فرهنگ نامه تحلیلی وجوه و نظایر در قرآن
گروه: فرهنگنامه های قرآنی
ارائه دهنده: حجت الاسلام و المسلمین عباس کوثری
ناقد: حجت الاسلام و المسلمین سعید بهمنی و فاضل ارجمند سعید زمانی
دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین عیسی عیسی زاده
زمان برگزاری: 1395
دبیر علمی:
یکی از رسالت های مهم پژوهشکده فرهنگ
و معارف قرآن که به عنوان بزرگ ترین مرکز قرآن پژوهی کشور شناخته شده است، ارائه
آثار فاخر قرآنی است که بتواند راهگشای مباحث قرآنی و مشکلات قرآنی و همچنین توسعه
پژوهش های قرآنی در کشور باشد. همان طور که مستحضر هستید مرکز پژوهشکده فرهنگ و
معارف قرآن، تا الان کلان پروژه های خوبی را در عرصه پژوهش های قرآنی ارائه کرده
است که یکی از آنها ارائه فرهنگ نامه های قرآنی در حوزه های عمومی و تخصصی قرآن
بوده است. گروه فرهنگ نامه ها و معاجم قرآنی، پس از تدوین جامع ترین معجم فرهنگ
نامه قرآنی به نام فرهنگ قرآن و همچنین فرهنگ موضوعی تفاسیر، فرهنگ نامه های تخصصی
ای را در دستور کار قرار داده که اولین طرح و کلان پروژه در این عرصه با پیشنهاد
جناب حجةالاسلام و المسلمین حاج آقای یوسفی مقدم، پروژه فرهنگ نامه تحلیلی وجوه و
نظایر بود که با تصویب شورای پژوهش، انجام این اثر بر عهده فاضل ارجمند و پژوهشگر
گران قدر جناب
استاد کوثری قرار گرفت. این عزیز با توجه به تجربه های پژوهشی و کارهای ارزشمندی
که در امر پژوهش های قرآنی داشتند این اثر را به خوبی توانستند در دو جلد آماده
کنند و در اختیار قرآن پژوهان قرار دهند. خب همان طور که استحضار دارید یکی از
سیاست های جدی مرکز فرهنگ و معارف قرآن معرفی و نقد آثارش توسط صاحب نظران است تا بتواند در این خصوص
اثار بهتری را عرضه نماید. برهمین اساس این اثر قرآنی یعنی فرهنگ نامه تحلیلی وجوه
و نظایر، در این جلسه کرسی نقد، توسط اساتید معظم، جناب استاد بهمنی و جناب استاد
زمانی مورد نقد قرار خواهد گرفت. لازم است
قبل از شروع جلسه نقد، اشاره ای به رزومه سروران معظم، ناقدان و مولف محترم داشته باشیم. جناب استاد کوثری عضو
هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی می باشند که خب سابقه چندین ساله ای در امر پژوهش های قرآنی دارند
ایشان از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم می باشند که با گروه فرهنگ نامه های
قرآنی همکاری می کنند و آثار درخشانی را
در پرونده پژوهشی خودشان دارند که این اثری که امروز نقد می شود از آثار مهم و
ارزشمند این عزیز است که به صورت شخصی،توسط شخص ایشان تدوین و تهیه و آماده شده و
در اختیار علاقمندان قرآنی قرار می گیرد. همچنین در خدمت
استاد عزیزمان جناب استاد بهمنی هستیم که لازم است تشکر کنم از نقش ایشان در ارزیابی جدی این اثر که باعث شد غنای بسیار
خوبی به آن بخشیده شود و ان شاالله مورد مقبول پژوهشگران قرار بگیرد. لذا ما تقاضا
داشتیم با آن نگاه نقادی ای که استاد داشتند بتوانند نقدهای جدی تری را مخصوصا در
بحث غیر محتوایی، داشته باشیم. خب همان طور که مستحضر هستید استاد بهمنی در امر
پژوهش های کلان کشور از تصمیم گیران جدی تدوین سیاست های کلی و راهبردی پژوهش های
قرآنی کشور هستند که ما برکات پژوهش هایی که در سطح کشور داریم از تصمیمات جدی آن
عزیزان مخصوصا استاد عزیز جناب آقای بهمنی است. این استاد با مشغله فراوان در امر
سیاست گذاری ها، توانستند بخشی از اوقات خود را به پژهش های قرآنی اختصاص دهند. که
مرکز بهره مند است از پژوهش های این عزیز مخصوصا آخرین
دستاوردی که هم اکنون مشغول هستند به نام بحث نقد و بررسی روش تفسیری سید محمد
باقر صدر و رهیافت های آن که ان شاالله به زودی شاهد ارائه آن به جامعه قرآنی کشور
باشیم. جناب استاد زمانی از دیگر ناقدان این اثر هستند که باید عرض کنم ایشان از
پژوهشگران و فرهیختگان حوزه هستند که در امر پژوهش های قرآنی طرح های کلان قرآنی
را تا الان آماده کردند و بعضی ها منتشر شده و بعضی هم در حال انتشار است و مقالات
خوبی هم در مجلات معتبر دارند. ایشان دارای موسسه ای هستند که در حوزه علوم قرآنی فعالیت می کند. که ان شاالله ما بتوانیم از حضور
ایشان هم بهره های خوبی را در نقد این اثر همچنین در جامع و کامل شدن تر آن داشته باشیم.
بررسی ابعاد
وجوه و نظایر در قران کریم
موضوع بحث همانگونه که عزیزمان حاج
آقای عیسی زاده مطرح فرمودند ارائه گزارشی است از فرهنگ نامه تحلیلی وجوه و نظایر
در قرآن. یکی از ضرورت های تفسیری که برای دستیابی به فهم آیات لازم است مسئله
بررسی وجوه و نظائر در قرآن کریم است واهمیت آن را از سه جهت می توان بررسی کرد.
یکی از جهاتی که مرتبط با اهمیت آن می گردد این است که در تفسیر ترتیبی اگرچه می توان به معانی الفاظ با بررسی آیه آیه دست
یافت اما ویژگی علم وجوه و نظایر این است که نگاهی جامع و کلی بر تمام کاربرد آن
لفظ در قرآن دارد. مثلا به عنوان نمونه مساله حکمت در قرآن در معانی گوناگونی
استعمال شده است که عبارتند از : فهم و عقل،آیات انذار دهنده، علم پرفایده و مطابق
با حقیقت و معارف و احکام بیان شده در سنت پیامبر(ص). خب وقتی که انسان لفظ حکمت
را در قرآن کریم برمی خورد وقتی تمام معانی بررسی شود نگاهی جامع به حکمت دارد و شبیه
تفسیر موضوعی که در بخش تفسیر چه قدر ضرورت دارد، مسئله وجوه و نظائر هم می تواند
این اثر را داسته باشد. جهت دوم این است که گاهی برخی از واژگان سبب شده که افراد
برداشتی نادرست از آن داشته باشند و گاهی حتی ممکن است سبب ایجاد فتنه گردد البته وقتی
تحقیق در واژگان به درستی انجام گیرد شاید این مشکل را هم بتواند تا حدودی حل کرد با تبیینی که
نسبت به این واژه ها دارند. به عنوان نمونه کلمه ساق در مسئله توحید: «یوم یکشف عن ساق...»
ببینید اهل تشبیه برداشت نادرستی از آن کردند یعنی اینکه در روز قیامت از ساق الهی
کشف می شود و... یا مسئله برهان در قرآن و معانی و تفاسیری که ذیل این کلمه آمده که منافی با عصمت نبوت حضرت یوسف سلام الله علیه
هست. خب بررسی این واژگان می تواند زمینه را برای رفع اشتباهات احتمالی از بین
ببرد.
اهمیت وجوه
و نظایر قرآن از دیدگاه سیوطی
البته این یکی از فواید وجوه و نظایر
می تواند باشد که آقای سیوطی بیان کردند. ایشان می گویند که اگر ما بخواهیم مسئله
وجوه و نظایر را بررسی کنیم یکی از فنون بلاغتی و اعجاز بلاغتی قرآن را می توانیم
به دست بیاوریم که یک کلمه چگونه با زیبایی این چنین شناور است و معانی مختلف را
با آهنگ ها و با سیاق های مختلف می تواند در خودش جای دهد و مسائل دیگری که ممکن است در این جهت مطرح باشد البته
اصل وجوه و نظایر هم جایگاه قرآنی دارد که ما به بخشی از ان را در مقدمه اشاره
کردیم. همچنین آن روایت معروف که دراصول
کافی آمده و من متن بخشی از آن را که مربوط به اینجاست آورده ام. امام صادق صلوات
الله و سلامه علیه در پاسخ به اینکه معنی کفر در قرآن چیست، می فرماید: «الکفر فی
کتاب الله علی خمسة اوجه؛ فمنها کفرالجهود و الجهود علی وجهین و الکفر بترک ما
امرالله و کفرالبرائة و کفر النعم»؛ حضرت می فرماید کفر پنج وجه است؛ یا در آیه
شریفه:« قل للمومنین یغضوا من ابصارهم» یا در آن آیه شریفه دیگر: «قل للمومنات
یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهنّ»؛ حضرت درآن روایت وقتی که معنای غض بصر را
توضیح می دهد به یحفظن فروجهن و یحفظوا فروجهم که می رسند می فرمایند: « کل شیء فی القرآن من حفظ الفرج
فهو الزنا إلّا هذه الآیه فإنها من النظر»؛ می فرماید: هرجا کلمه یحفظون فروجهن یا
در اینجا والحافظین علی فروج و این ها هست مربوطبه مسئله پاکدامنی و مسئله عفت
دامن است؛ همچنین در روایت دیگری آقا امیرالمومنین سلام الله علیه در معنای کفر
معانی مختلف فتنه را بیان کردند البته حضرت با احاطه به کل قرآن کریم این معانی را
می آورد و ما با یک تابلو و آیینه ای زیبا از جلوه های معانی قرآن در این الفاظ
مشاهده می کنیم.
نگاهی به
پیشینه بحث وجوه و نظایر درقرآن
اما در خصوص پیشینه این مساله باید
بگویم که دو کتاب هست که خوب، اباالفضل حبیش بن ابراهیم و آقای ابی هلال عسکری
انرا نوشته اند و شما الان در همین کتابخانه مرکز تخصصی فرهنگ وقران که ملاحظه می
فرمایید تالیفات، همه اش از اهل سنت است و کتاب هایی هست که من گزارشاتی در این خصوص ذکر کردم به آن اشاره
داشتم که وقتی نقل کرده بودم حاج آقای بهمنی
موقع مطالعه فرمودند نقدی هم بر این کتاب ها اگر در کنارش باشد خوب است. خب من هم
مقدماتی که مصححین، محققین داشتند، در کنار نقدهایی که به نظرم آمد در این
کتاب آوردم. همچنین در گزارشم کتاب هایی که خطی بود و چاپ نشده را آوردم که اولینش
«الاشبح و النظائر فی القرآن» از
مقاتل بن سلیمان متوفای150 بوده یا «التصاریف»، «الوجوه و النظائر» از هارون بن
موسی، وجوه و نظائر ابن جوزی هم هست که ایشان دو کتاب در این موضوع دارند. یکی
دیگر از ابوالعباس مبرّد است به نام: «ما اتخذ لفظه و اختلف معناه». تحصیل نظائرالقرآن
الکریم از ترمزی، کتاب های الوجوه والنظائر ابی هلال عسکری،الوجوه و النظائر از
جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن الجوزی، وجوه قرآن از ابو الفتح حبیش بن
ابراهیم طفلیسی(تحقیق دکتر مهدی محقق که ایشان مقدمه ای هم آورده اند) خب با نگاهی
بر این کتاب ها شیوه ای را که در آنها لحاظ شده بود به عنوان مبنا در این کتاب، گرفتیم؛ حالا در این جهت خب خواه ناخواه وقتی کتابی نوشته می
شود باید اول یک تعریفی ارائه دهد و بر اساس یک تعریف انتخابی حرکت کند. در اینجا
دو تعریف مهم بود. یکی از ابن جوزی هست که خیلی بر آن تاکید دارد که وجوه و نظائر
را در حوزه مشترک لفظی قرار داده است؛ ایشان می گوید وجوه و نظائر الفاظی هستند که
با یک هیات و یک اعراب، مطرح می شوند. مانند الامة و الامام. خب این هیات حالت
مضارعه ای ندارد چون معلوم است در مضارع باتوجه به اینکه هیات ها می تواند در معانی اش فرق هایی داشته
باشد. این هیات یعنی همین امت همین الامام می تواند معانی مختلفی داشته باشد. خب یک
لفظ و یک هیات، مشترک لفظی است در معانی مختلف که این ها می تواند معانی مختلفی
داشته باشد. حالا این معانی مختلف، طبق تعریف اصولیِ اشتراک لفظی، باید حقیقیه
باشند. ولی ابن جوزی خودش در همین مقدمه آقای دکتر محقق در وجوه و قرآن هم آورده
اند می گوید درست است که مشترک لفظی در اصول ذکر معانی حقیقیه است ومعانی مجازیه
هم در اینجا جایگاه دارد، البته در وجوه و نظایر دنبال این نگشته اند که حتما این
لفظ در معنا باشد و اگر در مصداق باشد مشکلی ندارد. بعد ایشان می گوید خب اگر یک
لفظ و یک هیات است با معانی مختلف، پس چگونه شما تعبیر می کنید به الوجوه النظائر؟
ایشان می گوید: النظائر به اعتبار الفاظش است وجوه هم می گویند چون وجه ها و معانی
مختلفی دارد. در واقع الوجوه یعنی المعانی، والنظائر یعنی الفاظ و ما الفاظی را می
آوریم از قبیل امت و امام که معانی مختلفی داشته باشد. البته زرکشی و سیوطی این
تعریف را قبول نمی کنند و بر آن نقض می کنند. می گویند اگر این تعریف شما درست
باشد و طبق تعریف شما الفاظ دارای معانی مختلف باشد، حالا توسعه بدهیم به معانی مجازیه پس چرا در وجوه و نظائر گاهی الفاظی را ذکر می کنند که
چند لفظ اند برای یک معنا مانند کلمه طبع ، ختم یا مثل قلب و فواد. خب این ها چند
لفظ اند برای یک معنا و یک لفظ نیستند در معانی متعدد. پس این تعریف شما را ما نمی
توانیم قبول کنیم. ایشان می آید و یک تعریف دیگری ارائه می دهد و می گوید مربوط به
یک دسته از الفاظ است و نظائر مربوط به یک دسته دیگر. مانند امت و امام، که دارای
معانی مختلف هستند. ولی نظائر مربوط به الفاظی است مثل طبع و ختم، غشی و غلف، قلب
و فواد. پس تعبیری که زرکشی در این مرحله در مورد الوجوه دارد می گوید: « اللفظ
المشترک الذی یستعمل فی عدة معان کلفظ الامة». والنظائر کالالفاظ المتواطئه. نظائر
مانند الفاظ متواطئ است البته این الفاظ متواطئ ما دنبالش بودیم که یعنی چه؟ چون ایشان
توضیحی هم نداده بودند. به مقدمه الوجوه و النظائر ابی هلال عسکری که مراجعه کردیم
دیدیم کالالفاظ المترادفه؛ متواطئ ای المترادفه. فرق الفاظ مشترک لفظی با مترادف
این است که گاهی چند لفظ دارای یک معنا هستند. این می شود مترادف و گاهی یک لفظ است و چند معنا، می شوند
مشترک لفظی. امت و امام یک لفظ است و چند معنا، این ها می شوند وجوه. النظائر که
در اینجا کالالفاظ المتواطئَ ترجمه شده اندیعنی ، چند لفظ اند و یک معنا مانند طبع و ختم. آیة الله معرفت در کتاب علوم قرآنی خود وقتی که یکی از شاگردانش،
همین الفاظ متواطئ را به همتا و مترادف تعبیر می کند. ایشان همین مبنا را قبول می
کند و می گوید به این معنا هست. اما درمقابل متواطئ یک احتمال دیگری ذکر شده که
بیشتر هم با نظر ابن جوزی و دیگران سازگارتر است و آن مشترک معنوی است که ما در
کتاب توضیح داده ایم و دیگر تکرار نمی کنیم.
اما آنچه در این میان مطرح بوده،
شیوه های تحقیقی است که در کتاب های مختلف، الفاظ ذکر شده ولی هیچ شاهدی نیاورده
اند برای آنها! الان برای نمونه من سه کتاب آورده ام: یکی الوجوه و النظائر مرحوم
دامغانی است. ایشان می گوید تفسیر البیت و
البیوت بر سیزده وجه است. فوجه منها البیوت بمعنا المنازل مانند قوله تعالی: « یا
ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم». و الوجه الثانی البیوت بمعنا
المساجد، الوجه الرابع البیت بمعنا الکعبه، الوجه الخامس البیت... همین طوری معانی
را آورده اند و هیچ شاهدی لغوی یا دلیلی برایش ذکر نکرده اند. یا در کتاب وجوه و
قرآن ابوالفضل حبیش بن ابراهیم آمده است که: بدان که سماء در قرآن بر چهار وجه
باشد. وجه نخستین سماء به معنای آسمان بود. چنان که خدای تعالی در سوره بقره می فرماید. وجه دوم به معنای ابر،
باران و ... . خب ایشان همین طوری معانی را ذکر می کند اما هیچ شاهدی ذکر نمی کند.
این که ما اسمش را فرهنگ نامه تحلیلی
گذاشته ایم اولا روشمان این است که لغت خوب بررسی شود ومعنای اصلی آن روشن شود.
یعنی اول، یک معنای لغوی ارائه می شود. معنا بیان می شود. اگر فرقی با موارد دارد
بیان می شود،البته به صورت مختصر. چون باید همه مواردش را ملاحظه می کردیم. خب اولا شاهد لغوی ذکر می کنیم. اگر ممکن است در
روایات معنای اصطلاحی دارد غیر از آن، روایت را هم ذکر می کنیم. آن ها اکثرا از
روایات اهل بیت، خبری نیست در کتاب های وجوه و نظائر که این همه الان در بیش از یک
قفسه هست، این ها دیگر نامی از روایات نیاورده اند. ولی ما روایات اهل بیت را ذکر
کردیم چون جاهایی هست که لازم است که روایات اهل بیت باشد مخصوصا در مسائل کلامی
مثل عرش. پس درمعانی اصطلاحی، روایات و بعد هم هر معنایی که آمده از سیاق کمک
گرفته ایم. چون یکی از جنبه های سیاق، کاربردش در وجوه و نظائر بود. همین کتابی هم
که راجع به سیاق، نقش سیاق در فقه و تفسیر قرآن نوشته شده، یک بخشی اش هم به عنوان
کاربرد در وجوه و نظائر بوده که قهرمان اصل سیاق هم مرحوم علامه طباطبایی اعلی
الله مقامه الشریف است که دائم می فرماید: سیاق یدل والسیاق یشهد بذلک، خب این
سیاق چی هست؟ که برای همین جهت این را بررسی کردیم. الان در همین نمونه حکمت که
تقدیم حضورتان شده و یا مواردی دیگر، بسیاری از اوقات ما از سیاق کلام کمک گرفته
ایم که مثلا این لفظ به این معناست. مثلا در همین مسئله برهان که آمده است: « قد
جائکم برهان من ربکم»، همانجا شواهد مختلفی است خود علامه هم در المیزان نقل می
کند که اینجا منظور از برهان، شخص رسول معظم اسلام، نبی خاتم، نیر اعظم، حضرت محمد
مصطفی(ص)هست. خب ما هم از سیاق استفاده
کردیم و مبناسازی اش هم در همان کتاب شده که براساس این شواهد سیاقی آمدیم جنبه
های کلامی قضیه را هم تحلیل کردیم. مثلا در مسئله عرش با کمک گرفتن از کلمات
بزرگانی مثل خود علامه و عزیزان دیگر
معنای عرش را تحلیل کردیم و این ها آمده، یا درجاهایی که ممکن است مسئله
کلامی شیعه و اهل سنت مطرح شده باشد مثل اب. خب همین مسئله اب را که در ایه اذ قال ابراهیم لابیه، امده خب یک تحلیلی شده
براساس روایات، البته اینجا اب به معنای
پدر نیست و گاهی هم به معنای غیر پدر آمده
و شواهد قرآنی اش هم که در معنای «عم» به کار رفته، که این ها هم در کتاب ذکر شده
است. در مجموع، با این سبک و سیاق و
بالاخره و قرائن مختلفی را که در اینجا داریم همچنین از جهت آیات همسان، گاهی یک لفظ ممکن بود در معانی اش اختلافی باشد
ولی مشابه با همین تعبیر آیه شریفه در یک جای دیگر به کار رفته که معنایش روشن است
از آیه کمک گرفته شده و در کنار آن آمده است. نکته آخر اینکه در مثالی که خدمت
عزیزان ذکر کردم در بخشی اش از سیاق کمک
گرفته شده و در بخشی اش هم از روایات همچنین از تفسیر مقارن نیز در مباحث غیرلغوی
کمک گرفته شده است. یعنی در جایی که گفته ایم مرحوم طبرسی، الکشاف را هم کنارش
آورده ایم. همچنین در مباحث لغوی از روایات و جنبه های کلامی نیز استفاده کرده
ایم.
تشکر می کنیم از استاد ارجمند جناب
حجة الاسلام والمسلمین آقای کوثری که به صورت خلاصه بحث را ارائه دادند. خب همان
طوری که استحضار دارید ایشان ابتدائا به آثار و فوائد این بحث اشاراتی داشته اند،
بعد هم معنای وجوه و نظایر را با بهره گیری از دیدگاه های صاحب نظران مطرح کردند و
سپس شیوه های تحقیق را ارائه کردند که از امتیازات این اثر است. بنده هم آثار
مختلف را به صورت پیشینه شناسی بررسی کردم دیدم تنها اثر فارسی و جامعی که از شیوه
های نوین تحقیقاتی مخصوصا نقش سیاق و آیات همسان استفاده کرده و در کنارش آمده
شبهات کلامی که در بحث بعضی از واژگان بوده پاسخ های بسیار ارزشمندی را ارائه
فرموده اند.
سال هاست که آرزو داریم این فضای گفتگویی بین ما فراهم شود و فصل
به فصل آثاری را که داریم و عمرمان را بر روی این آثار می گذاریم باهمدیگر درمیان
بگذاریم و از نظرات همدیگر استفاده کنیم. خب راجع به لغت و به طور کلی رویکرد مرکز
ما درباره لغت بازنگری و نگرش جدیدی در این حوزه است. چون عناصر اصلی فهم قرآن، آن
چیزی که ساختمان کلمات را، کلام را تشکیل می دهد لغت است. باید نگاه کنیم که واقعا
میراث گذشته ما درباره لغت چی هست و چه قسمت هایی در این زمینه هست که باید
بازخوانی، بازتدوین و یا تولید کنیم. حقیقتا لغت به عنوان عنصر اصلی گفتمانی،
امروز در تحلیل های متن، یکی از اصلی ترین عناصر تحلیل هست. دوستانی که اجمالا کار
کرده باشند راجع به تحلیل گفتمان، می بینند که در روش های مدرن امروزی که یکی از
روش های خیلی مرسومش را دو نفر، یک آرژانتینی و یک انگلیسی تاسیس کردند به نام
تحلیل گفتمان، براساس مفاهیم، دال مرکزی
را در یک مجموعه گفتمان تعریف کرد. حالا
این شکل خیلی مدرنش هست. اما به طور کلی مرکز ما باید نسبت خودش را با لغت مشخص
کند. البته ما کارهایی داشتیم از حیث اینکه به عبارات و الفاظ بپردازیم. یکی
عبارات مشترک است. به نظر من باید بحث جذاب و خوبی باشد که جناب آقای یوسفی ظاهرا
خودشان این کار را دنبال می کردند. یکی دیگر کتابی است به نام «الاشراف علی لغات
الکشاف» که تمام واژه شناسی کشاف را استخراج کرده و به صورت یک معجم ارائه کرده
است. کار خیلی جذاب و مناسبی است البته هنوز چاپ نشده است. خب فرهنگ نامه ما،
فرهنگ نامه قرآن ما و همین طور دایرة المعارف به درک مفاهیم کمک شایانی خواهد کرد.
به هر حال یک هندسه کلی و یک نگاه کلی ما به لغت، در تولید دانش قرآنی خوب است چون
مرکز واقعا به عنوان یک مرکز جدی نسبت خودش را با لغت و به طور کلی ادبیات
بازتعریف کند. البته یکی از چیزهایی که جناب آقای کوثری هم فرمودند این است که به
خود قرآن تکیه می کنند. خیلی خوب است ما به جای کاربردهای لغت، یعنی تکیه تام و
تمام، ببینیم در فرهنگ قرآن و اهل بیت، این کاربردها چه سرنوشتی پیدا کردند. خب
بعضی ها معتقد به حقایق شرعیه اند و فراتر از آن، می گویند کاربرد قرآن و معصوم
اصالت دارد.
خب یکی از امتیازات کتاب تکیه بر
داده های قرآنی است که به اشکال مختلف آقای کوثری بخشی از آن را بیان فرمودند. خب این
واقعا از این جهت ممتاز است و شما اگر بخواهید مثلا معانی یک واژه و کاربردهای
مختلفش درقرآن چیست، وچطور با داده های
قرآنی، این معنا را تنقیح کنید، به این اثر باید مراجعه کنید. ایشان تتبع فراوانی
کرده و زحمت فراوانی کشیده اند و این ها را جمع کرده اند. یک تکریم و تمجیدی هم از
خود ایشان کنم، در بین رفقای ما آن گونه که بنده در کتاب خانه ام چند سالی مشاهده کردم تتبع و تمرکز ایشان واقعا مثال زدنی است. یعنی شما می بینید بعضی
ها بازیگوشی هایی دارند. این طرف و آن طرف می روند ولی آقای کوثری فوق العاده
متمرکز بر مباحثشان هستند. اوائل، کامپیوتر نداشتند و دستی کار می کردند. بعدها هم
که کامپیوتر آمده بود هنوز انسش نسبت به کتاب ها از بین نرفت. کتاب ها را می گرفت در
کتابخانه راه می رفت و با نویسندگان مباحثه و مناظره می کرد. صحنه های واقعا جذاب
و قشنگی بود.
نقش مطالعات
روش شناسی در توسعه علمی
اما راجع به نقد، بنده در نقد مطالب،
آن قسمتی را که بررسی کردم آنجا عرض کردم و وارد محتوا نمی شوم. چون در حوزه تخصص
من نیست. هرچند علاقه دارم مباحث معنی
شناسی را دنبال کنم. ولی چون مطالعات من در حوزه روش شناسی است. از این حیث کوشش می کنم به این
مقوله وارد شوم و چه بسا این
ملاحظات روش شناسی موثر باشد. بنده معتقدم روش شناسی، سنگ بنای توسعه علمی است و
مادامی که شما ثبت موقعیت نکنید و دقیقا نگویید با چه سازوکاری وارد یک معنا می شوید
نقدش هم مشکل است. چون ما باید خودمان آن روش را انتزاع کنیم. در واقع اول باید کار
او را ببینیم چکار کرده و بعد کار او را بررسی و نقد کنیم. ولی در جاهایی که
تحقیقات توسعه پیدا کرده، دقیقا مشخص می کنند که با چه سازوکاری و با چه مبانی ای
پیش می روند. که به آن ها اشاره می کنم. خب این اثر تا صفحه 122 مقدمه و تمهید بحث
است. از صفحه 122 وارد واژگان می شوند. خب باید ببینیم تا صفحه 122 که بخش زیادی
از آن، فهرست های ریز و تفصیلی است، خب چه اتفاقی افتاده؟ ایشان یک بحث مفهوم
شناسی دارند، و از چند صفحه تشکیل شده است. از صفحه
55 تا 86 (42 صفحه) منابع وجوه و نظایر است. همان طور که فرمودند ایشان تواضع فرمودند در قبال پیشنهاد بنده که
عرض کردم این ها را نقد
بزنید، منابعی را که معرفی کردند نقد هم زدند؛ بخش بعدی مقاله ای مفصل است به نام
سیاق که سی و اندی صفحه است. بحثی جانانه و مفصل است. ایشان قبلا هم اثری دارد به
نام سیاق که مربوط به این فن است. بحثی مفید است. اما من اعتقادم این بود که این
دو تا بحث، بحث زمینه ای هستند. این ها باید به آخر کتاب ملحق شود، چون اصل کتاب،
وجوه و نظایر است. اما در مورد سیاق، ممکن است بگوییم جایش همین جاست؛ که می تواند
هم باشد.
خب در واقع ما داریم یک فرهنگ نامه
تحویل جامعه می دهیم ویک فرهنگ نامه معمولا با یک شیوه نامه همراه است. شیوه نامه
به دقت توضیح می دهد که من چگونه این اثر را شکل دادم. البته شیوه نامه خودش یک
متن علمی قابل اعتناست، که من همان موقع هم به گمانم عرض کردم. خب هم نقد منابع
ایشان و هم سیاق ایشان می تواند به این هم
ضمیمه شود و به صورت مقاله ارائه شود. شیوه نامه هم می تواند به طور مستقل منتشر
شود. چه به شکل یک مقاله و چه به شکل یک کتابچه چراکه شیوه نامه به ما می گوید که
ما با چه روشی آمده ایم به میدان. در واقع اگرما کل تاریخ وجوه و نظایر را بررسی کنیم
اول باید ببینیم چه چیزی می خواهیم تولید کنیم و بعد تولیدش می کنیم. این روش خیلی ارزشمند است. البته این روش تا حدود زیادی اعمال شده اما جدا
نشده است. خب ایشان هفت مورد از کارهای روشی خود را برشمردند: مانند لغت، اصطلاح،
شاهد لغوی، اصطلاح روایی، سیاق، آیات همسان،
تفسیر مقارن. خب چیزهایی که الان فرمودند شما در اثر پیدا نمی کنید مگر
اینکه خودتان بگردید و آنها را از مطالب کتاب انتزاع کنید، البته در بحث های
تمهیدی قبل از صفحه 122 باید شیوه نامه بیان می شد و در انتهای شیوه نامه هم می
توانستید مقایسه ای هم بکنید که شیوه من با شیوه پیشینیان چه تفاوتی دارد؛ در این
صورت ما با یک بسته شیوه نامه رو به رو
بودیم که می دانستیم این از شیوه است.
نقش شیوه
نامه در استاندارد سازی فرهنگ نامه ها
راجع به شیوه هم باید بگویم شیوه ها
استانداردهای یک کار هستند. این ایزوها را من یک زمانی مطالعه می کردم یعنی در فکر
ایزوهای تحقیق بودم با مرکز استاندارد و... تماس گرفتم که این ایزوها چی هستند و
این ها را چطور استاندارد می کنند؟ خب ایزوها اصلا به محتوا و به چیزی که در آن
مجموعه تولیدی، تولید می شود نگاه نمی کنند. بلکه به این نگاه می کنند که این ها چه روشی به کار می
برند و برای هر روشی از چه تکنیکی استفاده می کنند. برایشان فرق نمی کند که شما
این نوشابه را تولید کنید یا این بشقاب را یا این کیک را. اصلا به این ها کار
ندارد. می گوید این سبکی که پیش می رود هرچه
تولید کند موفق است. یعنی آن سطح انتظارات را تامین می کند. شیوه نامه ها بسیار مهم اند. ما در دایرة
المعارف هم شیوه نامه داریم. چند سال هم طول کشید تا شکل بگیرد و نهایی شود. در
فرهنگ نامه هم شیوه نامه داریم. فکر کنم شش یا هفت سال طول کشید تا آن شیوه نامه
کامل شود. خب آن میراث فنی ما در کار است. در واقع شیوه نامه سبب توسعه کار می شود و من این ها را در ضمن بیان الگو می گویم. وقتی
شما الگویی می سازید برای تحلیل، تحلیل های شما یکی پوچ، یکی لاغر و دیگری چاق نمی
شود؛ شما یک دستگاه دارید. این دستگاه را می برید سراغ این واژه و می گویید تمام این سؤالات من را جواب
بده. اگر این دستگاه را ساختیم پیشرفت می کنیم. اصلا در قرون گذشته، بزرگانی که
وارد این معنا شدند ممکن است به این مولفه های شما اصلا توجه نکرده باشند؛ و در
اینجا شما یک بُعد تازه می آفرینید. یک جا ممکن است در همین
واژه های اول به فروق اللغه خوب پرداخته شده باشد و در جای دیگر پرداخته نشده باشد. خب اگر مثل یک
شابلون و مثل یک الگو همه جا از آن واژه و معنا استفاده می شد ما با یک مجموعه فروق
اللغه جذاب مواجه بودیم. یعنی در دل فرهنگ نامه ما یک فروق اللغه بسیار عالی شکل
می گرفت. البته این که عرض می کنم، ایشان وارد شده، اما یک الگوی ثابت و یک مدل
تحلیل نیست. هرجا ذهنشان متوجه شده یا آن منبعی که به آن مراجعه کرده این را آورده و هرجا هم نبوده احتمالا توجه نکرده؛ البته
این ها اجمالش بود و من در فرصت باقیمانده،
تفصیل این ها را برایتان عرض می کنم. مثلا در عناصر روشی می توانست مبانی تحلیل را
هم بیاورد. چراکه آن ها نیاز به یک مبانی و پیش فرض هایی دارد. البته ایشان به این
ها اشاره دارند ولی نظام مند نیست وبرای
من که این مبنا را دارم این سؤال پیش می آید که مواردی مانند اصول و قواعد و همین
طور تکیه بر داده ها، تکیه بر سیاق، تکیه بر روایات، در کدام قسمت مطالب کتاب به
صورت روشمند اورده شده است.
عدم درج عناوین کتاب در
شیوه نامه
این را هم اجمالا عرض می کنم: عنوان
گذاری ها مقداری آسیبب دارد. مخصوصا آن قسمتی که می تواند ذیل یک شیوه نامه درج
شود. ببینید در صفحه 40 عنوان ایشان این است: وجوه و نظائر در اصطلاح، بعد
زیرعنوان هایش عبارت است از: بررسی تعریف زرکشی و سیوطی، تعریف لفظ مشترک، و تعریف
لفظ مشترک بعد از دوسطر و نیم اتفاق می افتد. خب اگر این بحث این طوری مطرح می شد
مثلاٌ: بررسی تطبیقی اصطلاح وجوه و نظائر دردیدگاه عالمان. خب ما می فهمیدیم که می
خواهد چه اتفاقی بیفتد. عنوان وجوه و نظائر در اصطلاح است. ما انتظار داریم اصطلاح
رابگوید و در حد یک صفحه از آن عبور کند؛
اما ایشان وارد اقوال و نظرات شده و این عنوان، عنوان دیدگاه هاست. بعد می گفت ابن
جوزی این را می گوید مثلاٌ زرکشی این را می گوید یا سیوطی این گونه می گوید و ... . بعداز این ها وارد جمع بندی می
شد و نظر مختار را می گفت. شما که اولین بار این کتاب را دست گرفته اید، نمی دانید
که نظرآقای کوثری درباره وجوه و نظائر
چیست؟ چون عنوان نخورده است. آن نکته اساسی که من بر آن تاکید دارم و شاید توصیه
من به همه عزیزان باشد، الگو است. هرگاه وارد تحلیل می شوید آن هندسه تحلیل را
بگویید که چیست؛ هندسه تحلیل یعنی سؤالات شما از این کلمه چیست و چه چیزی را می خواهید
درباره این کلمه مشخص کنید؟
من یک مدل از آنچه که ایشان ساخته و
چیزهایی که می شود را عرض می کنم. خب مولفه های تحلیل می تواند این گونه باشد. اول
لغت را تحلیل می کند. حالا طبق روش ایشان ریشه و وضعیت صرفی لغت را مشخص می کند. خب
ایشان در بسیاری از موارد وارد فروق اللغة شدند که اتفاقا خیلی هم جذاب است. یعنی
ما الفاظی که نزدیک به هم هستند اما باهم
فرق دارند را می فهمیم که این ها چیست؛ ولی این مساله در همه جا اتفاق نمی افتد. مطلب دوم اینکه بعد می روند سراغ داده های قرآنی؛ البته داده
های قرآنی اعم از اینکه آن داده، خود سیاق باشد یا نه، از جاهای دیگر گردآوری شدند
که این ها معمولا در روش بحث اتفاق می افتد. یعنی روایت به صورت منسجم تبیین نشده
است. در خود تبیین قرآن هم باید اخذ مبنا و روش کند؛ مثلا کسی که در دوره ما وارد
تبیین قرآنی می شود، نمی تواند دیدگاه های ایزوسو را نادیده بگیرد چراکه
ایزوسو خیلی زیبا کار کرده و معانی قرآنی
را از خود قرآن گرفته که از نظر فنی فوق العاده کار پسندیده ای است اما در خصوص تبیین روایت: برخی از این ها حقیقت شرعیه شده
اند. البته این ها بستگی به مبنای ایشان هم دارد و اگر تفکیک معنای حقیقی و مجازی
ومصادیق با مفاهیم اتفاق بیفتد ما خیلی با هندسه معنی داری از بیان واژه مواجه می
شویم. چون خودشان می گویند این وجوه، اعم از وجوه حقیقی، یعنی کاربردهای حقیقی و
کاربردهای مجازی اند. خب اگربرای ما مشخص شود
که کجا حقیقی اند و کجا مجازی اند؛ این مساله به معنای واژه ها کمک شایانی خواهد
کرد. اینکه این واژه دلالت می کند بر فلان معنا، نوع دلالت از دلالت های شناخته
شده، ما این ها را کار کردیم، در دلالت ها واقعا از میراث علمی ماست. این دلالت چه
نوع دلالتی است. تضمنی است، مطابقی است یا التزامی؟ ما برای مابه ازای این ها اصطلاح داریم. این
اصطلاحات، خیلی زیبا برای ما لغت را منعکس می کنند. البته این ها انجام شده ولی به
شکل مهندسیِ یکنواخت شکل نگرفته است. بحث دیگر اینکه در همه این ها امکان بازگشت
همه این معانی به یک معنا وجود ندارد البته در لغت شناسی های اخیر، کوشش هایی شده
مثلا درباره امت، مقاله هایی دیدم که همه این ها را برگردانده اند به یک معنای
مرکزی. خب چه وقتی این مطلباتفاق می افتد؟ زمانی که شما یک مدل بسازید و بعد
بخواهید جاهای خالی این مدلی که ساخته اید را پر کنید؛ آن موقع شما می بینید در
چیزی که ارائه می دهید، دانش هم آفریده می شود.
عدم توجه به
ابعاد واژگان قرآنی
در وجوه و نظائر، بحثی که شده به این
صورت است که یک ضرورت بسیار زیادی برای تفسیر دارد. خب نکاتی که گفته شده در ضرورت
وجوه و نظائر، من یک مورد اضافه کنم به این که بیشتر، ضرورت این کار مشخص شود. همان
طور که می دانید امتیاز قرآن نسبت به کتاب های دیگر، جنبه کثرت معانی و بی نهایت
بودن معارفی است که در این کتاب است و این جزو ویژگی های این کتاب است. حالا این
ویژگی برخاسته از چیست؟ همان طور که جناب آقای بهمنی مطرح کردند واژه های قرآن،
جزو ارکان اصلی قرآن است. خب واژه های قرآن از ادبیات عرب است. ادبیات عرب هم افاظ
زیادی دارد که آنها هم معانی زیادی دارند وخیلی الفاظ هم هستند که مشترک هستند در
یک معنا. خب این ها هم خاصیت های خودش را دارد. یعنی اگر بگوییم آیا خدا نمی
توانست برای معانی مختلف الفاظ مختلف قرار دهد. یا برای معانی مختلف، الفاظ مختلف
قرار دهد. یا برای هر مفهومی که می خواهد واژه خاص خود را بیاورد، در این صورت چه
اشکالی داشت؟ آیا خداوند ناتوان بود؟ این ویژگی را ما در قرآن به مراتب زیاد می
بینیم که یک لفظ در یک آیه چند معنا دارد و چند معنا را از خود این لفظ می توانیم
بگیریم، که البته این موضوع در این پروژه مغفول واقع شده است. یعنی به این صورت
است که شما یک واژه را در چند آیه ملاحظه می کنیم. ولی یک واژه در یک آیه را با
وجوهات مختلف، مدنظر قرار نمی دهید. ما نمونه های زیادی در قرآن داریم. مثلا در
ایه«ان الله و ملائکته یصلون علی النبی»؛ یصلون چندین معنا دارد. شما نسبت به خدا
می دهید یک معنا دارد، نسبت به ملائکه معنایی دیگر دارد. نسبت به خدا می شود افاضه
رحمت، نسبت به ملائکه، درخواست رحمت. یا مثلا در ایه:« ما کان لبشر ان یکلمه الله
الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا»؛ رسول در قرآن به دو معنا آمده یکی به
معنای رسول بشری و دیگری رسول ملکی یا فرشته. خب آیا در این آیه رسول بشری است یا
ملکی؟ می توانیم به هر دو معنا بگیریم. یعنی آیه از لحاظ معنایی توسعه پیدا می کند؛ از
این موارد زیاد داریم که من در این نمونه ای که آورده ام پنج شش مورد را علی
الحساب ذکر کرده ام. نکته دیگری که باز در مقدمه لازم است بگویم اینکه کسی که طراح
این پروژه بوده اهتمام زیادی روی این جهت داشته اند. خود این کار به نظر من یک کار
شخصی نیست. یعنی یک نفر نمی تواند این کار را انجام دهد. با توضیحی که خود آقای بهمنی
هم دادند که بحث شیوه ها را مطرح کردند و این ها نشان می دهد که کار یک نفر نیست.
ولی جناب آقای کوثری خوب از پس این کار بر آمده اند. نشان میدهد که خیلی هم زحمت
کشیده اند و منابع را دیده اند و کار طاقت فرسایی هم بوده. لذا برای توسعه و ادامه این کار، لازم است که
تحت اشراف خود ایشان، این کار به صورت گروهی انجام شود که در این صورت کاری بسیار
برجسته خواهد شد.
اما از جنبه ساختاری خب این کتاب
ابتدائا در دو جلد است ولی دو جلد تفکیک شده است. ما می بینیم فهرستی که دارد
کاملا مجزا است و ارزیاب هایش هم ظاهرا دو شخص متفاوت بودند. خب اینها تا حدودی
ساختار کتاب را به هم می زند. چراکه ناظر
یک نفر است ولی ارزیاب دو نفر! لذا بهتر
این بوده که این کتاب از لحاظ فهارست، یک دست ارائه می شد. نکته دوم اینکه چون این اثر براساس
حروف الفباست بهتر این بود که هر حرفی که شروع می شد ابتدائا آن حرف، ایتالیک و
بولد می شد تا مشخص باشد. مثلا حرف «با» که شروع می شد، می نوشتید حرف باء و ادامه می دادید.
در این کتاب، همانطور که از لحاظ باز هم ساختاری
ترجمه هایی که به عنوان شاهد، آیاتی که آورده شده در برخی جاها ترجمه آمده و در
برخی جاها نیامده است و این هم از لحاظ همسان بودن به اصل کار لطمه می زند. خب ما
در این کتاب، حدودا 224 مورد، مطرح شده. درصورتی که در کتاب های مشابه دیگر مثل
وجوه و نظائر طفلیسی268 مورد داریم و در اشباه و النظائر مقاتل185 مورد، وجوه و
نظائر نیشابوری 613 مورد و کتاب هایی دیگر هم هست که 500 مورد است. بعد بین این ها
عموم و خصوص من وجه است. یعنی برخی موارد را ایشان آورده و برخی موارد را که در
کتاب های دیگر بوده، ایشان نیاورده؛ ملاک آوردن این ها چی بوده است؟
عدم توجه به
تحلیل سیاقی مطالب کتاب
یک مطلب هم که آقای بهمنی هم اشاره کردند و آن
اینکه کتاب مقدمه ای دارد که 86 صفحه است.
در این 86 صفحه، 32 صفحه بحث سیاق مطرح شده. خب بحث سیاق، تاثیرگذار است. به نظر
من بهترین سبکی که می شود وجوه معنای یک لفظی را به دست آورد سیاق آیه است. درست است به تفاسیر مراجعه می کنید
تفاسیر نظر خود را می دهند. به لغت مراجعه می کنید لغت معنای خودش را می دهد. یعنی
فارغ از آیه مطرح می کند. این مطلب اهمیت
زیادی دارد. ولی موقعی که این بحث را به صورت مفصل در مقدمه آوردند، در یک مقدمه 86
صفحه ای که مباحث دیگری هم هست یک مقدار حجمش زیاد است. درضمن ایشان در تحلیل آیات
هم چندان توجهی به سیاق نداشتند و بیشتر تفاسیر را آوردند. البته بعضی جاها تحلیل
سیاقی هم داشتند. یکی در فهارس هست، فهارس یک روایت را مثلا مطرح کردند(حالا این
ها بیشتر، بحث شکلی اش هست) روایات را که در فهارس آورده اند به ترتیب حروف الفبا
آورده اند.
ایشان می گوید روایات بر اساس حروف
الفبا که آمده، شکل ثمربخشی مراجعه به فهارس را از بین برده. یعنی اگر من بخواهم
ضمن یک واژه ای مراجعه به روایت کنم می آیم به ترتیب صفحه، مراجعه می کنم به فهارس
و روایت را می بینم. این سبک با ترتیبی که
براساس حروف الفبا داده شده از بین رفته است.
عدم ذکر نام
ائمه(ع) در اعلام کتاب
نکته بعدی این است که در اعلامی که در انتهای
کتاب است ائمه معصومین جدا شده است؛ حالا این را به عنوان امتیاز بگیریم که مجزا
کردند معصومین را از اعلام یا نه، نکته ای است که در ساختار مطالب باید ذکر می شد.
اما در مباحث کلی کتاب خیلی جاها خیلی خوب
آمدند و مباحث را درست و بجا مطرح کردند. مثلا در بحث قرآن تقسیم بندی خوبی
داشتند؛ در خیلی جاها تقسیم بندی بجا و حساب شده ای دارد که قابل تقدیر است. واین
نکته ای بوده که در کتاب های مشابه دیده نشده است.
عدم نتیجه
گیری در مباحث مطروحه
اما نکته این است که در این بحث ها
بحث تحلیل و نتیجه گیری کمتر دیده شده است. یعنی اگر در ضمن یک بابی یک واژه ای را
مطرح کردند، ابتدائا معانی را مطرح کرده اند و بعد وارد موارد شده اند، البته تفاسیر را ذکر کردند، اختلاف تفاسیر را هم تبیین
کردند این بسیار خوب است؛ اما در آخر نتیجه گیری وتحلیل و نظر خودشان را ابراز
نکردند. حالا ممکن است در مواردی باشد ولی اکثرا ما می بینیم نظر خودشان را اعلام
نکردند یعنی نتیجه گیری از بحث نشده است.
در مواردی هم ایشان استطرادا یک بحثی
را به صورت مفصل مطرح کردند. یعنی یک اشاره اگر به یک موضوعی شده آن بحث را مفصلا
آورده اند. مثلا بحث علمی ذیل بحث سما بود یا بحثی دیگر که به صورت علمی مطرح
کردند که نظر فلانی درباره پیدایش آسمان های هفت گانه یا همین طور یک مورد دیگر را دیدم که اشاره کرده بودید،
یا بحث اختلاف شیعه و سنی که در ذیل آیه «و
ما لاحد عنده من نعمة تُجزی» که ظاهرا جریان ابوبکر و علی(ع) را مطرح کرده اید یک
مقدار این را مفصل مطرح کرده اید، حالا شاید یک مقدار در اینجا تعصب مذهبی هم به
خرج داده اید. خوب بود ولی برای تبیین بیشتر موضوع یک مقدار مفصل وارد بحث شدند و
اختلاف مذهبی را مطرح کردند. شاید برای یک فرهنگ نامه اشکال نداشته باشد؛ ولی ساختار باید
یا در تمام جهات باشد یا به صورت پاورقی ذکر شود.
اما آخرین نکته اینکه همان طور که
آقای بهمنی گفتند باید مبانی بحث، تا حدودی روشن شود که با چه مبنایی داریم این
کار را انجام می دهیم. در برخی از موارد، ما موقعی که وجوه و نظائر را درنظر می
گیریم و به کتاب لغت مراجعه می کنیم یک لغت را می بینیم به چند صورت معنا شده است. خب وقتی به ایات مراجعه می کنیم می خواهیم ببینیم در آیات، به کدامیک از این
معانی آمده؛ ولی در مواردی می بینیم مستعمل فیه را مطرح می کند مانند کلمه آل که
به معنای خاندان آمده است ولی اگر دقت کنیم ببینیم آل را به چه معانی ای آورده؟ ایشان
ابتدائا یک تفاوتی بین «آل» و «اهل» داده اند که بسیار هم جالب بود و من استفاده
کردم. ولی بعد در مورد کاربردهای قرآنی
این کلمه می گوید که به معنای قبطیان نیست. ولی در آیه ای آمده: «و قال رجل من آل
فرعون» که منظور از آل فرعون، قبطیان هستند. یا موارد دیگر مثل منصب داران و لشکریان. خب این معنا از
ایه «و اذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم...» استفاده شده. یا ازنسل برگزیده انبیاء
که آل عمران و آل فلان باشد، معلوم نیست. خب اینها مواردی بود که باید به انها
توجه می شد.
اما آخرین نکته در مورد استعمال یک
لفظ در چند معنا ما نند آیه: «فان طلقها فلا تحل له من بعد حتی تنکح زوجا غیره»؛
خب در بحث نکاح خیلی از موارد را نیاورده بودید که من یادداشت کردم. مثلا نکاح در
قرآن به چند معنا آمد: مانند عقد ازدواج
یا وطی، خب در این آیه ممکن است یک اختلاف فقهی پیش بیآید. یعنی موقعی که
به وجوه و نظائر مراجعه کنند. تنکح زوجا ممکن است به معنای عقد بگیرند. یعنی اگر
کسی محلل شد و ازدواج کرد و بعد طلاق داد بدون وطی، آیا این پذیرفته است یا نه؛
آیه قرآن می گوید پذیرفته نیست. چرا؟ چون تنکح در اینجا به معنای عقد ازدواج نیست.
بلکه به معنای وطی است. به دلیل اینکه می گوید زوجا غیره؛ یعنی پیش از اینکه مساله
زوجیت بوجود بیاید باید عقدی انجام شده
باشد.
یک نکته اساسی دیگر که من غفلت کردم
و ممکن است مفید باشد، تبعیت عناوین است از اصطلاح کتاب. ببینید عنوان کتاب، این
است: «فرهنگ نامه تحلیلی وجوه و نظائر» وقتی که ایشان وارد بحث معرفی لغات می شوند
و نظائر و وجوه را معرفی می کنند دیگر خبری از وجوه نداریم. در صورتی که لازم بود
تمام ابعاد این واژه مشخص می شد.
جناب استاد پورطباطبایی دو نکته را
فرمودند یکی اینکه آیا موارد اختلاف اهل تسنن با شیعیان در استفاده از وجوه و
نظائر، مورد توجه قرار گرفته یا نه؟ مسئله دیگری که ایشان محبت فرمودند این است که
این اثر باتوجه به تبیین دقیقی که در معنای واژگان وجوه و نظائر کرده می تواند نقش
بسیار مهمی داشته باشد در پاسخگویی به نظرات خاورشناسان درباره معارف قرآن که نوعا
فرمودند برداشت هایشان بر ظواهر قرآن است و نه آن ظواهر و قرائنی که حضرت عالی کشف
کردید یا دیگران ارائه دادند. لذا فرمودند که امید است که این گونه اثار در کتابخانه ها نماند و
در مجلات تخصصی خصوصا پژوهش های قرآنی و مجله های مرتبط، مطرح شود.
عزیزی تذکر دادند که خوب است جلسات
نقد، قبل از انتشار آثار انجام بگیرد که این هم در دستور کار هست، حاج آقا دستورش
را فرمودند؛ هر پروژه ای که الان در حال انجام است و عزیزانی که مجری طرح هستند
موظف اند در حین انجام کار، نشست ها را برگزار کنند تا بازخوردها قبل از انتشار
بیاید دست مولف و بتواند برای غنای کار از آن استفاده کند. این جزو تصمیمات شورای
پژوهش است و مورد تصویب هم قرار گرفته است.
به پیشنهاداتی که عزیزانمان آقایان
بهمنی و زمانی دادند فکر می کنم وسعی می کنم با مشورت برطرف کنم. ولی در خصوص مسئله
معصومین با لحاظ اینکه «لا یقاس بلا احد» بوده که ادب اقتضا می کرد که نام مبارک
حضرت علی(ع) را در کنار اسامی دیگر قرار
ندهیم، ولی بقیه موارد را سعی می کنم حتماٌ مورد بازبینی قرار دهم. اما فقط یک
مسئله ای که فرمودند که این عنوان ها و شیوه هایی که انتخاب شده ایا در همه جا به
آن پایبند بودند یا نبودند، ساری نبوده؛ مثلا من به عنوان نمونه همین حکمت را که خدمت شما عرض کردم. اولینش احکام الهی
است و اساس سیاق. و سوره اسراء گفتم که از
اول آیات، حکم را بیان می کند: « وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا
و اغفر لهما جناح الذل و آت ذا القربی»، قبل از این آیه هم همین طور نواهی و دستوراتی آمده و فرموده: « ولا تجعل یدک
مغلولة و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق و لا تقربوا الزنی، و لا تقتلوا النفس، و
لا تقربوا مال الیتیم، و اوفوا الکیل، ولا تقف ما لیس لک به علم، و لا تمش فی
الارض»، خب حکمت در اینجا احکام الهی است،
و اولین معنایی که در حکمت هست همین است. گفتیم سیاق اقتضا کرده که حکمت به معنای
احکام باشد، به دلیل اینکه آیات قبلی همگی درباره اوامر و نواهی ای است که مربوط
به احکام است. دومین معنای که آوردیم حکمت و عقل است. نقل کردیم که حضرت آقا در
سوره لقمان فرموده: و لقد آتینا لقمان الحکمة، براساس روایت امام موسی ابن جعفر(ع)
مقصود از حکمت در این آیه، فهم و عقل است و ان را از مرحوم کلینی نقل کردیم. یعنی جایی بوده که روایت نبوده، یا جایی بوده که سیاق
نداشته، و در بعضی جاها دیده ایم که از سیاق نمی شود استفاده کرد با همان شرایط
خاص خودش. یا در روایت جایی بوده مصداق منحصر داشته مثلا در مساله اولوالامر، همین
مسئله بوده که منحصرا معصوم است، برای اینکه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول با یک
اطیعوا آمده و اتفاقا کلام فخر رازی را هم نقل کردیم که می گوید این اولوالامر باید معصوم
باشد برای اینکه یک اطیعوا است که در الله و رسول آمده؛ اما اینکه معصوم کیست می گوید نمی دانم! اینجاست دست فخر رازی بسته می
ماند! اما می گوییم وقتی روایت جابر و دیگران هست مشخص می کند که اهل بیت عصمت و
طهارتمعصوم هستند. در هر صورت این دیگر فقط یک مقداری عوض کردن عبارت بوده؛
یعنی آن جایی که من نیاورده ام به خاطر این بود که همه این ها را دیده ام وبررسی
کرده ام که یک معنا بیشتر نیست.
ضرورت توجه
به دیدگاه های جدید در عرصه معنا شناسی قرآن
کریم
تشکر می کنم از حضور بسیار ارزشمند دوستانمان و ارائه بسیار
عالی جناب آقای کوثری و نقدهای عالمانه جناب استاد بهمنی و جناب استاد زمانی.
امیدواریم تجربیاتی که حاج آقای بهمنی در عرصه پژوهش دارند بتوانند این را به نوعی
به دوستان منتقل کنند و دوستان نیز باید واقعا این فرصت را غنیمت بدانند و از
نظرات ایشان استفاده کنند. خب بحث معنا
شناسی مطرح شد و حاج آقا نگاه های ایزوتسو را مطرح کردند. به نظرمن گروه فرهنگ
نامه ها باید در عرصه معناشناسی تجدیدنظری داشته باشند و ما نمی توانیم بدون نگاه
به این دیدگاه های جدید در عرصه معناشناسی در قرآن کریم کاری انجام دهیم. چراکه
تمام کارها به صورت سنتی قابل پیشرفت نیستند و چه خوب بود در مقدمه این کار نگاهی
هم به بحث ها و نگاه های ایزوتسو صورت می گرفت؛ الان من پایان نامه ای را دیدم و افسوس
خوردم که ای کاش این پایان نامه را من قبل از اینکه واژگان مشابه ما منتشر شود می دیدم چراکه سعی می
کردیم دوستان این دیدگاه ها را مورد بحث قرار دهند و در بحث واژگان مترادف ومشابه قرآن در مباحث
مطالعاتی خودشان بررسی کنند. این نکته را
هم که حاج آقا فرمودند که این شیوه نامه مستقل شود به نظر من دیر نشده است. یعنی
می شود حاج آقا یک وقتی را بگذارند و شیوه نامه وجوه و نظایر را به صورت مستقل
بررسی کنند حتی در آنجا هم یادآوری شود که
ما در اینده در عرصه بازنگری دقیق تر وارد خواهیم شد. این نقدی هم که حاج آقای
زمانی کردند بسیار مهم است چراکه می بینیم کتاب های وجوه و نظایر، موارد بسیار زیادی را
ذکر کرده اند ولی شما کمتر به آن اشاره کردید؛ خب شما باید مفصلا به ان می پرداختید و روشن می کردید که این ها مواردی
نیست که جزو وجوه و نظائر باشد و این بحث هایی هم که صورت گرفته، خلاف موضوع است.
لزوم توجه
به تولید آثار علمی در مقوله فرهنگ نامه های قرانی
تشکر می کنیم از حاج آقای بهمنی و
حاج آقای زمانی به عنوان ناقد و جناب حاج آقای کوثری به عنوان محقق این کتاب وزین
و حاج آقای عیسی زاده به عنوان دبیر جلسه و همه دوستان شرکت کننده. خب در اینجا
چند نکته کوتاه عرض می کنم.یکی اینکه این تحیر و سرگردانی که محقق در هنگام مراجعه
به جوامع لغوی پیدا می کند بخاطر کثرت معانی که وجود دارد بهترین دلیل بر تولید چنین کتاب هایی است. اما
در خصوص اهمیت کار با نهج البلاغه عرض کنم
که این فرمایش حضرت امیر(ع)که درباره قرآن
فرمودند: «بحر لا یدرک قعره»؛ ناظر به الفاظ قرآن نیست. چون الفاظ قرآن محدود است و قابل تغییر
نیست. پس بنابراین این سخن مولا راجع به معانی واژگان است که حالا یا از سواق یا
از سیاق آیات و واژگان استفاده می شود و من می خواهم نتیجه بگیرم که به هیچ وجه ما
با تولید این اثر رسالت پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن را پایان یافته تلقی نکنیم و
این کتاب نیز گام نخستین باشد که ان شاالله پیشنهاداتی هم که حاج آقای بهمنی درمورد
هندسه بحث فرمودند رعایت شود و در شاخه های بعدی این کار به شکل وزین تری عرضه
شود.
نقش تفکیک
واژگان در پیشرفت فرایند بحث
فقط یک نکته راجع به هندسه بحث عرض می کنم وآن اینکه درواقع سه دسته بحث درباره واژگان
وجود دارد که عبارتند از: بحث های مفهوم شناسی، بحث های مصداق شناسی و یکی هم بحث
های واژه شناسی. خب این سه دسته بحث باید کاملا از هم تفکیک شود تا مراجعه کننده
به این فرهنگ نامه، سرگردان نشود. یعنی
مصادیق با مفاهیم آمیخته نشود و یکی از راه هایی که خیلی تاثیرگذار است در اینکه مشکل
مراجعه کننده به این گونه فرهنگ نامه ها رفع شود این است که بگوییم در این یک مورد
خاص در لغت عربی ما فقط کتاب معجم مقائیس
اللغه ابن فارس داریم. اهمیت این کار به خاطر این است که اصل واحد را شناسایی کرده
ایم. بنابراین ما یک معنا بیشتر نداریم گرچه ممکن است پانزده مصداق ذکر شده باشد. باید
این مصادیق کاملا از هم جدا شود، در بحث
مفهوم حقیقت و مجاز و نوع دلالت آنها نیز همه انها در بحث های مفهوم شناسی می آید.
اما در خصوص بحث های واژه شناسی مثل دخیل بودن لفظ یا عربی بودن، قلب، تخفیف،
اعلال، اگر یک دسته بندی صورت گیرد که مباحث واژه شناسی، مصداق شناسی ومفهوم شناسی
در درون هر یک از این شاخه های مختلف ذکر شود، خواننده به راحتی می تواند از آن سرگردانی که با مراجعه به فرهنگ نامه ها دچارش می شود
نجات پیدا کند.