تفسیر اجتهادى، وجه غالب و شیوهى رایج میان مفسّران کنونى جهان اسلام است. بدین رو شایستهى بررسىها و نقد و ارزیابىهاى دقیق و کارشناسانه است. مقالهى حاضر، پس از برشمردن مهمترین عناصر تفسیر اجتهادى، به چند و چون آن مىپردازد و در نهایت به دو ضرورت و زمینه براى این شیوهى تفسیرى مىشمارد: نخست به دلیل ریشهها و سفارشهایى است که در سنّت نبوى و نخستین تفسیرهاى مکتوب در قرون اولیه است و سپس به دلیل، تحولات بنیادین در جهان بشرى عموماً و جهان اسلام خصوصاً مىباشد. نگارنده، پس از شرحى کوتاه دربارهى اقتضائات و زمینههاى فرهنگى تفسیر اجتهادى، به ارائهى فهرست کوتاهى از مهمترین و نخستین تفاسیر اجتهادى قرآن مىپردازد تا معلوم گردد این نوع تفسیر قرآن، ریشه در تاریخ و دوران رسالت دارد.
قرآن، علوم قرآنى، روشهاى تفسیرى، روش اجتهادى.
از وقتى که یحیىبن یعمر (متوفاى 89 ه.ق)، شاگرد هوشمند و شایستهى ابوالاسود دؤلى، نخستین کتاب را در علوم قرآنى نوشت،(1) قرنها است که مىگذرد، و از آن زمان تاکنون، هزاران اثر، کتاب، رساله، درس، گفتار و... به رشتهى تحریر درآمده است. او کتاب خود را به موضوع قرائت و فنون آن اختصاص داد؛ ولى علوم قرآنى، خود را به این عرصهى تنگ و به این سطح نازک، محدود و مقیّد نکرد، تا ما اکنون شاهد و ناظر هزاران تألیف قرآنى در موضوعات علمى، معارفى، فقهى، فلسفى، عرفانى، سیاسى- اجتماعى، حقوقى، کلامى، تربیتى، انسانشناختى، جامعهشناختى و.... باشیم.
حتى اگر مباحث زبانشناختى و هرمنوتیک را نیز از دایرهى روش تفسیر اجتهادى بیرون بدانیم، و نگاه به زبان متون مقدس را از جنس بررسىهاى عقلى نشماریم، همچنان مىتوان مدعى شد و پذیرفت که بیشترین آثار و نوشتهها دربارهى قرآن، به شیوهى تفسیر اجتهادى- به معناى وسیع آن- است. آرى؛ این نوع مواجهه با قرآن که در طیف تعامل نقل و عقل مىگنجد، بیشترین حجم از تألیفات و تحقیقات قرآنى را از کمّاً و کیفاً شامل مىشود. چنین عزم و آمارى، نشان مىدهد که قاطبهى مفسّران و عالمان قرآنى، نسبت به این روش تفسیرى، نظرى مساعد و یا حدّاقل غیر معاند دارند.
آنچه در این مقاله به آن خواهیم پرداخت، ضرورتهایى است که مفسّران و مؤلفان را وادار به چنین رویکردى به قرآن کرده و اینکه چه نیازها و انگارههایى موجب گشت که دیگر روشهاى تفسیرى، اندک اندک جاى خود را به آن بدهند، و از نخستین دهههاى سدهى چهارم هجرى، همگان شاهد رشد و پیشرفت روشى در تفسیر قرآن باشند که تا پیش از آن چندان مقبولیّت و رواج نداشت. آمادگى بیشتر براى پرداختن به مبحث اقتضاها و انفعالات تفسیرِ عقل آلود اجتهادى، مقتضى است که نخست اصلىترین عناصر و مؤلفههاى آن را شناخت و دانست که با چه فصلِ مقوّمهایى از دیگر روشهاى تفسیرى جدا مىشود.
این شیوهى تفسیرى، برایند چندین عنصر عقلى و نقلى است؛ به دیگر سخن، ترکیبى است از عناصر و مؤلفههایى که هر یک، خود در یکى از روشهاى تفسیرى، محور و اساس محسوب مىشوند. در واقع همگرایى و همنشینى پارهاى از امکانات لفظى و ذهنى دانشمندان علوم دینى است که در یک جا جمع آمدهاند و معجون شفابخشى تحت عنوان «تفسیر اجتهادى قرآن» را پدید آوردهاند. با تن دادن به قدرى مسامحهى مقبول و بىضرر، مىتوان آن عناصر و پایهها را اینگونه برشمرد؛ هر چند خالى از چند و چونهاى عالمانه و تخصصى نیست:
1. قواعد لفظى و ادبى، و نظر به دستگاه واژهپردازى عرب و شعر؛
2. تدبّر و تأملات عقلى، و مجال دادن به عقل سالارى دینى؛
3. حدیث و مأثورات تفسیرى؛
4. شأن نزول و نظر به مورد، اگر چه مخصّص نیست؛
5. رو در رو کردن آیات و جمع آنها با یکدیگر (تفسیر قرآن به قرآن)؛
6. لغت، یا پیشینههاى زبانى؛
7ـ گرایش به حل مشکلات نظرى و عملى جامعه، و میل به پاسخگویى به پرسشهاى ذهنآشوب مردمى؛
8. تکیهى کاربردى بر راهبردهاى قرآن؛
هر یک از این مؤلّفهها و پایههایى که دقت چندانى نیز در احصا و استقراى آنها نداشتهایم، مادههایى اولیه و بخشى از ترکیب شیمیک -نه فیزیکال- تفسیر اجتهادىاند. در این شیوهى تفسیرى، مفسّر کار خود را از نگاه به لفظ و قابلیتهاى ادبى عبارات آغاز مىکند و تا آنجا که در توان علمى و معرفتى او، و امکان تفسیرى آیات باشد، مىکوشد مفاهیم برآمده از عبارات را توسعه دهد یا عمق آنها را بیش از پیش بنمایاند. همچنین اگر در امکان بود، خود را در معرض لایههاى معنایى و شبکهوار آیات قرار مىدهد تا روابط آشکار و پنهان آنها را کشف کند.
سپس در چند و چون آنها مىاندیشد (مرحله دوم) و به پشتیبانى آیاتى که تدبر در قرآن را توصیه و تجویز کردهاند،(2) اندیشهى خود را مجال حرکت و جولان مىدهد تا شاید از پس این آینه، طوطى صفتانه بگوید آنچه را که استاد ازل -نه براى هنگام نزول، که براى همهى دروانها- در نظر داشته است.
پس از تدبر و اندیشهورزىهاى مفسّرانه، به دیگر آیات مراجعه مىکند تا هم اندیشهى خود را اصلاح کند، و هم به زوایاى دیگرى از تار و پود مفهوم آیه پى برد. آنگاه نوبت به تصفیه مىرسد که بر عهدهى «مأثورات» است. در این مرحله شأن نزول و موردهاى مخصّص و غیر مخصّص را نیز در نظر مىگیرد. دلالتهاى پیدا و پنهان آیات که در قاب الفاظ خود را مىنمایانند، به مدد قواعد و موازین لفظى استخراج و استنباط مىشوند.
علاوه بر همهى اینها، تفسیر اجتهادى، میل و انگیزهى فراوانى به سرکشى به امور مسلمین دارد؛ یعنى مىکوشد حتىالمقدور تماس و تعامل مؤثرى با زمانه و زمینهى خود داشته باشد. بىدلیل نیست که همهى تفاسیر مصلحان و صاحبان اندیشههاى اصلاحى، از این نوع و لون است؛ مانند المیزان، المنار، تفسیر طنطاوى، فى ظلال القرآن، پرتوى از قرآن.... ناظر بودن به آنچه در زمان جارى است، و مکان را از حضور خود انباشته است، فىالجمله خصیصهى همهى تفسیرهاى مجتهدانه است.
پس از این شرح کوتاه دربارهى شیوه و اجتهاد روشمند در تفسیر، وقت آن است که از خود بپرسیم که این نوع قرآنگروى و وحىگرایى، چه جایگاه و پایگاهى در میان اندیشههاى اصیل شیعى و تاریخ مسلمانان دارد. جاى این دغدغه را نیز باید گشود که چنین نگرشها و نگارشهایى در عرصهى تفسیر، از ناحیهى چگونه خطرها و ضررهایى تهدید مىشود. در واقع آیا روش اجتهادى تفسیر قرآن، آسیبشناسى در خور شده است؟ نوشتار حاضر، مجال و توان پرداختن به چنین پرسشهایى را ندارد؛ اما همین قدر را اکنون مىتوان گفت و از عهده نیز برآمد که «اگراین نوع و روش را در تفسیر، به درستى توزین کنیم، و به مدد و محک عقل، تفسیرى را که عقل و زمانه و نیازهاى عاجل زندگى بشرى اقتضاء کرده و آفریده است، بسنجیم، بصیرت بیشترى در مواجهه با آن خواهیم داشت؛ وگرنه از آسیبهاى ویرانگر و ایمانسوز آن در امان نخواهیم بود، و کتابى را که از دستبرد زمانه مصون مانده است، گرفتار زمینههاى روحى و اجتماعى خود کردهایم!» پیشانگارههاى نگارنده، این است که تفسیر اجتهادى فىالجمله مرضىِ بزرگان دینى و نیز ضرورت بىچون و چراى زندگى دینى است. بدین رو در سطرهاى پایین، دفاع خود را از دعاوى بالا ضمیمه مىکنیم. به رأى و نظر نگارنده، غیر از توصیهها و دعوتهاى فراوان قرآن به اندیشیدن و تدبر در آیات، دو ضرورت و زمینه را نیز مىتوان براى نقلِ مکانِ مفسّران روایىِ صرف، به سمت تفسیر اجتهادى شمرد:
1. نخست باید دانست که تفسیر اجتهادى، اگر چه تا اوایل قرن چهارم، ظهور و بروز آشکارى نداشت، اما ریشههاى تنومند و زندهى آن را باید در آموزههاى اصیل و معصومانهى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و جانشینان معصومش علیهمالسلام جست. تمام پایهها و مایههاى تفسیر اجتهادى- که پیش از این، پارهاى از آنها را باز گفتیم- در اقوال تفسیرى نخستین مفسران قرآن قابل بازیابى است؛ به ویژه در نقلهایى که از پیشواى مفسران، امیرمؤمنان، على علیهالسلام مکتوب و مضبوط است. در تفسیر حضرات معصومین علیهمالسلام ، هم توجه کافى به لغت و دامنهى معنایى واژگان است، و هم عقل به وظایف تبیینى و تعیینى خود مشغول است. آنان، شأن نزولها را نیز از نظر دور نمىداشتند و آیات را در کنار هم و همراه هم مىدیدند (تفسیر قرآن به قرآن) و تأمّل و تدبّر در آیات را نیز توصیه و راهنمایى مىکردند و منعى مطلق، پیش پاى اندیشهورزى در بیرون و درون آیات نمىگذاشتند؛ هر چند هماره از سپردن کامل قرآن به محصولات ناقص عقلى، پرهیز مىدادند.
بنابراین اگر مفسران شیعى در نخستین فعّالیّتهاى تفسیرى خود به این شیوهى نه چندان بدیع روى آوردند، بىوجه و دلیل، و دور از انتظار نبوده است؛ به ویژه آنکه مىدیدند کسانى آشکارا به بهانهى فقدان معصوم و دورى از دورهى رسالت، راه را بر هر گونه تفسیرهاى ذوقى و به رأى و آلوده به اسرائیلیات مىگشایند. در چنین وضع و موقعیّتى، تنها گزینهاى که مىتوانست تا حدّى جاى خالى تفسیر معصوم را پر کند، همانا شیوهاى بود که بنیان آن را معصومین خود گذاشته بودند تا مسلمانان در غیبت طولانى ایشان، مجبور به رایزنىهاى بىضابطه و ناهمخوان با روح قرآن نشوند. چنانچه مسلمانان اجتهاد روشمند را نیز در تفسیر وحىِ مکتوب (قرآن) کنار مىگذاشتند، قطع صدور نص پس از دوران عصمت، به یک باره قرآن را از حیّز انتفاع بیرون مىکرد. تفسیر قرآن به مدد اجتهاد روشمند و مأثور، بهترین و شایستهترین گزینه براى پر کردن خلاء وحشتناکى بود که بشر را از دسترسى به نبوّت و امامت محروم کرده بود. تفسیر اجتهادى، اگر چه خود هم عرض و رقیب تفسیر مأثور محسوب مىشود، امّا نباید از یاد برد که اجتهادى در تفسیر قرآن مقبول و حجّت است که خود مأثور باشد؛ زیرا اکتفا نکردن به اقوال و اخبار در تفسیر اجتهادى، به معناى بیگانگى آن از اقوال و اخبار نیست. به دیگر سخن، تفسیر اجتهادى مبتنى و متّکى بر صرف نقل نیست؛ امّا خودْ شیوهاى است که از معصومین نقل شده است. مىتوان شیوهاى را در تفسیر تصوّر کرد که مفردات آن فراتر از منقولات و مسموعات است؛ اما خودْ منقول و مسموع از ناحیهى معصوم است. بدینرو بود که دانشمندان شیعى براى پرهیز از غلتیدن به تفسیرهاى ناموزون و دور از حقیقت قرآن، نخست به استخراج همهى ظرفیتهاى تفسیر نقلى همّت بستند؛ ولى آنگاه که دریافتند این شیوهى تفسیرى (مأثور) مکفى و پاسخگوى همهى نیازمندىهاى جامعهى بشرى نیست، به اجتهاد مأثور روى آوردند. بنابراین مفسران عالىقدر شیعى هیچگاه از دایرهى سنّت و حدیث، پا بیرون نگذاشتند؛ بلکه از تفسیر مأثور به اجتهاد مأثور پرداختند، که خود در کنف حمایتهاى قرآنى و روایى قرار داشت.
2. دگرگونىهاى فرهنگى و تحوّلات عظیم تمدّنى نیز در گرایشِ قرآنیان و مفسّران به اجتهاد و استظهارات عقلى در فهم مراد وحى، تأثیر بسیار و عمیق داشت. جهان اسلام، در نخستین سدههاى ظهورش با چندین تمدّن بزرگ و فرهنگ متفاوت آشنا و آمیخته شد که همگى شعار عقل مدارى و خردگرایى مىدادند. اکنون نام ارسطو، افلاطون، سقراط و فیثاغورث نیز بر سر زبانها افتاده بود. هجوم اندیشهها و فرهنگهاى دیگرگون، همهى معارف دینى را از فقه و حدیث گرفته تا تأمّلات کلامى و تاریخ و ادبیات، به انفعال یا فعّالیّتهاى تازه فرا مىخواند. از ایران و روم و یونان، امواجى برخاسته بود که رو به سوى تمدّن تازه تأسیس اسلامى داشت. جدالهاى کلامى یهود و نصارا با یکدیگر، بازار گرمى از مباحث اندیشگى و معرفتى را پدید مىآورد که در مأثورات اسلامى تصریح چندانى به آنها یافت نمىشد. بادهایى از اندیشههاى نازک و نادر بر سر و روى مسلمانان وزیدن گرفته بود که پیش از آن، هیچگونه آشنایى و انسى با آنها نداشتند. هر یک از این تحولات، دانشمندان -به ویژه مفسّران- را وامىداشت که علوم خود را به راهى برند که از عهدهى پاسخگویى و حضور در چنین میدانهایى برآیند؛ زیرا نیازها و پرسشهایى سر برآورده بودند که شیوههاى پیشین تفسیرى، توان رویارویى با آنها را در خود نمىدیدند. نیز توسعهى شگفت تمدّن اسلامى، نیازها و مقتضیات جدیدى را پدید آورده بود. استقرار حکومت معتدل و تحوّلطلب در موصل و شمال عراق (آلحمدان) و در بغداد و شرق جهان (آل بویه) و در مصر (فاطمیان) زمینههاى فرهنگى کاملاً متفاوت و متنوعى را پدید آورده بود که تغذیهى همهى آنها با انحصار فهم قرآن به روش مأثور سازگارى نداشت.
چنین بود که مفسّران بزرگ و تأثیرگذار نخستین، گاه از دایره نقل خبر، پاى خود را بیرون مىگذاشتند. این خروج اضطرارى با تفسیر طبرى آغاز شد. وى براى نخستین بار به جرح و تعدیل اخبار پرداخت و هرازگاه یکى را بر دیگرى ترجیح مىداد. بدین ترتیب، تدوین و تألیف تفسیرهاى اجتهادى به نهضتى فراگیر تبدیل شد که طلیعهى آنها را باید در کاوشهاى نظرى طبرى از اهل سنّت و شیخ مفید از شیعه دانست.(3)
آنچه این رویکرد را تشدید کرد، مواجههى ناگهانى مسلمانان با علوم جدید بود. «ویژگى مهم این تفاسیر (= جدید) بهرهگیرى از مباحث جدید علوم طبیعى و اجتماعى در تبیین آیات قرآنى، و متقابلاً بهرهگیرى از قرآن در پاسخگویى به پرسشهاى مطرح در این علوم است؛ بهرهگیرىاى که در تفاسیر گذشته، یا سابقه نداشت یا به این شدت مشاهده نمىشود.»(4)
به گفتهى نویسندهى اتّجاهات التفسیر فى العصر الراهن:
مواجههى جهان اسلام با این علوم، نگرشها و گرایشهاى برخى از دانشمندان مسلمان را در تفسیر قرآن دگرگون ساخت؛ زیرا پیشرفت دانش بشرى و افزایش آگاهىهاى انسان دربارهى بسیارى از پدیدهها مانند نحوهى تشکیل ابر و باران، نقش باد در بارورى گیاهان، پیدایش نطفه و مراحل مختلف جنین، و نیز دستیابى به اطلاعات بیشتر در مورد فضا و اجرام فضایى و بسیارى از دیگر دانشهاى نو، چهرهاى تازه از معانى قرآن را در برابر مفسران گشود و موجب گردید که آن دسته از آیاتى که به این موضوعات اشاره نمودهاند، از این منظر مورد بررسى قرار گیرند. این موضوع علاوه بر اینکه از انطباق معارف قرآن با علوم جدید خبر مىداد، بُعد دیگرى از اعجاز قرآن را براى همگان روشن مىساخت.(5)
براى ریشهیابى و پیدا کردن سرچشمههاى تفسیر اجتهادى، در اینجا پارهاى از نخستین تفسیرهایى که فهم قرآن را از گذرگاه اجتهاد عبور دادند، برمىشماریم تا معلوم گردد مهمترین تفاسیر شیعه و سنى، در نخستین ادوار تاریخى دانش و حوزهى تفسیر به این راه و روش رفتهاند.
به یک معنا و در حقیقت، نخستین آموزگاران عقلورزى در فهم متن قرآن، پیامبر صلىاللهعلیهوآله و جانشینان آن مقام عالیقدر نبوّت است. آنان با علم به نیاز همیشگى مسلمانان به فهم درست و روزآمدِ قرآن، راه را بر تفسیر اجتهادى گشودند تا زندگى بر مبناى وحى را محدود به دوران خود نکرده باشند. اما تا چند سده پس از ایشان، کسى را یاراى پیمودن این راه نبود و گویا مسلمانان تا مدتهاى مدید، اجتهاد را رقیب و معارض تفسیر مأثور مىدانستند و جز مأثور را مرضى معصوم علیهمالسلام نمىپنداشتند! تا آنکه به تدریج و با آشکار شدن ضرورت فهم روزآمد قرآن، نظرها مساعدتر گشت و هر روز بر خیل کسانى که جسارت و توانایى اجتهاد در تفسیر را پیدا مىکردند، بیشتر شد. در گزارش مجمل و کوتاه زیر، شمارى از نخستین نامآوران عرصهى تفسیر که راه را بر اجتهاد تفسیرى و تفسیر اجتهادى گشودند، به ترتیب تاریخ وفات ایشان، فهرست مىگردد. پیشتر یادآور مىگردد که سیر افزایش شمار تفسیرهاى اجتهادى، کاملاً صعودى بوده و اکنون شیوهى غالب و بىرقیب تفسیر قرآن به شمار است.
1. محمّدبن جریر طبرى (متوفاى 310 هجرى). اندک تغییرات او در شیوهى تفسیر اثرى، اوّلین نمونههایى تفسیر اجتهادى در میان مفسّران رسمى اهل سنّت است.
2. ابومسلم اصفهانى (متوفاى 322 هجرى) نویسندهى جامعالتأویل.
3. تفسیر علىبنموسى رمانى (متوفاى 384 هجرى).
4. نوشتهها و بحثهاى شیخ مفید در آثار کلامى خود که سخت گرایش تفسیرى داشتند.
5. سیدرضى (متوفاى 406 هجرى) با تألیف کتابهاى تفسیرى حقائقالتنزیل و دقائق التأویل و المجازات القرآنیه....
6. سیدمرتضى علمالهدى (متوفاى 436 هجرى) نویسندهى المحکم و المتشابه و الصرفه فى اعجاز القرآن. وى در دیگر آثار فقهى و کلامى خود نیز این شیوهى تفسیرى ا ملتزم و متعهد است.
7. شیخ طوسى (متوفاى 460 هجرى) در التبیان و همه آثار کلامى خود. التبیان را باید بالغترین نمونهى تفسیر اجتهادى در میان تفاسیر پیشینیان دانست. این تفسیر روشمند و نیاى همهى تفاسیر اجتهادى شیعى، سرشار از نقد و تحلیلهاى عالمانه و نظرورزى است. تقلید از روش پیشینیان و پیروى از آراى تفسیرى دیگران و حبس خود در مأثورات، در این تفسیر جاى خود را به نقد و نظرهاى عالمانه و استحضارات اجتهادى مىدهد. شاید بتوان گفت شیخ طوسى توانست همهى توسعه و گستردگى که به مرزهاى فقه و اصول شیعى داد، تفسیر را نیز وارد فاز و فضایى کرد که تا پیش از او ناقص و بسیار ابتدایى بود. غیر از آنچه در شیوه و روش شیخ در تفسیر آیات به چشم مىآید، توضیحات و تصریحات او در جلد نخست تبیان بسیار گویا و نشانگر نگاه او به تفسیر و قرآنپژوهى است. او خود مىگوید:
چگونه مىتوان روایات را به قرآن عرضه کرد، امّا از خود قرآن چیزى نفهمید!؟ هرگز سزاوار نیست که در تفسیر آیات به اخبار بسنده کرد یا به تقلید از دیگران سخن گفت. باید غیر از اجماع مفسّران، به ادلّهى صحیح شرعى و عقلى نیز توجّه داشت. اگر گواهى لغت در میان بود باید بدان اعتنا کرد؛ ولى خبر واحد و حدیث نادر را که موجب قطع نمىگردند، نباید بر قرآن حاکم و شاهد کرد.(6)
8. ابنادریس (متوفاى 598 هجرى) تبیان را تلخیص کرد و نام مختصرالتبیان را برآن گذاشت.
9. فضلبن حسن طبرسى (متوفاى 548 هجرى)، مؤلّف مهمترین تفسیر شیعى به نام مجمعالبیان. دربارهى جامعیت و جایگاه بسیار بلند این تفسیر، سخن بسیار گفتهاند و همچنان مىتوان گفت. در اینجا همینقدر مىافزاییم که مجمعالبیان، قرنها است که معرّف عقاید و منش علمى شیعى نزد دیگر فرق اسلامى است. ترتیب و نحوهى ورود و خروج طبرسى در تفسیر آیات، نمونهى بىمانندى در التزام عملى و نظرى به همهى اقتضاهاى تفسیرى است. این اثر گرانقدر، نزد دیگر مذاهب اسلامى نیز محترم و محل رجوع است. شلتوت مفتى نامدار الازهر، در مقدّمهى یکى از چاپهاى مجمعالبیان در مصر، آن را به بىهمتایى و عمق بسیار ستوده است.(7)
10. ابوالفتوح رازى (متوفاى 589 به بعد) صاحب روضالجنان و روحالجنان. غیر از شیوهى اجتهادى، ویژگى مهم دیگر این کتاب ارجدار، زبان فارسى آن است. تا پیش از او تفسیرى چنین بزرگ و مفصل به زبان فارسى نگارش نیافته بود.
این فهرست را مىتوان همچنان ادامه داد و تا دامنههاى تفاسیر قرن حاضر کشاند؛ امّا شمار بىحدّ و حصرى از آثار تفسیرى در قرون اخیر به این شیوه نگارش یافتهاند و فهرست کردن آنها بیرون از حوصله و توان این قلم است. به حتم مهمترین و پرشمارترین تفسیرهاى تألیف یافته در چند قرن گذشته، در مدار اجتهاد و اعتنا به عقل و واقعیتهاى اجتماعى بوده است.(8) در این میان باید براى تفاسیرى که بر اساس اندیشههاى اصلاحى تدوین و تألیف شدهاند، حساب ویژهاى گشود؛ زیرا این دسته از تفاسیر قرآن، بیشترین استفاده را از ظرفیتها و امکانات تفسیر اجتهادى کردهاند؛ تا آنجا که مىتوان گفت در روزگار ما تفاسیر اصلاحى، نمونههاى بارز و روشن تفسیر اجتهادىاند، و البته گاه نیز در حد افراط مذموم.
تفسیر اجتهادى قرآن، با همهى اهمّیّت و کارایىهاى آن، هماره در معرض خطر و آسیب، و همچنین در حال عبور از مراحل پیچیده است. این مخاطرات، بیشتر از نوع آسیبهاى معرفتى و بیمارىهایى است که گریبان اندیشههاى بشرى را مىگیرد. بدین رو آسیبشناسى تفسیر اجتهادى بسیار ضرور مىنماید که امید مىبریم در فرصت و توفیقى دیگر بدان بپردازیم.
* عضو هیئت علمى دانشگاه پیام نور قزوین.
1 . ر.ک: محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص8.
2 . مانند سورهى محمد، آیهى 24؛ سورهى نساء، آیهى 82 و....
3 . ر.ک: دائرهالمعارف تشیع، ج4، ص42315.
4 . روششناسى تفسیر قرآن، ص327.
5 . عبدالسّلام المحتسب، عبدالمجید، اتجاهات التفسیر فى العصر الراهن، ص 129 ـ 130، به نقل از منبع پیشین.
6 . ر.ک: تبیان، ج1، ص5.
7 . ر.ک: المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص610.
8 . براى اطلاع بیشتر دربارهى عقلگرایى در میان مفسران چند سدهى اخیر. ر.ک: زهرا نفیسى، عقلگرایى در تفاسیر قرن چهاردهم، 1381.