در این مقال بر آن نیستیم که تمام تفاسیر نوشته شده در این قرن را بررسی کنیم و یا از آنها اسم، ببریم و آنها را، معرّفی و پیرامون آنها، بحث کنیم 1 ، بلکه برآنیم تا از انواع تفاسیری که در قرن چهاردهم هجری نوشته شده و هر کدام صبغه و رنگ و نوع خاصّی دارد، بحث کنیم 2 .
انواع مختلف تفاسیر، در قرن چهاردهم عبارت است از: الف-تفاسیری که جنبههای علمی در آنها قوی است؛
ب-تفاسیری که جنبههای مذهبی در آنها بیشتر رعایت شده است؛
ج-تفسیری که جنبه تاویلی و انحرافی در آن، غلبه دارد؛
د-تفاسیری که از نظر ادبی اجتماعی، بیشتر در آنها بحث شده است.
الف:تفسیری که جنبه علمی در آن قوی است، تفسیری است که مفسّر سعی کرده است تا بگوید در قرآن مجید از علوم مختلف یا به طور تصریح و یا به طریق تلمیح و اشاره، بحث شده است. یکی از مهمترین این گونه تفاسیر، [کشف الاسرار النورانیّة القرآنیة فی ما یتعلّق بالاجرام السماویّة و الارضیة و الحیوانات و النباتات و الجواهر المعدنیّة]است که مردی فاضل و طبیب بارعی به نام: محمد بن احمد الاسکندرانی، از دانشمندان اواخر قرن سیزدهم هجری نوشته و تفسیری است بزرگ، در 3 مجلّد به سال 1297 هجری، چاپ شده است.
مرحوم سید عبد الرحمن کواکبی، مرد اصلاح طلب عالم اسلامی، کتاب طبایع الاستبداد و مصارع الاستعباد را در قرن چهاردهم هجری نوشته و بر آن است که قرآن«شمس العلوم و کنز الحکم»است.
این گونه مفسّران برآنند تا به مصداق«...و لا رطب و لا یابس الاّ فی کتاب مبین *» (بخشی از آیه 59/انعام)
(*)این آیه با ملاحظه صدر و ذیلش به هیچ وجه متضمّن چنان معنایی نیست، بلکه مراد از کتاب مبین در آیه لوح محفوظ است که تمام حوادث جهان از کوچک و بزرگ در آن ثبت است و در حقیقت گنجینه علم خداست.
در قرآن تمام مسائل علمی هست، مثلا مسأله حرکت کائنات را که دائم در حرکت هستند، قرآن هم گفته است:
«و آیة لهم الارض المیتة احییناها...و کلّ فی فلک یسبحون»(یس/40)
و نیز گفتهاند:این که میگویند زمین از منظومه شمسی جدا شده، قرآن هم گفته است:
«انّ السموات و الارض کانتا رنقا ففتقناهما».(انبیاء/30)
و یا مسأله انشقاق قمر از زمین را، قرآن هم گفته است:
«اولم یروا انا نأتی الارض تنقصها من اطرافها...»(رعد/41)
و نیز گفتهاند:طبقات ارض که هفت است، قرآن هم، چنین گفته است:
«اللَّه الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن...»(طلاق/12)
و نیز پس از تحقیق به این نتیجه رسیدهاند که اگر کوهها نباشد، زمین در گردش و حرکت خود با اشکال روبروست، و جبال روی زمین سبب شده که حرکت زمین کمتر شود 3 ، قرآن هم گفته است:
«و القی فی الارض رواسی ان تمید بکم...»(نحل/16 و لقمان/10)
یکی از تفاسیر علمی قرن چهاردهم هجری الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم نوشته شیخ طنطاوی جوهری، متوفّی به سال 1358 هجری است *که در 26 جزء و 13 مجلّد چاپ شده است.
شیخ طنطاوی، به عجایب کون و بدایع طبیعت عشق میورزیده و در آفرینش آسمان و زمین زیاد میاندیشیده و چون دیده است که بسیاری از مفسّران و علمای اسلامی در این باره، تفسیری ننوشته و هیچ یک از مفسّران و علماء به تفسیر قرآن مجید، از این جنبه ننگریستهاند، خود بر آن شده تا تفسیری بنویسد و عجایب کونیّه را با آیات قرآنی تبیین کند و آیات قرآنی را از دیدگاه عجایب طبیعی و صنع خداوندی بررسی کند.
اصولا، طنطاوی، رسائل و کتبی همچون:نظام العالم و الاسلام و جواهر العلوم و التاج المرصّع و جمال العالم و النظام و الاسلام و نهضة الامّة و حیاتها نوشته و این نوشتهها به زبانهای مختلف هم ترجمه شده، ولی هیچ یک از این تألیف وی را راضی نکرده و از خدا خواسته است که او را موفّق گرداند تا تفسیری بنویسد و علوم طبیعی و عجایب کونی را در آن بگنجاند و علوم بشری را با آیات (*)طنطاوی در سال 1287 هجری برابر 1870 میلادی به دنیا آمده و در سال 1358 هجری برابر 1940 میلادی، فوت شده است.رک:الأعلام، زرکلی، ط دوم ج 3 صص 333-334. قرآنی منطبق سازد.
طنطاوی، بر آن است که در قرآن مجید 570 آیه درباره امور زراعی و طبّی و معادن و حساب و هندسه و نجوم و مسائل فلکی و دیگر صناعات و علوم امروزی هست و حال آن که در مسائل فقهی بیش از 150 آیه وجود ندارد 4 .
روی این اصول است که او تفسیری مینویسد که بنا به گفته خود او:
«و لقد وضعت فی هذا التفسیر ما یحتاجه المسلم:من الاحکام و الاخلاق و عجائب الکون، و اثبت فیه غرائب العلوم و عجائب الخلق ممّا یشوق المسلمین و المسلمات، الی الوقوف علی حقائق معانی من الآیات البیّنات.» 5
طنطاوی خود اعتراف کرده که تفسیر وی، جنبه الهامی دارد و توفیقات ربّانی شامل حالش شده که توانسته چنین تألیفی را به مستضعفان عرضه کند؛زیرا او برای اثر خود، در جهان سوم ارزشی قائل است و امیدوار است که تفسیر او یکی از اسباب پیشرفت مستضعفان در روی زمین باشد چه او به مسلمانان، خطاب میکند و میگوید:
در آیات قرآنی تأمّل کنید و به قرآن عمل کنید و بدانید که امروزه، دوران تجلّی نور اسلام است و زمان پیشرفت است و روزگار انقلاب علمی، سپس افزوده است که در قرآن مجید 700 آیه وجود دارد که از عجایب طبیعت بحث کرده است 6 .
طنطاوی بصراحت ندا درداده است که:
«یا امة الاسلام آیات معدودات فی الفرائض اجتذبت فرعا من علم الریاضیات، فما بالکم ایّها الناس بسبع مأئة آیة فیها عجائب الدنیا کلّها.» 7
با آن که مؤلّف، در نوشتن این تألیف زحمات فراوانی تحمّل کرده و تفسیر را در 26 جزء و 13 مجلّد نوشته و مجموعا در حدود 10 هزار صفحه چاپی مطلب نگاشته، ولی با وجود این، تفسیر الجواهر طنطاوی، مقبولیّت عام نیافته و بسیاری از علمای بلاد بر آن ردّیة نوشته و حتّی مملکت سعودی، اجازه ورود تفسیر مزبور را به این کشور نداده است 8 .
مفسّر گرامی، در این تفسیر بزرگ در آغاز آیات قرآنی را به اختصار لفظا تفسیر کرده و تقریبا همان شیوه مألوف مفسّران را رعایت داشته و به همان روش متداول، تفسیر کلمات قرآنی را بازگفته، لیکن هدف اصلی او طرح مباحث علمی است که بدانا لطائف و یا«جواهر»گفته است.
آنچه که در این بخش مورد بحث مفسّر قرار گرفته، آراء و عقاید دانشمندان شرق و غرب است در عصر جدید که وی، این عقاید را باز گفته تا به جهانیان ثابت کند که پیش از دست یافتن
علمای امروز بدین مباحث، در قرآن کریم از آن علوم بحث شده است.
«...و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شیء...»(آیه92/نحل)
طنطاوی، برای توضیح هر چه بیشتر و برای آن که خواننده، مسائل را بهتر درک کند، تصاویری از نباتات مختلف و حیوانات گوناگون و مناظر طبیعی و صور فلکی و نجومی را، به مناسبت، در تفسیر خود ترسیم کرده است تا، بدین وسیله، مسائل را بهتر مرکوز ذهن خواننده سازد. مثلا، ذیل آیه:
«الذی خلق فسوّی.و الذی قدّر فهدی.و الذی اخرج المرعی.»(اعلی/2-5)
چند جوهرة(لطیفه)ذکر کرده است 9 .
«الجوهرة الولی فی عجائب الاشکال المتبلورة فی المعادن»میباشد.
و«الجوهرة الثانیة فی عجائب النباتات و الاشجار کالنّخل و التین»میباشد.
و«الجوهرة الثالثة فی عجائب الحیوان»است.
طنطاوی، برای بحث پیرامون مسائل مزبور، تصاویر فراوانی در تفسیر خود از حشرات مختلف اعمّ از مفید و مضرّ، ترسیم کرده است 10 . مفسّر یاد شده، در تفسیر خود گه گاه به انجیل استشهاد جسته و انجیل معتبر به اعتقاد او همان انجیل«برنابا»ست که اصحّ آناجیل است.مثلا ذیل آیه:
«هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسواهنّ سبع سموات و هو بکلّ شیء علیم.»(بقره/29)
در بحث از«سموات السبع»، پس از آن که ملخّص نظر علماء را بیان کرده، متذکّر شده است 11 که:
«و لقد ظهر هذا فی انجیل برنابا و هو اقرب الاناجیل الی الحقّ»
و نیز ذیل آیه:
«یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی الّتی علیکم و اوفوا بعهدی اوف بعهدکم و ایّای فارهبون»(بقره/40) ضمن این که از عهد مورد بحث، سخن گفته و آن را انجام طاعت و ااجتناب از معاصی و یا نبوّت پیامبر خاتم دانسته، متذکّر شده که بسیاری از مطالب تورات را حذف کرده و تغییر دادهاند و تنها انجیل«برنابا»دستخوش حوادث نشده است.عبارت طنطاوی چنین است:
«و لم یبق من الکتب السماویّة کتاب لم تمتدّ الیه ایدی المغیّرین الاّ انجیل برنابا الذی کان سرّا مکتوما عند النصاری قدیما.» 12 طنطاوی در تفسیر خود، به حروف الفباء که تعداد آن 29 حرف است[چنانچه الف هم به شمار آید]اشاره کرده و رابطه آنها را با حروف مقطّعه قرآنی که در 29 سوره آمده بررسی کرده و نیز از حساب جمل و حروف ابجد که از یهود به مسلمانان رسیده و بسیاری از مسائل را با آن، بررسی کرده، سخن گفته است 13 .
در بحث از آیه:
«و اذا قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربّک یخرج لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثّائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الّذی هو أدنی بالّذی هو خیر...»(بقره/61)
طنطاوی تحت عنوان«الفوائد الطبّیة فی هذه الآیة»بحثی را مطرح کرده و سپس نظریّات اطبّای جدید را که باید از هوای پاک و غیر آلوده و ورزشهای بدنی و خوردن خوراکیهای ساده، بهره گرفت و از خوردن گوشت فراوان اجتناب کرد، مطرح کرده، و سپس، افزوده است که این دستورها همان چیزی است که قرآن مجید گفته است:
«...اتستبدلون الّذی هو ادنی بالّذی هو خیر...»(بقره/بخشی از آیه61)
که، در واقع، اشارتی است به همین گونه دستورالعملها، زندگی ابتدایی که فقط به منّ و سلوی، اکتفا میشده و این دو خوراکی، بیماری به دنبال نداشته، بهتر است از زندگی دشوار همراه با تمدّن که خوراکیهای متنوّع رنگارنگ همراه آن باشد و بیماریزا.
سرانجام، وی چنین گفته است:
«فلیفهم المسلمون کتاب اللَّه و بهذا فلیعملوا و لیوصوا الابناء بالاقلال من اللّحم و تحریم شرب غیر الماء...» 14
طنطاوی، در بحث از آیه:
«و اذ قال موسی لقومه إنّ اللَّه یأمرکم ان تذبحوا بقرة...»(بقره/67)
پس از آن که تفسیر لفظی آیه را بیان میکند، بحثی را در باب«عجائب القرآن و غرائبه» مطرح میسازد 15 و از مسأله خواب مغناطیسی که عالمگیر شده، بحث میکند و میگوید 16 :
«امّا مسأله التنویم المغناطیسی الذی عمّ الکرة الأرضیّة و صار علما یدرس رسمیّا و یستعان به فی علم الطبّ...»
طنطاوی، در بحث از آیه مزبور، به علم احضار ارواح(درستتر:ارتباط با ارواح)اشاره میکند و بر آن است که علم احضار ارواح از همین آیه، استخراج میشود.او از مبدء این علم و کیفیّت انتشار آن میان ملل مختلف و فایده آن[که یقین به آخرت و ایمان به زندگی پس از موت است]بحث میکند و میگوید:
«و امّا علم تحضیر الأرواح فإنّه من هذه الآیة استخراجه، انّ هذه الآیة تتلی و المسلمون یؤمنون بها حتّی ظهر علم تحضیر الارواح بامریکا اوّلا ثم بسائر اروبا ثانیا.فلأذکر نبذة منه لنعرف کیف کان مبدأ هذا العلم و کیف کان انتشاره بین الامم، و فائدة هذا العلم أنّ من صحت عنده احوال الأرواح و ظهورها، أیقن بالآخرة و بالحیاة بعد الموت إیقانا تامّا...» 17
این مفسّر، در بحث از آیه«یوم تشهد علیهم ألستنهم و أیدیهم و أرجلهم بما کانوا یعملون» (نور/24)
و آیه:
«الیوم نختم علی أفواههم و تکلّمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون»(یس/65)
مینویسد:آیا استدلال به آثار اقدام و ارجل(-پاها)و آثار اصابع و انگشتان که در روزگار ما علمی، مستقلّ و حائز اهمیت شده است، همان چیزی نیست که قرآن بدان اشاره کرده؟و آیا اینها از معجزات و غرائب قرآنی نیست؟!
و خلاصه این که، تفسیر جواهر شیخ طنطاوی، دائرة المعارفی است که از علوم گوناگون سخن گفته و در آن همه چیز هست و همان طور که درباره«تفسیر کبیر»امام فخر رازی گفتهاند:
«فیه کلّ و شیء الاّ التفسیر»
در باب تفسیر جواهر طنطاوی همین عبارت صادقتر است.(البته با قدری اغراق گویی)
طنطاوی بر آن است که: «إنّ القرآن قد جاء متضمّنا لکلّ ما جاء و یجیئ به الإنسان من علوم و نظریّات و لکلّ ما اشتمل علیه الکون من دلائل و أحداث»
و این نظریّه را از آن جهت، ابراز میدارد تا که آیه:
«...ما فرطنا فی الکتاب من شیء...»(انعام/38) تحقق یابد 18 .
ولی بهتر آن است که بگوییم:قرآن کتاب تربیت است و هدایت، هدایت نوع بشر به یک زندگی به تمام معنا انسانی و سعادتمندانه.درست است که قرآن خود نیز گفته است:
«...و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شیء و هدی و رحمة و بشری للمؤمنین»(آیه92/نحل)
یعنی:ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیان کننده همه چیز است، ولی در دنباله آیه «هدی و رحمة و بشری للمسلمین»گفته است یعنی آنچه که به تأمین یک زندگی سعادتمندانه انسانی کمک کند، در این کتاب، هست، آنچه انگیزه انسان بر کشف و جستجوی اسرار طبیعت و قوانین آفرینش باشد در این کتاب وجود دارد و نه جزئیّات آنها.
این که برخی میگویند:همه چیز در قرآن هست؛تمام اسرار علوم طبیعی، فورمولهای ریاضی، جزئیّات علم تشریح، نام و نشانی داروها، راه پیشگیری و درمان بیماریها، همه در قرآن وجود دارد.و با اندک تناسبی، آیات قرآنی را بر یک سلسله فرضیّات علمی[و نه حقایق مسلّم و قطعی] تطبیق میکنند، خود یک استباه بزرگ است؛زیرا فرضیّات علمی، پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است و آیات قرآنی یک واقعیّات ثابت لایتغیّر.و تطبیق یک واقعیّت ثابت بر یک سلسله امور متغیّر منطقی نیست!بسیاری از فرضیههای علمی، در پرتو اکتشافات علمی جدید، ممکن است تغییر یابد، پس چگونه این فرضیّه دگرگون شده را میتوان با آن آیات که وحی آسمانی است و خطا و اشتباه در آنها راه ندارد، تطبیق داد؟!
البتّه، گاه ممکن است که یک مسأله علمی در لابلای آیات مربوط به اسرار آفرینش و توحید و مسائل ایمانی تصریح شده باشد همان طوری که در آیه:
«و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّ مرّ السحاب صنع اللَّه الّذی أتقن کلّ شیء إنّه خبیر بما تعملون»(نمل/91)
به حرکت زمین اشاره شده، ولی نباید فراموش کرد که تکیه قرآن بر اخلاق است و هدایت و بهتر زیستن انسانها.
در آغاز همین سوره نمل، قرآن گفته است:
«...و لا رطب و لا یابس الاّ فی کتاب مبین»(انعام/59)استناد میکنند و میگویند:علم نجوم، زیست شناسی، صنعت استخراج فلزات همه در قرآن هست.ولی بهتر است که بگوییم قرآن یک کتاب و یک مجموعه قوانین و یک راهنمای زندگی برای انسانهاست، تکیه قرآن بر اخلاق است، یکی از مبادی بزرگ قرآن پس از پرستش خدای یکتا، اخلاق است، اخلاقی که بر تقوا تکیه دارد و چون بر تقوا تکیه دارد پایههای اخلاق اسلامی از فولاد استوارتر است.مثلا، اسلام، ملاک شاخصیّت یک فرد را بر تقوا دانسته و گفته است:
«...انّ اکرمکم عند اللَّه اتقیکم...»(حجرات/13)
بسیاری از مفسّران و قرآن شناسان معاصر، شیوه شیخ طنطاوی را در تفسیر نپسندیده و بر او اعتراض کردهاند، همچون شیخ محمود شاتوت که در مجلّه الرسالة(سال نهم، شمارههای 407 و 408)به این گونه تفاسیر اعتراض کرده و نیز شیخ امین الخولّی و محمد رشید رضا هم بر این گونه مفسّران اعتراض کردند و شیوه مفسّرانی را که به روش امام فخر رازی تفسیر بنویسند و در تفسیرشان از علوم ریاضی و طبیعی و دیگر مباحث علمی، بحث کنند، نپسندیدند.
شیخ محمد مصطفی مراغی با آن که زحمات مولّف تفسیر الجواهر را ستوده ولی تفسیر مزبور مورد قبول ایشان هم واقع نشده است. *
یکی زا کهنترین اشتغالات علمی مسلمانان، بحث در بیان معانی آیات قرآن مجید و کشف مقصود کلام خدا بوده است.بدین معنا که از همان قدیم، بحث رد آیات قرآنی وجود داشته به طوری که برخی در تفسیرهای خود فقط به نقل روایات و اقوال صحابه و تابعین اکتفا میکردند. متکلّمان سعی کردند که آیات را بر طبق افکار خود تفسیر کنند، فلاسفه نیز آنچه را که با بحثهای فلسفی، سازش داشت پذیرفتند و بقیّه را تأویل کردند، متصوّفه هم ظواهر آیات را کنار گذاشتند و یک سلسله مطالب از خود بافتند، در صورتی که لازم بود علاوه بر توجّه داشتن به باطن آیات، به ظواهر هم توجّه کنند.
فرق مختلف مذهبی هر یک بنا به اعتقادات مذهبی خود، قرآن را تفسیر کردند.در قرن چهاردهم اهل تسنّن نیز تفاسیر فراوانی نوشتند و آیات قرآنی را بنا بر اعتقادات خود، توجیه کردند، همان طوری که شیعه امامیّه نیز خط مشی خود را دنبال کرد و در تفاسیر هر یک اعتقادات مذهبی بخوبی نمایان است.مثلا، در تفسیر آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن شیخ محمد جواد بلاغی نجفی، متوفّی به سال 1352 هجری، این خط مشی بخوبی مشهود است.
تفسیر مزبور، از سوره فاتحة الکتاب آغاز و به آیه:
«و الّذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنّات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا» (مائده/57) ختم میشود **.تفسیر مزبور در دو جزء نوشته شده و در یک مجلّد به چاپ رسیده است.
(*)بحث رابطه قرآن با علوم، به همین جا ختم نمیشود و در خور یک مقاله و یا رساله جداگانه است که ان شاء اللَّه در آینده در مجله مشکوة طرح خواهد گردید.م
(**)دکتر ذهبی، علاوه بر این که در جلد دوم ص 36 التفسیر و المفسّرون این عبارت غرض آلود را نوشته«و الحقّ ان الشیعة هم الذین حرّفوا و بدّلوا فکثیرا ما یزیدون فی القرآن ما لیس منه...»و علاوه بر این که در جلد دوم ص 44 همان کتاب که«اهمّ کتب التفسیر عند الامامیّة الاثنی عشریة»را برمیشمارد فقط 13 کتاب تفسیر برای شیعه برشمرده، از تعصّب برای این که اشارتی طنزآلود این مفسّر، در مقدّمه جزء اوّل از اعجاز و این که قرآن برای عرب معجزه بوده و این که در هر عصری چیزی حائز اهمیّت بوده و معجزه محسوب میشده، سخن گفته و افزوده است که مثلا، در عصر موسی به علّت رواج صناعت سحر، موسی از معجزه عصا، بهره برد و در روزگار مسیح به علّت رواج علم طبّ و مقارن ظهور پیامبر اکرم«ص»قوم عرب از لحاظ کلام و شعر، پیشرفتی داشت و تنها چیزی که میتوانست برای آنان معجزه باشد، کلام برتر و گفتار شیواتر از گفتار خود آنان بود، این بود که قرآن با آن بلاغت و فصاحت برتر، میتوانست برای آنان معجزه به شمار آید.
بلاغی نجفی، در مقدّمه تفسیر خود، اعجاز قرآن را از جنبههای گوناگون بررسی کرده و قرآن را از این جهت که نظام تشریعی عادلانهای در آن وجود دارد، معجزه دانسته؛ زیرا مفسّر مقرّرات و قوانین قرآنی را با نظامهای جور و ستم مقایسه کرده و نتیجه گرفته که آن گونه شرایع از فکر سخیف بشر سرچشمه گرفته و شریعت اسلام از منبع وحی الهی 19 .
مفسّر، از جنبه اخلاقی هم قرآن را معجزه دانسته و بر آن است که قرآن در دوران توحّش و بربریت عرب، نازل شده و زمانی که عرب در ظلمت جهل فرو رفته بود، انوار نورانی قرآن، دنیای تاریک عرب را روشن ساخت و مسائل اخلاقی آن همچون آیه:
«إنّ اللَّه یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر یعظکم لعلّکم تذکّرون» *(نحل/92)
و آیه:«إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم...»(حجرات/11)
و آیه:«یا أیّهاالّذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظّن إنّ بعض الظّنّ إثم و لا تجسّسوا و لا یغتب قداشته باشد مینویسد: تفسیر«آلاء الرحمن»نجفی به آیه: «انّ الذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم نارا»(مائده/56) ختم میشود؛در صورتی که چنین نیست و تفسیر ایشان به آیه: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا»(مائده/57). ختم میشود.ق
(*)ابوالسعود محمد بن محمد عمادی، متوفّی به سال 951 هجری در تفسیر خود، ذیل آیه مزبور، از قول ابن مسعود نوشته است: «هی اجمع آیة فی القرآن للخیر و الشّر و لو لم یکن فیه غیر هذه الآیة الکریمة لکفت فی کونه تبیانا لکل شیء...»و افزوده است که فعل مضارع«یأمر»در این آیه، «لافادة التجدّد و الاستمرار...»میباشد 20 . بعضکم بعضا...»(همان/13)
و بسیاری از آیات دیگر قرآنی که جنبه اخلاقی دارد و میتواند جوامع را به سعادت رهنمون باشد اگر با تورات متداول میان یهود و اناجیل اربعه موجود، مقایسه شود، به اعجاز این آیات از جنبه اخلاقی نیز معتقد خواهیم شد.
این مفسّر، ذیل آیه:
«و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة اللَّه...»(بقره/206)
بنا به اعتقاد شیعه امامیّه و به نقل از تفسر تبیان و به روایت از امام محمد باقر علیه السلام نوشته است 21 :
«إنّه قال نزلت فی علّی(ع)حین بات علی فراش رسول اللَّه«ص»لمّا أردت قریش قتله(ص).
او، در این باب، اقوال فراوانی را روایت کرد و از امام، زین العابدین علیه السلام، نیز نقل کرده است که:
«قال:أوّل من شری نفسه ابتغاء مرضاة اللَّه علّی بن ابی طالب عند مبیته علی فراش رسول اللَّه«ص» 22
وی، ذیل آیه:
«فتلّقی آدم من ربّه کلمات فتاب علیه إنّه هو التّواب الرحیم»(بقره/38)
درباره تفسیر«کلمات»از ابن عباس روایت کرده که از رسول خدا در این باره سؤال کردم «سألته عن الکلمات التی تلقّاها آدم من ربّه قال:سئل بحقّ محمد و علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام فتاب علیه و روی عن طریق الإمامیة نحو ذلک...» 23
نویسنده آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن در ذیل آیه:
«...فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ أجورهنّ فریضة...»(نساء/24) نوشته است:«فاء»در این آیه، برای تفریع است.بنابراین، استمتاع و بهره بردن از زنان ماورای محرمّات، حلال است و آیه در مقام تشریع است و ناظر به نوع خاصّی از نکاح.و اصولا التّمتع: هو الانتفاع الموقّت المحدود المبنیّ علی الانقطاع کما یدلّ علیه الفاظ المتاع و التمتیع و ما یشتّق من ذلک فی القرآن بحسب موارده...»
و نیز از جمله«فآتوهنّ أجورهنّ»میتوان استنباط کرد که منظور ازدواج موقّت است.این مفسّر، در این باره اقوال مختلفی را نقل کرده و در صفحاتی روایات گوناگون مربوط به این موضوع را ذکر کرده است 24 . بلاغی نجفی در تفسیر آیه:
«ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللَّه من فضله...»(نساء/54)
از امام باقر و امام صادق علیهما سّلام، نقل کرده که گفتهاند:«نحن المحسودون»و ما خاندان، رسالت و وحی هستیم که مورد حسد دیگران قرار میگیریم 25 .
از روزگاران پیشین گروهی در این اندیشه بودند که به اسلام لطمه زنند.یکی از راههای لطمه زدن، یان بود که آیات قرآنی را به شیوههای نادرستی تأویل کنند که با اصل معنای قرآن، منافات داشت.
در دوران معاصر نیز گروهی، مطابق خواستههای خود، قرآن را تأویل کردند و آرای سخیف و افکار نادرست خود را در آن، گنجاندند.انگیزه برخی کسب شهرت بود و خواستند بدین وسیله مشهور شوند؛این بود که به مفسّران قدیم تاختند و افکار آنان را نادرست جلوه دادند و از خود افکار نوی ابداع کردند که با معنای واقعی آیات مباین بود.برخی هم، به علّت کممایگی و بهره اندک از علم، پنداشتند که با همان اندک مایه و بضاعت مزاجاة، راسخان در علم هستند، این بود که به تفسیر و تأویل آیات قرآنی پرداختند.
اینان بدون آگاهی از معنای لغوی کلمات و بدون آشنایی از رموز بلاغت و بدون این که از مسائل مختلف آگاه باشند، آزادانه در باب قرآن و تفسیر آن، سخن گفتند.
در این مقال، بر آن نیستیم که از این گونه مفسّران، نامی ببریم، ولی برای نمونه برخی از تأویلات و سخنان واهی آنان را نقل میکنیم.
اینان گفتهاند که در آیه:
«و السّارق و السّارقة فاقطعوا أیدیهما جزاءا بما کسبا نکالا من اللَّه *...»(مائده/38)
فعل امر«اقطعوا»برای اباحة است و نه وجوب و امر در این آیه همچون آیه:«یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کلّ مسجد **...»(اعراف/31)میباشد و برای وجوب نیست و بنابراین، «قطع ید سارق»حدّ واجب نمیباشد و ضرورتی ندارد که دست دزد قطع شود و این مسأله، از مسائلی است که ولیّ امر، میتواند در آن، تصرّف کند و بنا به اقتضای زمان و مکان، تغییر یابد 26.در جواب این (*)یعنی:دست مرد و زن دزد را به کیفر اعمالی که انجام دادهاند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید.
(**)یعنی:ای فرزندان آدم، زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید که هم میتواند اشارتی باشد به زینتهای جسمانی که شامل پوشیدن لباسهای مرتّب باشد و هم میتواند شامل زینتهای معنوی باشد یعنی صفات انسانی و ملکات اخلاقی. مفسّر باید گفت:اوّلا این سخن با سنّت پیامبر اکرم مباینت دارد، ثانیا جمله«جزاءا بما کسبا نکالا من اللَّه»خود قرینهایست به این که، این کیفر لازم است و چنین عقوبتی، نتیجه کار خودشان است و باید این کیفر اجرا شود و نیز کلمه«نکال»هم که در لغت به معنای لجام و افسار است، مجازا به هر کاری که از انحراف، جلوگیری کند، اطلاق میشود، در واقع به معنای مجازاتی است که به منظور پیشگیری و ترک گناه انجام شود.هدف از اجرای این حکم هم بازگشت به حقّ و عدالت است.
[البته قطع ید سارق شرایطی هم دارد که بدون وجود آن شرایط، اقدام به بریدن دست سارق نمیشود]برخی که یان مجازات اسلامی را خشونتآمیز دانسته، گفتهاند:اگر بنا شود که این حکم، در دنیای امروز، عمل شود باید بسیاری از دستها را برید.البته، باید دانست که اسلام مجموعه احکامی است که اجرای آنها در اجتماع سبب اجرای عدالت اجتماعی میشود و بریدن چند دست خطاکار، برای امنیّت یک ملّت ضرورت دارد.مسأله قطع ید سارق، یک سنّت اسلامی است که در حدود یک هزار سال قبل، سوال کنندهای از سیّد مرتضی-علم الهدی-پرسیده است:
ید بخمس میئن عسجد و دینت
ما بالها قطعت فی ربع دینار
یعنی:دستی که دیه آن پانصد دینار است، چرا به خاطر یک ربع دینار بریده میشود؟
سیّد مرتضی در پاسخ سوآل او، متقابلا، این شعر را سرود:
عزّ الأمانة أغلاها و أرخصها
ذّلّ الخیانة فافهم حکمة الباری
یعنی:عزّت امانت آن دست را، گرانقیمت کرد و ذلّ خیانت بهای آن را پایین آورد، فلسفه حکم خدا را بدان 27 .
و نیز گفتهاند که در آیه:
«الزانیة و الزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائة جلدة و لا تأخذکم بهما راقة فی دین اللَّه...و لیشهد عذابهما طائفة من المومنین» *(نور/2)
هم امر، برای اباحه است و نه وجوب و چه خوبست که در شریعت، تیسیر بر تعسیر و تخفیف بر تشدید مقدّم داشته شود 28 .
در پاسخ این مفسّر باید گفت دستور قاطع درباره زن و مرد زناکار این است که به هر یک صد تازیانه زده شود؛زیرا دنباله مطلب هم، عبارت«و لا تأخذکم بهما رأفة فی دین اللَّه»آمده و این (*)یعنی:زن و مرد زناکار را هر یک صد تازیانه بزنید و هرگز در دین خدا رأفت(محبّت کاذب)شما را نگیرد.
عبارت، مبیّن آن است که نباید در اجرای این حدّ الهی گرفتار رأفت شوید.علاوه بر این، بخش پایانی آیه هم، قرینه دیگری است برای اجرای حکم؛زیرا قرآن گفته است:
«و لیشهد عذابهما طائفة من المومنین» *
حضور گروهی از مؤمنان، در صحنه مجازات تنها برای این است که مجازات و کیفر آنان سبب عبرت و تنبّه دیگران هم بشود.خلاصه یان که تمام قرائن حاکی است که امر«فاجلدوا» برای وجوب است و نه اباحة.
مفسّرانی که تفسیر آنان صبغه الحادی و تأویلی دارد، منکر وجود جنّ نیز شده و صریح آیات قرآنی را تأویل کرده و در باب«جنّ»در آیه:
«قل أوحی إلّی أنّه استمع نفر من الجنّ فقالوا إنّا سمعنا قرآنا عجبا یهدی إلی الرّشد»(جنّ/1) گفتهاند: 29 «إنّ الجنّ قبیلة من العرب»، که البته، تأویل مزبور با صریح آیات قرآنی، منافات دارد و بهتر است در این باره سخن علاّمه طباطبائی را نقل کنیم که گفته است 30 :
«الجنّ نوع من الخلق مستورون من حواسّنا یصدّق القرآن الکریم بوجودهم و یذکّر أنّهم بنوعهم مخلوقون قبل نوع الإنسان و أنّهم مخلوقون من النّار کما أنّ الإنسان مخلوق من التّراب»روانشاد، علاّمه، جنّ را نوعی از مخلوقات خدا دانسته که از حواسّ ما پوشیده و پنهان هستند و قرآن مجید، وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده و گفته است:
این نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده و از جنس آتش هم خلق شده، همان طوری که نوع بشر، از خاک آفریده شده است.
سپس، مرحوم طباطبایی به آیاتی از قبیل:
«و الجانّ خلقناهم من قبل من نار السّموم»(حجر/27)استناد کرده و در باب این که این نوع از موجودات مانند دیگر موجودات نر و ماده دارند و ازدواج و توالد و تکاثر هم دارند به آیه:
«و أنّه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجنّ...» *(جنّ/6)
استشهاد جسته و بر آن است که«جنّ»هم مانند«انس»مؤمن و کافر دارند که برخی صالح هستند و بعضی فاسد و برای این موضوع نیز به آیاتی استدلال جسته است 31 .
جالب توجّه این که علاّمه مرحوم، در همین سوره به نتیجه آیات که تسجیل نبوّت پیامبر اکرم و وحدانیّت خدا در ربوبیّت و نیز مسأله معاد است، اشاره کرده و سپس دقایق آیات[مثل این که مفعول کلمه«استمع»که قرآن باشد به قرینه، حذف شده و معنای«نفر»که جماعت از سه تا نه (*)یعنی:و این که مردانی، از انس بودند که به مردانی از جنّ پناه میبردند. را شامل میشود و معنای«عجب»که چیزی است که آدمی را به شگفتی وا میدارد]همه را بیان کرده و برای خواننده توضیح داده و سپس افزوده است که اگر قرآن را«عجب»خواندند برای این بوده که کلامی است خارق العاده، هم در الفاظ و هم در معانی.
نویسنده المیزان، سپس گفتاری پیرامون«جنّ»بیان کرده و با آیات قرآنی مطالب خود را توضیح داده و درباره این موجود، اطّلاعاتی به خواننده داده است.
تفسیر مزبور از جمله تفاسیری است که در محیطهای علمی و دینی سر و صدای زیادی به پا کرد و مردان دینی«الازهر»را واداشت که با مولّف آن مناظره و مباحثه کنند و پس از مباحثه به این نتیجه رسیدند که نویسنده، هدف شهرت و شهوت اشتهار داشته و تنها راه رسیدن بدین مقصود را، در آن دانسته که تفسیری بنویسد و کلام خدا را تحریف کند و معانی واقعی آیات را دگرگون جلوه دهد تا بدین وسیله شناخته و معروف شود.
و به همین جهت اولیای مذهبی مصر، دستور دادند که کتاب از دسترس مردم دور گردد؛زیرا آن را از کتب مضلّه، تشخیص دادند.
دکتر ذهبی نوشته است 32 :توانستن به یک نسخه از کتاب که در آرشیو کتب مضلّه دارالکتب المصریّة بود، دست یابم و آن را مطالعه کنم و اطّلاعاتی از محتویات کتاب، به دست آورم.
دکتر ذهبی که تفسیر مزبور را، مطالعه کرده، نوشته است:بر آن نیستم که اباطیل و اضالیل او را تماما بنویسم، لیکن برای توضیح و روشن شدن اذهان، برخی از نظریّات مفسّر را مینویسم تا معلوم گردد که این مفسّر تا چه اندازه، منکر مسائلی است که قرآن و سنّت و اجماع امّت مسلمان، به آنها اعتقاد دارد؛زیرا مفسّر، معجزات انبیاء را قبول ندارد و برای هر یک از آن معجزات، تأویلات خاصّی قائل است، مثلا، در بحث از آیه:
«...أنّی قد جئتکم بآیة من ربّکم أنّی أخلق لکم من الطّین کهیئة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا بإذن اللَّه و أبری الأکمه و الأبرص و أحی الموتی بإذن اللَّه و أنبئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم إنّ فی ذلک لآیة لکم إن کنتم مؤمنین.» *(آل عمران/49)
قرآن از معجزه عیسی سخن گفته و مسأله ایجاد حیات را به فرمان خدا، طرح کرده و سپس به (*)یعنی:من نشانهای از طرف پروردگار شما برایتان آوردهام، من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم، سپس در آن، میدمم و به فرمان خدا پرندهای میگردد و کور مادرزاد و مبتلایان به برص«پیسی»را بهبودی میبخشم و مردگان را زنده میکنم و از آنچه میخورید و در خانه خود ذخیره میکنید به شما خبر میدهم، مسلّما در اینها نشانهای برای شما هست، اگر ایمان داشته باشید. درمان بیماریهایی صعبالعلاج یا غیر قابل علاج، اشاره کرده و از قول عیسی گفته است که میتوانم اکمه(-کور مادرزاد)و ابرص(-مبتلی به بیماری پیسی)را درمان کنم و نیز گفته است که میتوانم مردگان را هم زنده کنم و نیز افزوده است که من میتوانم از آنچه شما خوردهاید و یا آنچه در منازل خود ذخیره کنید، خبر بدهم[یعنی میتوانم از یک منبع غیبی الهام بگیرم و از مغیبات خبر دهم].
لیکن نویسنده کتاب الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن نوشته است 33 :
کلمات جنبه تمثیلی دارد و منظور از«اکمه»:من لیس عنده نظر، میباشد و«ابرص»هم یعنی کسی که متلّون است و عیسی از لحاظ روحی و فکری اینان را درمان میکند و نه از نظر جسمی.
از مجموع گفتههای نویسنده تفسیر، چنین استنباط میشود که خدای بزرگ، عیسی را، برای قوم خود به نبوّت فرستاد تا نفوس و روح آنان را شفا دهد و قلوب مرده آنان را به نور علم زنده گرداند.بنابراین، چیز خارق العادهای، انجام نشده است.
ولی علاّمه طباطبائی:ذیل آیه مزبور نوشته است: 34
در این آیه، آوردن کلمه«بإذن اللَّه»برای آن است که بفهماند صدور این معجزات، به اذن خدای متعال است و من در آن، استقلالی ندارم و حتّی عبارت«بإذن اللَّه»بعد از هر معجزه تکرار شده تا سبب گمراهی نشود و معلوم گردد که تمام معجزات، همچون:آفریدن مرغ-زنده کردن مردگان همه با اذن خدا بوده و همه مقیّد به امر اوست.علاوه بر آن، در آیه بعد هم گفته است:
«إنّ اللَّه ربّی و ربّکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم» *
و نیز نویسنده کتاب الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن منکر تکلّم عیسی مسیح در مهد (گهواره)میباشد و لذا آیه«و یکلّم الناس فی المهد و کهلا و من الصالحین» **(آل عمران/46)
را چنین تأویل میکند و میگوید 35 :«فی المهد:فی دور التمهید للحیاة و هو دور الصبا»
در واقع خواسته است بگوید در دوران کودکی، استعداد و آمادگی سخن گفتن را یافته است، همان طوری که در زمان کهولت، اراده و قدرت او سستی نیافته است و شاید هم بتوان گفت که معنای عبارت این است:«یکلّم الناس الصغیر منهم و الکبیر علامة علی تواضعه و مباشرة دعوته بنفسه»یعنی:به واسطه تواضع و فروتنیاش با خرد و کلان، سخن میگفت و آنان را با دعوت خود (*)یعنی:همانا خداست پروردگار من و شما، او را بپرستید که همین است راه راست.
(**)یعنی:عیسی در گهواره و سنّ کهولت با مردم سخن گوید و او از جمله صالحان و نیکویان جهان میباشد.
لیکن نویسنده تفسیر المیزان، معنا و تفسیر آیه مزبور را بخوبی روشن کرده و نوشته است 36 :
مهد:چیزی است که برای طفل تهیّه میکنند و آن را گهواره گویند.«کهل»هم از مادّه کهولت است و آن زمانی است که انسان از جوانی گذشته و هنوز به پیری نرسیده باشد.علاّمه طباطبائی در ذیل همین آیه افزوده است که در سال دوم ولادت، ممکن است طفلی کم و بیش سخن گوید، پس سخن گفتن طفل در گهواره فی حدّ نفسه از خوارق عادات نیست، لیکن ظاهر آیه میرساند که عیسی در گهواره مانند آدم کامل و عاقل-که سخنش مورد اعتناء و توجّه عقلا واقع شود.سخن میگفته و لذا خارق العاده بوده است.
علاوه بر این، از آیات سوره مریم هم استنباط میشود که سخن گفتن عیسی با مردم در همان ساعات اوّلیه ولادت او بوده است، آن جا که مریم طفل خود را در آغوش میگیرد و به میان قوم خود میآید و آنان از روی سرزنش میگویند:
«یا أخت هارون ما کان أبوک إمرء سوء و ما کانت امّک بغیّا فأشارت إلیه، قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیّا.قال إنّی عبد اللَّه، آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا.و جعلنی مبارکا أینما کنت...» *(مریم/29) نویسنده تفسیر انحرافی الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن در باب معجزات حضرت موسی نیز نظریّات خاصّی ابراز کرده و ذیل آیه: «...و أوحینا إلی موسی إذ استسقاه قومه أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عینا» *(اعراف/160) که قرآن گفته است:وقتی که بنی اسرائیل در بیابان گرم و سوزان، به سوی بیت المقدس در حرکت بودند و گرفتار عطش و تشنگی شدند و از موسی تقاضای آب کردند، به او وحی فرستادیم که عصایت را بر سنگ بزن و او چنین کرد، ناگهان 12 چشمه از سنگ جوشید و آن چنان این چشمهها در میان آنان تقسیم شد که«قد علم کلّ أناس مشربهم»هر کدام بخوبی چشمه خود را میشناختند، نویسنده تفسیر مزبور، نوشته است 37 : «و یصّح أن یکون الحجر اسم مکان.و اضرب بعصاک الحجر معناه:اطرقه و اذهب الیه (*)یعنی:آنان گفتند ای خواهر هارون!تو نه پدرت ناصالح و نه مادرت بدکار بود-مریم پاسخ ملامتکنان را با اشاره، به طفل حواله کرد.آنان گفتند، چگونه با طفل گهواره، سخن گوییم؟آن طفل به امر خدا به زبان آمد و گفت:همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب و شرف نبوّت عطا کرد و هر کجا باشم مرا با برکت و مبارک، قرار داده است...
(*)یعنی...وقتی که موسی تقاضای آب[برای قوم تشنه کامش در بیابان]کرد، به او وحی فرستادیم که عصای خود را بر سنگ بزن، ناگهان 12 چشمه از آن بیرون ریخت.
و الغرض أن اللَّه هداه إلی محلّ الماء و عیونه»یعنی«حجر»را اسم محلّی دانسته که خدا به موسی امر کرده تا به آنجا برود.و حال آنکه قرینه لفظی در دنبال آیه هست که«قد علم کل أناس مشربهم»یعنی آنچنان، این چشمهها که از آن صخره عظیم جوشید، نشانهها و تفاوتهایی با هم داشته است که هر کدام از اسباط بنی اسرائیل چشمه خود را میشناخته است 38 .
علاّمه طباطبائی نیز ذیل آیه مزبور، توضیح داده که:
انبجاس *:بیرون شدن اندکاندک آب، به خلاف انفجار که بیرون شدن آب است به فراوانی و کثرت.سپس افزوده است که از ظاهر آیه چنین استنباط میشود که چشمهها به شماره اسباط بنی اسرائیل بوده یعنی 12 چشمه.هر مردمی نیز چشمه خود را میشناختند و هر چشمه مخصوص یک تیره بوده است تا مشاجرهای در میان نباشد 39 .
نویسندهتفسیر الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن در بحث از دو آیه:«فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین.و نزع یده فإذا هی بیضاء للنّاظرین»(اعراف/107-108)نوشته است 40 :منظور اصلی، تمثیلی است از نیروی حجّت موسی و ظهور برهان او.موضوع جنبه سمبلیک دارد، در صورتی که علاّمه طباطبائی نوشته است 41 :
حرف فاء در آغاز جمله، جوابیّه است به این معنا که جمله معنای جواب را به خود گرفته است و تقدیر آن، چنین است:پس در جواب فرعون، موسی عصای خود را انداخت...
و ذیل آیه«فإذا هی بیضاء للنّاظرین»علاّمه مرحوم نوشته است 42 :
از اخبار چنین استفاده میشود که وقتی موسی به منظور اعجاز دست خود را بیرون کرد نوری بمانند نور آفتاب از میان انگشتانش میدرخشید، البته این درخشندگی و سفیدی به اندازهای بود که برای بینندگان خارق عادت به شمار میرفته است.
تفسیر نمونه 43 بخوبی موضوع را روشن کرده و از دو معجزه بزرگ موسی که یکی مظهر«بیم» است و دیگری مظهر«امید»بخوبی بحث کرده و توضیح داده است که برای«ثعبان-اژدها» صفت«مبین»ذکر شده تا که بگوید عصا، براستی تبدیل به اژدها شده و سحر و چشمبندی در کار نبوده به خلاف کار ساحران.
و نیز باید دانست که تبدیل عصا به مار عظیم از نظر یک فرد الهی و خداپرست که همه قوانین جهان مادّه را محکوم اراده پروردگار میداند، جای شگفتی نیست و در پرتو یک قدرت مافوق (*)الانبجاس:«خروج الماء بقلّة و الانفجار خروجه بکثرة».
طبیعی ممکن است که قطعه چوبی تبدیل به حیوانی شود.با توجه به این که در جهان طبیعت تمام حیوانات از خاک به وجود آمدهاند و چوبها و گیاهان نیز از خاکاند.و به قول نویسندگان تفسیر نمونه 44 :
«برای تبدیل خاک به یک مار عظیم، طبق معمول شاید میلیونها سال زمان، لازم باشد، ولی در پرتو اعجاز، این زمان به قدری کوتاه شد که در یک لحظه همه آن تکاملها و تحولها به سرعت و پیدرپی انجام یافت و قطعه چوبی که طبق موازین طبیعی میتوانست پس از گذشتن میلیونها سال به چنین شکلی درآید، در چند لحظه چنین شکلی به خود گرفت.»
نویسنده تفسیر الهدایة و العرفان در باب آیه:
«سبحان الّذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی الّذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا...»(اسراء/1)که درباره معراج پیامبر است نوشته 45 :
«اسراء»در این آیه، در باب هجرت است، همان طوری که در آیات زیر:
«و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فی البحر...»(طه/78)
«و أوحینا إلی موسی أن اسر بعبادی إنّکم متّبعون»(شعراء/53)
«فاسر بعبادی لیلا إنّکم متّبعون»(دخان/24)
«قالوا یا لوط إنّا رسل ربّک لن یصلوا إلیک فأسر بأهلک بقطع من اللّیل»(هود/82)
چنین است.ولی متأسفانه مفسّر مزبور قرائن موجود در آیه یکم سوره اسراء را در نظر نگرفته و فقط با توجّه به این که در چند آیه بالا کلمه«اسر»فعل امر اسراء آمده، استدلال کرده و نظر داده است که منظور، هجرت پیامبر اکرم بوده است در صورتی که جمله«لنریه من آیاتنا»هدف از این سیر را که مشاهده عظمت آیات الهی بوده تا روح پرعظمت پیامبر در پرتو مشاهده آن آیات بیّنات، عظمت بیشتری یابد و آمادگی بیشتری برای هدایت انسانها پیدا کند.
جمله«بارکنا حوله»نیز مویّد این مطلب است؛زیرا مسجد الاقصی علاوه بر قداست، اطراف آن نیز سرزمین مبارک و پربرکتی است 46 .
و بنا به گفته مفسّر المیزان 47 ، منظور از«مسجد اقصی»به قرینه«الّذی بارکنا حوله»بیت المقدّس است و نه بنا به گفته مفسّر الهدایة و العرفان منظور از کلمه«اقصی»معنای لغوی آن است که «ابعد»باشد که رویهمرفته معنای«مسجد الاقصی»مسجد الابعد مدینه باشد.
و چه نیکو گفتهاند نویسندگان تفسیر نمونه:
«و آنها که سعی دارند برای همه معجزات انبیاء توجیههای طبیعی و مادّی کنند و جنبه اعجاز آنها را نفی نموده و همه را به شکل یک سلسله مسائل عادی جلوه دهند هر چند بر خلاف صریح کتب آسمانی باشد، باید موقف خود را بدرستی روشن کنند که آیا آنها به خدا و قدرت او ایمان دارند و او را حاکم بر قوانین طبیعت میدانند یا نه؟اگر نمیدانند سخن از انبیا و معجزات آنها برای آنان بیهوده است و اگر میدانند دلیلی بر این گونه توجیهات تکلّفآمیز و مخالفت با صریح آیات قرآن، نیست 48 »
در قرن چهاردهم هجری، تفسیر ادبی اجتماعی نیز متداول گردید.بدین معنا که مفسّر از دقّت در کلمات، معانی و مفاهیم اجتماعی، استنباط میکرد و شاید بتوان گفت که شیخ محمد عبده، متوفّی به سال 1320 ه/1905 م.یکی از کسانی است که از دقّت در کلمات، مفاهیم تازهای به دست آورد و از قرآن برای هدایت مردم و نجات و فالح آنان در این جهان و آن جهان بهره برد و در این اندیشه بود که مسکلات امّت اسلامی را با توسّل به قرآن و استفاده از علوم و نظریّات درست، بهرهیاب گردد.
یکی زا بزرگترین رجال این مکتب تفسیری، شیخ محمد عبده و پس از وی سید محمد رشید رضا و شیخ محمد مصطفی مراغی میباشند.
شیخ محمد عبده، سالهای متمادی، در دانشگاه الازهر و کشور الجزایر و بیروت برای شاگردان خود و مردم، آیات قرآنی را تفسیر کرد و شاگرد برجستهاش سید محمد رشید رضا، تقریرات استاد را یادداشت کرد و سپس به نشر آن یادداشتها پرداخت و پیش از نشر، به نظر استاد نیز رسانید و استاد نه تنها از آنچه شاگردش نوشته بود، راضی بود، بلکه این نوشتهها او را شادمان نیز کرد 49 .
شیخ محمد عبده، در تفسیر خود را، تا اندازهای از قید تقلید رها ساخت و در بحث از آیات قرآنی به افکار متقدّمان، چندان توجّهی نداشت و خود آزادانه اندیشید، او میگفت:مفسّران از غرض اصلی قرآن که هدایت و ارشاد است، غفلت ورزیده و به مسائل دیگری پرداختهاند.
او میگفت:قرآن میزانی است که باید دیگر عقاید بدان سنجیده شود و عقاید باید از قرآن، استنباط شود نه اینکه قرآن از عقاید گوناگون تبعیّت کند.
«ارید أن یکون القرآن أصلا تحمل علیه المذاهب و الآراء فی الدین، لا أن تکون المذاهب أصلا و القرآن هو الذی یحمل علیها.و یرجع بالتأویل أو التحریف إلیها کما جری علیه المخذلون، و تاه فیه الضالون» 50
شیخ محمد عبده، در تفسیر سوره«الفیل»ذیل آیه:«فأرسل علیهم طیراا أبابیل»(فیل/3) در باب ارسال طیر بر أبرهه و لشکر او، نوشته است:
این که برخی از مفسران میگویند:بیماری آبله و حصبه، در میان لشکر شیوع یافت و آنان را از بین برد، درست نیست؛زیرا آیه به طور صریح میگوید:که این بیماری از حجارهای بروز کرده و این طیر هم از جنس پشه و یا مگسی بوده که حامل میکرب این مرض بوده است و این حجاره هم از جنس گل مسموم خشکیدهای بوده که به پای این حیوانات بوده است و چون به بدن افراد لشکر رسیده، زخمها به وجود آورده و جسم آنان را از میان برده و گوشت بدن آنان را ریزانده است.
و نیز درست نیست که بگوییم:حجارهای که در این سوره آمده، همان میکرب است که طبّ جدید، آن را کشف کرده و حال آن که در وقت نزول قرآن، عرب از میکرب آگاهی نداشته و عرب بیابانی قحّ خالص وقتی که لفظ«حجارة»بشنود، ذهن او به میکرب منتقل نمیشود و ما میدانیم که قرآن به لغت عرب نازل شده و آنان را مخاطب ساخته و با کلمات مألوف و مأنوس نزد آنان، سخن گفته است 51 .
شیخ محمد عبده ذیل آیه:
«إنّا أرسلناک بالحقّ بشیرا و نذیرا و لا تسأل عن أصحاب الجحیم.»(بقره/119)
نوشته است 52 :حقّ یعنی شیء ثابت متحقّقی که هر کس بدان متمسّک شود گمراه نمیگردد، بلکه متمسّک بدان خوشبخت و سعادتمند خواهد شد.سپس، محمد رشید رضا افزوده است:
قال الأستاذ الإمام:إنّ الحقّ فی هذا المقام یشمل العلوم الإعتقادیة و غیرها.
با این توضیح، در واقع قرآن گفته است:
«إنّا أرسلناک بالعقائد الحقّ المطابق للواقع و الشّرائع الصحیحة الموصلّة إلی سعادة الدنیا و الآخرة.»
و سرانجام، افزوده است که پیامبر بشیر است برای آن کس که از حقّ تبعیّت کند و سعادت دنیا و آخرت را دریابد و نذیر است برای آن که، از حقّ پیروی نکند که در نتیجه رسوایی و خذلان آن جهان و بدبختی و خواری این جهان بدو رسد.
ذیل آیه:«و قالوا اتّخذ اللَّه ولدا سبحانه بل له ما فی السّموات و الأرض کلّ له قانتون.»(بقره/ 116)که در اصل مبارزه با یک عقیده خرافی است که گفتند:خداوند دارای فرزند است«و قالت الیهود:عزیر ابن اللَّه و قالت النّصاری المسیح ابن اللَّه»(توبه/30)
شیخ محمد عبده گفته است 53 :کلمه«سبحانه»ردّ علی مدّعی اتّخاذ الولد، میباشد.و ذیل «له ما فی السّموات و الأرض»نوشته است که چون غلبه با«لا یعقل»است لذا به«ما»تعبیر شده، ولی در«کلّ له قانتون»که میخواهد بگوید:همه در برابر او خاضع هستند چون در این مورد، غلبه با ذوی العقول است؛زیرا قنوت و خضوع از ذوی العقول است، صفت جمع مذکّر عاقل آمده و «قانتون»گفته شده است.
و در بحث از آیه:
«بدیع السّموات و الأرض و إذا قضی أمرا فإنّما یقول له کن فیکون»(بقره/117) که قرآن گفته است:خدا پدیدآورنده آسمانها و زمین است و هرگاه خدا اراده کند که چیزی به وجود آید، بلافاصله پدید میآید[بنابراین نیازی نیست که خدا فرزندی داشته باشد].
شیخ محمد عبده، گفته است:انّ الإبداع إیجاد الشّیئ بصورة مخترعة علی غیر مثال سبق و هو لایقتضی سبق المادّة.یعنی در واقع خدا، بدیع السموات و الارض است و آفریننده آنهاست و چون اراده ایجاد و احداث چیزی را بکند، فإنّما یأمره أن یکون موجودا فیکون موجودا.
سپس، اضافه کرده که«کن»فعل امر است از«کان»تامّه و نه ناقصه که به خبر نیاز داشته باشد و یان خود نوعی تمثیل است یعنی اگر اراده خدا به ایجاد چیزی تعلّق گیرد، متعاقبا آن چیز به وجود میآید.«کن»امر تکوینی است و نه امر تکلیفی 54 .
در بحث از آیه:«ثمّ قست قلوبتکم منبعد ذلک فهی کالحجارة أو أشدّ قسوة و إنّ من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار و إنّ منها لما یشّقّق فیخرج منه الماء...»(بقره/74) که از سنگدلی بنی اسرائیل سخن به میان آمده و قرآن گفته است:پس از آن همه آیات و معجزات و نعمتها، قلبها و دلهای شما همانند سنگ گردیده بلکه از سنگ هم سختتر و غیرقابلنفوذتر شده، شیخ محمد عبده، گفته است 55 :میخواهد در این آیه، اثر آیات قرآنی را در قلوب بنی اسرائیل و عبرت گرفتن آنان را مجسم کند سپس گفته است:
«القسوة:الصّلابة و هی من صفات الأجسام.و توصیف قلوب به قسوه از باب مجاز است با توجه به اینکه این قلوب«اشدّ قسوة»هم میباشد و نیز افزوده است که منظور از قلوب، وجدان و عقل است و نیز لفظ قلب، بر نفس ناطقه هم اطلاق میشود.
و این خود یک مبالغه است و قرآن خواسته است بگوید:
«کأنّ أصحاب هذه القلوب هبطوا من درجة الحیوان إلی درکة الحجارة»
در واقع مخلّص تشبیه آن است که قلوب را به حجارة، در قساوت همانند کرده با توجّه به این که قساوت قلوب، بیشتر است؛زیرا پارهای از سنگها مرکز جریان چشمههاست و پارهای از آنها قطرات آب، از آنها تراوش میکند، لیکن قلوب آنان«اشدّ قسوة»هست و«لا تتّأثر بالحکم و المواعظ الّتی من شأنها التّأثیر فی الوجدان».
(1)در قرن چهاردهم تفسیر فراوانی نوشته شده و چنانچه کسی بخواهد در این زمینه، آگاهی یابد میتواند به مآخذ زیر مراجعه کند.
الف-شیخ آغا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، چاپ مجلس شورا، طهران، 1360 ه.ق در 25 مجلّد ج 4 از ص 231 تا ص 352.
ب-دکتر محمد شفیعی، مفسّران شیعه، انتشارات دانشگاه شیراز از ص 181 تا ص 203.
(2)فهرست اجمالی از تفاسیر نوشته شده در قرن چهاردهم هجری برای مزید اطّلاع، نوشته میشود:
-تفسیر اثنی عشری، حسین بن احمد حسینی شاه عبد العظیمی، 14 جلد، انتشارات میقات.
-تفسیر القاسمی، محمد جمال الدین القاسمی، متوفّی 1332 ه، بیروت در 17 جزء در 10 مجلّد.
-تفسیر البصائر، رستگار جویباری، چاپ قم، 1361 ه.ش.
-مخزن العرفان، نوشته یک بانوی اصفهانی.
-تفسیر نمونه، به قلم جمعی از نویسندگان، زیر نظر دانشمند محترم ناصر مکارم شیرازی، تا کنون 23 جلد چاپ شده.
-الأمثل فی تفسیر کتاب اللَّه المنزل، ترجمه تفسیر نمونه، فقط جلد اوّل تا کنون چاپ شده.
-تفسیر کشف الحقائق عن نکت الآیات و الدقائق، میر محمد کریم، ترجمه حاج عبد الحمید-صادق نوبری.
-تفسیر المراغی، أحمد مصطفی المراغی در 10 جلد، بیروت، چاپ سوم 1973 م، دار الفکر.
-تفسیر تقریب القرآن إلی الأذهان، سید محمد الحسینی الشیرازی، در 30 جزء، بیروت، موسسة الوفاء.
-روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی در 5 جلد.
-حجّة التفاسیر، حاج سید عبد الحجّة بلاغی 10 جلد.
-تفسیر آسان، محمد جواد نجفی، کتابفروشی اسلامیة.
-التفسیر الواضح، محمد محمود حجازی، الطبعة الخامسة 1964 م، در 30 جزء در 3 مجلّد.
تفسیر عاملی، ابراهیم عاملی، 7 جلد تا سوره محمّد«ص»
-پرتوی از قرآن، آیة اللَّه طالقانی.
-المیزان فی تفسیر القرآن، علاّمه محمد حسین الطباطبائی، بیروت، موسّسة الاعلمی، 20 جلد الطبعة الثانیة 1393 ه-1973م.
-تفسیر المنار، تقریر شیخ محمد عبده، تألیف محمد رشید رضا، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانیة در 12 جلد فقط 12 جزء از قرآن مجید.
-التفسیر الفرید، دکتر محمد عبد المنعم الجمال، در چهار مجلّد، دار الکتاب الجدید.
-فی ظلال القرآن، سید قطب، در 8 جلد، بیروت، الطبعة الخامسة 1386 ه.1976 م.
-الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة، محمد الصادقی، بیروت، موسّسة الاعلمی للمطبوعات.
-تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی، جزء سیام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
(3)برای آگاهی بیشتر در این زمینهها رجوع شود به:دکتر محمد حسین الذهبی، التفسیر و المفسّرون، دارالکتب الحدیثة، الطبعة الثانیة 1396 ه/1967 م ج 2 ص 495 تا ص 504.
(4)شیخ طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، دارالفکر، در 13 مجلّد ص 3 مقدّمه.
(5)شیخ طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، مقدّمه، ص 3.
(6)ر ک:الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم ج 3 ص 19.
(7)ر ک:الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، ج 3 ص 19.
(8)برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:التفسر و المفسرون ج 2 ص 508. »
(27)برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:تفسیر نمونه ج 4 صص 374 تا 379، انتشارات دارالکتب الاسلامیة، تهران، زیر نظر استاد محقّق ناصر مکارم شیرازی.
(28)التفسیر و المفسرون ج 2 ص 530.
(29)همان، ج 2 ص 522.
(30)ر ک:السید محمد حسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، طهران، دارالکتب الاسلامیة 1392 ه.ق، الجزء العشرون ص 112.
(31)برای آگاهی بیشتر رجوع شود به تفسیر المیزان ج 20، صص 112 و 113 و 114 و نیز رجوع شود به: ترجمه فارسی تفسیر المیزان ج 39 ص 190 ء 191 ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی.
(32)التفسیر و المفسّرون، ج 2، ص 532.
(33)الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن ص 45 به نقل از التفسیر و المفسرون، ج 2 ص 535.
(34)المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 199 و ترجمه تفسیر المیزان، ج 6 ص 21.
(35)به نقل از ج 2 ص 536 التفسیر و المفسّرون.
(36)المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3 ص 165 و ترجمه تفسیر المیزان، ج 6 ص 15.
(37)الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص 121 به نقل از التفسیر و المفسرون، ج 2 ص 537.
(38)برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:تفسیر نمونه، طهران، دارالکتب الاسلامیة ج 6 ص 411.
(39)المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16 ص 285 و ترجمه تفسیر المیزان، ج 16 ص 159.
(40)تفسیر الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص 126 به نقل از:التفسیر و المفسّرون، ج 2، ص 537.
(41)المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8 ص 213 و ترجمه تفسیر المیزان، ج 16 ص 40.
(42)المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8 ص 213 و ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 40.
(43)تفسیر نمونه، ج 6، ص 283.
(44)تفسیر نمونه، ج 6، ص 284.
(45)الهدایة و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص 219 به نقل از التفسیر و المفسّرون، ج 2، ص 540.
(46)برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:تفسیر نمونه، ج 12 ص 9 و 10.
(47)المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 4 و ترجمه تفسیر المیزان، ج 25 ص 12.
(48)تفسیر نمونه، ج 6، ص 284.
(49)تفسیر القرآن الکریم الشهیر بتفسیر المنار، تألیف السید محمد رشید رضا، بیروت، المطبعة الثانیة ج 1 ص 15.
(50)تفسیر سورة الفاتحة ص 54 به نقل از التفسیر و المفسّرون، ج 2، ص 556.
(51)التفسیر و المفسّرون، ج 2، ص 568 و 569.
(52)تفسیر المنار، ج 1، ص 442.
(53)تفسیر المنار، ج 1، ص 436.
(54)تفسیر المنار، ج 1، ص 437 و 438.
(تفسیر المنار، ج 1، ص 352.
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
به کاروان سبکبال سالکان نرسم
برهنه گر نکنم پای پر ز آبله را
وصال محفل یاران دگر میسّر نیست
نگر به باره خون طی کنیم فاصله را
زنای خسته تاریخ، استغاثه کیست
که برده از کفم اینک قرار و حوصله را؟
من از منازعه عقل و عشق دلخونم
جنون کجاست دهد ختم، جنگ و غائله را؟
دلا!اسارت خود را به بند شب مپسند!
روا مدار به پا، بندهای سلسله را
خوش آن شبی که به یمن سحر کنم رنگین
به خون خویش مصّلای سبز نافله را