برای هر کتابی، تعریف، موضوع و غایتی تعیین کردهاند. اکنون قرآن به عنوان موضوع سخن، پیش روی ماست. پرداختن اجمالی به برخی از واژههای دخیل در تعریف، موضوع و غایت آن، چشمانداز بحث را درباره این هدیه آسمانی، روشن میسازد.
متواضعانه در برابر قرآن، باید اعتراف کرد که این کتاب، بینیاز از تعریف بشر است. کتابی که خود و مخاطبان ظاهر و باطن آن، بهتر از هر کسی، آن را معرّفی کردهاند؛ چه اینکه تعریف ما فراتر از این نمیرود که «قرآن، مجموعه آیات و سوری است که بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم وحی شده است تا به مردم ابلاغ و تعلیم شود و آنان با عمل به آن، هدایت و رستگار گردند».
اما قرآن، خود را «عظیم»، «کریم»، «مجید»، «حکیم» (حکمتآموز)، «شکستناپذیر»، «آشکار»، «غیر ذی عوج»، «شفا» (برای دردهای فکری، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، اقتصادی و...)، سراسر نور و روشنایی، ضامن سعادت و سرچشمه هدایت انسان، بیانگر همه بایدها و نبایدها و گشاینده گرهها معرفی میکند که با همه ناپیدایی ژرفای آن، زیباترین سخن است؛ سخنی که بازخوانی پیدرپی آن، از حلاوت و جذّابیت آن نمیکاهد و انسان مادی را در آسمان معنویت و جاودانگی به پرواز درمیآورد و سیمای زندگی پاکیزه و چگونه زیستن را به او مینماید.
از سخن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم همین هشدار بس است که: «هرگاه فتنهها چون شب تار، شما را احاطه کرد، به قرآن روی آورید؛ چرا که شفاعتش پذیرفته و گزارشش از اعمال بندگان، تصدیق میشود. هر که قرآن را پیشوای خویش قرار دهد، او را به بهشت رهبری کند و هر کس آن را پشت سر اندازد، به دوزخش کشاند».(1)
در سخنان امیرالمؤمنین، علی علیهالسلام قرآن اینگونه توصیف شده است: «در قرآن، علوم آینده و اخبار گذشته آمده است، دوای دردها و نظم امور در قرآن است».(2)
«قرآن، دریایی است که قعر آن دستیافتنی نیست، بنایی است که پایههایش سست نمیشود و داروی شفابخشی است که بیماری در پی ندارد».(3)
«قرآن، عزّتی است که شکست ندارد و حقّی است که خوار نمیشود»(4) و «کسی با قرآن ننشست، مگر آنکه از انحرافش کاسته و بر هدایتش افزوده شد».(5)
موضوع قرآن، انسان است؛ از هر جنس، نژاد و طبقهای و در هر زمان و مکانی. این مسئله، از خطابهای عام قرآن به خوبی استفاده میشود. واژه «ناس» که حدود 238 بار، «أیّها الناس» 21 بار، «یا بنی آدم» پنج بار و «إنسان» 65 بار در قرآن آمده است.
همان انسانی که خداوند، او را جانشین خود در زمین، پذیرای امانت سنگین خداوندی، برخوردار از اندیشه، همراه با دانشی که میتواند حق را از باطل بازشناسد، محور عالم آفرینش و دارای کرامت معرّفی کرده است.
هدف و غایت قرآن، «فلاح» انسان است. واژه «فلاح» در اصل به معنای شکافتن و بریدن است و سپس به هر نوع پیروزی و رسیدن به مقصد و خوشبختی اطلاق شده است. به عبارت دیگر، فلاح، چیزی است که لازمه آن، رهایی از شرور و دستیابی به خیر و صلاح است و فراتر از رهایی از موانع، رسیدن به مقصود را نیز دربردارد.(1)
کشاورز را «فلاّح» میگویند، زیرا زمین را با زراعت، میشکافد و از بایر بودن میرهاند و آباد میکند. فلاح در معنای وسیع خود، شامل پیروزی مادی و معنوی میشود.
راغب اصفهانی میگوید: فلاح دنیوی در سه چیز خلاصه میشود: بقا، غنا و عزّت. فلاح اُخروی نیز در چهار چیز است: بقای بدون فنا، بینیازی بدون فقر، عزّت بدون ذلّت و علم خالی از جهل.
قرآن، راه رسیدن به فلاح را نیز معرّفی میکند و آن در یک کلمه، عبارت است از «اصول ارزشهای اسلامی» که شامل موارد زیر میشود:
1. ایمان: نخستین و مهمترین ارزش و ابزار رسیدن به «فلاح»، سرمایه «ایمان» است؛ یعنی اعتقاد به خدا، پیامبران، وحی، غیب و قیامت. بدون این ایمان، هیچ تلاش و حرکتی، به «فلاح» نمیانجامد. خداوند با صراحت میفرماید: «قد أفلح المؤمنون».(2)
2. معرفت و دانش: «یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین أوتوا العلم درجات».(3)
3. تقوا: بیشک، در سر راه مؤمن، موانع و سدهایی وجود دارد که بدون عبور به سلامت از آنها به مقصد نمیرسد. تقوا سلاحی است که راه را برای انسان تا رسیدن به فلاح، هموار میسازد؛ لذا قرآن با صراحت اعلام میکند: «و اتّقوا اللّه لعلّکم تفلحون».(4)
4. مبارزه با «نفس» و خودسازی: هیچ عاقلی تردید نمیکند که انسان ناپخته و آلوده به انواع آفات و رذایل روحی، به بارگاه الهی راه نمییابد و به پیروزیهای مادی و معنوی نمیرسد. تهذیب و تطهیر «نفس»، انسان را برای رستگاری آماده میسازد: «و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها قد أفلح من زکّاها و قد خاب من دسّاها».(1)
5 . زهد و عدم دلبستگی به دنیا: ذخیره شدن به زخارف مادّی و زرق و برقهای دنیوی و دلبستگی به آن، موجب دلبستگی انسان به ملک و دوری از ملکوت میشود. مبارزه با تمایلات طبیعت و نفس انسان باعث آن میشود که بتواند از «عالم ملک» جدا و به طرف «عالم ملکوت» پرواز کند. لذا قرآن میفرماید: «و من یوق شحّ نفسه فأولئک هم المفلحون».(2)
6 . مبارزه با خصم: شرط اساسی برای تحقّق عبودیت خداوند در جامعه، وجود «امنیّت» است و طبیعی است که بخش عمدهای از «امنیّت» از راه جهاد با خصم درونی و بیرونی محقّق میشود. امر به معروف و نهی از منکر، همان وسیله و ابزاری است که چنین امنیّتی را در جامعه فراهم میکند و فضای جامعه را برای حرکت انسان به طرف «فلاح» متناسب میسازد. قرآن در این باره میفرماید: «و لتکن منکم أمّة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و أولئک هم المفلحون».(3)
1. اصول کافی، ج2، ص599؛ بحارالانوار، ج89، ص17.
2. نهج البلاغه، خطبه 158.
3. همان، خطبه 198.
4. همان.
5. همان، خطبه 176.
1. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص133.
2. مؤمنون/ 1.
3. مجادله/ 11.
4. آل عمران/ 130.
1. شمس/ 7ـ10.
2. حشر/ 9؛ تغابن/ 16.
3. آل عمران/ 104.