کاظم کریمی مانند همهء مسلمانان فارسی زبان مشتاق،که در انتظار انتشار ترجمهء سلیس و دقیقی از قرآن کریم هستند،پس از آگاهی از چاپ و انتشار قرآنی با ترجمهء آقای عبد المحمد آیتی توسط انتشارات سروش وابسته به سازمان صدا و سیما،با شور و شوق بسیار،به تهیّهء آن اقدام نمودم؛تا به کمک ترجمهء جدید،به حقایق و معانی ظریف و عمیق قرآن مجید معرفت بیشتری پیدا کنم.
لیکن پس از مطالعهء آن،با کمال تعجّب متوجه شدم که ترجمهء برخی از آیات غلط است!تصوّر این موضوع برایم مشکل بود.اشکال را در فهم خود جستجو کردم.لذا، شروع به مراجعه به ترجمههای دیگر و تفاسیر موجود نمودم.
در همین اثنا،به نقدی بر همین ترجمه در مجلهء کیهان اندیشه(ش 28،بهمن و اسفند 1368)برخورد نمودم که اشتباهات بسیار زیادی را دریافته بود.ولی باز هم، طاقت پذیرش وجود انحراف و خطا،در برگردان کلام الهام برایم نبود.به همین دلیل،با تلاش بیشتر به مطالعهء خود و مقایسهء ترجمهء جدید با متون دیگر ادامه دادم.
این تداوم متأسّفانه،مرا بر اغلاط واشکالات تازهای آگاهی بخشید.بدین جهت بر آن شدم که به قصد آگاه شدن دیگران و خوانندگان این ترجمه،و به منظور استمداد از اهل فضل و فن،و برای ارشاد خود و دیگران،به ذکر اغلاط و اشکالاتی که در همین مطالعه و مقایسهء اوّلیه،با آنها روبرو شدهام بپردازم.
مطالبی که در این بررسی اجمالی به نظر خوانندگان محترم میگذرد،در سه بخش تنظیم گردیده است:
*در بخش اوّلًّ،خلاصهای از مقالهء«دارالقرآن الکریم»که در مجّلهء کیهان اندیشه به چاپ رسیده،آورده شده است.
*در بخش دوّم،نمونههایی از ترجمههای غلط آیات شریفه عرضه میشود.لازم به یادآوری است که اگر به دید دقیق در این ترجمه نگریسته شود،موارد اشتباه بسیار زیاد است.لذا در این بخش فقط شواهدی معدود از اشتباهات،ارائه گردیده است.علاوه بر این،در این نمونهها هیچ گونه توجیهی برای رفع اشکالات وارده وجود ندارد.به عبارت دیگر،اغلاط این ترجمه به اندازهای است که چنانچه بخواهند همهء آنها را مطرح نمایند، بیشتر آیات قرآن باید مطرح گردد و برای تصحیح آن باید ترجمهای از نو،نوشته شود.
*در بخش سوّم،ترجمهء برخی از آیاتی که پیرامون ولایت حضرت امیرمؤمنان علی-علیه السلام-و مقام و شأن اهل بیت پیامبر اکرم-علیهم السلام-نازل شده مطرح گردیده است و مباینت ترجمه با اصول اعتقادی شیعیان،و همچنین اصرار بر عدم ذکر شأن نزول آیههای مزبور،و اهمال بر یادآوری مقام و منزلت اهل بیت،نشان داده شده است.در حالی که چون غالب فارسی زبانان شیعه هستند و این ترجمه با بودجهء سازمانی وابسته به صدا و سیما چاپ شده است،انتظار میرفت-همچون دیگر ترجمهها -این گونه موارد در آن آورده شود.
در این مقام،سخن پیامبر اکرم-ص-را یادآور میشویم؛آنجا که فرمودند:
انّی تارک فیکم الثّقلین...کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الی الارض؛و عترتی اهل بیتی...فانظروا کیف تخلّفونی فیهما.
مترجم محترم،با اینکه توضیحات زیادی در پاورقیها راجع به اقوام و آداب و رسوم دوران جاهلیّت دادهاند،در بیان معنا و مدلولت آیات مربوط به ولایت و عصمت اهل بیت، سکوت اختیار نمودهاند!!نظر به اهمّیت این قسمت،شواهدی از مفسّران سنّی و شیعه برای دستیابی به معنا و ترجمهء صحیحس این دسته از آیات ارائه میشود.
دلیل تکیهء بیشتر بر این بخش نسبت به سایر بخشها،این است که بنا بر آنچه اطلاع یافتهام تاکنون بررسیهای مختلفی از سایر دیدگاهها بر روی اغلاط این ترجمه انجام گرفته است.
خلاصهء مقاله کیهان اندیشه:
در این بخش،از مقالهء«دارالقرآن الکریم»که در مجلّهء کیهان اندیشه،درج گردیده،استفاده کرده و خلاصهای از آن بررسی را نقل مینمایم:
«...با توجه به این که موارد نقد در سراسر ترجمهء قرآن بسیار است امّا مجموع آنها را در ده عنوان کلّی مورد بحث قرار داده و از هر کدام نمونهای ذکر میشود:
1-عدم رعایت افعال مجهول و معلول در ترجمه،به گونهای که برخی از مجهولها معلوم،و معلومها مجهول ترجمه شده است...
2-عدم رعایت ترجمه حروف که نقش مهمی را در بیان لطایف آیات ایفا میکند...
3-رعایت نکردن فاعل و مفعول جمله،و قرار دادن هر یک بجای دیگری....
4-عدم توجه به نوع فعل؛فعل نهی را،نفی و یا مضارع مخاطب را امر ترجمه کردهاند...
5-عدم رعایت نوع صیغهء فعل...
6-عدم توجه به تقدم و تأخر استعمال لغات...
7-عدم توجه به ساختار جمله...
8-عدم رعایت افعال مناسب و ترجمه آنها به مخاطب و یا بالعکس....
9-عدم توجه به مبتدا و خبر جمله،شرط و جزاء جمله و اجزاء معطوف...
10-عدم توجه به صدر و ذیل آیات...»
در پایان این مقاله آمده است:
«فرصت را غنیمت شمرده به وزارت ارشاد اسلامی پیشنهاد میشود:همچنانکه چاپ و نشر قرآن کریم با نظارت متخصصین کنترل گردید و آبروی جامعه اسلامیمان حفظ شد، لازم است برای کنترل بیشتر و رفع هرگونه نقص و کاستی در امر خطیر ترجمه قرآن کریم نیز عدهای از متخصّصین فن را،به این مسئله اساسی اختصاص دهند و ترجمههای دانشمندان گرانقدر عزیز را با صرف وقت بیشتر مبتنی بر تفاسیر متقن و رعایت تمامی ظرایف و لطایف آیات الهی بازنگری فرمایند،تا اشکالات به حداقل ممکن برسد...»
نمونهای از ترجمهها و پاورقیهای غلط و پاورقیهای زاید:
1-صفحهء 181،انفال/29:
یا ایّها الّذین آمنوا ان تتّقوا اللّه یجعل لکم فرقانا.
ای کسانی که ایمان آوردهاید،اگر از خدا بترسید میان شما و کافران فرقهایی نهد.
«فرقان»صیغه مبالغه از ماده فرق است و در این آیه به معنای وسیلهای است که بخوبی حق را از باطل جدا میکند.و در«مفردات راغب»،معنای این کلمه چنین آمده است:«ای نوردا و توفیقا علی قلوبکم یفرق به بین الحقّ و الباطل...»
ترجمهء صحیح آیه فوق چنین است:ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید،برایتان وسیلهای برای تمیز حق از باطل قرار میدهد.
2-صفحهء 280،نحل/106:
من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من اللّه.
کسی که پس از ایمان به خدا کافر میشود جز این نیست که او را به زور وا داشتهاند تا اظهار کفر کند و حال آنکه دلش به ایمان خویش مطمئن است.ولی آنان که در دل را به روی کفر میگشایند، مورد خشم خدایند.
ترجمهء فوق نه تنها غلط است،بلکه عدم آگاهی مترجم را نسبت به سایر آیات قرآن نیز میرساند.چه،در مواردی چند،قرآن از کسانی سخن میگوید که بعد از ایمان به کفر گرویدهاند و مجددا ایمان آوردهاند و دوباره کافر شدهاند.ترجمه صحیح آیه چنین است:
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند-بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام به ایمان است-آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشودهاند،غضب خدا بر آنهاست.
3-صفحهء 456،ص/33؛(این آیه مربوط به داستان حضرت سلیمان است):
ردّوها علیّ فطفق مسحا بالسّوق و الأعناق.
آن اسبان را نزد من بازگردانید.پس به بریدن ساقها و گردنشان آغاز کرد.
به بخشی از مطالبی که در ترجمهء المیزان(ج 17،ص 321)راجع به این آیه درج گردیده است،توجه کنید:
«بعضی گفتهاند:...مراد از دست کشیدن به ساقها و گردنهای آنان،زدن آنها را شمشیر و بریدن دست و گردن آنهاست...ولی این تفسیرصحیح نیست؛چون چنین عملی از انبیا سر نمیزند،و ساحت آنان منزّه از مثل آن است..علاوه بر این،این عمل اتلاف مال محترم است.اینکه بعضی مفسرین به روایت ابیّ بن کعب استدلال کردهاند بر صحت این تفسیر...به هیچ وجه صحیح نیست..»
ترجمه صحیح آیه چنین است:
...پس به دست کشیدن به ساقها و گردنشان آغاز نمود.
4-صفحهء 386،نمل/91:
انّما امرت ان اعبد ربّ هذه البلدة الّذی حرّمها و له کلّ شیء...
جز این نیست که به من فرمان دادهاند که پروردگار این شهر را که خدا حرمتش نهاده و همه چیز از آن اوست پرستش کنم...
در ترجمهء این آیه،همین مقدار نیز توجه نشده است که«بلدة»مؤنث است و اگر «الّذی»مربوط به آن میشد باید«الّتی»باشد.
اگر در امثال این ترجمهها،گمان غرض ورزی را کنار گذاشته،با خوش بینی مواجه شویم،ناچار باید به فقدان اطّلاعات و دقّت لازم،و عدم آشنایی به اسلوب صحیح ترجمهء قرآن اذعان نماییم.
ترجمهء صحیح آیهء مورد بحث چنین است:
(بگو)مهمانا من مأمورم پروردگار این شهر(مکّه)را عبادت کنم.همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده و همه چیز از آن اوست و من مأمورم که از مسلمین باشم.
5-صفحهء 216،یونس/60:
و ما ظنّ الّذین یفترون علی اللّه الکذب یوم القیامة...
چه گمان کردهاند کسان که دربارهء روز قیامت به خدا دروغ میبندند؟ مترجم«یوم القیامة»را متعلّق به«یفترون»گرفتهاند؛در حالی که متعلّق به«ظنّ» میباشد.ترجمهء صحیح آیه چنین است:
آنان که به خدا دروغ میبندند دربارهء روز قیامت،چه گمان کردهاند؟
6-صفحهء 290،اسراء/68:
افامنتم ان یخسف بکم جانب البر...
آیا ایمنی دارید از اینکه ناگهان ساحل دریا را بر شما زیر و زبر کند؟...
برّ به معنای خشکی است چنانچه در مفردات چنین میخوانیم:«البرّ خلاف البحر».ترجه صحیح آیه چنین است:
آیا از این ایمن هستید که شما را در زمین فرو برد؟
7-صفحهء 552،ممتحنه/13:
قد یئسوا من الآخرة کما یئس الکفار من اصحاب القبور
اینان از آخرت نومیدند،همچنانکه آن کافرانی که اینک در گورند از آخرت نومیدند.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
...اینان از آخرت نومیدند،همچنانکه آن کافران،از مردگان نومیدند.
8-صفحهء 155،اعراف/32:
قل من حرّم زینة اللّه الّتی اخرج لعباده و الطّیّبات من الرّزق.
بگو:چه کسی لباسهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده،و خوردنیهای خوش طعم را حرام کرده است؟
معلوم نیست از چه رو،«زینت»به مطلق لباس ترجمه شده!تخصیص«الطیّبات من الرّزق»به«خوردنیهای خوش طعم»نیز وجهی ندارد.
ترجمه صحیح آیه چنین است:
بگو:چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را،حرام کرده است؟
9-صفحهء 155،اعراف/31:
یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کلّ مسجد.
ای فرزندان آدم،به هنگام هر عبادت لباس خود بپوشید.
با خواندن این ترجمه،این سؤال در ذهن پدید میآید که مگر اشخاص در سایر اوقات برهنه راه میرفتند؟!
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
ای فرزندان آدم!زینت خود رابه هنگام رفتن به مسجد به خود برگیرید.
10-صفحهء 151،انعام/162؛
قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین.
بگو:نماز من و قربانی من و زندگی من و مرگ من برای خدا آن پروردگار جهانیان است.
«نسک»به معنای عبادت است و اختصاصی به قربانی ندارد.چنانچه در مفردات چنین میخوانیم:«النّسک:العبادة..»
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
بگو:نماز من و عبادت من و زندگی من و مرگ من،(همه)برای خدا،پروردگار جهانیان است.
11-صفحهء 34،بقره/214:
ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لما یأتکم مثل الّذین خلوا من قبلکم.
میپندارید به بهشت خواهید رفت؟آیا هنوز سرگذشت کسانی را که پیش از شما بودهاند نشنیدهاید؟
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
آیا میپندارید داخل بهشت میشوید،بدون اینکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟
12-صفحهء 17،بقره/102:
...و ما هم بضارّین به من احد الاّ باذن اللّه.
...و آن دو جادوگر جز به فرمان خدا به کسی زیانی نمیرسانیدند.
با اندک آشنایی به زبان عربی معلوم میشود که ضمیر«هم»را نمیتوان به«آن دو جادوگر»ترجمه نمود.مسئلهء دیگر اینکه ترجمه«اذن»به«فرمان»این نتیجه را در بر دارد که کار پلید جادوگران به فرمان و دستور خدای سبحان بوده است.ترجمهء صحیح آیه عبارت است از:
..و آنان جز به«اذن»پروردگار به کسی زیان نمیرسانیدند.
13-صفحهء 7،بقره/30:
...انّی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و...
...من در زمین خلیفهای میآفرینم،گفتند:آیا کسی را میآفرینی که در آنجا فساد کند و....
ترجمهء صحیح آیه:
...من در زمین جانشینی قرار میدهم.گفتند:آیا در آن کسی را قرار میدهی که در آنجا فساد کند و...
14-صفحهء 301،کهف/60:
...او امضی حقبا؛
...یا عمرم به سر میآید.
کلمهء«حقب»به معنای روزگار و مدت طولانی است.منظور حضرت موسی از این سخن این بوده که برای پیدا کردن گمشدهء خویش دست از تلاش بر نخواهد داشت، اگر چه سالها به جستجوی خود ادامه دهد.ترجمهء صحیح آیهء فوق چنین است:
...اگر چه مدتی طولانی(در این راه)به سر برم.
15-صفحهء 197،توبه/61:
...و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم...
...و میگویند:که او به سخن هر کس گوش میدهد.بگو:او برای شما شنوندهء سخن خیر است....
«اذن»به معنای گوش است.و اصطلاحا به شخص خوش باور اطلاق میگردد.
دشمنان پیامبر اکرم-صلّی اللّه علیه و آله-عذر پذیری حضرتش را به عنوان یک عیب مطرح کردند.و خدای متعال به وسیلهء این آیه سخنان بیهوده آنان را رد نموده،این صفت پیامبر-ص-را تأیید فرمود.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
...و میگویند:او خودش باور است.بگو خوش باور بودن من به نفع شماست...
16-صفحهء 309،مریم/40؛
انّا نحن نرث الارض و من علیها:
هر آینه پس از زمین و هر چه بر روی آن هست ما زنده میمانیم.
ترجمهء صحیح آیه فوق چنین است:
ما زمین و تمام کسانی را که بر آنند به ارث خواهیم برد...
17-صفحهء 152،اعراف/2:
کتاب انزل الیک فلایکن فی صدرک حرج منه...
کتابی است که بر تو نازل شده،در دل تو از آن تردید نباشد...
حرج به معنای تنگی و گرفتگی است نه تردید.اگر پیامبر خدا-صلّی اللّه علیه و آله-در قرآن تردید نماید،تکلیف دیگران چیست؟!
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
کتابی است،بر تو نازل شده است،در دل تو به جهت آن،تنگی و فشاری نباشد(به خاطر سنگینی بار ابلاغ آن)...
18-صفحهء 53،آل عمران/18:
شهد اللّه انّه لا اله الاّ هو و الملائکة و اولو العلم قائما بالقسط...
اللّه حکم کرد-و فرشتگام و دانشمندان نیز-که هیچ خدایی بر پای دارندهء عدل جز او نیست....
«حکم کردن»به معنای:1-«فرمان دادن»؛2-«حکومت کردن»؛3-«قضاوت کردن»است.در حالی که«شهد»به معنای«گواهی داد»میباشد.بعلاوه«قائم به عدل بودن خدا»جزء اجزاء شهادت محسوب نمیشود.به بخشی از مطالبی که ذیل این آیه در ترجمه المیزان آمده است توجه فرمایید:
ترجمهء المیزان،ج 3،ص 218:«فراز«قائما بالقسط»به اصطلاح ادبی«حال»از فاعل«شهد الله»بوده،عامل در او هم«شهد»میباشد.به عبارت دیگر در آیه مورد بحث «قائم به عدل بودن خداوند»مورد گواهی-اعم از گواهی خدا،ملائکه،اولوالعلم-واقع نشده و از اجزاء شهادت محسوب نمیشود؛زیرا...این دو جهتی بود که از سخنان گذشته استفاده شد،و با در نظر گرفتن آن بیپایگی گفتار عدهای از مفسّرین-که در حمل کردن«شهادت»به شهادت فعلی و یا دربارهء قرار دادن«قائم به عدل بودن خداوند»از اجزاء شهادت پافشاریهایی کردهاند-روشن میشود!
و اینک ترجمه صحیح آیه مورد بحث:
خداوند در حالی که قائم به قسط است و قیام بر عدل دارد،گواهی میدهد که خدایی جز او نیست و همچنین ملائکه و اولوا العلم هم به وحدانیّت و یگانگی او گواهی میدهند.
19-صفحهء 53،آل عمران/20:
فان حاجّوک فقل اسلمت وجهی للّه و من اتّبعن و قل للّذین اوتوا الکتاب و الامبین ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولّوا فانّما علیک البلاغ و اللّه بصیر بالعباد.
اگر با تو به داوری برخیزند بگوی:من و پیراونم در دین خویش به خدا اخلاص ورزیدیم.به اهل کتاب و مشترکان بگو:آیا شما هم به خدا اخلاص ورزیدهاید؟اگر اخلاص ورزیدهاند پس هدایت یافتهاند و اگر رویگردان شدهاند،بر تو تبلیغ است و پس،و خدا بندگان را میبیند.
ترجمهء صحیح آیهء مزبور چنین است:
اگر با تو محاجّه کردند بگو:من و پیروانم روی خویش را تسلیم خدا نمودیم.به کسانی که کتابشان دادهاند(یهود و نصاری)و بیسوادان(مشرکان)بگو آیا شما هم تسلیم شدهاید؟اگر تسلیم (حق)شدند،به تحقیق هدایت یافتند،و اگر پشت نمودند،بر تو ابلاغ(فرمان خدا)است و خداوند بر (احوال)بندگان بیناست.
20-صفحهء 90،نساء/70:
...و کفی باللّه علیما؛...
و خدا به کفایت داناست.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
..و آگاهی خدا(بر اعمال و نیّات،بندگان را)کافی است.
21-صفحهء 550،ممتحنه/4:
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالو لقومهم انّا برءؤ منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتّی تؤمنوا باللّه وحده الاّ قول ابراهیم لأبیه لاستغفرنّ لک و ما املک لک من اللّه من شیء ربّنا علیک توکّلنا و الیک انبنا و الیک المصیر.
ابراهیم و کسانی که با وی بودند،آنگاه که به قوم خود گفتند که ما از شما و از آنچه جز خدای یکتا میپرستید بیزاریم و شما را کافر میشمریم و میان ما و شما همیشه دشمنی و کینه توزی خواهد بود تا وقتی که به خدای یکتا ایمان بیاورید،برایتان نیکو مقتدایی بودند.مگر آنگاه که ابراهیم پدرش را گفت که برای تو آمرزش میطلبم،زیرا نمیتوانم عذاب خدا را از تو دفع کنم.ای پروردگار ما،بر تو توکّل کردیم و به تو روی آوردیم و سرانجام تو هستی.
حال،به عباراتی که ذیل این آیه در ترجمهء المیزان،ج 19،ص 472-473 آمده است توجه نمایید:
«بعضی...چنین گفتهاند که مستثنی منه،جملهء«قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم»است،و معنای مجموع آیه این است که شما مسلمانان در ابراهیم و مؤمنین به وی اقتدایی نیکو دارید،و باید در همه رفتار و صفات او اقتدا کنید،الا در یک خصلتش و آن این است که به پدرش چنین و چنان گفت.
ولی این وجه درست نیست؛چون زمینهء آیهء مورد بحث که میفرماید:«لکم اسوة حسنة فی ابراهیم»این نیست که بخواهد تأسّی به ابراهیم-علیه السلام-را در تمامی خصالش بر مسلمانان واجب کند و استغفار یا وعدهء استغفار را استثنا کند،تا این یک خصلت از خصال ابراهیم مستثنا باشد...»
همان کتاب،ج 19،ص 470-471:«الاّ قول ابراهیم لابیه:لاستغفرنّ لک و ما املک لک من اللّه من شیء این جمله استثنائی است از کلیّتی که جملههای قبل بر آن دلالت میکرد،و آ این بود که ابراهیم و مؤمنینی که با وی بودند،از قوم مشرک خود به طور کلّی و مطلق،تبرّی جستند،و هر رابطهای که ایشان را به آنان پیوسته کند قطع نمودند،به جز یک رابطه،و آن گفتار ابراهیم به پدرش بود که گفت:«لاستغفرن لک...» ...و مسثتثنی منه آن این است که نامبردگان با مشرکین سخنی نگفتند،مگر دربارهء تبری، در نتیجه معنایش این میشود که مؤمنین و ابراهیم به غیر از تیری هیچ سخنی با مشرکین نداشتند،الاّ سخنی که ابراهیم با خصوص پدرش داشت..»
با توجه به مطالبی که ذکر شد ترجمه صحیح آیه چنین است:
ابراهیم و پیروانش برای شما نیکو مقتدایی هستند.به یاد آرید آن زمان را که به قوم خود گفتند:
ما از شما و از آنچه به غیر از خدا میپرستید بیزاریم،به شما کافریم.همواره بین ما و شما دشمنی و کینه خواهد بود مگر آن زمان که به خدای یگانه ایمان آورید.بجز سخنی که ابراهیم به پدرش گفت:
برای تو از خدا طلب آمرزش خواهم کرد و(بر نجات تو از قهر و غضب خدا)برای تو هیچ کاری نتوانم کرد.(آنگاه چنین دعا کردند:)پروردگارا بر تو توکّل مینماییم و به سوی توانا به میکنیم و به سوی تو است بازگشت.
22-صفحهء 175،اعراف/184:
او لم یتفکروا ما بصاحبهم من جنّة...
آیا فکر نکردهاند که در یارشان نشانی از دیوانگی نیست؟..
کلمهء«یار»ترجمه صحیحی برای«صاحب»نمیتواند باشد.چرا که اگر انسان عاقل باشد،یار دیوانه نمیگیرد.و چنانچه خود نیز دیوانه باشد،استدلال برایش بیفایده است.جالب این که بر این ترجمه غلط پاورقی نوشته شده و بر این اشتباه تأکید نیز نمودهاند:
صفحهء 175،پاورقی 23(مربوط به کلمه«یارشان»):«ترجمهء«صاحب»و مراد رسول خدا-ص-است.»
مترجم این اشتباه را در سایر موارد مشابه تکرار نمودهاند.مناسب است عبارت مفردات را ذیل این کلمه نقل نماییم:«الصّاحب:الملازم.إنسانا کان أو حیوانا،أو مکانا أو زمانا...و لایقال فی العرف إلاّت لمن کثرت ملازمته.»
همانطور که ملاحظه شد،«صاحب»به معنای«همراه»و«ملازم»است و مفهومی کلّی دارد.در صورتی که کلمه«یار»در زبان فارسی بار مثبت دارد و هرگونه ملازمت و مصاحبت را نمیرساند.ترجمه صحیح آیه:
آیا فکر نکردند که همنشینشان(پیامبر-ص-)هیچ گونه آثاری از جنون ندارد؟(پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او میدهند؟)
23-صفحهء 567،حاقّه/4:
کذّبت ثمود و عاد بالقارعة.
قوم ثمود و عاد روز تپیدن دلها را دروغ انگاشتند.
«کذّبت»از«تکذیب»به معنای نسبت دروغ به کسی دادن است.چنانچه در مفردات میخوانیم:
«کذّبته:نسبته إلی الکذب صادقا کان أو کاذبا،و ما جاء فی القرآِّن ففی تکذیب الصادق نحو«کذّبت ثمود و عاد بالقارعة».در حالی که«دروغ انگاشتن»به معنای«دروغ تصوّر کردن»است نه نسبت دروغ دادن.در«فرهنگ معین»ذیل کلمهء«انگار»چنین آمده است:«انگار-(ریـ.انگاردن،انگاشتن)1-تصور،پندار؛2-کار ناتمام...»
این اشتباه بارها و بارها در این ترجمه صورت گرفته است.برای نمونه،فقط در سورهء اعراف،در ترجمه آیات:64،146،147،176،177،182،این اشکال دیده میشود.
علاوه بر اشکال فوق،ترجمهء«قارعة»به«روز تپیدن دلها»نیز اشتباه است. ترجمهء صحیح آیهء مورد بحث چنین است:
قوم ثمود و عاد عذاب کوبندهء الهی را دروغ خواندند.
24-صفحهء 321،طه/123:
...فمن اتّبع هدای فلا یضلّ و لایشقی.
...هر کس از آن راهنمای من متابعت کند نه گمراه میشود و نه تیره بخت.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
...هر کس از راهنمایی من متابعت کند....
25-صفحهء 307،مریم/18:
قالت انّی اعوذ بالرّحمن منک ان کنت تقیّا.
مریم گفت:از تو به خدای رحمان پناه میبرم،که پرهیزگار باشی.
ترجمهء صحیح:(مریم)گفت:از تو به خدای رحمان پناه میبرم،اگر پرهیزکار هستی.
26-صفحهء 282،نحل/120:
انّ ابراهیم کان امّة قانتا للّه حنیفا...
ابراهیم بزرگوار مردی بود.به فرمان خدا بر پای ایستاد و صاحب دین حنیف بود...
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
ابراهیم(به تنهایی)یک امّت بود.مطیع فرمان خدا و خاضع بود و خالی از هرگونه انحراف...
27-صفحهء 247،یوسف/88:
...ای عزیز،ما و کسانمان به گرسنگی افتادهایم...
ذیل کلمهء«الضّرّ»در مفردات میخوانیم:«الضّرّ سوء الحال إمّا فی نفسه لقلّة العلم....و إمّا فی بدنه لعدم جارحة و نقص،و إمّا فی حالة ظاهرة من قلّة مال و جاه.»
بنابراین ترجمهء آیه مزبور عبارت است از:
...ای عزیز،ما و خاندان ما را شدّت و سختی در بر گرفت...
28-صفحهء 15،بقره/93:
و اشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم...
عشق گوساله و کفر در دلشان به هم سرشته است...
ترجمهء صحیح:بر اثر کفرشان،عشق گوساله در دلشان جای گرفت...
29-صفحهء 437،فاطر/12:
...و تری الفلک فیه مواخر لتبتغوا من فضله...
..و میبینی که کشتیها برای یافتن روزی و غنیمت،آب را میشکافند....
ترجمهء صحیح آیه:...و کشتیها را میبینی که دریا را میشکافند تا شما از فضل خدا روزی طلبید...
30-صفحهء 226،هود/35:
...ام یقولون افتریه...
؛...یا میگویند که من به خدا دروغ بستهام...
ترجمهء صحیح آیه:...یا میگویند که(پیامبر-ص-)آن را به خدا دروغ بسته است...
در مورد ترجمههای غلط به همین مقدار اکتفا نموده به پاورقیها میپردازیم.
1-صفحهء 17،پاورقی 18.این پاورقی مربوط به«هاروت»و«ماروت»است که از آنها در سوره بقره/102 یاد شده است:
«گویند دو فرشته بودند که خدا بر آنها خشم گرفت و در چاه بابل سرنگوشان بیاویخت و مردم از آنها سحر میآموختند!»
آیا پاورقی،مجالی است برای اشاعهء خرافات و«اسرائیلیات»یا فرصتی است برایرفع شبهات و حلّ مشکلات؟!
برای روشن شدن مطلب،عبارت زیر را از ترجمهء المیزان مینگریم؛ترجمهء المیزان،ج 1،ص 323،بعد از نقل مشروح داستان فوق،اضافه مینماید:
«نظیر این روایات در بعضی از کتب شیعه بدون سند از امام باقر-علیه السلام- نقل شده و«سیوطی»متجاوز از بیست روایت دربارهء«هاروت»و«ماروت»و«زهره»که کم و بیش نظیر همین روایتند نقل کرده است....ولی جای تردید نیست که این یک داستان مجعول خرافی است که به فرشتگان خدا که قرآن به پاکی و طهارت آنها از شرک و معصیت تصریح کرده،نسبت داده شده است؛آن هم چنین شرک و معصیت شنیع... خلاصه این داستان و داستانی که در روایت قبل ذکر شد،مطابق افسانههایی است که یهود دربارهء«هاروت»و«ماروت»میگویند،و بیشباهت به خرافات یونانیان قدیم دربارهء ستارگان و نجوم نیست.»
2-صفحهء 306،پاورقی 1،مربوط به نام سورهء«مریم»:
«مریم،نام مادر حضرت مسیح است.آیات اوایل سوره،داستان تولد عیسی است.»
در مورد پاورقی فوق،دو مطلب وجود دارد:
اولا-جملهء اول شرحی زاید است؛زیرا معقول نیست که خوانندهء قرآن کریم، حضرت مریم را نشناسد.
ثانیا-جملهء دوّم شرحی غلط است؛زیرا آیات اوایل سوره تا آیه پانزدهم،داستان حضرت زکریّا و تولد حضرت یحیی است.
3-صفحهء 310،پاورقی 4؛این پاورقی مربوط به کلمهء«غیّ»است که در آیه 59 از سورهء«مریم»آمده است.آیه و پاورقی آن به شرح ذیل میباشند:
فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف یلقون غیّا.
سپس کسانی جانشین اینان شدند که نماز را ضایع گذاشتند و پیرو شهوات گردیدند و به زودی
به«غی»خواهند افتاد.
پاورقی(مربوط به«غیّ»):«وادیی است در جهنم.»
اکنون به عبارات ترجمهء المیزان،ج 14،ص 114،توجه نمایید:
«کلمهء«غیّ»به معنای ضد رشد است...غیّ به معنای این است که کسی به واقع نرسد و به خطا رود،که در حقیقت قریب المعنای با ضلالت است..»
و همان کتاب،ج 14،ص 119:در درّ منثور است که این مردویه از طریق نهشل از ضحّاک از ابن عباس از رسول خدا-ص-روایت کرده که فرمود:غیّ،درّهای است که در جهنّم قرار دارد.
..مؤلّف:این روایات بر فرضی که صحیح باشد آنطور که بعضی پنداشتهاند تفسیر دیگری برای این...کلمه نیست...»
4-صفحهء 106،پاورقی 18؛این پاورقی شرحی است بر اقانیم سه گانهء مسیحیت:
«در ردّ عقیدهء تثلیث مسیحیان آمده است که میگویند:خدا،مسیح و مریم، اقنومهای سهگانهاند.»
حضرت«مریم»،جزء اقانیم سهگانهء مسیحیان نیست.اقانیم سه گانهء مسیحیّت عبارتند از«خدا»و«حضرت عیسی»و«حضرت جبرئیل».به عبارت دیگر:«اب»و«این» و«روح القدس».شاهد این گفتار ترجمهء المیزان ج 9،ص 231:«...همان اقانیم ثلاثه، یعنی اب و ابن و روح القدسند..»
5-صفحهء 144،انعام/121 و پاورقی 8 مربوط به همین آیه:
و لاتأکلوا ممّا لم یذکر اسم اللّه علیه و انّه لفسق...»
از ذبحی که نام خدا بر آن یاد نشده است مخورید که خود نافرمانی است...»
پاورقی:«مراد قربانیهایی است که برای بتان میکردند.»
آیهء فوق،حرمت گوشتهایی را که ذبح شرعی نشدهاند،بیان میکند و هیچگونه اختصاصی به گوشت قربانی بتها ندارد.تنها خاصیّت پاورقی مذکور،لوث حرمت خوردن گوشت حیواناتی است که ذبح شرعی نشده و شرع،آن را جایز نمیداند.در ترجمهء المیزان،ج 7،ص 509 ذیل این آیه چنین آمده است:
...در حقیقت چنین است:
خوردن گوشت میته و گوشتی که در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده نشده فسق است..»
6-صفحهء 527،پاورقی 3،مربوط به«سدرة المنتهی»:
«درخت سدری در آسمان هفتم یا اقصای بهشت که هیچ کس و نیز علم هیچ کس از آن فراتر نرود.»
روشن نیست که در کدام مدرک معتبر به مطالب فوق الذکر اشاره شده است!در ردّ این گفتار سخنی را از حضرت سجّاد از ترجمهء المیزان،ج 19،ص 63،نقل میکنیم:
من فرزند کسی هستم که بلند مرتبه بود،و بلند مرتبهتر میشد،تا آنجا که از سدرة المنتهی گذشت و...
7-14-پاورقیهای:4/صفحهء 6؛18/صفحهء 17؛15/صفحهء 88؛1/ صفحهء 107؛1/صفحهء 188؛3/صفحهء 352؛1/صفحهء 579؛2/صفحهء 580، نمونههای دیگری از زیرنویسهای غلط هستند که به دلیل مطرح شدن آنها در بخش سوّم،از ذکر آنها در این بخش صرف نظر میکنیم.
اکنون نوبت به پاورقیهای زائد میرسد.در این ترجمه،در بسیاری از موارد که نیازی به شرح نبوده،توضیحات زایدی درج گردیده است؛در حالی که از بیان مفاهیمی که شرح آن بسیار لازم و ضروری مینماید،چشم پوشی شده است.
برای اثبات این مدعا،ابتدا به ارائهء چند شرح بیمورد پرداخته،و سپس نمونهای را که هیچ شرحی بر آن نرفته بیان میکنیم و بحث مفصّلتر را راجع به این قسمت در بخش سوّم پی میگیریم.
1-صفحهء 441،پاورقی 1،مربوط به«یس»:
«یس،نخستین آیهء این سوره است.در معنای آن سخن بسیار رفته و مفسّران وجوه مختلفی را بیان کردهاند.»
توضیحات فوق هیچ مسئلهای را برای خواننده روشن نمیکند.چه،وقتی قرآن در مقابل شخص قرار دارد،خود میبینید که بعد از«بسم اللّه الرحمن الرّحیم»اوّلین آیه، «یس»است.دنبالهء پاورقی نیز،مطلبی را روشن نمینماید.
2-صفحهء 453،پاورقی 1،مربوط به سورهء«ص»:
««صاد»در نخستین آیه آن آمده...»
و صفحهء 592،پاورقی 1،مربوط به سوره طارق:
«نام این سوره از نخستین آیه آن گرفته شده.»
جهت اطلاع خوانندگان ارجمند،متذکر میشوم که این توضیح در ابتدای تمام سورههای مشابه از قبیل:صافّات،مرسلات،شمس،ضحی،لیل،تین،فجر،بروج، غاشیه،بلد و..نیز داده شده است!
3-صفحهء 581،پاورقی 3،مربوط به آیات 16 و 17 از سورهء مرسلات:
الم نهلک الاوّلین*ثمّ نتبعهم الاخرین.
پاورقی:«مراد از«اوّلیان»و«آخریان»پیشینیانند و آنها که بعد از پیشینیان بودهاند.»
4-صفحهء 236،پاورقی 1 مربوط به سورهء«یوسف»:
«در این سوره داستان یوسف،پسر یعقوب آمده است.»
با این همه،بنگرید به آیهء 79 از سورهء اسراء در صفحهء 291،که مترجم هیچ گونه شرحی بر آن،ننوشتهاند:
و من اللّیل فتهجّد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربّک مقاما محمودا:
پارهای از شب را به نماز خواندن زنده بدار.این نافله خاصّ تو است.باشد که پروردگارت،تو را به مقامی پسندیده برساند.
مترجم محترم که درسورهء یوسف احتمال میدهند شاید مردم ندانند که در سورهء «یوسف»،داستان«یوسف»آمده،در این مورد گمانشان بر این بوده که همگان از مقام پسندیده مطلع هستند و نیازی نیست که راجع به مقام شفاعت پیامبر اکرم-صلّی اللّه علیه و آله-که از بالاترین مقامات است حتی اشارهای بنمایند!!
از جمله مسائلی که در این ترجمه،شدیدا ذهن خوانندهء متوجّه را به خود مشغول میسازد این است که تقریبا همهء آیاتی که مربوط به حضرت امیر مؤمنان علی-علیه السلام-میگردد.با مفهومی نادرست و بدون کوچکترین اشارهای به شأن نزول آن،درج گردیده است.
برای روشن شدنم موضوع،ابتدا شیوهء مترجم را در دیگر موارد نشان میدهیم؛ آنگاه نتیجه را با شیوهء ترجمه در موضوع مورد نظرمان،مقایسه میکنیم:
*1-صفحهء 125،پاورقی 5:
««بحیره»:شتری را که بچه پنجم خود را میزایید و این پنجمین نر بود،به علامت،گوشش را میشکافتند و آزادش میکردند تا هر جای که خواهد برود و بچرد.
«سائیه»:ماده شتری بود که برای بازگشتن مسافر یا شفا یافتن بیمار نذر میکردند و چون نذر برآورده میشد،ماده شتر را آزاد میکردند تا به هر جای که خواهد برود و بچرد.
«وصیله»:نیز ماده شتری بود که پس از زاییدن دو بچّهء ماده گوشش را میبریدند و آزادش میکردند.
«حامی»:شتر نری بود که چند بار از او برای آبستن کردن ماده شتران سود برده بودند،این شتر را نیز از بارکشیدن و سواری دادن معاف میساختند.»
اکنون توجّه خوانندگان ارجمند را به آیهء مباهله(آل عمران/61)و پاورقی مربوط به آن،در صفحهء 58 جلب مینمایم:
فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه علی الکاذبین:
از آن پس که به آگاهی رسیدهای،هر کس که دربارهء او(8)با تو مجادله کند،بگو:بیایید تا حاضر آوریم،ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را،ما زنان خود را و شما زنان خود را،ما خود و شما خود. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.
پاورقی:«دربارهء عیسی.این آیه را آیهء مباهله گویند.»
آری!این تنها شرحی است که مترجم،بر این آیه لازم دانستهاند و به آن بسنده نمودهاند!بنگرید به ترجمه المیزان،ج 3/ص 387:
«...تمام مفسرین و اهل حدیث اتّفاق دارند،تاریخ هم آن را تأیید کرده که رسول اکرم-صلّی اللّه علیه و آله-برای مباهله با نصاری جز علی و فاطمه و حسنین-علیهم السلام-کس دیگر را حاضر نفرمود.یعنی برای مباهله تنها به خود و علی که مصداق «انفسنا»بودند و به حسن و حسین-ع-که مصداق«ابناءنا»محسوب میشوند و به فاطمه که مصداق«نساءنابود اکتفا فرمود،و امتثال امری الهی را هم به آن وسیله انجام داد.»
سپس در تأیید مطالب فوق،از دانشمندان شیعه،شواهدی از امالی شیخ صدوق، اختصاص[منسوب به]شیخ مفید،تفسیر عیاشی و...و از دانشمندان سنّی از تفسیر ثعلبی،مغازی،صحیح مسلم،صحیح ترمذی،حموینی،ابونعیم،مناقب ابن مغازلی،دلایل بیهقی،فصول المهمّه...ذکر مینماید.
اکنون سؤال این است:شناختن این چهار تن(حضرت علی و حضرت زهرا و حسنین-علیهم السلام-از اهمیّت بیشتری برخوردار است،یا آن شتران زمان جاهلیّت؟!
*2-صفحهء 267،پاورقی 6 مربوط به«ایکه»:«بیشه،جنگل،نیزار،نیز گویند شهری بوده است نزدیک مدین..»
صفحهء 379،پاورقی 3،مربوط به«هدهد»:«شانه بسر،پوپک،مرغ سلیمان.»
صفحهء 264،پاورقی 3،مربوط به بروج:«ستارگان،یا بروج دوازدهگانه در منطقة البروج که دوازده صورت فلکی هستند؛حمل،ثور،جوز،الخ.»
حال به آیهء 55 از سورهء مائده بنگریم:
صفحهء 118،مائده/55:
انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون:
«جز این نیست که دوست شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز میخوانند و همچنان که در رکوعند انفاق میکنند.»
مترجم،نه تنها هیچ توضیحی راجع به این آیه ندادهاند،بلکه در ترجمه آن نیز کوتاهی بسیاری نمودهاند.
آن که در حال رکوع انفاق نمود،حضرت امیر مؤمنان علی-علیه السلام-بود و خدایش او را در این آیه ستود و بعد از خدا و رسول-ص-،مقام سرپرستی مسلمانان را به او واگذار نمود.چه معیاری باعث میشود که مفهوم سادهای چون«هدهد»را به شرح بکشانند و بر آن معانی مختلف ذکر نمایند لیکن سرپرست مسلمانان بعد از پیغمبر را در پرده گذارند؟!آیا دانستن نام دوازده صورت فلکی حمل و ثور...و یا محل شهری قبل از میلاد،مسیح،نقش بزرگتری نسبت به شناختن پیشوای مسلمانان،در زندگی مؤمنین دارد؟!
نکتهء مهم در اینجا این است که کلمهء«ولیّ»را به معنای«دوست»ترجمه کردهاند، در حالی که کلمهء«ولیّ»در آیهء مورد بحث به این معنا نمیتواند باشد؛زیرا دوستی،یک حکم عمومی است که همهء مسلمانان را در بر میگیرد.یعنی همهء مسلمانان باید یکدیگر را دوست بدارند و اختصاص به شخص خاصّی ندارد.بنابراین منظور از«ولیّ»در آیهء مورد بحث«ولایت»به معنای سرپرستی و رهبری مادّی و معنوی است؛زیرا این ولایت، در ردیف ولایت خدا و پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-قرار گرفته است.پس این آیه،دلالت بر ولایت و امامت حضرت علی-علیه السلام-میکند.
و اکنون گزیدهای از ترجمهء المیزان،ج 6،ص 30 و 31 را ملاحظه نمایید.
«مجمع علیه بین علماء و اهل حدیث از همه فرق اسلام است که مراد از«الّذین آمنوا»تنها و تنها امیرالمؤمنین-علیه السلام-است که انگشتر خود را تصدّق داد در حالی که در رکوع نماز بود.از این رو خداوند پاس عملش را نگهداشت و این آیه را فرستاد و میبینیم که رسول خدا-ص-او را از بین همه اصحاب خود به کلمات ذیل اختصاص داده و امر ولایتش را آشکار ساخت و فرمود:«من کنت مولا،فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»و نیز فرمود:«علیّ یقضی دینی و ینجز موعدی و هو خلیفتی علیکم بعدی...»بنابراین میفهمیم که قرآن کریم به صدق این اخبار شهادت داده و این شواهد را بر ولایت علی-علیه السلام-محقّق دانسته،پس بر امّت لازم میشود که به آن اخبار و آیاتی که گواه صدق آن اخبار است اقرار کنند...»
حال،مناسب است این مطلب را متذکّر شوم.در کلّیهء آیاتی که کلمهء«ولیّ»یا مشتقّات آن وجود داشته،مترجم شدیدا از ترجمهء آن به معنای سرپرست خودداری نمودهاند.به عبارت دیگر انواع معانی از قبیل کارسازی،دوستی،یاری،خویشاوندی را برای این کلمه انتخاب کردهاند،مگر مفهوم سرپرستی را!
به عنوان نمونه:صفحهء 177،اعراف/196:
انّ ولیّی اللّه الّذی نزّل الکتاب وهو یتولّی الصّالحین:
«یاور من اللّه است که این کتاب را نازل کرده و او دوست شایستگان است.»
صفحهء 487،شوری/28:«
...و هو الولیّ الحمید»
؛«..و اوست کارساز و ستودنی.» صفحهء 87،نساء/45:
«و کفی باللّه ولیّا و کفی باللّه نصیرا:
«و دوستی او شما را کفایت خواهد کرد و یاری او شما ا بسنده است.»
نکتهء جالب این که مترجم در پاورقی شمارهء 30 از صفحهء 39 که بر آیهء 237 از سورهء بقره نوشتهاند(بدون اینکه در آیه،ذکری از کلمهء«ولیّ»و یا مشتقّات آن شده باشد)،از لغت«ولیّ»چنین استفاده نمودهاند:
«مراد،ولیّ زن اسثت،با پدر و جدّ پدری برای زنی که صغیره باشد.»
آیا در اینجا نیز منظور ایشان از«ولیّ زن»دوست و یار زن بوده است؟!
*3-صفحهء 146،پاورقی 9 مربوط به انعام/136(این آیه شرح میدهد که بتپرستان با گوشت قربانی چه میکردند):
«در توضیح این آیه،اقوال مختلف است.شیخ طوسی در تبیان سه وجه میآورد: یکی آنکه چون سهم خدا و سهم بت را جدا میکردند،هرگاه چیزی از آنچه سهم بتان بود با سهم خدا مخلوط میشد،جدایش میکردند و به جایش باز میگردانیدند،ولی اگر چیزی از سهم خدا به سهم بتان مخلوط میشد رهایش میکردند.
دیگر آنکه هرگاه چیزی از سهم بتان از میان میرفت،از سهمی که برای خدا نهاده بودند عوضش را میدادند و عکس آن را نمیکردند.
سوّم،گاه از سهم خدا برمیداشتند و خرج بتان خویش میکردند.»
صفحهء 526،نجم/49 و پاورقی 5 مربوط به همین آیه:
«شعرای یمانی،ستارهء درخشان صورت فلکی کلب اکبر...»
صفحهء 514،فتح/18،پاورقی 4 مربوط به همین آیه:
خدا از مؤمنان آن هنگام که در زیر درخت(4)با تو بیعت کردند...
پاورقی:«آن درخت در مکانی بود به نام حدیبیه.و آن دهی بود در نه منزلی مدینه و نزدیک به مکّه.»
بجاست که نظری به آیهء 3 از سورهء مائده و پاورقی 2 مربوط به آن بیفکنیم:
صفحهء 108،مائده/3.
«...الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا...»
...امروز کافران از بازگشت شما از دین خویش نومید شدهاند.از آنان مترسید از من بترسید. امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم...
پاورقی:«یعنی گرسنگی مجبورش سازد که از مردار با آنچه در این آیه بر شمرده و حرام شده است بخورد،در صورتی که تنها برای حفظ حیات باشد...»
تذکّر:پاورقی فوق شرحی است مربوط به دنبالهء آیه: آیا آگاهی از آنچه موجب تکمیل دین گردید لازمتر است یا آگاهی از محل شعرای یمانی؟!
آیا محلّ درختی در حدیبیّه مهمتر است یا«غدیر خم»؟!
آی شیخ طوسی در تبیان در مورد ماجرای«غدیر خم»سخنی ارزندهتر از نحوهء تقسیم گوشت قربانی توسّط بتپرستان ندارد؟!
ترجمهء این آیه نیز غلط است.علاوه بر آنکه به دلیل اهمّیت آن،سکوت دربارهاش جایز نیست.ترجمهء صحیح بخش اوّل آیهء مزبور چنین است: «امروز آنان که کافر شدند از دین شما مأیوس گشتند...»
در ترجمهء المیزان 5/260 ذیل این آیه چنین میخوانیم:«نتیجهای که میگیریم این است که جملهء«الیوم الذین کفروا»جملهء معترضه است که وسط آیه فوق گذاشته شده....ووقوع این آیه در وسط آن آیه،مستند به دستور پیامبر-ص-و یا به تألیف کسانی است که بعد از پیغمبر-ص-قرآن را جمعآوری کردهاند...روایتی که در درّ منثور از عبد بن حمید از شعبی روایت کرده،نیز مؤید همین مطلب است..نتیجه آنکه:این آیهء معترضه یعنی«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم»تا«رضیت لکم الاسلام دینا»کلام واحدی است که اجزاء آن به هم متصل است و برای غرض واحدی که قائم به مجموع دو جمله است،نازل شده و از هم جدا نیستند.»
همان کتاب،ج 5،ص 282:«پس:محصّل معنای آیه این است:«امروز-یعنی روزی که کفّار در آن روز از دین شما مأیوس شدهاند-مجموع معارف دینی که بر شما نازل کرده بودم به واسطهء واجب کردن«ولایت»کامل ساختم و نعمتم را یعنی ولایت را که عبارت از اداره وتدبیر الهی امور دینی است بر شما تمام کردم؛زیرا تا امروز تنها ولایت خدا و رسول بود و این ولایت مادام که وحی نازل میشود کافی است و برای دورهء بعد-از زمان انقطاع وحی که رسولی در بین مردم نیست که از دین خدا حمایت و دفاع کند-کافی نیست.بلکه لازم و واجب است که کسی را منصوب کنند.»
*4-صفحهء 381،ترجمهء آیهء 44 سورهء نمل و پاورقی 6 مربوط به همین آیه (داستان حضرت سلیمان): گفتندش:به صحن قصر درآی.چو بدیدشت پنداشت که آبگیری ژرف است.دامن از ساقهایش برگرفت.سلیمان گفت:این صحنی است صاف از آبگینه.(6)....»
پاورقی:«اشاره به آن است که سلیمان صحن قصر خود را با شیشه فرش کرده بود،بلقیس پنداشت آب است و پایچهها را بالا زد.»
همانطور که ملاحظه میشود،آیه،بسیار روشن بیان گردیده و هیچ مطلبی در آن پوشیده نیست که با«اشاره»مطرح شده باشد.تنها مطلبی که در پاورقی وجود دارد،دو مورد تناقض با اصل آیه است: 1-آبگینه(آینه)در پاورقی تبدیل به شیشه شده!
2-دامن بلقیس در پاورقی مبدّل به شلوار گردیده!!
به آیهء ذیل توجّه نمایید؛صفحهء 120،مائده/67:
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاسث.»
«ای پیامبر،آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان.اگر چنین نکنی،امر رسالت او را ادا نکردهای،خدا تو را از مردم حفظ میکند...»
عجیب اینکه مترجم محترم هیچ گونه اشارهای در عباراتی چون:
«بلّغ ما انزل الیک»
و یا
«و الله یعصمک من الناس»
نمیبینند؛و در مورد این آیه نیز،چون دیگر آیات، هیچ سخنی برای گفتن ندارند!
و حال آنکه دانشمند بزرگ،مرحوم علاّمه امینی-ره-متجاوز از چهارصد تن از راویان و مفسّران و عالمان سنّی را نام میبرد که اذعان دارند دو آیهء
«یا ایّها الرسول...»
و
«الیوم...»
در شأن حضرت علی-علیه السلام-بر پیامبر نازل گردیده است.
و در ترجمهء المیزان،ج 5،ص 301،چنین آمده است:«و باز از«نزول القرآن»
روایت کرده که حدیث را مرفوعا از علّی بن عامر،از ابی الحجاف از اعمش،از عضة روایت میکند که گفته:این آیه دربارهء علی-علیه السلام-پر پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-نازل شد:
«یا أیّها الرّسول بلّغ ما انزل إلیک»
و خدا فرمود:
«ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا»
همان کتاب،ج 5،ص 302 و 303:«و از کتاب مناقب تألیف ابن مغازلی این حدیث را مرفوعا از ابو هریره روایت کرده که:...این روز،روز غدیر خم است که پیغمبر -صلّی اللّه علیه و آله-برای علی بن ابی طالب-علیه السلام-بیعت گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه.اللّهم و ال من والاه،و عاد من عاداه،و انصر من نصره.»پس عمر بن الخطاب به علی گفت:«بخّ بخّ لک یا بن أبی طالب أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة»یعنی مرحبا!مرحبا!ای فرزند ابوطالب،تو مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنهای شدهای.
آنگاه خدا این آیه را نازل کرد:
«ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت...»
همان کتاب،ج 5،ص 304:«همهء اینها مربوط است به حدیث غدیر:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه»و حدیث غدیر،حدیث متواتری است که از جماعت انبوهی از صحابه روایت شده و جمع کثیری از شیعه و سنّی اعتراف به تواتر آن کردهاند و همه اتّفاق دارند که حدیث غدیر در هنگام بازگشت رسول خدا از مکّه به مدینه اتّفاق افتاد...»
بحث غدیر خم روشنتر از آن است که بخواهیم در این مختصر،بیشتر از این، دربارهاش سخن بگوییم.اینها فقط به عنوان شواهدی بود از هزاران کتاب و در حقیقت قطرهای از دریا.
*5-صفحهء 250،سورهء رعد،پاورقی 1: «...این سوره در مدینه نازل شده،جز آیهء سی و یکم آن:
«لایزال الّذین کفروا...»
که در مکّه نازل شده...»
صفحهء 386،سورهء قصص،پاورقی 1:
«...جز آیه 58 آن که در جحفه(مکانی میان مکّه و مدینه)فرود آمده از سورههایی است که در مکّه نازل شده است...»
صفحهء 532،سورهء الرّحمن،پاورقی 1:
«...مدنی است.برخی گویند به مکّه نازل شده،مگر آیه بیست و پنجم.»
(جهت اطلاع خوانندگان عزیز،باید بگویم وقتی به آیه 25 از سورهء الرّحمن مراجعه کردم آن را
«فبأیّ آلاء ربّکما تکذّبان»
یافتم!درست آن است که آیه 29 باشد. ر ک:مجمع البیان،آغاز سورهء الرّحمن.)
اکنون نوبت به سورهای میرسد که آیات مربوط به«غدیر خم»در آن قرار دارد؛ صفحهء 107،سورهء مائده،پاورقی 1:
«...همهء این سروه در مدینه نازل شده..»
*6-صفحهء 129،سورهء انعام،پاورقی 1،مربوط به نام این سوره(چهار پایان):
«مراد از چارپایان،گاو و گوسفند و شتر و بز و خر و استر اسثت که در این سوره در آیهء صد و سی و هشت و چند آیه بعد،از آنها سخن رفته است.»
صفحهء 51-52،آل عمران/7،پاورقی 2 مربوط به«راسخون فی العلم»:
«...و الرّاسخون فی العلم،بعضی آن را به«اللّه»عطف کردهاند.یعنی تأویل آن را جز خدای و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند نمیدانند.»
این چه معیاری است که به ترجمهء کلمه«انعام»اکتفا ننموده،مراد از چهارپایان را بیان میدارد و از آیات دیگر سوره که به آنها اشاره شده است یاد مینماید ولی در مورد «راسخون در علم»به«آنان که قدم در دانش استوار کردهاند»اکتفا مینماید.
برای رعایت اختصار،فشردهء هفتاد صفحهء بحث،پیرامون این آیه را در المیزان، در انتهای صفحهء 103،جلد سوّم ترجمهء آن جستجو میکنیم:
«بنابراین معلوم میشود که این افراد،یعنی مطهّرین،سمت دیگری هم دارند؛ یعنی«راسخین در علم»هم میباشند.»
*7-صفحهء 57،آل عمران/52،پاورقی 6(راجع به حواریّون):
«جمع«حواریّ»به معنی گازر.یاران نخستین مسیح دوازده تن بودند که همه از میان گازرا برخاسته بودند.»
صفحهء 110،مائده/12،پاورقی 3(مربوط به کلمهء نقیب):
«نقیب قوم،سرپرست و رئیس قوم است.در این آیه مراد دوازده سرپرست از خاندانهای دوازدهگانه بنی اسرائیل است.»
حال به آیهء 59 از سورهء نساء و پاورقی مربوط به آن مینگریم.
صفحهء 88،نساء/59،پاورقی 15:
«یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم...»
«ای کسان یکه ایمان آوردهاید،از خدا اطاعت کنید و از رسول و الواالامر(15)خویش فرمان برید.»
پاورقی:«الوا الأمر را به فرمانروایان و علما تعبیر کردهاند.علمای شیعه با روایت از امام باقر و امام صادق-علیهما السلام-میگویند مراد،ائمه از آل محمد صلوات اللّه علیهم هستند.»
در مورد این پاورقی،چندین نکته وجود دارد:
اولا-از چه رو در این ترجمهء قرآن محمد-صلّی اللّه علیه و آله و سلم-تعداد جانشینان حضرت موسی و عیسی،معنای لقب آنان و اینکه از چه گروهی برخاسته بودند مطرح میگردد ولی در هیچ جای آن حتّی یک بار سخنی از تعداد جانشینان خود پیامبر-ص-آورده نمیشود؟
ثانیا-نه فقط هیچ یک از علمای شیعه از«اولوا الأمر»به«فرمانروایان»و«علما» تعبیر نکردهاند،بلکه صریحا این معنا را نفی نمودهاند.
ترجمهء المیزان،ج 4،ص 575:«...ما با چنین کسانی در مسئله«أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم»بحثی نداریم؛زیرا بر اصلی بنیاد عقیده کردهاند که در جمیع اصول و سنن دینی و معارف اصلیّه و نوامیس اخلاقیّه و احکام فرعیّه که به ما رسیده،اثر میگذارد.و اگر تمام وقایع اتّفاقی در زمان اصحاب در حیات پیغمبر-ص-و کارهای زمان معاویه و سایر امویها و عبّاسیها و سلسلههای پس از آن،که کارهای مشابهی بودند،به این اصل حمل گردد،نتیجه بهت آوری میدهد.»
باز در همان صفحه چنین میخوانیم:«امّا این سخن که اولوا الأمر عبارتند از خلفای راشدین یا امرا یا علما...دو جواب دارد؛اوّل آنکه آیه دلالت بر عصمت اولو الأمر میکند؛بدون شک در این طبقات معصوم وجود ندارد،مگر در اعتقاد امامیه نسبت به خصوص حضرت علی-علیه السلام-؛دوّم:هیچ یک از سه نظر دلیلی ندارد...»
ثالثا-اگر چه قول حضرت امام باقر و حضرت امام صادق-علیهما السلام-برای ما حجّت است،باید ذکر نماییم که این مسئله تنها از زبان آن بزرگواران نقل نشده است.
برای نمونه،باز هم از المیزان شاهد میآوریم:ترجمهء المیزان،ج 4،ص 592:«تفسیر برهان:این شهر آشوب از تفسیر مجاهد روایت میکند:این آیه دربارهء حضرت امیر المؤمنین نازل شد...»
علاوه بر شاهد فوق،روایت دیگری را نیز از عبقات،از ینابیع المودة،در تأیید همین مطلب ذکر مینماید:
«تفسیر برهان:ابن بابویه از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت میکند:وقتی آیه
«یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه...»
بر پیغمبر-ص-نازل شد گفتم:یا رسول اللّه!خدا و رسول را شناختیم.اولوا الأمر که خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت تو قرار داده،چه کسانی هستند؟فرمود:3انان جانشینان منند-ای جابر-و پیشوایان مسلمین پس از من. اوّلین آنها علی بن ابی طالب است.پس از وی حسن و حسین و علی بن حسین و فرزند علی،محمد-معروف در تورات به باقر-که تو وی را خواهی دید.وقتی دیدی، سلام مرا به او برسان.و سپس صادق،جعفر بن محمد و بعد موسی بن جعفر،و علی بن موسی و محمد بن علی،و علی بن محمد،و حسن بن علی و بعد همنام و هم کنیه من که حجّت خدا و بقیّه او در روی زمین و نزد بندگان است.و فرزند حسن به علی،که خدا به دست وی مشرق و مغرب زمین را خواهد گشود؛و کسی است که از شیعیان و دوستان خود پنهان خواهد شد.به امامت وی کسی پا برجا نخواهد ماند،مگر آن کس که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.»جابر میگوید:پرسیدم:یا رسول اللّه،آیا شیعه در غیبت او از وی استفاده خواهند برد؟فرمود:«آری،سوگند به کسی که مرا به پیامبری فرستاده، از نور وی روشنایی میگیرند،و از ولایت وی در غیبتش منتفع میشوند؛مانند استفادهء مردم از خورشید،گر چه ابر آن را بپوشاند...»
رابعا-به چه دلیل،هنگامی که سخن از دوازده حواریّ حضرت عیسی و یا دوازده نقیب حضرت موسی میشود،عبارات بسیار محکم و بدون تردید بیان میگردند و زمانی که نوبت به دوازده جانشین پیامبر-ص-که در عین حال ذریّه او نیز میباشند میرسد، یقینی در عبارات دیده نمیشود؟
*8-صفحهء 11،پاورقی 11،راجع به«اصحاب سبت»:
«اینان را«اصحاب سبت»میگویند(«سبت»به معنی شنبه است.)مردم شهر ایلیا بودند.در زمان داوود حرمت این روز را نگه نداشتند و به ماهیگیری رفتند و به فرمان خدا به صورت میمون مسخ شدند.»
صفحهء 11،پاورقی 9،راجع به«صابئان»:
«مراد،پیروان یحیای تعمید دهنده است،فرقهای میان یهودیان و مسیحیان و از اهل کتاب؛مانداییها.آن را«مغتسله»نیز گویند.»
صفحهء 295،پاورقی 2،مربوط به«اصحاب رقیم»:
«رقیم،به معنی نوشته است.بعضی میگویند اصحاب رقیم نیز همان اصحاب کهفند.و رقیم نام سگ آنهاست،و یا رقیم نام لوحی است که این داستان بر آن نوشته بوده،یا نام بیابانی است که آن غار در آن بوده است.»
صفحهء 364،پاورقی 4،راجع به«اصحاب رسّ»:
«اصحاب الرّسّ،گویند:قوم شعیب بودند.و گفتهاند که رسّ شهری است در یمامه.و نیز گویند:چاهی است در انطاکیه و نیز گویند که رس همان رود ارس است و اصحاب رس در کنارههای آن سکونت داشتهاند.»
صفحهء 22،پاورقی 20،مربوط به کلمهء«سبط»: «نوادگان،فرزند زادگان.نیز به معنی طایفه و قبیلهء یهود،ذرّیهء یعقوب.»
حال بنگرید به صفحهء 423 احزاب/33(آیهء تطهیر)که هیچ گونه شرحی در این ترجمه برای آن نوشته نشده است:
...و قرن فی بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولی واقمن الصّلوة و آتین الزّکوة و اطعن اللّه و رسوله انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
«...و در خانههای خود بمانید.و چنان که در زمان پیشین جاهلیت میکردند،زینتهای خود را آشکار مکنید.و نماز بگزارید و زکات بدهید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.ای اهل بیت،خدا میخواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را چنان که باید پاک دارد.»
آری!در این ترجمه برای تمامی اقوام از«پیروان یحیای تعمید دهنده»و«قوم شعیب»گرفته تا«اصحاب رقیم»و قوم«داوود»و ذرّیهء«یعقوب»و..جایی در نظر گرفته شده است به غیر از«اهل البیت»که«آل رسول اللّه»اند!!
به گزیدهای از عباراتی که ذیل«اهل البیت»در قاموس قرآن آمده نظر میکنیم:
قاموس قرآن،ج 1،ص 137:
«إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا(احزاب/33)
و این همان آیهء معروف تطهیر است،و مراد از آن،پنج تن آل عبا-صلوات اللّه علیهم- هستند.
در تفسیر ابن کثیر و غیره نقل شده که عکرمه در بازار ندا میکرد و میگفت:آیهء تطهیر در شأن زنان حضرت رسول-ص-است...ناگفته نماند:عکرمه از خوارج و از دشمنان علی و اهل بیت-علیهم السلام-است،و این سخن از فرومایهای مثل عکرمه بعید نیست...در اینجا به مطالبی اشاره میکنیم:
1-آیهء تطهیر در سیاق آیات زنان حضرت رسول-ص-آمده،ولی علی رغم عکرمه و مقاتل،خود آیه بیان میکند که دربارهء زنان آن حضرت نیست؛زیرا چند آیه پیش از آیهء تطهیر را که میخوانیم،میبینیم:در آنها زنان آن حضرت مخاطبند و همه به صورت جمع مؤنث آمده؛مثل کنتنّ،تردن،تعالین،امتّعکنّ،اسرّحکنّ،منکنّ،لستنّ،اتّقیتنّ، فلاتخضعن،قرن فی بیوتکنّ،...بعد از این همه جمع مؤنّث،یک مرتبه وضع کلام عوض میشود،و به صورت جمع مذکّر میآید و میفرماید:انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا.میبینیم که در آیه از جمع مؤنث خبری نیست،بلکه «عنکم...و یطهّرکم»هر دو جمع مذکّر آمده...قابل توجّه استع که بعد از این آیه،باز سیاق عوض شده و راجع به زنان آن حضرت جمع مؤنث آمده...
2-بیشتر از هفتاد حدیث از طریق شیعه و اهل سنّت نقل شده،که این آیه دربارهء پنج تن آل عبا-علیهم السلام-است.برای نمونه به کتاب الدّر المنثور،تفسیر طبری، تفسیر ابن کثیر،صواعق محرقة ابن حجر،آیهء اول از آیات نازله در شأن اهل بیت؛ صحیح ترمذی،تفسیر سورهء احزاب و در ابواب مناقب،باب مناقب اهل البیت؛صحیح مسلم کتاب فضایل الصحابة،باب فضایل اهل بیت النبی-ص-و کتابهای دیگر رجوع کنید...»
اکنون نظری به ترجمهء المیزان،ج 16،ص 495-496 میافکنیم:
«مؤلّف:این روایت را صاحب غایة المرام هم از عبد اللّه بن احمد بن حنبل،از پدرش احمد،و او به سند خود از امّ سلمه نقل کرده است.
و در همان کتاب است:که ابن مردویه،از ام سلمه روایت کرده که گفت:آیهء
انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا
در خانهء من نازل شد،و در خانه هفت نفر بودند،جبرئیل،میکائیل،علی،فاطمه،حسن و حسین-علیهم السلام-
و من که دم در ایستاده بودم،عرضه داشتم:یا رسول اللّه-ص-آیا من از اهل بیت نیستم؟
فرمود:تو عاقبت به خبری،تو از همسران پیغمبری.
باز در همان کتاب است که ابن جریر و ابن منذر،و ابن حاتم،و طبرانی،و ابن مردویه همگی از ام سلمه همسر رسول خدا-ص-روایت کردهاند که رسول خدا-ص- در خانهء او رواندازی خیبری بر روی خود کشیدهّ،و خوابیده بود،که فاطمه از در آمد، در حالی که ظرفی غذا با خود آورده بود.رسول خدا فرمود:همسرت و دو پسرانت حسن و حسین را صدا بزن.فاطمه برگشت و ایشان را با خود بیاورد.در همان بین که داشتند آن غذا را میخوردند این آیه نازل شد:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا.
پس رسول خدا-ص-زیادی جامهای که داشت بر سر آنان کشید.آن گاه دست خود را از زیر کسا بیرون آورد،به آسمان اشاره کرد،و عرضه داشت:بارالها!اینها اهل بیت من،و خاصّگان من هستند،پس پلیدی را از ایشان ببر،و تطهیرشان کن.و این کلام را سه بار تکرار کرد.
ام سلمه میگوید:من سر خود در زیر آن جامه بردم،و عرضه داشتم:یا رسول اللّه-ص-منهم با شمایم؟حضرت دو بار فرمود:تو عاقبت بخیری....
مؤلّف:این روایت را صاحب غایة المرام نیز از تفسیر ثعلبی نقل کرده.و نیز در آن کتاب آمده که ترمذی(وی حدیث را صحیح دانسته)،و ابن جریر،ابن منذر،و حاکم (وی نیز حدیث را صحیح دانسته)،و این مردویه و بیهقی،در سنن خود...»
مؤلّف بزرگوار المیزان-ره-میفرماید:«روایات در این باره متجاوز از هفتاد میباشد،و آنچه اهل سنّت نقل کردهاند بیشتر از روایات شیعه است.اهل سنّت نزدیک به چهل روایت از امّ سلمه،عایشه،ابی سعید خدری،سعد،واثلة بن الأسقع،ابی الحمراء، ابن عباس،ثوبن غلام حضرت رسول،عبد اللّه بن جعفر،علی،و حسن بن علی-علیهما السلام-نقل کردهاند...»
علاوه بر مدارک فوق الذّکر،در تأیید همین مطلب میتوان از صواعق محرقه ابن حجر،تفسیر درّالمنثور،تفسیر طبری،تفسیر کشّاف زمخشری،مناقب خوارزمی،مسند ابن مردویه،تفسیر قاضی بیضاوی،تفسیر فخر رازی،تفسیر قرطبی،تفسیر خازن، فصول المهمّه و...نام برد.
*9-صفحهء 424،احزاب/37،پاورقی 7: «زید بن حارثه است،از اصحاب و یاران اوّلیهء رسول اکرم-ص-»
صفحهء 134،انعام/52،پاورقی 4: «گویند پارهای از مشرکان قریش از رسول خدا-ص-خواستند که کسانی چون سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی را از نزد خود براند تا به او ایمان آورند.و این آیه در پاسخ آنهاست.»
صفحهء 33،بقره/207،این آیه پاورقی و شرح ندارد:
و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه
از چه رو و با کدامین معیار،سلمان فارسی،صهیب رومی،بلال حبشی،زید بن حارثه...در این ترجمه مورد توجّه قرار میگیرند،امّا از کوچکترین اشاره به صاحب بزرگترین فداکاریها،که مورد ستایش خداوند نیز قرار گرفته است،خودداری میگردد؟! و جهت کوتاه کردن بحث،فقط به نقل بخش کوتاهی از ترجمهء تفسیر المیزان،ج 2، ص 135،ذیل آیهء فوق اکتفا میکنم:
«در امالی شیخ از امام چهارم روایت شده که آیهء
«و من النّاس من یشری نفسه...»
دربارهء علی-ع-نازل شده در شبی که پیامبر اکرم-ص-از مکّه به طرف مدینه هجرت کرد و آن حضرت در بستر پیامبر خوابید.
مؤلّف:روایات زیادی از شیعه و سنّی موافق همین معنی رسیده،و در تفسیر برهان آن را به پنج طریق از ثعلبی و غیره نقل کرده است.»
*10-صفحهء 7190توبه/19:
اجعلتم سقایة الحاجّ و عمارة المسجد الحرام کمن امن باللّه و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل اللّه لایستوون عند اللّه.
آیا آب دادن به حاجیان و عمارت مسجد الحرام را با ایمان به خدا و روز قیامت و جهاد در راه خدا برابر میدانید؟نه،نزد خدا برابر نیستند.
اوّلین نکتهای که در مورد این آیه به نظر میرسد،این است که معلوم نیست از چه رو،فاعل جمله را حذف کردهاند!ترجمه صحیح آیه چنین است:
آیا سیراب کردن حجّاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانندم(عمل)کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورمده و در راه جهاد کرده است؟(اینها)نزد خدا برابر نیستند.
برای روشن شدن شأن نزول آیه به ترجمهء المیزان،ج 9،ص 310 مینگریم:
«همهء اینها آن روایاتی را که در شأن نزول آیه وارد شده تأیید میکند،چه در آن روایات دارد:این آیات دربارهء عباس و شیبه و علی-علیه السلام-که با یکدیگر تفاخر میکردند نازل شده.عباس به سقایت حاجّ افتخار میکرد.شیبه به تعمیر مسجد الحرام و علی-علیه السلام-به ایمان و جهاد در راه خدا،پس آیه نازل شد،و حق را به علی -علیه السلام-داد...»
همان کتاب،ج 9،ص 325:از تفسیر قمی و از مجمع از ابوالقاسم حسکانی از ابی بریده و از تفسیر طبری از محمد بن کعب قرظی از درّ منثور از ابن مردویه از شعبی و عبد اللّه بن عبیده روایاتی مشابه آنچه در بالا آمده ذکر مینماید.واز درّ منثور چنین نقل مینماید:«و در درّ منثور است که ابو نعیم در فضایل الصحابه و ابن عساکر از انس روایت کردهاند که گفت:عباس و شیبه متولّی بیت الحرام نشسته بودند و با یکدیگر مفاخرت میکردند.عباس میگفت:من از تو شریفترم؛زیرا من...ساقی حاجیانم.شیبه گفت: من از تو شریفترم؛زیرا من امین خدا بر خانه او و خزینهدار اویم...در این بین علی به آن دو رسیده،عباس و شبیه داستان را برایش گفتند.علی گفت:ولی من از شما دو تن شریفترم،برای اینکه من اوّلین کسی بودم که ایمان آورد و مهاجرت کرد.آنگاه هر سه تن به نزد رسول خدا به راه افتادند.داستان را برای او بازگو کردند.حضرت جوابی نداد، لاجرم هر سه برگشتند.بعد از رفتن ایشان و گذشتن چند روز وحی نازل شد،حضرت فرستاد به سراغ ایشان،وقتی آمدند آیه
«أجعلتم سقایة الحاجّ...»
را تا آخر ده آیه برایشان تلاوت کرد...»
*11-صفحهء 256،رعد/743این آیه،پاورقی و شرح ندارد:
و یقول الّذین کفروا لست مرسلا قل کفی باللّه شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب.
کافران میگویند که تو پیامبر نیستی.بگو:خدا و هر کس که از کتاب آگاهی داشته باشد،به شهادت میان من و شما کافی است.
چه کسی دانا به کتاب خداست؟این کیست که بعد از خدا،شهادتش بر رسالت پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-کفایت مینماید؟چگونه مترجم از معرّفی سیّارات راجعه و حتی دیبای نازل و ضخیم و شیر خشت و ترنجبین صرف نظر نمینمایند.امّا چهرهء درخشان امیر مؤمنان-علیه السلام-را در پرده باقی میگذارند؟برای روشن شدن ذهن خوانندگان محترم،عینا پاورقیهای مورد نظر را نقل میکنم:
صفحهء 587،تکویر/15،پاورقی 2:
«مراد،سیّارات راجعه است،یعنی زحل و مشتری و مرّیخ و زهره و عطارد.»
صفحهء 580،پاورقیهای 3 و 4(مربوط به سندس و استبرق):
«دیبای نازل»؛«دیبای ضخیم».
صفحهء 9،بقره/57،پاورقی 7:
«منّ را ترنجبین یا شیر خشت و سلوی را غالبا بلدرچین معنی کردهاند.»
اینک برای روشن شدن شأن نزول آیهء مورد بحث،به ترجمهء المیزان،ج 11، ص 591 مراجعه مینماییم.بعد از ردّ اقوال مختلف در مورد شأن نزول این آیه چنین میخوانیم:
«...گفته جمعی که گفتهاند:آیه شریفه در حق علی-ع-نازل شده و همچنین روایاتی که در این باره وارد شده تأیید میشود.پس اگر جمله«و من عنده علم الکتاب» به کسی از گروندگان رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-منطبق گردد،قطعا به علی- علیه السلام-منطبق خواهد شد،چون او بود که به شهادت روایات صحیحه و بسیار،از تمامی امّت مسلمان داناتر به کتاب خدا بود و اگر هیچ یک از آن روایات نبود،جز روایت ثقلین که هم به طرق شیعه و هم به طرق سنّی به ما رسیده است در اثابت این مدّعا کافی بود...»
همان کتاب،ج 11،ص 592-593:
«در تفسیر بران از این شهر آشوب روایت کرده که گفته است:محمد بن مسلم و ابی حمزه ثمالی و جابر بن یزید از ابی جعفر-علیه السلام-و علی بن فضال و فضیل بن داوود از ابی بصیر،از امام صادق-علیه السلام-و احمد بن محمد کلبی و محمد بن فضیل از حضرت رضا-علیه السلام-..و از محمد بن حنفیه و از سلمان فارسی و از ابی سعید خدری و اسماعیل سدی،روایت کردهاند که همگی گفتهاند منظور از«من عنده علم الکتاب»در آیهء«قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»علی بن ابیطالب-صلوات اللّه علیه-است.»
و سپس شاهدی از تفسیر برهان،از ثعلبی،در تفسیرش از معاویه،از اعمش،از ابی صالح،از ابن عبّاس،به همین مضمون نقل میکند.
*12-این بیتوجّهی-اگر نام آن را توجّه نگذاریم-در مورد ترجمه و شأن نزول این نمونه نیز دیده میشود:
صفحهء 224 هود/17:
افمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه...
آیا آن کس که از جانب پروردگار خویش دلیلی روشن دارد و زبانش بدان گویاست و پیش از این کتاب موسی که خو.د پیشوا و رحمتی بوده است بدان شهادت داده،با آن کس که دلیلی ندارد برابر است؟...
ترجمهء المیزان،ج 10،ص 283:
«یتلوه از ماده«تلو»است نه«تلاوت»و مرجع ضمیر«ه»در«یتلوه»،یا«من»و یا «بیّنة»است...و ضمیر«منه»به«من»بر میگردد نه به«به»و معلوم است که به«بیّنة» بر نمیگردد و محصّل آیه این است:..کسی که دارای بصیرت الهی راجع به امری باشد و یک نفر از خود هم به او ملحق شود و شهادت بدهد که امری که بدان معتقد است، صحیح و درست است...و آنچه در روایات شیعه و سنّی روایت شده که مراد از شاهد، علی-علیه السلام-است منطبق بر همین مطلب است.»
چنانچه ملاحظه شد خوانندهء این ترجمه نه معنای صحیح آیه را متوجّه میشود و نه شأن نزول آن را خواهد دانست.
*13-صفحهء 139،انعام/89:
اولئک الّذنی اتیناهم الکتاب و الحکم و النبوّة فان یکفر بها هؤلاء فقد وکّلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین.
اینان کسانی هستند که به آنها کتاب و فرمان و نبوّت دادهایم.اگر این قوم بدان ایمان نیاورند قوم دیگری را بر آن گماردهایم که انکارش نمیکنند.
این آیه نیز هیچ گونه شرحی در ترجمهء مورد بحث ندارد.اینک شرح کوتاهی بر آن از ترجمهء المیزان،ج 14،ص 87:
«...خدای تعالی را در هر زمانی بندهای و یا بندگانی است که موکّل بر هدایت الهیّهء اویند،و دین او و آب طایفهء مستقیمی را که کتاب و حکم و نبوّت انبیا-علیهم السلام -متضمّن آن است حفظ میکنند،و آن را از انقراض نگهداری مینمایند.و این بندگان کسانی هستند که شرک و ظلم به ایشان راه نداشته به عصمتی الهیّه معصومند و ایشان عبارتند از انبیا و جانشینان ایشان..»
*14-صفحهء 118-مائده/54:
یا ایّها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم.
ای کسانی که ایمان آوردهاید،هر که از شما از دینش باز گردد چه باک؛زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند.در برابر مؤمنان فروتند و در برابر کافران سرکش؛در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسند.این فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزانی دارد،و خداوند بخشاینده و داناست.
در مورد این آیه نیز شرحی وجود ندارد.و حال آنکه مصداق این آیه را دو مورد دانستهاند.برخی حضرت علی-علیه السلام-و شیعیان آن حضرت را؛و گروهی حضرت مهدیّ-عجّل اللّه تعالی فرجه-و یاران آن بزرگوار را؛و بعضی هر دو را شاهد این گفتار: ترجمهء المیزان،ج 10،ص 284:
«...و علی-ع-افضل مصادیق اوصاف این آیه است.»
سپس مؤلف ارجمند-ره-نمونههای مختلفی از تفاسیر شیعه و سنّی را نقل مینماید.از جمله در همان کتاب،ج 10،ص 286:
«آری،تفسیر ثعلبی میگوید:این آیه دربارهء علی-ع-نازل شده.و نیز در نهج البیان شیبانی از امام باقر و صادق-علیهما السلام-نقل میکند که دربارهء علی-ع-نازل شده.ولی به شهادت روایات دیگر معلوم است که منظور نزول آیه دربارهء او و اصحابش که در جنگهای جمل و صفّین و خوارج یاری دین کردند میباشد...»
در ترجمهء المیزان،ج 10،ص 278،در اثبات اینکه حضرت مهدی-علیه السلام -نیز مورد نظر آیه هستند میگوید:
«همهاش به اینجا منتهی میشود که صاحبان این اوصاف آنان هستند که زمین را به ارث میبرند...»
و در صفحهء 302 بعد از نقل دو روایت مفصّل راجع به اخبار آخر الزمان میگوید: «...این احادیث(روایات آخهر الزمان)مانند تفصیلی برای معنای آیهء شریفه مورد بحث است.»
اینک توجّه شما را به دو نمونه از پاورقیهای ترجمهء مورد بحث جلب مینمایم:
صفحهء 162،پاورقی 16،(مربوط به کلمهء«مدین»):
«شهری در شبه جزیرهء سینا در کنار خلیج عقبه بوده است.»
صفحهء 529،نجم/53،پاورقی 6(مربوط به کلمهء«مؤتفکة»):
«شهرهای قوم لوط است که به فرمان خدا زیر و رو شدند.عموره و سدوم از آن شهرهایند.»
صفحهء 159،پاورقی 11،مربوط به آیهء 65 از سورهء اعراف:
«عاد،از اقوام بائدهء عرب است یعنی اعرابی که نسلشان از میان رفته است. گفتهاند جایشان در احقاف بوده است در جنوب جزیرة العرب میان یمن و عمان و گفتهاند در شمال مکه بودهاند.و گفتهاند از اقوام آرامی بودهاند،از این رو آنها را«عاد ارم»خوانند.»
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا ترجمهء قرآن و پاورقیهای آن، مجالی است برای شناساندن آنان که خداوند به آنها علم کتاب و حکم و نبوّت عنایت فرموده،آنان که به آنها عصمت الهیّه بخشیده،آنان که خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد،آنها که زمین را به ارث میبرند...و یا فرصتی برای معرّفی شهرهای «مؤتفکه»از قبیل«عمورة»و«سدوم»و یا«مدین»و«ایکه»؟!
*15-صفحهء 188،سورهء برائت(توبه)،پاورقی 1:
«این سوره را برائت هم میگویند.«برائت»به معنی بیزاری است که در نخستین آیه آن آمده است.شیخ طوسی در تبیان آورده است که این سوره آخرین سورهای است که بر پیامبر-ص-نازل شد.بنابراین سورهای مدنی است.سورة التوبة صد و بیست و نه آیه دارد.»
دو نکته اینجا وجود دارد:
اوّلا-شیخ طوسی-ره-،در ابتدای بحث مربوط به سورهء برائت چنین میگوید: «قال مجاهد و قتادة و عثمان:هی مدنیّة؛و هی آخر ما نزّلت علی النبیّ-ص- بالمدینة.»
مجاهد و قتاده و عثمان میگویند:آن سوره مدنی است و آخرین سورهای است که بر پیامبر-ص-در مدینه نازل شد.
لیکن در دو صفحهء بعد،چنین میفرماید:
«و فتحت مکّة سنة ثمان و نزّلت براءة سند تسع.و حجّ رسول اللّه-ص-حجّة الوداع سنة عشر.»
و مکه در سال هشتم فتح گردید و سورهء برائت در سال نهم نازل شد.و پیامبر-ص- حجّة الوداع را در سال دهم به جای آورد.
بنابراین حقّ این بود که مترجم عبارت خود را چنین مینوشتند:قتاده و مجاهد و عثمان میگویند:برائت آخرین سورهای است که در مدینه بر پیامبر-ص-نازل شده...»
البته این شیوه نیز در این ترجمه متداول است.نمونهء دیگر آن را در همین بخش مطالعه خواهید نمود.
ثانیا-اگر شیوهء مترجم استناد به قول شیخ طوسی و تبیان اوست،چرا در پاورقی 1 سورهء دهر-که بنا بر اعتقاد جمیع مفسّرین شیعه در شأن اهل بیت نازل گردیده است-اعتنایی به قول شیخ طوسی ننمودهاند؟!و بر خلاف نظر اکثر مفسّرین،آن را مکّی خواندهاند،و سپس بنا به قولی مدنی؟!!چنانچه در صفحهء 579،در پاورقی 1 چنین میخوانیم:
«نام این سوره از نخستین آیهء آن گرفته شده.در مکّه نازل شده و به قولی در مدینه.»
دنبالهء این بحث را در نمونهء شماره هفده ادامه میدهیم.
*16-صفحهء 188،پاورقی 3،مربوط به عبارت«یوم الحجّ الأکبر»از سورهء توبه:
«همان روزی است که در مکّه هم مسلمانان حضور داشتند و هم مشرکان،یعنی روزی که علی-ع-بر آنها سورهء برائت را خواند.»
با اینکه این مورد از جمله موارد معدودی است که نامی از حضرت امیر مؤمنان علی-علیه السلام-در این ترجمه برده شده،باز هم حقّ آن حضرت ادا نگردیده است. ماجرا در ترجمهء المیزان،ج 9،ص 248 ملاحظه میکنیم:
«وقتی این آیات نازل شد رسول خدا-ص-آن را به ابیبکر داد تا به مکّه ببرد و در منی در روز عید قربان بر مردم قرائت کند.ابوبکر،به راه افتاد.و بلافاصله جبرئیل نازل شد و دستور آورد که این مأموریت را از ناحیهء تو جز مردی از خاندان خودت نباید انجام دهد.رسول خدا-ص-امیر مؤمنان را به دنبال ابیبکر فرستاد و آن جناب در محلّ روحاء به وی رسید و آیات نامبرده را از او گرفت و روانه شد.ابیبکر به مدینه بازگشت و عرض کرد:یا رسول اللّه،چیزی دربارهء من نازل شد؟فرمود:نه؛ولیکن خداوند دستور داد که این مأموریت را از ناحیهء من جز خودم و یا مردی از خاندانم نباید انجام دهد.....
مؤلّف:روایات وارده از ائمهء اهل بیت بر طبق این مضمون بیشتر از آن است که به شمار آید.»
سپس در تأیید ماجرای یاد شده شواهدی از منابع اهل سنّت آورده.از جمله از درّ المنثور از عبد اللّه بن احمد بن حنبل-در کتاب زوائد مسند-و ابو الشیخ و ابن مردویه...؛و از درّ المنثور از ابن مردویه از سعد بن ابی وقاص؛و از درّ المنثور از ابن مردویه از ابی رافع،و...
*17-صفحهء 580،سورهء دهر/7-10،پاورقی 2:
«به روایت شیخ طوسی در تبیان،آیهء 7 تا 10 در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین-علیهم السلام-نازل شده زیرا اینان بودند که سه شب طعام افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادند.»
کمترین چیزی که از یک محققّ انتظار میرود،رعایت امانت در نقل مطالب است. شیخ طوسی در تبیان،تمام سوره را در شأن اهل بیت-علیهم السلام-میداند.و به اعتقاد وی تمام سوره در مدینه نازل گردیده است.اکنون عین عبارت ایشان را از تبیان نقل نموده،داوری را بر عهدهء خوانندگان قرار میدهیم:
«...و أنزل فیهم هذه السورة،و کفاک بذلک فضیلة جزیلة تتلی إلی یوم القیامة.و هذا یدلّ علی أنّ السورة مدنیّة...»
...و این سوره دربارهء آنان نازل گردیده.و این امر تو را کافی است که این فضیلتی بزرگ است که تا روز قیامت تلاوت میشود،و این دلالت میکند بر اینکه سوره مدنی است...
در مورد این سوره،اشکال دیگری نیز در پاورقی 1 آن وجود دارد: صفحهء 579،سورهء دهر/پاورقی 1:
«نام این سوره از نخستین آیهء آن گرفته شده در مکه نازل شده و به قولی در مدینه. نام دیگر آن«الانسان»و«الابرار»است.سی و یک آیه دارد.»
در کدام مأخذ معتبر،ذکر شده که سورهء دهر در مکّه نازل شده؟!آیا اقوال جمیع مفسّران شیعه،و برخی از علماء عامّه،«قولی»محسوبنت میشود؟!و نظر معدودی از علمای عامّه،بر عقیدهء آنان رجحان مییابد؟!!
به ترجمهء المیزان،ج 20،ص 353 و 363 توجّه نمایید:
«...این آیات یکی از سه طایفهای که به وسیله ابرار اطعام شدهاند را اسیر دانسته، و این خود شاهد بر آن است که آیات در مدینه نازل شده،و داستان،بعد از هجرت رسول خدا-ص-و قدرت یافتن اسلام،و غلبهء مسلمین بر کفار و مشرکین اتفاق افتاده...
مؤلّف:نمیتوان گفت از سورهء مورد بحث تنها آیهء نام برده در حقّ آن دو بزرگوار نازل شده؛زیرا آیات قبل و بعد آن نیز از نظر سیاق متصل به آنند،اگر آن آیه در مدینه نازل شده،قطعا همه آنها در مدینه نازل شده است.»
در همان کتاب،ج 20،ص 364 آمده:«و در تفسیر کشاف است که از این عباس روایت آمده که حسن و حسین بیمار شدند،و رسول خدا-ص-یا جمعی از صحابه از ایشان عبادت کرد،مردم به علی گفتند چه خوب است برای بهبودی-فرزندانت-نذری کنی،علی و فاطمه و فضه کنیز آن دو نذر کردند که اگر کودکان بهبودی یافتند سه روز روزه بدارند،بچهها بهبودی یافتند،و اثری از کسالت باقی نماند....[تا آخر داستان] در همین بین جبرئیل نازل شد،و عرضه داشت:این سوره را بگیر،خدا تو را در داشتن چنین اهل بیتی تهنیت میگوید.آنگاه سوره را قرائت کرد.
مؤلّف:این روایت به چند طریق از عطاء از این عباس نقل شده،و بحرانی آن را در غایة المرام از ابی المؤید موفّق بن احمد،صاحب کتاب فضائل امیر المؤمنین،و او به سند خود از مجاهد از ابن عبّاس نقل کرده،و نیز از او نقل کرده به سند دیگری از ضحّاک از این عبّاس؛و نیز از حموینی صاحب کتاب«فرائد السمطین»به سند خود از مجاهد از ابن عباس؛و نیز از ثعلبی و او به سند خود از ابی صالح از ابن عبّاس.وصاحب مجمع البیان از تفسیر واحدی روایت کرده.»
*18-صفحهء 157،اعراف/46 و 49.دربارهء این دو آیه چهار پاورقی به عنوان شرحی بر ترجمهء آنها نوشته شده.ترجمهء آیات و پاورقیهای آنها عبارتند از:
46-و میانشان حایلی است،و بر اعراف(5)مردانی هستند که همه را به نشانیشان میشناسند و اهل بهشت را آواز میدهند که سلام بر شما باد.اینان هر چند طمع بهشت دارند ولی هنوز بدان داخل نشدهاند.
49-آیا اینان(6)همان کسانند که شما(7)سوگند خورده بودید که رحمت خداوند نصیبتان نمیشود؟داخل در بهشت شوید،(8)نه بیمی بر شماست و نه غمگین میشوید.»
(پاورقی شماره 5):«یعنی بر بلندیهای آن حایلی که میان بهشت و دوزخ است.»
(پاروقی شماره 6):«یعنی آنها که در اعرافند.»
(پاورقی شماره 7):«مراد،اهل دوزخ است.»
(پاورقی شماره 8):«خطاب است به آنها که در اعرافند.»
علاوه بر این،در صفحهء 152،پاورقی 1،شرحی بر کلمهء اعراف دارد:
«اعراف جمع کلمهء«عرف»است به معنی بال اسب و تاج خروس.و در اینجا مراد مکانهایی است مرتفع میان بهشت و دوزخ.این سوره دویست و شش آیه دارد که همه در مکه نازل شدهاند.»
سؤال ما این است که از چه رو نام محل،نیاز به شرح دارد،امّا کسانی که بنا به صریح آیه،همهء جهانیان را به صورتهایشان میشناسند،نیاز به معرّفی ندارند؟!
ترجمهء المیزان،ج 15،ص 183:
«...ما از بحثی که در این آیات کردیم،این نتیجه را گرفتیم که اعراف یکی از مقامات عالیه انسانیت است که خداوند آن را به حجابی که حایل بین بهشت و دوزخ است مثال زده...و بر آن اعراف رجالی هستند که مشرف بر جمیع اهل محشر از اوّلین و آخرینند و هر کسی را در مقام مخصوص خودش مشاهده میکنند....با این حال از حال یک یک اشخاص و عملیاتی که در دنیا کردهاند آگاهند و با هر کس که بخواهند میتوانند حرف بزنند.هر کسی را که بخواهند میتوانند ایمنی داده و به اذن خدا اجازه ورود به بهشت دهند...»
و در صفحهء 198 همین کتاب از مجمع البیان از قول حضرت صادق-علیه السلام -نقل میکند که فرمودند:
«اعراف تلهایی است بین بهشت و دوزخ که هر پیامبری و یا وصیّ پیامبری با گنه کاران امّتش در آنجا میایستند...»
و در صفحهء 201 همان کتاب چنین آمده:«و از تفسیر برهان از تفسیر ثعلبی نقل مینماید از این عبّاس که گفت:اعراف موضع بلندی است از صراط که علی-علیه السلام-و عبّاس و حمزه و جعفر ذوالجناحین در آنجا قرار میگیرند،و شیعیان خود را به سفیدی روی و دشمنان خود را به سیاهی رویشان میشناسند.»
گفتنی است که با توجّه به روایات وارده و نیز برخی قراین موجود در آیات شریفه، در ترجمهء چند آیه مربوط به اهل اعراف نیز چندین خطای مسلّم روی داده است.
با این همه،توجه خوانندگان را به شرحی بر«اصحاب اخدود»جلب میکنم.انی پاورقی از معنای«اخدود»گرفته تا نام و ملّیت و محلّ و دین پادشاه مربوطه و رفتارش را. بسیار فشرده و کامل در اختیار خوانندگان قرار میدهد:
صفحهء 591،بروج/4،پاورقی 3(مربوط به اصحاب اخدود):
«اخدود»به معنی شکاف زمین یا گودال است.ذونواس پادشاه یمن به دین یهود گروید و مسیحیان را مجبور کرد که از دین خویش برگردند،سپس گودالهایی کند و از آتش پر کرد و آنهایی را که دین خویش رها نمیکردند،در آن گودالها میافکند.ذونواس و یاران او را«اصحاب اخدود»خوانند.»
*16-ابتدا به چند پاورقی توجّه نمایید:
صفحهء 55،پاورقی 4،(مربوط به زن عمران):
«نام این زن را حنّه نوشتهاند.»
صفحهء 380،نمل/23 و پاورقی 5،مربوط به همین آیه: «زنی(5)را یافتم که بر آنها پادشاهی میکند...»
پاورقی:«نام زن را بلقیس نوشتهاند.»
اکنون به دو نمونهء ذیل توجّه نمایید که هیچ گونه شرحی بر آن نرفته است: صفحهء 561،تحریم/3 و 4:
و اذ اسرّ النّبیّ الی بعض ازواجه حدیثا فلمّا نبّات به و اظهره اللّه علیه...
آنگاه که پیامبر با یکی از زنان خود رازی را در میان نهاد،چون آن زن آن راز با دیگری بازگفت،خدا پیامبر را از آن آگاه ساخت....
ان تتوبا الی اللّه فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فانّ اللّه هو مولیه و جبریل و صالح المؤمنین و الملئکة بعد ذلک ظهیر.
اگر شما دو زن توبه کنید بهتر است،زیرا دلهایتان را حق باز گشته است.و اگر برای ازارش همدست شوید،خدا یاور اوست و نیز جبرئیل و مؤمنان شایسته و فرشتگان از آن پس یاور او خواهند بود.
آیا در متابعی که نام عمران را«حنّه»نوشتهاند،سخنی از نام زنی که سرّ پیامبر را فاش نمود نرفته است؟!برای فرد مسلمان دانستن«حنّه»مهمتر است یا شناختن«حفصه»؟!آیا مترجم،آن دو زن را که دلهایشان از حق بازگشته بود نمیشناسند؟!
در ترجمهء المیزان،ج 19،ص 667 چنین میخوانیم:
«تمامی روایات اتفاق دارند بر اینکه منظور از آن دو زن حفصه و عایشه دو همسر رسول خدایند.»
علاوه بر خود داری ازمعرفی عایشه و حفصه،در ترجمهء عبارت«صالح المؤمنین» نیز اشتباه کردهاند و در اینجا نیز از معرّفی حضرت علی-علیه السلام-سر باز زدهاند.
ترجمهء المیزان،ج 19،ص 668:
«و در روایات واردهء از طرق اهل سنت هم آمده که رسول خدا-ص-فرمود:مراد به صالح المؤمنین تنها علی-علیه السلام-است،و این معنا در روایات وارده از طرق شیعه از ائمه اهل بیت-علیه السّلام-نیز آمده...و مفسّرین در اینکه منظور از صالح المؤمنینم کیست اقوالی دیگر دارند،که چون هیچ یک دلیل نداشت از نقلش صرفنظر کردیم.»
ترجمهء صحیح آیه را در کتاب«نقش عایشه در تاریخ اسلام»چنین میخوانیم:
«آنگاه که پیغمبر به یکی از بانوان خود(حفصه)سخنی نهان گفت،و او آن راز را(نزد عایشه)آشکار کرد و خداوند او را(پیغمبر خود را از این موضوع)با خبر ساخت....
اگر شما دو نفر(حفصه و عایشه)به سوی خدا بازگشتند و توبه نمودید،بیشک دلهای شما گشته است.و اگر علیه او پشتی یکدیگر را کردید،همانا خداوند سرور او وجبرئیل و فرد صالح مؤمنان و فرشتگان او را در آن هنگام یار و پشتیبان خواهند بود.»
علامه عسکری چنین میفرماید:«سورهء تحریم دربارهء امّ المومنین عایشه دختر ابوبکر،و حفصه دختر عمر بن خطاب،نازل شده و دهها حدیث منقول از طریق این عبّاس عموزاده پیامبر،و شخص خلیفه دوّم عمر بن خطاب نیز بازگو کننده این حقیقت است.»
*20-عجیب است!با اینکه مترجم در سورهء تحریم،«عایشه»و«حفصه»را به دست فراموشی سپردهاند،در سورهء نور یاد«عایشه»از خاطرشان نرفته است.در حالی که مفسّرین به اتّفاق،آیات سوّم و چهارم سورهء تحریم را مربوط به«عایشه»و«حفصه» میدانند.لیکن در مورد داستان«افک»اختلاف نظر دارند:ملاحظه کنید:
صفحهء 352،نور/11 و پاورقی 3 مربوط به همین آیه:
انّ الّذین جاؤ بالإفک عصبة منکم:
کسانی که آن دورغ بزرگ را ساختهاند گروهی از شمایند...
پاورقی:«مراد از دروغ بزرگ تهمتی بود که بعضی به عایشه زدند.»
قابل توجّه اینکه بنا بر تحقیقات عالمان شیعی به طور مسلّم داستان افک در مورد عایشه نبوده است.بنگرید به«نقش عایشه»نوشتهء علاّمه عسکری،و«حدیث الإفک» نوشتهء جعفر مرتضی عاملی.
همان گونه که در آغاز یادآور شدیم،ابعاد گوناگونی در این ترجمه،قابل بحث و بررسی است،که به جهت رعایت اختصار از پرداختن به آنها اجتناب گردید.در این میان تنها ذکر دو مورد را حایز اهمیّت میدانیم:
نخست این که قرآن،کتاب هدایت و رستگاری است،و فلسفهء بعثت پیامبر اکرم -صلّی اللّه علیه و آله-تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی است.لذا چنانچه لزوم افزودن مطالبی به عنوان پاورقی و یا پیوست به ترجمهء قرآن احساس گردد،شایسته است که این پیوستها،بیانگر هدف و مقصد قرآن باشد و با الهام از معارف غنی و پربار اسلامی، زمینههای پرورش اخلاقی را فراهم سازد.
پر واضح است که در این خصوص،آوردن اطّلاعات تاریخی و معلومات جنبی،هر چند که از دقّت و صحّت بر خوردار باشد،در مرحلهء دوّم اهمیّت قرار میگیرد.و در منابع و مآخذ دیگر نیز میتوان چنین مطالبی را پی جویی کرد.
نکتهء دیگر نیز که بیارتباط با مورد فوق نیست این است که کلام قرآن،کلام الهی و کلام هدایت و سازندگی است.لذا ترجمهء قرآن و انتخاب الفاظ و واژههای قرآنی باید با دقّت و توجه کافی صورت گیرد و برگزیدن کلماتی که کلام الهی را به گونهای نادرست بیان نموده و یا از آن نارواتر،الفاظی که القا کنندهء تصوّرات و پندارهای زشت و ناپاک است،انحرافی اندک و بخشودنی نیست؛که نه تنها هدف قرآن را تأمین ننموده بلکه موجبات ایجاد رذایل اخلاقی را فراهم میسازد.
بقیه از صفحهء 120 گویندهء صدای جمهوری اسلامی که بر روی نوار ضبط شده بود و پیام رهبر کبیر انقلاب-ره-خطاب به روحانیت را میخواند یکباره حال دیگری را پدید آورد و بعد از یک ماه بار دیگر صدایی آشنا و پیامی آشناتر گوشها را نواخت.بعد از ظهر،هواپیمای ایران ابر به سوی ایران به پرواز درآمد و ساعت 30/11 شب در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست و یک سفر پربار علمی با فراز و نشیبهایش به پایان رسید.
امید آنکه خداوند متعال با کرم و لطف بیپایان خویش تلاشهای صادقانه خدمتگزاران و پاسداران راستین دین خود را مبارک گرداند و شجرهء طیّبه و درخت تناور دین حق را روز به روز شادابتر گرداند.