روایت مجاهدة انبیاء عظام و ائمه معصومین (ع) بیانگر این است که نبرد اصلی بین دو جبهة حق و باطل بیش از آنکه بر سازوکارهای نظامی و سخت مبتنی باشد بر عوامل و مؤلفههای روحی و روانی استوار بوده است؛ چه فلسفة رسالت انبیاء بر هدایت انسان و تزکیه او تا رسیدن به حد اعلای ظرفیت وجودی و تلبّس به مقام بندگی و انسان کامل بنا شده است. ملحدان و معاندان تاریخ از آن رو که میدانستند عرصة هماوردی با انبیاء(ع) سرزمین دلهای مردمان و فروغ تابناک هدایت الهی است، و ناکامی خویش را پیشاپیش نتیجه محتوم آن برمیشمردند، همواره نزاع در میدان جنگ و پیکار سخت را پناهگاه روح ذبون خود مییافتند. این مقاله با مطالعه سیرآفاقی مجاهدة حضرت نوح و ابراهیم(علیهما السلام) رهنمونی برای سیر انفسی در هدایت خلق بر سبیل دانش عملیات روانی را جستوجو میکند.
عملیات روانی، حضرت نوح(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، نمرود.
دریافت الگوی عملیات روانی که منطبق با آموزههای دینی و اسلامی باشد نیازمند مطالعه مسیر حرکت و مجاهده انبیاء و ائمه معصومین (علیهمالسلام) در طول تاریخ است. بررسی تاریخی رسالت انبیاء از آن رو برای اندیشمندان و محققان در جوامع اسلامی ضروری است که چارچوب نظری و عملی الهی مبارزه با کفر جلی و خفیِ در دوران معاصر را به دست میدهد و طریقه هدایت انسانها را در این شرایط فراهم میسازد.
به آموزههایی که از اقدامات و رویکردهای پیامبرانی همچون حضرت نوح و ابراهیم (علیهما السلام) برگرفته میشود باید به مثابة الگو و راهنمایی نگریست که برای استمرار حرکت جریان دین راستین در جهان معاصر ضروری است. نوشتار حاضر، تلاشی در جهت استخراج و دستیابی به الگوهای حقیقی و بیبدیل و ناب اسلامی در راستای اهداف الهی پیامبران است.
به دنبال عملیات روانی از سوی شیطان علیه حضرت آدم(ع) و توفیق نسبی او، این جریان در زمین و از سوی جبهة باطل در رويارويي با حق ادامه یافت و در طول تاریخ مورد استفاده قرار گرفت.
يكي از شيوههاي اقدام به عمليات رواني، تهديد است. تهديد همان ترساندن طرف مقابل از اقدام فيزيكي و ارعاب نسبت به عدم سرسپردن به شرايط و خواستهاي مهاجم در عمليات رواني است2. اقدام قابیل علیه هابیل نخستين عملیات روانی با شيوة تهديد بین انسانها است، اين اقدام از سوی قابيل، نماد اردوگاه باطل، بر ضدهابیل، نماد حق، اتفاق افتاد. قابیل به دنبال آن بود که هابیل عرصه را برای او خالی كند تا جانشین پدر شود. پس او را با "تهدید به قتل" مورد هجوم رواني قرار داد. يعني طرف مقابل را از اقدام عملي يعني قتل، ترساند تا به خواستههاي خود، تمكين نمايد. پس از آن، این جریان تداوم یافت. كافران اين شيوه را فرا گرفتند و بارها تجربه كردند. این حربه به همراه بسط تجربة تاریخی آن در مقابله با حضرت نوح و ابراهیم(ع) و پيامبران ديگر نمایان بود.
چنانکه گفته شد عملیات روانی همان اهداف عملیات فیزیکی را دنبال ميکند، لیکن برخلاف آن، منطقة هدف را بدون درگیری یا با کمترین درگیری فتح ميكند. حرکت پيامبران منافع نامشروع ناحق را از شيطان سلب و او را مجبور به عقبنشینی در برابر جبهة حق ميکند. در حالی که او به دنبال آزادی مطلق در دستاندازی به منافع و حقوق دیگران است. رواج بتپرستي و بتگرايي و ادعای رب اعلی بودن و سایر عناوین و خدا قرار دادن خورشید، ماه، ستارگان، ارواح، جن و پری، همه و همه بازی کافران و معاندان برای دستیابی به منافع نامشروع است. این امور همه مورد هجمة انبیاء هستند. پيامبران با اطلاعرسانی و بیان حقایق سعی در بیدارسازی مردم و بازداشتن آنها از گرایش به این امور باطل و در نتیجه شکست دادن سران باطل داشتند. در این مبارزه عملیات روانی اصلیترین کار سران کفر است و نسبت به بسیاری از پيامبران اقدام عملیات فیزیکی در حد اقل بوده یا اصلاً وجود نداشته است.
مقابله با حضرت نوح(ع) امری اتفاقي، ساده، بیبرنامه و از سوی اوباش و افراد سطحي نبود، بلکه صاحبان زر و زور براي جلوگيري از تبليغ او به دين خدا عمليات تكذيب و منع را هدايت ميكردند.
«قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ؛ سران قومش گفتند به راستی تو را در گمراهی آشکار ميبینیم» (اعراف/60).
در این عملیات روانی، تحقیر، مأیوسسازی، جوسازی و تهدید آشکارا مشاهده میشود.
يكي از شيوههاي اجراي عمليات رواني، تحقير طرف مقابل است. اين كار روحيه طرف مقابل را تضعيف ميكند و مهاجم را در نظرش، قوي جلوه ميدهد. تكرار اين عمل موجب دلسرد شدن گروهها و افراد طرف مقابل ميشود و نگراني را در سطح فرماندهان و مديران افزايش ميدهد و در نتيجه مهاجم ميتواند از اين آب گلآلود، ماهي صيد كند. برای نمونه سران كافر به مردم و اطرافيان نوح(ع) گفتند:
«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَ مَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِي الرَّأْيِ و مَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ؛ سران کافر قوم نوح گفتند: ما تو را جز بشری همانند خودمان نمیدانیم و کسانی که از تو پیروی ميکنند، جز گروهی از اراذل سادهلوح نیستند و برای شما برتری بر خود نمیبینیم؛ بلکه به تصور ما شما دروغگو هستید» (هود/27).
«قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ؛ گفتند: آیا از تو پیروی کنیم در حالی که اراذل، پيرو تو هستند؟» (شعراء/111).
مقصود آنها از "اراذل" اقشاری از جامعه نوح(ع) بودند که در مشاغل سخت مانند خدمتكاري، خاركني و... کار میکردند. سران كفر میپندارند مردم، چنين طبقهاي را فاقد فکر، اندیشه و درک بالا میشناسند، زيرا در جوامع مادي، افكار عمومي توانمندی يا ناتوانی در امور مالی، نوع پيشه و كسب و كار و جایگاه شغلی را ملاك محاسبه و سنجش فکر و اندیشه تلقی میکنند.
«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ و َلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ؛ سران کافر قوم نوح گفتند: این تنها بشری همانند شما است که ميخواهد در میان شما برتری جويد. اگر خدا تصمیم داشت نمایندهای بفرستد، فرشتگان را ميفرستاد (اما) از پدرانمان چنین چیزی به گوشمان نرسیده است» (مؤمنون/24).
يكي از شيوههاي عمليات رواني، مأيوس ساختن است. اگر جامعهاي كه همه توان خود را براي رسيدن به هدفي، گردآورده و تصميم به انجام ارادهاي ملي دارد، با سياهنمايي و نااميد گشتن از دستيابي به اهداف روبهرو شود، ابتدا ناباوري و سپس باور به ناتواني در انجام كار در ميان آحاد آن جامعه پديد ميآيد. يأس از دستیابی به اهداف، چنان اضطراب و پريشاني در ميان مردم پديد ميآورد كه كسي انگيزهاي براي تلاش و حركت به سوي اهداف پیدا نمیکند. اين نااميدي از طريق بزرگ كردن كاستيها، كوچك جلوه دادن موفقيتهاي مقطعي، شتابزدگی، ترويج سؤالات بيفایده، ارتقاي مطالبات عموم بيش از حد مورد انتظار، ترديد در آرمانها، ايجاد اختلاف در بين مديران و بزرگ نشان دادن رقيب يا دشمن پديد ميآيد.
در جامعه نوح(ع) سران كفر روحيه نااميدي را رواج دادند و گفتند:
«قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنتَ مِنْ الصَّادِقِينَ؛ گفتند: مجادله ميکنی، پس زیادهروی هم کردی. اکنون آنچه را که بدان وعده ميدادی بیاور؛ اگر راست ميگویی» (هود/32).
از شيوههايي كه سران كفر بر ضد نوح(ع) در عمليات رواني خود به كار بردند، جوسازي پشت سر نوح و پيروانش بود. پس با وارد آوردن تهمتها و گفتههاي ناروا، سعي كردند قضاوت افكار عمومي را بر عليه او برانگيزند. در اين شيوه مهاجم سعي ميكند به شخصيت سالم و معتدل طرف مقابل يا پاكي، تقوا، پاكدامني و جايگاه مورد احترام او خدشه وارد كند. پس از ميان صدها صفت نيك و جلوههاي محاسن فرد، انگشت روي نقاط مبهم يا نكاتي از شخصيت فرد ميگذارد كه درك آن با پيچيدگي براي عموم همراه است و همان را روزنهای براي ايراد اتهام يا جوسازي بر عليه او قرار ميدهد. برای نمونه، درك امور معنوي و نامحسوس براي عموم افراد، با سختي و پيچيدگي همراه است. پس نوح را به ديوانگي متهم ساختند و گفتند:
«إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ؛ مردی است که دیوانگی به او سرایت کرده است. مدتی با او بردباری کنید شاید عاقل شود» (مؤمنون/25).
«كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا و َقَالُوا مَجْنُونٌ و َازْدُجِرَ؛ علیه نوح به تکذیب او پرداختند و گفتند دیوانهای است که از اجتماع رانده شده است» (قمر/9).
در اينباره پيش از اين، در اقدام قابيل عليه هابيل سخن گفته شد. تجربه چندصد ساله اين شيوه عمليات رواني که در اختيار سران كفر جامعه نوح(ع) قرار گرفته بود، تهديد را با پيچيدگيهايي مؤثرتر همراه ساخته بود. از اينرو او را به طور مستقيم از قتل نترساندند بلكه اين بار، چگونگي كشته شدن و زجر ناشي از آن را در نظر نوح، بزرگ جلوه دادند و تهديد كردند:
«قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنْ الْمَرْجُومِينَ؛ گفتند: ای نوح اگر به تبلیغ خود پایان ندهی بیتردید سنگسار ميشوی» (شعراء/116).
از شيوههايي كه عمليات رواني را با موفقیت همراه میسازد، تمسخر و استهزاء طرف مقابل است. در اين شيوه شخصيت آماج را كوچك ميشمرند، خوبيها، نقاط قوت و ويژگيهاي پسنديدة او را با لطيفه و جملات خندهآور مسخره کرده، و استهزاء میکنند. خداي متعال استهزاءكنندگان را در زمره ستمكاران برشمرده3 و از انجام دادن آن نهي كرده است. سران كفر كارهاي نوح(ع) را به باد تمسخر و استهزاء ميگرفتند تا فضايل او و تبليغش را خنثي سازند.
«وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ؛ نوح کشتی را ميساخت و هرگاه که سران قومش بر او عبور داشتند، او را مسخره ميکردند» (هود/38).
رهبر معظم انقلاب اسلامي با اشاره به تمسخر كافران در دوران نوح(ع) براي ممانعت از گرايش مردم به توحيد ميفرمايند:
«حضرت نوح(ع)، به كشتى ساختن در خشكى پرداخت و ماية مسخره همه كسانى شد كه به او نگاه مىكردند. كشتى را بايد لب دريا ساخت، نه در خشكى و آنجايى كه با دريا، شايد فرسنگها فاصله داشته باشد! كشتى بزرگى كه جماعتى را مىخواهد با خود حمل كند، چطور مىشود با فاصله زياد از دريا درست كرد؟! قومِ كافر وقتى كه از كنار نوح و مؤمنين به او عبور مىكردند، به تمسخر مىپرداختند و مىگفتند: ببینید نوح و يارانش، در بيرون شهرى كه محل سكونتشان است، به ساختن يك كشتى عظيم مشغولند» (29 بهمن 1372).
آنچه حضرت نوح(ع) در برابر اين عمليات رواني گسترده نیاز دارد بیرون ساختن افكار عمومي از این جو روانی و ارائه حقیقت و واقعیت به مردم و آگاهسازی آنها است. نوح(ع) با شکستن این جو ميتواند به ذهن و فکر مردم وارد شود تا فرهنگ و عمل آنها را تغییر دهد. تا هنگامي كه این جو حاکم است کسی به سخن او گوش نخواهد داد و تبليغ وي فايدهاي نخواهد داشت.
«قَالَ وَ مَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ؛ وَ مَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ؛ من چه ميدانم پيش از ایمان چه شغلی داشتهاند. حساب آنها به عهده پروردگار من است؛ اگر اهل فهم هستید. و من پرهيزكاران را از خویش دور نخواهم ساخت» (شعراء/114-112).
حضرت نوح(ع) برای مردم تبیین کرد که در مسیر هدایت، مهم نیست افراد به چه حرفه و پيشهاي مشغول هستند. آنچه برای اشراف، سران قوم و سرمایهاندوزان ملاک قضاوت و ارزشگذاري است برای او ملاك و معیار نیست. براي ورود انسانها به اردوگاه حق و دستگاه ایمان و جامعه مؤمنین، انسانیت آنها مطرح است نه شغل و جایگاه اجتماعي آنها. بدینگونه او ابزار تبلیغات منفی را از سران شرک و کفر گرفت و آنان را فاقد هویت كرد.
حضرت نوح(ع) در پاسخ به عمليات رواني سران كفر براي سياهنمايي اوضاع گروندگان به عقيده توحيدي و مأيوس كردن جامعه مؤمنان از ايستادگي در مسير هدايت، به آنان ميگويد:
«إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ و َمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ؛ عذابی را که وعيد داده، اگر خدا بخواهد ميآید و نمیتوانید مانع آن شوید» (هود/33).
يكي از تبليغاتي كه سران كفر براي القاي نااميدي و تيره جلوه دادن اقدامات نوح(ع) انجام دادند، بيفايده نشان دادن پندها و بينتيجه ماندن تبليغات توحيدي نوح(ع) بود. او گرويدن افرادي را كه به دعوت توحيدي توجهي ندارند از اساس در تبلیغ خود بیاثر بیان ميدارد و ميگويد اصولاً اقدام من به دعوت راه حق در گرو ایمان و گرایش چنين افراد سستبنيادي نیست. اگر آنان ایمان نیاورند درباره درستی اقداماتم دچار تردید و یأس نميشوم و آن را رها نميكنم. این خدا است که باید به دعوت من اثر بخشد. تنها وظيفة من تبليغ راه و سخن حق و رساندن پيام توحيدي به جامعه است. حال اگر افراد زيادي به دعوت من، پاسخ منفي دهند، باعث نخواهد شد كه نسبت به وظيفهام دچار سستي و رخوت شوم. او در اينباره چنين ميفرمايد:
«و َلَا يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ و َإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ من اگر بخواهم شما را اندرز دهم اما خدا بخواهد شما را در گمراهيتان باقی گذارد، اندرز من بیفایده است. او پرورشدهندة شما است و بازگشت شما به سوی اوست» (هود/34).
آنچه نوح(ع) در این "مقابله" بیان ميفرماید، تعلیم توحید و توجه به هدایت خدا و تأكيد بر ابزار بودن دیگران در حد "مشیت الهی" است. او بار ديگر بر اين نكته اصرار ميورزد كه وظيفه من رساندن پيام خداست و اين با گفتار و تبلیغ انجام ميشود4. پس من بیش از این مؤثر نیستم. در اینکه هدایت شوید یا نشوید و در اینکه عذاب بیاید یا نیاید. وی اذعان میدارد که من در این امور تأثیر مستقل و مستقیمی ندارم. خلاصه اینکه به انجام تکلیف هستم نه نتیجه، گو اینکه حرکت من چون برای انجام تکلیف میباشد همیشه نتیجهبخش است چرا که عمل به تکلیف نتیجهاش الهی است.
بيگمان چنين رفتار و بياني، در رويارويي با عملیات روانی القاي يأس توسط دشمن به یأس او از مأیوسسازی منجر ميشود، در نتیجه دشمن به تغییر نوع و الگوی عملیات یا رهاسازی آن روي ميآورد. چنين تغيير رويكردي از سوي دشمن باعث ميشود جامعة توحيدي در برابر آسیبهای عملیات روانی آن در امان ماند.
اقدام نوح(ع) در برابر عمليات القاي يأس دشمن، تنها به مقابله و تغيير رويكرد دشمن خلاصه نميشود؛ بلكه او پا را فراتر ميگذارد و تصمیم به تجديد روحية مؤمنان و جامعه توحيدي نيز ميگیرد. در اين خصوص، روحيه ايستادگي بر حقيقت و باورهاي روشن توحيدي را در ميان نيروهاي خودي، ارتقا ميبخشد و به سران كفر ميگويد پيش از اینکه شما به من بگویید که نتيجه تبلیغ ممكن است بیفایده باشد، خدا برای من بیان کرده است. بنابراین من با علم به اینکه شما رویگردان از مطالب حق هستید برای شما تبلیغ ميکنم.
«و َأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ؛ به نوح وحی شد که از مردمانت تنها کسانی که ایمان آوردهاند به تو مؤمن خواهند ماند؛ پس از عملکرد (رويگرداني) آنها اندوهگین مباش» (هود/36).
اين رويكرد نوح(ع) در ثبات قدم و پایداری نيروهاي خودي و بیاثرسازی عملیات روانی دشمن در مأیوسسازی آنان بسیار مؤثر بود.5
حضرت نوح(ع) با حفظ هشياري و پرهيزكاري پيروانش اقدام تمسخرآميز سران كفر را خنثي ساخت. رهبر انقلاب به همين نكته اشاره ميكنند و ميفرمايند:
«يك رهبرى حكيمانه و... مواظب است كه امّت، راه خود را گم نكند. تقوا اينجاست كه به داد يك ملت مىرسد. اگر ملتى با تقوا بود، راه پيشرفت، راه ايمان و راه بندگى خدا را ادامه خواهد داد. ... مؤمنين به نوح، كسانى بودند كه تمسخرها را تحمّل مىكردند. آنها كه نمىدانستند كشتى براى چيست! آنها كه از ماجراى توفان و آبى كه از آسمان و زمين مىخواست بجوشد، خبر نداشتند! امّا ايمانشان آنقدر قوى بود كه در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افكار عمومى قدرتمندان جامعه را عليه خود، تحمل كردند. مؤمنين نوح، مردمان فرودستى هم بودند: «الا الذّين هم اراذلنا بادى الرأى» شايد مردمان طبقه سه و چهار جامعهآن روز محسوب مىشدند. حالا شما فكر كنيد: جمعيت كمى، در مقابل جمعيت زيادى كه پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبليغات دارند، مورد تمسخر قرار مىگيرند و اهانت مىشوند، اما تحمّل مىكنند. تحمّلى اينچنين، ايمانى قوى مىخواهد. اطرافيان نوح و مؤمنين به نوح، اين ايمان قوى را داشتند. بعد كه موضوع كشتىسازى پيش آمد، ايمان اينها بيشتر واضح شد: آنها بر پيغمبرشان فشار نياوردند كه «اين چه كارى است مىكنى؟! براى چه در خشكى، كشتى مىسازى و چرا مايه مسخرة ما شدهاى؟!» نه. همه تلخيها را تحمل كردند.
آنها كار عجيب و غريبى را شروع كرده بودند. فرض كنيد در يك ميدان بزرگ، وسط شهرى مانند تهران كه فرسنگها تا دريا فاصله دارد، يك نفر شروع به ساختن كشتى كند! اين كار، توجيهى ندارد. مؤمنين به نوح، تمسخرى را كه بجا هم تلقّى مىشد، تحمّل كردند. چنين تحمّلى، ايمان مىخواهد؛ آن هم ايمان قوى...
وقتى شما هشيار خودت بودى، هشيار دشمنت هم هستى. وقتى مواظب شيطانِ درون خودت بودى، مراقب شيطان بيرونى هم خواهى بود. وقتى شيطان درون ما نتواند به ما آسيب برساند، شيطانِ بيرون هم به آسانى نخواهد توانست ما را محكوم كند و ضربه وارد سازد» (29 بهمن 1372).
حضرت نوح(ع) دریافت که اگر وضعيت جامعه به آن صورت کفرآمیز ادامه پیدا کند، زمينهاي براي هدايت انسان، به وجود نمیآید و آيندگان نيز در پی پیشینیان گمراه میماندند. در نتیجه، از خداوند درخواست عذاب کرد تا كفر و ظلم موجود را از بين ببرد و زمينه را براي بقاي حق فراهم سازد. با وقوع توفان همة انسانهای گمراه نابود شدند و تنها تعداد انگشتشماري از افراد که متعلق به جامعه توحيدي بودند، باقی ماندند. در این حال، اكثريت روي زمين را انسانهای موحّد و صالح تشكيل دادند.
تا اينجا، تاريخ دو آغاز را براي جبهه حق، رقم زده بود. آغازي كه با هبوط آدم(ع) همراه بود و جبهه حق، تنها يك تجربه در رويارويي با عمليات رواني دشمن شيطاني خود داشت (نزديك شدن به درخت)؛ و آغاز ديگري كه با فرود كشتي نوح(ع) مقارن بود و جبهه حق، علاوه بر فزوني افراد نسبت به هبوط، تجربههاي بيشتري در رويارويي با فريبكاريها و عمليات رواني دشمن داشت (تاریخ تحلیل دشمنشناسی/1383).
در مقابل دشمن نيز تجارب زيادي در اجرای فريب و عمليات رواني مؤثر به دست آورده بود. در این دوره، دشمن چنان قواي خود را در اجراي عمليات رواني متمركز و حساب شده، به دقت برنامهریزی کرده بود كه جامعه و مؤمنان و نجاتيافتگان از توفان به جايي ميرسند كه از میان آنان پدرخوانده ابراهيم(ع) بتتراش ميشود. اين مسئله از قدرت شيطان و گوناگوني شيوههاي عمليات رواني او در فريب انسان دوران ابراهيم(ع) حكايت دارد. اما سؤال اينجاست كه دشمن در اين مقطع تاريخی، چه شيوههايي از عمليات رواني را به اجرا درآورد كه عدهاي از مردم، چنان به بتپرستي روي آورده بودند كه براي بتها، نذورات ميآوردند تا مبادا خشم بتان، برانگيخته شود؟ حضرت ابراهيم(ع) كه در چنين جامعهاي ظهور كرد، چه برخوردي با اين عمليات رواني دشمن انجام داد؟ در ادامه، به بررسي راهها و شيوههاي عمليات رواني نمرود به عنوان نماد جبهه باطل و دشمن بر عليه ابراهيم(ع) در مقام رهبر مؤمنان ميپردازيم.
از شيوههايي كه دشمن در عمليات رواني براي تغيير افكار عمومي طرف مقابل به سود خود استفاده ميكند، ايجاد ترديد و تزلزل در باورهاي جامعه است. اعتقادات و باورهای مردم، از انطباق تصاویر ذهنی آنها با "جهاني كه ميشناسند" نشئت میگیرد. پس اگر تصاوير ديگري به آنها نشان داده شود كه گمان كنند با دنياي شناخته شده و ساخته و پرداخته شده در ذهنشان، هماهنگي بيشتري دارد، ميتوان اعتقادات آنان را دگرگون کرد. يكي از مؤثرترين شيوهها در ارائه مفاهيم جديد كه منجر به تغيير نگرشها و باورهاي جامعه میشود، ايجاد ترديد در ميان جامعه نسبت به مفاهيم پذيرفته شده پیشین است. در حقيقت از راه شبههافكني و ايجاد تزلزل و شك، سعي ميشود اطلاعات جديدي فراروي افكار عمومي قرار داده شود تا آنان خود به خود اقدام به "تغيير باورها" كنند. حكومتي كه نمرود در رأس آن قرار داشت به شدت از اين شيوه استفاده كرد و تا آنجا موفق شد كه رأس اين حكومت، ادعاي ربوبيت کرد.
«فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمْ الْأَعْلَى؛ من پروردگار برتر شما هستم» (نازعات/24).
نمرود براي ايجاد ترديد با هدفي كه ذكر شد، به ابراهيم(ع) گفت:
«قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنْ اللَّاعِبِينَ؛ به راستی برای ما از حق ميگویی یا ما را به بازی گرفتهای؟» (انبیاء/55).
همه آنچه از مظاهر شرك در جامعه ابراهيم(ع) به عنوان خدايان پرستيده ميشد، ساخته مغز متفكري بود كه توانسته بود با عمليات رواني و ايجاد ترديد، مردم را از گرد پيامبران دور كند و به گوش ندادن به اندرزهاي ابراهيم سوق دهد.
اين شيوه از عمليات رواني با ايجاد دلهره و اضطراب عمومي به تخريب فكري و رواني مردم جامعه میپردازد. جامعهاي كه روحية ترس بر آن غلبه يافته باشد، خبر و اطلاعات را هر قدر هم که خرافي و غيرواقعي باشد، ميپذيرد و از آن متأثر ميشود. زمانی که ارعاب و وحشتآفريني در جامعهاي رواج يابد، افراد آن جامعه در برابر هر قدرت برتري احساس ناتواني ميكنند، حتي در برابر قدرتهاي موهوم و ساختگي نيز روحيه و توان ايستادگي و مقاومت نمییابند و به خود، جرئت پرسيدن را هم نميدهند. در چنين جامعهاي خرافات به شدت رواج مييابد و افراد براي بقاي خود، به هر ذلّتي كه دشمن به آنان تحميل كند، تن ميدهند.
نمرود با به کارگیری اين حيله رواني، به شدت مردم را از بتها ترسانده بود و دستگاه تبليغي حكومت، چنين وانمود كرده بود كه اگر به پرستش بتها نپردازند، بتها آنان را نابود خواهند کرد. پس عموم مردم از ترس و جهل ناشي از جرئت نداشتن برای يافتن حقيقت، از خط مستقيم دور مانده، بتپرست شده بودند و براي بتها، نذورات ميآوردند تا مبادا خشم بتها، برانگيخته شود. مردم چنان مضطرب و وحشتزده بودند كه فرصت تفكر از آنان گرفته شده بود و حتي نميتوانستند اين واقعيت را درك كنند كه اگر بتها، قدرت برتر بودند و ميتوانستند آنان را نابود كنند، پس چرا بتگرها و بتبانان كه گماشتههاي حكومت نمرودي بودند، خود به بتها، اعتقادي نداشتند.
اين مطلب را كه بتبانان، خود ميدانستند حق و باطل كدام است و پرستش بتها، باطل و تبليغ ابراهيم، حق است، از پرسش بتبان از ابراهيم(ع) درمييابيم. در آيات 57 تا 68 سورة انبياء ميخوانيم زماني كه ابراهيم(ع) بتها را در هم شكست، بتبان بزرگ از او پرسيد: آيا تو بتها را خراب كردي؟ از اين پرسش او معلوم ميشود كه او خوب ميدانسته كه بتها، خدا نيستند و اگر خدا بودند، از خود دفاع ميكردند. جالب اينجاست كه وقتي ابراهيم در پاسخ اين پرسش، ميگويد: از بت بزرگ بپرس، در پاسخ شنيد: آنان كه نميتوانند حرف بزنند! پس ابراهيم گفت: چرا چيزهايي را ميپرستيد كه نميتوانند از خود دفاع كنند و يا سخني بگويند.
«وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ؛ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ؛ قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنْ الظَّالِمِينَ؛ قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ؛ قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ؛ قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ؛ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنطِقُونَ؛ فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمْ الظَّالِمُونَ؛ ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنطِقُونَ؛ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا و َلَا يَضُرُّكُمْ؛ أُفٍّ لَكُمْ و َلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ قَالُوا حَرِّقُوهُ و َانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنتُمْ فَاعِلِينَ؛ و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد، قطعاً در كار بتانتان تدبيرى خواهم كرد؛ پس آنها را - جز بزرگترشان را- ريز ريز كرد، باشد كه ايشان به سراغ آن بروند؛ گفتند: چه كسى با خدايان ما چنين [معاملهاى] كرده، كه او واقعاً از ستمكاران است؛ گفتند: شنيديم جوانى، از آنها [به بدى] ياد مى كرد كه به او ابراهيم گفته مىشود؛ گفتند: پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، باشد كه آنان شهادت دهند؛ گفتند: اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟؛ گفت: [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است، اگر سخن ميگويند از آنها بپرسيد؛ پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند: در حقيقت، شما ستمكاريد؛ سپس سرافكنده شدند [و گفتند:] قطعاً دانستهاى كه اينها سخن نمىگويند؛ گفت: آيا جز خدا چيزى را مىپرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمىرساند؟؛ اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد. مگر نمىانديشيد؟؛ گفتند: اگر كارى مىكنيد، او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى دهيد» (انبیاء/68-57).
در عمليات رواني همواره حملهكننده، از روحيات و اخلاقيات و فرهنگ جامعه و گروه آماج به خوبي آگاه است. از گرايشها و زمينههای التهاب آن جوامع و گروهها با خبر است و احساسات گروههاي سني و اجتماعي طرف خود را خوب درك ميكند. برخي احساسات، غريزي است؛ برای مثال، هركس هنگام از دست دادن نزديكان مورد احترام خود، اندوهگين ميشود. برخي ديگر از احساسات، اكتسابي است و افراد از ديگران تأثير ميپذيرند. تأثيراتي كه رفتارهاي برخي اشخاص يا گروهها بر اشخاص يا گروههاي ديگر ميگذارند، احساسات اكتسابي نام دارد. در عمليات رواني بيشتر اين دسته از احساسات مورد حمله قرار ميگيرد زيرا در عموم افراد يك طبقه، تأثيرات يكساني ميگذارد. مشاهده میشود در جامعهاي كه متعصب است و فضاي جهلآلود همه جا را فرا گرفته، با ورود يك خبر يا شايعه، افکار عمومی به ناگاه به سوی آن جلب ميشود. حضرت ابراهيم(ع) نيز در جريان تبليغ خود با جامعهاي روبهرو بود كه احساسات آنان از سوي عوامل حكومتي نمرود تحريك و ملتهب شده بود.
وقتی حضرت ابراهیم(ع) در تبلیغ خود بتها را فاقد قدرت معرفي ميکرد، دستگاه تبلیغاتی نمرود با سنجش جو رواني جامعه راه فهم را بر مردم بست. آنها نمیتوانستند از عادت دیرینه احترام و بزرگداشت بتها دست بردارند. ابراهیم(ع) فرمود سوگند به خدا، بتهای شما را در هم خواهم شکست. شاید به دلیل اعتقاد فراوانی که افكار عمومي به قدرت بتها داشتند فکر ميکردند ابراهیم(ع) قدرت عملی كردن اين تهديد را ندارد و غضب بتها او را در هم ميشکند. ابراهیم بتها را در هم شکست بیآنکه آسیبی به بت بزرگ بزند و تبر را بر گردن آن آویخت. وقتی نمرودیان بتها را در هم شکسته دیدند با مشکلی بزرگ روبهرو شدند. مشكل اين بود كه آنان ديدند بتها در هم شکستهاند، اما نتوانستهاند از خود دفاع کنند. ابراهیم(ع) که پیش از این گفته بود آن بتها را در هم خواهم شکست، زمینه را برای اتهام خود فراهم ساخته بود. پس از آن مردم خواستار احضار او شدند:
«قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ؛ او را احضار کردند که تو چنین کردهای گفت شاید بت بزرگ این عمل را مرتکب شده از او پرسش کنید» (انبیاء/60).
این گفته ابراهیم(ع) آنها را در چالشی بزرگ قرار داد.
«فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمْ الظَّالِمُونَ؛ به درون خویش مراجعه كردند. پس با خود ميگفتند شما ستمگرید» (انبیاء/64).
آنها خود را بر باطل و ابراهیم را بر حق یافتند و سختگیریها و سرکشی بر ابراهیم را ستمکارانه دیدند. اما در فضای تبلیغی كه نمرود و عواملش از پیش آغاز كرده بودند، مناسب ديدند به محّاجه با ابراهیم(ع) بپردازند که تو چرا از ما ميخواهی با بتها سخن بگوییم و از او بخواهیم توضیح دهد؟ تو که ميدانی آنها سخن نمیگویند.
این اشتباه آنها زمینه را برای ابراهیم(ع) فراهم کرد تا آخرین ضربه را بر تبلیغات سهمگین آنها درباره بتپرستي وارد سازد. پس گفت:
«أُفٍّ لَكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ ننگ بر شما و بر آنچه غیر خدا ميپرستید. آیا مگر نميانديشيد؟» (انبیاء/67).
نمرودیان با این روشنگری ابراهیم(ع)، در وضعیتی سخت قرار گرفتند. آنان برای رهایی از مشکل به میدان آوردن مردم در مقابله با ابراهیم(ع) به التهابآفريني، تحریک احساسات و شعلهور ساختن آتش انتقام پرداختند.
«قَالُوا حَرِّقُوهُ و َانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنتُمْ فَاعِلِينَ؛ او را به آتش بکشید و خدایان خود را یاری کنید، اگر ميخواهید کاری کنید» (انبیاء/68).
چرا نمروديان از مردم خواستند تا ابراهيم(ع) را بسوزانند و همگان سوختن او را نظاره كنند؟
بزرگ داشتن بتپرستي و احترام به بتان، از ارزشهای دیرینه آنها بود. اما بر اثر روشنگریهای حضرت ابراهیم(ع) افكار عمومي نسبت به بتها متزلزل شده بود و اگر اوضاع به همین ترتیب پیش میرفت، مردم دست از بتپرستی برمیداشتند. در مقابل نمرود با اجرای عملیات روانی و تحریک احساسات تلاش داشت تا چشم و گوش مردم را بسته نگه دارد. دستگاه عمليات رواني حكومت نمرودي با فراخوان عمومي براي تماشاي سوزاندن ابراهيم(ع) ميخواست مردم را به كارِ به ظاهر مقدسِ حمايت از خدايان دروغين وادارد. نمرود با آگاهی از اینکه سخنان و رفتار تبليغي ابراهيم(ع) باعث شده بود جايگاه جعلي و خرافي خدايان دروغين نزد مردم از بين برود. با گردآوردن آنها و شرکت دادنشان در کار سوزاندن ابراهيم(ع)، در نظر داشت تا باور و اندیشة بتپرستی را تداوم بخشد، اما از این نکته غافل بود كه اين توطئه نیز، به ارادة خدا به ابزاري براي رشد مردم تبدیل خواهد شد.
در این حال، ابراهيم(ع) تنها بود و به ظاهر، كسي نمیتوانست به او یاری برساند و وی باید آتش را به جان میخرید. دشمنان مجبور شده بودند "همه قواي خود" را در برابر "يك نفر" به ميدان آورند. آنها كوهي از آتش به دست بتپرستان ساختند، به گونهاي كه هیچ پرندهای را تاب پرواز بر فراز آن نبود!
فردي كه ابراهيم(ع) او را پدر ميخواند، از کارگزاران دستگاه نمرود و متصدی بت و یا بتتراش بود. او كه مورد اعتراض ابراهیم(ع) قرار گرفته بود در آغاز کوشید ابراهیم را از طریق عاطفی و توجه به پيشينه بتگري در خانوادهاش، وارد حلقه بتپرستان کند یا دستكم مانع اقدام و تبلیغ او علیه بت شود.
«إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ و َقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ؛ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ؛ هنگامی که به پدر (و قومش) گفت: این مجسمهها که شما به پرستش آن ملازم هستید چیست؟ گفتند: پدران خود را به پرستش آنها یافتیم» (انبیاء/53-52).
ابراهيم نه تنها تمايلي به خدايان دروغين نشان نداد، بلكه آنان را متوجه اين حقيقت كرد كه آنچه از مظاهر شرك در ميانشان رواج يافته، ساخته مغز متفكر و هوشيار دستگاه طاغوت است كه با استفاده از خلأ توجه و دوري آنان از پيامبران رواج یافته است و تنها منافع مادي حکومت طاغوت را تأمين میکند.
پدرخوانده ابراهيم(ع) وقتي از جذب يا تأثير بر او نااميد شد، به تهديد روآورد:
«قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ و َاهْجُرْنِي مَلِيًّا؛ گفت: ابراهیم آیا تو از معبودهای من بیزاری؟ اگر دست برنداری تو را سنگسار خواهم کرد و مدت زیادی از من دور شو» (مریم/46).
تجربة تهديد به قتل هابيل و تهديد به كشتن از راه سنگسار نمودن نوح(ع)، اكنون پيشرفتهتر شده، و تهديد به تبعيد و جلاي وطن نيز به آن افزوده شده بود.
حضرت ابراهیم(ع) پس از تهدید یاد شده نه تنها سنگسار نشد بلکه توانست در گفتوگو با نمرود شرکت کرده، او را محکوم ساخته و بتها را منهدم کند. در پی انهدام بتها، دستگاه نمرود با عملیات روانی گسترده و استفاده از روش تهييج و تحریک احساسات و عواطف توانست نظر افکار عمومی را به کشتن و سوزاندن ابراهیم(ع) جلب کند. با وجود این، حوادث آتی، توان نمرود و یارانش را در انجام تهدیدها روشن ساخت و حضرت ابراهیم(ع) با یاری خداوند تمام تهدیدهای آنها را خنثی کرد.
اقدام ديگر ابراهيم(ع) در خنثيسازي عمليات رواني دشمن، افشاگري بود. افشاگريهاي ابراهيم دو مخاطب داشت؛ مردم و مسئولان. او مسئولان را به پاسخگويي واداشت تا مردم بيدار شوند. در آيه 258 سورة بقره تعبير «فبُهت الذي كفر، پس آن كافر مبهوت و وامانده شد» آمده است و نفرمود كافران مبهوت شدند. زيرا هنگام روشنگريهاي حضرت ابراهيم(ع)، مردم، مبهوت نشدند، بلكه به فكر فرو رفتند و در اين ميدان رواني، گروه فريبدهنده از پاسخ درماند و از بيدار شدن مردم، به خود لرزيد.6 از اينرو سخنان ابراهيم(ع) در برخورد با نمرود و حلقه حكومتي با سخنانش در جمع مردم و افكار عمومي متفاوت است. ایشان در برخورد با نمرود، ادعاي خدايي او را زير سؤال برد و پرسيد: چرا گمان ميكني قدرتمند هستي؟ نمرود فرافكني کرد و در مقابل پرسید چرا گمان ميكني قدرتمند نيستم؟ دقت در پاسخ نمرود روشن ميكند كه او خوب ميدانست قدرتي ندارد، بلكه تنها در صدد بود تا اقتدار خود را در نزد حلقة اول مديران ارشد و مشاوران حكومتي حفظ كند. ابراهيم(ع) گفت: خداي من قدرت دارد بميراند و زنده كند. نمرود دچار يك اشتباه شد و پاسخ داد: من نيز قدرت ميراندن و زنده كردن دارم. دستور داد دو زنداني را آوردند. يكي به دستور او كشته و ديگري رها شد. نمرود به خوبی ميدانست اين كار، ميراندن و اعطاي زندگي نيست، ولي مجبور بود برای حفظ اقتدار خود، حلقه اول حكومتش را كه در برابر استدلالها و مقابله تبليغي ابراهيم(ع)، مرعوب و مجذوب شده بودند، حفظ كند. در حقيقت او توانست سرعت فهم حقايق تبليغي ابراهيم(ع) را نزد مخاطبان، ضعيف و كُند كند. اما مقابله بعدي ابراهيم(ع)، فرصت ادامه مغالطه را از او ستاند. زيرا ابراهيم(ع) گفت:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّي الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي و َأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنْ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنْ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ و َاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛ آيا از [حال] آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود [و بدان مىنازيد، و] درباره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه [مى]كرد، خبر نيافتى؟ آنگاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.» گفت: «من [هم] زنده مىكنم و [هم] مىميرانم.» ابراهيم گفت: «خدا[ى من] خورشيد را از خاور برمىآورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمىكند» (بقره/258).
ملاحظه ميشود كه چگونه حضرت ابراهيم(ع) تنها با افشاگري و تبليغ حقايق، حيله دشمن را نابود و عمليات رواني آن را ناکام ساخت. از اينرو، شيوة برخورد ابراهيم(ع) با غوغاسالاري نمرودي، باعث شد خداي متعال وي را الگو و اسوة تاريخ معرفي و بيان كند:
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ و َالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ و َبَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ و َالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ و َمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنْ اللَّهِ مِنْ شَيٍْ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا و َإِلَيْكَ أَنَبْنَا و َإِلَيْكَ الْمَصِيرُ؛ قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آنگاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مىپرستيد بيزاريم. به شما كفر ميورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.» جز [در] سخن ابراهيم [كه] به [نا]پدر[ى] خود [گفت:] «حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست، با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم.» «اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست» (ممتحنه/4).
اقدامات روشنگرانه و دعوتهاي ابراهيم(ع) كه خطاب به مردم بود نيز به ثمر نشست و علاوه بر گرويدن گروهي به توحيد، امكان از ميان برداشتن ابراهيم(ع) پس از جريان ورود به آتش را از نمرود گرفت، زيرا ارادة خدا بر ترفند نمروديان غلبه يافت و آتش، بدون آب يا عوامل مادي، سرد و سلامت شد و ابزار آنها از كار افتاد و نمرود نتوانست پس از اين، ابراهيم(ع) را اعدام کند. این به آن خاطر بود که افكار عمومي پذيراي اين اقدام نبود و عمليات رواني آنها ديگر كارساز نیفتاد. پس از اقدامات روشنگرانه ابراهيم(ع) و خاموش شدن آتش، همگان دچار ترديد شدند و دستگاه نمرودي نتوانست مانند گذشته، با تندي و خشونت رفتار كند. بلكه در لاك احتياط فرو رفت و رفتاری معتدل و آرام پيش گرفت. پس نمرود دستور تبعيد ابراهيم(ع) را صادر كرد (طبرسی، 1413) و ابراهيم(ع) رهسپار فلسطين شد:
«و َقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِي؛ و [ابراهيم] گفت: من به سوى پروردگارم رهسپارم، زودا كه مرا راه نمايد» (صافات/99).
موفقيت ديگر حضرت ابراهيم(ع) در خنثيسازي حيله نمرود، از اين رو بود كه داستان سالم ماندن او از آتش نمرود در همه جا پخش شد و سخنان ابراهيم(ع) مورد توجه مردم قرار گرفت تا جايي كه يكي از حاكمان منطقه شام، كنيزي به نام هاجر را به وي هديه داد. هاجر همسری شد که فرزندانش مسير آينده تاريخ را به سوي اهداف ابراهيم(ع) تغيير دادند.
پیامبران الهی در جوامعی به رسالت مبعوث میشدند که کافران برای تداوم حیات خود جهل مردم را اساسیترین راهبرد سیاست خود برگزیده بودند. از این رو، عرصة مجاهدة حقیقی پیامبران مبارزه با جهل و خرافهپرستی مردم در اعصار مختلف تاریخ بوده است. نماد کامل این جهل و نادانی، سنگتراشهها، بتها و اصنام ساختة انسانهای میرایی بود که به پرستش آنچه دستانشان آفریده بود، میپرداختند. لیکن این پرستش به بقای دستگاه ملحدی منتهی میشد که خود را نگهبان و مأمور حفاظت از بتها معرفی میکرد.
در واقع، بتها تأمینکنندة منافع و عامل تحکیم پایههای حکومت ظالمانة کافران بود. بنابراین، روشنگری انبیاء و زدودن جهل از چهرة اندیشة انسانها بزرگترین خطر برای ادامة بقای آنان به شمار میآمد. آنان برای تضعیف و توقف نهضت انبیاء به حربههایی دست مییازیدند که در دوران معاصر نیز زورمداران از آن روشها در اشکال و انواع جدید به آن ابزار تمسک میجویند.
روشهایی همچون تطمیع، تهدید، القای یأس و ناامیدی، جوسازی و ایراد اتهام، تمسخر، ایجاد رعب و وحشت، تحریک احساسات عمومی، و... از جمله شیوههایی بودند که کفار و معاندان در مقابله با پیامبران به کار میبستدند. در واقع، آنچه امروز از آن به عنوان روشهای روانی و نرم برای مقابله با انقلاب اسلامی ایران و نهضتهای مقاومت همچون حزبالله لبنان و... به کار میرود، ریشههای تاریخی در مقابلة کافران اعصار پیشین با انبیاء عظام دارد. بنابراین، روشها و اقدامات آن با پیامبران بزرگ اکنون نیز میتواند سرمشق و الگوی مسلمانان و انسانهای آزاده باشد تا بار دیگر پیروزی حق بر باطل آنچنان که نوید و وعدة الهی است، رقم بخورد.
- بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نمازجمعه در دانشگاه تهران، 29 بهمن 1372.
- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران/ طرح فروپاشی شوروی (19 تیر 1379).
- ر.ک: درسنامه تاریخ تحلیل دشمنشناسی؛ جمعی از نویسندگان مؤسسه اطلاعرسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، قم، 1383، ج1، صص 73-78.
- ر.ک: جوامعالجامع، فضلالحسن الطبرسی، دانشگاه تهران، تهران: چاپ سوم، 1413 ق، ص 415.
- مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، صحیفة نور، ج 21، ص 95.
1 مدرس خارج فقه حوزة علمیه و استاد دانشگاه
2. نمونهاي از همين شيوه در زمان حاضر از كلام رهبر انقلاب: «آغوش باز غرب، به عنوان يك مشوق بزرگ، گورباچف را فريب داد! ... آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها، گورباچف را فريب داد. او به غربيها و امريكاييها اعتماد كرد؛ اما فريب خورد» (19 تیر 1379).
3 حجرات، آیه 11.
4 . قرآن کریم وظیفه پیامبران را، بلاغ مبین میخواند: «و ما علی الرسول الا البلاغ المبین» (نور/54).
5. امام خميني رضوان الله تعالی علیه، استاد و عالم مقابله با عملیات روانی دشمن بود. ايشان در بیان خود فرمود: «تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به "ادای تکلیف" و وظیفهایم نه مأمور به "نتیجه". اگر همة انبیاء و معصومین علیهمالسلام در زمان و مکان خود مکلف به "نتیجه". اگر همه انبیاءو معصومین علیهمالسلام در زمان و مکان خود مکلف به "نتیجه" بودند هرگز نمیبایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند» (3 اسفند 1367). بدینگونه حضرت امام خميني(ره) همه خوديها را امیدوار و جبهه دشمن را در مأیوسسازی ناکام ساخت.
6. رسول الله(ص) نيز هنگامي كه در مكه بر عليه بتها سخن گفت، ابوجهل و سران قريش به دفاع از اصنام برآمدند و مردم از آنان پيروي كردند، ولي در جريان فتح مكه وقتي سران و مسئولان مغرض از ميان برداشته يا متقاعد و آرام شدند، مردم گروه گروه به حق گرويدند. «و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجا».
26 / عمليات روانی در اسلام؛ «جايگاه، قلمرو و برخي از احكام فقهي»