پشه : حشرهاى كوچك از خانواده مگسها با كاركرد تمثيلى در قرآن
پشه در زبان عربى، اغلب، بَعوضَه خوانده مىشود. بعوضه را در لغت و به سبب كوچك بودن جثه آن، برگرفته از «بَعْض» دانستهاند.[1] اسامىديگرى كه در زبان عربى براى بعوضه گفتهاند عبارت است از: بَقّ[2]، جِرْجِس[3]، قِرْقِس[4]،خَمُوش[5]، ابواليَسَع[6]، رُمْد[7] و طَيْثار.[8]بعوضه در زبان فارسى به پشه ريز، سارشك، سارخك و سپيدپر ترجمه شده است.[9] پشه، حشره كوچكى از راسته دوبالان است كه تاكنون بالغ بر3000 گونه آن در سراسر جهان شناخته شده است. زيستگاه آن بيشتر مناطق گرمسير و مرطوباست.[10]بررسى اشعار، مثلها[11] و نيز احاديث اسلامى[12] نشان مىدهد كه پشه (بعوضه) و بال آن در فرهنگ عربى نماد و نشانه كوچكى، ضعف و ناتوانى است، افزون بر اين، شگفتيهاى آفرينش اين حشره نيز مورد توجه نويسندگان مسلمان قرار گرفته است.[13] واژه بعوضه فقط يك بار در قرآن به كار رفته است: «اِنَّ اللّهَ لايَستَحيىِ اَن يَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً فَما فَوقَها فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا فَيَعلَمونَ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم واَمَّا الَّذينَ كَفَروا فَيَقولونَ ماذا اَرادَ اللّهُ بِهـذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِكَثيرًا ويَهدى بِهِ كَثيرًا وما يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفـسِقين».(بقره/2، 26) اين آيه در پاسخ به اشكال مخالفان به مثلهاى قرآن است و اينكه خداوند در مقام بيان حقايق حتى از مثال زدن به پشه نيز ابايى ندارد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 517
شأن نزول آيه مورد اختلاف است؛ ابنعباس و ابنمسعود نزول آيه را در پاسخ به منافقان مىدانند. بنا بر اين ديدگاه هنگامى كه خداوندمنافقان را به سبب ترجيح دادن ضلالت برهدايت(بقره/ 2، 16) با آياتِ «مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِى استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ... * اَو كَصَيِّب مِنَالسَّماءِ فيهِ ظُـلُمـتٌ و رَعدٌ ...»(بقره/2، 17، 19) وصف كرد، آنان با اين سخن كه شأن خداوند برتر از آن است كه همانند آدميان به چنين تمثيلهايى بپردازد، بر قرآن خرده گرفته، در وحيانى بودن آن ترديد افكنى كردند.[14] آمدن آيه26 در ادامه آيات ياد شده، مؤيد اين ديدگاه دانسته شده است.[15] ديدگاه دوم به پيروى از قتاده، آيه را پاسخ به مشركان و يهود مىداند. براساس اين ديدگاه، زمانى كه خدا در بيان ناتوانى خدايان دروغين، آنان را حتى از آفرينش يك مگس نيز عاجز خواند (حجّ/22، 73) يا پذيرش ولايت غير خدا را در سستى و ناپايدارى به تنيدن تار عنكبوت همانند ساخت (عنكبوت/ 29، 41)، مشركان و يهود چنين تمثيلهايى را بر قرآن خرده گرفتند و اينكه چگونه ممكن است خداوندى با آن بزرگى و قدرت به چنين موجودات خرد و ناتوانى مثال بزند[16]، از اينرو در پاسخ آنان نازل شد كه خداوند براى بيان حقايق و معانى از تشبيه به موجودات به ظاهر كوچكى چون پشه كه نماد ناتوانى و كوچكى است ابايى ندارد. مفسران در ابطال پندار مخالفان مبنى بر اينكه عظمت و بزرگى هر موجودى در گرو حجم ظاهرى آن است و در تبيين درستى تمثيلهاى قرآن به موجوداتى كوچك مطالبى گفتهاند؛ از جمله اينكه در تمثيل بايد تناسب ميان مثال و معناى مورد نظر رعايت شود، زيرا در موردى كه هدف بيان ناتوانى و سستى چيزى يا كسى است بلاغت ايجاب مىكند از موجودى خرد و ناتوان براى تشبيه استفاده شود[17] يا اينكه پشه هر چند به ظاهر كوچك و ناتوان است؛ اما دنيايى از شگفتى و عظمت در آن نهفته است كه مخالفان از شناخت آن بىبهره بودهاند.[18]
تفسير «فما فَوقَها»نيز مورد اختلاف است؛ برخى آن را به معناى مافوق پشه در بزرگى دانستهاند؛ يعنى خداوند از تمثيل به موجود كوچكى چون پشه و بزرگتر از آن ابايى ندارد.[19] گروهى نيز با استناد به اينكه آيه در مقام بيان ايرادنداشتن تمثيل به موجودات كوچك است، آن را به معناى «مادونها» گرفتهاند؛ يعنى خداوند از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 518
تمثيل به پشه و كوچكتر از آن هم ابايى ندارد.[20]
منابع
بحارالانوار؛ تاجالعروس من جواهر القاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير جوامعالجامع؛ تفسيرالقرآن الكريم، صدرالمتالهين؛ تفسير كنزالدقائق و بحر الغرائب؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة الامثال؛ الجواهر فى تفسير القرآن الكريم؛ حياة الحيوان الكبرى؛ الصحاح تاجاللغة و صحاح العربيه؛ القاموس المحيط؛ كاملالزيارات؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ لسانالعرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبحرين؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ مستدرك الوسائل؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة العربية العالميه.حسن حيدرى
[1]. مفردات، ص 135؛ مجمعالبحرين، ج 1، ص 219، «بعض».
[2]. مجمعالبحرين، ج 1، ص 228، «بقّ».
[3]. القاموس المحيط، ج 2، ص 203؛ الصحاح، ج 3، ص 913؛ تاج العروس، ج 4، ص 118، «الجرجس».
[4]. لسان العرب، ج 11، ص 129، «قرق»؛ مجمعالبحرين، ج 3، ص493، «قرقس».
[5]. تاجالعروس، ج 9، ص 112، «خمش».
[6]. لغتنامه، ج 4، ص 4928، «پشه».
[7]. لسانالعرب، ج 3، ص 185، «رمد».
[8]. لسانالعرب، ج 4، ص 496، «طثر».
[9]. لغتنامه، ج 4، ص 4928.
[10]. الموسوعة العربيه، ج 5، ص 6، «بعوضه».
[11]. جمهرة الامثال، ج 2، ص 3؛ جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 58؛ الجواهر، ج 1، ص 45.
[12]. بحارالانوار، ج 3، ص 146؛ ج 12، ص 18؛ ج 44، ص 278؛ كامل الزيارات، ص 208؛ مستدركالوسائل، ج 2، ص 419؛ ج13، ص 68.
[13]. كشفالاسرار، ج 1، ص 117 ـ 118؛ مجمعالبيان، ج 1، ص165؛ حياةالحيوان، ج 1، ص 124.
[14]. التبيان، ج 1، ص 111؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 165؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 194.
[15]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 257؛ التبيان، ج 1، ص 111؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 168.
[16]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 256 ـ 257؛ التبيان، ج 1، ص 111؛ الجواهر، ج 1، ص 44.
[17]. جوامع الجامع، ج 1، ص 38؛ الكشاف، ج 1، ص 111.
[18]. التبيان،ج 1، ص 111 ـ 112؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 165؛ نورالثقلين، ج 1، ص 45.
[19]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 260؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 165.
[20]. تفسير صدر المتالهين، ج 1، ص 208؛ نمونه، ج 1، ص 147.