اَجَل

پدیدآورمحمد ابوطالبی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 2

تاریخ انتشار1388/01/30

منبع مقاله

share 3668 بازدید

اَجَل: سرآمد زمانى يا تمام مدّت هر پديده، كار يا موجود

اجل در لغت به‌معناى «مدّت هر پديده»[1] و «انتهاى وقت»[2] آمده و در قرآن كريم، 56 بار در اين دو معنا به‌كار رفته است. كاربرد قرآنى اين واژه، در مواردى بدون هيچ قيدى (اعراف/7، 34 و‌...)، و گاهى همراه با اوصافى چون «مسمّى»، «قريب»، «معدود»، (انعام/6، 60; ابراهيم/14، 44 و هود/11، 104 و‌...)، و در 2 مورد، به‌صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه (عنكبوت/29، 5 و‌...) و در ساير موارد به‌صورت «مشتقّات اجل» آمده است. امورى كه قرآن كريم، اين واژه را درباره آن‌ها به‌كار برده است، عبارتند از:
انسان (انعام/6، 2 و 60; هود/11،3; ابراهيم/14، 10 و‌...)، امّت‌ها (يونس/10، 49; حجر/15، 5)، پديده‌هاى طبيعى (رعد/13، 2; لقمان/31، 29; روم/30، 8; احقاف/46، 3 و‌...)، جنين (حج/22،5)، دَين (بقره/2،282)، عقد اجاره (قصص/28، 28‌ـ‌29)، عدّه طلاق (بقره/2، 231 و‌...)، عدّه وفات (بقره/2، 234)، و منافع مناسك حج يا قربانى (حج/22، 33). اين امور در دو دسته امور حقيقى و اعتبارى قابل تقسيم‌اند.

اجل در امور حقيقى:

مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدّت معيّنى است كه خداوند در عالم تكوين براى موجودات حقيقى اعمّ از انسان‌ها، حيوانات، آسمان‌ها، زمين، خورشيد، ماه، فرشتگان و جنيان و‌... قرار داده است كه با فرا‌رسيدن و پايان يافتن آن، موجودات ياد‌شده منقرض مى‌شوند. امورى حقيقى كه قرآن، اجل را درباره آن‌ها به‌كار برده است، عبارتند از:

1. اجل انسان:

اجل درباره انسان به‌معناى مدّت عمر يا زمان پايان عمر آمده است و قرآن كريم از دو نوع اجل براى انسان ياد مى‌كند: يكى با قيد «مسمّى» و ديگرى بدون هيچ قيدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طين ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه‌...» (انعام/6،2). براساس ظاهر آيه، مقصود از هر دو، زمان پايان عمر* آدمى است، نه‌مدّت عمر او.[3]
در جوامع روايى شيعه، «اجل مسمّى» را به «اجل حتمى» كه غير قابل تغيير بوده و در شب‌قدر معيّن مى‌شود، تفسير و آيه شريفه «اِذا‌جاءَ اَجَلُهُم فَلايَستَـخرونَ ساعَةً و‌لا‌يَستَقدِمون» (يونس/10،‌49) را به آن ناظر دانسته‌اند و نيز «اجل غير مسمّى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغيير است، تفسير كرده‌اند.[4]
در منابع اسلامى از «اجل مسمّى» با تعابيرى چون اجل «محتوم»،[5] «قطعى»،[6] «مقضى»[7] و «طبيعى»[8]و از «اجل غير مسمّى» نيز با واژگانى مانند «معلّق»،[9] «موقوف»،[10] «اخترامى»،[11] و «مشروط»،[12] ياد‌شده است.
علامه طباطبايى با ضميمه كردن آيه «لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ * يَمحوا اللّهُ ما يَشاءُ و يُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتـب» (رعد/13، 38‌ـ‌39) به آيات اجل، نتيجه مى‌گيرد كه اجل مسمّى و حتمى همان است كه در «امّ‌الكتاب*» ثبت شده و به هيچ وجه تغيير نمى‌يابد و اجل غير مسمّى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغيير است. «امّ‌الكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مى‌شوند; به‌گونه‌اى كه قابل تخلّف نباشند; ولى «لوح محو* و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است; امّا از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل، نه تمام آن‌ها; چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثير بازمانند يا بدون برخورد با موانع، اين اسباب مؤثّر واقع شوند; بنابراين، هر انسانى اقتضا‌دارد به‌طور طبيعى مثلاً صد سال عمر كند. اين اجلى است كه در لوح محو و اثبات ثبت شده; امّا بر اثر اسباب و موانعى ممكن است پيش از انقضاى اين مدّت، مرگ انسان فرا رسد كه اين همان اجل اخترامى يا مرگ ناگهانى است و روشن‌است كه آن‌چه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمّى است كه ممكن است با عمر طبيعى موافق باشد يا نباشد. بديهى است در‌صورت دوم، اجل مسمّى و اجل اخترامى داراى يك مصداق خواهند بود.[13]
برخى از قرآن‌پژوهان، اين دو نوع اجل را از مصاديق قضا و قدر دانسته و نتيجه گرفته‌اند: اجلى‌كه قابل تغيير است، از مصاديق «تقدير» بوده كه به آن اجل معلّق (معلّق بر شرايط) مى‌گويند و اجلى كه حتمى و غير قابل تغيير است، از مصاديق «قضا» است كه همان مرحله حتميّت و غير قابل برگشت است.[14]
به گزارش فخر رازى،[15] مفسّران در تفسير دو‌اجل در آيه شريفه «هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طين ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه» (انعام/6، 2) اقوال ديگرى را نيز ذكر كرده‌اند:
اجل گذشتگان و اجل افراد باقى‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپايى قيامت، مدّت زندگى دنيايى و مدّت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقيمانده از عمر او، اجل اخترامى كه مرگ انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرا مى‌رسد و اجل طبيعى، (قول منسوب به حكيمان); امّا علامه‌طباطبايى اقوال پيشين را اقوالى ضعيف برشمرده است.[16]

عوامل تقديم و تأخير:

از آيات و روايات استفاده مى‌شود كه امور ذيل در تقديم و تأخير اجل مؤثرند:

الف. ايمان:

 «قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ يَدعوكُم لِيَغفِرَ لَكُم مِن ذُنوبِكُم و يُؤَخِّرَكُم اِلى اَجَل مُسَمًّى». (ابراهيم/14،10)
برخى مفسّران از اين آيه استفاده كرده‌اند كه نتيجه دنيايى ايمان به خدا و پيامبران، تأخير مرگ انسان تا زمان معيّن شده و تخلّف‌ناپذير (اجل‌مسمّى) است.[17]
برخى گفته‌اند: تأثير ايمان در افزايش عمر انسان از دو منظر قابل تبيين است.
اوّل، منظر الهى: تقدير الهى چنين است كه ايمان* را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبيعى: ايمان به خداوند و پيامبران و تقيد به حرام و حلال الهى و دستورهاى دينى، سبب افزايش امنيت فردى و اجتماعى و پيش‌گيرى از امراض و بيمارى‌ها و در نتيجه افزايش طول عمر آدمى خواهد شد.[18]

ب. عبادت و تقوا:

 «قالَ يقَومِ اِنّى لَكُم نَذيرٌ مُبين * اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطيعون * يَغفِرلَكُم مِن ذُنُوبِكُم و يُؤَخِّركُم اِلى اَجل مُسَمًّى‌...». (نوح/71، 2‌ـ‌4)
اين آيه تأخير مرگ تا اجلى معيّن را نتيجه عبادت خدا و تقوا و اطاعت رسول دانسته و اين خود دليل بر اين است كه انسان دو اجل دارد:[19] مسمّى و غير مسمّى كه اجل غير مسمّى قابل تغيير‌است.
افزون بر موارد پيش‌گفته در روايات نيز امور ديگرى مانند صدقه،[20] صله رحم،[21] روزه ماه‌شعبان،[22] زيارت امام حسين(عليه السلام)[23]، تخفيف دَين،[24] شكر فراوان،[25] قرائت سوره توحيد بعد از هر نماز[26] و‌... را عوامل طول عمر و تأخير اجل، و امورى مانند قطع رحم،[27] آلوده‌دامنى،[28] عقوق والدين،[29] ترك زيارت امام حسين(عليه السلام)[30]، دروغ‌گويى،[31] سوگند دروغ،[32] بستن راه مسلمانان،[33] ادّعاى امامت (به ناحق)[34] و‌... را عوامل تقديم اجل و كاهش عمر آدمى نام برده‌اند.

2. اجل مقتول:

درباره اجل مقتول اين پرسش مطرح است كه «شخص مقتول، اگر كشته‌نمى‌شد، به حيات طبيعى خود ادامه مى‌داد يا‌خير».
متكلّمان در پاسخ به اين سؤال، آراى گوناگونى ارائه كرده‌اند: پاسخ جبرگرايان به اين سؤال منفى است، و دليل آن را تخلّف از علم الهى دانسته‌اند. برخى از معتزله بغداد به‌طور قاطع پاسخ را مثبت مى‌دانند و براى بيان خود چنين استدلال كرده‌اند كه در غير اين صورت لازم مى‌آيد قصاص قاتل لازم نباشد [چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسيده و اگر قاتل هم او را نمى‌كشت، زنده‌نمى‌ماند]; ولى بيش‌تر متكلّمان پاسخ داده‌اند: امكان دارد زنده بماند و ممكن است بميرد. برخى از آنان مى‌گويند: اگر علم الهى به بقاى او تعلّق گرفته، اگر به‌وسيله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلّق رها شده و تا اجل مسمّى زنده خواهد ماند. گروه ديگرى از آنان مى‌گويند: اجل حقيقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مى‌شود; امّا در پاسخ اين اشكال كه اگر كشته‌نمى‌شد و به حيات خود ادامه مى‌داد، گفته‌اند: اشكال مذكور فرضى بيش نيست و اجل ديگرى كه در اين صورت براى مقتول تصوّر مى‌شود، تقديرى و فرضى است.[35]

3. اجل امّت‌ها:

قرآن كريم براى امّت‌ها نيز حيات و موت خاصّى قائل است. در آياتى از قرآن به أجل امّت‌ها اشاره شده است; از‌جمله: «لِكُلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلايَستَـخِرونَ ساعَةً ولايَستَقدِمون» (يونس/10، 49 و اعراف/7، 34)، و «ما‌تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها و‌ما‌يَستَـخِرون» (حجر/15،5 و مؤمنون/23، 43).
برخى انديشهوران از آيات پيشين براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد; زيرا به آن موت و حيات نسبت داده شده است;[36] بنابراين، اجل امّت‌ها را اجلى حقيقى دانسته‌اند.
برخى از قرآن‌پژوهان معاصر با ردّ ديدگاه پيشين بر اين باورند: حدّاكثر سخنى كه [درباره اجل امّت‌ها]مى‌توان گفت، اين است كه مرگ امّت به‌معناى از هم گسيختن نظام و شيرازه اجتماعى و سياسى آن امّت است، نه اين‌كه امّت، موجود و واحد حقيقى باشد كه همان‌گونه كه روزى به دنيا آمده است، روز ديگر نيز رخت بربندد و از‌ميان برود[37] كه در اين صورت، اجل امّت‌ها، اجلى حقيقى نخواهد بود.
مؤيّد اين بيان، كلام برخى مفسّران است كه از اجل امّت‌ها به «اجل معنوى» تعبير، و حيات امّت‌ها را به «عزّت»، و مرگ امّت‌ها را به «ذلّت» آن‌ها تفسير كرده و نتيجه گرفته كه امّت‌ها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دينى و تمسّك به اخلاق و فضايل به عزّت مى‌رسند و با روى‌گردانى از قوانين شرعى و دور شدن از فضايل اخلاقى و انتشار رذايل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلّت خواهند رسيد.[38]

4. اجل پديده‌هاى طبيعى:

قرآن كريم در آيات 8 روم/30، و 3 احقاف/46، به اجل آسمان‌ها و زمين و در آيات 2 رعد/13 و 29 لقمان/31 و 13 فاطر/35 و 5 زمر/39، به اجل خورشيد و ماه اشاره، و از آن با «اجل مسمّى» (وقت معين شده) تعبير كرده است.
آيات پيشين بيان‌گر اين مطلب است كه اين موجودات، دائم و سرمدى نبوده; بلكه در روز معينى كه نزد خداوند روشن است، آن‌ها نيز فانى و منقرض خواهند شد كه براساس آيات ديگر (تكوير/81، 1‌ـ‌3; انفطار/82، 1; انشقاق/84، 1‌ـ‌5) آن روز، روز قيامت خواهد بود.
آيه‌5 حج/22 «و‌نُقِرُّ فِى‌الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً» نيز زمان استقرار جنين در رحم مادر را مدتى مشخّص و از پيش تعيين شده مى‌داند.

اجل در امور اعتبارى:

مقصود از آن سرآمد زمانى و مدّت معينى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مى‌شود; خواه به‌صورت قوانينى باشد كه از سوى شارع وضع مى‌شود; مانند عدّه طلاق و وفات، و خواه از ناحيه انسان‌ها وضع شده و شارع مقدس آن را جايز شمرده باشد; مانند اجل دَين. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آن‌ها به‌كار برده، عبارتند از:

1. دَين:

يكى از موارد اجل اعتبارى، تعيين سرآمد معيّن براى دَين است كه براساس آيه‌282 بقره/2 مورد تأييد و امضاى شارع مقدّس قرار گرفته است.

2. اجاره:

تعيين اجل در عقد اجاره (اعمّ از اجير كردن شخصى براى انجام كارى يا اجاره* شيئ خاص مانند خانه يا منافعى از شىء معيّن ديگر) نيز براساس آيات قرآن و عموم روايت «المؤمنون عند شروطهم»[39] جايز است كه نمونه آن در قرآن كريم اجير شدن موسى(عليه السلام)براى شعيب به مدّت 8 يا 10 سال در برابر ازدواج با يكى از دختران او است (قصص/28، 28‌ـ‌29).

3. عدّه طلاق:

مورد ديگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آيات قرآن كريم از آن با تعبير «اجل» (بقره/2،231 و طلاق/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبير «عدّه» ياد‌شده است و آن، مدّت زمانى است كه زن مطلّقه پس از اجراى طلاق*، حقّ ازدواج با ديگرى را تا پايان آن ندارد. طول اين مدّت براساس آيه‌228 بقره «سه بار پاك شدن» و براى زنان يائسه (در‌صورتى كه احتمال مى‌دهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پايان وضع حمل (طلاق/65، 4) است.

4. عدّه وفات:

از ديگر موارد اجل اعتبارى در قرآن كريم، اجل يا عدّه* وفات است. از آن‌جا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى ديگر، با محبّت و دوستى و حفظ احترام شوهر پيشين سازگار نيست و از سويى سبب جريحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفّا مى‌شود، قرآن كريم، ازدواج مجدّد زنان را به نگه‌داشتن عدّه مشروط مى‌كند كه مدّت آن 4 ماه و 10 روز تعيين شده است (بقره/2، 234). از سوى ديگر، خداوند با تشريع اين حكم به مبارزه با برخى عقايد خرافى كه مخالف ازدواج مجدّد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت اين مدّت، هيچ منعى براى ازدواج شايسته آنان نمى‌بيند.[40]

5. منافع مناسك حج يا شتران قربانى:

از ديگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آيه‌32‌ـ‌33 حجّ/22 است: «ومَن يُعَظِّم شَعـئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب * لَكُم فيها مَنـفِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَيتِ العَتيق» كه براساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسك حج»[41] مانند تجارت و‌... [در‌صورتى كه مقصود از شعائر، «مناسك حج» باشد] يا پايان بهره‌گيرى از «منافع شتران قربانى»[42] مانند استفاده از شير آن‌ها و سوار شدن بر پشت آن‌ها، [در‌صورتى كه مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد] زمان رسيدن به خانه كعبه تعيين شده است.

منابع

الاستبصار فيما اختلف من الاخبار; الامالى، طوسى; بحارالانوار; تاج‌العروس من جواهرالقاموس; ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه; تفسيرالصافى; تفسير العياشى; التفسيرالكبير; التفسيرالمنير; تفسير نمونه; جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن; سفينة‌البحار و مدينة الحكم والآثار; الصحاح‌تاج اللغة و صحاح العربيه; عيون‌الحكم والمواعظ; الفصول المهمّه فى اصول الائمه(عليهم السلام); قاموس‌المفاهيم القرآنيه; كتاب الخصال; كتاب المزار; الكشاف; كشف‌المراد فى شرح تجريدالاعتقاد; لسان‌العرب; المجتنى من دعاء المجتبى; مجموعه آثار، استادمطهرى; مستدرك الوسائل; المصباح المنير; المصنف فى الاحاديث والآثار، ابن‌ابى‌شيبه; معارف قرآن; معانى‌الاخبار; معجم مقاييس‌اللغه; الميزان فى تفسيرالقرآن.
محمد ابوطالبى



[1]. المصباح، ص‌6‌; الصحاح، ج‌4، ص‌1621; لسان‌العرب، ج‌1، ص‌79.
[2]. مقاييس‌اللغه، ج‌1، ص‌64‌; تاج‌العروس، ج‌14، ص‌13; لسان‌العرب، ج‌1، ص‌79.
[3]. الميزان، ج‌7، ص‌9.
[4]. الفصول المهمه، ج‌1، ص‌221; بحارالانوار، ج‌5، ص‌139.
[5]. تفسير عياشى، ج‌1، ص‌354‌ـ‌355.
[6]. ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، ج‌13، ص‌21.
[7]. الصافى، ج‌2، ص‌107.
[8]‌. بحارالانوار، ج‌4، ص‌117.
[9]. الميزان، ج‌7، ص‌9.
[10]. الفصول المهمه، ج‌1، ص‌221; البرهان، ج‌2، ص‌401.
[11]. بحارالانوار، ج‌4، ص‌117; التفسير الكبير، ج‌12، ص‌153.
[12]. الميزان، ج‌7، ص‌9.
[13]. الميزان، ج‌7، ص‌8‌ـ‌10.
[14]. معارف قرآن، ص‌213‌ـ‌214.
[15]‌. التفسيرالكبير، ج‌12، ص‌153‌ـ‌154.
[16]. الميزان، ج‌7، ص‌10.
[17]. الميزان، ج‌12، ص‌30.
[18]. قاموس المفاهيم، ج‌1، ص‌295.
[19]. الميزان، ج‌20، ص‌28.
[20]. بحارالانوار، ج‌93، ص‌130.
[21]. همان.
[22]‌. المصنف، ج‌2، ص‌514.
[23]. المزار، ص‌33.
[24]. الامالى، ص‌667.
[25]. عيون الحكم، ص‌275.
[26]. المجتنى، ص‌90.
[27]. سفينة‌البحار، ج‌2، ص‌358.
[28]. الخصال، ص‌320.
[29]. مستدرك الوسائل، ج‌12، ص‌334.
[30]. المزار، ص‌33.
[31]. بحارالانوار، ج70، ص‌375; معانى‌الاخبار، ج‌2، ص‌153.
[32]. بحارالانوار، ج70، ص‌375; معانى‌الاخبار، ج‌2، ص‌153.
[33]. بحارالانوار، ج70، ص‌375; معانى‌الاخبار، ج‌2، ص‌153.
[34]. بحارالانوار، ج70، ص‌375; معانى‌الاخبار، ج‌2، ص‌153.
[35]. كشف‌المراد، ص‌461‌ـ‌462.
[36]. مجموعه آثار، ج‌2، ص‌339‌ـ‌340، «جامعه و تاريخ».
[37]. جامعه و تاريخ، ص‌95‌ـ‌96.
[38]. المنير، ج‌8‌، ص‌196.
[39]. الاستبصار، ج‌3، ص‌284.
[40]. نمونه، ج‌2، ص‌193.
[41]. الكشّاف، ج‌3، ص‌157.
[42]. الميزان، ج‌14، ص‌274.

مقالات مشابه

مرگ ، توفی و عالم پس از مرگ درمقارنه‌ی قرآن و عهدین

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهعباس همامی, مریم فرضی

آثار مرگ‌اندیشی در قرآن و سخنان امام علی(ع)

نام نشریهآموزه‌های تربیتی در قرآن و حدیث

نام نویسندهمریم ایمانی خوشخو, کبری اسماعیلی

نفی تک ‌ساحتی و میرا‌ بودن ‌‌آدمی در قرآن

نام نشریهنقد و نظر

نام نویسندهعلیرضا آل بویه

مواجهه با مرگ از دیدگاه قرآن و روانشناسی

نام نشریهپژوهش‌های میان رشته‌ای قرآن کریم

نام نویسندهقاسم بستانی, حمیدرضا ایمانی‌فر, فرح دودمان, روح‌الله رئیسی

مرگ و شهادت از دیدگاه قرآن و روان شناسی

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهحمیدرضا ایمانی‌فر, محمدجواد سلمان‌پور

مرگ برزخي

نام نویسندهروح‌الله رضایی

مرگ طبيعي

نام نویسندهروح‌الله رضایی