پيه: نوعى خاص از چربى جانوران
پيه واژهاى فارسى به معناى چربى گوسفند و جانوران ديگر و مادهاى است كه بر گوشت قرار دارد[1] و رنگ و نوع آن بر حسب جنس و سن حيوان متفاوت است[2] و وجود يا عدم آن در حيوان* نشانه چاقى يا لاغرى آن شمرده مىشود.[3] معادل عربى آن «شَحْم» است كه دقيقاً به همين معنا به كار رفته است.[4] پيه مادهاى است كه افزون بر خوراكى بودن[5] در تأمين نيازهاى صنعتى و دارويى بشر نيز كاربرد دارد.[6] قرآن كريم از پيه در يك آيه به صراحت ياد كرده و در آن از حرمت پيه گاو و گوسفند بر يهود سخن گفته است: «و عَلَى الَّذينَ هادوا حَرَّمنا كُلَّ ذى ظُفُر ومِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَيهِمشُحومَهُما ...».(انعام/6،146) در ادامه آيه، بخشى از پيه اين دو حيوان از اين حكم استثنا شده و بر آنان حلال شمرده شده است؛ از جمله:1. پيه پشت و كتف گاو و گوسفند: «ماحَمَلَت ظُهورُهُما».[7] برخى گفتهاند: مراد از آن، دنبه گوسفندان است[8]؛ ولى عدهاى ديگر برآناند كه مراد پيه پشت و پهلوهاى حيوان است.[9]نظر گروهى ديگر آن است كه در پشت و دو پهلوى حيوان پيه وجود ندارد و مراد از اين تعبير در آيهگوشت سفيد پشت و دو پهلوى حيوان است كه به گوشت قرمز چسبيده است.[10]
2. «الحَوايا»كه جمع حاويه يا حويه[11] و به نظر بيشتر مفسران مراد از آن چرب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 586
رودههاست.[12] برخى ديگر مراد از آن را شيردان يا شكمبه يا روده حيوان دانستهاند كه بر روى آن چربى وجود دارد.[13]عدهاى نيز آن را تمامى محتويات شكم حيوان دانستهاند كه در درون پوشش كرهاى شكل قرار دارد.[14]
3. پيه مخلوط با استخوان: «اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم».عدهاى مراد از آن را پيه دنبه و پهلو دانستهاند كه با استخوان مخلوط است[15] و برخى گفتهاند: مراد پيه موجود در رانها، پهلو، سر و چشم است.[16]
گفتنى است كه برخى مفسران جمله «اَوِ الحَوايا اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم»را در آيه شريفه معطوف به مستثنا منه دانستهاند نه مستثنا. بنابراين قول، آيه بر حرمت* اين بخش از پيه بر يهود دلالت دارد.[17] با توجه به حليت پيه موجود در اين سه مورد بر يهود برخى نتيجه گرفتهاند كه تنها پيهى از گوسفند و گاو بر يهود* حرام شده بود كه به سهولت از گوشت جدا مىشد؛ اما پيهى كه جدا كردن آن با زحمت همراه بود، بر حليت خود باقى مانده بود.[18]تورات نيز به حرمت برخى از پيهها بر يهود اشاره كرده است.[19]
قرآن كريم علت تحريم پيه را بر يهود ظلم و تجاوزگرى آنان دانسته است: «... ذلِكَ جَزَينـهُم بِبَغيِهِم ...».(انعام/6،146) مفسران مراد از ظلم يهود را امورى مانند كشتن انبياى بنىاسرائيل، سد كردن راه خدا، خوردن ربا و حلال دانستن اموال مردم ذكر كردهاند[20]، چنانكه در آيات 160 ـ 161 نساء/4 به برخى از اين امور اشاره شده است: «فَبِظُـلم مِنَ الَّذينَ هادوا حَرَّمنا عَلَيهِم طَيِّبـت اُحِلَّت لَهُم وبِصَدِّهِم عَن سَبيلِ اللّهِ كَثيرا * واَخذِهِمُ الرِّبوا وقَد نُهوا عَنهُ واَكلِهِم اَمولَ النّاسِ بِالبـطِـلِ ...».برخى برآناند كه به سبب ظلم يهود بر خود، خداوند پيه را بر آنان حرام كرد.[21] بر پايه برخى احاديث پادشاهان بنىاسرائيل تهيدستانشان را از خوردن گوشت پرندگان و چربيها منع كردند و خداوند به اين جهت چربيهاى گاو و گوسفند را بر آنان حرام كرد.[22]
در ادامه آيه 146 انعام/6 آمده است: «اِنّا لَصـدِقون».(انعام/6،146) به نظر برخى مفسران
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 587
مقصود آن است كه ما در نقل خبر حرمت اين خوراكيها بر يهود راستگو هستيم[23]؛ ولى عدهاى اين جمله را ردّ اين ادعاى يهود دانستهاند كه تحريم پيه و ديگر خوراكيها از سوى خود يهوديان و به جهت پيروى از حضرت يعقوب بوده است[24]، زيرا وى اين خوراكيها را بر خود حرام كرده بود، چنانكه در آيه93 آل عمران/3 اين موضوع آمده است: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ ...».به تصريح مفسران يعقوب(عليه السلام)گوشت چارپايان يا برخى قسمتهاى درون شكم حيوانات از جمله پيه را بر خود ممنوع كرده بود[25]؛ ولى بر پايه برخى روايات آن حضرت گوشت شتر را به جهت ناسازگارى آن با مزاج خويش بر خود ممنوع كرده بود.[26]احتمال ديگر اين است كه مراد از«اِنّا لَصـدِقون»درستى اخبار خداوند از بغى يهود و تحريم اين خوراكيها به سبب بغى آنان است.[27]
پس از حرام شدن پيه اين دو حيوان بر يهود، آنان حيلهگرانه با فروش پيه پول آن را صرف مىكردند كه قرآن كريم در آياتى ضمن نكوهش اين رفتار بنىاسرائيل لعنشدن آنان را از سوى داود و عيسى يادآور مىشود:«لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون * كانوا لا يَتَناهَونَ عَن مُنكَر فَعَلوهُ لَبِئسَ ما كانوا يَفعَلون».(مائده/5،78 ـ 79) مفسران يكى از مصاديق مُنكَر را در اين آيه، فروش پيه و صرف كردن پول آن دانستهاند.[28] بنا به روايتى، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نيز اين گروه از يهوديان را به سبب اينكار ناپسند نكوهش و نفرين كرده است.[29] حرمت پيه اين دو حيوان و برخى خوراكيهاى ديگر بر بنىاسرائيل تا بعثت حضرت عيسى(عليه السلام)ادامه داشت؛ ولى با نزول انجيل اين حرمت از ميان برداشته شد[30]: «... و لاُِحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيكُم...».(آلعمران/3،50)
منابع
اولين دانشگاه و آخرين پيامبر؛ بحارالانوار؛ التبيان فىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 588
تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير والتنوير؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرةالمعارف بستانى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ فرهنگ فارسى؛ الكافى؛ كتاب مقدس؛ كشف الاسرار و عدةالابرار؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبحرين؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مسند احمدبن حنبل؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعةالعربية العالميه؛ الميزان فى تفسيرالقرآن.
محمد فرهادى
[1]. لغتنامه، ج 4، ص 5298، «پيه».
[2]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 984.
[3]. اولين دانشگاه، ج 8، ص 47.
[4]. مفردات، ص 446؛ لسانالعرب، ج 7، ص 47؛ التحقيق، ج 5، ص 23، «شحم».
[5]. اولين دانشگاه، ج 8، ص 24.
[6]. دائرةالمعارف بستانى، ج 10، ص 426 ـ 427؛ الموسوعة العربيه، ج 14، ص 82 ـ 83؛ بحارالانوار، ج 59، ص 88 ـ 89، 173، 176، 191.
[7]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التبيان، ج 4، ص 305 ـ 306؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 512 ـ 513.
[8]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ الدر المنثور، ج 3، ص 379.
[9]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 223 ـ 224.
[10]. التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ اللباب، ج 8، ص 491.
[11]. لسانالعرب، ج 3، ص 409 ـ 410، «حوا»؛ مجمعالبحرين، ج 1، ص 603؛ «ح و ى»؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224.
[12]. مجمع البيان، ج 4، ص 585؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 83.
[13]. التبيان، ج 4، ص 146؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 83.
[14]. نمونه، ج 6، ص 18.
[15]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ التبيان، ج 4، ص 306؛ مجمع البيان، ج 4، ص 585.
[16]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ الدر المنثور، ج 3، ص 379.
[17]. التفسير الكبير، ج 7، ص 224.
[18]. تفسير المنار، ج 8، ص 172.
[19]. كتاب مقدس، لاويان، 3 : 17.
[20]. مجمعالبيان، ج 4، ص 585؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 513؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224.
[21]. مجمعالبيان، ج 4، ص 585.
[22]. مجمعالبيان، ج 4، ص 585؛ بحارالانوار، ج 9، ص208؛ الميزان، ج 7، ص 5371.
[23]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 102؛ التبيان، ج 4، ص 307؛ مجمع البيان، ج 4، ص 585.
[24]. التحرير والتنوير، ج 8 ـ 9، ص 146؛ نمونه، ج 6، ص 19.
[25]. التفسير الكبير، ج 8، ص 148؛ روح المعانى، مج 3، ج 4، ص 4.
[26]. الكافى، ج 5، ص 306؛ نورالثقلين، ج 1، ص 364؛ كنز العمال، ج 9، ص 672.
[27]. التفسير الكبير، ج 13، ص 224؛ مجمع البيان، ج 4، ص585.
[28]. التبيان، ج 3، ص 611؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 358؛ زادالمسير، ج 2، ص 406.
[29]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ مسند احمد، ج 1، ص 25، 43؛ بحارالانوار، ج 100، ص 71.
[30]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 384؛ روض الجنان، ج 4، ص 336؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 62.