شناخت شخصیت زن از دیدگاه اسلام در عصر حاضر، از اهمیت ویژهأی برخوردار است.در این راستا میتوان باجامع نگریو با تکیه برشریعتبه معرفی شخصیت زن دست یازد.
در بررسی مبانی شخصیت زن از منظر اسلام به این نتایج دست یافتهایم: زن و مرد از هویت واحد برخوردارند و زنان بهسان مردان قابلیت رشد و استکمال دارند.شریعت اسلام در روابط انسانها، بر بعد انسانی تکیه دارند و ذکورات و انوثت را ضمان بقای نسل آدمی میداند.در فرهنگ قرآن، دستیابی به ارزشهای معنوی برای زن و مرد میسر است. در این ارزشها صنفگرایی دیده نمیشود.قرآن کریم، تفاوتی در شخصیت زن و مرد قائل نیست و هر دو را در جوهره انسانی یکسان میداند.اصل و ریشه زنان همچون مردان، طهارت و پاکی است و آیات کریمه، شیطان را دشمن انسان میداند نه دشمن مردان.
-آفرینش زن و مرد2-دشمن مشترک3-زن و حق و تکلیف4-زن و ارزشهای انسانی
شناخت شخصیت زن از دیدگاه قرآن و روایات در عصر کنونی، به دلائلی چند، حائز اهمیت است.بیتردید زن در طول تاریخ ظلم مضاعف بوده است و در پرتو آگاهیهای بشر پرسشهایی فراروی جوامع قرار گرفته است که جایگاه واقعی زنان کدام است؟حقوق از دست رفته زنان را چگونه میتوان استیفا کرد؟...
در این راستا میتوان با«جامعنگری»و با تکیه بر«شریعت»به معرفی شخصیت زن دست یازد و در عصری که به«جاهلیت مدرن»موسوم گشته است جامعه زنان را از ثمرات فرهنگ دینی بهرهمند نمود.
خاستگاه ایرادات و نقدهایی که متوجه احکام متعالی اسلام در خصوص مسائل زنان شده است، جزئینگری و بریده نمودن پیکره شریعت میباشد در حالی که تحلیل درست زمانی میسر است که اجزاء و عناصر مجموعه دین در ارتباط با یکدیگر لحاظ شوند.در این مقال برآنیم که مبانی شخصیت زن را از منظر آیات و روایات مورد بررسی قرار دهیم تا در حد توان راه درخشانی را که در پشت ابرهای جاهلیت پنهان مانده است بنمایانیم.
پرداختن به مبانی و اصولی که زیر ساختهای شخصیت زن محسوب میشوند ما را به فهم صحیح جایگاه زن درمکتب اسلام رهنمون میسازد.این مبانی و اصول از رهنمودها و نصوصی نشأت میگیرد که در منابع دینی آمده است وما در این نوشته فقط به برخی ادله و شواهد بسنده میکنیم: 1-آفرینش انسان:یکی از موضوعاتی که در تبیین مقام و منزلت زن نقش مهمی ایفا کرده و ما را به جایگاه واقعی او رهنمون میسازد؛بررسی آفرینش انسان از منظر آیات و روایات است و این که آیا منابع دینی در مسئله خلقت، تمایزی میان زن و مرد قائل شده است یا خیر؟
قرآن کریم با قرار دادن«صلصال»در کنار«نفخه الهی»به این مهم اشاره فرموده است که کرامت انسان(اعم از زن و مرد)معلول تواناییهای او و در گرو انسانیت اوست؛و منافاتی باپستی مراحل پیشین تکاملی او ندارد؛برعکس، فرود پارهای از منزلگاههای بین راه، تعالی منزل آخر را میرساند.
برخی آیات خلقت را به گونهای مطرح کردهاند که سبب شده بعضیها بپندارند زن از مرد آفریده شده است، از این روی، زن طفیل مرد به حساب میآید.از جمله به آیه 6 از سوره زمر استناد میشود که فرموده است: «خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها...»شما را از نفسی واحد آفرید، سپس جفتش را از آن قرار داد...)
با روایات متعارضی نیز در این باب روبرو هستیم.دستهای خلقت حوا را از دنده چپ آدم میدانند. 1
دسته دیگر خلقت حوا از دنده چپ آدم را انکار کرده و ایرادات این اندیشه را مطرح کردهاند.
از زراة بن اعین روایت که از امام صادق(ع)درباره خلقت حوا سؤال شد؛و اینکه نزد ما مردمی هستند که میگویند:خداوند حوا را از آخرین دنده چپ آدم آفرید.امام فرمود:منزه است خداوند از چنین نسبتی و هم برتر و بزرگتر از آن است، (که میگویند)آیا کسی که چنین میگوید(میپندارد)خداوند توان آن را نداشت که همسر آدم را از غیر دنده اوخلق کند؟!تا بهانه دست ملامتگران دهد؛که بگویند بعض اجزاء، آدم با بعض دیگر ازدواج کرد(آدم با خودش ازدواج کرد!)...سپس فرمود:خداوند، آدم(ع)را از گل آفرید و به ملائکه امر کرد که بر او سجده کنند؛تا این که را بر او مستولی ساخت؛سپس حوا را به طور نوظهور پدید آورد.... 2
به هر حال، روایت حاوی مطالب مهم و ارزشمندی است.نخست این که نظریه خلقت حوا از دنده چپ آدم نادرست شمرده است.دیگر این که خلقت حوا را بدیع و نوظهور می داند.بر این اساس میتوان شبهه تأخر رتبی زن و کهتری او را منتفی دانست؛به ویژه که در تعبیر<<ثم جعل منها زوجها«ثم»بیانگر تأخر زمانی است نه«رتبی و مقامی»و برداشت کسانی که«ثم»را به تاخر رتبی معنا کرده و زن را جنس دوم معرفی کرده و جایگاه ارزشی او را پستتر از مرد دانستهاند؛ برداشتی ناصحیح است، زیرا قرآن کریم در آیات متعددی بر این حقیقت تأکید میکند که، نخستن زن و مرد از یک اصل و گوهر آفریده شدهاند:«فاطر السموات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجا...»(شوری 11) (پدیدآورنده آسمانها و زمین است.از خودتان برای شما جفتهایی قرار داد....) گفتنی است عالمان، برای تعارض یاد شده در روایات، چارهاندیشی کردهاند.مرحوم مجلسی روایات مربوط به آفرینش حوا از دنده چپ آدم را حمل بر تقیه کرده و یا تأویل نموده است به این که مقصود، زیادی گل مربوط به دنده چپ آدم میباشد. 1
علامه طباطبائی این سخن را-که خداوند همسر آدم را از دنده او آفرید-سخنی بدون دلیل دانسته که آیه قرآن نیز بر آن دلالت ندارد. 2 ایشان در جای دیگر تصریح میکند: این نظر که حوا از دنده چپ آدم خلق شده است مطابق با نظر تورات است و روایاتی که از اوئمه(ع)نقل شده آن را تکذیب میکند. 3
بنابراین، با استناد به آیات قرآن و روایات معتبر میتوان نتیجه گرفت که: 1-زن و مرد هر دو از یک جنس آفریده شدهاند.
2-بر فرض که ثابت شود که زن از بدن مرد آفریده شده، تنها دلیل بر طفیل بودن زن از نظر جسمی است و ربطی به طفیلی بودن حقیت او که امر غیر جسمانی است، ندارد.باید دانست؛پیام آسمانی اصالت زن، و این که موجودی تبعی و طفیلی مرد نیست، در شرایطی به گوش زمینیان میرسد که به دوران«جاهلیت»شهرت یافته است.دورانی که نه فقط در شبه جزیره عربستان و در میان عرب بیانگرد و منحط، بلکه در همه نظامهای موجود بشری، زن از هر فخری عاری و از همه حقوق اجتماعی و انسانی محروم بود و چونان کالایی مبادله میشد. در شرایطی که نگهداری توأم با خفت یا مرگ وحشیانه دختر، تنها راه چاره محسوب میشد!
آری در چنین عصر و زمانهای بود که پیام پروردگار زن و مرد، به همه زنان و همه مردان و به همه عصرها و نسلها ابلاغ شد که:ما شما را از نفس واحد آفریدهایم؛از یک جنس و هر دو در پیشگاه پروردگار، بنده، برابر؛یکسان؛انسان.
اینگونه بود که بر همه خرافات و توهمات خط بطلان کشیده و بزرگترین گام در جهت احیای شخصیت زن برداشته شد.
در عهدین، تعابیری آمده است که نشان میدهد زن برای آسایش و آرامش مرد آفریده شده است؛پس از اصل در حیات، مرداناند و زنان برای مردان و طفیلی آنانند.از سوی دیگر، مرد نقشی در آرامشبخشی زن ندارد؛چنانکه در نامه پولس آمده است: «مرد برای زن آفریده نشد، بلکه زن برای مرد آفریده شده است» 1
همچنین در امثال سلیمان میخوانیم: «سکونت در گوشه پشتبام بهتر است از زندگی کردن با زن ستیزهجو در یک خانه مشترک. 2 »
«سکونت در بیابان بیآب و علف بهتر است از زندگی کردن با زن ستیزهجو 3 »
دقّت در این عبارات، بیانگر این حقیقت است که زن باید آسایش مرد را فراهم سازد؛به طوری که خلاف آن یعنی سلب آسایش مرد برای او قابل تحمل نمیباشد.
بر این اساس، آرامشبخشی امری یکسویه است.در این صورت اگر نگوئیم آرامشبخشی زن به مرد، نوعی تمجید و ستایش است، قطعا نشانه فروتری زن نمیباشد، زیرا در پرتو آن، اضطرابها و نگرانیها از فکر و اندیشه مرد رخت برمیبندد، لذا مردان در کنار همسران میتوانند به نحو صحیح، نقش 3را ایفا کنند.
قرآن کریم میفرماید: و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون./روم:21» (و از نشانههای اوست اینکه از(نوع)خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرد و میانتان دوستی و رحمت نهاد.آری در این(نعمت)برای مردمی که میاندیشند قطعا نشانههایی است).
و در جای دیگر میفرماید: «هو الذی خلقکم من نفس واحده.و جعل منها زوجها لیسکن الیها...»اعراف:189. (اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد....)
با توجه به اینکه مفرد«ازدواج»«زوج»به معنی همسر میباشد و بر هریک از زن و مرد اطلاق میگردد، دیگر آنکه سکون به معنی استقرار و ثبات است، «سکن»به چیزی اطلاق میشود که با آن اطمینان و استقرار حاصل شود 1 .میتوان فهمید که آرامش یاد شده، امری طرفینی است.به ویژه آن که در آیه نخست(آیه 21 از سوره روم)منشأ آرامش مرد را در سایه انس به زن، مودت و رحمتی میداند که خداوند بین آنان قرار داده است و از آن به عنوان آیت الهی یاد کرده و بر آن تأکید نموده است.با این بیان، معلوم میشود که این آرامش و سکون، یکسویه نیست.
علامه طباطبائی، آرامش را طرفینی دانسته و به آن جنبه حسی و جنسی داده است: برای سود رساندن به شما از جنس خودتان، همانندانی آفرید، چرا که هریک از زن و مرد، به وسائلی از امر تولید مثل مجهز است که با همراهی جنس دیگر کارش به ثمر میرسد.و با کار هر دو مسئله تولید و تکثیر نسل به انجام میرسد.بر این اساس، هریک نقصی دارد و به قرین خود نیازمند است و از مجموع این دو، یک واحد تام حاصل میشود و به جهت همین نیاز و نقص، هر یک به سمت دیگری حرکت میکند و زمانی که وصلت حاصل شد، آرام میگیرد، زیرا هر ناقصی به کمال خود مایل است و هر نیازمندی به چیزی که رفع نیاز کند، نیل دارد.این همان میل جنسی است که در این دو قرین داده شده است 1 .
سید قطب نیز زن و مرد را مایه آرامش و سکون یکدیگر دانسته است، ضمن این که برای سکون، مفهوم وسیعتری افزون بر جنبه حسی و مادی قائل شده و سکون را به«انس روحی»تفسیر میکند 2 .
زن در نظام هستی، وظیفه خطیر تکثیر نسل را عهدهدار است و خداوند تکوین جسم و روانش را متناسب با وظیفه پیشبینی شدهاش قرار داده است و از این جهت جایگاه بینظیر و ممتازی در عالم خلقت به دست آورده است 3
در آیات قرآن به این مهم توجه شده است.نساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم...بقره:223 ممکن است در نگاه اول پذیرش این تعبیر قرآنی برای برخی افراد دشوار آید؛و بپرسند که این چه تعبیری است؟چرا قرآن مرد را زارع و زن را مزرعهای دانسته که مرد هرگاه و هرگونه که مایل باشد، بتواند از او بهره گیرد؟!
طنطاوی، مزرعه بودن و مزارع بودن مرد را در حقیقت هشدار به کسانی میداند که زن را وسیله اطفاءشهوت تلقی میکنند.وی ارضای غریزه جنسی را مقدمه تولید و تکثیر نسل دانسته و انسان را از اینکه ارضای این غریزه را به عنوان یک«هدف»بداند، باز میدارد.در صورتی که با اندکی تأمل و مطالعه میتوان دریافت که اسلام به این نیاز بشر نیز توجه جدی کرده؛و با واقعنگری با آن برخوردار نموده است 1 .
علامه طباطبایی نیز پرده از ظرافت تشبیهی که در آیه بکار رفته، برگرفته و آیه را قریب به همین مضمون تفسیر کرده است 2 .
بنابراین با این بیانات مناسب است که زن را محل دمیده شدن روح از ناحیه پروردگار در انسان بدانیم، زیرا نه فقط تکوین جسم جنین، که حلول روح او نیز در رحم صورت میپذیرد.و اگر زن نباشد، نسل آدمی منقطع میشود.قرآن با تعبیر«حرث»میفهماند که رحم زن مانند ظرفی نیست که جز نگهداری نطفه مرد خاصیتی نداشته باشد؛بلکه همچون زمین حاصلخیزی است که مواد فراوانی را بذر میدهد و در رشد و تکون جسمی و روحی فرزند سهیم است، زیرا عرب جاهلی زن را همچون ظرفی میپنداشت و میگفت:«و انما أمهات الناس أوعیهو اسلام به این طرز تفکر خاتمه بخشید؛و زن را نه ظرفی که تنها به کار نگهداری«مظروف»آید؛بلکه زمین حاصلخیزی معرفی کرد که انسان محصول اوست.
در میان اندیشمندان و صاحبان مکاتب قدیم بودهاند کسانی که زن را نه تنها همتای مرد نمیدانستند؛بلکه او را فروتر از مرتبه انسانی معرفی میکردند.
با وجود این که افلاطون از برابری زن و مرد در همه موقعیتها پشتیبانی میکرد، خدا را شکر میکرد که مرد آفریده شده است.همچنین ارسطو بر این باور بود که زن چیزی نیست مگر مرد ناکام؛خطای طبیعت و حاصل نقصی در آفرینش 3 .توماس آکویناس(دانشمند و روحانی برجسته مسیحی)مسئله رابطه جنسی زن و شیطان را مطرح کرد؛و اثبات نمود که زن کفو شیطان است.
وی همچنین بر این اعتقاد بود که زن با نخستین مقصود طبیعت یعنی کمالجویی منطبق نیست بلکه با دومین مقصود طبیعت، یعنی گندیدگی، بدشکلی و فرتوتی انطباق دارد. 1
با توجه به شیوع و رواج این تفکر و دیدگاهها بود که(سال 568 م)در فرانسه کنفرانسی برگزار شد، تا به این موضوع رسیدگی کنند؛که آیا زن انسان است یا نه؟! 2 همچنین مطابق قانون انگلیسی، زن مملوک مرد بود و میتوانست هروقت که بخواهد او را بفروشد.لذا پس از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه که وعده تساوی حقوق زنان و مردان داده میشد، عملا در صحنه اجتماع ثابت شد که برتری جنس مذکر همچنان بر افکار عمومی حاکم است. 3
در مقابل این مکاتب، بدنبال تغییر و تحولات همهجانبه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و...در جوامع مختلف مکاتبی که نقطه مقابل مکاتب و دیدگاههایی که زن را نیمهانسان میدانستند، زاده شد این دیدگاهها مرد را عامل بدبختی زن و زن را جنس برتر معرفی کردند.گروهی از فمینیستها با عنوان«فمینیسم رادیکال»مردان را عامل ستمی میدانند که بر زنان میرود و معتقدند همه مردان به زنان ستم روا داشتهاند و باید علیه این ستمگران بپا خاست. 4
اما فرهنگ قرآنی، جنسیت را همواره خارج از ذات و ماهیت انسانی دانسته، و مرد و زن بودن را موجب تمایز نوع انسانی نخوانده است؛بلکه نظام تکوینی عالم(که بر استمرار حیات بشری پیریزی شده)، مردانگی و زنانگی را موجب شده است.در مکتب اسلام، زن(همانند مرد)از همه ویژگیهای انسانی بهرهمند است، آیات متعددی از قرآن کریم بر این بهرهمندی تأکید دارند که این آیات مورد توجه و مطمعنظر مفسران قرار گرفتهاند.مفسران المنار ذیل آیه 1 سوره نساء که میفرماید: <<یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة...آوردند که:
متبادر از لفظ«نفس»عبارت از ماهیت و حقیقتی است که بواسطه آن انسان از سایر موجودات متمایز میگردد.اینکه قرآن میفرماید همه مردم از نفس واحد بوجود آمدهاند، زیرا جملگی(زن و مرد)در انسانیت همسان و برابرند. 1
برخی از مفسران شیعه و اهل سنت این دیدگاه را پذیرفته و آیات را بر این اساس تفسیر کردهاند. 2
برخی از روایات تفسیری ، که به نظر میرسد از اندیشههای غلط و موهوم نشأت گرفته، زن را عامل گناه و منشأ شر و بدی معرفی میکنند.یعنی کسی که فریب شیطان را خورد؛خود فریب دهنده آدم شد؛زن به طور مشخص حوا بود. 3
ردپای این تفکر را میتوان آشکارا در کتب تحریف شده، جستجو کرد.کتاب مقدس یهودیان، حوا را عامل گناه اولیه آدم، و مسئول خروج وی از بهشت میداند. 4
مسحیت کلیسائی نیز متأثر از آئین یهود و دیدگاههای رومی و یونانی، زن را عامل گناهکاری انسان اولیه میدانست.در رساله اول پولس رسول به تیموتائوس میخوانیم:خدا اول آدم را آفرید، بعد حوا را، آدم فریب نخورد؛بلکه زن فریب شیطان را خورد؛و در تقصیر گرفتار آمد. 5
شهید مطهری این طرز فکر را به نقد کشیده است. 6 متأسفانه این نگرش نسبت به زن به آثار منثور منظوم بزرگان ادب فارسی نیز راه یافته است.
غزالی گفته است:در زنان به کیفر نافرمانی حوا در بهشت!ده صفت از ده جانور هست «خوک و بوزینه و سگ و مار و استر و عقرب و موش و کبوتر و روباه و گوسفند»و بهترین آنها گوسفند است و آن اینکه زن بره و برده مرد باشد. 1
مولوی نیز میگوید:
چند با آدم بلیس افسانه کرد
چون حوا گفتش بخور، آنگاه خورد
اولین خون در جهان ظلم و داد
از کف قابیل بهر زن فتاد
نوح چون برتابه بریان ساختی
واهله برتانه سنگ انداختی
مکر زن برکار او چیره شدی
آب صاف وعظ او تیره شدی
قوم را پغام کردی از نهان
که نگه دارید دین زین گمراهان 2
در آیات متعدیدی از قرآن کریم، داستان هبوط آدم و حوا از بهشت به زمین بیان شده است. از این آیات به دست میآید که شیطان، عامل گمراهی آدم و حوا بود؛و به هیچ وجه این آیات فریب آدم را به عهده حوا نمیگذارد؛و نقش شیطان را در فریب آدم و حوا، به طور یکسان و برابر مطرح میکند.این داستان در سورههای بقره، اعراف و طه آمده است: <<و قلنا یا ادم اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شوتما و لا تقربا هده الشجره فتکونا من الظالمین.فازلهما الشیطان عنها فأخرجهما مما کانا فیه...بقره:35-36»
و گفتیم:ای آدم، خود و همسرت در این باغ سکونت گیر(ید)؛و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید؛و(لی)به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید دید.پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید؛و از آنچه در آن بودند ایشان را به در آورد...
به این ترتیب قرآن تأکید میکند که:آدم و حوا هر دو فریب شیطان را خوردند، و به مجرد چشیدن میوه درخت ممنوعه، از مقام قرب پروردگار دور شدند.
در آیات یاد شده بالغ بر چهل مرتبه از ضمایر تثنیه استفاده میکند، این مطلب حاکی از آن است که وسوسه و فریب شیطان آدم و حوا را با هم دربرگرفت؛لذا هر دو از بارگاه الهی رانده شدند.
در تفسیر المنار میخوانیم:نزدیک شدن به درخت ممنوعه برای آدم و حوا به طور یکسان ممنوع شد، و شیطان هر دوی آنان را با هم فریفت که از میوه آن بخورند.لذا هیچ گناه و تقصیری برگردن حوا گذاشته نمیشود. 1
در حالی که بعضی از نویسندگان، حوا را مسئول سقوط آدم و رانده شدن اواز بهشت میدانند؛از جمله آنان محمود العقاد اینگونه اظهارنظر کرده است: بررسی درخت ممنوعه و خوردن میوه آن توسط آدم و حوا، نشاندهنده تصویر مرد و زن و رابطه جنسی آنان در میان تمام موجودات زنده است.«مرد طالب است و تقاضاکننده، زن مقاوم است و وسوسهکننده»و اساسا نقش و طبیعت مرد متفاوت از نقش و طبیعت زن است.از نظر وی، دلیل وسوسهگر بودن زن این است که:او تحت سلطه است و فقط از راه فریفتن میتواند حکومت کند. 2
در حالی که آیات قرآن، تفکر رایج بشریت(که زن را عامل گناه مرد و انحطاط نسل بشری انگاشته)صریحا مردود اعلام میکند.بدین ترتیب، در آیات کریمه قرآن، شیطان آدم و حوا «هردو»را اغوا میکند.
شریعت اسلام برخلاف تفکر جاهلی، بین حقوق و تکالیف توازن برقرار کرده و هر دو صنف بشر یعنی زن و مرد را از این موازنه بهرهمند ساخته است.در جاهلیت زن به جرم زن بودن از بسیاری حقوق مسلم خویش محروم بود و علاوه بر آن، تکالیف بسیاری بر دوشش سنگینی میکرد.
قرآن در آیه 228 سوره بقره گام بلندی در جهت احیای هویت و کرامت زن برداشته است: <<ولهن مثل غلیهن بالمعروفبر این اساس اسلام، حقوقی را برای زنان قائل شده، همانند وظایفی که بر عهده آنان گذارده است.مفسران المنار این سخن کوتاه و جذاب را دلیل یکسانی زن و مرد در حقوق دانستهاند و معتقدند: این آیه معیاری به دست مرد میدهد که در همه شؤون زندگی، چگونه با همسرش رفتار نماید.لذا ابن عباس میگوید:بر اساس رهنمود این آیه، خویشتن را برای همسرم میآرایم، آن گونه که او میآراید.
از آنجا که زن و مرد در ماهیت، احساسات و تفکر و اداک تا حدودی همگون هستند، نسبت به یکدیگر نیز وظایف متقابل دارند، لذا محمد عبده میگوید:این مرتبه و جایگاهی که اسلام به زن داده است در هیچ دین و امتی سابقه نداشته، ملل اروپایی که خود را در مدنیت پیشتاز میدانند، هیچگاه چنین کرامت و رفعتی برای زن قائل نشده، بنابراین زن را از بسیاری حقوق مسلم خویش محروم ساختهاند.البته ما معتقد نیستیم که این محرومیتها از تعالیم مسیح سرچشمه میگیرد، بلکه بدعتها و تحریفها سبب دگرگونی مسیحیت گشته و زن را از جایگاه رفیع خود تنزل داده است.
مفسران المنار در پایان بحث، نظر بزرگانی که تعیین حدود وظایف و حقوق زن و مرد نسبت به یکدیگر را به عرف محول میکنند، مورد انتقاد قرار داده و معتقدند:عرف مسلمین از شریعت اسلام فاصله گرفته و اکثر مردان، رفتاری ظالمانه با همسرانشان دارند و از آنان تکالیف و وظایف طاقتفرسایی را انتظار دارند.
ناگفتهنماند که مفسران المنار، قول فقها مبنی بر رفع تکلیف از زن را نیز نوعی تفریط میدانند، گویی با نقد این دو نگرش به نوعی اعتدال در وظایف و تکالیف مربوط به زن معتقدند. 1
تعبیر«معروف»که در آیه مورد بحث آمده، در کلام علامه طباطبایی مورد بررسی قرار گرفته است:
معروف از نظر اسلام به معنای امری معلوم و شناخته شده است، البته اگر مردم راه فطرت را بپیمایند و از حدود آن تعدی نکنند.از جمله احکام اجتماعی مبتنی بر فطرت، برابری افراد در مقابل قانون خواهد بود، پس افراد اجتماع از تکالیف و حقوق یکسان برخوردارند، البته باید جایگاه اجتماعی افراد و میزان اثربخشی آنان بر جامعه لحاظ شود، آنگاه مساوات را برقرار کرده و حق هر ذیحقی را به او بدهند.این معنا در احکام مربوط به زن مراعات شده یعنی در برابر مسئولیتی که برای قائل شده، حقوقی هم برای او وضع گردیده و جایگاهش در خانواده و نظام اجتماعی کاملا حفظ گردیده است. 1
در فرهنگ اسلام، ارزشهای انسانی که ملاک سنجش انسانهاست، برای زن و مرد یک سان ترسیم شده است.چون خااستگاه ارزشها جسم آدمی نیست، بلکه نفس بشر است و زن و مرد در این خصوص تفاوتی ندارند.
از بدیهیترین آموزههای دینی، یکسانی زن و مرد در دستیابی به راه سعادت است، لذا مخاطب آیات هدایت و سعادت، انسان است؛بیهیچ تفاوتی میان زن و مرد.آدمی، چه زن و چه مرد میتواند به دنبال سعادت جاودانه باشد.بیتردید زن و مرد به لحاظ جسمانی و روانی تفاوتهایی دارند؛به همین دلیل، وظایف و مسئولیتهای آنها نیز متفاوت است.اما این به معنای تفاوت شخصیتی آنها یا اختلاف رتبه و جایگاهشان نزد پروردگار نیست، بلکه از این جهت هر دو برابرند.
زیرا مهمترین معیاری که شخصیت و مقام معنوی آنها را محک میزند، عبارت از ایمان و عمل صالح است که امکان دستیابی هر دو به آن یکسان است.آیاتی از قرآن بر این حقیقت تردیدناپذیر تأکید میکند که عبارتند از: نحل:97/مومن:40 نساء:124
<<من عمل صالحا من ذکرا و انثی و هو مومن فلنحیینه حیوة طیبة...نحل:97 علامه طباطبایی آیه را اینگونه تفسیر میکند:این آیه وعده جمیل به مؤمنینی است که کار شایسته انجام دهند، همچنین بشارتی به زنان است.چرا که خداوند بین آنان با مردان تفاوت قائل نشده و نتیجه کار نیک آنان، زنده شدن به حیات طیبه و جزای احسن است.
برخلاف نگرشی دوگانهپرستان و یهود و نصاری که زنان را از بسیاری امتیازات دینی محروم نموده و رتبه آنان را فروتر از مردان میدانستند...این آیه شریفه، حکم تأسیسی است برای هر کس که عمل صالح انجام دهد و تنها شرطش مؤمن بودن است. 1
پارهای از تفاوتهای حقوقی 2 سبب شده است تا عدهای تصور کنند که اسلام، مردان را به لحاظ شخصیت بر زنان برتر میداند.ولی بیتردید صرفنظر از این تفاوتها، هیچ فرقی میان زن و مرد در جنبههای معنوی و مقامات انسانی وجود ندارد.قرآن، هرگاه از کمالات انسانی سخن میگوید؛زنان را همسان مردان مطرح میکند: ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین اللّه و الذکرات أعدا اللّه لهم مغفرة و أجرا عظیما.«احزاب:35»
(مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادتپیشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقهدهنده، و مردان و زنان روزهدار، و مردان و زنان پاکدامن و مردان زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، خدا برای (همه)آنان آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است).
این آیه از غرر آیات مرتبط با موضوع زن و گویای تساوی زن و مرد در پیمودن مدارج کمال است.مراحل مختلف کمال:اسلام، ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع، تصدق، صوم، پاکدامنی، ذکر کثیر برای مرد و زن به طور یکسان مطرح است و زن و مرد میتوانند این مدارج را طی کرده و به شخصیت والای انسانی دست یابند.
زمینه نزول آیه، اظهار نگرانی«اسماء بنت عمیس»و بنا به روایتی«ام سلمه»نسبت به نازل نشدن آیاتی از قرآن در تمجید از زنان مومن بوده است.وی این امر را به رسول شکایت برد، سپس این آیه نازل شد و با اعلان این که بهرهمندی از مغفرت و پاداش الهی، منوط به کسب فضیلهایی است؛از زنان، در برخورداری از منزلت مساوی با مردان در پیشگاه خداوند، حمایت کرده است. 1
شأن نزول آیه نشان میدهد اعتراضاتی که امروزه در ارتباط با نگرشی متفاوت به زنان و مردان در زمینه مسائل گوناگون مطرح است، مسائل جدید و نوپایی نیست بلکه این ایرادهای مغرضانه و یا شبهات صادقانه، از صدر اسلام مطرح بوده که در آیات و روایات منعکس است.
به عقیده سید قطب، این آیه زن را همردیف مرد آورده و او را در پیوند با خداوند، همچنین کسب کمالات همسان مرد دانسته است و این در حقیقت، اقدام عملی اسلام در جهت بالا بردن ارزش زن و ارتقاء بینش جامعه نسبت به جایگاه زن میباشد. 2
چنانکه ملاحظه شد، آیه ده ویژگی سرنوشتساز از معیارهای ارزش را در ابعاد مختلف اعتقادی-اخلاقی و علمی برشمرده، و بر مشترک بودن این معیارهای کلی تأکید نموده است.
قرآن کریم با تأکید بر هدف غایی خلقت که همانا عبودیت و بندگی پروردگار است، تصریح میکند که این هدف تنها در سایه تقوی، ایمان و عمل صالح به دست میآید.پس مقام اجتماعی، اصل و نسب خانوادگی، درآمد و سرمایه و مواردی از این دست نمیتواند ارزش واقعی انسان را بنمایاند.قرآن، مهمترین ملاک فضیلت را اینگونه معرفی میکند: <<یا أیها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان أکرمکم عند اللّه اتقیکم ان اللّه علیم خبیر.حجرات:13»
(ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملت ملت و قبیله بیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید.در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست، بیتردید، خداوند دانای آگاه است.)
بنابراین از منظر قرآن در دستیابی به برترین ارزشها«تقوی»تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. پیامبر گرامی اسلام میفرماید:<<کلکم بنو آدم و آدم خلق من تراب و لینتهین قوم یفخرون بابائهم أو لیکونن اهون علی اللّه تعالی من الجعلانهمه شما، فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، از تفاخر به پدران بپرهیزید وگرنه نزد خداوند از حشراتی که در کثافات غوطهورند، پستتر خواهید بود. 1
سید قطب معتقد است: تفاوت رنگ، زبان، خصوصیات اخلاقی، تواناییها و...بهجهت پیشبرد جامعه و برآورده شدن نیازهای مختلف اجتماعی است و نباید موجب تفاضل و تفاخر افراد شود.شاخصترین ملاک فضیلت، تقوی و پرهیزکاری است.ملاکی که صد در صد در اختیار زن و مرد است و هر دو صنف میتوانند با اراده و اختیار خویش بدان جامه وجود بخشند. 2
عفاف، حالت درونی خویشتن بانی از تمامی هرزهگریها و بیبند و باریها است. 2 گرچه شکل، اندازه و کیفیت بروز آن در دورههای مختلف، متفاوت بوده است؛اما از آنجا که حیاء و عفاف ریشه در فطرت دارد، تاریخبردار نیست.در ادیان آسمانی به عفاف و آزرم توجه خاصی شده است.عهد جدید به طور مکرر به این حقیقت پرداخته است که:«زنان باید در پوشاک و آرایش خود باوقار باشند.زنان مسیحی باید برای نکوکاری و اخلاق خوب خود مورد توجه قرار گیرند، نه برای آرایش مو و یا آراستن خود به زیور آلات و لباسهای پرزرق و برق. 3
همچنین در رساله اول پطرس آمده است: برای زیبایی، به آرایش ظاهری نظیر جواهرات و لباسهای زیبا و آرایش گیسوان، توسل نجویید، بلکه بگذارید باطن و سیرت شما زیبا باشد، باطن خود را با زیبایی پایدار یعنی با روحیه آرام و ملایم زینت دهید، که مورد پسند خداست. 4
گرچه رعایت حیاء و عفاف، میان زن و مرد به تناسب آفرینش هریک متفاوت بوده است، اما به هر حال، حیاء خصلتی بشری است و صرفنظر از گرایشات فرهنگی و مذهبی قابل طرح میباشد.
قرآن کریم از این خصلت فطری یاد کرده و میفرماید: <<فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه...اعراف:22»
(پس چون آن دو از[میوه]آن درخت[ممنوع]چشیدند، برهنگیهایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ[های درختان]بهشت بر خود آغاز کردند».
بدینسان آدم و حوا پس از هبوط به دنبال ساتری از برگ درختان میگشتند.
رعایت حیاء و وقار و متانت به منزله روح پوشش است؛و چنانچه کنترل رفتاری در زن و مرد به وجود نیاید، پوشش کالبد بیروحی خواهد بود که تأثیر مطلوب را نخواهد گذاشت. قرآن کریم در ارتباط با حیاء دختران شعیب و عفت متقابل موسی(ع)میفرماید: <<فجاءته إحدیهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا... قصص:25»
(پس یکی از آن دو زن-در حالی که به آزرم گام برمیداشت-نزد وی آمد و گفت: «پدرم تو را میطلبد تا تو را به پاداش آب دادن(گوسفندان)برای ما مزد دهد»). خداوند برای نشان دادن عظمت حالت دختر شعیب، کلمه«استحیاء»را به صورت نکره آورده است؛تا عفت و نجابتش را از طریق راه رفتنش نشان داده باشد.و در مقابل، عفت موسی (ع)است که هنگام بازگشت، به دختر شعیب فرمود:راه را به من نشان بده و خودت را از پشت سرم بیا.چون ما دودمان یعقوب به پشتیر زنان نگاه نمیکنیم؛و دختر شعیب به خاطر عفت موسی (ع)او را ملقب به امین نمود.(قصص:25) 1
بر اساس رهنمود آیه، مرد مسلمان ناهنجاری اجتماعی را همانسان که بر زن و ناموس خود بر نمیتابد و حیثیت ربایی از زن و فرزند خود را تحمل نمیکند، این همه را درباره زن مسلمان نیز نباید تحمل کند.مردان موظفند در مقابل بیمبالاتیها، مرزشکنیها و حرمتزداییها بایستند و خود هرگز به شکستن مرزها نزدیک نشوند، و زمینههای حرمتشکنی از ناموس اسلامی را فراهم نیاورند.زیرا تنها در چنین اجتماعی است که میتوانند از سلامت شخصیت زن و ناموس خود مطمئن باشند.
از آنچه تاکنون آوردیم، میتوان نتیجه گرفت: 1-حیاء و عفاف، همزاد آدمی است و از بدو خلقت، بروز و ظهور داشته است.
2-حیاء و عفاف، گرایشی فطری است، و به زن یا مرد اختصاص ندارد.
3-حیاء و عفاف، عامل مؤثر در رشد شخصیت آدمی است.
زن در آئین مسیحیت از آن جهت که موجودی ناقص تلقی میشود، علم وآگاهیاش نیز نه تنها عامل فضیلت شمرده نمیشود، بلکه چه بسا عوارض و تبعات منفی به بار میآورد.به همین جهت به او دستور داده شده که تعلیم ندهد و سکوت نماید. پولس رسول مینویسد:
زن را اجازه نمیدهم که تعلیم دهد، بلکه باید در سکوت بماند. 1 زمانی که علمای مسیحی در محافل و مجالس علمی خود درباره ذی روح بودن زن بحث میکردند، 2 پیامبر(ص)احکام اساسی و دستورات کلی اسلام را به زنان آموزش می دهد.زنان در مساجد و سایر اماکن حضور یافته و سؤالات خود را با رسول گرامی اسلام مطرح میکنند.لذا وقتی حضور مردان در مجالس عمومی را مانع طرح مطالب و سؤالاتشان میبینند از رسول(ص) درخواست میکنند تا روزی را در هفته به آنان اختصاص دهد.
عن ابی سعید الخدری قال:قال النساء للنبی(ص):غلبنا علیک الرجال فاجعل لنا یوما من نفسک فوعدهن یوما لقیهن فیه فوعظهن.
ابو سعید خدری نقل کرده که زنان به پیامبر گفتند:مردان تو را احاطه کرده و وقت تو را میگیرند؛پس روزی را برای ما قرار بده؛پیامبر(ص)روزی را برای آنها مشخص فرمود تا در آن روز آنها را دیده وموعظه نماید. 3
آیات و روایات مربوط به علم و مقام علماء به طور یکسان بر مردان و زنان تطبیق میکند. دهها آیه در قرآن، آحاد جامعه را به علمآموزی ترغیب میکند و به شأن و جایگاه علم و علما پرداخته و کسانی را که خردمندی نداشته و در جهت کشف حقایق تلاش نمیکنند مورد مذمت و سرزنش قرار میدهد.در همه این موارد، الفاظ عام به کار رفته است و شامل زن و مرد، هر دو میشود و تفاوتی میان این دو صنف قائل نشده است.
خداوند، یکی از اهداف بعثت انبیاء را تعلیم انسانها اعم از زن ومرد میداند: <<کما ارسلنا فیکم منکم رسولا منکم رسولا منکم یتلوا علیکم ایاتنا ویزکیکم و یعلمکم الکتاب الکتاب و الحکمة و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون.بقره:151»
(همانطور که در میان شما، فرستادهای از خودتان روانه کردیم.(که)آیات ما را بر شما میخواند، و شما را پاک میگرداند، و به شما کتاب و حکمت میآموزد، و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد.
در این آیه به چهار نعمت اشاره شده است که مردمان با رسالت رسول اللّه(ص)از آنها بهرهمند شدهاند.با توجه به اینکه مخاطب آیه، امت مسلمان اعم از زن و مرد میباشد و تعلیم و تربیت به صنف خاصی اختصاص نیافته، میتوان ادعا کرد که در این جهت نیز اسلام تفاوتی میان زن و مرد قاول نشده است.لذا در آیه دیگری بر جایگاه عالم(اعم از زن و مرد)تأکید کرده و میفرماید: <<یرفع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات(مجادله:11)
(خداوند(رتبه)کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند(برحسب)درجات بلند گرداند).
همچنین ترغیب و تشویق و دانشاندوزی تا آنجا موردنظر و اهتمام پیشوایان است که میفرماید: <<لیت السیاط علی رؤوس اصحابی حتی یتفقهوا فی الحلال و الحرام
(کاش تازبانه بر سر یاران من بود تا حلال و حرام را بفهمند) 1 .
و در خصوص دانشاندوزی زنان، پیامبر(ص)میفرماید: <<نعم النساء نساء لاانصار لم یمنعهن الحیاء أن یتفقهن فی الدین (زنان انصار، خوب زنانی هستند، شرم و حیا آنان را در دین باز نداشته است 2 ). نظر به تأکیدات فراوان مکتب اسلام بر علمآموزی و تمایز قائل نشدن میان زن و مرد، در مییابیم تعلیمو تعلم زن در اسلام نه تنها، ناپسند نیست بلکه در برخی موارد، جزو تکالیف و وظایف دینی او شمرده میشود.و بنابه گفته برخی، آموزش زنان در اسلام، امری بدیع و نوظهور نیست، زیرا زنان نامدار بسیاری در علم و ادبیات و...در ادوار مختلف بر تارک تاریخ درخشیدهاند. 1
در فرهنگ اسلام، فراگیری تعالیم دینی به عنوان رسالت زن تلقی شده است. 2 و برای انجام این مهم، تا بدانجا پیش رفته است که ولایت همسر را تحت الشعاع قرار داده است و از مرد میخواهد در صورتی که نتواند آموزشهای لازم را به زن دهد، زمینه کسب این آموزشها را فراهم نماید و حق ممانعت از او را ندارد. 3
این که زن تا چه حد میتواند در عرصه علم و فرهنگ به پیش رود و چه علومی را باید بیاموزد، همواره مورد بحث و گفتگوی اندیشمندان بوده است:
الف)برخی معتقدند زن همسان مرد میتواند کلیه علوم و دانشها را بیاموزد و نسبت به وظایف مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایفای نقش کند.اولین کسی که بیرق این تفکر را برداشت، رفاعه رافع طهطاوی بود.او در اثر خود، شواهد و دلائل متعددی درباره ضرورت آموزش زنان و ثمرات آن اقامه کرده است. 4
بعد از حدود سی سال، قاسم امین در آثار خود به این مهم تأکید میکند که زن باید همانند مرد، لااقل از آموزش ابتدایی بهرهمند شود تا بتواند در پرتو مبادی و اصول دانشها، قدرت انتخاب داشته و مسئولیتهایش را در نهایت اتقان و استواری به انجام برساند. 5
ب)گروه دیگری از صاحبنظران معتقد به ضرورت آموزش زنان هستند، در حیطه وظایف و مسئولیتهای مادری و همسری و آنچه که به بهبود وضع زندگیشان به لحاظ بهداشتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیانجامد.سید جمال الدین 1 ، شیخ محمد عبده 2 ، رشید رضا 3 ، عباس محمود عقاد 4 ، محمد فرید وجدی 5 از منادیان این تفکر هستند.
ایشان معتقدند تفاوت تکوینی زن و مرد از روی حکمت و مصلحت میباشد.از این جهت، هریک باید در راستای وظایف خویش آموزش ببیند.بدین ترتیب، زنی که منبع مهربانی و عطوفت است باید به علومی بپردازد که وظیفه مادری و همسری و تربیت کودکان و مسئولیتهای اجتماعیاش را به نحو مطلوبتری انجام دهد.لذا از انحرافی که در جوامع امروزی پیش آمده، اظهار تأسف میکنند که چگونه زنان از آموزشهای مربوط به وظایف مهم و اساسی خویش محروم ماندهاند.
گفتنی است اندیشمندان نامبرده، آموزش سایر علوم و دانشها را در صورتی که با رسالت سنگین زن در تزاحم و تعارض نباشد و به شئونات اجتماعی و اقتصادی وی لطمه نزند، نه تنها منع نمیکنند بلکه آن را امری مطلوب و پسندیده تلقی میکنند.
اما این حقیقت را باید پذیرفت که حضور زنان مسلمان در عرصه علم و فرهنگ، همواره با بیتوجهی و بیاعتنایی توأم بوده است.در آثار موجود یا اساسا ذکری از زنان عالم و دانشمند نشده یا به گونهای مبهم و گذرا از آنان یاد شده است.
سیرهنویسان نیز در شرححال و نام زنان سهلانگاری کردهاند.لذا در کتب سیره، حضور و نقش زنان به صورتی کمرنگ مشاهده میشود.اسد الغابه فی الصحابه(ابن اثیر)که در پنج مجلد تدوین شده، تنها نیمی از یکی از مجلدات را به شرححال زنان صحابه رسول(ص)پرداخته است، که هر کدام از علوم مختلف بهرهمند بودهاند. 1
حجم گزارشات مربوط به زنان در کتاب«الاصابه فی تمییز الصحابه»نسبت به نوشتههای مربوط به نام و احوال مردان بسیار ناچیز است. 2
همین روند را در کتب رجال شیعی میتوان ملاحظه نمود و کتاب«رجال»شیخ طوسی تعداد انگشتشماری از زنان صحابی رسول(ص)را معرفی کرده است.با این همه میتوان اندیشمندانی را یافت که حضور و توانایی زنان را جدی گرفته و آنان را به صورتی فعال و شایسته مطرح کردهاند.
ابن طیفور در اثر خویش، جمعی از زنان پیشتاز در عرصه فصاحت و بلاغت را معرفی کرده است. 3
زینب فوازه، نویسنده معاصر نیز نسبت به معرفی زنان برجسته در اعصار مختلف همت گماشته است. 4
از آنجا که مجال واسعی در اختیار نیست، به همین حد بسنده کرده و از ذکر ارزشهای دیگر صرفنظر میکنیم.آنچه تا بدینجا در نهایت اختصار آوردیم؛نص تعالیم دینی بود که در ارزشها و ارزشگذاریها، میان زن و مرد هیچگونه تفاوتی گذارده نشده است و قرآن، هرگاه از کمالات انسانی سخن میگوید، زنان را همسان مردان مطرح میکند.اختلاف جنسیت و تفاوتهای تکوینی که منشأ تفاوتهای تشریعی است هرگز دلیل بر تفاوت این دو ضعف از نظر کسب کمالات انسانی نمیباشد، بلکه هر دو از این نظر در یک سطح قرار دارند.
خاطرنشان میکنیم در ضد ارزشها نیز زن و مرد همسان هستند.برخلاف تفکر جاهلی که ارتکاب گناه توسط زنان را در مواردی شنیعتر میداند، حتی اگر توبه هم کند آن را مایه ننگی ماندگار برای زن و خانوادهاش تلقی میکند.
اما مرد خطاکار اگر اصرار هم ورزد، مستحق چنین سرزنشی نمیداند.اسلام، زن و مرد بدکار را یکسان دانسته و ارتکاب گناه توسط هر یک از زن و مرد را زشت شمرده و هر دو صنف را مستوجب عقوبت میداند. 1
نکته آخر این که همانطور که سابقا گفته شد، زن و مرد در جوهر و ماهیت یگانه و یکسان هستند و تمایزی در حقیقت و در عین حال، تمایزهایی بین زن و مرد وجود دارد که شناخت وجوه تمایز میتواند ما را به شناخت صحیح در تعیین جایگاه زن رهنمون سازد و ما را از پیمودن راهی که به زیادهروی و کمانگاری بیانجامد، بر حذر دارد.
همان افراط و تفریطی که در طول تاریخ، آسیبهای جبرانناپذیری بر پیکر زن وارد نموده است.نگرش تفریطی زن را تحقیر نموده و مقام و منزلت شایسته زن را به رسمیت نمیشناسد و نگرش افراطی، تمایزات طبیعی زن و مرد را نادیده گرفته، تفاوتهای موجود را در عواملی همچون فرهنگ، شرایط اجتماعی، محیط تربیتی و....جستجو میکند و عوامل زیستی و ذاتی را بیاهمیت میداند.تفصیل این مباحث، مجال واسعی میطلبد که در این مقال نمیگنجد.
با بررسی و پژوهش اجمالی قرآن و سنت دریافتیم که: 1-زن و مرد از هویت واحد برخوردارند و زنان بهسان مردان قابلیت رشد و استکمال دارند. 2-شریعت اسلام، در روابط انسانها، بر بعد انسانی تکیه دارد و ذکورت و انوثت را ضامن بقای نسل آدمی میداند. 3-در فرهنگ قرآن، دستیابی به ارزشهای معنوی برای زن و مرد میسور است.در این ارزشها، صنفگرایی دیده نمیشود. 4-آیات و روایات، تفاوتی در شخصیت زن و مرد قائل نیست و هر دو را در جوهره انسانی یک سان میداند.
5-اصل و ریشه زنان همچون مردان طهارت و پاکی است و آیات کریمه، شیطان را دشمن انسان میداند نه دشمن مردان.
قرآن کریم، ترجمه:محمد مهدی، فولادوند، چ 3، تهران، دار القرآن الکریم، 1374 ش. کتاب مقدس، بینا، بیتا.
ابن اثیر، عز الدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی:اسد الغابه فی معرفه الصحابه، مصر، جمعیه المعارف المصریه، 1285 ق.
----------الکامل فی التاریخ، ط 4، بیروت، دار احیاءالترات العربی، 1414 ق/1994 م.
ابن بابویه القمی(الشیخ الصدوق)، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین:من لا یحضره الفقیه، تحقیق: محمد جواد الفقیه، فهرست و تصحیح:یوسف البقاعی، ط 2، بیروت، دار الاضواء، 1413 ق/ 1993 م.
ابن حجر العسقلانی الشافعی، ابو الفضل شهاب الدین احمد بن علی بن محمد:الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیه، بیتا.
الباجوری، جمال محمد فقی رسول:المرأه فی الفکر الاسلامی، بیجا، بینا، 1406 ق/1984 م. البخاری، ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح(المسمی:صحیح البخاری)شرح: محب الدین الخطیب، بیروت، دار احیاء الترات العربی، بیتا.
جمعی از نویسندگان:تفسیر نمونه، دار الکتی الاسلامیه، 1370 ش.
الحر العاملی، محمد بن الحسن:تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ط 1، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1413 ق/1993 م.
خازن، علاء الدین علی محمد:لباب التأویل فی معانی التنزیل، قاهره، مطبعه الاستقامه، 1374 ق.
الخوئی، ابو القاسم:مستند العروه الوثقی، النجف، مطبعه الاداب، 1404 ق/1984 م.
رشید رضا، محمد:تفسیر المنار، ط 2، بیروت، دار الفکر، بیتا -----------نداء للجنس اللطیف، دار المنار، 1351 ق.
سلیمان بن اشعث السجستانی:سنن ابی داود، دار احیاء السنه النبویه. الطباطبائی، السید محمد حسین:المیزان فی تفسیر قرآن، ط 3، تهران، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1994 ق.
الطبری، محمد بن جریر:جامع البیان عن تاویل آی القرآن، بیروت، دار الفکر، 1999 م/1420 ق.
طنطاوی، جوهری:الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، ط 4، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412 ق.
طیفور، احمد بن ابی طاهر:بلاغات النساء، قم، انتشارات الشریف الرضی، 1413 ق. عبد الواحد وافی، علی:المرأه فی الاسلام، ط 2، القاهره، دار نهضه مصر، بیتا. عبده، محمد:الاعمال الکامله، تحقیق و تقدیم:دکتر محمد عماره، ط 1، دار الشروق، 1414 ق/ 1993 م.
العقاد، عباس محمود:المرأه فی القرآن، القاهره، نهضه مصر، بیتا.
فتاحیزاده، فتیحه، حجاب ازدیدگاه قرآن و سنت، چ 3، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379 ش.
فرید وجدی، محمد:المرأه المسلمه، ط 1، بیروت، دار ابن زیدون، بیتا
فیض کاشانی، ملا محسن، الوفی، مکتبه الامام امیر المونین، بیتا.
قطب، سید:فی ضلال القرآن، ط 15، بیروت، دار الشروق، 1408 ق/1988 م.
الکلینی، محمد بن یعقوب:الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363 ش.
گری، بنوات:زنان از دید مردان، ترجمه:محمد جعفر پوینده، جامی، چ 1.
المجلسی، محمد باقر:بحار الانوار، الطبعه الثانیه المصححه، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق/1983 م.
مکنزی، یان:مقدمای بر ایدئولوژیهای سیاسی، م.قائد، نشر مرکز، 1375 ش.
(1).الکامل ابن اثیر، ج 1، ص 20
(2).من لایحضره الفقیه، ج 3، صص 379-381؛وسائی الشیعه، ج 14، ص 12، الوافی، ج 21، صص 21-22.
(1).بحار الانوار، ج 11.ص 116.
(2).المیزان، ج 4، ص 136.
(3).المیزان، ج 1، ص 147.
(1).رساله اول پولس به قرنتیان، 11:9.
(2).امثال سلیمان، 21:9.
(3).همان، 21:19.
(1).لسان العرب، ج 6، ص 312.
(1).المیزان، ج 16، صص 165-166.
(2).فی ظلال القرآن، ج 5، ص 2763.
(3).المرأه السلمه، (محمد فرید وجدی)، ص 15.
(1).الجواهر، ج 1، ص 201؛و نیز ر ک به ضلال القرآن، ج 1، ص 242.
(2).المیزان، ج 2، ص 213.
(3).لذات فلسفه، ص 149.
(1).زنان از دید مردان، ص 57.
(2).همان، ص 8.
(3).لذات فلسفه، ص 149.
(4).مقدمهای بر ایدئولوژیهای سیاسی، ص 371.
(1).المنار، ج 4، 4 ص 327.
(2).ر ک به الجواهر، ج 3، نی ضلال، ج 1، ص 574؛المیزان، ج 14، ص 285؛نمونه، ج 3، صص 245-246.
(3).لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج 1، ص 43؛جامع البیان، ج 1، ص 273.
(4).سفر پیدایش، ص:21-13.
(5).رساله اول پولس به تیموتاموس، 2:12-14.
(6).نظام حقوق زن در اسلام، صص 147-148.
(1).نصیحه الملوک، صص 270-275.
(2).مثنوی معنوی، ابیات 4470-4474.
(1).المنار، ج 1، ص 276.
(2).المرأة فی القران، صص 20-24.
(1).المنار، ج 2، صص 375-380.
(1).المیزان، ج 2، ص 232.
(1).المیزان، ج 12، ص 341.
(2).مواردی همچون شهادت، ارث، دیه و حق طلاق از آن جمله است.
(1).جامع البیان، ج 12، صص 14-15؛نور الثقلین، ج 4، ص 277.
(2).فی ضلال القرآن، ج 5، ص 2863.
(1).سنن ابو داود، ج 2، ص 626.
(2).فی ظلال القران، ج 6، ص 3348.
(1).تفصیل این بحث در کتاب«حجاب از دیدگاه قرآن و سنت»صص 37-46 اثر نگارنده آمده است.
(2).لسان العرب، ج 9، ص 290.
(3).نامه اول پولس به تیموتائس، 2:8-10
(4).نامه اول پطرس، 3:3-5.
(1).المیزان، ج 16، ص 26.
(1).نامه اول پولس به تیموتائوس، 2:14-15.
(2).حقوق زن در اسلام و جهان، ص 59.
(3).صحیح بخاری، ج 1، ص 115.
(1).بحار الانوار، ج 1، ص 213.
(2).المراة فی القرآن و السنة، ص 39 به نقل از صحیح بخاری.
(1).التربیة فی الاسلام، ص 294.
(2).من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 379؛الکافی، ج 1، صص 79-80.
(3).مستند العروه الوثقی، ج 2، ص 362.
(4).المرشد الامین در اعمال الکامله، ج 2، ص 393.
(5).تحریر المرئه، ص 18.
(1).المصلح المفتری علیه، ص 149.
(2).الاعمال الکامله، ج 4، ص 631.
(3).ندا للجنس اللطیف، ص 10.
(4).المرأة فی قرآن، ص 73.
(5).المرأة المسلمه، ص 75.
(1).اسد الغابه فی الصحابه، ج 5، صص 389-643.
(2).الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 5، صص 219-483.
(3).بلاغات النساء در یک مجله.
(4).الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور در یک مجله.
(1).المیزان، ج 2، ص 271.