قرآن كريم درياي بيكراني است كه انسانها ميتوانند از راههاي گوناگون از چشمه زلال آن آب حيات بنوشند؛ از همين جاست كه روشهاي تفسير قرآن پديد ميآيد و تنوع پيدا ميكند.
در ميان روشهاي تفسير قرآن ( روايي، عقلي، رمزي، موضوعي و ... جز آن) روش تفسير علمي يا علم محوري در تفسير قرآن يعني انطباق قرآن با علوم تجربي ، جاذبه بيشتري براي فرهيختگان امت، به ويژه نسل جوان دارد.
درباره اين شيوه تفسير از چند جهت ميتوان بحث و بررسي كرد:
الف ـ سير تاريخي تفسير علمي ( از قرن دوم تاكنون).
ب ـ انگيزهها و زمينههاي تفسير علمي.
ج ـ بررسي موردي تفسيرهايي كه اين شيوه را انتخاب كردهاند، مانند تفسير الجواهر (طنطاوي).
د ـ بررسي رابطه علوم تجربي و قرآن كريم و دفع شبهه تعارض علم و دين.
هـ ـ اثبات اعجاز علمي قرآن از طريق ذكر موارد انطباق آيات با علوم تجربي ( درصورتي كه نظريات علمي اثبات و قطعي باشد.)
و ـ بررسي ديدگاههاي مفسران و قرآنپژوهان در باب اين شيوه تفسيري و بررسي ذكر دلايل موافقان و مخالفان بهرهوري از علم محوري در تفسير قرآن.
ز – ذكر اقسام علمي و ارائه معيار درستي و نادرستي اين شيوه براي نسل جوان به ويژه متخصصان علوم تجربي كه مجذوب اعجاز علمي قرآن ميشوند و اقدام به تاليف كتاب در اين زمينه ميكنند.
ح ـ نتايج و آثار مثبت و منفي اين شيوه تفسيري.
ط ـ كتابشناسي تفسير علمي.
لازم است يادآوري شود كه دو مقاله ديگر در شمارههاي 6 و8 مجله وزين بينات در زمينه اين بحث منتشر شده كه به گونه عمده بندهاي « ب- ج» را بررسي مجدانه و منصفانه كرده است1.
( اين تلاش علمي، قرآني جاي تشكر بسيار دارد) ، ولي نگارنده اين مقاله تلاش ميكند موارد « و- ز ح» را بررسي و تبيين كند. اميدست اين خدمت كوچك به آستان قرآن كريم مقبول خداوند و عنايت قرآن ناطق حضرت وليعصر(عج) گردد و راهگشاي تحقيقات جديدي در باب پژوهشهاي قرآني شود.
در اين باره نظريات و آراء مختلف و گاهي متضاد هست زيرا بحثي است كه دانشمندان علوم تجربي و مفسران و متكلمان در آن شركت دارند. بالطبع هركس از ديدگاه خاص خود نظري داده است به ويژه از اين جهت كه تفسير علمي انواع مختلف دارد كه از هم جدا نشده است. لذا هركس به يك نوع خاصي از تفسير علمي نظر داده است به ويژه از اين جهت كه تفسير علمي انواع مختلف دارد كه از هم جدا نشده است. لذا هركس به يك نوع خاصي از تفسير علمي نظر كرده و سپس نظريهاي درباره مطلق تفسير علمي ارائه داده و دليل آورده است. گاهي بين اقسام تفسير علمي از نظرگاه خاصي تفاوت قايل شدهاند.
ما دلايل و ديدگاههاي دانشمندان ( مفسران و متخصصان علوم ديگر) را در موضوع تفسير علمي به سه بخش عمده ، تقسيم ميكنيم: موافقان ، مخالفان و كساني كه نوعي تفصيل ( تقسيم و تفاوت بين اقسام تفسير علمي) قايل شدهاند.
1. كشفيات جديد و قوانين علمي موجب تبيين مسايل قرآن ميشود و ما را در تفسير آيات كمك ميكند.
براي مثال كشف حركت وضعي و انتقالي زمين موجب شد تا آيه شريفه الم نجعل الارض كفاتاً ( مرسلات /77/25) تفسير شود و معلوم گردد كه معني آيه شريفه اين نيست كه : « آيا زمين را كفايت برهر امر بشر نساختيم» بلكه معني آيه اين ميشود: آيا زمين را داراي حركت سريع و جذبكننده نساختيم. براي مثال بعضي معني اول را پذيرفته بودند2 و لكن كساني كه به تفسير علمي آيات قرآن توجه ميكنند معني دوم را ترجيح ميدهند3.
2. كشفيات جديد و قوانين ثابت شده علمي، اعجاز علمي قرآن را نشان ميدهد ( براي مثال در مورد زوجيت گياهان و حركت زمين و نمونههاي ديگر) زيرا ذكر اين مطالب عجيب علمي در چهارده قرن قبل در محيط دور از تمدن و علم عربستان نشان ميدهد كه اين قرآن به وسيله يك انسان، نوشته يا گفته نشده است بلكه سرچشمه در وحي الهي دارد.
3. تفسير علمي آيات قرآن موجب ميشود كه ايمان مسلمانان به قرآن افزون گردد و حجت بر كفار تمام شود.
4. در اثر همين اعجاز علمي قرآن ( كه بسياري از دانشمندان غربي به آن اعتراف كردهاند)4 بعضي افراد غير مسلمان به دين اسلام گرويدهاند و ميگروند.
5. بعضي چنين استدلال كردهاند: كه روش عقلي در تفسير علمي( كه همان روش قدما بود) باطل شده است زيرا با پيشرفت علوم تجربي و فلسفه در غرب ، روش عقلي (ارسطويي) باطل گرديده است و از طرفي روايات هم براي تفسير قرآن مورد اعتماد نيست چه در بسياري موارد اسراييليات و جعليات در آنها داخل شده است. پس تنها راه باقي ماند براي تفسير قرآن همانا تفسير علمي است. از اين رو بايد قرآن در پرتو نظرات و تجربيات علمي بشر تفسير كنيم5.
6. هنگامي كه ظواهر بعضي آيات قرآن با مطالب علمي معارض شود، ناچاريم قرآن را تفسير علمي كنيم تا تعارض آنها رفع شود.
براي مثال در هزار سال قبل كه هيئت بطليموسي6 حاكم بود و وجود افلاك نه گانه را امري مسلم ميدانستند، آسمانهاي هفتگانه قرآن با افلاك نه گانه مطابقت نداشت. پس ناچار شدند عرش و كرسي را به عنوان فلك هشتم و نهم معرفي كنند تا تعارض ظاهر آيات با علم نجوم آن زمان برطرف گردد7.
7. بعضي از نويسندگان اخير مصر چنين ميگويند:
اعجاز قرآن براي اعراب به وسيله الفاظ قرآن و تركيب جالب و غيرقابل تقليد آن اثبات ميشود و لذا قرآن تحدي كرده و گفته است: هر كس ميتواند سورهاي مثل آن بياورد8. با گذشت چهارده قرن هيچكس نتوانسته است سورهاي مثل قرآن بياورد. لكن براي ملتهاي غيرعرب كه نميتوانند اعجاز ادبي قرآن را درك كنند لازم است كه تفسير علمي از قرآن صورت گيرد تا اعجاز علمي قرآن، آنها را قانع وبه طرف اسلام جذب كند9.
8. پارهاي از دانشمندان استدلال ميكنند كه در قرآن همه علوم بلكه همه چيز هست. اينان به آياتي مانند: نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء( نحل/16/89)؛ ما فرطنا في الكتاب من شيء(انعام/6/38)؛ لارطب و لايابس إلا في كتاب مبين( انعام/6/59) استدلال ميكنند.
لذا سعي ميكنند همه علوم را از قرآن استخراج كنند و در اين راستا به آيات بسياري استدلال ميكنند تا ثابت كنند كه در قرآن علم طب و هيأت و هندسه و... جز آن ، هست؛ مانند غزالي، ابن ابي الفضل المرسي، زركشي ، سيوطي، طنطاوي و ... جز ايشان10.
1. دليل پنجم كامل نيست زيرا كه روش عقلي به وسيله فلسفه غرب باطل شده باشد مطلبي است قابل بحث وبسياري آن را قبول ندارند. لااقل در بخشي از معارف بشري قابل قبول نيست زيرا بعضي مسايل علمي مانند شيمي و فيزيك از راه آزمايش پيشرفت ميكند و لكن در همان موارد هم استقراء ناقص است و براي تعميم قوانين علمي احتياج به استدلال عقلي است.
از طرف ديگر در برخي از رشتههاي معارف بشري ، مانند علوم انساني(منطق ،رياضي و فلسفه ) استدلال كاربرد اصلي را دارد و اگر « تجربه» در كار باشد، نقش درجه دوم دارد.
اما اين كه گفتند: روايت قابل خدشه است ، اين هم به گونه مطلق درخور قبول نيست زيرا روايات ما چند گروه است:
الف ـ خبر واحد ضعيف.
ب ـ خبر واحد صحيح.
ج ـ خبر واحد همراه قرينه كه آن را تبديل به خبر يقيني ميكند.
د ـ خبر متواتر كه اطمينان بخش است.
ما در تفسير قرآن از دو گروه اخير استفاده ميكنيم. اشكال ضعف يا جعل به گروه اول ( و احتمالاً گروه دوم) وارد است كه در تفسير قرآن نقشي ندارند11.
2. دليل ششم هميشه صحيح نيست بلكه در بعضي موارد صحيح است زيرا اولاً بين قرآن و علم قطعي تعارضي نيست و ثانياً اگر تعارضي بين علوم ظني با قرآن درگيرد، ما نميتوانيم به خاطر علوم ظني دست از دليل قطعي ( قرآن ) برداريم و ثالثاً اگر تعارضي بين علوم قطعي با دليل قرآني درگيرد و احتمال هست: يكي اين كه مقدمات دليل علمي مخدوش باشد؛ دوم اين كه ظاهر آيه مقصود خداوند نباشد.
3. دليل هفتم در بعضي موارد صادق است ولي يك قضيه كليه نيست.
چون بسياري از غير عربها دانش ادبيات با فراگيري ادبيات عرب از اعجاز قرآن مطلع شود.
4. دليل هشتم به كلي مخدوش است چون ممكن است مراد از كتاب در آيات مذكور قرآن12 يا لوح محفوظ ، يا علم خدا ، يا امام و حتي اَجل (مرگ) باشد و اگر هم منظور قرآن باشد، اين آيات بر وجود تمام علوم در ظواهر قرآن دلالت ندارد بلكه مفهوم آيات اين است كه آن چه مربوط به هدايت و تربيت و كمال انسان است، در قرآن به تفصيل يا اجمال ذكر شده است.
1. قرآن براي بيان احكام و مسايل تعبدي و آن چه مربوط به آخرت است، نازل شده است پس براي بيان علوم نيامده است و آيات شريفه هم ظهور در اين مطلب دارد مانند نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء ( نحل /16/89) و ما فرطنا في الكتاب من شيء ( انعام/6/38) مربوط به تعبد و تكليف است بلكه منظور از كتاب در آيه دوم لوح محفوظ است.
2. اين كه تمام علوم در قرآن وجود داشته باشد يك مطلب مهمي است و اگر چنين چيزي بود اصحاب پيامبر(ص) و تابعين آن را متذكر ميشدند، درحالي كه كسي از آن ها اين مطلب را ادعا نكرده است پس وجود همه علوم در قرآن اثبات نميشود.
3. از مهمترين دلايلي كه براي رد تفسير علمي آوردهاند اين است كه: علوم تجربي قطعي نيست و نظريات آنها متزلزل است و بعد از مدتي تغيير مييابد و صحيح نيست كه قرآن را با علوم متزلزل و غير قطعي تفسير كنيم چه بعد از مدتي كه آن نظريهها تغيير كرد، مردم در مورد بيانات قرآني شك ميكنند و ايمانها آنها متزلزل ميشود. براي مثال اين كه بعضي افراد قرآن را با هيأت بطليموسي تفسير كردند و افلاك نهگانه را با آيات قرآن تطبيق كردند و پس از قرن ها آن نظريه باطل شد، موجب گرديد تا بعضي گمان كنند علم هيأت جديد (كپرنيكي) با قرآن در تعارض است و همين مطلب در غرب ( جهان مسحيت) اتفاق افتاد و موجب تعارض جدي بين دانشمندان علوم تجربي و علماي مسيحي شد تا آنجا كه دادگاههاي تفتيش عقايد تشكيل شد و حتي گاليله را به جرم اين كه زمين را متحرك ميدانست محاكمه كردند17 چون گمان ميكردند كه كتاب مقدس همان نظريات هيأت بطليموسي ( سكون زمين و مركزيت آن) را ميگويد و اين تعارض علم و دين موجب نااميدي مردم از دين و پيدايش مكاتب ضد ديني والحادي گرديد و در اصل دين و اعتبار كتاب مقدس شك پديد آمد. پس اگر در جهان اسلام اجازه دهيم كه قرآن را تفسير علمي كنند همان تنايج به بار خواهد آمد و پس از مدتي ايمان مردمان متزلزل خواهد شد.
4. تفسيرعلمي منجربه تفيسر به رأي ميشود:
بسياري از مخالفان تفسير علمي گفتهاند كه تفسيرهاي علمي در بسياري موارد به تفسير به رأي منجر ميشود،چون افرادي كه درصدد تفسير علمي قران هستند به دلايل متعدد دچار اين مشكل ميشدند ؛ مشكلي كه در روايات در برابر آن وعده آتش داده شده است18.
الف ـ بعضي افراد تخصص كافي در قرآن و تفسير قرآن ندارند و بدون داشتن شرايط يك مفسر اقدام به تفسير علمي قرآن ميكنند و اين يكي از مصاديق تفسير به رأي است.
براي مثال : در آيه شريفه : هوالذي خلقكم من نفس واحدة و جفل منها روجها ( اعراف/7/189) اوست خدايي كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت، مي گويد: منظور از نفس واحده ، پروتون و منظور از زوج الكترون است در حالي كه نفس در لغت و اصطلاح به معني پروتون نميآيد و زوج،هم به معني الكترون نيست ولي اين نويسنده براي اثبات اين كه نظريات علمي در باب اتم در آيات قرآن هست ، اين گونه معني كرده است. گرچه ممكن است اين گونه افراد با حسن نيت و با قصد اثبات اعجاز قرآن چنين تفسير كرده باشند ولي اين تفسير به رأي است و ممكن است گوينده آن خود را دچار عذاب الهي كند.
ب- ممكن است بعضي افراد مغرض با استفاده از آيات علمي قرآن بخواهند نظرات خود را اثبات كنند كه گاهي اين نظريات انحرافي و حتي الحادي است ولي اين كار را با استفاده از تفسير علمي ميكنند كه اين از مصاديق بارز تفسير به رأي است.
براي مثال : كساني كه سعي ميكنند حقايق غيبي و ماوراء طبيعي قران را به مسايل محسوس برسانند و تا آنجا پيش روند كه بگويند: منظور قرآن از ملايكه همان ميكروبهاست كه جان انسانها را ميگيرند20.
يا در جاي ديگر قابيل وهابيل را حمل بر دو دوره جامعه بيطبقه و جامعه فئوداليستي ( ارباب و رعيتي) ميكنند تا با مراحل تكامل جامعه در مكتب ماركسيسم مطابقت كند21.
استاد شهيد مطهري در اين زمينه ميفرمايد:
ماترياليسم در ايران يكي دو سال اخير به نيرنگ تازهاي بس خطرناكتر از تحريف شخصيتها دست يازيده است و آن تحريف آيات قرآن كريم وتفسير مادي محتواي آيات با حفظ پوشش ظاهري الفاظ است. اين نيرنگ جديدي است كه از عمر آن در ايران كمتر از دو سال ميگذرد22. البته اصل اين طرح ونيرنگ چيزي نيست. طرحي است كه كارل ماركس براي ريشهكن كردن دين از اذهان تودههاي معتقد در صد سال پيش داده است. طرح ماركس اين است كه براي مبارزه با مذهب درميان توده معتقد ، بايد از خود مذهب برضد مذاهب استفاده كرد23.
سپس استاد شهيد اين تفكر را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مينامند ونمونههايي از اين تفسير را ذكر ميكنند24.
5. تفسير علمي قرآن به تأويل منجر ميشود:
بعضي افراد براي تفسير علمي قرآن از حدود ظواهر الفاظ و آيات ميگذرند و هركدام آيات را كه با يك نظريه يا قانون علمي ( كه مورد نظر آنهاست) منافات و تعارض دارد، تأويل ميكنند تا بتوانند آن نظريه را به قرآن نسبت دهند.
نمونه جالب اين نوع تأويلات درمورد نظريه تكامل انواع داروين صورت گرفته است. يك نفر كتابي با پيش فرض پذيرش نظريه تكامل مينويسد و هر آيهاي كه موافق نظريه تكامل است ميآورد. سپس آيات مخالف را تأويل ميكند و بر خلاف ظاهر آيات، آنها را با نظريه تكامل وفق ميدهد و شخص ديگر كتاب مينويسد با پيش فرض رد نظريه تكامل مينويسد و هر آيهاي كه موافق نظريه تكامل است ميآورد. سپس آيات مخالف را تأويل ميكند وبر خلاف ظاهر آيات، آنها را با نظريه تكامل وفق ميدهد و شخص ديگر كتاب مينويسد با پيش فرض رد نظريه تكامل وآيات مخالف را ميآورد وسپس آيات موافق نظريه تكامل را به نظر خود برميگرداند و مرتكب تأويل ميشود25. هر دو نظر خود را به قرآن نسبت ميدهند و گاهي برآن اصرار ميورزند.
نمونه ديگر آن را در بحث عرش و كرسي و تأويل آنها به فلك هشتم و نهم ميتوان ديد26.
6. بعضي ميگويند كه تفسير علمي امري ذوقي است و هيچ معيار شخصي ندارد و نميتواند قرآن را با چيزي كه معيار ندارد تفسير كرد چه هركس طبق ميل و ذوق خود به تفسير آيات ميپردازد وتفيسر از طريق صحيح خارج ميشود. پس بهتر است از طريق تفسير علمي صرف نظر كنيم.
7. تفسير علمي قرآن و آوردن مطالب علمي زياد در لابهلاي تفسير قرآن موجب ميشود كه مقصد اصلي قرآن كه تربيت و تزكيه انسان وهدايت اوست، فراموش شود. اگر بعضي تفسيرهاي جديد ( مثل طنطاوي) اينگونه عمل كردهاند ،بهتر است از تفسير علمي قرآن چشمپوشي كنيم و مقاصد اصلي قرآن را در تفسير ذكر كنيم.
8. قرآن كتاب هدايت و نور وبيان است ولي اگر تفسير علمي كنيم، موجب ميشود كه قرآن در تفسير خود محتاج غير شود و به جاي اين كه بيان و نور باشد،از ديگران طلب نور و بيان هدايت كند، در حالي كه غير قرآن محل اختلاف است و مرجع و پناهگاهي نداردتا هنگام اختلاف نجات يابد پس نميتواند هدايت كننده باشد27.
9. تفسير علمي موجب ميشود كه حقايق قرآني مجاز شود يعني معاني اصلي خود از دست بدهد( چنان كه مثال زديم كه نفس را به معني پرتون ميگيرند). پس تفسير علمي صحيح نيست28.
10. تفسير علمي منجر به تطبيق ميشود:
يعني اين كه مفسر در قرآن جستجو ميكند و آيات موافق با نظريه يا قانون علمي را پيدا ميكند و آنها را باهم منطبق ميكند و آيات مخالف را تأويل ميكند كه اين نوعي تحميل به قران است. پس تفسير علمي در حقيقت تفسير نيست چه معني ومقصود آيات را روشن نميكند. نوعي تطبيق است29.
11. تفسير علمي به ماديگري و دهريگري ( اصالت طبيعت و ماده و نفي خدا) منجر ميشود چنانكه بعضي از ملحدان ومنكران خدا و گروههاي انحرافي كه داراي چهره نفاق بودند، با تفسير آيات علمي نظرات خود را اثبات ميكردند و جوانان را به طرف الحاد فرا ميخواندند، يعني اين براي ردّ تفسير علمي چهار دليل ميآورد كه خلاصه دليل اول چنين است:
« از نظر لغوي تفسير علمي معقول نيست چه معناي الفاظ در طول قرون و اعصار تغيير ميكند و معاني لغوي و شرعي و اصطلاحي پديد ميآيد و بسياري از اين معاني جديد است كه در صدر اسلام نبوده است. معهذا آيا ميتواند معقول باشد كه خداوند با همان الفاظ اين معاني را كه نسلها بعد پيدا شده اراده كرده باشد. اين مطلب را كسي قبول نميكند مگر آن كه عقل خود را انكار كند»30.
اين دليل شبيه دليل نهم است كه علامه فرمودند، لكن مختصر تفاوتي در نتيجهگيري در كار است.
13. اگر تفسير علمي را بپذيريم ، بلاغت قرآن مخدوش ميشود زيرا بلاغت عبارت از مطابقت كلام با مقتضي حال است در حالي كه طبق قرآن مخدوش ميشود زيرا بلاغت عبارت از مطابقت كلام با مقتضي حال است در حالي است كه طبق تفسير علمي بايد بگوييم : خداوند معناهايي را از الفاظ قرآن اراده كرده كه اعراب به آن معاني جاهل بودهاند. اين موجب ميشود يكي از خصايص مهم قرآن ( بلاغت و مراعات حال مخاطب را ) از قرآن سلب كنيم31.
14. قرآن كتاب خداست كه باطل در آن راه ندارد و اگر تفسير علمي كنيم پس همه تغييرات علوم و تضادها آنها در قرآن وارد ميشود و از اين رو مردم در اعتقاد خود نسبت به قرآن شك ميكنند32.
15. راههاي زيادي براي اثبات اعجاز قرآن هست. پس قرآن از اعجاز علمي با اين پيامدها بينيازي است33.
16. تفسير علمي موجب ميشود كه قرآن تابعي از متغير علوم شود با اين كه علوم در معرض خطا و تغيير است34.
17. تفسير علمي موجب سوء فهم از ذات قرآن و وظيفه آن ميشود ( زيرا با بيان مطالب علمي قرآن گاهي هدف اصلي قرآن كه تربيت انسان فراموش ميشود) و كسي گمان ميكند كه قرآن براي بيان علوم آمده است.
18. معيار در فهم قرآن همانا استعمالات لغات در نظر اعراب است. پس وقتي خواستيم آيهاي را درك كنيم، لازم است به فهم عرب خالص ( اعراب صدر اسلام) اكتفا كنيم. توسعههاي بعدي را كه در لغات و اصطلاحات زبان عرب داده شده است، در نظر نگيريم.
و لكن در تفسير علمي خلاف اين معيار عمل ميشود. پس تفسير صحيحي نيست.
براي مثال از « نفس واحده» معني پروتون را ميگيرند در حالي كه عرب چنين استعمالي نكرده است.
19. تفسير علمي با اعجاز قرآن و تحدي آن منافات دارد زيرا قرآن خطاب به عربهاي صدر اسلام كه اغلب خواندن و نوشتن نميدانستند ميگويد: « اگر ميتوانيد سورهاي مثل قرآن بياوريد.» اگر بنا باشد قرآن مطالب و كشفيات عالي علمي بگويد، مسلم است كه مردم آن زمان به دليل عدم پيشرفت علمي، از آوردن مثل قرآن عاجز بودهاند.
پس تحدي قرآن باطل ميشود چراكه اگر مردم پيشرفت علمي داشتند شايد ميتوانستند مثل قرآن را بياورند و لذا كساني كه همه علوم را به قرآن نسبت ميدهند توجه ندارند كه اعجاز و تحدي قرآن را باطل كردهاند در حالي كه ميخواستند اعجاز قرآن را اثبات كنند.
1. در دليل اول اين كه قران براي بيان مسايل آخرت و احكام آمده باشد با اين مطلب كه بعضي علمي را قبل از كشف تجربي آن به وسيله انسان، خبر داده باشد منافات ندارد بلكه دليل عظمت قران و داشتن علم غيب نازل كنند آن است.
آري ، هدف اصلي قرآن بيان علوم طبيعي و ذكر قوانين فيزيك وشيمي و امثال آنها نيست ولي ميتواند يكي از اهداف فرعي قرآن باشد و شايد نظر شاطبي ، رد استخراج همه علوم از قرآن يك « قسم خاص تفسير علمي» است كه اين مطلب صحيحي است و اگر قرآن صرف مطالب احكام و عقايد و... جز اينهاست ، پس مثالهاي علمي قرآن و مطالب آنها چه ميشود؟ آيا آن ها از قرآن نيست و احتياج به تفسير ندارد؟
2. بعضي از بزرگان صحابه مثل ابن مسعود و ائمه اطهار ( اهل بيت عليهالسلام) اين مطلب را فرمودهاند كه همه چيز يا همه علوم در كتاب الله هست35. پس ظاهر كلام آنها دلالت بر اين ادعا دارد. لكن منظور چيست؟
آيات در ظواهر قرآن همه علوم هست؟ يا با توجه به باطن قرآن چنين فرمودهاند؟ يا با ضميمه علم ائمه (ع) يا علم الهي چنين است؟ آيا منظور ازكتاب الله ، لوح محفوظ است يا علم الهي يا قرآن؟ پس اين گونه احاديث ، وارد شده است ولي چند احتمال در معناهاي آنهاست و از اين رو، نميتوان به گونه جازم گفت كه منظور آنها اين بوده كه تمام علوم در قرآن هست.
وانگهي ، اين گونه احاديث از مورد بحث ما خارج است، زيرا بحث ما در ظواهر قرآن با صرف نظر از علوم ائمه (ع) و لوح محفوظ و باطن قرآن است.
3. دليل سوم از يك جهت صحيح و از يك جهت غير صحيح به نظر ميرسد:
اگر قرآن را با نظريههاي ثابت نشده علمي تفسير كنيم همين اشكال ( ترديد در ايمان مردم و ... جز آن) پديد ميآيد.
ولي اگر قرآن را با علوم تجربي قطعي ( تجربه همراه استدلال عقلي) تفسير كنيم، اين اشكال پديد نميآيد.
التبه علوم تجربي يقين به معني اخص ( قطع صد درصد) نميآورد لكن اگر يك دليل عقلي با آن همراه شود ممكن است قطعآور شود.
4. دليل چهار به صورت جزئي ( موجبه جزئيه) صحيح است يعني در بعضي موارد افراد با حسن نيت يا سوء نيت دچار تفسير به رأي ميشوند و خود را مستحق آتش الهي ميكنند.
و لكن هميشه تفسير علمي اينگونه نيست بلكه اگر فردي با دارا بودن شرايط يك مفسر قرآن و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيهاي از قرآن را ( كه با يك قانون علمي ثابت شده و قطعي موافق است) با يك مطلب قطعي علمي تفسير كند نه تنها تفسير به رأي نميشود بلكه موجب روشن شدن مفهوم و تفسير آيه ميگردد.
5. دليل هفتم يك استحسان است چون ممكن است در يك تفسير قرآن هم مطالب علمي قرآن بررسي شود و هم مقاصد عالي آن مثل هدايت وتربيت و... جز آن فراموش نشود و اگر يك نفر مفسر دچار خطا شد، دليل خطا بودن يك شيوه تفسيري نيست بلكه او افراط كرده است ولي تفسير علمي ، به نحو معتدل و همراه با تفسيرهاي ديگر آيه، بلااشكال ميماند.
6. دليل پنجم ( به صورت موجبه جزئيه) در بعضي موارد صحيح است، يعني بعضي افراد ممكن است بدون قرينه نقلي يا عقلي به تأويل آيات قرآن بپردازند تا افكار و نظريات مورد قبول خود را برقرآن تحميل كنند و اين خطاي افراد است.
در ضمن اگر تأويل ( ارجاع لفظ به معني خلاف ظاهر ) با داشتن قرينه عقلي يا نقلي قطعي باشد، اشكال ندارد واگر بدون قرينه قطعي باشد صحيح نيست.
ولي در همه موارد تفسير علمي قرآن به تأويل غير صحيح منجر نميشود بلكه اگر يك مفسر با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيهاي از قرآن را با يك مطلب قطعي علمي تفسير كند واز تأويل ناصواب بپرهيزد ، نه تنها اشكالي پديد نميآيد بلكه معني آيه واضح و تفسير آن روشن ميشود و همينسان است اگر با قرينه قطعي تأويل صحيح كند.
7. دليل ششم صحيح نيست چون ما در پي همين بحث، معيارهاي تفسير علمي معتبر را بيان خواهيم كرد.
پس هرگاه يك مفسر با دارا بودن شرايط تفسير و از رهگذر تفسير معتبر ( با رعايت شرايط تفسير معتبر) اقدام به تفسير علمي كند، نه تنها عمل ذوقي و بيملاك انجام نداده است بلكه به يكي از طرق تفسير عمل كرده است و معاني قرآن را روشن كرده است.
8. دليل هشتم براي رد تفسير علمي كافي به نظر نميرسد:
اين كه قرآن نور،هدايت و بيان است با اين مطلب منافاتي ندارد كه براي تفسير آيهاي يا روشن كردن مفاد جملات آن ( كه براي ما روشن نيست) از علوم مختلف مانند: نحوه صرف، معاني بيان، اصول و مطالب قطعي علوم تجربي كمك بگيريم و اين بدان معني نيست كه قرآن نور و هدايت نباشد چون قرآن در ذات خود نور و هدايت است و خودش هدايتكننده است لكن فهم ما ناقص است و ما به وسيله اين علوم از مطالب عالي قرآن بهرهمند ميشويم. پس در حقيقت ما به بهرهبردن از علوم براي فهم قرآن نيازمنديم و قرآن نيازمند چيزي نيست.
موارد اختلاف در علوم را ( كه اشاره فرموده بودند) ، جواب ميدهيم كه معيار ما خود قرآن است. هرچه با قرآن سازگار باشد صحيح است وهر چه مخالف باشد، باطل است.
9. دليل نهم در بعضي انواع تفسير علمي ( مانند استخراج و تطبيق علوم) صحيح است لكن تفسير علمي حداقل سه نوع ( استخدام علوم در فهم قرآن، استخراج علوم از قرآن، تطبيق قرآن بر علوم ) دارد كه هميشه اين گونه نيست، بلكه گاهي الفاظ قرآني (زوجيت گياهان) با قوانين علمي كاملاً موافق است و لازم نيست الفاظ را به طور مجازي معني كنيم.
10. دليل دهم هم در بعضي انواع تفسير علمي صحيح است كه بعداً توضيح خواهيم داد ولي در همه موارد و انواع تفسير علمي صادق نيست. چون در يك روش از تفسير علمي ، ما علوم را به استخدام قرآن درميآوريم و نظريه علمي را بر قرآن تحميل نميكنيم بلكه از مطالب قطعي علوم، براي روشن شدن معني آيه استفاده ميكنيم.
براي مثال اثبات حركت خورشيد ( حركت انتقالي و ... جز آن) موجب شد كه معني آيه شريفه الشمس تجري لمتسقر لها (يس/36/38) تا حدودي روشن شود و يا با كشفيات جديد علمي موجب ميشود تا مفاهيم علمي قرآن هر روز گوياتر و واضحتر شود. در اين مورد يكي از صاحبنظران ميفرمايد:
در اين موضوع ( تسخير ماه) چگونه پيشرفت علم با قرآن مطابق آمده يعني پس از چهارده قرن علم تا اين حد به قرآن رسيده است اين هم اعجاز قرآن است و هم تطبيق قرآن با آن بياشكال است36.
11. دليل يازدهم هم در بعضي موارد از تفسير علمي صادق است يعني كساني كه مغرضانه به تفسير آيات قرآن برطبق ميل خود ( كه همان تفسير به رأي) است بپردازند كه ما هم در رد اين نوع از تفسير علمي اصرار داريم.
ولي اين مورد نيز در همه موارد تفسير علمي صادق نيست.
12. هدف اصلي دكتر ذهبي از رد تفسير علمي همان رد كردن استخراج تمام علوم از قرآن است و لذا او اين دلايل را در مقابل غزالي و امثال او ميآورد.
التبه ما در رد اين قسم خاص تفسير علمي، با او موافق هستيم زيرا استخراج تمام علوم از قرآن است و لذا او اين دلايل را در مقابل غزالي و امثال او ميآورد.
البته ما در رد اين قسم خاص تفسير علمي ، با او موافق هستيم زيرا استخراج و نسبت دادن تمام علوم با جزئيات آنها به ظواهر قرآن بي مورد به نظر ميرسد و دلايل آن مخدوش است.
لكن چون دكتر ذهبي به طور مطلق دليل آورده كه شامل هر سه قسم تفسير علمي، استخراج علوم از قرآن، تطبيق قرآن بر علوم و استخدام علوم در فهم قرآن ميشود، دلايل او را بررسي ميكنيم:
الف ـ دليل اول او در مورد بعضي اقسام تفسير علمي ( مانند استخراج علوم از قرآن) صادق است لكن مواردي را كه ظواهر قرآن با قوانين اثبات شده علمي موافق باشد و از لحاظ لغوي قراين عقلي و نقلي مانعي براي تفسير علمي نباشد، شامل نميشود زيرا در اين موارد الفاظ قرآن ا زمعاني اصلي آن خارج نشده است، چنان كه بعضي از معني لغوي كلمه كفاتاً ( مرسلات /77/5) درآيه شريفه ، حركت زمين را فهميدهاند چرا كه علم قطعي با ظاهر لفظ قرآن موافق است37.
ب ـ قرآن براي يك نسل خاص نازل نشده است و اين كه با مرور زمان معاني تازهاي از قرآن فهميده يا كشف شود، دليل عظمت قرآن است و اين اوج بلاغت است كه كسي به گونهاي سخن گويد كه هر كس و هر نسل به اندازه فهم و علم خود از آن برداشت كند.
ج ـ اگر نظريههاي ثابت نشده علوم طبيعي با قرآن تطبيق شود، همين اشكال ( داخل شدن مطالب باطل و تضادهاي علوم در قرآن) پديد ميآيد لكن اگر تفسير علمي صحيح انجام گيرد يعني تفسير قرآن با علوم قطعي با رعايت شرايط تفسير و مفسر صورت گيرد، اين اشكال پديد نميآيد.
د ـ اين كه راههاي مختلف براي اثبات اعجاز قرآن هست، مانع بهرهوري از طريق علمي براي اثبات اعجاز قرآن نميشود و اشكالي ندارد كه با پيشرفت علم و آگاهي انسان ، ابعاد تازهاي از قرآن براي ما معلوم ميشود.
13. دليل شانزدهم كه از سيد قطب است، در مورد بعضي اقسام و روشهاي تفسير علمي ( تطبيق) صحيح است ولي در مورد همه اقسام تفسير علمي صحيح نيست زيرا اگر علوم را به استخدام قرآن درآوريم تا مطالب علمي آن را روشن كنيم ، نه تنها قرآن تابع دانش نشده كه علوم تابع قرآن ميگردد پس خطاپذيري علوم ضرري به قرآن نخواهد زد ( در اين مورد بعداً بيشتر خواهيم داد).
14. دليل هفدهم كه ا زسيد قطب است ، همان دليل هفتم است كه با بيان ديگري آمده است وما آن را در شماره 5 جواب داديم.
15. دليل هجدهم ( استعمالات عرب، معيار تفسير است) خوب است و لذا بعضي اقسام تفسير علمي را كه از حدود استعمالات لغات خارج ميشوند رد ميكند( مانند تطبيق و استخراج علوم). ولي همه اقسام و روشهاي تفسير علمي چنين نيست بلكه در بعضي اقسام آن موافقت الفاظ با معاني اصلي و ظواهر قرآن رعايت ميشود و اگر طبق معيارهاي تفسير معتبر يك آيه با يك مطلب اثبات شده علمي ، موافق باشد، تفسير علمي ميكنند.
16. دليل نوزدهم براي رد تفسير علمي شبيه به يك مغالطه است، زيرا اولاً اعجاز ادبي قرآن از صدر اسلام كه مردم پيشرفت علمي نداشتند، تا امروز كه مردم در اوج پيشرفت علمي هستند پا برجاست و هنوزهم قرآن تحدي ميكند ولي كسي نميتواند سورهاي مثل آن بياورد.
ثانياً: اين كه مردم نسبت به واقعيات قطعي علمي جاهل باشند، موجب باطل شدن اعجاز علمي قرآن نميشود بلكه همين مطلب خود دليل اعجاز قرآن است كه آورنده قرآن از قطعيات علوم اطلاع داشته و دانشمندان حتي در زمان حاضر اطلاع كافي ندارند و هرچه علم پيشرفت ميكند مطالب علمي قرآن روشنتر ميشود.
از مجموع دلايل كه براي رد تفسير علمي آورده شده بود به اين نتيجه ميرسيم كه اكثر آن ها براي رد قسم خاصي از تفسير علمي ( مثل استخراج همه علوم از قرآن يا تطبيق علوم بر قرآن ) بود كه ما هم بعضي از اين اقسام را رد ميكنيم و مطلب ديگر ، آن كه بسياري از اشكالات در مورد سوء استفاده از تفسير علمي براي اثبات افكار انحرافي يا تفسير به رأي بوده است كه اين اشكال به افراد است، نه به شيوه تفسيري خاص، وانگهي ، اين اشكال كم و بيش به همه روشهاي تفسيري وارد است زيرا هركس ممكن است از هر شيوه تفسيري سوء استفاده كند.
در بين مفسران شيعي و سني بسياري( خصوصاً متأخران) معتقد به تفصيل در مورد تفسير علمي هستند چه تفسير علمي شيوههاي فرعي و گونههاي مختلفي دارد كه بعضي صحيح و بعضي نامعتبر هستند. ما سعي ميكنيم اين ديدگاهها ودلايل آنها را تا حد امكن در هم ادغام كنيم تا دستهبندي و نظمي در آنها پديد آوريم و تقديم خواننده محترم كنيم:
1. تفصيل بين تطبيق ( تحميل) و غير آن در تفسير علمي:
بعضي از بزرگان، تفسير علمي به شيوه تحميل و تطبيق را رد ميكنند ولي تفسير علمي بدون تحميل يا تطبيق را عملاً ميپذيرند.
تطبيق در اين جا به معني اين است كه مفسر در ابتدا يك نظريه علمي را انتخاب كند و سپس آيات موافق آن را از قرآن بجويد وآيات مخالف آن را تأويل كند كه اين عمل در نهايت منجر به تفسير به رأي ميشود. ولي اگر تفسير علمي به معني موافقت ظاهر قرآن با مطالب علمي باشد، بلااشكال است زيرا تحميل و تفسير به رأي در آنها در كار نيست.
از طرفداران اين ديدگاه ميتوان از علامه طباطبايي در « الميزان» نام برد. ايشان در مقدمه الميزان روش تطبيق را رد ميكنند38 و حتي ميگويند: اين تفسير نيست. ولي خودشان در موارد متعدد در تفسير آيات از علوم جديد كمك ميگيرند39.
نيز استاد مصباح يزدي در كتاب « معارف قرآن» همين نظريه را ميپذيرند و ميگويند:
رعايت اين نكته بسيار مهم است كه واقعاً درصدد فهم آيه باشيم ، نه اين كه پيشاپيش چيزي را پذيرفته باشيم و بعد بخواهيم همان را بر آيات تطبيق كنيم و معناي دلخواه خود را بر قرآن تحميل كنيم خواه آن پيشداوري ناشي ا ز مفاهيم فلسفي باشد يا عرفان يا علوم تجربي يا جامعهشناسي يا غير آن. اين كار بسيار خطرناك است40.
باز از كساني كه تطبيق را رد ميكنند ميتوان از استاد جعفر سبحاني در كتاب « تفسير آيات مشكله » نام برد41 و از طرفداران ديگر ميتوان محمد مصطفي المراغي ، احمد عمر ابوحجر 42 را نام برد. براي مثال: اگر زوجيت گياهان با ظاهر آيات موافق باشد، اين تفسير علمي صحيح است اما اگر نفس را به معني پرتون و زوج را به معني الكترون بگيريم در حقيقت يك نظريه علمي را برقرآن تحميل كردهايم.
2. تفصيل بين علوم قطعي و غير قطعي در تفسير علمي:
در اين ديدگاه اگر ظواهر قرآن با علوم تجربي قطعي ( چنان كه يك قانون علمي با شواهد عقلي و ... جز آن به مرحله يقين برسد) موافق باشد، ميتوان در تفسير قرآن از آن مطلب علمي استفاده كرد ولي اگر علوم ظني مثل نظريههاي علمي باشد نميتوان از آنها در تفسير قرآن استفاده كرد چه اين نظريات در معرض تغيير و تبديل هستند و انطباق قرآن با آنها موجب ميشود تا بعد از تغيير آن علوم، مردم در حجيت و صدق قرآن شك كنند.
از طرفداران اين ديدگاه ميتوان استاد آيت الله مكارم شيرازي را نام برد. ايشان در تفسير نمونه43 از اين شيوه پيروي ميكنند و در كتاب « قرآن و آخرين پيامبر» آن را توصيه ميفرمايند44.
ايشان در جايي ميفرمايد:
گاهي هم مشاهده ميشود كه علم به ميدان ميآيد و قرآن را تفسير ميكند. تأكيد ميكنم ، وقتي ميگويم علم، منظورم كشفيات ثابت شده و قطعي علمي است نه فرضيات كه اشكال كنند فرضيهها با گذشت زمان دستخوش تغيير و دگرگوني ميشود و نميتوان قرآن ثابت و تغييرناپذير را بر فرضيات دگرگوني شونده تطبيق داد براي مثال زوجيت نر و ماده عالم گياهان و يا حركت زمين ... 45.
بالاخره درتطبيق آيات قرآن بر فرضيات و نظريات علمي بايد باز هم منتظر بود هروقت در مورد نظريهاي كه غير از آن تصور نباشد عرضه شد، انطباق آن را با قرآن مجيد و احاديث معتبر بررسي كرد مثل امكان تسخير ماه يا كرات ديگر ... ميبينيد در اين موضوع ( تسخير ماه) چه گونه پيشرفت علم با قرآن مطابق درآمده است يعني پس از چهارده قرن علم تا اين حد به قرآن رسيده است. اين هم اعجاز قرآن است و هم تطبيق قرآن بي اشكال است. اما در نظريههايي كه اين طور نيست و مبتني بر دليل عقلي و رياضي هم نيست و مبنايش حدس و شواهد غيرقطعي است بايد منتظر آينده بود و از ظواهر قرآن دست برنداشت46، مثال: اگر بعضي از دانشمندان گذشته آيات قرآن را با هيأت بطلميوسي تفسير كردهاند( چنان كه در كلمات بوعلي سينا ديديم) ، چون نظريات اثبات نشده علوم را در تفسير قرآن به كار بردهاند و بعد از مدتي آن نظريه علمي تغييركرد.
3. تفصيل بين نسبت دادن قطعي و احتمالي در تفسير علمي:
از آنجا كه علوم تجربي غيرقطعي است چرا كه استقراي ناقص است و نميتواند يقينآور باشد و از طرف ديگر وحي الهي كه قرآن كريم نمونه والاي آن است قطعي و خدشهناپذير و خطاناپذيراست. پس ما حق نداريم كه مطالب علوم تجربي را به گونه حتمي و قطعي به قرآن نسبت دهيم و بگوييم: قرآن همين را ميگويد. بلكه با توجه به موافقت علوم جديد با ظاهر آيه ميتوان چنين گفت: قرآن احتمالاً اين مطلب علمي را ميگويد.
حتي اگر كسي نسبت قطعي با قرآن بدهد، نوعي تحميل حساب ميشود كه جايز نيست (زيرا به تطبيق وتفسير به رأي ميانجامد). پس بايد علوم را بر قرآن عرضه كنيم، نه اين كه قرآن را بر علوم عرضه كنيم.
از طرفداران اين ديدگاه ميتوان از استاد محقق محمدهادي معرفت نام برد.47
براي توضيح بيشتر در رابطه با اين ديدگاه ، بهتر است متذكر شويم كه علوم تجربي فقط ميتواند يقين به معني اعم ( اطمينان با احتمال ضعيف در صدق طرف مقابل) آورد ولي نميتواند يقين به معني اخص ( اطمينان همراه با مطابقت واقع ) را اثبات كند در حالي كه وحي ، در نظر مؤمنان ، حقايق عالم را بيان ميكند و خطا در آن راه ندارد.
4. تفصيل بين استفاده از علوم در فهم قرآن و تحميل كردن نظرات علمي بر قرآن:
سيد قطب ( 1906- 1966م) در تفسير في ظلال اين تفصيل را ذكر ميكند و ميگويد:
چون مطالب علمي در معرض تغيير است و مطلق نيست پس نميتوان آنها را به قرآن كه حقايق مطلق و نهايي دارد نسبت داد و اضافه يا تحميل كرد. ولي ميتوان از مطالب كشف شده در نظريات و حقايق علمي كه راجع به وجود و حيات انسان است، براي فهم قرآن استفاده كرد و مدلولات قرآن را توسعه داد.
ايشان سپس براي هردو نوع از تفسير علمي مثال ميزند:
براي تفسير علمي جايز به آيه شريفه و خلق كلي شيء فقدره تقديراً ( فرقان/25/2) مثال ميزند كه امروزه علم كشف كرده كه نظم دقيق و حساب شدهاي در شكل زمين و فاصله آن از خورشيد و ماه است و حتي حجم خورشيد و ماه يك نسبت معيني نسبت به حجم زمين دارد و حركت آن و مقدار سرعت آن و ... غيره كاملاً دقيق و حساب شده است( كه اگر مقداري فاصله زمين به خورشيد نزديك تر يا دورتر بود حيات بر كره زمين ممكن نميشد) كه اين ملاحظات علمي موجب توسعه مدلول آيه و تعميق در تصور ما ميشود.
براي تفسير علمي غير جايز به آيه شريفه و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طين ( مؤمنون/23/12) ( همانا آدمي را از گل خالص آفريديم) مثال ميزند چه نظريه پيدايش تكامل موجودات فرض ميكند كه حيات از يك سلول واحد در آب پيدا شد. پس تكامل يافت تا انسان پديد آمد. سپس نتيجهاش اين ميشود كه نص قرآني را برآن حمل كنيم و بگوييم: همان مطلب نظريه تكامل مقصود قرآن است48.
به نظر ميرسد كه يك مفسر آگاه براي تفسيرعلمي از هيچ كدام از تفصيلهاي چهارگانه بينياز نيست، يعني اين تفصيلها مكمل يكديگرند و بيتوجهي به هر كدام انسان را به پرتگاه تفسير به رأي ميرساند. لذا ما از هر چهار نوع تفصيل علمي استفاده خواهيم كرد.
تفسير علمي يك روش تفسيري است كه خود داراي روشهاي فرعي متفاوتي است كه بعضي سر از تفسير به رأي درميآورد و بعضي منجر به تفسير معتبر و صحيح ميشود. همين مطلب موجب شده تا بعضي تفسير علمي را به كلي رد كنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند و بعضي آن را بپذيرند و بگويند: تفسير علمي يكي از راههاي اثبات اعجاز قرآن است.
ما در اين جا شيوههاي فرعي تفسير علمي را مطرح ميكنيم تا هركدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيري گردد.
بعضي از دانشمندان ( مثل ابن ابي الفضل المرسي و غزالي و ... جز ايشان) سعي ميكردند همه علوم را از قرآن استخراج كنند زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن هست. در اين راستا آياتي را كه ظاهر آنها با يك قانون علمي سازگار بود، بيان ميكردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نميكرد، دست به تأويل ميزدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر داشتند برميگرداندند. و از اين جا بود كه علم هندسه و حساب و پزشكي و هيأت و جبر و مقابله و جدل را از قرآن استخراج ميكردند.
براي مثال از آيه شريفه اذا مرضت فهو يشفين ( شعراء/26/80) خداوند از قول حضرت ابراهيم (ع) نقل ميكند كه: وقتي من بيمار شدم اوست كه شفا ميدهد،علم پزشكي را استخراج كردند49 و علم جبررا از حروف مقطعه اوايل سورهها استفاده كردند50 و از آيه شريفه اذا زلزلت الارض زلزالها ( زلزال/99/1) زمين لرزه سال 702 هجري را پيشبيني كردند51.
روشن است كه اين نوع تفسير علمي منجر به تأويلات زياد درآيات قرآن بدون رعايت قواعد ادبي و ظواهر الفاظ و معني لغوي آنها ميشود.
از همين روست كه بسياري از مخالفان تفسير علمي را، نوع تأويل و مجازگويي دانستهاند كه البته در اين قسم از تفسير علمي حق با آنان است.
اين شيوه از تفسير علمي در يك قرن اخير رواج يافت و بسياري از افراد با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي سعي كردند تا آيات موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيهاي موافق با آن نمييافتند دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را برخلاف معاني ظاهري حمل ميكردند.
براي مثال در آيه شريفه هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها ( اعراف/ 7/189) اوست خدايي كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت، كلمه نفس را به معني پروتون و زوج را به معني الكترون معني كردند و گفتند: منظور قرآن اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاء مثبت و منفي اتم است آفريديم. در اين تفسير حتي رعايت معني لغوي و اصطلاحي نفس را نكردند52 كه نمونههاي ديگر اين تفسير در دلايل مخالفان تفسير گذشت.
اين گونه تفسير علمي در يك قرن اخير در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبيني بعضي دانشمندان مسلمان نسبت به تفسير علمي گرديد كه يكسره تفسيرعلمي را به عنوان تفسير به رأي و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن طردكردند چنانكه علامه طباطبايي تفسير علمي را نوعي تطبيق اعلام كرد53.
التبه در مورد اين نوع تفسير علمي حق با مخالفان آن است چرا كه مفسر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيشداوري خالي باشد تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر يك نظريه علمي را انتخاب كند و بر قرآن تحميل كند، پا را در طريق تفسير به رأي گذاشته كه در روايات وعده عذاب برآن داده شده است.
در اين شيوه از تفسير علمي مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر اقدام به تفسير علمي قرآن ميكند.
او سعي ميكند با استفاده از مطالب قطعي علوم ( كه از طريق دليل عقلي پشتيباني ميشود) كه با ظاهر آيات قرآن ( طبق معني لغوي و اصطلاحي) موافق است به تفسير علمي بپردازد و معاني مجهول قرآن راكشف كند و در اختيار انسانهاي تشنه حقيقت بگذارد. اين شيوه تفسير علمي بهترين نوع بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمي است.
ما در بحث آينده معيار اينگونه تفسير را به طور كامل بيان خواهيم كرد لكن در اين جا تأكيد ميكنيم كه در اين شيوه تفسير بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأي پرهيز كرد و تنها به صورت احتمالي از مقصود قرآن سخن گفت زيرا علوم تجربي به خاطر حسي بودن و استقراي ناقص در روش آنها نميتوانند نظريات قطعي بدهند.
براي مثال آيه شريفه الشمس تجري لمستقر لها (يس/36/38) ( خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد). در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسي و روزمره خورشيد را ميدانستند و لذا از اين آيه همين حركت را فهميدند ، در حالي كه حركت خورشيد از مشرق به مغرب كاذب است چون خطاي حس باصره ماست و در حقيقت زمين در حركت است و لذا ما خورشيد را متحرك ميبينيم ( همان سان كه شخص سوار بر قطار خانههاي كنارجاده را در حركت ميبيند). با پيشرفت علوم بشري و كشف حركت زمين و خورشيد روشن شد كه خورشيد هم خود داراي حركت انتقالي است (نه حركت كاذب بلكه واقعي ). خورشيد بلكه تمام منظومه شمسي و حتي كهكشان راه شيري در حركت است و كهكشان و ستارگان با سرعت سرسامآوري ا ز همديگر دور ميشوند و عالم انبساط پيدا ميكند54. پس ميگوييم اگر به گونه قطعي اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم ميگويد كه خورشيد در جريان است پس به احتمال قوي منظور قرآن حركت واقعي ( حركت انتقالي) خورشيد است.
يا از كشف قانون زوجيت گياهان معني آيهاي ديگر روشن ميشود55 و ...غيره.
در ضمن ازاين نوع تفسير علمي اعجاز علمي قران اثبات ميشود كه چرا كه براي مثال قانون زوجيت گياهان در قرن هفدهم ميلادي كشف شد و لكن قرآن حدود ده قرن قبل از آن زوجيت گياهان سخن گفته است.
با توجه به اين كه ما در سه شيوه تفسير علمي يك قسم را پذيرفتيم ( استخدام علوم در فهم قرآن) در اين جا معيارهاي زير را براي صحت و اعتبار تفسير علمي لازم ميدانيم:
1. تفسير علمي توسط مفسري صورت پذيرد كه داراي شرايط لازم باشد: آشنايي با ادبيات عرب و آگاهي به شأن نزول آيه و آشنايي با تاريخ پيامبر و صدر اسلام در حدودي كه به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مثل ناسخ و منسوخ ، مراجعه به احاديث و اصول فقه ، آگاهي از بينشهاي فلسفي و علمي و اجمتاعي و اخلاقي ، پرهيز از هرگونه پيشداوري و تطبيق و تحميل ،آشنايي با تفسير و عدم تقليد از مفسرين.
2. معيارهاي تفسير معتبر در آن رعايت شده باشد.
پيروي از روش صحيح تفسير،عدم منافات تفسير با سنت قطعي تفسير بدون پيشداوري غير ضروري ، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعي عقل و استفاده از منابع صحيح در تفسير. لازم است اين معيارها در تفسير علمي نيز رعايت گردد.
3. تفسير علمي به وسيله علوم قطعي صورت گيرد( علومي كه علاوه بر تجربه به وسيله دليل عقلي تأييد شود).
علوم تجربي به تنهايي نميتواند يقين به معني اخص بياورد چرا كه قوانين علوم تجربي از طريق استقراي ناقص تعميم مييابد. پس اطمينان ميآورد. لكن احتمال طرف مقابل را به صفر نميرساند. پس يقين به معني اخص ( اطمينان به يك طرف و عدم احتمال طرف مقابل يعني يقيقن مطابق واقع نميآورد ، و حتي طبق آخرين نظرات دانشمندان قوانين علمي نداريم بلكه نظريههاي مفيد يا افسانههاي مفيد داريم56.
لذا در قضيه علمي كه يقين به معني اخص آورده باشد، قطع مطابق واقع ميآورد چرا كه تجربه علمي همراه با دليل عقلي است 57 ( نيز ممكن است چنان كه به مرحله بداهت حسي رسيده باشد).
ب ـ قضيه علمي ، يقين به معني اعم ميآورد يعني اطمينان حاصل ميشود ولي احتمال طرف مقابل صفر نميشود چنان كه اكثر قضاياي اثبات شده علوم تجربي اين گونه است.
ج ـ قضيه علمي به صورت تئوري يا نظريه علمي اگر به صورت احتمال ذكر شود صحيح به نظرم ميرسد. براي مثال گفته شود:چون ظاهر قرآن با حركت انتقالي خورشيد مطابق است به احتمال قوي منظور قرآن همين حركت است.
و در صورت نخست ( الف) تفسير علمي جايز است چون قرآن و علم قطعي ( كه به قطع عقلي برميگردد) معارضت ندارد،بكله قراين قطعي « نقلي و عقلي و علمي» براي تفسير قرآن لازم است. در صورت سوم (ج) هم تفسير علمي صحيح نيست چون همان اشكلاتي را پديد ميآودر كه مخالفان تفسير علمي ( مثل انطباق قرآن با علوم متغير و شك كردن مردم در صحت قرآن و ... غيره ) ميگفتند.
با توجه به معيارهاي علمي معتبر هر تفسير علمي كه به اين امور منتهي شود معتبر و صحيح نيست:
الف ـ تفسير به رأي: هرگاه مفسر سعي كند آيات علمي قرآن را طبق نظر خود تفسير كند و به اصطلاح ، استقلال در تفسير داشته و بدون مراجعه به قراين عقلي و نقلي به تفسير علمي بپردازد موجب تفسير به رأي ميشود كه وعده عذاب برآن داده شده است.
ب ـ تحميل نظريه علمي يا نظر مفسر بر قرآن: اگر تفسير علمي بدون هماهمنگي و توافق با ظواهر الفاظ و معاني لغوي و اصطلاحي آنها صورت گيرد، در نهايت منجر به تفسير رأي يا تأويلهاي غير معتبر در قرآن ميگردد.
ج ـ استخراج علوم با تمسك به تأويل غير صحيح آيات قرآن هر چند نظريه وجود داشتن تمام علوم در قرآن مردود است لكن اين عقيده پايهاي براي تأويلهاي غير صحيح ميگردد.
د ـ تفسير علمي افراد غير متخصص در علم تفسير گرچه در رشتهاي ازعلوم تجربي متخصص باشند ارزشي در تفسير ندارد بلكه گاهي منجر به تفسير به رأي نيز ميشود همان سان كه اظهار يك نفر مفسر در علوم پزشكي ( بدون تخصص در آنها) ارزشي ندارد.
هـ ـ اگر قرآن به وسيله علوم ظني و نظريهها و تئوريها ، تفسير گردد، تفسير علمي معتبر نيست چون وحي قطعي مطابق واقع را با علوم ظني متغير انطباق دادن پيامدي غير از در معرض تغيير قرار دادن قرآن ندارد كه آن هم بعد از تغيير علوم موجب شك مردم در آيات واخبار قرآني ميشود.
و ـ تفسير قرآن به وسيله قضاياي يقيني جايز نيست مگر به صورت احتمالي ، يعني در اينجا مفيسربگويد: به احتمال قوي مقصود قرآن اين است. چون احتمال خطا در قضاياي علوم تجربي ( كه با عقل تأييد نشده) در كار است. پس اسناد قطعي اين علوم به قرآن همانا تحميل يك نظريه علمي بر قرآن است.
طرفداران تفسير علمي آثار و نتايج مثبتي را براي تفسير علمي متذكر شدهاند كه ما به گونه خلاصه آنها را ذكر ميكنيم.
1. اثبات اعجاز علمي قرآن كه اين مطلب خود دو پيامد مهم دارد:
الف ـ موجب امام حجت بر كفار در دعوت آنان به اسلام و احياناً ميل آنان به اسلام ميگردد چون قرآن ( بر خلاف كتابهاي مقدس رايج در دنيا) نه تنها با علم معارضت ندارد كه مطالب علمي مهمي را براي بشر به ارمغان آورده است.
ب ـ موجب تقويت ايمان مسلمانان به قرآن و نبوت و حقانيت اسلام ميشود.
2. روشن شدن تفسير علمي آيات قرآن، زيرا تفسير علمي خود يك روش در تفسير است كه بدون آن تفسير قرآن ناقص ميشود.
3. جلوگير از پندار تعارض علم و دين، زيرا با روشن شدن مطالب علمي قرآن همه افراد با انصاف متوجه ميشوند كه اسلام با علوم سازگار است بلكه علم مؤيد دين است.
4. موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آيات قرآن ميشود(سيد قطب).
تذكر ـ معمولاً اين آثار مثبت براي تفسير علمي نوع سوم ( استخدام علوم در فهم قرآن) پديد ميآيد.
آثار منفي كه در دلايل مخالفان ذكر شد، مربوط به تفسير علمي غير معتبر ( استخراج علوم، تحميل و تطبيق) است.
1. مقاله « عقل و علم در تفسير الجواهر» نوشته خانم زهرا نفيسي ، بينات شماره6، تابستان 1374؛ و مقاله « زمينهها و انگيزههاي تفسير علمي» نوشته خانم فروغ پارسا، بينات شماره 8 ، زمستان 1374.
2. ترجمه الهي قمشهاي در قرآن معني اول را ذكر ميكند.
3. تفسير الفرقان، 29/341، طبع بيروت (1978م).
4. ر.ك: « مقايسهاي ميان تورات، انجيل ، قرآن و علم» نوشته دكتر بوكاي ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، تهران، دفتر فرهنگ اسلامي و نيز « قرآن و ديگران» نوشته سيد علي اكبر صداقت ،قم ، نشر روح.
5. اين استدلال را علامه طباطبايي (ره) در جلد اول الميزان ص7 از قول طرفداران تفسير علمي ميآورند ( با تصرف در عبارات).
6. بطليموس (Ptolemaos) منجم و جغرافيدان يوناني( قرن دوم ميلادي) صاحب كتابهاي مجسطي و آثار البلاد.
7. بحارالانوار ، 57/5 ، چاپ دارالكتب الاسلامية ، تهران؛ نيز رسايل ابن سينا، ص 128.
8. ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله ... ( بقره/2/23).
9. عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث ، ص 26، چاپ دارالكتاب العربي( 1973م با تصرف در عبارت ذكر كرديم.)
10. الاحياء ، 1/289، طبع دارالمعرفة ؛ الاتقان سيوطي، 4/38، طبع رضي .
11. اخبار آحاد صحيح در مورد عقايد حجت نيست ولي در مورد احكام حجت است.
12. مجمع البيان ( مرحوم طبرسي) 4/289 و 6/38، . طبع اسلامية ؛ تفسير كشاف، جزء الثاني ، ص 628، ذيل آيه 89، سوره نحل ، طبع بيروت؛ الميزان، 14/325 طبع بيروت.
13. مجمعالبيان ، 4/289 ، طبع السلامية؛ تفسير كشاف ( زمخشري) ، جزء الثاني، ص 21 و 31؛، ؛ تفسير الجواهر (طنطاوي)، 4/37، طبع اسلايمه.
14. كشاف ، جزء الثاني ، ص 31.
15. تفسير البرهان ،1/529.
16. مجمع البيان ، 4/298 و 311 ، طبع السلامية.
17. ر.ك: رابطه علم و دين، عباسعلي سرفرازي ، ص 12،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
18. عن النبي (ص) : من قال في القرآن برأيه فليبوء مقعده من النار، منابع اهل سنت: سنن ترمذي، 5/199، تفسير قرطبي، 1/27، كنز العمال،2/10.
منابع شيعه مضمون حديث را به نوع ديگري نقل كردهاند: ر.ك: تفسير البرهان، 1/19؛ امالي صدوق، ص 6، حديث 3.
19. عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص 156، طبع دارالكتب العربي (1973م).
20. دروس سنن كائنات، ص 228 به نقل از تفسير علمي اثر عمر ابوحجر ، ص 451.
21. تفسير به رأي ، استاد مكارم شيرازي، ص 78.
22. منظور سالهاي 1345-1346 هجري شمسي است كه ايشان مقمده كتاب علل گرايش را در چاپ هشتم نوشتهاند.
23. مجموعه آثار شهيد مطهري، 1/458- 460، (علل گرايش به ماديگري).
24. مجموعه آثار شهيد مطهري، 1/460- 470، چاپ انتشارات صدرا.
25. براي اطلاع بيشتر به كتاب نظريه تكامل از ديدگاه قرآن تأليف مسيح مهاجري و كتاب تكامل در قرآن استاد مشكيني و كتاب خلقت انسان در بيان قرآن تأليف دكتر يدالله سحابي مراجعه كنيد.
26. بحارالانوار ، 57/5، طبع دارالكتاب الاسلامية ؛ رسايل ابن سينا، ص 128.
27. مضمون كلام علامه طباطبايي در الميزان، 1/8، به بعد.
28. مضمون كلام علامه طباطبايي در الميزان، 1/6 به بعد.
29. همان.
30. التفسير و المفسرون، 2/491 – 494، چاپ دوم ، سال 1976، چاپ دارالكتب الحديثة ( با تخليص و تصرف در عبارات).
31، 32 و 33. همان.
34. تفسير في ظلال القرآن، 1/ 261-263، ( با تصرف در عبارات).
35. ر. ك: تفسير نور الثقلين ، 3/74؛ اصول كافي ، 1/388، تهران ، طبع دفتر نشر فرهنگ اهل البيت(ع).
36. كتاب به سوي آفريدگار ، تأليف آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني، ص85، چاپ اول دفتر انتشارات اسلامي.
37. تفسير الفرقان، 29/341، طبع بيروت.
38. الميزان، 1/7-8.
39. براي مثال به ذيل آيه 2 سوره رعد و 10 سوره لقمان مراجعه فرماييد كه ايشان مسأله نيروي جاذبه و زوجيت گياهان را مطرع ميكنند؛ نيز 18/382، ذيل آيه 47، ذاريات. توسعه آسمانها را از نظر علمي مطرح ميكنند و در 14/279 ذيل آيه 30 انبياء تأثير آب را در حيات بررسي علمي ميكنند.
40. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، ص229.
41. تفسير صحيح آيات مشكلة قرآن، اثر استاد سبحاني، تنظيم سيد هادي خسروشاهي، ص 315.
42. التفسير العلمي في الميزان، احمد عمر ابوحجر.
43. تفسير نمونه، 1/131؛ 12/257؛ 11/410.
44. قرآن و آخرين پيامبر، ص147 به بعد، انتشارات دارالكتب الاسلامية تهران.
45. مجله پيام قرآن ، پيش شماره ص 48 ( انتشارات دارالقرآن كريم، قم).
46. به سوي آفريدگار ، نوشته آيت الله صافي گلپايگاني ، چاپ اول ، دفتر انتشارات اسلامي، ص 85 به بعد.
47. ايشان در صحبت دو طرفي نظر خويش را به ما فرمودند.
48. تفسير في ظلال القرآن، جلد اول ص 260 به بعد ( با تلخيص و نقل به معني) ، طبع داراحياء التراث العربي، بيروت.
49. جواهر القرآن تأليف ابوحامد غزالي، ص 27 ( فصل خامس)، طبع بيروت ( المركز العربي للكتاب).
50. التفسير و المفسرون، 2/481، ا زابن ابي الفضل المرسي نقل ميكند.
51. البرهان في علوم القرآن ، 2/181-182، چاپ دارالمعرفة بيروت.
52. عبدالرزاق نوفل ،القرآن و العلم الحديث ، ص 156 ، طبع دارالكتب العربي.
53. به مقدمه تفسير الميزان، ص 6 به بعد مراجعه كنيد.
54. كتاب فيزيك نوين ، تأليف دكتر اريك ـ اوبلاكر( ترجمه بهروز بيضايي) انتشارات قدياني، زمستان 1370، صص45-48.
55. سوزه يس آيه 36.
56. ر.ك: علم و دين ، اين يارپور، ترجمه خرمشاهي، تهران ، مركز نشر دانشگاهي.
57. براي اين مورد مثال حركت زمين يا تسخير ماه را ميآورند و با آيات مطابقت ميكنند و لكن اين مثلها قابل خدشه است چون بداهت حسي دارد اما بداهت عقلي ( مثل قضاياي اوليه : اجتماع نقضين ، كل اعظم از جزء است) ندارد لكن بحث ما در تقسيم علوم است و گرچه مثال فعلي در قرآن و علم نداشته باشد و اين ضرري به صحت مطلب نميزند.