ترجمه اي يهودي‏ وار از قرآن مجيد به زبان فرانسه

پدیدآورجواد حدیدی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 4375 بازدید
ترجمه اي يهودي وار از قرآن مجيد به زبان فرانسه

دكتر جواد حديدي
در سال 1991 ترجمه‏اي از قرآن به زبان فرانسه در پاريس منتشر شد كه از لحاظ شيوه كار تا آن تاريخ سابقه نداشت.1 صاحب آن، آندره شورقي (شورَكي)، يهوديي بلندآوازه و متخصص در ترجمه كتاب‏هاي مذهبي، به خصوص تورات و انجيل است.
شورقي به سال 1917 در الجزاير (عين تموجنت) به دنيا آمد. نياكانش از يهوديان اسپانيايي بودند كه در اوايل قرن شانزدهم به الجزاير كوچيده و در آن جا مقيم شده بودند. آندره تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در الجزاير ـ كه در آن تاريخ مستعمره فرانسه بود ـ به پايان برد. سپس به پاريس رفت و در دانشگاه سربن به تحصيل پرداخت و به اخذ مجموعه‏اي از مدارك تحصيلي در رشته‏هاي حقوق، الهيات و زبان‏هاي خارجي نايل آمد. آن گاه راه سفري دور و دراز در پيش گرفت كه تا سال 1957 به طول انجاميد. در اين سال ازدواج كرد و در بيت المقدس اقامت گزيد. از 1959 تا 1963 مشاور بن گوريون بود. پس از چندي معاون شهرداري بيت المقدس شد و در اين سمت كوشيد ميان اعراب و يهوديان تفاهمي برقرار كند.
بدين گونه آندره شورقي مردي است دانشمند كه بر چندين زبان مسلط است. عربي زبانِ مادري اوست، فرانسه زبان تحصيلي، و عبري زبان مذهبي‏اش. علاوه بر اين، در الهيات و حقوق هم صاحب نظر و داراي تحصيلات پيشرفته است. برخي ديگر از كارهاي علمي‏اش، بغير از ترجمه قرآن، بدين شرح است:
1. ترجمه تورات به فرانسه، از روي متن عبري، در 26 جزوه كه ميان سال‏هاي 1972 و 1977 انجام شده و با عنوان زير به چاپ رسيده است:
La Bible, traduite et présentée par André Chouraqui
اين كتاب در 1985 در يك مجلد بزرگ تجديد چاپ شد.
2. عهد جديد: Un pacte neuf, 1984.
3. دنياي تورات: L' univers de la Bible, 1985-1989 ، كه تفسيري بر عهد قديم است، در 10 جلد.
4. عشق، چنان نيرومند كه مرگ: L'amour fort comme la mort, 1989
5. كتاب‏هاي متعدد ديگري در فلسفه و حقوق و الهيات.
از مردي كه بدين مرتبه از فضل و دانش رسيده انتظار مي‏رود كه ترجمه‏اي شايسته از قرآن ارائه دهد. متأسفانه شورقي چنين نكرده است، تا آن جا كه اگر هم نخواهيم او را به سوء نيت متهم كنيم، دست كم بايد بگوييم كه نتوانسته است خود را از قيد پيشداوري‏ها و آموخته‏هاي ديرين برهاند. به خواندن ترجمه‏اش اين احساس به خواننده دست مي‏دهد كه وي، بي‏آن كه بر زبان آورد، همه چيز را برخاسته از آيين يهود مي‏داند و يهوديان را سرچشمه بركات ارضي و سماوي در گذشته و حال مي‏پندارد. از اين رو پيوسته براي لغات عربي ريشه‏هاي عبري، آن هم عبري كهن، مي‏جويد. آن گاه مي‏كوشد يافته خود را بر همه قرآن تعميم دهد. اين گونه موضع‏گيري در مورد قرآن مجيد در واقع ناديده گرفتن مراحل تحولي است كه هر دو زبان عبري و عربي در طول نزديك به دو هزار سال، از دوره موسي(ع) و انبياي بني‏اسرائيل تا عصر پيدايش اسلام، پيموده‏اند.2 چگونه مي‏توان كلمه‏اي را كه ريشه عبري آن در تورات در معناي خاصي به كار رفته، پس از گذشت قرن‏ها در قرآن جست و آن را در همان معنا به كار برد؟
اما اين تنها نقص ترجمه شورقي نيست. وي چندان در انديشه‏هاي خود غوطه‏ور بوده كه در بسياري از جاها عين كلمات عربي را كه ريشه‏اي عبري داشته، آن هم بدون هيچ گونه توضيحي، در ترجمه خود آورده است؛ مانند «ربّ»، «بركت»، «حزب»، «نبي»، «جزء»، «جهنم» (كه به صورت عبري آن Géhenne آمده)، و جز آن. اين شيوه‏اي است كه كار خواننده غير يهودي و ناآشنا به زبان عربي را سخت دشوار مي‏كند.
و نيز معلوم نيست كه چرا وي گاه ميان دو آيه فاصله انداخته و يا بسياري از آيات را به گونه‏اي خودسرانه تقطيع كرده و مثلاً آيه 23 از سوره بقره را بدين صورت درآورده است:
Si vous doutez
de ce que nous avons fait descendre sur notre serviteur,
produisez une sourate semblable aux siennes!
Appelez vos témoins, sauf Allah, si vous êtes véridiques.
هر گاه بخواهيم آيه مباركه را بر اساس ترجمه آن تقطيع كنيم، متني اين چنين خواهيم داشت:
وَإنْ كُنْتُمْ
في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنَا عَلي عَبْدِنَا
فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه
وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِنْ دُونِ اللّهِ إنْ كُنْتُمْ صَادِقينَ
ظاهرا اين گونه تقطيع از آن جا بر مي‏خيزد كه شورقي قرآن را متني آهنگين و شاعرانه مي‏داند و مي‏خواهد به پيروي از آن ترجمه‏اي شاعرانه نيز ارائه دهد. اين نكته‏اي است كه از عبارت زير برمي‏آيد:
«[خواننده] بايد چشم بگشايد و اگر بتواند، پاي برهنه و غرقه در نور، در بطن اين متن شاعرانه و درخشان كه از سوي خداي يگانه، مرزبانِ بهشت و دوزخ، فرود آمده است، روان گردد.»3
گاه نيز شورقي، همچنان خودسرانه و به دلخواه، و شايد از آن رو كه مفاد برخي از آيات را با عقايد خود سازگار نمي‏ديده، قسمتي از آنها را در ترجمه نياورده است. از آن جمله است آيه 54 از سوره بقره:
وَاِذْ قَالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلي بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ اِنَّهُ هُوَالتَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه شورقي:
Quand Mûssa dit àson peuple: `` mon peuple,
vous vous lésez en prenant le Veau:
retournez àvotre Créateur''.
چنان كه ملاحظه مي‏شود، تقريبا دو سوم از متن آيه مباركه، از كلمه «فتوبوا» به بعد، در ترجمه نيامده است.
آنچه برشمرده شد، نقص‏هاي كلي ترجمه شورقي بود. اينك به بررسي برخي از جزئيات آن مي‏پردازيم. بدين منظور از سوره‏هاي حمد و بقره شروع مي‏كنيم، سپس بررسي خود را، جسته و گريخته، در سوره‏هاي ديگر قرآن ادامه مي‏دهيم.
نخستين نكته مربوط به كلمه بسمله است كه در آغاز همه سوره‏ها، بغير از سوره توبه، و نيز ضمن آيه 30 از سوره نمل آمده و شورقي آن را به صورت زير تقطيع و ترجمه كرده است:
Au nom d'Allah,
le matriciant, le matriciel.
نزديك به چهار قرن است كه مترجمان فرانسويِ قرآن براي دو كلمه «رحمن» و «رحيم» معادلي حتي المقدور نزديك به معناي اصلي آنها، مانند clément, miséricordieux, lemaître de miséricorde, la source de miséricorde, compatissant, مي‏آورند. اما شورقي، كه همچنان در باورهاي خود مستغرق است، هر دو كلمه را به ريشه عبري آنها باز مي‏گرداند و آنها را مشتق از «رَحام» [= رَحِم [به معناي زهدان (= matrice) مي‏داند و رحمن را به matriciant و رحيم را به matricielترجمه مي‏كند. در توضيح آن نيز مي‏افزايد كه خداوند از آن رو matriciant ناميده شده است كه سرچشمه زندگي همه موجودات و در واقع زهدان جهان آفرينش است. صفت ديگر خداوند، رحيم (= matriciel)، نيز گوياي آن است كه خداوند نه تنها سرچشمه آفرينش است، بلكه تداوم بخش آن نيز هست، همچون مادري كه فرزند را در رحم خود مي‏پروراند و بدين گونه زندگي او را دوام مي‏بخشد.4
باري، نه معانيِ ساختگي رحمن و رحيم در هيچ يك از فرهنگ‏هاي عربي، از صحاحِ جوهري و لسان العربِ ابن منظور، فرهنگ‏هاي كهن، گرفته تا فرهنگ‏هاي نوين، يافت مي‏شود و نه كلمه matriciant كه پرداخته ذهنِ شورقي است در فرهنگ‏هاي فرانسه. البته اين گونه نوآوري‏ها ممكن است براي برخي از زبان شناسان و متخصّصان فقه اللغه و علم الاشتقاق مفيد باشد، ولي مطمئنا براي خواننده عادي قرآن گمراه كننده خواهد بود، به خصوص كه در پسِ آن فكر ديگري نهفته است: اين كه همه قرآن، حتي اجزايِ آن، برگرفته از تورات است.
الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (فاتحه، 1)
ترجمه شورقي:
La désirance d'Allah, Rabb des univers.
كلمه «désirance» نيز كه شورقي آن را از مصدر désirer گرفته و در ترجمه «حمد» به كار برده، در هيچ فرهنگي نيامده است. مصدر آن به معني «مايل بودن»، «مشتاقانه چيزي را خواستن»، «احساس عاشقانه و شهوي (نسبت به زني) داشتن» است و با كلمه «حمد» هيچ قرابتي ندارد. اما شورقي در حاشيه كتاب افزوده است كه ريشه حَمَد «در عربي» به معناي «ميل عاشقانه داشتن» و «از روي حرص و ولع چيزي را خواستن» است. معلوم نيست كه وي اين معني را در كدام كتاب ديده و از كجا آورده است، و اگر هم چنين باشد، عبارت ``Ladésiranced'Allah''، يعني «عشق و محبت خداوند»، كه به صورت جمله‏اي اسميه در آغاز سوره آمده چه مناسبتي با بقيه آيات دارد و چرا چنين تعبيري در هيچ يك از منابعي كه وي در مقدمه خود از آنها نام برده، مانند تفاسير طبري و فخر رازي و بيضاوي و نسفي نيامده است.5 اين نيز نوآوري عجيب ديگري است.
ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (بقره، 2/2)
ترجمه شورقي:
Voilàl'Écrit, dont tout doute est exclu,
guidance des frémisseurs.
ترجمه به فارسي:
اين است نبشته، كه شكي در آن نيست،
راهنماي لرزندگان.
گذشته از اين كه ساخت عبارت فرانسه از نظر نحوي با ساخت عبارت عربي اختلاف بسيار دارد، ترجمه متّقين به frémisseurs (= لرزندگان) كه البته در ديگر موارد و در سراسر قرآن نيز تكرار شده، از نوع اسرائيليات پيشين است. شورقي متن آيه را با تورات مقايسه كرده كه در آن تركيب «لرزندگان در برابر يهوه» به كار رفته است. همين دليل براي او كافي است كه تقوا را به «لرزيدن» و متقين و متقون را به «لرزندگان» ترجمه كند. ولي او دليل ديگري هم دارد، و آن اين است كه در عربي كهن، اسب بي‏نعل را «متقي» مي‏گفته‏اند، زيرا هنگام تماسِ سُمش با زمينِ سخت و ناهموار مي‏لرزيده است.6
خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
(بقره، 2 / 7)
ترجمه شورقي:
Allah a scellé leur coeur, leur ouïe,
et mis un voile sur leurs yeux:
àeux le supplice grandiose!
در جزء سوم ترجمه سه اشكال به چشم مي‏خورد. نخست آن كه جمله خبريه ـ با توجه به علامت خطاب در پايان ترجمه ـ به صورت جمله دعائيه (در اين جا به معني نفرين) آمده است: «بر آنان باد آن عذاب بزرگ!». دوم آن كه كلمه grandiose در زبان فرانسه داراي بارِ مثبتِ معنايي است و حاكي از شدت و حدّت نيست.7 در واقع ترجمه شورقي بدان ماند كه بگوييم:
«بر آنان باد آن عذاب بزرگ و پرشكوه!»
اشكال سوم در اين جاست كه در متن عربي، «عذابٌ» نكره است، نه معرفه. بنابراين، عبارت «عذابٌ عظيم» مي‏بايست به ``un grand supplice'' يا ``un grand châtiment'' ترجمه مي‏شد.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (بقره، 2 / 8)
ترجمه شورقي:
Des hommes disent:
``Nous adhérons àAllah, au Jour, l'Ultime.''
Mais ils n'adhèrent pas.
ترجمه به فارسي:
كساني مي‏گويند:
"به خدا ايمان آورديم، و به آن روز، [روز] پاياني"،
اما ايمان نياورده‏اند.
در اين جا نيز، مانند بسياري جاهاي ديگر، شورقي نه تنها از سياق عبارت عربي پيروي نكرده، بلكه «مِنِ» بعضيّه را ناديده گرفته، «الآخر» را، كه صفت «اليوم» است، بدلِ آن پنداشته و جمله حاليه «و ما هم بمؤمنين» را به صورت جمله خبريه آورده است.
ترجمه آيه مباركه مي‏بايست چنين مي‏بود:
Parmi les hommes, certains disent: ``Nous croyons en Dieu et au Jour dernier'', alors qu'ils n'y croient pas.
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره، 2 / 10)
ترجمه شورقي:
A la maladie de leur coeur,
Allah ajoute une maladie,
le supplice terrible qu'ils nient.
ترجمه به فارسي:
بر بيماري دل‏هاشان
خداوند بيماري [ديگري] مي‏افزايد،
عذاب وحشتناكي كه آن را انكار مي‏كنند.
ساخت عبارت عربي به كلي در هم ريخته و جزء سوم آيه عطف بيان «مرضا» فرض شده است. معناي آيه چنين است:
در دل‏هاشان بيماريي است. خداوند بر بيماريشان بيفزاياد! [يا مي‏افزايد]. آنان را عذابي دردناك خواهد بود، زيرا كه راه انكار پيموده‏اند.
ترجمه فرانسه آن مي‏تواند چنين باشد:
Il y a une maladie dans leur coeur. Que Dieu augmente leur maladie! Ils auront un châtiment douloureux, parce qu'ils ont menti.
مَا يَوَدُّ الَّذيِنَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ... (بقره، 2 / 105)
ترجمه شورقي:
Ceux qui effacent Allah
parmi les Tentes de l'Ecrit et les associateurs
n'acceptent pas que descende sur vous
le meilleur de votre Rabb...
ترجمه به فارسي:
آنان كه خداوند را محو مي‏كنند،
از ميان خيمه‏هاي نوشته، و مشركان،
نمي‏پذيرند كه بر شما فرودآيد
بهترين [چيز] از سوي پروردگارتان ...
«محو كردن» خدا يعني چه؟ در جاي ديگري شورقي توضيح مي‏دهد كه ريشه «كفر» در عبري به معني effacer (= محو كردن)، recouvrir (= انكار كردن) و dissimuler (= پنهان كردن) است.8 و او effacer را از ميان اين معاني برگزيده است. باري رنگ چيزي را مي‏توان محو كرد، يا حقيقتي را پوشاند، ولي خدا را نمي‏توان، و اصولاً چنين معنايي برخلاف معناي متداولي است كه كلمه «كفر» در قرآن و در زبان عربي به خود گرفته است.
از سوي ديگر، معني «خيمه‏هاي نوشته» چيست؟ شورقي خود توضيح مي‏دهد كه مراد از «Tentes de l'Ecrit» يهوديان و مسيحيان و صابئين و ديگر دارندگان كتاب هستند.9 اما نمي‏گويد كه خيمه با اهل چه رابطه‏اي دارد. ظاهرا ريشه اهل در عبري به معني خيمه، از جمله خيمه‏اي است كه «تابوت سكينه» را ـ كه محتوي طومار مقدس شريعت يهود بود ـ در آن مي‏نهاده‏اند. شورقي هم كه بيشتر در پيِ يافتن رابطه‏اي ميان كلمات قرآن با مصطلحات تورات است تا در پيِ مفهوم بودن ترجمه خود، مصطلحات را برگزيده است. از همين مقوله است ترجمه «مايودّ» (= دوست ندارند) به «[ils] n'acceptent pas» (= نمي‏پذيرند)، و يا ترجمه كلمه «خير»، كه در اين جا اسم مصدر و به معني ضدّ شر است، به صورت اسم تفضيل، مخفف «اَخْيَر».
آيه شريفه را مي‏توان چنين ترجمه كرد:
Ni ceux parmi les gens du Livre qui mécroient, ni les associateurs n'aiment qu'un bien soit descendu vers vous de la part de votre Seigneur...
وَءَاتُوا الْيَتَامي أمْوَالَهُمْ وَلاَتَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَتَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ اِلي أَمْوَالِكُمْ اِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا (نساء، 4 / 2)
ترجمه شورقي:
Restituez leurs biens aux orphelins,
ne rendez pas le mal pour le bien,
ne dilapidez pas leurs biens:
ــ ce serait une faute grave ــ
mais vos biens.
ترجمه به فارسي:
اموال يتيمان را به آنان بازگردانيد،
بد را به جاي خوب به آنان ندهيد،
اموال آنان را حيف و ميل نكنيد
ــ اين خطايي بزرگ خواهد بود ــ
اما اموال خود را.
برابر اين ترجمه خداوند مي‏فرمايد كه حيف و ميل اموال يتيمان حرام است، ولي حيف و ميل اموال خود بلامانع است! به خواندن چنين عباراتي اين سؤال در ذهن راه مي‏يابد كه آيا شورقي واقعا زبان عربي را ـ كه زبان مادري او بوده ـ خوب مي‏دانسته و بر آن مسلط بوده است؟ چگونه ممكن است اسراف و حيف و ميل كردن مال در قرآن مجاز دانسته شده باشد؟ مفاد آيه مباركه اين است كه اموال يتيمان را با اموال خود درنياميزيد، نه آن كه اسراف در اموال يتيمان مجاز نيست ولي هركس مي‏تواند اموال خود را مسرفانه خرج كند و هدر دهد.
ترجمه پيشنهادي:
Restituez leurs biens aux orphelins, n'y substituez pas le mauvais au bon, et ne mélangez pas leurs biens aux vôtres. Cetres, ce serait un grand péché.
وَجَاءُوا عَلي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلي مَا تَصِفُونَ (يوسف، 12 / 18)
ترجمه شورقي:
Ils viennent avec sa tunique tachée de faux sang.
Ya`quÎb dit:
``Vous avez vous-mêmes donné cet ordre.
Persévérance, sérénité!
Voici, Allah nous viendra en aide
contre ce que vous débitez.''
ترجمه به فارسي:
آنان با پيراهن او كه لكّه خوني دروغين بر آن بود آمدند.
يعقوب گفت:
«شما خود چنين دستور داده‏ايد.
بردباري، آرامش!
اينك خداوند به ياري ما خواهد آمد
در برابر دروغي كه به هم مي‏بافيد.»
باز هم بايد در تسلط شورقي بر زبان عربي شك كرد. مصدر فعل «جاءوا» البته به معني آمدن است، ولي هنگامي كه با حرف جرِّ «ب» متعدي شود، به معني آوردن خواهد بود، نه به معني آمدن.10 از سوي ديگر كلمه «امرا» در اين آيه به معني كار و فعل و عمل است نه به معني فرمان و دستور. يعقوب مي‏گويد: چنين نيست، بلكه نفس امّاره شما عملي نادرست را در نظرتان آراسته است. سپس مي‏افزايد كه ديگر كاري نمي‏تواند كرد جز آن كه بردباري و شكيبايي پيشه كند. بنابراين، سخن از دستور دادن نيست و اگر هم باشد نفس امّاره است كه چنين كرده است، نه برادران يوسف. وانگهي اينان به كه دستور داده‏اند؟ آيا مي‏توانستند به گرگ دستور دهند كه يوسف را بدرد؟
ترجمه پيشنهادي:
Et ils apportèrent [àJacob] sa chemise tachée d'un sang mensonger. [Jacob] dit: ``Ce sont plutôt vos âmes [vos instincts bestiaux] qui vous ont embelli une [mauvaise] action. [Il ne reste plus qu'] une belle patience. C'est Dieu dont j'implore le secours contre ce que vous racontez.''
... قَالَ يَا بُشْري هذَا غُلاَمٌ (يوسف، 12 / 19)
ترجمه شورقي:
Il dit: `` Quelle histoire! voici un adolescent!''
ترجمه به فارسي:
گفت: «عجب داستاني! اين يك نوجوان است!»
معلوم نيست كه چرا شورقي عبارت «يا بشري» را كه حاكي از بشارت است، به «عجب داستاني!» ترجمه كرده است. يكي از كاروانيان كه دلو را در چاه انداخته تا آب بيرون كشد، در كمال حيرت مي‏بيند كه نوجواني خوبروي (يوسف) خود را به دلو آويخته يا در دلو نشسته است. پس، از فرط شادي فرياد برمي‏دارد: «بشارت باد [بر شما]! اين يك نوجوان است!» بشارت از آن رو كه كاروانيان مي‏توانند يوسف را در بازار بردگان به بهاي خوبي بفروشند. اين گونه سهل‏انگاري‏ها نشانه آن است كه شورقي در كار ترجمه قرآن حتي وسواس يك مترجم معمولي را نيز نداشته است.
... وَ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هذَا بَشَرا اِنْ هذَا اِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ (يوسف، 12 / 31)
ترجمه شورقي:
[Elles] disent:
``Par Allah! Ce n'est pas un être charnel!
C'est sûrement un Messager sublime!''
ترجمه به فارسي:
[زنان] مي‏گويند:
«خداوندا! اين موجودي از گوشت و استخوان نيست!
بي‏گمان اين پيام‏آوري بزرگوار است!»
از موضوع عدم رعايت زمان افعال در جمله نخستين (زمان حال به جاي زمان ماضي به كار رفته است) كه بگذريم، دو مورد عبري‏گرايي ديگر در همين بخش از آيه مشهود است: يكي ترجمه «بشر» در معناي اوّليه آن، يعني موجودي برساخته از گوشت و استخوان، و ديگري ترجمه «ملك» به پيام‏آور. مي‏دانيم كه در مورد ريشه ملك و ملائكه اختلاف نظر وجود دارد. برخي آن را مشتق از لئك مي‏دانند و برخي از ألك؛ يعني اين كه ملك در اصل مألك يا ملئك بوده، سپس همزه آن افتاده و ملك شده است.11 در هر صورت كلمه در معني «پيام‏آور» به كار مي‏رفته است. ولي امروزه مفسران چنين معنايي از آن استنباط نمي‏كنند و معمولاً آن را در معني فرشته به كار مي‏برند.12 در زمان نزول قرآن نيز، به استناد تفسيرهاي كهن، همين گونه بوده است. بنابراين، ترجمه آن به پيام‏آور، آن هم به صورت Messager، با حرف بزرگ در آغاز كلمه، كه بيشتر در مورد پيامبران به كار مي‏رود، هم نامفهوم است و هم شبهه‏انگيز. مي‏توان آيه را چنين ترجمه كرد:
[Elles] dirent: ``A Dieu ne plaise! Ce n'est pas un être humain! C'est sûrement un ange magnanime!''
آنچه در اين صفحات آمد مشتي از خروار بود. ما جمعا ترجمه 12 آيه را مورد بررسي قرار داديم. حال اگر توجه كنيم كه قرآن مجيد دست كم داراي 6236 آيه است،13 آن گاه به تعداد عبري‏گرايي‏ها و لغزش‏ها و اشتباهات و خلافِ معناها در ترجمه شورقي بهتر پي خواهيم برد. اين نكته را نيز بايد بيفزاييم كه شورقي، پس از بلاشر،14 نخستين مترجمي است كه هم در مقدمه كتاب و هم ذيل آيه 20 از سوره «النّجم» به داستان غرانيق اشاره كرده است.15 البته وي ـ برخلاف بلاشركه داستان را به صورت دو آيه 20 مكرر و 20 مثلث در متن قرآن آورده ـ در اظهار نظر خود افعالي حاكي از ترديد به كار برده است. ولي در هر حال، او و بلاشر تنها مترجماني هستند كه بر اساس روايتي مجعول و به پيروي از كشيشان قرون وسطا، از داستان غرانيق سخن گفته‏اند. از اين رو ترجمه او را بايد جزو ترجمه‏هاي مردود قرآن دانست. متأسفانه در سال 1995 كه نگارنده در فرانسه بود، برخي از مطبوعات و نيز يكي از پنج شبكه تلويزيوني فرانسه سر و صداي زيادي براي تبليغ اين ترجمه راه انداخته بودند و آن را بهترين ترجمه فرانسوي قرآن به شمار مي‏آوردند. اين هم شيوه نويني است كه مردي فاضل و موجه، با زيركي تمام و به عنوان كوشش براي ايجاد تفاهم ميان پيروان اديان بزرگ، قرآن را به گونه‏اي ترجمه كند كه گويي كتاب آسماني مسلمانان بخشي است از تورات كه خود در طول چند هزار سال دستخوش تحولات و تحريفات بسيار بوده است.

پی نوشت ها:

1. Le Coran, L'Appel, traduit et présenté par André Chouraqui, Paris, Robert Laffont, 1991.
2. نظر اغلب مورخان بر اين است كه موسي(ع) حدود 1400 سال پيش از ميلاد مي‏زيسته است. البته انبيا و كاهنان بني‏اسرائيل در دوره‏هاي متأخرتر به موعظه و گاه نگارش برخي از بخش‏هاي تورات پرداخته‏اند. نك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج اول، ترجمه احمد آرام، تهران 1343، صفحات 449 و بعد، 485 و بعد؛ نيز: A. Lods, Israël, des origines au milieu du ×VIIIe siècle, Paris, 1946, pp. 361 et suivantes.
3. شورقي، همان، مقدمه، ص 23. در متن فرانسه به جاي «از سوي خداي يگانه...»، عبارت «از دهانِ [=زبانِ[ خداي يگانه...» آمده و كلّ عبارت بسيار زيركانه است.
4. همان، ذيل بر ترجمه سوره فاتحه.
5. همان، مقدمه، ص 8.
6. همان، حاشيه بر 2/2.
7. Voir le Robert: grandiose. ``... qui frappe, impressionne par son caractère de grandeur, son aspect majestueux.''
8. شورقي، همان، ذيل بر 2/6.
9. همان، ذيل بر 2/105.
10. نك: راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن.
11. نك: برگ نيسي، كاظم، «تحقيق در ساختمان صرفي واژه‏هاي مَلَك و ملائكه»، معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر - اسفند 1367، صص 15-29.
12. كلمه «فرشته» نيز از اصل اوستايي «فرائشته» (FraÎesÏta) به معني فرستاده و پيام‏آور گرفته شده است و معادل‏هايي كه در زبان‏هاي يوناني و لاتيني و سپس فرانسوي و انگليسي و آلماني و ديگر زبان‏هاي اروپايي براي آن آمده نيز به همين معني بوده است. ولي از ديرباز معني اصلي كلمه فراموش شده و فرشته و معادل‏هاي آن در معني موجودات مجرّد و روحاني و آسماني به كار رفته است.
13. نك: محمود راميار، تاريخ قرآن، تهران 1362، ص 570.
14. در مورد بلاشر، نك: جواد حديدي، «نقدي بر ترجمه بلاشر»، ترجمان وحي، سال اول، شماره دوم، پاييز و زمستان 1376، صص 40-54.
15. شورقي، همان، مقدمه، ص 11؛ نيز ذيل بر 53/19-20.

مقالات مشابه

القرآن الکریم و ترجمته إلی اللغات الأجنبیة

نام نشریهالعرفان

نام نویسندهمحمدصالح البنداق

ترجمه‏ای مؤمنانه، تخصصی و دشوار

نام نشریهترجمان وحی

نام نویسندهمیشل شود کیوکس

نقدي بر ترجمه‏بلاشر

نام نویسندهجواد حدیدی

نقدي بر يك ترجمه جديد از قرآن به فرانسه

نام نویسندهرضا عباسی, یحیی علوی

نخستين ترجمه‌هاي قرآن به فرانسه

نام نویسندهیاسین خوشحال

نخستين ترجمه قرآن به زبان فرانسه

نام نویسندهجواد حدیدی