت به جلوههای قدسی و الهی بوده، و از تمام زبانها در این عالم متفاوت و ممتاز است. وحی با شور و هیجان و اعتقاد و جدیت همراه است و به مبدأ و معاد، معارف و مقاصد، مرضیات خدایی، احیای روح عبودیت، پرهیزگاری و فضایل اخلاقی، نیکوکاری و ارزش گرایی معنوی در مناسبات اجتماعی و... دعوت میکند.
ماهیت وحی با تجربهی عارفانه چه تفاوتی دارد؟ سید محمد حسین میری
وحی بارش رحمت است بر کویر پژمردهی زندگی انسان، سپیدهی امید است برای رهایی انسان از زندان طبیعت، عروج انسان است تا آفاق بلند بیکرانگی و رهاییاش از گرداب تکرار و پوچی به ساحل نجات; و پیامبر واسطهی فیض است تا انسان در پرتو هدایت خداگونهاش این سفر روحانی را آغاز نماید و خود را از فرش حیات خاکی، به عرش اعلای الهی صعود دهد; و این ارتباط توسط "وحی" سامان مییابد.
کلمهی وحی و مشتقات آن معانی متفاوتی نظیر اشاره، الهام، نوشتن، تفهیم و القای پنهانی به کار میروند; و وجه مشترک همهی این معانی «تفهیم و القای سریع و پنهانی» است.[2] این کلمه و مشتقات آن در قرآن به معنای ارتباط خداوند با پیامبران و القای پیام هدایت تشریعی استعال شده، ولی گاهی به بیان ارتباط خداوند با دیگر انسانها - نه در قالب وحی - یا با دیگر موجودات است; در مجموع کاربردهای وحی در قرآن شامل موارد زیر است:
1. تقدیر و تدبیر عام آفرینش;
2. تدبیر غریزی حیوان;
3. الهام و در دل افکندن;
4. اشاره;
5. وحی تسدیری;
6. وحی تشریعی در قالب ارتباط مستقیم یا با واسطهی خدا با پیامبر;
موضوع سخن، وحی الهی، به معنای ارتباط خدا با انسان در قالب پیامدهی و پیامگیری است. در تحلیل سرشت وحی، این شعور مرموز، دانشمندان نظرهای مختلفی بیان داشتهاند که هر کدام به نوعی نارسایند که در این مختصر تنها به عناوین آنها اشاره میکنیم.
این دیدگاه وحی را استکمال و بالندگی عقل نظری و عملی، و پیامبر را کسی میداند که تمام مراتب عقل نظری و عملی وی در پرتو ارتباط با عقل فعال به فعلیّت تام رسیده است. گویا معرفت وحیانی مرتبهای از معرفت عقلانی است.
دانشمندانی مانند فارابی، غزّالی، ابوعلی سینا، شهابالدین سهروردی، ملاصدرا و حکیم لاهیجی هر کدام به گونهای کوشیدند تا از این ارتباط، تحلیلی عقلانی داشته باشند.[3]
برخی از دانشمندان بر اساس مبانی و دادههای نوین علوم اجتماعی و روانشناسی، به منظور جمع و سازگاری میان علوم مادی جدید و عقیده به نبوت و وحی، گاه وحی را تبلور شخصیت پیامبران و گاه نبوغ اجتماعی آنان میشمارند. اینان به زعم خویش پیامبران را افرادی میدانند که در خبردادن از آنچه دیده و شنیدهاند راست گویند، اما سرچشمهی آگاهیهای آنها تراوش شخصیت باطنی آنهاست، نه ارتباط با عالم غیب و ماورای طبیعت.[4] این دیدگاه، همان گونه که پیداست، به انکار وحی و نبوت منجر میشود.
اکثر دینپژوهان غربی در عصر حاضر وحی را نوعی الهام و مکاشفهی درونی و تجربهی نفسانی میدانند. برخی از روشنفکران مسلمان، با تأثیر از چنین برداشتی، دیدگاه اهل سلوک و متصوفه از وحی را بر آن تطبیق میدهند.
این دیدگاه که به نام «تجربهی دینی» مشهور شده است خود نوعی دور کردن انسان از چشمهی زلال وحی است که در نهایت به نفی وحی منجر میشود. شکلگیری این دیدگاه در غرب عوامل متعددی داشته است; همچون:
1. شکست الهیات طبیعی;
2. تعارض علم و دین;
3. نقادی کتاب مقدس.
تجربهی دینی به عنوان راه حلی برای این مسائل مطرح شد، ولی متأسفانه ثمرهاش کوتاه شدن دست بشر از ساحت الهی است.[5]
تردیدی نیست که یکی از راههای معرفت، «کشف یا شهود باطنی» است و از این طریق انسان حقایقی از جهان غیب را مشاهده میکند که حقیقتنمایی آن به مراتب بیشتر از محسوسات و معقولات است. همان معرفتی که قرآن انسان را مشتاق آن میسازد:
(کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ)[6];
به تعبیر علامه طباطبایی این مشاهده و علم در همین دنیاست، نه پس از مرگ.[7] حال سؤال این است که آیا پدیدهی وحی در همان قلمرو مکاشفات عارفانه و الهامات درونی جای میگیرد، یا سنخ دیگری از شهود است که از هر حیث قابل مقایسه با مکاشفات عارفانه یا یافتههای ریاضتپیشگان نیست؟
به دلایل ذیل به اختصار بیان میگردد که وحی نبوی و تجارب عرفا ماهیت جداگانهای دارند.
1. الهام و کشف عرفانی در حیات فردی عارف نمود مییابد و فاقد هرگونه برهان اقناعی و التزامآور برای دیگران است، ولی وحی نبوی در متن خود متضمن برهان اطمینانبخش برای صاحب وحی و مخاطبان خویش است;
(قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَة أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی)[8]; بگو این راه من است که با بینایی به سوی خدا میخوانم; من و هرکه از من پیروی کند.
برخلاف کشف عرفانی که فردی است، صاحب وحی به بعثت و کوشش در هدایت همگان وا داشته میشود.
2. وحی نبوی دارای عنصر «اطمینانبخشی» است، برخلاف مکاشفهی عرفا که مجمل و گاهی مبهم و فاقد خصیصهی اطمینانبخشیِ لازم است:
(ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ)[9]; و نتواند که این قرآن برخاستهی غیر خداوند باشد; بلکه همخوان با چیزی است که پیشاپیش آن است و روشنگر آن کتاب است که درآن تردیدی نیست و از پروردگار جهانیان است; یا میگویند که (پیامبر) آن را برساخته است. بگو اگر راست میگویید سورهای همانند آن بیاورید و هرکس را که میتوانید در برابر خداوند (به یاری) فراخوانید.
3. مکاشفه محصول تلاش عملی و فکری طولانی صاحب آن است، ولی وحی آگاهی ناگهانی و پیشبینی نشده و اکتسابناپذیری است که از مبدأ غیبی افاضه میشود و گیرندهی آن دخالتی در آن ندارد و آن را به طور مطلق میپذیرد:
(تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ)[10]; این از اخبار غیبی است که بر تو وحی میکنیم; نه تو و نه قومت پیش از این آنها را نمیدانستید.
4. دریافتهای متصوفه و اهل طریقت، همچنان که ممکن است راستین باشند، ممکن است محصول القائات و وسوسههای شیطانی باشند; مثلاً به محیالدینبن عربی منسوب است که:
«رجبیون را دریافتی است که از آثار آن، رؤیت رافضیان (شیعیان) به صورت خوک در مکاشفه است.»
در حالی که حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود شیطانی و پندارهای باطل است و خداوند حکیم تمام ضمانتهای لازم را برای صیانت آن تدبیر کرده است:
(عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْء عَدَداً)[11]; اوست دانای نهان; کسی را در غیب خویش آگاه نمیسازد، مگر آن کس را که به پیامبری برگزید که پیشاپیش و پشت سر او نگاهبانی میگمارد تا معلوم بدارد که پیامهای پروردگارشان را رساندهاند و خداوند بر آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و عدد همه چیز را شمار کرده است.
این آیه و مانند آن[12] تبیین کنندهی صیانت وحی از مبدأ تا انتهاست که بیانگر عصمت پیامبر در مقام دریافت و ابلاغ وحی به مخاطبان است.[13]
میزان شناخت ما از وحی تشریعی تنها از طریق آثار و علایم آن است; بنابراین باید از طریق متن وحی و آورندهی آن به تبیین پرتوی از آن دست یافت.
اعتراف شخص پیامبر به خدایی بودن وحی،[14] غیر ارادی بودن وحی،[15] عدم قدرت پیامبر بر تغییر و تبدیل وحی،[16] همسطح نبودن معارف قرآن با فرهنگ عصر نزول،[17]سیرهی صادقانه و پایبندی پیامبر به آیین خود،[18] اتقان و خللناپذیری قرآن،[19]هماوردجوییها و پیشگوییهای غیرمتعارف متن قرآن،[20] گویای اشراق و افاضه از یک غیب مطلق بوده، جستوجو برای پیدا کردن مصدر و منشأ انسانی برای وحی محمدی(صلی الله علیه وآله)تلاشی بیثمر است.
یافتههای زیر گزارشی است از تبیین ماهیت وحی:
1. وحی از رابطهی خداوند در ربوبیت سراسر گیتی، اعم از قوانین جاری در طبیعت، هدایت غریزی موجودات و هدایت تشریعی انسانها حکایت میکند:
(رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی)[21]; پروردگار ما کسی است که هر موجودی را آفریده و راه رسیدن به مقصود را به او نشان داده است.
2. حقیقت وحیِ تشریعی، تجلّی علم الهی است که ناشی از علوّ عظمت، عزّت و حکمت خداوند است; بنابراین حامل آن حقیقت وزین سینهی انسان کامل است.
(و إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ)[22]; و این قرآن نازل شده از جانب پروردگار جهان است که آن را روح امین بر قلبت نازل کرد.
وجود مبارک حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)بدون آن که ابزارهای حسی و یا تفکر عقلانی در آن مداخله داشته باشد گیرندهی وحی بوده است.[23]
3. وحی نازل شده از مقام علم الهی است و لباس لفظ و کتابت به آن پوشانده شده تا در خور فهم مردم گردد:
(إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ)[24]; ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم تا در آن اندیشه کنید، در حالی که قرآن در لوح محفوظ نزد ما والامرتبه و استوار است.
دریافت حقیقت قرآن و وحی که فراتر از مفاهیم و سطح خرد و اندیشهی بشری است و در مرتبهی «لوح محفوظ» و «امالکتاب» است، جز با عروج و صعود پیامبر(صلی الله علیه وآله) از عوالم طبیعی و حسی و عقلانی و ترقی به عالم ملکوت میسر نمیگردد.[25]
4. معرفت وحیانی منشأ بعثت پیامبر است و مخاطبان را به برهان و استدلال و همانندآوری فرا میخواند.
5. راه وحی با تلاش فکری و ریاضت عملی طی نمیشود، بلکه موهبت و فضل خداست که برای تکمیل امر هدایت انسان به سوی سعادت، افراد شایستهای را انتخاب میکند. البته این امر هرگز با خردپذیری اهداف و نتایج آن منافات ندارد; از این رو قرآن از نظر مطالب، مضامین و اهداف و روشهایی که به مخاطبان خویش القا میکند امری قابل سنجش و ارزیابی است و مکرر از انسانها میخواهد که در مضامین آن تدبر کنند.
(أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً)[26]; آیا در قرآن نمیاندیشند، که اگر از نزد غیر خدا بود در آن ناسازگاری و ناهمگونی بسیار مییافتند.
(وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)[27]; و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم بیان کنی آنچه را برای ایشان نازل شده است و تا خود آنان نیز تفکر کنند.
آنچه گذشت خلاصهای است از تبیین ماهیت وحی و فرق آن با تجارب عارفان.[28]
و به عبارت دیگر میتوان گفت: قرآن در مکه مدّت بیست و سه سال، از راه وحی زبانی و ارتباط گفتاری بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نازل شده است.
اساساً وحی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دو گونه است: یکی القایی و گزارهای که دارای الفاظ و جملهبندی خاصی نبوده، تنها محتوی و مضمون آن از سوی خدا بر قلب پیامبر نازل میشد و پیامبر نیز آن را به زبان خود تلفظ میکرد، مانند حدیث قدسی، حدیث نبوی و... . دیگری وحی زبانی و گفتاری که تجلی آن در قرآن ظاهر شد.
قرآن مجموعهای است که افزون بر محتوا، الفاظ و نظم و نثر و جلمهبندی و ترتیب آن نیز از سوی خداوند نازل شده است و اراده و عقل و تفکر بشر در متن آن دخالتی ندارد و در اعجاز آن همین بس که تا به حال کسی نتوانسته است مانند آن را به رشته تحریر در آورد.
چگونه میتوان مصونیت دریافت وحی را باور داشت؟ سید محمدحسن جواهری
اصل تحریفناپذیری قرآن در ابعاد مختلف آن از مسلّمات مذاهب اسلامی و مورد اتفاق همگان است; و اولین و اساسیترین مرحله در صیانت وحی الهی، دریافت آن است. دریافت وحی الهی، چه وحی قرآن و چه غیر آن، از هرگونه تحریف و القائات و وساوس شیطانی مصون است و دلایلی چند بر آن دلالت دارد که با توجه به وحی قرآن، به اختصار از قرار ذیل است:
یکی از دلایل استوار بر صیانت وحی در تلقی و دریافت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، حضوری بودن این القاست و یکی از ویژگیهای علم حضوری، راه نداشتن احتمال خطا و اشتباه در آن است. خطا در دو مورد ممکن است رخ دهد: اندیشه و محسوسات; ولی درک حضوری از هرگونه خطا مصون است; زیرا ـ چنانکه در جای خود مطرح است ـ در علم حضوری نفس معلوم نزد عالم حاضر است و اساساً دوگانگی در کار نیست تا تطابق و صحت و سقم طرح شود; آیا میتوان تصور کرد که کسی اندوهگین و یا عصبانی باشد و در دریافت درونی خود به اشتباه رود؟!
القای با وحی توسط جبرئیل یا غیر او (که البته در مورد قرآن تنها واسطه جبرئیل امین(علیه السلام) است) نیز حضوری است; چنان که خدای متعال میفرماید:
(قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِئیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ...)[29]
در جای دیگر میفرماید:
(إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ);[30] در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر عهده ماست.
(سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی);[31] ما به زودی به تو خواهیم خواند تا تو فراموش نکنی.
براساس برخی روایات نیز، جبرئیل امین قرآن را (دستکم در برخی مواقع) برای حضرت میخوانده است:
حارث بن هشام از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسید: وحی چگونه بر شما نازل میشود؟ فرمود:... و زمانی نیز فرشتهی وحی در قالب (و مثال) مردی ظاهر میشود و با من سخن میگوید و گفتههایش را درک و حفظ میکنم و این نوع از وحی بر من آسانتر است.[32]
قاعده ی لطف نیز راهی عقلی در اثبات نفوذناپذیری وحی از القائات شیاطین و حفظ پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) از خطا در دریافت و تبلیغ وحی است. به این بیان که پیامبران رسولان پروردگارند و پروردگار متعال برای امر مهم نبوت و تبلیغ، کسانی را برمیگزیند که در خَلق و خُلق کامل بوده، مردم از معاشرت با آنها خشنود باشند و به سخنان آنان اطمینان کنند. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نمود کاملی از چنین شخصیتی بود و این خود اطمینان مردم را در اعتماد به سخنان او جلب میکرد.
بنابراین، اگر مصونیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تلقی و تبلیغ وحی مخدوش شود، خلاف حکمت نبوت و ارسال وحی است; به دیگر سخن، اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تلقی و دریافت وحی دچار خطا و لغزش شود، حکمت برانگیخته شدن او به نبوت و ارسال وحی برای هدایت مردم، با ناکامی روبهرو میگردد; از این رو خدای متعال، خود، پیامبرش را در دریافت و تبلیغ وحی و تعالیم الهی مصون و محفوظ میدارد.[33]
یکی از مهمترین دلایل مصونیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در دریافت وحی، ضمانت الهی است. این مطلب در آیات متعددی انعکاس دارد که برخی از آنها عبارتاند از:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَـفِظُونَ );[34] بیتردید ما این قرآن را بهتدریج نازل کردهایم و قطعاً نگاهبان آن خواهیم بود.
(وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی);[35] و از سر هوس سخن نمیگوید. آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست.
(لاَتُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِه إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُو وَقُرْءَانَهُ و ... ثم ان علینا بیانه);[36] زبانت را برای عجله در خواندن آن (قرآن) حرکت مده (براساس تفسیری از آیه); چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهدهی ماست; پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن; سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهدهی ماست.
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الاَْقَاوِیلِ لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ);[37] اگر او سخنی دروغ بر ما میبست (که البته چنین اتفاقی هرگز رخ نمیدهد با توجه به معنای «ولو») ما او را با قدرت میگرفتیم; سپس رگ قلبش را قطع میکردیم.
(إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَـنٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً);[38] (خطاب به ابلیس: امّا بدان) تو هرگز سلطهای بر بندگان من نخواهی یافت (و آنان هیچگاه در دام تو گرفتار نمیشوند) و کافی است که پروردگارت حافظ آنها باشد.
(نیز بنگرید به آیات 42 فصلت و 16 اعلی و...)
مصونیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از جمله مسلمات مذاهب اسلامی است و همهی مسلمانان از صدر اسلام تاکنون بر سر این مسئله (نفوذ ناپذیری وحی) اتفاق نظر دارند و گشت و گذاری در تاریخ اسلام آن را به اثبات میرساند. البته ممکن است برخی معاندان غرضورز و گروهی غیر مسلمان که با تفکر مسلمانان ناآشنایند، به طرح چنین افکاری علاقه نشان دهند که البته ناکام به جای خویش باز خواهند گشت.[39]
[1]. سورهی نجم، آیهی 3، 4.
[2]. محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، الجزء الاول، (مؤسسهی انتشارات اسلامی چ سوّم، سال 1416 ق)، ص 25 - 31.
[3]. ر.ک: محمدباقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، (مؤسسهی فرهنگی اندیشه، چ اوّل، مهر ماه 1375).
[4]. همان.
[5]. ر.ک: علیرضا قائمینیا، وحی و افعال گفتاری، (زلال کوثر، چ اوّل، بهار 1381) و رضا حاجی ابراهیم، نگاهی بر بسط تجربهی نبوی، (زلال کوثر، چ اوّل، زمستان 1381).
[6]. سورهی تکاثر، آیات 5 - 6.
[7]. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، (بیروت: منشورات مؤسسة الاعلمی)، ج 20.
[8]. سورهی یوسف، آیهی 108.
[9]. سورهی یونس،آیهی 37 - 38.
[10]. سورهی هود، آیهی 49.
[11]. سورهی جن، آیات 26 - 28.
[12]. سورهی نجم، آیات 1 - 4; سورهی اعلی، آیهی 6; سورهی طور، آیهی 48; سورهی حجر، آیات 94 - 95; سورهی شعراء، آیات 210 - 212.
[13]. ر.ک: محمدباقر سعیدی روشن، وحیشناسی، (مؤسسهی فرهنگی دانش و اندیشهی معاصر، چ اوّل، بهار 1378)،و همان.
[14]. سورهی مزمل، آیهی 5 و سورهی اعراف، آیهی 184.
[15]. سورهی احزاب، آیهی 37.
[16]. سورهی الحاقه، آیات 43 - 47.
[17]. سورهی شوری، آیهی 52.
[18]. سورهی اعراف، آیهی 6 و سورهی احقاف، آیهی 9.
[19]. سورهی نحل، آیهی 89 و سورهی بقره، آیهی 2.
[20]. سورهی اسراء، آیهی 88 و سورهی مائده، آیهی 67.
[21]. سورهی طه، آیهی 50.
[22]. سورهی شعراء، آیات 192 - 194.
[23]. علامه طباطبایی، همان، ج 15، ص 317.
[24]. سورهی زخرف، آیات 3 - 4.
[25]. علامه طباطبایی، همان، ج 18، ص 83 و آیت الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی (مرکز نشر اسراء) ج 3، ص 142، 160.
[26]. سورهی نساء، آیهی 82.
[27]. سورهی نحل، آیهی 44.
[28]. ر.ک: سعیدی روشن، تحلیل وحی.
[29]. سورهی بقره، آیهی 97.
[30]. سورهی قیامت، آیهی 17.
[31]. سورهی اعلی، آیهی 6.
[32]. محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، (تهران) ج 18، ص 240 به نقل از مناقب و نیز ر.ک: همان، حدیث 12.
[33]. ر.ک: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیقهی حسن حسنزاده آملی، (مؤسسة النشر الاسلامی، 1407 ق).
[34]. سورهی حجر، آیهی 9.
[35]. سورهی نجم، آیهی 3 - 4.
[36]. سورهی قیامت، آیهی 16 - 19.
[37]. سورهی الحاقه، آیهی 44 - 46.
[38]. سورهی اسراء، آیهی 65.
[39]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، محمدهادی معرفت، (مؤسسة النشر الاسلامی) ج 1، ص 85 ـ 98.