يكي از وظايف مهم حكومت اسلامي و ارگان هاي آن, نهادينه كردن شيوه و منش اسلامي در متن زندگي انسان ها و تدوين آن به شكل كاربردي با مشخّصات شناخته شده است; به گونه اي كه قوانين در شكل راه كارها, بينش ها, اخلاق, قراردادها و برخوردها بر پايه مهر متقابل, محبت و بزرگواري و عدالت بين انسان ها با توجّه به مباني مختلف اعتقادي, فكري و ديني نموده شود.
دولت اسلامي با توجّه به روش اسلامي اش, حكومت رحمت, گذشت و بزرگواري است. در سايه اين حكومت, انسان از همه شكل هاي بندگي و بردگي, استعمار و استثمار آزاد مي شود تا آن گونه كه خداوند او را آفريده آزاد و شرافت مند گردد.
در سال هاي نخست ظهور اسلام مسلمانان و اقلّيت هاي مذهبي غير مسلمان در سايه حكومت اسلامي به حقوق كامل انساني خويش دست يافتند. امروز نيز در سايه جمهوري اسلامي كه پايه هاي آن را حضرت امام خميني ـ قدس سرّه ـ نهاد و جانشين وي حضرت آية اللّه خامنه اي هم اكنون رهبري آن را دارد, دست يابي انسان ها ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ به حقوق انساني فراهم آمده است.
ولي علي رغم ره آوردهاي جمهوري اسلامي در جهت تثبيت حقوق اقلّيت هاي غير اسلامي در محورهاي قانون گذاري و اجرا, استكبار جهاني هم چنان روش عداوت آميز خويش را عليه اسلام و جمهوري نوپاي اسلامي معمول مي دارد و افزون بر توطئه هاي سياسي, نظامي و اقتصادي حمله رسانه اي خود را براي زشت جلوه دادن سيماي جمهوري اسلامي و تلاش هاي وي شدّت بخشيده است. اين همه را بدان جهت دامن مي زند تا با اتّهام فشار به اقليت ها در جمهوري اسلامي از توجّه غير مسلمانان به اسلام و انديشه هاي درخشان آن و تأثيرپذيري آنان جلوگيري كند.
هم چنين استكبار جهاني بر تهاجم تبليغاتي خويش افزوده تا با ايجاد موانع رواني و عاطفي بين اسلام و اقلّيت هاي غير مسلمان به ويژه پيروان اديان الهي ديگر, مانع راه يابي اسلام به ميان ملّت هايي شود كه راه خويش را به سوي مكتبي كه از حقوقشان دفاع مي كند, يافته اند.
استكبار جهاني بر پي آمدهاي آگاهي پيروان اديان از برخورد نيكوي اسلام و دولت اسلامي با غير مسلمانان واقف است. او مي داند اسلام دين صلح و سازش, رحمت و يگانگي است و ملّت ها اگر آزاد گذاشته شوند جز اسلام را بر نمي گزينند .
در اين مقاله بر آنيم كه با تكيه بر قرآن كريم و سنّت پيامبر و احاديث اهل بيت(ع) و با توجّه به تجربه عملي جمهوري اسلامي طرح كلّي حقوق اقلّيت هاي غير مسلمان را در دولت اسلامي پي ريزيم.
اسلام با آيات و بيّنات روشن خود براي هدايت جامعه انساني آمد تا امنيّت و صلح را بر روابط اجتماعي انسان ها حاكم سازد. آيات قرآني بر اين حقيقت تأكيد مي كند: ( اي پيامبر ما تو را گواه, بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم .)1
پيام اسلام, پيام رحمت است و پيامبر اسلام براي تحقّق بخشيدن به اين آرمان اسلامي در زندگي انسان ها آمده است: (ما تو را اي پيامبر جز آن كه رحمتي براي عالميان باشي نفرستاديم.)2
خانه كعبه كه محور اجتماع دل هاست جز براي هدايت ساخته نشده است: (اوّلين خانه اي كه براي مردم ساخته شد همان است كه در مكه است با بركت است و براي عالميان هدايت بخش است.)3
بشارت دهي و بيم دهي, رحمت و هدايت, نفي هر نوع جبر, اكراه و فشار را بر انسان در گرايش هاي فكري, سياسي و اجتماعي مي طلبد. در عقيده هيچ نوع اكراهي نيست و هر انساني در مباني عقيدتي خود آزاد است: (در دين اكراه نيست راه حق و رشد از راه باطل و گمراهي جدا شده است.)4
هيچ كس حق ندارد ديگري را بر پذيرش عقيده اسلامي اكراه كند: (تو اي پيامبر ياد آوري كن چرا كه تو تنها تذكّر دهنده اي و تحميل كننده نيستي.)5
قرآن كريم, پيامبري كه بالاترين مقام حكومتي را در اسلام دارد, تذكّر دهنده مي داند و بر احدي مسلّط نيست و ايشان را راهنمايي مي كند كه از اكراه و فشار در القاي عقايد ديني بهره نگيرد: (اگر خدايت بخواهد همه كساني كه در زمين اند ايمان مي آورند (ولي خداوند چنين نخواسته است) آيا تو مي خواهي كه مردم را مجبور سازي تا ايمان آورند.)6
هر فرد و گروهي حق دارد با اختيار خود هر عقيده اي را برگزيند بدون آن كه جبر و اكراهي در كار باشد. البته بايد نظام حاكم را در نظر گيرند و پذيرفته شده اكثريت مردم را احترام نهند. پيامبر(ص) اين آزادي و حق را در روش عملي خويش نشان داد و اوّلين كاري كه پس از تأسيس حكومت اسلامي بدان پرداخت قرار صلح و سازش با اهل كتاب و توجّه به مرامشان بود.7
در يك گفت و گو كه يهود با پيامبر (ص) داشتند اين حقيقت به وضوح تجلي كرد; پس از آن كه پيامبر آنان را به اسلام دعوت كرد, در پاسخ به پيامبر گفتند: (اي محمّد… ما از دين خودمان دست برنمي داريم, چراكه ما بر هدايت و حق هستم و هرگز به تو ايمان نمي آوريم و از تو پيروي نمي كنيم.)8
و باز در يك گفت و گوي ديگر در جواب پيامبر (ص) گفتند: (اي محمّد ما از مرام پدرانمان پيروي مي كنيم چراكه آنان آگاه تر و بهتر از ما بوده اند.)9
و نيز حضرت رسول (ص) در نامه اي به اسقف هاي نجران و كاهنان و راهبان و همه پيروان آنان نوشت كه: (اينان مي توانند در جوار و پناه خدا و رسول زندگي كنند, هيچ اسقفي از مقام خود و هيچ راهبي از شأن خود و هيچ كاهني از شغل خود بركنار نخواهد شد.)01
و در موردي ديگر به آنان (عهد و پيمان خدا را مبني بر اين كه هيچ يك از آنان از دينشان باز گرفته نشوند, داد.)11
پيامبر هيچ كس را بر ترك عقيده خود و پذيرش عقيده اسلامي مجبور نساخت. (كنيز حضرت به نام (ريحانه) مدّت ها بر دين يهوديّت خود ماند تا آن زمان كه به دل خواه خود مسلمان شد.)12
آزادي عقيده و اعطايِ حرّيت در مرام از حقايقي است كه همه مسلمانان در طول تاريخ اسلام بدان پاي بند بوده اند و در زمان ما نيز امام خميني ـ قدس سرّه ـ بر اين حق تأكيد كرده اند13 و از همه فقيهان بيشتر راه را بر امّت ها و ملّت ها و اديان بازگذاشته اند. اين حقيقت را مي توان در افكار و عواطف و موضع گيري هاي امام به خوبي مشاهده كرد.14 وي غم خوار همه محرومان و مستضعفان عالم با همه گرايش هاي فكري و عقيدتي بود. او حقّ آزادي عقيده و دين را براي همه اقليت هاي غير مسلمان و فرزندان آنان قائِل بود, چراكه طفل تابع پدر خويش است و پس از بلوغ حقّ اختيار و انتخاب از آن اوست. در ابتداي پيروزي جمهوري اسلامي امام ـ قدس سرّه ـ نظام اسلامي را بر ملّت ايران و قوميّت ها و گرايش هاي مختلف ديني تحميل نكرد بلكه آزادي كامل براي انتخاب عمومي داد و اين ملّت ايران بود كه اسلام را با اكثريت قاطع پذيرفت.
قانون اساسي جمهوري اسلامي در اصل سيزدهم, حق آزادي عقيده و انجام مراسم ديني را براي اديان مختلف كه در سايه جمهوري اسلامي زندگي مي كنند به رسميت شناخته است. در اصل بيست و سوم هم در مورد همه افراد كشور مي گويد: (تفتيشِ عقايد ممنوع است و هيچ كس را نمي توان به صرف داشتنِ عقيده اي موردِ تعرّض و مؤاخذه قرار داد.)
غير مسلمانان حق دارند در همه زمينه هاي مختلف عقيدتي, فكري و قانون گذاري و سياسي اظهارنظر كنند و از آزادي بيان برخوردار باشند. آنان مي توانند به دور از هرگونه فشار و ترس بحث و گفت و گو داشته باشند و اسلام اين حق را در حكومت خود در راستاي مباني و اهدافش در استفاده از عقل و انديشه با استدلال و نيروي دليل و برهان تثبيت كرده است.
اسلام هرگز از اين كه انسان رأيش را آزادانه بدون تقليد و تبعيّت بسازد, جلوگيري نكرده است.
قرآن به رسول خدا دستور داده است تا با حكمت و جدال احسن, انسان ها را به اسلام دعوت كند: (به سوي راه پروردگارت با حكمت و پند نيكو بخوان و بهترين شيوه گفت و گو با آنان را برگزين.)15
طبيعت بحث و جدلِ مفيد آن است كه انسان در گفته و عقيده خود آزاد باشد و قرآن صريحاً مي گويد كه ميدان براي بحث و اظهارنظر باز است: (بگو اي اهل كتاب توجّه كنيد به سخني كه پذيرفته ما و شماست و بياييد به سوي اين كه جز خدا را نپرستيم و هيچ چيزي را شريك او نسازيم و كسان ديگر را خدايان خويش نگيريم و اگر روي گرداندند به آنان بگوييد كه بر مسلمان بودن ما شاهد باشيد.)16
اهل كتاب با مسلمانان در ارتباط با بعضي از مفاهيم و معتقدات ديني بحث و گفت و گو داشتند: (اي اهل كتاب چرا درباره ابراهيم بحث مي كنيد كه….)17 هم چنين آنان حقّ تبليغ داشتند و از مباني عقيدتي, فكري و سياسي اجتماعي خويش دفاع مي كردند: (وقالوا كونوا هوداً او نصاري§ تهتدوا; گويند يا يهودي و يا نصراني باشيد تا هدايت يابيد.)18
يكي از نمودهاي اجراي اين حق در سال هاي نخست اسلام اين بود كه غيرمسلمان ها اعمّ از اهل كتاب و كفار با رسول خدا بحث و جدل مي كردند با اين كه رسول خدا بالاترين قدرت در دولت اسلامي بود و پيامبر به آنان آزادي كامل مي داد تا نظريات خود را بازگو كنند. در يك مورد كه برخي از بزرگان يهود را به اسلام دعوت مي كرد در پاسخ پيامبر گفتند: (اي محمّد چيزي نياورده اي كه ما آن را بشناسيم و معجزه اي برايت نيامده تا ما به جهت آن از تو پيروي كنيم.)19
و در يك مورد ديگر چنين گفتند: (اي محمّد آيا مي خواهي ما تو را بپرستيم آن گونه كه نصاري عيسي را مي پرسيدند.)20
و پيامبر (ص) با سازش و آرامش پاسخ مي داد كه: (به خدا پناه مي برم كه جز خدا را بپرستم و يا دستور به پرستش جز خدا بدهم.)21
در نشستي كه با بزرگان يهود و نصاري داشت آنان پيامبر خدا را به پيروي از مرام خويش مي خواندند: (اي محمّد هدايت همان است كه ما بر آنيم تو هم از ما پيروي كن تا هدايت گردي.)22بزرگان نصاري نيز همين گفته را بازگو كردند. در اين جا بود كه اين آيه از سوي خداوند نازل گشت: (گويند يا يهودي و يا نصراني باشيد تا هدايت شويد, اي پيامبر بگو بر مرام ابراهيم هستم او حق گرا بود و از مشركان نبود.)23
وقتي كه مشركان (بني تميم) آمدند و از بيرون اتاق هاي پيامبر صدا مي زدند: (اي محمّد بيرون بيا) حضرت بيرون آمد, گفتند: (اي محمّد آماده ايم تا فخر خويش بازگوييم اجازه ده شاعر و خطيب ما سخن گويد), پيامبر اجازه داد, سپس شاعر و سخن گوي آنان هركدام به پا خاستند و افتخارات آن گروه را بيان داشتند.24 و پيامبر (ص) همچنان به سخنان آنان گوش مي داد.
آزادي بيان پس از پيامبر (ص) نيز محفوظ ماند و خلفا, براي بحث و گفت و گو با غير مسلمانان جلسه هايي را به پا مي داشتند و در آن جلسه ها به اعتراض ها و نظريه هاي آنان گوش فرا مي دادند.
آنان در بيان ديدگاه هاي خودشان آزادي مطلق داشتند. از همين موارد گفته يك يهودي به امام علي (ع) است كه: (شما از دفن پيامبرتان فارغ نشده بوديد كه اختلاف كرديد.) اميرمؤمنان (ع) هم در جوابش فرمود: (ما در آن چه از او رسيده بود اختلاف كرديم ولي در خود پيامبر اختلاف نداشتيم.)25
براي آنان اين حق محفوظ بود كه به فرزندان و پيروان خود, آموزه هاي ديني مرامشان را بياموزند و آنان مراكزي داشتند كه در آن مسائِل و امور ديني خود را بررسي مي كردند. در صدر اسلام در جايگاه هايي به نام (بيت المدارس) جمع مي شدند.26 هم چنين اهل كتاب حق داشتند تورات و انجيل و ديگر كتاب هاي خود را بنويسند و چاپ كنند و نشر دهند.27 امام خميني, پس از پيروزي انقلاب اسلامي, همين رويه را داشت.
قانون اساسي در ماده شصت و چهار بر شركت اقليت هاي غير مسلمان در مجلس شوراي اسلامي تأكيد دارد. آنان حق دارند ديدگاه هاي خود را درباره همه شؤون دولت و جامعه اسلامي بيان دارند. هم چنين حق اعتراض و پيشنهاد دادن و حق رأي دارند.
البته اين حق, قيودي دارد كه تنها مخصوص غير مسلمانان نيست, بلكه مسلمان هم بايد به حقوق ديگران توجه كند و از اتهام زدن به ديگران و آسيب رساني و خلاف گويي برحذر باشد. آزاديِ انديشه و بيان مقيّد به قيودِ اخلاقي و عرفي است, در نتيجه غير مسلمان هم نمي تواند به مباني اعتقادي اسلام و مقدّسات اين دين جسارت كند. از جمله اين قيود عبارت است از:
اسلام نيز, مسلمانان را به پاي بندي به همين قيود ملتزم ساخته است, مسلمانان نيز نبايد به مقدّسات ديگران اهانت كنند و تنها بايد به هنگام بحث گفت و گو به اظهارنظر بر مبناي دليل و برهان و با هدف دست يابي به حقيقت و با توجّه به اصول مورد قبول در بحث و گفت و گو اكتفا كنند.
سيمون مسيحي كه در اواسط قرن اول هجري مي زيسته مي گويد: (مسلمانان كه خداوند سرزمين ها را به آنان داد هرگز به دين مسيحيّت حمله نكردند… آنان ما را در دين ياري مي كردند و احترام خدا و قديسان ما را داشتند.)29
اسلام بر پايه آزادي عقيده و بيان پذيرفته است كه انسان ها در پذيرش احكام آزاد باشند, هر گروه و يا ديني تشريع ويژه اي دارد كه هرگز دولت اسلامي در تغيير و دگرگون سازي آن دخالتي نخواهد داشت و هرگز شيوه اسلامي اي كه دولت بر آن حركت مي كند آن چه را صاحبان اديان حلال مي دانند حرام نمي كند و هر آن چه را آنان حرام دانسته اند حلال نمي سازد, بنابراين در روابط دروني خودشان, حلال آنان حلال و حرامشان حرام است. اينان بايد به قوانين دين خود پاي بند باشند و اگر از دولت اسلامي خواستند بايد در امورشان دخالت كند. امام صادق (ع) فرمود: (هر گروهي كه به ديني معتقدند احكام آن دين بر آنان ثابت خواهد شد.)30
در پرتو پذيرش اين حق, اسلام عبادت آنان را پذيرفته است. آنان حق دارند آن گونه كه در شريعت خود واجب مي دانند عبادت كنند. در صدر اسلام گروهي از نصارايِ نجران به مسجد پيامبر اكرم (ص) درآمدند و به سوي شرق نماز گزاردند, پيامبر اكرم فرمود: (آنان را آزاد بگذاريد.)31 و در نتيجه هيچ يك از مسلمانان به شيوه عبادت آنان اعتراضي نكرد.
آنان در اعياد خود, جشن هايي در داخل مراكز عبادي شان با آزادي تمام برگزار مي كردند. در يكي از موارد پيامبر خدا(ص) خواست تا به يكي از كنيسه هاي يهود وارد شود, سه مرتبه با يهوديان آن كنيسه در اين باره صحبت كرد ولي آنان نپذيرفتند و دخول پيامبر را خوش نداشتند, پيامبر (ع) بازگشت و از تصميم خود منصرف شد.32
آنان حق دارند بر طبق شريعت خود رفتار كنند; گرچه آن عمل از ديدگاه اسلام حرام باشد و احدي از مسلمانان حق اعتراض ندارد, مگر اين كه به آن عمل حرام تجاهر كنند كه در اين صورت به مقتضاي شريعت اسلام با آنان رفتار مي شود.33 و اگر كاري را كه هم از نظر ما و هم از ديدگاه آنان حرام است انجام دهند حاكم اسلامي مختار است كه در اين ارتباط بر پايه شريعت اسلام حكم كند يا آن كه آنان را به حاكم خود ارجاع دهد. از باب نمونه آنان مي توانند شراب بنوشند و هيچ كيفري در اين خصوص ندارند, ولي اگر مسلمان شراب خورد چه در نهان و چه در آشكار در هر دو صورت كيفر مي شود.34
بنابراين شراب براي آنان حرام نيست, چون به حلال بودن آن معتقدند, در نتيجه مي توانند در خانه ها و معابدشان بنوشند.
آنان مي توانند آن چه را كه مسلمان مالك نمي شود, مالك شوند و هيچ كس حق ندارد آنان را از تملّك اين اشيا باز دارد گرچه در اسلام, ملكيّت آن اشيا پذيرفته شده, نباشد.35
اسلام اين حق را براي غير مسلمانان قائِل است كه به احكام شرعي خود در مسائل ازدواج پاي بند باشند گرچه آن احكام در ديدگاه مسلمانان نادرست است و در نتيجه كارهايي كه انجام مي دهند اگر از ديدگاه خودشان صحيح باشد از نظر اسلام صحيح محسوب مي شود و باز اسلام حق ارث و وصيّت براي آنان قائل است به همان گونه كه معتقدند و همين طور در موارد ملكيّت.36
امام خميني ـ قدس سرّه ـ فتوي داده اند كه: (در صورتي كه جلوگيري از احداث معابد آنان شرط نشده باشد مي توانند معابد خويش را تعمير كنند و در صورتي كه از بين رفته است از نو بسازند.)37
يكي از مسؤوليّت هاي دولت اسلامي, گسترش امنيّت و حمايت از غير مسلماناني است كه در تابعيّت حكومت اسلامي اند و در محدوده حكومت اسلامي سكونت دارند, و از همين سو منش اسلامي, تعرض به آنان و آزارشان را به هر شكل منع كرده است. بنابراين تجاوز به شخصيّت, جان, عرض و اموالشان جايز نيست.38 پيامبرخدا (ص) فرمود: (هر كس ذمّي را آزار دهد مرا آزار داده است.)39 و نيز فرمود: (هشداريد هركس به انساني كه در پناه اسلام است ظلم كند و او را كم انگارد و بيش از طاقتش بر او تكليف كند يا چيزي را از او بدون رضايت بگيرد من روز قيامت در برابر او خواهم بود و عليه او سخن خواهم گفت.)40
پيامبر خدا در برقراري اين حق گام هاي عملي برداشت و پيمان هاي خويش را با آنان در نامه هايي كه به مهر خويش ممهور كرده بود ثبت كرد.
ايشان به (نحية بن رؤية) نوشت: (اين امان خدا و محمّد پيامبر و رسول خدا به نحية بن رؤيه و اهل ايله است… خداوند و محمّد پيامبر عهده دار آنان و هركس كه با آنان از اهالي شام و يمن و بحر است مي باشد.)41 هم چنين آن بزرگوار براي اهالي يمن و اهالي آذرح و اهالي جريا و مقنا براي هركدام نامه نوشت كه: (آنان در امان خدا و امان محمّد هستند.)
اميرمؤمنان علي (ع) به والي خويش در مصر سفارش كرد كه امنيّت را در ميان اهل ذمّه برقرار سازد و به تعهّدات خويش نسبت به آنان پاي بند باشد و از آنان حمايت كند و از جمله وصاياي آن حضرت اين است كه: (رحمت به رعيت, محبت و لطف به آنان را شعار دلت ساز و براي آنان درنده اي خون خوار مباش كه دريدنِ آنان را مغتنم شماري, چرا كه آنان دو گروهند, يا برادر ديني تو هستند و يا انساني همجنس تو.)42
آن حضرت هميشه بر رفتار شاميان در تجاوز به مسلمانان و اهل ذمّه در يك حدّ تأسف مي خورد و از عدم توجّه كوفيان به نداي حضرت در دفاع از شهرهاي كشور اسلامي رنج مي برد و مي فرمود: (اگر مرد مسلماني پس از اين جريان از تأسف بميرد سزاوار ملامت نيست بل نزد من شايسته مرگ است.)43
امام زين العابدين (ع) در رساله حقوق فرمود: (و امّا حقوق اهل ذمّه … اين است كه از آنان بپذيري آن چه را خداوند از آنان پذيرفته است و به آنان ظلم نكني و تو با رعايت امان الهي و وفا به تعهّد خدا و رسول او خود را از كسي كه به آنان ستم روا مي دارد جدا سازي….)44
از ديدگاه امام خميني ـ قدس سرّه ـ غير مسلمانان امنيّت جاني و مالي دارند اگر به شرايط ذمّه پاي بند باشند و شرايط ذمه از اين قبيل است:
1 ـ كاري كه بر ضدّ امنيّت است مرتكب نشود همانند تصميم به جنگ با مسلمانان داشتن و مشركان را ياري كردن;
2 ـ تظاهر و تجاهر به منكر در كشور اسلامي نداشته باشند;
3 ـ به اجراي احكام مسلمانان در حق خود تن دهند, حق ديگران را بدهند, حرام را ترك كنند, حدود الهي و احتياط آن است كه اين موارد با آنان شرط شود;
4 ـ با زنا كردن با زنان مسلمان و دزدي كردن و پناه دادن به جاسوس مشركان و جاسوسي كردن, مسلمانان را آزار ندهند.45
گفتني است شرط اوّل به اقتضاي امان است و ديگر شرايط اگر در امان قيد شود, پاي بندي به آن لازم است و اگر رعايت نشود عهد ذمّه نقض خواهد شد.
اصل بيستم قانون اساسي جمهوري اسلامي هم مي گويد: (همه افراد ملت, اعم از زن و مرد, يك سان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني, سياسي, اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند.)
و اصل بيست و دوم قانون اساسي مي گويد: (حيثيت, جان, مال, حقوق, مسكن و شغلِ اشخاص از تعرض مصون است, مگر در مواردي كه قانون تجويز كند.)
برخورداري از عدالت حق همه افرادي است كه در سايه حكومت اسلامي زندگي مي كنند ـ مسلمان باشند يا غير مسلمان ـ اسلام به پياده كردن عدالت در ميان همه مردم بدون توجّه به گرايش هاي عقيدتي و فكري آنان فرا خوانده است. آياتِ قرآنيِ هم درباره عدالت هيچ گونه قيد عقيدتي ندارد: (خداوند به شما دستور مي دهد كه امانت ها را به صاحبانشان باز گردانيد و هر زمان كه بين مردم حكم مي كنيد به عدالت حكم كنيد.)46
قرآن كريم, مسلمانان را مأموريت داده تا تحت تأثير ستمي كه از سوي مخالفان عقيدتي خود مي بينند قرار نگيرند و در پاسخ به ستم آنان به ديگران ستم نكنند. اسلام مسلمانان را به اجراي عدالت و پاي بندي به آن فرا مي خواند: (اي مؤمنان براي خدا پايدار و استوار بمانيد و به حق و عدل گواهي دهيد و دشمني با گروهي باعث نشود كه به عدالت رفتار نكنيد, عدالت پيشه سازيد چرا كه او به تقواي الهي نزديك تر است.)47
اين كتاب عظيم به انسان نگاه انساني دارد و بس, بدون اين كه عقيده اي يا گرايشي را در زمينه پياده كردن عدالت و محكم سازي آن در ميان مردم ـ چه مسلمان و چه غير مسلمان ـ مورد توجه قرار دهد. روش پيامبر (ص) بر پايه همين ديدگاه استوار بود, ايشان يكي از ياران را به دليل تجاوز به يك يهودي و زدن او مؤاخذه كرد. انصار يك نفر از خودشان را در نزديكي سرزمين يهود كشته يافتند و چون دو شاهد اقامه نكردند و راضي به قسم دادن يهود نيز نشدند پيامبر مسئوليت اين قتل را متوجّه يهود نساخت, بلكه ديه مقتول را از بيت المال داد تنها به اين دليل كه برابري در اجراي عدالت را تثبيت كند.48
اهل كتاب عدالت اسلام و رسول خدا را در هنگام حكم بين آنان و مسلمانان و همچنين در حكم فيمابين خود اهل كتاب احساس كرده بودند لذا تقاضا كردند تا پيامبر فردي از مسلمانان را برايشان قاضي بفرستد.49 مسيحيان نجران به پيامبر گفتند: فرد شايسته اي از يارانت را كه مي پسندي با ما همراه ساز تا در چيزهايي كه ما بر سر آن نزاع مي كنيم در ميان ما داوري كند چرا كه شما مورد قبول ما هستيد.50
امام علي (ع) در عهدنامه خويش به والي خود در مصر در خصوصِ (اجراي عدالت بر اهل ذمّه و حق دادن به مظلوم و سخت گيري بر ستمگر)51 سفارش كرد.
امام زين العابدين (ع) در رساله حقوق فرمود: (و امّا حق اهل ذمه, پس حكم آنان اين است كه از آنان آنچه را خداوند پذيرفته بپذيري و بدان چه خداوند براي آنان تعهد كرده وفا كني… و همان كه خداوند بر تو جاري كرده درباره آنان جاري سازي.)52
از زيباترين نمونه هاي اجراي عدالت اين است كه روزي يك مسلمان و يهودي براي دادرسي نزد يكي از خلفا آمدند, خليفه حق را با يهودي دانست و به نفع او حكم كرد.53
امام علي (ع) با يك يهودي براي داوري نزد (شريح) قاضي رفتند, شريح از امام, بيّنه خواست, امام بيّنه نداشت, شريح به نفع يهودي حكم صادر كرد و چون يهودي چنين عدالتي را مشاهده كرد گفت: (شهادت مي دهم كه اين داوري پيامبران است… اميرمؤنان نزد قاضي خود رود و قاضي عليه او حكم كند). آن يهودي در نهايت اعتراف كرد كه حق از آن امام است.54
بند 14 از ماده سوم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بر (ايجاد تضمين عدالت قضايي براي همگان و مساوات و برابري در حقوق در برابر قانون) تصريح كرده است.
و اصل چهارده قانون اساسي تصريح دارد كه: (… دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظف اند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامي عمل نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند…)
اسلام به غير مسلمانان حقّ دادخواهي, داوري و حمايت قضايي در جهت اقامه عدالت و رعايت حقوق و پايان دادن به اختلاف ها و نزاع ها داده است. بنابراين آنان مي توانند براي داوري و حكم نزد حاكم اسلامي بروند و حاكم اسلامي مختار است كه بپذيرد, يا براساس مصلحتي كه مي داند داوري را نپذيرد, ولي اگر پذيرفت بايد به قسط و عدل حكم دهد: (اگر براي داوري به نزد تو آيند تو يا داوري كن ميانشان و يا نپذير و اعراض كن… و اگر داوري كردي پس به قسط داوري كن چرا كه خداوند عادلان را دوست مي دارد.)55
قرآن مجيد اهل كتاب را بر داوري طبق اصول و مباني اي كه خداوند در كتاب هاي آسماني نازل كرده و پاي بندي به آن چه در آنهاست ـ از احكام ثابت و زيربنايي ـ ترغيب كرده است56: (و چگونه تو را حكم قرار مي دهند با اين كه تورات در ميان آنها است… و هركس به آن چه خداوند نازل كرده حكم نكند پس آنان كافرند.)57
اهل كتاب براي داوري نزد پيامبر خدا مي آمدند و پيامبر مي پذيرفت و در ميانشان برپايه قوانين اسلام داوري مي كرد.58 و در زمان امام علي (ع) والي حضرت در مصر از امام درباره مرد مسلماني كه با زن مسيحي زنا كرده بود پرسيد, حضرت دستور اجراي حدّ بر آن مرد مسلمان و واگذاري زن مسيحي به مسيحيان را داد تا آنان خود حكم خويش را بر آن زن جاري سازند.59
و اميرمؤمنان هميشه مي فرمود: (مسيحي, يهودي و مجوسي اگر از هم ديگر بكشند قصاص مي شوند و در صورتي كه عمداً كشته باشند هركدام در برابر ديگري كشته مي شود.)60
فقيهان هم فتوا داده اند كه حاكم اسلامي به هنگام داوري و قضاوت مختار است كه موافق حكم اسلام قضاوت كند, يا آنان را به حاكمان خود بسپارد تا آن چه حكم دينشان هست درباره آنان جاري شود. و شهادت آنان عليه يكديگر پذيرفته مي شود و به همان چه در دينشان سوگند مي خورند قسم داده مي شوند و هر كس به خانه آنان هجوم برد مي توانند او را بيرون كنند و هركس براي نگاه به آن چه آنان پوشيده مي دارند سركشد و بر آنان وارد شود آنان مي توانند او را دور سازند, بترسانند و با سنگ و غير آن او را بزنند تا بيرون رود و اگر آن كس بر اثر اين حمله ها بميرد ديه و قصاص بر آنان واجب نمي شود.61
امام خميني ـ قدّس سرّه ـ قضاوت به عدل را بر حاكم مسلمانان واجب كرده است چه نزاع و درگيري بين مسلمان و غيرمسلمان باشد يا فيمابين غير مسلمانان نزاع شكل گرفته باشد و مسلماني كه به آنان تجاوز كرده موافق قوانين قضايي كيفر مي بيند و حق به اهل كتابي كه به او تجاوز شده بازگردانده مي شود. و در احكام پرداخت ديه مسلمان و غيرمسلمان يك سان اند البته با فرقي كه در اندازه ديه موجود است.
و هر زمان كه ذمّي از پرداخت ديه در قتل خطايي مسلمان عاجز باشد ديه مسلمان از بيت المال پرداخت مي شود.62
اسلام حقوق مالي و اقتصادي غيرمسلمانان را پذيرفته است و تجاوز به اموال آنان و آن چه را مالك اند, حرام كرده است. و بر آنان جز جزيه و آن چه كه در برابر حمايتي كه اسلام از آنان در برابر دشمن مي كند ماليات ديگري واجب نكرده است.63
هم چنان كه از مسلمانان زكات و خمس گرفته مي شود, اسلام در گرفتن جزيه رعايت تفاوت هاي اقتصادي اهل ذمه را كرده است به گونه اي كه فقيران, بچه ها, زنان, بردگان, پيرمردان كهن سال و بيماران جسمي و عقلي را معاف دانسته است. اين معافيت مورد پذيرش همه فقيهان است و واجب است برطبق شروطي كه مورد اتّفاق طرفين است عمل شود.64 امام خميني ـ قدس سرّه ـ مي فرمايد: (اگر به هنگام پيمان ذمّه ماليات را بر افراد معيّن كند (يعني سرانه بگيرد) پس از آن ديگر نمي تواند از زمين ها و چيزهاي ديگر آنان چيزي بگيرد و اگر جزيه را بر افراد و زمين ها هر دو قرار دهد انتقال به يكي از اين دو جايز نيست و كوتاه سخن اين كه بايد برطبق شروط در عقد ذمّه عمل شود.)65
اسلام قانون (ضمان) را در برابر تجاوز به اموال اهل ذمّه وضع كرده است, پس هركس چيزي از اموال آنان را تلف كند ضامن است گرچه آن چيز از نظر مسلمانان ارزشي نداشته باشد يا اصلاً مال محسوب نشود, بنابراين اگر شراب يا آلت لهو آنان را از بين برد تلف كننده گرچه مسلمان باشد ضامن است; البته در صورتي كه ذمّي پنهان سازي را رعايت مي كرده است.66
براي اهل ذمّه حق كار در سرزمين هاي اسلامي است و هرگز بر انجام يك كار مشخص مجبور نمي شوند. آنان در اين خصوص آزادند و هيچ قيدي در كار ندارند و اسلام اين حق را براي آنان پذيرفته است و مشاركت آنان با مسلمانان را در كارهاي مختلف تجاري, زراعي پذيرفته شده و دولت اسلامي هميشه از آنان در ارتباط با كارها و مشاغلي كه شرط آن اسلام نيست كمك مي گرفته است.67 بعضي از مستشرقان نيز بر اين حقيقت گواهي داده اند; مثلاً (آدم متز) مي نويسد: (از اموري كه تعجب آدمي را برمي انگيزد كثرت عدد كارگران و شاغلين غير مسلمان در دولت اسلامي است.)68
و اسلام و دولت اسلامي مسئوليّتِ پاسخ گويي به نيازمندي هاي فقيران و مستضعفان ـ اعم از مسلمان و غيرمسلمان ـ را پذيرفته است. پيامبر خدا هميشه از احوال فقيران و محتاجانِ مسلمان و غيرمسلمان جويا مي شد و به آنان انفاق مي كرد, او بر خانواده اي از يهود صدقه اي داد و آن صدقه همچنان بر آنان استمرار يافت.69
پيامبر همسر خويش (صفيّه) را از تصدّق بر خويشان يهوديش منع نمي كرد.70 نقل شده است كه امام علي (ع) به پيرمرد نابيناي كهن سالي كه گدايي مي كرد برخورد و فرمود: اين كيست? گفتند مسيحي است. حضرت فرمود: از او كار كشيده ايد تا اكنون كه پير و ناتوان شده محرومش ساخته ايد. از بيت المال مخارج او را بپردازيد.71
عمروبن ابي نصر مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: اهاليِ اطراف بر ما وارد مي شوند و در ميان آنان يهودي, مسيحي و مجوسي است آيا به آنان صدقه بدهيم? فرمود: آري.72
فتواي امام خميني ـ قدس سرّه ـ اين است كه: پاي بندي به همه احكام خريد و فروش و تجارت در برابر غيرمسلمانان واجب است و آنان حق فسخ معامله را به اشكال مختلف آن دارند. ايشان مبادلات تجاري با همه كفّار (تجّار و دولت ها) ـ با رعايت مصلحت مسلمان ها ـ تجويز كرده اند. و باز امام خميني اجازه داده تا از زكات به غيرمسلمانان پرداخت شود و بر مسلمانان واجب كرده تا بر خويشاوندان خويش از اهل ذمّه انفاق كنند.73
قانون اسلامي هم حق اختيار كار, براي ساكنان كشور اسلامي ـ مسلمان و غيرمسلمان ـ قائل شده است و بر حكومت و دولت اسلامي واجب كرده تا به اين مسئوليت حكومت با زياد كردن فرصت هاي شغلي براي همه بپردازد.
اصل بيست و نهم اين قانون تصريح كرده است كه: (برخورداري از تأمين اجتماعي از نظر بازنشستگي, بيكاري, پيري, از كار افتادگي, بي سرپرستي, در راه ماندگي, حوادث و سوانح و نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبت هاي پزشكي به صورت بيمه و غيره حقي است همگاني….)
اسلام همه حقوق شخصي و مدني غيرمسلمانان را به عهده گرفته است. قرآن كريم همه انسان ها را تكريم كرده است و اهانت به مسلمان و غيرمسلمان را اجازه نداده است. هم چنين به كارگيري دروغ, نيرنگ, غش و تدليس با غيرمسلمان و نيز تجاوز به آبرو و كرامت آن را چون اتهام به زنا زدن حرام دانسته و ورود به خانه ها را بدون اذن تحريم كرده است. دين ما به پاي بندي به عقدها و پيمان ها در بين مسلمانان و غيرمسلمانان, فرمان داده است و همه حقوق شخصي و مدني غيرمسلمانان را هم چون ازدواج, طلاق, وصيّت و ارث براي آنان پذيرفته است.
پيامبر خدا عقد ازدواج مشركان و طلاقشان را به رسميت شناخت و حق وصيّت را براي آنان در نظر گرفت و حق صدقه دادن به يكديگر را بر ايشان منظور داشته است.74
امامان اهل بيت(ع) اين حقوق را براي غيرمسلمانان نيز ثابت دانسته اند: امام صادق (ع) همه مسائل ازدواج (كه يكي از آن ها جمع بين بيش از چهار همسر است) را براي غيرمسلمان پذيرفته, چراكه اين عمل در نزد آنان جايز است و به درستي عقد اعتراف كرده گرچه مهرشان شراب يا چيزي كه نزد مسلمانان ماليت ندارد باشد.75 هم چنين مردم را از متّهم ساختن غيرمسلمان به زنا ـ گرچه با محارم خود ازدواج كرده باشد ـ باز داشته و مسائل مختلف ارث بري را در ميانشان جاري دانسته است.76
آنان مي توانند اموال خود را براي ساختن معبدِ يهوديان و مسيحيان و خانه آتشِ زردشتيان وقف كنند و نيز جايز است كه مسلمان مال خويش را بر پدر و مادر و خويشاوندان كافر خود وقف كند. و نيز وصيّت آنان به هم كيشان خودشان نافذ است و از يكديگر نيز ارث مي برند و وكيل يكديگر مي توانند بشوند و حقّ شراب خواريِ پنهاني را نيز دارند.
امام خميني, حقّ بخشش, صدقه دادن, وقف كردن, ارث بردن, وصيّت كردن و وكيل شدن را براي آنان پذيرفته است.77
اسلام حقوقِ اجتماعي غير مسلمانان را هم رعايت كرده و دستور خوش رفتاري با آنان داده است.78 رسول خدا (ص) با آنان پيوندها و ارتباطات اجتماعي داشت و هميشه با آنان در منزل هايشان يا مكان هاي ديگر ديدار مي كرد, گاهي پيامبر (ص) بر آنان وارد مي شد و زماني هم آنان به خدمت پيامبر مي آمدند.79 آن بزرگوار هميشه از بيمارانشان عيادت مي كرد و هر زمان كه با جنازه مرده اي از آنان برخورد داشت براي تشييع آن بر مي خاست.80
پيامبر (ص) با آنان رفتاري نيكو همراه با سازش و گذشت و مهر داشت.81 امامان(ع) هميشه به سيره عملي پيامبر (ص) و امام علي (ع) در حسن معاشرت با غيرمسلمانان, استشهاد مي جستند.82
امام كاظم (ع) اجازه دادند كه مسلمان اگر نيازمند به غيرمسلمان شد برايش دعا كند. امام صادق (ع) و يارانش نيز با غيرمسلمانان همنشيني داشتند. از وصيّت هاي امام باقر (ع) اين بود كه: (اگر فردي يهودي با تو همنشين شد با او به طور نيكو همنشيني كن.)83
از زيباترين نمونه هاي همنشيني خوب اين كه امام علي (ع) با يك ذمّي در راهي همراه شد, وقتي كه ذمي خواست از حضرت جدا شود و به راهي ديگر برود, امام (ع) پيش از جدايي مقداري او را بدرقه كرد, ذمّي به امام گفت: چرا از راه خود منحرف شدي و با من آمدي? امام فرمود: اين از كمال همنشيني نيكو است كه انسان رفيق همراه خودش را به هنگام جدايي قدري بدرقه كند و پيامبر ما چنين دستور داده است.
ذمّي گفت: (قطعاً كساني كه از آن پيامبر پيروي كرده اند تنها به دليل اين رفتار كريمانه اش بوده است….)84
اين خوش رفتاري مسلمانان باعث شد كه غيرمسلمانان در بسياري از حادثه ها ياور مسلمانان شوند; به طوري كه در سال هاي نخست اسلام, اهل ذمه از شهرهاي شام جاسوساني گسيل مي داشتند تا مسلمانان را از خبرهاي دشمنان اسلام آگاه كنند.85
خلاصه, غير مسلمانان هميشه با امنيّت و آرامش در مركز اسلام و در سايه تعاليم انساني آن زندگي مي كردند نه ستم مي ديدند و نه فشاري احساس مي كردند. كرامت و آزادي شان محفوظ بود. و امروزه نيز آنان در سايه جمهوري اسلامي ايران, جان و آبرو و املاكشان محفوظ و محترم است و از آزادي عقيده و برپايي شعائر ويژه خود بهره مندند. آنان نمايندگاني در مجلس شوراي اسلامي دارند. حق كار و تجارت و بازرگاني به طور كامل براي آنان وجود دارد و برخي از آنان تجّار بزرگي در ايران هستند. در سايه اين امنيت و آزادي است كه آنان زندگي در ايران را بر زندگي در كشورهاي غير اسلامي ترجيح مي دهند.
10 . ابن سعد, الطبقات الكبري(بيروت, دار صادر, 1405هـ.) ج 1, ص 266.
1. احزاب (33) آيه 45 .
12 . ابن كثير, السيرة النبويّة (بيروت, دار احياء التراث, 1383هـ.) ج 4, ص 604.
13 . امام خميني, تحرير الوسيلة (چاپ چهارم: قم, انتشارات اسماعيليان 1410هـ.) ج 2, ص 498.
14 . همان, ج 2, ص 499.
15 . نحل (16) آيه 125 .
16 . آل عمران (3) آيه 64 .
17 . همان, آيه 65 .
18 . بقره (2) آيه 135 .
19 . ابن هشام, السيرة النبويّة, ج 2, ص 196.
11 . ابن اثير, الكامل في التاريخ (بيروت, دار صادر, 1402هـ.) ج 2, ص 293.
20 . همان, ج 2, ص 202.
21 . بقره (2) آيه 135.
22 . ابن هشام, همان, ج 2, ص 198.
23 . همان, ج 2, ص 207 و 209.
24 . دخائر العقبي, ص 80 و المهذب في فقه الامام الشافعي, ج 2, ص 251.
25 . نهج البلاغه, ص 531, تحقيق: صبحي صالح.
26 . السهيلي, الروض الانف (بيروت, دار احياء التراث, 1412هـ.) ج 4, ص 354.
27 . تحرير الوسيله, ج 2, ص 507 .
28 . الماوردي, الاحكام السلطانيّة, ص 145و فقه الامام الصادق, ج 2, ص 269.
29 . سيد امير علي, روح الاسلام (بيروت, دار العلم, 1977م.) ص 265.
2 . انبياء (21) آيه 107 .
3 . آل عمران (3) آيه 96 .
30 . طوسي, الاستبصار (تهران, دارالكتب, 1390هـ.) ج 4, ص 189.
31 . ابن هشام, السيرة النبويّة, ج 2, ص 223, 224.
32 . مسند احمد بن حنبل (بيروت, دار احياء التراث, 1414هـ.) ج 7, ص 40.
33 . شهيد اول, غاية المراد (قم, مركز الابحاث, 1414هـ.) ج 1, ص 499.
34 . النهاية, ص 711 و المهذّب في فقه الامام الشافعي, ج 2, ص 256.
35 . تحرير الوسيلة, ج 2, ص 64.
36 . المبسوط, ج 6, ص 182 و الكافي في الفقه, ص 375.
37 . تحرير الوسيلة, ج 2, ص 504.
38 . شيخ صدوق, من لايحضره الفقيه(چاپ دوم: قم, جماعة المدرسين, 1404هـ.) ج 4, ص 124.
39 . بيهقي, السنن الكبري (بيروت, دار المعرفة, 1356هـ.) ج 9, ص 205.
40 . ابن كثير, السيرة النبويّة, ج 4, ص 29.
41 . الطبقات الكبري, ج 1, ص 209.
42 . نهج البلاغه, ص 427.
43 . همان, ص 70.
44 . تحف العقول, ص 118.
4 . بقره (2) آيه 256 .
45 . تحرير الوسيله, ج 2, ص 501, 502.
46 . نساء (4) آيه 58.
47 . مائِده (5) آيه 8.
48 . ابن هشام, السيرة النبويّة, ج 2, ص 207.
49 . من لايحضره الفقيه, ج 4, ص 99.
50 . الروض الانف, ج 5, ص 21.
51 . تحف العقول, ص 118.
52 . همان, ص 195, 196.
53 . مالك بن انس, الموطأ(بيروت, داراحياء التراث [بي تا]) ج 2, ص 719 .
54 . مختصر تاريخ دمشق, ج 10, ص 296.
55 . مائده (5) آيه 42.
56 . همان, آيه 63و44 .
57 . همان, آيه 47.
58 . الروض الانف, ج 4, ص 369.
59 . وسائل الشيعة, ج 28, ص 152.
5 . غاشيه (88)آيه 8 .
6 . يونس (10) آيه 99 .
69 . ابوعبيد, الاموال (بيروت, دار الكتب الاسلامية, 1406هـ.) ص 65.
60 . كافي, ج 7, ص 309.
61 . مفيد, المقنعة, ص 723, 739, 779, 786 .
62 . تحرير الوسيلة, ج 2, ص 264,409, 519, 559.
63 . النّهاية, ص 749 و الكافي في الفقه, ص 395.
64 . الكافي في الفقه, ص 249; الوسيلة الي نيل الفضيلة, 205; المحرر في الفقه, ج 2, ص 184 و تحرير الاحكام, ص 252.
65 . تحرير الوسيلة, ج 2, ص 499.
66 . شرايع الاسلام, ج 4, ص 286.
67 . الخراج, ص 256.
68 . آدم متز, الحضارة الاسلامية (القاهره, 1967 م.) ج 1, ص 105.
70 . همان, ص 605.
71 . تهذيب الاحكام, ج 6, ص 293.
72 . كافي, ج 4, ص 14.
73 . تحرير الوسيلة, ج 1, ص 552 و 557.
74 . الامّ, ج 5, ص 55; سنّت الدارمي, ج 2, ص 427 و الاموال, ص 605.
75 . الكافي, ج 5, ص 435, 436; ج7,ص 240; ج 4, ص 109.
76 . المقنعة, ص 653, 681, 688 .
77 . تحرير الوسيلة, ج 2, ص 56, 91, 71, 364, 507.
7 . ابن هشام, السيرة النبويّة (بيروت دار احياء التراث [بي تا]) ج2, ص147.
78 . شافعي, المهذب في الفقه, ج 2, ص 292.
79 . صحيح مسلم, ج 2, ص 661.
80 . كافي, ج 2, ص 670.
81 . همان, ص 650.
82 . همان, ص 656.
83 . امالي مفيد, ص 185.
84 . كافي, ج 2, ص 670.
85 . الخراج, ص 139.
8 . همان, ج2, ص217.
9 . همان, ج2,ص 200.