در تاریخ بشریت، کسانى بیشترین نقش سازنده را داشتهاند که حرکت و هجرت کردهاند. هجرت آدم علیهالسلام تاریخ بشر را، هجرت موسى علیهالسلام تاریخ یهودیت را و هجرت مسیح علیهالسلام سرنوشت مسیحیت را رقم زد و هجرت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله سرآغاز فصل نوینى براى بشریت شد و حیات جاودانه و ابدى به کالبد بى جان انسان بخشید و هجرت على علیهالسلام از مدینه به کوفه و هجرت حسین بن على علیهماالسلام از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا، موجى شد که تمام حرکتها و موجها و هجرت گذشتگان در او جمع آمد و همین طور ائمه دیگر.
هجرت فقط یک حادثه تاریخى صدر اسلام نیست، بلکه هم چنان بر قوت خود باقى است و آثار و برکاتش همانند چشمهاى زلال و جوشان نصیب انسان مىشود. على علیهالسلام درباره بقاى هجرت مىفرماید: «وَالهِجرَةُ قائمَة عَلى حَدِّها الاوَّل؛(1) هجرت بر جایگاه نخستین خود استوار است.»
در مجله مبلغان شماره 53، «جایگاه هجرت در اسلام» تبیین گردید و آنچه پیش رو دارید نگاهى است به اوصاف مهاجران شایسته و راستین؛ آنها که در بستر تاریخ همیشه حرکتزا و موج آفرین بودهاند.
«نیت» اساس خوبیها و بدیها است. انگیزه انسان براى انجام افعال اختیارى، گوناگون است ؛ بعضى از انگیزهها براى تأمین نیازمندیهاى مادى و غرایز حیوانى است، و بعضى از آنها براى ارضاى عواطف اجتماعى و گاه انگیزه کارها و اقدامات انسان، رضایت خداوند و خشنودى او است. اولین ویژگى مهاجران راستین، اخلاص و انگیزه الهى است که از ایمان آنها سرچشمه مىگیرد. بعضى آیات و روایات را در این زمینه مىخوانیم:
1. در چند آیه از قرآن قید «فى سبیل اللّه؛ در راه خدا» براى هجرت مهاجران ذکر شده است؛ مانند «هاجَروا وَجاهَدوُا فى سَبیلِ اللّه»؛(1) «در راه خدا هجرت و جهاد کردند.» و «مَن یُهاجِر فى سَبیلِ اللّه یَجِدْ فى الارضِ مُراغَما»(2)؛ «کسى که در راه خدا هجرت کند، در زمین جاهاى امن... مىیابد.» و مانند «وَالذینَ امَنوُا وَهاجَروُا... فى سَبیلِ اللّه»(3)؛ «کسانى که ایمان آوردند و هجرت کردند ... در راه خدا.»
پیامبر اکرم فرمود: «أیُّها النّاسُ اِنَّما الاَعْمالُ بِالنّیّاتِ و اِنَّما لِکُلِّ امْرىءٍ ما نَوى، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الى اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلى دُنْیا یَصیبُها اَوْ اِمرَأةٍ یَتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ اِلى ما هاجَرَ اِلیهِ؛(4) اى مردم! [ارزش و عدم ارزش [اعمال فقط با انگیزهها است و فقط براى هر کس همان مىماند که نیت کرده است. پس کسى که هجرتش به سوى خدا و رسولش باشد، پس هجرتش به سوى خدا و رسول او است و کسى که هجرتش به سوى دنیایى باشد که به آن برسد، و یا زنى که با او ازدواج کند، هجرتش به سوى همان چیزى است که به سوى آن هجرت کرده است.»
به همین جهت است که ابراهیم علیهالسلام اعلان مىدارد «اِنّى مُهاجِرٌ الى رَبِّى»(1)؛ «به راستى به سوى خدایم هجرت مىکنم.» و «اِنّى ذاهِبٌ اِلى رَبّى»(2)؛ «من به سوى خداى خود مىروم.» آرى مهمترین صفت و ویژگى مهاجر آن است که هجرتش، تلاشش، تبلیغش و... همه براى خدا باشد و ایمانش از سر تسلیم و رضایت خداوند: «مَنْ دَخَلَ فى الاِسلامِ طَوْعا فَهُو مُهاجِرٌ؛(3) هر کس داوطلبانه [و از سر تسلیم در مقابل رضایت خداوندى [به اسلام در آید، مهاجر است.»
2. دنبال خشنودى الهى رفتن: «لِلفُقراء المُهاجِرینَ الذّینَ أُخرِجوُا مِنْ دیارِهِمْ و َ اَموالِهِم یَبتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّه وَ رِضْوانا و یَنْصُروُنَ اللّه وَ رَسُولَهُ»(4)؛ «[این اموال] براى فقیران مهاجرى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند، در حالى که فضل الهى و رضاى او را مىطلبند و خدا و رسولش را یارى مىکنند.»
در این آیه سه صفت براى مهاجران خدایى ذکر شده است: دنبال فضل الهى بودن، خشنودى او را در خواست نمودن، و خدا و رسول او را یارى کردن؛ ولى در واقع همه این صفات به یک هدف؛ یعنى، اخلاص برمىگردد.
3. حفظ ایمان: قرآن کریم درباره اصحاب کهف؛ جوانمردان مهاجر خداجو مىفرماید: «وَ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالحَقِّ اِنّهُم فِتْیَةٌ امَنوُا بِرَبِّهِم وَ زِدْناهُمْ هُدىً وَ رَبَطْنا على قُلُوبِهِمْ اِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ»(5)؛ «ما داستان آنها را به حق براى تو بازگو مىکنیم، آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم و دلهاى آنها را محکم ساختیم، در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است.»
آیات فوق سراسر ایمان و توحید و انگیزه الهى جوانان مهاجر کهف را بیان مىکند، و نکات بس زیبایى در آن نهفته است که مجال بیان آن نیست.
مبلغ مهاجر آن گاه سخنانش به دلها راه خواهد یافت که از دل پاک برآید. به همین جهت است که پیامبران، از جمله خاتم پیغمبران، آن گاه وحى را تلقى و دریافت مىکنند که به اوج پاکى رسیده باشند. و براى رسیدن به این مرحله باید:
اربعینها گریه و زارى کنند*** بهر آنکه روح را صافى کنند
و بعد از دریافت وحى و راه یابى به عمق کتاب تدوین، دستور راه یابى به قلب کتاب تکوین، یعنى انسان را مىیابند و به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در روزهاى اول بعثت دستور چنین هجرتى داده مىشود. «وَالرُّجْزَ فاهْجُرْ»(1)؛ «و از پلیدى دورى کن.»
هر چند این فرمان جنبه دفعى دارد نه رفعى ؛ ولى به این مقدار این پیام را همراه دارد که مبلغان مهاجر باید هجرتى از گناهان داشته باشند و برخوردار از طهارت و پاکى روحى باشند.
بدان جهت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «أَشْرَفُ الْهِجْرَةِ أنْ تَهْجُرَ السَّیِئاتِ؛(2) برترین هجرت آن است که از گناهان هجرت کنى.»
آرى یکى از بارزترین صفات مهاجران ـ که حتى نام هجرت به خود گرفته ـ دورى از گناه و تمایلات نفسانى است.» پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «ألهِجْرَةُ هِجْرَتانِ: اِحْداهُما أَنْ تَهْجُرَ السَّیِئاتِ وَ الاُخْرى أَنْ تُهاجِرَ الى اللّهِ تَعالى وَ رَسُولِهِ وَ لاتَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ ما تُقُبِّلَتِ التَّوْبَةُ؛ هجرت دو گونه است: یکى از آنها اینکه از بدیها دورى کنى و دیگرى آن است که به سوى خداوند متعال و رسولش هجرت کنى و تا زمانى که توبه پذیرفته مىشود، هجرت قطع نمىشود.»(3)
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «أَفْضَلُ الهِجْرَةِ أَنْ تَهْجُرَ ما کَرِهَ اللّه؛(4) برترین هجرت آن است که فاصله بگیرى از چیزى که خدا بد مىداند.»
و فرمود: «أَفْضَلُ الْهِجْرَةِ أَنْ تَهْجُرَ السُّوء؛ برترین هجرت آن است که از بدى هجرت کنى.»(5)
و فرمود: «أَلْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ الخَطایا وَ الذُّنُوبَ؛ مهاجر کسى است که [از [خطاها و گناهان هجرت کند.» در اینجا به صورت حصر مىفرماید تنها مهاجر کسى است که از خطاها و گناهان هجرت کند.
این نکته را هم اضافه کنیم که در هجرت و دورى از گناه، هجرت دیگرى نهان است و آن هجرت از شهوات و تمایلات مىباشد. على علیهالسلام فرمود: «أُهْجُروا الشَّهَواتِ فَاِنَّها تَقُودُکُمْ الى رُکُوب ِ الذُّنُوبِ و التَهَجُّمِ على السَّیِّئاتِ؛ از شهوات هجرت و دورى کنید، زیرا شهوات شما را به سوى ارتکاب گناهان و هجوم بردن بر زشتیها هدایت مىکند.»(1)
روایات پیش گفته مىگویند: مهاجر کسى است که تائب باشد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «المُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِئاتِ و تابَ الى اللّهِ؛(2) مهاجر کسى است که از بدیها هجرت کرده و به سوى خدا توبه کند.» حال باید دید که تائب چه کسى است؟
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «أَتَدْرونَ مَنِ التّائِبُ؟ قالُوا: اللّهُمَّ لا. قالَ: اِذا تابَ الْعَبْدُ وَ لَمْ یَرْضَ الْخُصَماءَ فَلَیْسَ بِتائِبٍ، و مَنْ تابَ وَ لَمْ یَزِدْ فِى الْعِبادَةِ فَلَیْسَ بِتائِبٍ وَ مَنْ تابَ وَ لَمْ یُغَیِّرْ لِباسَهُ فَلَیْسَ بِتائِبٍ وَ مَنْ تابَ وَ لَمْ یُغَیِّرْ رُفَقاءَهُ فَلَیْسَ بِتائِبٍ وَ مَنْ تابَ وَ لَمْ یُغَیِّرْ مَجْلِسَهُ [وَ طَعامَهُ] فَلَیْسَ بِتائِبٍ وَ مَنْ تابَ وَ لَمْ یُغَیِّرْ فِراشَهُ وَ وِسادَتَهُ فَلَیْسَ بِتائِبٍ و مَنْ تابَ و لَمْ یُغَیِّرْ خُلْقَهُ وَ نِیَّتَهُ فَلَیْسَ بتائِبٍ و مَنْ تابَ و لَمْ یَفْتَحْ قَلْبَهُ و لَمْ یُوَسِّعْ کَفَّهُ فَلَیْسَ بتائِبٍ و مَنْ تابَ و لَمْ یُقَصِّرْ أَمَلَهُ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ فَلَیْسَ بتائِبٍ و مَنْ تابَ و لَمْ یُقَدِّمْ فَضْلَ قُوتِهِ مِنْ بَدَنِهِ فَلَیْسَ بتائِبٍ و اِذَا اسْتَقامَ عَلى هَذِهِ الْخِصالِ فَذاکَ التَّائِبُ؛(3) آیا مىدانید توبه کننده کیست؟ گفتند: خدایا نه. فرمود: وقتى بنده توبه کند و طلبکاران را راضى نکند تائب نیست. و کسى که توبه کند و بر عبادت نیفزاید تائب نیست. و کسى که توبه کند و لباس [نامناسب [خود را تغییر ندهد پس تائب نیست. و کسى که توبه کند و رفقاى خود را تغییر ندهد [و از دوستان ناباب فاصله نگیرد] تائب نیست. و کسى که توبه کند و محل نشستن و غذاى خود را تغییر ندهد پس تائب نیست. و کسى که توبه کند و فرش و تکیه گاه خود را تغییر ندهد توبه کار نیست و کسى که توبه کند و خوى و نیتش را تغییر ندهد توبه کار نیست. و کسى که توبه کند و قلبش را باز نکند (سعه صدر پیدا نکند) و دستش را توسعه ندهد ( انفاق و سخاوت نداشته باشد) تائب نیست. و کسى که توبه کند ولى آرزوى خود را کوتاه نکند و زبان خود را حفظ ننماید تائب نیست. و کسى که توبه کند و اضافه قوت و غذاى خود را [به فقراء [ندهد تائب نیست و زمانى که [توبه کار] بر این اوصاف استقامت ورزید، پس او تائب است.»
مسئله امامت و ولایت از مهمترین مسائل اسلامى، بلکه اساس و ریشه آن است. بدین جهت امامت و شناخت امام در همه جا مطرح است، و همه مسائل به نوعى با مسئله امامت و ولایت مرتبط مىباشد. رسالت پیامبر، اکمال دین، تمام شدن نعمتها و حتى تأمین هدف خلقت، بستگى به شناخت امام و امامت دارد. امام حسین علیهالسلام مىفرماید: «مردم بیدار باشید، خداوند بندگان را نیافرید مگر براى اینکه او را بشناسند، آن گاه که او را شناختند، پرستش کنند، وقتى که پرستش کردند از عبادت دیگران بى نیاز مىشوند.» یکى از یاران پرسید: «فَما مَعْرِفَةُ اللّهِ؟ قالَ: مِعْرِفَةُ أَهلِ کُلِّ زمانٍ اِمامَهُمُ الَّذى یَجِبُ عَلَیْهِمْ طاعَتُهُ؛(1) پس شناخت خداوند چیست؟ فرمود: «[شناخت خداوند به این است که [اهل تمام زمانها، امامشان را بشناسند. [امامى که] بر آنها اطاعت و پیروى از او واجب است.»
و در مسئله هجرت، یکى از ویژگیهاى مهم مهاجر، مخصوصا مبلغان مهاجر، امامت و ولایتشناسى است. على علیهالسلام در این باره مىفرماید: «لایَقَعُ اسْمُ المُهاجِرِ عَلى أَحَدٍ اِلاّ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فى الاَرْضِ فَمَنْ عَرَفَها وَ أَقَرَّ بِها فَهُوَ مُهاجِرٌ؛ نام مهاجر را بر کسى نمىتوان گذاشت جز آنکه حجت [خدا] بر روى زمین را بشناسد، هر کس او را شناخت و به او اقرار کرد، مهاجر است.»(1)
برادرى روحانى مىگفت: براى تبلیغ مىرفتم، مردم از منبر و سخنرانیها خیلى استقبال نمىکردند، با بزرگى مشورت کردم، فرمود: توجهى به قطب عالم امکان، امام زمان علیهالسلام در منبرها داشته باش و این امر فراموش نشود. طبق دستور او تصمیم گرفتم بعد از آن روز در ابتداى منبرم دعاى فرج «اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ....» را بخوانم. اتفاقا دیدم جمعیت هر روز بیشتر مىشود. به قدرى استقبال شدید شد که عدهاى از مردم و پیرمردها از من سؤال کردند: حاج آقا چه کار کردهاى که این گونه جمعیت هجوم آوردهاند؟ من داستان توجه به امام زمان علیهالسلام را به آنها گفتم.
آرى امام زمانشناسى و توجه به او باید در سر لوحه کار مبلغان مهاجر باشد. ابا صلت هروى مدت یک سال در زندان بود. با تمام توسلات در طول یک سال، آن گاه زمینه آزادى او فراهم مىشود که به امام زمان خویش، جواد الائمه علیهالسلام توسل پیدا مىکند، بلافاصله حضرت در زندان حاضر و او را از حبس نجات مىدهد.(2)
امام على علیهالسلام فرمود: «لَیْسَ بَلَدٌ بِاَحَقٍّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ، خَیْرُ البِلادِ ما حَمَلَکَ؛(3) هیچ شهرى براى تو شایستهتر از شهر دیگرى نیست، بهترین شهرها آن [شهرى] است که تو را پذیرا گردد. [و وسائل پیشرفت تو را فراهم سازد].»
ولى با این همه سفارشها و یا دقت در انتخاب مکانها، هجرت مشکلاتى را در پى دارد که باید با صبر و بردبارى آنها را تحمل کرد.
قرآن کریم مىفرماید: «فَالَّذینَ هاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مَنْ دِیارِهِمْ وَأوُذوا فى سَبِیلى وَقاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِم»(1)؛ «آنها که هجرت کردند و از سرزمین خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگ کردند و کشته شدند [ولى همه را تحمل کردند [به یقین گناهانشان را مىبخشم.»
و در آیه دیگرى در توصیف مهاجران فرمود: «اَلَّذینَ صَبَروُا»؛(2) «آنها کسانى هستند که صبر و استقامت پیشه کردند.»
خداوند به پیامبرش ـ که کوه صبر بود ـ به عنوان مبلغ دستور مىدهد: «وَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرا جَمِیلاً»؛(3) «و در برابر آنچه آنها (مخالفان و دشمنان) مىگویند شکیبا باش و با طرز زیبایى از آنها هجرت و دورى نما.»
مرحوم طبرسى مىگوید: «این آیه دلالت مىکند بر اینکه مبلغین [مهاجر [اسلام و دعوت کنندگان به سوى قرآن، باید در مقابل ناملایمات شکیبایى پیشه کنند و با حُسن خلق و مدارا، با مردم معاشرت نمایند تا سخنان آنها زودتر پذیرفته شود.»(4)
از دیگر ویژگیهاى مهاجران ـ که تقویت کننده اوصاف پیش گفته مخصوصا صبر است ـ توکل و اعتماد بر خداوند متعال مىباشد. قرآن کریم مىفرماید: «وَالَّذینَ هاجَرُوا وَجاهَدُوا فى سَبِیلِ اللّهِ اُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛(5) «و کسانى که هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند، و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
چنان که حضرت موسى علیهالسلام هنگام هجرت به مَدْیَن، سخنش توکل بر خدا بود.
قرآن مىگوید: «هنگامى که متوجه جانب مدین شد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.»(1)
یکى دیگر از صفات مهاجران که در موفقیت و نفوذ اجتماعى آنها نقش بسزاى دارد، راست گویى و صداقت پیشگى است. پیامبران مخصوصا پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله یکى از راههاى موفقیتشان راست گویى بود؛ تا آنجا که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله معروف به «امین» شده بود ؛ یعنى، در همه چیز و همه جا مورد اطمینان بود، و گفتار او سراسر صداقت بود. قرآن درباره این ویژگى مىفرماید: «لِلْفُقَراء الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ ....اُؤلئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»؛(2) «[این اموال [براى مهاجران فقیرى است که از سرزمین خود بیرون رانده شدند...آنها راستگویانند.»
نقش و کاربرد این صفت درباره مبلغان مهاجر بیشتر ظاهر مىشود؛ چرا که نقل روایات، ترجمه آنها، ترجمه آیات، و همچنین روضههایى که خوانده مىشود، باید به دور از تحریف و خلاف واقع باشد. در یک کلام، یک مبلّغ مهاجر، در گفتار و رفتار خود باید صادق و راستگو باشد، و عالم و مبلّغ راستین کسى است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند و راستى آن را آشکار سازد.
على علیهالسلام در توضیح سخن خداوند که مىفرماید: «اِنَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»؛ «از میان بندگان خدا فقط علماء و دانشمندان از خدا مىترسند.»(3) فرمود: «یَعْنى بِالعُلَماء مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَّدِقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعالِمٍ؛ مقصود از علما کسى است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند و کسى که رفتارش سخنش را تصدیق نکند، پس عالم نیست.»(4)
محصّل سخن این است که مهاجران راستین، داراى اخلاص برخواسته از ایمان و انگیزههاى الهى، در مسیر امامت و ولایت و عارف و آشنا با مقام امامت، بردبار و صبور، متوکل و امیدوار به خداوند و صادق و راستگو هستند.
1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 370، خطبه 189.
1. بقره/ 218.
2. نساء / 100.
3. انفال / 72 و 74.
4. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، دار الکتب الاسلامیه، ج 19، ص 38 الى 39.
1. عنکبوت / 26.
2. صافات / 99.
3. کافى، ج 8، ص 148، حدیث 126.
4. حشر / 8.
5. کهف / 13 و 14.
1. مدّثر / 5.
2. محمدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1422، ص 521.
3. همان، ص 521، روایت 6338؛ میزان الحکمه، ج 13، ص 6602.
4. منتخب میزان الحکمة، ص 521.
5. همان.
1. غرر الحکم، حدیث 2505.
2. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1403 ه . ق 1983 م، ج 12، ص 28، باب 2.
3. همان، ج6، ص35 ـ 36، روایت 52.
1. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 9، حدیث 1؛ محمد بن على کراجکى، کنز الفوائد، ص 151؛ محمد دشتى، فرهنگ سخنان امام حسین علیهالسلام ، ص 92.
1. نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 189، ص 372.
2. حسین مظاهرى، چهارده معصوم، کانون پرورش فکرى، ص 131.
3. نهج البلاغه، حکمت 442.
1. آل عمران/ 195.
2. نحل/42 و 110.
3. مزمّل/10.
4. ابو على طبرسى، مجمع البیان، ج 10، ص379.
5. بقره / 218.
1. قصص / 22 ـ 20.
2. متن کامل آیه قبلاً گذشت.
3. فاطر / 28.
4. محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء، تهران، مکتبة الصدوق، ج 1، ص 135.