قرآن، مشركان، شرك، اعتقاد، شفاعت، عذاب، قيامت
مشرک، اسم فاعل از ریشهی "شرک" است که در لغت به معنی مخلوط شدن مالکیت[1] و سهم و نصیب[2]میباشد؛ برخی نیز از آن به همکاری و تقارن دو یا چند فرد در عمل یا امری، به نحوی که برای هر کدام از آنها نصیب یا تأثیری در آن وجود داشته باشد، تعبیر نمودهاند.[3] در اصطلاح قرآنی مشرک به شخصی اطلاق میگردد که برای شخصی یا شیئی وجودی مستقل و مؤثر، در عرض خداوند قائل باشد و در اعمال خود سهم و نصیبی برای غیر خدا قائل شود.[4]
از آنجا که قرآن کریم به مسألهی توحید و یگانگی خدا عنایت ویژهای دارد، با افرادی که به هر نحو این اصل را زیر پا نهاده و بنا به دلایل مختلف به مخالفت با این رکن عظیم نظام هستی پرداختهاند، به مبارزه و روشنگری برخواسته و با روشهای متفاوت به بررسی و ابطال عقاید آنان پرداخته است؛ لذا قسم اعظمی از آیات را به این قشر از انسانها اختصاص داده و وضعیت دنیوی و اخروی آنها را به نمایش گذاشته است:
«قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ
كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكين»[5]
«بگو: در زمين سير كنيد و بنگريد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند، چگونه بود؟بيشتر آنها مشرك بودند!»
به مؤمنین سفارش نموده تا در زمین سیر کنند و عاقبت این مشرکان را ببینند و در آن اندیشه کرده و عبرت بگیرند تا راه مشرکان را ادامه ندهند.[6]
یکی از مهمترین عقاید مشرکان، اعتقاد به شراکت جن و ملائکه در خلقت بندگان، در تدبیر امور، در امر عبادت و... است؛ به این تصور که آفريدگار عالم، تدبير جهان را بر اساس طبقاتى كه در اجزاى آن هست، به موجوداتى شريف و مقرب درگاه خود واگذار نموده است:[7]
«وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَ بَنَاتِ بِغَيرْعِلْمٍ
سُبْحَانَهُ وَ تَعَالىَ عَمَّايَصِفُون»[8]
«آنان براى خدا همتايانى از جنّ قرار دادند، درحالىكه خداوند همهی آنها را
آفريده است و براى خدا، به دروغ و از روى جهل، پسران و دخترانى ساختند؛ منزّه است خدا، و برتر است از آنچه توصيف مىكنند!»
در این آیه قرآن متذکر برخی از عقاید شرکآلود مشرکان شده است؛ چون برخی از آنان شرور را به شیطان نسبت میدادند و برخی دیگر که به فرزنددار بودن خدا معتقد بودند، آنها را به عنوان شركائی برای خدا قلمداد کرده و آنها را مؤثر در وقایع عالم میدانستند؛ مانند یهود و نصاری که "عُزیر نبی" و "عیسای مسیح" را فرزندان خدا میدانند.[9]
یکی از عقاید رایج بین مشرکان، اعتقاد به شفاعت بتها نزد خداوند است، چنانچه قرآن از این عقیدهی باطل اینگونه تعبیر نموده است:
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَضُرُّهُمْ وَ لايَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ...»[10]
«آنها غير از خدا، چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان زيان مىرساند، و نه سودى مىبخشد و مىگويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند!...»
مشرکان به دلیل عدم لياقتشان برای رسیدن به لقای الهی بدون واسطه، بتهایشان را به عنوان شفيع نزد خدا قرار میدهند؛ زيرا قائلند که اينها نزد خداوند صاحب مقام و منزلت هستند؛ اما خداوند متعال این اعتقاد مشرکان را رد نموده و میفرماید: آنچه را که شما به عنوان واسطهی فیض و شفاعت پرستش میکنید، هیچگونه نفع و ضرری برای شما ندارد.[11]
گروهی از مشرکان (یهود و نصاری) بر این عقیدهاند که عُزیر (عزرای کاهن) و مسیح، فرزند خدا هستند:
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِئُونَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا...»[12]
«يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصارى گفتند: مسيح پسر خداست! اين سخنى است كه با زبان خود مىگويند، كه همانند گفتار كافران پيشين است؛ خدا آنان را بكشد، چگونه از حق انحراف مىيابند؟!...»
این آیه ناظر به این اعتقاد اهل کتاب است که به جهت رسیدن به منافع خود، خداوند را به صورت شخصیتی که صاحب فرزند است تصور کرده، بهطوریکه عزیر نبی و عیسی نبی را فرزند او میدانستند؛ اما خدای تبارک این عقیدهی باطل را ساختگی دانسته و آن را سخنی بدون دلیل و برهان میخواند که شبیه و موافق با اقوال و عقاید کفّار است.[13]
عدم اعتقاد به آخرت و معاد عقیدهی دیگر مشرکان است که قرآن در بسیاری از موارد آن را مطرح نموده است:
«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَة... أيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُون... إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثين»[14]
«ولى اشرافيان (خودخواه) از قوم او كه كافر بودند، و ديدار آخرت را تكذيب مىكردند، گفتند:... آيا او به شما وعده مىدهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوانهايى (پوسيده) شديد، بار ديگر (از قبرها) بيرون آورده مىشويد؟! مسلّماً غير از اين زندگى دنياى ما، چيزى در كار نيست؛ پيوسته گروهى از ما مىميريم، و نسل ديگرى جاى ما را مىگيرد و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد!»
قرآن کریم در این آیات به نقل سخن مشرکان قوم هود یا صالح نبی[15] پرداخته که آنها پس از دعوت شدن به یکتاپرستی، با انکار معاد و زندگی پس از مرگ سعی میکنند عامهی مردم را علیه پیامبرشان بشورانند:[16]
«وَ لَئنِْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكمُْ إِنَّكمُْ إِذًا لَّخَاسِرُون»[17]
«و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد، مسلّماً زيانكاريد»
مشرکان برای توجیه شرک نسبت به خدا و عدم انفاق خود به نیازمندان، خود را مجبور و مقهور خواست خداوند معرفی میکردند:
«وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ...»[18]
«آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مىخواست، ما آنها را پرستش نمىكرديم!»
در این آیات، مشرکان در پاسخ أنبیا که چرا به خدا شرک میورزید؟ میگفتند: اگر خدا میخواست ما مشرک نمیشدیم، آنها با این سخنان باطل و بیاساس، خود را مجبور به شرک میدانستند و خدا را مسئول گمراهی خود معرفی میکردند؛ چراکه او بر هدایت آنها قادر است؛ ولی عمداً آنها را در ضلالت نگه داشته است.[19]
قرآن کریم برای انذار مشرکان، بنا به تناسب موقعیتشان صحنههایی از عاقبت شوم آنان را در قیامت به تصویر کشیده که به برخی از آنها اشاره میگردد:
در روز قیامت که تکلیف مشرکان روشن میشود از شرک خود اظهار پشیمانی میکنند:
«وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْتَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَاللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكين»[20]
«آن روز كه همهی آنها را محشور مىكنيم؛ سپس به مشركان مىگوييم: معبودهايتان، كه همتاى خدا مىپنداشتيد، كجايند؟(چرا به يارى شما نمىشتابند؟!) سپس پاسخ و عذر آنها، چيزى جز اين نيست كه مىگويند: به خداوندى كه پروردگار ماست سوگند كه ما مشرك نبوديم!»
مشرکان در روز قیامت در برابر سؤالات در ارتباط با ساختگى بودن معبودها و اینکه هيچگونه اثرى از قدرتنمايى آنها در اين عرصه وحشتناك ديده نمىشود! پاسخی جز انکار شرک و بیزاری از آن ندارند.[21]
مشرکان و معبودان آنها در صحنهی قیامت، به لعن و نفرین یکدیگر میپردازند؛ قرآن این واقعه را اینگونه بیان نموده است:
«وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِيالْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[22]
«(ابراهيم) گفت: شما غير از خدا بتهايى براى خود انتخاب كردهايد كه مايهی دوستى و محبت ميان شما در زندگى دنيا باشد؛ سپس روز قيامت از يكديگر بيزارى مىجوييد و يكديگر را لعن مىكنيد!»
حضرت ابراهیم(ع) برای مقابله با مشرکان که بتها را مایهی دوستی و نزدیکی به همدیگر میدانستند، به آنها گوشزد میکند که در روز قیامت با دیدن عذاب الهی، این رشتهی محبت بین شما گسسته شده و لعن و نفرین جایگزین آن میگردد.[23]
در روز قیامت مشرکان از معبودهایی که به عنوان شریک خداوند قرار داده بودند، یاری میجویند:
«وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْيَسْتَجيبُوا لَهُمْ...»[24]
«به خاطر بياوريد روزى را كه (خداوند) مىگويد: همتايانى را كه براى من مىپنداشتيد، بخوانيد (تا به كمك شما بشتابند!)؛ ولى هر چه آنها را مىخوانند، جوابشان نمىدهند...»
خداوند برای اینکه به مشرکان ثابت کند که چیزهایی که برای خدا شریک قرار دادهاند، هیچ قدرتی ندارند و این پرستش آنها تنها بر اساس توهمات، پایه ریزی شده، با تصویر وضعیتشان در قیامت، آنها را به تفکر وامیدارد تا دربارهی شرک خود دقت بیشتری کنند. این آیه متذکر میشود که خداوند در روز قیامت به مشرکان امر میکند تا از شریکان ساختگی درخواست کمک کنند، اما هیچگونه جوابی در یاریخواهی از آنها داده نمیشود، چراکه آنها هیچ قدرت و نفع و ضرری ندارند.[25]
مشرکان در قیامت در برابر خواست خدا تسلیم مطلقاند:
«اُحْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُون مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلىَ صِرَاطِ الجَحِيم... مَا لَكمُْ لَاتَنَاصَرُون بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُون»[26]
«(در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مىشود:) ظالمان و همرديفانشان و آنچه را مىپرستيدند (آرى آنچه را) جز خدا مىپرستيدند، جمع كنيد
و بسوى راه دوزخ هدايتشان كنيد!... شما را چه شده كه از هم يارى نمىطلبيد؟! ولى آنان در آن روز تسليم قدرت خداوندند!»
آیه دالّ بر این مطلب است که مشرکان و معبودهای آنها همگی در قیامت محشور میشوند، درحالیکه معبودهای خود را که به یاری آنها امید و تکیه داشتند، نیز همراه خود حاضر میبینند، و چارهای جز تسلیم ندارند؛ چون مستسلم به كسى گفته میشود كه خود بخود تسليم نميشود؛ بلکه باید او را به اجبار تسليم كنند.[27]
یکی از سنتهای الهی که در تمام اعصار تاریخ بشر به آن عمل شده، سنت اتمام حجت با کفار و مشرکان است:
«وَ مَا كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا...»[28]
«و پروردگار تو هرگز شهرها و آباديها را هلاك نمىكرد تا اينكه در كانون آنها پيامبرى مبعوث كند كه آيات ما را بر آنان بخواند...»
بنابر آیات قرآن در هیچ زمانی بدون اتمام حجت که به طرق مختلفی صورت میگرفته از جمله: بعثت رسولان، نزول کتب آسمانی، إخبار از عذاب و نابودی گذشتگان، معجزات و دلایل، عذابی بر مشرکان و کفار نازل نشده است.[29] از باب نمونه به ذکر دو آیه بسنده میشود:
«وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ»[30]
«ما اهل هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه اجل معيّن (و زمان تغيير ناپذيرى) داشتند!»
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُود»[31]
«اگر آنها روىگردان شوند، بگو: من شما را از صاعقهاى همانند صاعقه عاد و ثمود مىترسانم!»
سران مشرکان و پیروان آنها هنگام ورود به جهنم، همدیگر را لعن کرده و پیروانشان برای رهبران مشرک خود از خداوند درخواست عذاب دو برابر میکنند:
«...قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لَّاتَعلَمُونَ»[32]
«...(در این هنگام) گروه پيروان دربارهی پيشوايان خود مىگويند: خداوندا! اينها بودند كه ما را گمراه ساختند پس كيفر آنها را از آتش دو برابر كن! (كيفرى براى گمراهيشان، و كيفرى بخاطر گمراه ساختن ما.) مىفرمايد: براى هر كدام (از شما) عذاب مضاعف است؛ ولی نمیدانید.»
پیروان مشرکین پاسخ میشنوند که برای همهی شما عذاب مضاعف است و عذاب پیروان به این دلیل مضاعف است که آنها بدون دلیل عقلی و شناخت از واقعیتها از رهبران مشرک پیروی کرده و عنان خود را به دست آنها سپرده و عقاید ضالّهی آنها را تبلیغ و ترویج دادند.[33]
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات في غريب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص451.
[2]. ابن منظور، محمدبن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، ج10، ص449.
[3]. مصطفوی، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1360ش، ج6، ص48.
[4]. همان، ج6، ص50.
[5]. روم/42.
[6]. طيب، سيد عبدالحسين؛ أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج10، ص395.
[7]. طباطبائی(علامه)، سیّدمحمدحسین؛ الميزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج14، ص266.
[8]. انعام/100.
[9]. طوسى، محمدبنحسن؛ التبيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، تحقيق احمد قصير عاملى، ج4، ص219. دربارهی این عقیدهی مشرکان میتوان به انعام/19، اعراف/138، طه/97، انبیاء/59، 62 و 68، فرقان/3 و 42، یس/74، نوح/23، نساء/171 و مائده/17 نیز مراجعه نمود.
[10]. یونس/18.
[11]. بانوی اصفهانی امین، سیّده نصرت؛ مخزن العرفان فی تفسير قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج6، ص143. برای مطالعهی بیشتر دربارهی این عقیدهی مشرکان میتوان به زمر/3 و 43 نیز مراجعه نمود.
[12]. توبه/30. آیات بقره/116، مائده/17و 18، مریم/88 – 92، أنبیاء/26 و زمر/4 نیز در این رابطهاند.
[13]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو،1372ش، چاپ سوم، ج5، ص36.
[14]. مؤمنون/33، 35 و37.
[15]. التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص365.
[16]. الميزان في تفسير القرآن، ج15، ص31. آیات دیگر که در مورد عدم اعتقاد مشرکان به آخرت و معاد بوده از این قرار است: یونس/15، 81 – 83، صافات/16 و 22، نازعات/10 – 12 و جاثیه/10 - 12.
[17]. مؤمنون/34.
[18]. زخرف/20.
[19]. مدرسى، سيدمحمدتقى؛ من هدى القرآن، تهران، دار محبیالحسین، 1419ق، چاپ اول، ج12، ص450 و 451.
[20]. انعام/22 و 23.
[21]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ اول، ج5، ص185 و 186.
[22]. عنکبوت/25.
[23]. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج10، ص29.
[24]. کهف/52.
[25]. فضلالله، سيدمحمدحسين؛ تفسير من وحي القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج14، ص347.
[26]. صافات/22 و 26.
[27]. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج11، ص136.
[28]. قصص/59.
[29]. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج10، ص258.
[30]. حجر/4.
[31]. فصلت/13.
[32]. أعراف/38.
[33]. مصطفوی، حسن؛ تفسير روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380ش، چاپ اول، ج8، ص342.