بازار
واژه بازار كه ريشه ايرانى باستانى دارد، به معناى جايگاه داد و ستد است.[24] اين واژه با گونههاى مختلف در گويشهاى محلى ايران و زبانهاى پيرامونى حضور داشته[25] و از يك سو به عربى، تركى عثمانى و انگليسى و از سوى ديگر به سرزمينهاى هند راه يافته است.[26] «سُوق» معادل عربى آن، اسم مصدر از «سَوْق» به معناى راندن و حركت دادن به پيش است[27] و در وجه اين نامگذارى گفته شده كه كالاها براى خريد و فروش به بازار سَوْق داده مىشوند.[28]برخى نيز احتمال دادهاند اين كلمه از آرامى وارد عربى شده باشد.[29]بازارهاى سنتى غالباً از دو راسته دكانهاى بسيار تشكيل شده كه سقفى آن دو را به يكديگر مىپيوندد.[30] اجزاى گوناگون بازارها عبارت بودند از راستهها به عنوان اصلىترين عنصر كه از تقاطع آنها چار سو (چهار سوق) پديد مىآمد، رسته (محل استقرار صنف)، دالان، سرا(خان يا تجارتخانه)، خانبار (كالنبار) به عنوان محل انبار يا پردازش كالا، تيم يا تيمچه به عنوان محل كار صنعتكاران ظريفكار و دكانهاى مختلف كه هر دسته از آنها به عرضه كالاى معينى مىپرداختند. در كنار اين عناصر مسجد، حمام، قهوهخانه، خوراكپزخانه و واحدهاى فرهنگى يا خدماتى وجود داشت.[31]
بازار در اصطلاح علم اقتصاد معنايى وسيعتر از جايگاه داد و ستد دارد و به هرگونه فرايند يا ترتيباتى گفته مىشود كه با رويارويى تقاضا و عرضه، قيمت و مقدار كالا با هم سازگارى مىيابند.[32] در مدخل بازار به چارچوبهاى محيطى تجارت و بيشتر از منظرى تاريخى پرداخته خواهد شد و مباحث مربوط به خريد و فروش و گونهها و احكام آن كه صبغهاى فقهى دارد به مدخل تجارت واگذاشته مىشود.
واژه «سوق» تنها دوبار آن هم به صورت جمع در قرآن به كار رفته (فرقان/25، 7، 20) و در آياتىنيز از نقدينگى (كهف/18،19) و خريد و فروش (يوسف/12،20 ـ 21) در ميان اقوام پيشين ياد شده كه نشان سابقه تاريخى بازار است، با اين حال فرهنگ بازار و بازرگانى در شبه جزيره، در قرآن بازتاب گستردهاى يافته است؛ در دستهاى از آيات به مجموعهاى از دستورات اخلاقى ـ فقهى مانند پرهيز از معاملات ربوى و كمفروشى (بقره/2،275؛ مطفّفين/83،1) و ثبت دقيق معاملات (بقره/2،282) اشاره شده كه در مواردى ناظر به وضعيت بازارهاى عرب قبل از اسلام بوده است. اين آيات از يك سو عادات ناپسند در اين بازارها را نكوهش كرده و از سوى ديگر ـ در كنار آموزههاى ديگر قرآنى مانند تقديم عبادت بر تجارت ـ احياناً در شكل دهى بازارهاى اسلامى و ايجاد فرهنگ خاصى بين بازاريان تأثير ويژه داشته است. در دسته ديگرى از آيات، مفاهيم اقتصادى بازار براى تقويت معنويت و تغيير روحيه سودجويانه جاهلى به كار گرفته شده است. خداوند در اين آيات با توسعه معنايى اين مفاهيم، مخاطبان را به سود و زيان اخروى انسانها كه از چشم آنان پنهان مانده بود توجه مىدهد. براى نمونه، مؤمنان با فدا كردن جانها و اموال خود در جهاد، بهشت و حيات اخروى را نصيب خود مىكنند. (توبه/9،111؛ صفّ/61، 11) در همين راستا از فرهنگ بازارى و بازرگانى در شبه جزيره براى تمثيل مفاهيم معنوى و محسوس كردن آنها فراوان استفاده شده است: تجارت* گمراهى به هدايت (بقره/2، 16)، دنيا به آخرت (بقره/2، 86)، كفر به ايمان (آل عمران/3، 177) و آيات الهى در برابر بهايى اندك. (توبه/ 9، 9)
بازارهاى جاهلى:
موقعيت جغرافيايى و سياسى عربستان زمينه روابط بازرگانى گستردهاى را با محيطهاى اطراف فراهم آورده بود.[33] روابط تجارى عربهاى شبه جزيره باعث برپايى بازارهايى مىشد كه عمدتاً بر دو نوع بودند: بازارهاى ثابت در شهرها و روستاها كه در تمام ايام سال فعال بودند، و بازارهاى موسمى كه در فصل معينى از سال تشكيل مىشدند و مردم از دور و نزديك به آنجا مىآمدند و همين كه از اين بازار فارغ مىشدند به بازار ديگرى مىرفتند.[34] دَوْمَة الجَنْدَل، عَمّان، مَشقَر، عَون أبن، حَضرَموت، ذِىالمَجاز، مَجنّه، عُكاظ، حَباشه، صَحار، بدر، بَنىقَينُقاع از مهمترين بازارهاى موسمى اعراب بودند كه غالباً در يكى از ماههاى حرام تشكيل مىشدند[35] و طبق آيين اعراب جاهلى، مردم در اين بازارها از تعرض به جان و مال خود مصون بودند.[36] برقرارى ماههاى حرام كه ضمن آن همه دشمنيها كنار گذاشته مىشد، احتمالاً براى اين بود كه رفت و آمد به اين بازارهاى موسمى تا حد امكان آسان شود.[37] اين سنت در اسلام مورد تأييد قرار گرفته و با شرايط و قواعد نسبتاً متفاوت در قرآن به عنوان فرمان الهى، از آن تعبير شده است.(توبه/9، 5)بازار عكاظ از مهمترين بازارهاى عرب جاهلى بود و ميان طائف و نخله و در فاصله سه شب از مكه واقع مىشد[38] و هنگامى كه عربها قصد حج داشتند از اول ذيقعده تا بيستم در آن اقامت مىكردند. سپس به مكه رفته، مراسم حج به جا مىآوردند.[39] اهميت عكاظ تنها به لحاظ كاركرد تجارى آن نبود، بلكه از جهت سياسى و ادبى نيز مطرح بوده است. بزرگترين شاعران و خطيبان عرب مانند نابغه ذبيانى، اعشى، خنساء و حسان با بهترين سرودههايشان به عكاظ مىآمدند[40] و به فخرفروشى و مشاعره مىپرداختند، چنانكه مفهوم «تعاكظ» به معناى مفاخره و هماوردجويى زبانى، منشأ اين نامگذارى شمرده شده است.[41] «مُعَلّقات سبع» نيز به لحاظ جايگاه ادبى عكاظ و حضور شاعران قبايل گوناگون در آن آويخته شده بود[42]، با اين حال، ظهور اسلام و نكوهش شديد فخرفروشيهاى جاهلى (لقمان/31، 18؛ حديد/57، 23؛ تكاثر/ 102، 1 ـ 2) باعث برچيده شدن سنت مشاعره در عكاظ شد.[43]
سران همه قبايل و شمار فراوانى از تاجران در عكاظ شركت مىكردند و قريش به سبب منافع اقتصادى كه در موسم حج از حضور ايشان، نصيبشان مىشد، تمام توان خود را در تهيه آب، خوراك، استراحتگاه و پشتيبانى و حمايت لازم براى آنها به كار مىگرفتند تا شمار بيشترى از اعراب را به عكاظ جذب كنند. در اين زمان نيز با آنها ارتباطهاى صميمانهاى برقرار مىكردند تا كاروانهاى تجاريشان از امنيت برخوردار باشند.[44] در سوره قريش به امنيت سفرهاى تجارى تابستانه و زمستانه آنان اشاره شده كه برخى امنيت كاروانهاى ايشان در برابر غارتهاى اعراب متجاوز را بر اثر حرمت قريش نزد آنها به سبب سكونت در حرم الهى دانستهاند.[45]
گردهمايى گروههاى مختلف در اين بازارها، افراد فراوانى را از مكانهاى دوردست در جستوجو يا ترويج عقيدهاى به اين بازارها مىكشاند.[46] امنيت بازارها، اجتماع تعداد زيادى از اعراب و حضور رؤساى قبايل، سنت شعرخوانى و رقابتهاى بلاغى و ... زمينه مناسبى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)ايجاد مىكرد تا به تبليغ اسلام و انتشار آيات بليغ قرآنى بپردازد، چنانكه 7 سال در بازار عكاظ و مَجَنّه و ذىالمجاز به دعوت به اسلام مىپرداخت. در آيه7 فرقان/25 نيز از راه رفتن پيامبر در بازارها سخن رفته كه مىتواند به فعاليتهاى پيامبر در بازارهاى عرب اشاره داشته باشد، گرچه مفسران آن را در جهت تجارت و تهيه آذوقه تفسير كردهاند.[47] مشركان گمان مىكردند انسانى عادى كه غذا مىخورد و در بازار راه مىرود، نمىتواند با غيب در ارتباط باشد و با طرح اين پندار، قصد خردهگيرى بر پيامبر و انكار نبوتش را داشتند كه در آيه 20 فرقان/ 25 در پاسخ به ايشان بيان مىشود كه همه پيامبران غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند[48]: «و ما اَرسَلنا قَبلَكَ مِنَ المُرسَلينَ اِلاّ اِنَّهُم لَيَأكُلونَ الطَّعامَ و يَمشونَ فِىالاَسواقِ» .
بازار عكاظ داراى كاركردى دينى نيز بود و مكانى مقدس به شمار مىرفت[49] و نمادهاى دينى عرب مانند انصاب* در اين بازار قرار داشت.[50] «نُصُب» و «انصاب» در آيات 3 و 90 مائده/ 5 به سنگهايى تفسير شده كه مورد احترام و پرستش عربها بوده و براى آنها قربانى مىكردند.[51] با ظهور اسلام و از بين رفتن بتپرستى، تقدس مكه بر عكاظ سايه افكند و كاركرد مذهبى آن كم رنگ شد. گروهى بر اين عقيدهاند كه همه بازارهاى جاهلى در ابتدا مكانهايى مقدس بوده و بتهايى در آنها وجود داشته و قبايل گوناگون براى عبادت به آنجا مىآمدهاند و اندك اندك به بازار خريد و فروش تبديل شدهاند.[52]
برخى از قراردادهاى داد و ستدى كه در زمان جاهليت صورت مىگرفت يا چون خلابه نوعى كلاهبردارى بوده يا مانند بيع الحصاة، منابذه، مزاينه، ملامسه، مزابنه و سُرار، بيع مجهول و زيانبار بوده كه اسلام آنها را باطل شمرده است.[53] در آيه282 بقره/2 نيز تأكيد فراوانى بر نگاشتن و شاهد گرفتن بر خرد و كلان معاملات قرضى شده است كه آن را به معناى وجوب دانستهاند[54] و در مورد معاملات نقدى تنها بر لزوم شاهد گرفتن اكتفا شده كه آن را به معناى استحباب گرفتهاند[55]؛ همچنين تعابير عامى مانند نهى از بَخْس (بقره/2،282؛ اعراف/7،85؛ هود/11، 85؛ ...)، تطفيف (مطفّفين/83،1)، تصرف باطل (بقره/ 2، 188؛ نساء/ 4، 29؛ ...) و تصرف بدون رضايت (نساء/4،29) در اموال ديگران، به حرمت اين نوع داد و ستدها اشاره دارد. انواع گوناگونى از بيعهاى ربوى نيز در اين بازارها رواج داشت[56] كه با ظهور اسلام و فراگيرى آن منسوخ شد. تجارت با كنيزان و اجبار آنها به خودفروشى در بازارهاى جاهلى از ديگر مواردى بود كه با ظهور اسلام و نزول آيه33 نور /24 از بين رفت.[57]
قرآن جداى از محدوديتهاى داد و ستدى، جهت تعديل حسّ دنياگرايى افراطى عربها كه با ديدن تجارت يا بازيچهاى پراكنده شده، پيامبرشان را وا مىگذاشتند (جمعه/62،11)، نوع ديگرى از تجارت در بازارى ديگر ارائه مىدهد؛ به اين ترتيب كه خداوند در برابر خريد جانها و اموال مسلمانان، بهشت را نصيبشان خواهد كرد (توبه/9،111)؛ همچنين مردانى توصيف مىشوند كه هيچ تجارت و معاملهاى آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمىدارد. (نور/24، 37) در احاديث نبوى نيز بازار، بدترين و مبغوضترين مكان شهر نزد خداوند[58] و نبردگاه شيطان[59] خوانده شده است.[60] البته اين معانى ناظر به جنبههاى افراطى و گونههاى مخرّب و ضد اخلاق و متمايل به تفاخر و تكاثر و مالاندوزى و تصرف باطل در اموال ديگران است و گرنه احاديث زيادى مؤمنان را به تجارت و كسب و كار تشويق و خريد و فروش را مايه عزت مؤمن قلمداد كرده است.[61] پيامبر نيز در جوانى به تجارت مشغول بوده[62] و در قرآن از تجارت و كسب روزى حلال به طلب فضل الهى تعبير شده است[63] (بقره/2، 198)، با اين حال عربهاى مسلمان در ابتدا از ترس گناه دست از تجارت در ايام حج بازداشتند و اين امر از رونق بازارهايى چون عكاظ و ذوالمجاز كاست.[64] با نزول آيه 198 بقره/2 به مسلمانان اجازه داده شد كه حتى در روز عرفه كه اعراب جاهلى در آن خريد و فروش نمىكردند، به تجارت بپردازند[65]؛ ولى اين امر باعث رونق مجدد بازار عكاظ نشد.[66] سپس به تدريج باامنشدن سراسر شبه جزيره در طول سال و اهميت يافتن مدينه با هجرت پيامبر و استقرار خلفا در آن و تغيير شكل زندگى از روش قبيلهاى به شهرنشينى، عكاظ اهميت پيشين خود را از دست داد[67] و در سال 129 هجرى قمرى بهطور كامل متروك شد[68]، با اين حال بازارهاى شهرى بسيارى از خصوصيات روزگار گذشته را نگه داشت كه براى نمونه مىتوان از بازار «مِرْبَد» در بصره ياد كرد. اين بازار از نخستين و پرآوازهترين و تاريخىترين بازارهاى اسلامى بود كه هم حيات عرب جاهلى و هم جلوههاى آغازين تمدن اسلامى را در خود منعكس ساخته بود.[69]
چارچوب اقتصادى بازار در قرآن:
دستورات اخلاقى و قواعد خريد و فروش خاصى در قرآن و حديث ارائه شده كه نظام بازار متفاوتى را پديد آورده است.[70] حرمت بيع ربوى بهطور مطلق (بقره/2، 275 ـ 279) الگوهاى متفاوتى را براى بهرهورى سرمايه در بازار اسلامى مانند تجارت و داد و ستد بدون ربا، شركت و مضاربه[71]، اجاره[72]، كارهاى توليدى همچون ماهيگيرى و غواصى (فاطر/ 35، 12) و... مطرح ساخته است. ديگر قواعد فعاليت در بازار اسلامى عبارتاند از: سفارش به رعايت عدالت (نحل/16، 90)، تمام گذاشتن پيمانه (اعراف/7، 85؛ هود/11، 85)، نهى از كمفروشى (مطفّفين/ 83، 1)، ممنوعيت كلاهبردارى، دزدى، رشوهگيرى و غصب تحت عنوان «بَخْس» [73]، نكوهش «سُحْت» به عنوان هرگونه درآمد حرام[74] كه مفسران آن را به درآمد حاصل از فروش سگ و خوك و شراب، رشوهگيرى و ... تفسير كردهاند.[75] در اين ميان آيه 29نساء/ 4 بازتاب وسيعى در فقه اسلامى داشته است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبـطِـلِ اِلاّ اَن تَكونَ تِجـرَةً عَن تَراض مِنكُم» . اين آيه فرد مسلمان را از خريد و فروشى باز مىدارد كه در آن رضايت طرفين نباشد؛ همچنين نشان مىدهد كه قيمت در بازار اسلامى بايد به گونهاى عادلانه تعيين شود كه نه به فروشنده اجحاف شود و نه به خريدار. به اين مفهوم در احاديث نيز اشاره شدهاست.[76] برخى با استناد به اين آيه و نهىپيامبر از قانونگذارى در قيمت، به عدم قيمتگذارى قهرى بر كالاها حكم دادهاند.[77] درواقع يكى از ويژگيهاى بارز بازارهاى مشهور و آغازين اسلامى همين امر بوده است، بهطورى كه نرخگذارى كالا به شكل متعارف در سازوكار معاملات بازار انجام مىگرفت كه بازاريان مقيم شهرها با توجه به آگاهى آنها از اوضاع اقتصادى و اجتماعى شهر در آن نقش تأثيرگذارى داشتند.[78]انسان مسلمان با رعايت اين ضوابط اخلاقى و انجام واجبات و ترك محرمات، رعايت عدالت با همگان و پرهيز از ستم، استفاده بهينه از منابع در جهت دورى از اسراف و آسيب رسانى به ديگران و همچنين آغاز به فعاليت و توليد در حرفههايى كه نظام جامعه اسلامى بر آن استوار است، مىتواند به رقابتى سالم در بازار اسلامى بپردازد؛ اما وضعيت آرمانى بازار از ديدگاه قرآن زمانى حاصل مىشود كه «تعاون» به عنوان اصلى رفتارى در آن نهادينه شده باشد. مؤمنان در قرآن برادران همديگر (حجرات/49، 10) و چونان پيكرى واحد (صفّ/61، 4) قلمداد شده و به هميارى و تعاون بر اساس «برّ و تقوا» امر شدهاند: «و تَعاونوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى ولا تَعاونوا عَلَى الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب» . (مائده/5،2) تشويق و تأكيد فراوان بر بخشش و كمك به ديگران تحت عنوان انفاق (بقره/2، 262، 265، 274؛ سبأ/ 34، 39؛ حديد/ 57، 7، 10؛ ...)، صدقه (نساء/4، 114؛ يوسف/12، 88؛ احزاب/33، 35؛ حديد/57، 18؛ ...) و قرضالحسنه (بقره/2، 245؛ مائده/5،12؛ حديد/57،18؛ تغابن/ 64، 17؛ مزمّل/72، 2) نيزدر ساختار اقتصادى بازار اسلامى حائز اهميتاست.
بازتاب تعاليم قرآن در بازارهاى اسلامى:
بازار از عناصر اصلى شهرهاى اسلامى بوده است[79]، به نوعى كه بسيارى از شهرهاى اسلامى در اصل بر اثر وجود بازار و شكلگيرى محلات شهرى به دور آن پديد آمدهاند[80] و بسيارى از فقهاى مسلمان، بازار را از مشخصههاى شهر اسلامى دانستهاند.[81] بازارهاى اسلامى در تعامل تنگاتنگ با تعاليم قرآنى قرار گرفته و هويت فرهنگى ويژهاى را تشكيل دادهاند. مسجد جامع به سبب تقدم وظايف مذهبى مسلمانان و بازار به عنوان مركز معيشت و فعاليتهاى صنفى، مجموعهاى را تشكيل مىدادند كه در هسته مركزى بسيارى از شهرهاى اسلامى قرار داشت[82]؛ براى نمونه مسجد جامع بصره، كوفه و سامراء كه از اولين و بزرگترين شهرهاى اسلامى بودند، در ميانه بازار قرار داشتند.[83] اين واقعيت بىتأثر از آموزههاى قرآنى در مورد اهميت و تقديم عبادت و از جهتى ديگر، تشويق و تحريض به كسب حلال و توسعه رزق در فرهنگ اسلامى نيست. در اين ميان آيات 9 ـ 10 جمعه/ 62 تصوير واضح و جامعى از نحوه رفتار يك فردمسلمان در مورد كار و عبادت ارائه مىدهد. دراين آيات، مؤمنان سفارش شدهاند كه هنگام برپايى نماز جمعه از داد و ستد دست بردارند و بهسوى ذكر خداوند بشتابند: «اِذا نودىَ لِلصَّلوةِ مِن يَومِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا اِلى ذِكرِ اللّهِ وذَرُواالبَيعَ...» و چون نماز تمام شد، با دادوستد[84]، فضل خداوند را بجويند: «فَاِذا قُضِيَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِروا فِى الاَرضِ وابتَغوا مِن فَضلِاللّهِ...» . در آيات ديگرى از بىارزشى دنيا (يونس/10، 24؛ رعد/13، 26؛ قصص/28، 60)، پرهيز از زراندوزى (توبه/ 9، 34) و دنياگرايى (يونس/10، 7 ـ 8)، فراموش نكردن ياد خدا و برپايى نماز به سبب اشتغال به داد و ستد (نور/24،37) سخن رفته كه همجوارى مسجد و بازار را مىطلبد؛ همچنين اين آموزهها، گرايش به تصوف و دستگاه فتوت و طريقه جوانمردان را در بازاريان تقويت مىكرد؛ به صورتى كه بسيارى از پيشه وران از متصوفه بودند.[85]جداى از مركزيت بازارها و مجاورت آنها با مساجد جامع در شهرهاى اسلامى كه آنها را متمايز مىساخت، نظام بهرهورى سرمايه نيز در بازارهاى اسلامى از معاملات ربوى به مشاركت در توليد تفاوت يافت. حرمت ربا در قرآن و نكوهش شديد رباخواران (بقره/ 2، 275 ـ279) باعث شد مسلمانان از سود تضمينى وامهاى بهرهدار صرف نظر كرده، با معاملات مضاربه در امور تجارى و مزارعه و مساقات در امور كشاورزى، وارد چرخه توليد و عرضه شوند و در سود و زيان اين فعاليتها سهيم گردند؛ همچنين گاه سرمايهدار بازارى خود مديريت فعاليت اقتصادى را بر عهده مىگرفت و افرادى را بر اين امر مىگماشت كه گاه غلامان وى يا افرادى آزاد و قابل اعتماد بودند كه به عنوان اجير و وكيل استخدام مىشدند.[86]
فرمان فراگير امر به معروف و نهى از منكر (آلعمران/3،104)، و نيز موارد جزئى مانند نهىاز بَخْس (هود/11، 85) و تطفيف (مطفّفين/83،1) و تصرف باطل و بدون رضايت در اموال ديگران (نساء/ 4، 29) و به خصوص حرمت ربا (بقره/2،275) و ... باعث شد نهاد حسبه و نظارت در بازار اسلامى چه از سوى حكومت و چه بهدست عواملى از درون بازار شكل گيرد. انتصاب سعدبن سعيدبن العاص بر بازار مكه از سوى پيامبر به عنوان «عامل السوق» [87]، نظارت خليفهدوم بر بازارها و رسيدگى به وضع بازاريان و داورى ميان آنها[88] و نظارت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و سفارش پيوسته بازاريان به تقوا و اخذ حق و اعطاى آن[89] در اين راستا بوده است. اين عنوان دردوران امويان نيز وجود داشته[90]؛ ولى در روزگار عباسى و در زمانى نزديك به دوره خلافت مأمون به «مُحْتَسِب» تغيير يافت. اختيارات متولى حسبه بسيار گستردهتر از عاملالسوق بود[91] كه برخورد با معاملات ربوى از وظايف اصلى او بهشمار مىرفت.[92]
منابع
اخبار مكة و ما جاء فيها منالآثار؛ از شار تا شهر؛ اساس اشتقاق فارسى؛ اسواق العرب فى الجاهليه؛ اصناف در عصرعباسى؛ الاغانى؛ اقتصاد؛ بازارهاى ايرانى؛ تاريخ الادب العربى (العصر الجاهلى)؛ تاريخ الامم والملوك، طبرى؛ تاريخ تمدن؛ تاريخ تمدن اسلام و عرب؛ تاريخ اليعقوبى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسيرعبدالرزاق؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ التفسير الكبير؛ تهذيب الاحكام؛ جامع البيان عن تأويل آىالقرآن؛ الحضارة الاسلامية فىالقرن الرابع الهجرى؛ الدرالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ الرسالة القشيرى؛ سنن النسائى؛ سير اعلام النبلاء؛ شهرهاى عربى اسلامى؛ صحيح البخارى؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى؛ الطبقات الكبرى؛ فرهنگ علوم اجتماعى؛ فضائل الصحابه؛ فقه القرآن، راوندى؛ الكامل فى التاريخ؛ كتاب الخلاف؛ لسانالعرب؛ لغت نامه؛ المبسوط فى فقه الاماميه؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المدخل؛ مدينه اسلامى؛ مسند احمدبن حنبل؛ معجمالبلدان؛ معجم ما استعجم من اسماءالبلاد والمواضع؛ المفصل فى تاريخالعرب قبل الاسلام؛ منظومه درخت آرسوريك؛ من لايحضره الفقيه؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ النكتوالعيون، ماوردى؛ نهجالبلاغه؛ نهجالحق و كشفالصدق؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد؛ وسائلالشيعه.Britannica.
Encyclopedia of Islam.
Encyclopedia of Islam.
محمد جواد معمورى
[24]. اساس اشتقاق فارسى، ج1، ص219، 302، 558.
[25]. منظومه درخت آرسوريك، ص76ـ77، 104؛ اساس اشتقاق فارسى، ج1، ص219.
[26]. Britannica : Bazzar.
[27]. التحقيق، ج6، ص271، «سوق».
[28]. لسان العرب، ج6، ص435؛ التحقيق، ج6، ص273، «سوق».
[29]. واژههاىدخيل، ص274؛ .Encyclopedia of Islam :Sدk
[30]. لغتنامه، ج3، ص3521، «بازار».
[31]. از شار تا شهر، ص46ـ47.
[32]. فرهنگ علوم اجتماعى؛ ص212ـ213؛ اقتصاد، ج1، ص80.
[33]. المفصل، ج7، ص232، 237؛ تاريخ الادب العربى، ص26ـ28؛ اسواق العرب، ص37.
[34]. تاريخ تمدن اسلام، ج11، ص623 ـ 626؛ لغتنامه، ج3، ص3521، «بازار».
[35]. تاريخ يعقوبى، ج1، ص270ـ271؛ الكامل، ج1، ص590؛ المفصل، ج7، ص365ـ386.
[36]. تاريخ يعقوبى، ج1، ص270.
[37]. واژههاى دخيل، ص274؛ .Encyclopedia of Islam Sدk
[38]. معجمالبلدان، ج4، ص142.
[39]. تاريخ تمدن، ج3، ص43.
[40]. الاغانى، ج9، ص127، 383؛ ج11، ص8؛ معجم البلدان، ج4، ص142.
[41]. لسان العرب، ج9، ص340، «عكظ».
[42]. المفصل، ج7، ص377، 385.
[43]. همان، ص378.
[44]. همان، ص379.
[45]. تفسير ابنكثير، ج4، ص592.
[46]. المفصل، ج7، ص383.
[47]. الدرالمنثور، ج6، ص115؛ مجمعالبيان، ج7، ص253.
[48]. الميزان، ج15، ص193.
[49]. المفصل، ج7، ص382 ـ 383.
[50]. معجم ما استعجم، ج3، ص959.
[51]. التبيان، ج3، ص433؛ مجمعالبيان، ج3، ص244؛ الدرالمنثور، ج2، ص566.
[52]. المفصل، ج7، ص383.
[53]. همان، 387 ـ 399؛ اسواق العرب، ص239، 389.
[54]. التبيان، ج2، ص371؛ مجمعالبيان، ج2، ص683.
[55]. مجمع البيان، ج2، ص684.
[56]. المفصل، ج7، ص397 ـ 398.
[57]. همان، ص372.
[58]. صحيح مسلم، ج2، ص608.
[59]. من لايحضره الفقيه، ج3، ص199، ح3751.
[60]. مسنداحمد، ج5، ص36؛ ج1، ص475؛ صحيحمسلم، ج2، ص608؛ فضائل الصحابه، ج8، ص328، ش100.
[61]. ر.ك: تهذيب، ج7، ص3ـ25.
[62]. تاريخ طبرى، ج1، ص521.
[63]. جامع البيان، مج2، ج2، ص385.
[64]. تفسير عبدالرزاق، ج1، ص235؛ جامع البيان، مج2، ج2، ص386؛ صحيحالبخارى، ج3، ص960.
[65]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص386.
[66]. المفصل، ج7، ص385.
[67]. المفصل، ج7، ص385.
[68]. اخبار مكه، ص190.
[69]. اسواق العرب، ص393 به بعد.
[70]. من لايحضرهالفقيه، ج3، ص190ـ197؛ وسائلالشيعه، ج17، ص81.
[71]. فقه القرآن، ج2، ص65.
[72]. همان، ص63.
[73]. التفسير الكبير، ج14، ص174.
[74]. لسان العرب، ج6، ص186، «سحت».
[75]. تفسير ماوردى، ج2، ص40؛ مجمعالبيان، ج3، ص303.
[76]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[77]. سنن النسائى، ج7، ص255؛ نهج الحق، ص488.
[78]. الحضارة الاسلامية، ج2، ص370ـ371.
[79]. شهرهاى عربى اسلامى، ص221.
[80]. از شار تا شهر، ص46ـ47؛ ر.ك: مدينه اسلامى، ص238.
[81]. الخلاف، ج1، ص597.
[82]. از شار تا شهر، ص46؛ بازارهاى ايرانى، ص58ـ60؛ شهرهاى عربى اسلامى، ص194، 221ـ223.
[83]. اصناف در عصر عباسى، ص56ـ58.
[84]. جامع البيان، مج14، ج28، ص127ـ131؛ مجمعالبيان، ج10، ص434ـ435.
[85]. اصناف در عصر عباسى، ص36.
[86]. المبسوط، ج11، ص175؛ الرسالةالقشيريه، ص374؛ سير اعلام النبلاء، ج7، ص93.
[87]. اصناف در عصر عباسى، ص115.
[88]. تاريخ طبرى، ج2، ص559.
[89]. الطبقات، ج3، ص20.
[90]. تاريخ طبرى، ج4، ص218.
[91]. المدخل، ج1، ص157.
[92]. اصناف در عصر عباسى، ص118؛ .Encyclopedia of Islam: Hisba