پروانه : از تيره حشرههاى پرنده، تمثيلى براى سرگردانى مردم در رستاخيز
برابر عربى پروانه «فَراشه» است. اين واژه تنها يك بار به صورت جمع در آيه 4 قارعه/101 براى تشبيه حال مردم در روز رستاخيز به كار رفته و تعبير«جَرادٌ مُنتَشِر»به معناى ملخهاى پراكنده در آيه7قمر/54 نيز بيانگر همين تشبيه است شايد از همينرو گاه واژه «فَراش» و «جراد» هم معنا تلقى شده است.[1]جايگاه نمادين پروانه مانند بسيارى از حيوانات ديگر در ادبيات ملل متفاوت است؛ بعضى گونههاى آن كه در اطراف آتش مىگردند و مىسوزند[2] در ادبيات فارسى، نماد كامل عشق و فداكارى شمرده مىشوند؛ ولى در فرهنگ عرب اين عمل از نادانى و درك اندكِ اين حشره و نماد بىخردى و بىهدفى تلقى مىشود.[3] بازتاب اين ديدگاه در امثال و حكم عربى و نيز روايات، فراوانبه چشم مىخورد.[4] ضعف و خوارى[5]، سرگردانى و بىنظمى هنگام پرواز[6]، تصادم بر اثر اين سرگردانى و[7]... از ديگر ويژگيهاى اين حشره در ادبيات عرب است.
مردم در روز رستاخيز* به سان پروانههاى پراكنده و سرگردان درخواهند آمد: «يَومَ يَكونُ النّاسُ كالفَراشِ المَبثوث».(قارعه/101،4) در تفسير واژه «فَراش» اختلاف است؛ برخى مقصود از آن را پروانههاى گرد چراغ دانستهاند.[8] گروهى نيز معانى ديگرى را چون پشه[9] يا پشههاى ريز و كوچك[10]، ملخهاى كوچك[11] يا ازدحام ملخها[12] براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 486
آن بيان كردهاند. شايد بتوان منظور از فراش را هر حشرهاى كه گرد آتش مىگردد و گاه در آن مىافتد ـ اعم از پشه، پروانه، ملخ و... ـ دانست.[13] برخى تفسير «فَراش» را به پروانه، نادرست و آن را هم معناى فِراش (فرش و گستردنى) دانستهاند كه اين تعبير به شدت خفت و خوارى مردم در رستاخيز اشاره دارد.[14]
با توجه به معانى گوناگون «فَراش» وجوه مختلفى را براى اين تشبيه ذكر كردهاند؛ برخى وجه تشبيه را فراوانى، پراكندگى و ضعف و خوارى مردم در آن روز دانستهاند.[15] برخى نيز با بررسى علت اقدام پروانه در به آتش افكندن خويش، سعى كردهاند وجه شبهى ميان اين حشره و انسانهاى گنهكار در همين جهان تصوير كنند. اين عمل پروانه به سبب نادانى و ضعف بينايى است كه با مشاهده پرتو درخشان نور، خود را براى رهايى از ظلمت به كانون آن مىافكند. انسان گنهكار نيز با ديدن ظاهر نيكو و لذتبخش گناه و شهوات، خود را در آن كانون آتشين انداخته، به عذابى دراز مدت گرفتار ساخته، عملى بارها احمقانهتر از پروانه مرتكب مىشود.[16] پيامبر در حديثى با اين نگاه به تشبيه گنهكاران به پروانه پرداخته است: شما خود را همانند پروانه پياپى به آتش مىافكنيد، در حالى كه من شما را برمىگيرم.[17]
گروه ديگرى از مفسران با توجه به تفسير «فراش» به ملخ و با استناد به آيه 7 قمر /54 كه مردم را هنگام خروج از قبر به ملخهاى پراكنده تشبيه كرده: «يَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ كَاَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِر»وجه شبه را در هر دو آيه حركت دسته دسته مردم و پراكندگى و سرگردانيشان در جهات مختلف بر اثر فزع رستاخيز دانستهاند.[18] البته گروهى اين دو آيه را وصف مردم در دو زمان مختلف دانستهاند: يكى هنگام خروج از قبر كه مانند پروانه سرگردان و بىهدف به اين سو و آن سو مىروند و ديگر هنگامى كه منادى آنان را فرامىخواند كه توده مردم همچون ملخهاى پراكنده به سوى صدا مىروند[19] يا اينكه يكى هنگام خروج از قبر كه به جهت كثرت، تجمع، اختلاط و تصادم مانند خيل ملخ پراكندهاند و ديگر هنگام توقف براى حسابرسى است كه مانند دستهاى پروانه سرگردان و پراكنده سرگشته خود را به هر سو كه گمان كنند رهايى مىيابند مىافكنند.[20] در روايتى از پيامبر «فراش مبثوث» وصف مردم هنگام عبور از صراط دانسته شده[21]،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 487
هرچند تفسير «مبثوث» به «هيجان بعد از آرامش و خفا»[22] مؤيد ارتباط وصف «فراش مبثوث» با آغاز خروج مردم از گورهاست، در هر صورت اين تعبير به چنان هول و هراسى اشاره دارد كه امام سجاد(عليه السلام) از آن روز با وصف مذكور به خدا پناه برده است: «أسئلك الأمان الأمان يا كريم يوم يكون الناس كالفراش المبثوث».[23] اين حالت عمومى سرگردانى، اضطراب و وحشت روز رستاخيز در آيات ديگرى نيز بيان شده است. (حجّ/22،2؛ مؤمن /40،18؛ نمل/27،87) عبارت «... يَومَئِذ يَصَّدَّعون»(روم/30،43) نيز ناظر به مفهوم پراكندگى در آيه«كالفَراشِ المَبثوث»دانسته شده است.[24]
با اينكه واژه «ناس» در آيه، شامل عموم مردم از نيكان و بدان بوده و مىتواند بيانگر رهسپارى هركدام به سوى جايگاه مخصوص خود باشد[25] گروهى اين وضعيت را خاص بدكاران و كافران دانسته كه سراسيمه و وحشتزده، گروه گروه مىدوند و مىافتند و خوارى مىكشند و مىسوزند؛ امّا نيكان در آن زمان در سايه رحمت پروردگارند[26] و وحشتى آنان را فرا نمىگيرد. جايگاه تمثيلى پروانه نزد عرب به عنوان نماد حماقت، ضعف و بىهدفى، تأييدى بر اختصاص آيه به بدكاران به شمار مىرود.[27] بعضى آيات ديگر نيز اين ديدگاه را تقويت مىكند. (انبياء /21، 103؛ طه/20، 102) در كنار برداشت تمثيلى از تعبير«فراش مبثوث»برخى سعى كردهاند آن را دليلى بر عدم فناى موجودات تلقى كنند.[28]
با توجه به اطلاق «طير» بر حشرات پرنده در زبان عربى[29] آن دسته از آياتِ در بردارنده اين واژهبه پروانه نيز مىتوانند اشاره داشته باشند (بقره/2،260؛ آل عمران/3،49؛ مائده/5،11؛ يوسف/12،36، 41؛ حجّ/22، 31؛ نمل/27،20؛ ...)، هرچند بيشتر اين آيات با قرائنى، چنين شمولى را از دست مىدهند. (پرندگان) طبق آيه 38 انعام/6 همه آفريدهها اعم از جنبندگان، پرندگان و... امتهايى مانند انساناند كه برانگيخته خواهند شد. مفسران نظرهاى گوناگونى در معناى حشر غير آدمى ارائه كردهاند.[30] (حشر و نشر)
منابع
احياء علوم الدين؛ اقرب الموارد فى فصحالعربية والشوارد؛ الامالى، صدوق؛ امثالالقرآن؛ بحار الانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير المنار؛ تفسير نوين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر الحسان فى تفسيردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 488
القرآن، ثعالبى؛ حياة الحيوان الكبرى؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى؛ فتح القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير؛ كتاب الحيوان؛ الكشاف؛ كشفالحقايق عن نكت الآيات و الدقايق؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ الوجوه والنظائر لالفاظ كتاب الله العزيز.
عبدالصمد مجدى
[1]. ر. ك: التبيان، ج 10، ص 399؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 808.
[2]. لغت نامه، ج 4، ص 5532، «پروانه».
[3]. لسانالعرب، ج 10، ص 227، «فرش»؛ فتحالقدير، ج 5، ص486.
[4]. الحيوان، ج 3، ص 304 ـ 305؛ حياةالحيوان، ج 2، ص 36؛ فيضالقدير، ج 2، ص 499.
[5]. الكشاف، ج 4، ص 789.
[6]. مجمع البيان، ج 10، ص 808.
[7]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 120.
[8]. لسان العرب، ج 10، ص 227؛ اقرب الموارد، ج 4، ص 145، «فرش»؛ حياة الحيوان، ج 2، ص 36.
[9]. كشف الحقايق، مج 2، ج 3، ص 335؛ احياء علوم الدين، ج 14، ص 81 ـ 82.
[10]. لسان العرب، ج 10، ص 227؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 384، «فرش».
[11]. مجمعالبيان، ج 10، ص 808؛ الوجوه والنظائر، ج 2، ص 104؛ الفرقان، ج 30، ص 424.
[12]. جامعالبيان، مج 15، ج 30، ص 359؛ التبيان، ج 10، ص 399؛ مجمع البيان، ج 10، ص 808.
[13]. تفسير قرطبى، ج 20، ص 112.
[14]. التحقيق، ج 9، ص 57، «فرش».
[15]. الكشاف، ج 4، ص 789.
[16]. احياء علوم الدين، ج 14، ص 81 ـ 82.
[17]. صحيح مسلم، ج 8، ص 20.
[18]. مجمعالبيان، ج 10، ص 428؛ بحارالانوار، ج 7، ص98؛ الميزان، ج 20، ص 349.
[19]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 85؛ ج 20، ص 112؛ تفسير ثعالبى، ج9، ص 163.
[20]. امثال القرآن، ص 144.
[21]. الامالى، ص 242.
[22]. مفردات، ص 108، «بث».
[23]. بحارالانوار، ج 97، ص 424.
[24]. روح المعانى، مج 11، ج 21، ص 61.
[25]. الميزان، ج 20، ص 349.
[26]. تفسير نوين، ص 311.
[27]. الفرقان، ج 30، ص 424.
[28]. بحار الانوار، ج 6، ص 335 ـ 336.
[29]. مفردات، ص 528، «طير».
[30]. جامع البيان، مج 5، ج 7، ص 246 ـ 248؛ مجمع البيان، ج 4، ص461؛ تفسير المنار، ج 7، ص 396.