در اين بخش، مسايل زير را تحقيق خواهيم كرد:
1 طبقهبندى اديان از ديدگاه محققان و پژوهشگران معاصر دين;
2 كاربردهاىدين و عنصر مشترك اديان;
3 ماءخذ و سرچشمه دين.
بررسى سرفصلهاى ياد شده، آگاهىهايى را در زمينه اديانبدوى، اديان زنده وموجود در جهان، ديدگاههاى دينشناسان در باره اصل مشترك اديان و منابع و مآخذىكه تعاليم و احكام دينى از آنها سرچشمه مىگيرد، به خوانندگان گرامى عرضه خواهدكرد.
يكى از بحثهاى رايج دينشناسى، بحث در باره طبقهبندى اديان است.
اين كار به ملاحظه جهات گوناگونى صورت گرفته است كه برخى را يادآور مىشويم:
1 اديان ابتدايى و پيشرفته
مقياس اين تقسيمبندى، وضعيت فكرى و روانى بشراست كه به دو گونه ابتدايى و مترقى تقسيم مىشود و براين اساس، دين، كه خود يكمشغله فكرى و روانى بشر است، به دو قسم ابتدايى و پيشرفته تقسيم مىگردد. اينتقسيم الزاما تاريخى نبوده و چنين نيست كه همه انسانهايى كه در نخستين دورههاىتاريخ حيات بشرى زندگى مىكردهاند، از نظر فكرى و روحى وضعيتى ابتدايى داشته، ويا همه انسانهاى دورههاى بعد، از وضعى مترقى در زمينه فكر و روان برخورداربودهاند. بلكه مقياس، همانا سادگى و رشد و تعالى فكرى و روحى است، متعلق به هر دوره وعصرى كه باشد.
برخى از صاحبنظران صفات عمومى انسانهاى ابتدايى را به گونه زير بيان كردهاند:
1-شخصيت فردى آنها به قدرى وابسته به جامعه و قبيله خود است كه نمىتوان گفتهر يك از افراد آنها در زمينه مسايل روحانى و اجتماعى فكر و ارادهاى مستقل دارد.
2- زودباورى و سادهلوحى از ويژگىهاى ديگر انسانهاى بدوى است كه مورد توجهروانشناسان قرار گرفته است.
3- تعصب بيش از حد در مورد آداب و رسوم قومى و قبيلگى، يكى ديگر از صفاتعمومى انسانهاى بدوى، شناخته شده است.
4- جزم و تعيين غير منطقى در مورد ادراكهاى حسى و يافتههاى تجربى نيز ازويژگىهاى افكار ابتدايى به شمار آمده است; يعنى هم به راحتى به يقين مىرسد، وهم در همه آن چه مىبيند و مىشنود، جزم پيدا مىكند، و حالت ترديد و شك به خودراه نمىدهد.
5- غالبا عقايد و آداب و رسوم آنان از نيازهاى جسمانى و روانى آنها سرچشمهمىگيرد. از اين روى، نيازمندىهاى بيولوژيك و پسيكولوژيك (جسمانى و روانى) مانندگرسنگى، عشق، ترس از درد يا مرگ، ميل به تعدى و تجاوز به ديگران و اميال ديگردر رسوم و آداب آنان مؤثر است.6 با توجه به ويژگىهاى ياد شده، محققان براىاديان ابتدايى ويژگىهايى را به شرح زير برشمردهاند:
الف) اعتقاد به مانا. مانا يك نيروى روحانى غيبى است كه اعتقاد به آن نزداقوام بدوى عموميت دارد، ولى در هر ناحيه و اقليم، رسوم و آداب و واكنشهاى خاصىمعمول است، همه مردم بدوى معتقدند كه يك قدرت ساكت و نامعلوم در هر شىء موجوداست و شبيه به يك قوه مافوق طبيعى است كه به خودى خود داراى فعاليت و مافوق قوهحياتى موجود در اشياء است. از اين روى; طبقات و نسلهاى متوالى اين اقوام دربارهمانا به خواص و آثار سحرى شگفتانگيز معتقد شدهاند.
(Fetishism) . فتيش شىء يا اشيايى است مانند مهرهها، سنگريزهها،سنگهاى فرود آمده از آسمان، ب) فتيشيزم استخوانها، چوبهاى عجيب و نادر و امثال آن كه موردپرستش بدوىها بوده است، و از همان لحظه كه اين اشياء به دست آنها مىرسد، در آننيروى عظيمى را مخفى مىدانند كه براى يابنده و دوستانش مفيد و براى دشمنانشزيانبخش است.
(Ani,isme) يا جاندارانگارى طبيعت. نزد امتهاى بدوى كه در عصرحاضر هنوز وجود دارند. يك نوع ج) انيميزم حس پرستش ارواح متداول است، يعنى معتقدند كه تمامموجودات، اعم از متحرك يا ساكن، مرده يا زنده، داراى روحى هستند كه درون آنهامخفى و مستور است، نزد آنان ارواح داراى شكل و صورت و احساسات و عواطفند و ازنيروى اراده و قصد برخوردارند، و اگر به خشم آيند، بىاندازه خطرناك خواهند بود،و براى جلب توجه آنها بايد از در چاپلوسى وارد شد و به آنها ابراز وفادارى واخلاص كرد.
انسان بدوى چون اشياى طبيعت را داراى روح مىداند، و چنان كه ما معتقديم اشياىطبيعت را مرده احساس نمىكند و جامد نمىداند، ميان خود و طبيعتبه نوعى اتحادمىرسد.
(Totemism) توتم كلمهاى است از زبان بوميان آمريكا و معناى آننشانه يا علامت است. اين علامت را د) توتميزم بوميان آمريكا براى نماياندن حيوان يا نباتى كهخيال مىكردند روح حامى قبيله در آن سكونت دارد به كار مىبردند. توتم معمولا يكجانور قابل خوردن، بىآزار و يا خطرناك و هولانگيز و به ندرت نيز يك گياه و يايكى از قواى طبيعت، مانند باران و آب است كه داراى رابطه خاصى با تمام عشيرهاست.
توتم بدوا جد اصلى و نخستين قبيله و بعد روح محافظ و كمك كار آن به شمارمىرود كه به آنها حكمت و حل معماها و مشكلات را الهام مىكند، و در مواقع خطر،كودكان خود را مىشناسد و آنها را پناه مىدهد، از اين رو، فرزندان يك توتم ياتوتمها به عنوان يك وظيفه مقدس بايد توتم خود را نكشند و يا در صورتى كهحيوان نباشد نابودش نكنند، و از خوردن گوشت آن و يا هر گونه استفاده ديگرىاجتناب ورزند; در غير اين صورت، توتم، آنها را سخت كيفر خواهد كرد.
(Tabuism) كلمه تابو از زبان مردم پولى نزى گرفته شده و به معناىممنوع و حرام است. عدد تابوها نزد ه)تابوئيزم مردم بدوى از حد شمارش بيرون است تا آن جا كهاشياى مختلف و اقدام به بعضى كارها و حتى بر زبان آوردن بعضى كلمات و نامها وقدم نهادن در اماكنى خاص، تابو به حساب مىآيد. رييس گروه يا بزرگ قبيله، تاوقتى داراى قدرت و رهبرى است، غالبا تابو است و به اعتقاد آنان، دست زدن به بدنيا جامه و اثاث او و حتى فرش و جايى كه بر آن گام نهاده، خطرناك است.
در يككلمه مىتوان گفت تابو، حرامهايى است كه جنبه مرموزى دارد و علت آن از نظر منطقىو خودآگاهى عقلى و دينى روشن نيست، و اين وجه تمايز محرمات اديان توحيدى باتابو در اديان بدوى است. اما عقايدى شبيه به تابو نزد مردم عادى ربطى به محرماتواقعى دين حق ندارد. چنين افرادى، در حقيقت تا حدى داراى روحيه بدوىاند. بدينجهت، عقايد دينى آنان نيز خالص و پيراسته از خرافات نيست.
و) پرستش طبيعت كه مظاهر گوناگونى داشته است، از جمله سنگپرستى، گياهپرستى،جانورپرستى و پرستش عناصر عالم وجود، مانند خاك، باد، آتش و آب.تفاوت طبيعت پرستى با انيميزم اين است كه در انيميزم شىء طبيعى به خاطر روحمرموزى كه دارد پرستش مىشود، ولى در طبيعت پرستى ممكن استبه اين جهتباشد وممكن است از آن جهت پرستش شود كه نماينده و رمز يك امر حقيقى ديگر دانسته شدهاست. چنان كه بتپرستان تحصيل كرده هندى از اين جهتبه بت احترام مىگذارند كه آنرا مظهر رمزى يك حقيقت عالى و نهفته كه قابل ستايش است.مىدانند هر چند عوام الناس آنها، بت را يك موجود زنده و فعال مىدانند و براىآن روح و روانى قايلند.
از اين جا مىتوان دو نتيجه به دست آورد:
1- در طول تاريخ بشر، دين از زندگى او جدا نبوده است و بدين جهت دينريشهدارترين عامل در فرهنگ بشرى است.
2- گرچه ديندارى و پرستش در اديان بدوى به صورتهاى نامعقول و خرافى ظهوركرده است، ولى اين، دليلى بر آن چه برخى جامعهشناسان نتيجه گرفتهاند كه دين درآغاز پيدايش حالتساده و ابتدايى داشته و رفتهرفته به اديان پيشرفته مبدل شدهاست، نيست; زيرا همانگونه كه يادآور شديم، در جهان كنونى نيز مظاهرى از عقايد واعمال بدويان مشاهده مىشود، و اين در حالى است كه عصر كنونى، دوره اديانپيشرفته و توحيدى است و نه اديان ابتدايى.
بنابراين، دين از آغاز پيدايش بر پايه توحيد استوار بوده است; هر چند به عللمختلف، طبيعتپرستى و شرك و خرافهگرايى در جوامع دينى راه يافته است.
2-اديان زنده و غيرزنده
يكى ديگر از تقسيمبندىهاى رايج دين، تقسيم آن بهزنده و غيرزنده است.
برخى از اديان، متعلق به تاريخ گذشتهاند و در جهان كنونى پيروانى ندارند،گرچه اكثر آنها تاثير خود را روى تعليمات يك يا چند تا از اديان موجود حفظكردهاند. اين اديان را، اديان مرده مىنامند، اديان مصر قديم در افريقا، اديانمكزيك و پروى باستان در امريكا، اديان قديم بابل و آشور. متعلق به اقوام فنيقىو هيتى، اديان ميترايى و مانى در آسياى صغير، اديان يونان و روم باستان، واديان اقوام سلت و تيوتونى اروپا از اين دستهاند.
در مقابل اين اديان، اديانديگرى قرار دارد كه هماكنون پيروانى دارند، هر چند از نظر دامنه نفوذ و تعدادپيروان تفاوت بسيار دارند. از اين اديان به عنوان اديان زنده ياد مىشود كهعبارتند از:
1- دين هندويى كه تاريخ آن به حدود 1500 تا 2000 سال پيش از ميلاد مسيح بازمىگردد.
2- دين يهودى كه تاريخ آن به 1200 تا 1500 سال پيش از ميلاد مسيح مىرسد.
3- دين شينتو كه مبدا پيدايش آن را 660 سال پيش از ميلاد مسيح گفتهاند.
4- دين زرتشتى كه تاريخ پيدايش آن را قرن هفتم و ششم پيش از ميلاد گفتهاند.
5- دين تائونى كه تاريخ پيدايش آن را سال 604 قبل از ميلاد گفتهاند.
6- دين جاينى (جينى) كه تاريخ پيدايش آن به سال599 پيش از ميلاد باز مىگردد.
7- دين بودايى كه سال 560 پيش از ميلاد پديد آمده است.
8- دين كنفوسيوسى كه سال 551 پيش از ميلاد را مبدا ظهور آن دانستهاند.
9- دين و آيين ديگرى كه از اديان زنده جهان به شمار مىآيد، دين صابئى است.
قرآن كريم از صابئان در رديف يهود و نصارى ياد مىكند. صابئان آيين خود را بهحضرت يحيى تحميد دهنده يا يحياى محمد نسبت مىدهند، قرآن كريم حضرت يحيى راپيامبرى صاحب كتاب و حكم معرفى كرده است.
تاريخ اين دين به اندكى پيش از دينمسيح باز مىگردد.
10- دين مسيحيت. بنابراين كه حضرت عيسى(ع) در سى سالگى دينمسيحيت را اعلان كرده است، تاريخ پيدايش آن سىام ميلادى خواهد بود.
11- ديناسلام. با توجه به اين كه تاريخ ولادت پيامبر گرامى اسلام سال 570 ميلادى بوده و آنحضرت در سن چهل سالگى به پيامبرى برگزيده شده است.
تاريخ پيدايش دين اسلام سال 610 ميلادى بوده است.
(Nanak) ، بنيانگذار اين دين را سال1469 ميلادىو تاريخ وفات او را سال 1538 12- دين سيك. تاريخ تولد نانك ميلادى نوشتهاند، و از طرفى گفتهاند وى تا36 سالگىآيين سيك را ابراز نكرده است.از اين جا مىتوان آغاز قرن شانزدهم ميلادى راتاريخ تقريبى پيدايش آيين سيك دانست.
3-اديان توحيدى و غير توحيدى
اعتقاد به وجود خدا و توحيد و شرك، عامل ديگرىدر تقسيمبندى اديان است، هفت دين از اديان زنده جهان در آغاز به وضوح معتقد بهخداشناسى بودهاند، اديان اسلام، مسيحيت، صابئى، يهودى، سيك و زرتشتيگرى. دو ديناز آنها يعنى دين جاينى و بودايى، بدون هيچ تاكيد خاصى بر وجود خدا آغازشدهاند. سه دين ديگر، يعنى اديان هندويى، كنفوسيوسى و شينتو. در زمينهاى مبتنىبر شرك طبيعتپرستى بنيانگذارى شدهاند.
به طور كلى، اين وضع را مىتوان به صورت زير جمعبندى كرد:
الف) اديان اسلام، مسيحيت، يهودى، سيك، اديان توحيدىاند.
ب) دين زرتشتى تقريبا توحيدى است. گرچه فلسفه متافيزيك آن مبتنى بر ثنويتبوده و در متن كتاب مقدس آن، عبادت و پرستش شياطين متعدد به رسميتشناخته شدهاست.
ج) اديان باقى مانده عملا مبتنى بر شرك هستند.
شايان ذكر است كه مقصود ازتوحيدى بودن اديانى چون مسيحيت اين نيست كه عقيده تثليثبا توحيد منافات ندارد، بلكه مقصود اين است كه اعتقاد به خداى يكتا به عنوان يك عقيده دينى به رسميتشناخته شده است، گرچه در كنار آن، عقيده تثليث نيز مورد قبول است و باور اكثرمسيحيان اين است كه اين دو با يكديگر ناسازگار نيستند و عقيده تثليثيا فراتراز بحث عقلى است و يا بايد به گونهاى تفسير شود كه با اعتقاد به يگانگى خدا،ناسازگار نباشد، هر چند از نظر ما اين تلاشها در حل تعارض كامياب نبوده است.
گرچه با توجه به بحثهاى تعريف و تقسيم دين، كاربردهاى دين رامىتوان تشخيص داد و به بررسى جداگانه نياز ندارد. ولى براى آن كه بتوان بحثعنصر مشترك اديان را روشنتر عرضه كرد، طرح مستقل آن خالى از فايده نخواهد بود. كاربردهاى دين را مىتوان در موارد زير نشان داد:
1- برنامههاى زندگى اخلاقى و اجتماعى، خواه مستند به وحى باشد يا نباشد، چنانكه كمونيسم و اومانيسم نيز گاهى، نوعى دين ناميده مىشوند. اگوست كنت كه دين بهمعناى برنامههاى مستند به وحى را رد كرد، خود دينى را به نام «دين انسانيت»پيشنهاد كرد كه اومانيستى و انسانگرايانه است.
2-اعمال و مناسك و آداب ويژهاى كه با عبادت و پرستش همراه است، خواه معبود،خدا يا خدايان و يا ارواح و يا برخى مظاهر طبيعى باشد. چنان كه وقتى از اديانابتدايى سخن به ميان مىآيد، همين معنا مقصود است.
3- مراسم و آداب زندگى مبتنى بر اعتقاد به جهان غيب كه با پرستش خدا ياخدايان همراه است. بخشى از كاربرد دين در مورد اديان الهى اعم از توحيدى وغيرتوحيدى ناظر به همين معناست.
4- مراسم و مناسك مبتنى بر اعتقاد به ماوراى طبيعت و همراه با پرستش خداىيكتا. اين مورد در اديان الهى و توحيدى كاربرد وسيعى دارد كه از آنها با ناماديان ابراهيمى نيز ياد مىشود.
اكنون بايد هر يك از اين كاربردها را مورد مطالعه قرار دادو عنصر مشترك آنها را روشن ساخت.
1- ايدئولوژى و جهانبينى
آن چه مىتواند عنصر مشترك در مورد كاربرد اول دينبه شمار آيد، همانا ايدئولوى و جهانبينى است، مقصود از ايدئولوژى، برنامههاىويژه زندگى است و مقصود از جهانبينى، نوع بينش و نگرش خاص به انسان و جهان است.علامه طباطبائى در اين باره توضيحى دارد كه خلاصه آن را يادآور مىشويم:
ترديد نيست كه هر يك از افراد انسان در زندگى طبعا به همنوعان خود گراييده درمحيط اجتماع و زندگى دستهجمعى اعمالى انجام مىدهد و اين اعمال را تحت نظامىقرار مىدهد كه از آن تخطى نمىكند و منشا اين نظم، اين است كه انسان مىخواهد يكزندگى سعادتمندانه داشته باشد كه تا مىتواند نيازمندىهاى خود را به طور كاملترىرفع كند.
از اين جاست كه انسان پيوسته اعمال خود را طبق مقررات و قوانينى كه به دلخواهخود وضع كرده و يا از ديگران پذيرفته، تطبيق مىكند. اين قوانين و مقررات، مبتنىبر نوع تصور و شناختى است كه انسان از جهان هستى كه خود نيز جزئى از آن استدارد.
كسانى كه جهان را همين جهان مادى و محسوس دانسته و انسان را پديدهاى صددرصدمادى مىدانند كه پس از مرگ نابود مىشود، روششان در زندگى به گونهاى است كهخواستههاى مادى و لذايذ چند روزه دنيوى خود را تامين كنند.
كسانى كه مانند عامه بتپرستان جهان، طبيعت را آفريده خدايى بالاتر از طبيعتمىدانند، برنامه زندگى خود را طورى تنظيم مىكنند كه خشنودى خدا را جلب كنند وموجبات خشم او را فراهم نياورند; چه اگر خدا را خشنود كنند، نعمتخود رابرايشان فراوان و پاينده مىدارد، و اگر خشمگين سازند، نعمتخود را از دستشانخواهد گرفت.
كسانى كه علاوه بر ايمان به خدا، براى انسان زندگانى جاودانى قايل بوده و اورا مسوول خوب و بد اعمال خود مىدانند، و در نتيجه، روز بازخواست و پاداش اثباتمىكنند مانند مجوس، يهود، نصارى و مسلمين، در زندگى خود راهى را مىخواهندبپيمانيد كه اين اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت اين سرا و آن سرا را،تامين كند.
مجموع اين اعتقاد و اساس (اعتقاد در باره حقيقت انسان و جهان) و مقرراتمتناسب با آن كه در مسير زندگى مورد عمل قرار مىگيرد، «دين» ناميده مىشود.بنابراين، انسان هرگز از دين ( برنامه زندگى كه براصل اعتقادى استوار است)بىنياز نيست.
عنصر مشترك در مورد دومين كاربرد دين،«قدسيت» است; يعنى آنچه مورد پرستش قرار مىگيرد، از ويژگى دسيتبرخوردار است.
عدهاى از دينشناسان غربى، قدسيت را عنصر مشترك اديان دانستهاند و مقصود آناناز دين، اصطلاح و كاربرد عام آن كه شامل هر ايدئولوى و مرام زندگى شود، نيست،بلكه اصطلاح و كاربرد خاص آن استيعنى آداب و مراسم زندگى همراه (Soderblom) (1866 1931)، متكلم و دينشناس سوئدىگفته است: با عبادت وپرستش، چنان كه سودربلوم
مفهوم قدسى يا قدسيت مفهوم كليدى دين است و حتى از مفهوم خدا هم فراتر مىرود;زيرا ممكن است دينى بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولى هيچ دينى بدون تمايزبين قدسى و دنيوى وجود ندارد.
Rudolf Otto (19371869)، متكلمو دينپژوه آلمانى نيز، طرفدار اين نظريه است، و كتابى به نام مفهوم رودولف اتو امر قدسىتاليف كرد. 20 از طرفداران نامدار اين نظريه، ميرچاالياده رومانيايى (19861907)، مورخ معروف اديان و مفسر نهادهاى دينى است. به نظر وى، قدسى و دنيوى دووجه از بودن در جهان است و همواره تلاش انسان دين وزر براى فرا رفتن از جهانغيرقدسى يا دنيوى به مدد تجربه كردن جهان فرا انسانى ارزشهاى متعال است.وى تصريح كرده است كه خصلت قدسى، گوهر يگانه پديده مذهبى است و نمىتوان آن رابا مقياسهاى فيزيولوژى، روانشناسى، جامعهشناسى و غير آن مطالعه كرد، و نيزيادآور شده است كه توتمپرستى، بتپرستى، پرستش طبيعتيا ارواح و نيز پرستششياطين و خدايان و سرانجام پرستش خداى يگانه، تجليات گوناگون قداست مىباشند.
3- آفرينش و تدبير آن چه را كه مىتوان به عنوان عنصر مشترك در مورد سومينكاربرد دين دانست، مفهوم آفرينش و تدبير يا ربوبيت است; يعنى در اين جا آن چههسته مركزى عقيده دينى است، مساله خلقت و تدبير جهان است و اين كه خدايان نقشآفرينش و تدبير جهان را دارند، و عبادت آنها به انگيزه جلب رضايت و پرهيز ازخشم و غضب آنها صورت مىگيرد. البته همه مشركان قايل به تعدد خالق و آفريدگارنبودهاند، ولى اعتقاد به تعدد مدبر و رب ( ارباب) از مشتركات همه مشركان بودهاست، چنان كه قرآن كريم آن جا كه عقايد مشركان عصر رسالت را بازگو نموده،يادآور شده است كه آنان خالقيت را منحصر در خدا ( الله) مىدانستند، ولىمعبودهاى خود را به اين انگيزه عبادت مىكردند كه مايه قدرت و عزت آنها باشند.چنان كه مىفرمايد:واتخذوا من دون الله آلهه ليكونوا لهم عزا و نيز مىفرمايد: واتخذوا من دونالله آلهه لعلهم ينصرون .
برخى از دين پژوهان، اصلنجات و رستگارى را عنصر مشترك اديان بزرگ و متكامل دانستهاند; البته بايد مقصوداديانى باشد كه به حيات اخروى عقيده دارند.جان هيك از طرفداران اين نظريه است، وى گفته است:
محتملا در اديان ابتدايى عقيده به نجات يا رستگارى وجود ندارد; زيرا در ايناديان، آن چه اهميت دارد، حفظ تعادل ميان امور و اجتناب از بروز فاجعه است، ولىدر كليه اديان بزرگ و متكامل جهانى نوعى اعتقاد به رستگارى وجود دارد.
در اين اديان، عقيده به انتقال از يك جهان معصيتبار به وضعيتى كاملا اميدبخش وبهتر وجود دارد، اين اديان اعلان مىكنند كه هستى غايى، حقيقت مطلق والوهيت كههستى كنونى ما اتصال و پيوند خود را با آن از دست داده، خير مطلق يا بخشايشگراست.
بنابراين، بايد به جستوجو برآمد و به نداى او پاسخ گفت; زيرا آن چه داراىحقيقت غايى است. داراى ارج و اعتبار غايى نيز است.
هر يك از اين اديان، براساس اصل نجات شناختى خود طريق خاصى را براى دستيافتنبه وصال هستى مطلق پيشنهاد مىكند و از طريق ايمان در پاسخ به رحمت الهى از طريقفنا شدن در ذات بارى، و يا از راه اخلاص روحى و اخلاقى به نجات و اشراق راهمىبرند.
Religion ازسلسله مقالات دائره المعارف دين، اصل Winston L.king نيز در مقاله «دين» وينستون كينگ رستگارى را عنصر مشترك اديان دانسته ورستگارى دينى را با دو ويژگى زير معرفى كرده است:
1- رستگارى دينى، تمايل به تمركز بر نيازهايى دارد كه يك فرهنگ آن رااساسىترين نياز مىشمارد، و نيازهايى را كه يك فرهنگ كم اهميتتر مىشمارد ناديدهمىگيرد.
2- رستگارى دينى، ناظر به ارضاى كلى، مطلق و گاه استعلايى نيازهاى انسانى استو دامنهاى گسترده دارد كه با توجه به زمينه فرهنگى آن، سلسله وسيعى از ارضاهاىطبيعى گرفته تا وجد ابدى اتحاد با مطلق را در برمىگيرد.
روشن است كه تفسيروى از رستگارى بس گستردهتر از تفسير جان هيك است، تفسير جان هيك، مخصوص اديانپيشرفته و احيانا توحيدى است، ولى اين تفسير، اديان ابتدايى را نيز شامل مىشود.
دين، در معناى خاص آن، پديدهاى الهى و آسمانى است و فاعلو پديد آورنده آن خداوند است، نقش بشر در اين باره، عبارت است از ايمان (پذيرش دين)، شناخت و عمل، به عبارت ديگر انسان در مورد دين دو نقش را ايفامىكند، يكى نقش قابلى و پذيرندگى، و ديگر نقش فاعلى كه جلوه معرفتى و رفتارىدارد، و در سايه اين دو نقش قابلى و فاعلى، نقش سومى پديد مىآيد كه مىتوان آنرا «بهرهبرى» ناميد; يعنى خلق و خوى او در پرتو ايمان و عمل به دين تحوليافته و رنگ دينى به خود مىگيرد و سرانجام به زندگى پاكيزهاى در دنيا و آخرتدست مىيابد. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهماءجرهم باءحسن ما كانوا يعملون .
: هر مرد و زن با ايمانى كه كار شايستهانجام دهد، او را در فضاى زندگىاى پاكيزه حيات مىبخشيم و آنان را به نيكوتر ازآن چه عمل كردهاند پاداش مىدهيم.
بنابراين، دين آسمانى سرچشمهاى خدايى دارد و خداوند آن را به بشر اعطا كردهاست. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
شرع لكم من الدين ماوصى به نوحا والذى اوحينااليك و ما وصينا به ابراهيم وموسى و عيسى ان اقيموا الدين ولاتتفرقوا فيه... .
: براى شما همان دينى راتشريع كرد كه آن را به نوح سفارش نمود، و آن چه بر تو (پيامبر اسلام) وحىنموديم، و آن چه به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم، تا دين را بر پا داريدو در آن فرقه فرقه نشويد.
از آن جا كه دين كه فعل تشريعى خداوند استبر پيامبران وحى گرديده و از طريقوحى الهى به افراد بشر و مكلفان رسيده است، مىتوان گفت: «وحى الهى» ماءخذ وسرچشمه دين حق است و كتابهاى آسمانى مشروط به اين كه از دستبرد بشر و تحريفمصون مانده باشند منابع و مصادر دين آسمانى مىباشند، و چون دين اسلام خاتماديان الهى است، قرآن كريم ماءخذ و مصدر دين حق است و به همين دليل است كهخداوند، قرآن را با وصف مهيمن وصف كرده مىفرمايد:
و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه... .
: قرآن را به حق بر تو نازل كرديم در حالى كه كتابهاى آسمانى پيشين راتصديق كرده و بر آنها نظارت دارد.
هيمنه داشتن چيزى نسبتبه چيز ديگر، عبارت است از تسلط داشتن برآن، به اين كهبتواند در آن تصرف كند و آن را حفظ و مراقبت نمايد، و قرآن كريم نسبتبهكتابهاى آسمانى پيشين اين گونه است. قرآن، بيانگر همه حقايق دينى است و اصولثابت دينى را كه در شرايع پيشين بوده حفظ نموده و آن چه از فروع دينى كهتحولپذير بوده، نسخ كرده است تا برنامههاى آن با نيازهاى فطرى انسان از هر جهتهماهنگ باشد چنان كه مىفرمايد:
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم .
: اين قرآن به طريقهاى استوارتر هدايتمىكند.
گذشته از اين، با رجوع به قرآن مىتوان درستى و نادرستى مطالبى را كه در كتبدينى ديگر ضبط شده است محك زد; يعنى آن چه با تعاليم قرآن ناسازگار باشد مردودو نادرستخواهد بود.
اينك با توجه به توضيحات ياد شده، منابع و مصادر ديناسلام را به صورت زير تبيين مىكنيم.
با توجه به اين كه دين فعل تشريعى خداوند است. براى احكام وتشريعهاى دينى دو مرحله زير قابل فرض و بلكه محقق است:
1- مرحله پيش از ابلاغ ;
2- مرحله پس از ابلاغ .
در مرحله نخست، احكام و تشريعهاى دينى در لوح محفوظ، به گونهاى كه كيفيت آنبراى ما روشن نيست، تحقق مىيابد، آنگاه از طريق وحى به پيامبران الهى منتقلمىگردد و بردست آنان به مكلفان ابلاغ مىشود.
دين ( تكاليف الهى) در مرحله نخست جنبه انشايى دارد و در مرحله دوم جنبهفعلى داشته و منجز و الزامآور است و كاربرد دين در اصطلاح دينشناسى ناظر بهمرحله دوم است. بنابراين، احكام و تعاليمى كه در قرآن كريم موجود است، همگى دينناميده مىشوند.
البته همه آيات قرآن بيانگر دستورهاى اعتقادى يا عملى نيستند، بلكه مطالبىنيز در باره رخدادهاى تاريخى يا حوادث و پديدههاى طبيعى و مانند آن بيان شدهاست كه چون هدف اصلى از اين گونه تعاليم، هدايتبشر به سوى مصالح دنيوى و سعادتاخروى است، و اين همانا حقيقت و مقصود نهايى دين است، اين تعاليم نيز تحت عنواندين شناخته مىشوند.
به عبارت ديگر، آيات تاريخى و طبيعى قرآن يك مدلول مطابقى دارند و يك مدلولالتزامى; مدلول مطابقى آنها كه گزارش از يك رخداد تاريخى يا وصف يك حادثه ياقانون طبيعى است، مقصود بالاصاله قرآن نيست، بلكه مقصود بالاصاله آن مدلولالتزامى آنها است و آن به عقايد و احكام دينى باز مىگردد; يعنى يا هدف بيانخالقيت، ربوبيت، علم، قدرت، مهر، خشم و در يك كلمه صفات جمال و جلال الهى است ويا تبيين يك دستورالعمل و قانون دينى است.
پس از قرآن كريم، احاديث نبوى دومين ماءخذ و سرچشمه دين استو اين مطلب دو پايه دارد:
الف) كتاب آسمانى به شرح و تفسير نياز دارد; زيرا تعاليم و احكام دينى وارددر كتاب آسمانى ناظر به كليات مسايل است و جزئيات مسايل بايد توسط پيامبر درشرايط مناسب و به تدريجبيان شود; چنان كه خداوند خطاب به پيامبر اكرم(ص)مىفرمايد:
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون .
ب)پيامبر، معصوم از خطا و گناه است و آن چه در تبيين تعاليم و احكام الهى بيانمىكند، چيزى جز وحى و قانون الهى نيست; چنان كه خداوند در باره پيامبر اكرم(ص)مىفرمايد:
و ما ينطق عن الهوى ×ان هو الا وحى يوحى ×علمه شديد القوى .
قرآن كريم درجاى ديگر مىفرمايد:
فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول .
امام على(ع) در تفسير اين آيهفرمودهاند:
فرده الى الله ان نحكم بكتابه، ورده الى الرسول ان ناءخذ بسنته.
3-احاديث امامان معصوم:
با توجه به اين كه تبيين كليات معارف و احكام دينى كارى است كه تدريجاانجامپذير بوده و به زمانى نسبتا طولانى نياز دارد، زمان محدود عصر رسالت. براىانجام كامل اين امر كافى نبود، از اين روى مىبايست كسانى باشند كه پس از آنحضرت اين رسالت را ادامه داده و تكميل كنند. بدين جهت، پيامبر اكرم(ص) با حديثثقلين و مانند آن عصمت و قيادت عترت خود را به مسلمانان ابلاغ كرد و با ملاك عصمتو مقام قيادت دينى عترت پيامبر، احاديث آنان نيز به منزله احاديث نبوى بوده وماءخذ و مصدر دين خواهد بود.
اين مطلب، گذشته از حديث ثقلين و مانند آن، از آياتى چون آيه وجوب اطاعت اولىالامر آيه ولايت، آيه تكميل دين، آيه تطهير و... نيز به دست مىآيد كهشرح آن را بايد در كتب كلام و تفسير جويا شد.