share
1398/07/09
قرائت فرهنگي قرآن

گروه: تفسیر قرآن
ارائه دهنده: حجت الاسلام دکتر قائمی نیا
ناقد: -
دبیر علمی: -
زمان برگزاری: 1396

دبیر علمی

نقش وتاثیر قرآن و آموزه های وحیانی در ایجاد فرهنگ نوین در جهان اسلام

در مقوله قرآن و فرهنگ، تلقي‌هاي مختلفي وجود دارد، نگاه اول این است که ما قرآن را يك پديده فرهنگي قلمداد مي‌كنيم و با توجه به بستر فرهنگي و شكيلي که در آن قرآن داريم، آيات و آموزه‌هاي قراني را تعریف مي‌كنيم اين يك نگاه است و بخشي از پازل ما را پر مي كند. نگاه ديگر مي‌تواند اين باشد كه ما اساساً فرهنگ شكل گرفته بعد از نزول وحي را قرآني قلمداد مي‌كنيم؛ تفاوت این دو نگاه این است که در نگاه اول قرآن را فرهنگي مي‌بينيم و فرهنگي تفسير مي‌كنيم، ولی در نگاه دوم فرهنگ مسلمان‌ها را قرآني مي‌بينيم و مي‌خواهيم ببينيم كه اساساً تاثير قرآن و تاثير وحي و آموزه‌هاي وحياني در تغييرات فرهنگي يا احياناً در ايجاد فرهنگ‌هاي جديد در دنياي اسلام و بين مسلمان¬ها چيست؟ ما در این تحلیل به دنبال اين نيستيم كه قرآن را فرهنگي بدانيم يا فرهنگ را قرآني بدانيم، بلكه دنبال اين هستيم كه  چيزي مثل فرهنگ را در قرآن رديابي كنيم و در این فرایند با چه واژگان ومؤلفه‌هايي به سراغ قرآن برويم و كدامين مقوله از مقولات قراني‌مان محتواي فرهنگي را در ادبيات امروز مي‌تواند پر كند. مساله ديگر كه بخشي از اين جلسه، چنين دغدغه‌اي را پاسخ می دهد و به ما كمك می كند، بحث متدولوژي است كه ما بر اساس كدام متد و براساس چه روشي مي‌خواهيم يك معنای تفسير فرهنگي از قرآن ارائه بكنيم؛ البته اينها تكه‌هاي پازلي است كه ما در آنها دچار ابهام هستيم و هرگونه تلاش و اقدامی که در این خصوص انجام شود مغتنم است. بحث ديگري كه در دپارتمان تاريخ به آن پرداخته نشده، بحث تاريخ قرآن در فرهنگ اسلامي است؛ به اين معنا که ما به جهت تاريخي نمي‌دانيم كه بعد از نزول وحي، در عصر نبوي و در عصر حضور ائمه همچنین در دوره تمدن اسلامي، اساسا آموزه‌هاي وحياني ما تغییراتی در فرهنگ ما ایجاد کردند اما سوالاتی که در این زمینه وجود دارد و تشکیل چنین جلسه ای زا می طلبد این است که شواهد تاریخی برای تاثیر قران در فرهنگ مسلمانان چیست؟ ما در این زمینه مدارک لازم را نداریم و روش های موجود نیز کارگشا نیست؛ لذا به جهت تاریخی نمی دانیم که میزان تاثیر قرآن درفرهنگ چیست؟ البته فرهنگ به معنای اعم که شامل فرهنگ نخبگانی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ اقتصادی و... می شود.

دکتر قائمی نیا

نگاهی به پیشینه مباحث زبان شناسی

سه جريان زبان شناختي مهم در قرن 20 مطرح شده است که شامل: زبان شناسي نقل گرا، زبان شناسي زايشي و زبان شناسي شناختي است. زبان شناسی شناختی که مولود جنگ های لفظی در دهه 1970 بود قریب ده سال ذهن بیشتر متفکران غربی را به خود مشغول کرد. این دانش در نقد آثار چامسکی متولد شد و تنها شاخه ای بود که در طول تاریخ در انسان شناسی تاثیر گذاشته و با تغییر و تحول در آن، شاخه ای به نام انسان شناسی شناختی را به وجود آورد. اما واژه انسان شناسی، درمطالعات اسلامی و کتاب هایی که در این خصو نوشته شده بیشتر ناظر به مباحث فلسفی آن است و اینکه انسان چگونه موجودی است، ایا موجودی عادی است یا اینکه مرکب از روح و ماده است؛ اما درمطالعات انسان شناسی اندروپولوژی، مباحث کاملاً بعکس است و تحلیل هایی که به کار می رود ناظر به مباحث ضد فلسفی است. در هر صورت اگر بخواهیم این واژه را تحلیل کنیم باید عرض کنم که انسان شناسی به معنای دقیق کلمه، دانش تنوع بشر است؛ به عبارت دیگر انسان شناسي در صدد است که تنوعات مختلف بشر را از لحاظ تنوع فرهنگي، تنوع اقتصادي، تنوع سياسي، تنوع زيستي به شكل علمي بررسي ‌كند. اما روش و مفاهیمي كه براي تحليل انسان بكار مي‌رود، مفاهيم فلسفي صرف نيست چراکه ما در طول تاريخ با دو تا انسان سروكار داريم، يك انساني كه فلاسفه تعريف كردند: به عنوان همان حيوان ناطق؛ اين انسان در ذات و هويتش نقش فرهنگ روابط اجتماعي ديده نشده و فلاسفه نیزاز زمان ارسطو تا به امروز تمركزشان بر روي اين انسان است. در این دیدگاه انساني كه مجرد از فرهنگ است، فارق از جامعه  زندگي مي‌كند و فرهنگ نیز به صورت امری اتفاقی در زندگی انسان نمودار می شود و تاثیری در هویت ندارد. در مقابل با يك انسان پسين مواجهيم كه در مطالعات علوم انساني ودر قرن 18 متولد شد؛ در این دیدگاه انسان موجودي است كه هويت فرهنگي دارد، در دل فرهنگ متولد مي‌شود و از فرهنگ متأثر است. در مورد مباحثی که بیان شد باید عرض کنم که انسان هر جاي كره خاكي زندگي كند، به فرهنگي تعلق دارد این فرهنگ زیستگاه اصلی انسان است و در هويت انسان و نحوه انديشه وی تأثير مي‌گذارد. اما تفاوتی که علم مردم شناسي با انسان شناسي دارد این است که مردم شناسي بيشتر به جمع كردن داده‌ها در زمينه انسان شناسي مي‌پردازد، ولي انسان شناسي هويت تئورتيك دارد، يعني براساس داده‌هايي كه از مردم شناسي بدست مي‌آورد نظریه پردازی می کند؛ البته درهر دو اين اشتراك وجود دارد كه به انسان پسين مي‌پردازند. اينكه انسان شناسي به انسان پسين مي‌پردازد معنایش اين نيست كه نظريه ندارد، اتفاقاً نظريات زيادي در این زمینه وجود دارد، به عنوان نمونه يكي از كتاب‌هاي مهم انسان شناسي كه در قرن 20 نوشته شد، كتاب لويبرول است. در اين كتاب، ادعاي اصلي لويبرول اين است كه فلاسفه ای که آمدند بحث‌هاي معرفت شناسي را مطرح كردند به موضوع انسان پیشین توجه داشتند در صورتی که اگر متعلق بحث معرفت‌شناسي، انسان پسين باشد شما به صورت مطلق نمي‌توانيد بگوييد انسان چه معرفتي دارد و معرفت وی نیز از فرهنگي به فرهنگ ديگر تغيير مي‌كند؟ همان طور که متوجه شدید در قديم انسان شناسي تابع معرفت شناسي بود، اما با تحليل جديدي كه لويبرول ارائه مي دهد معرفت شناسي و حتي بحث‌هاي فلسفي تابع بحث‌هاي انسان شناسي به معناي آنتروپولوژي است.

کاربردهای فرهنگ در علوم انسانی

 من در ادامه بحث، به دو كاربرد از مفهوم فرهنگ در علوم انسانی اشاره مي‌كنم: کاربرد اول کاربردی است كه در جامعه شناسي دارد. در این علم، فرهنگ به باورها، نگرش‌ها و ارزش‌هاي مشترك كه بيشتر اكتسابي‌اند و در رفتارهاي اجتماعي ما تأثير مي‌گذارند اطلاق مي‌شود. اما كاربردي كه در انسان شناسي دارد، بسيار عميق‌تر از كاربردي است كه در جامعه شناسي دارد چراکه در انسان شناسي فرهنگ نوع هستي انسان را مشخص مي‌كند؛ در واقع نوعی هستي‌اي است كه بر اساس يكسري قالب‌هاي مشترك شكل گرفته، و در نوع جهان بيني انسان و سبك زندگي‌ وی تأثير دارد؛ لذا مباحثي كه در جامعه شناسي حول مفهوم فرهنگ مطرح مي‌شود به يك معنا تابع مباحثي است كه در انسان‌شناسي فرهنگي مطرح مي‌شود چون نگاهي كه در انسان شناسي وجود دارد، عميق‌تر است. انسان شناسي شناختي كه از نتايج زبان شناسي شناختي است بيشتر به رابطه ذهن و فرهنگ و در واقع زبان می پردازد؛ در این رابطه گسست ناپذیر، که در سه ضلع فرهنگ، ذهن و زبان شکل می گیرد، وقتی وارد مقوله تحلیل می شود به صورت مدل های فرهنگی نمودار می شود. همان طور که می دانید بحث مدل¬های فرهنگی، یکی از مباحث کلیدی و ومهم در مباحث انسان شناسی است، این مدل ها وقتی وارد ذهن می شوند به صورت   يكسري چارچوب‌هاي ذهني(طرحواره) بروز می کنند كه در ابعاد مختلف زندگي بشر تاثير مي‌گذارد. اما در مورد تحليل تاريخي اين مسأله باید عرض کنم که پيدايش آن يك ريشه فلسفي دارد و کانت برای اولین بار انرا مطرح کرد. ایشان معتقد بود که ما به عالم واقع آن گونه كه هست دسترسي نداريم و ان را از پشت حجاب‌هايي مي‌بينيم؛ اين حجابها هم عمدتاً از ذهن ما ناشي مي‌شود؛ اما انسان شناسان بر این باورند که حجابها نه تنها از فرهنگ ناشی نمی شوند بلکه ساختار عنصر ذهن نیز در آنها بی تاثیر است؛ این گروه معتقدند نحوه زندگی اجتماعی بشر و ملاکات مشترک آن، تاثیر بسزایی در زندگی انسان و باورها و عواطف وی دارد.

قلمرو تاثیر مدل¬های فرهنگی

اما قلمرو تاثير مدل‌هاي فرهنگي بسيار گسترده است، این مدل¬ها به دلیل اینکه از ساختار منسجمی برخوردار هستند، در احساسات و عواطف انسانها تاثیر گذاشته و نتیجه زندگی آنها را تغییر می دهد، لذا به عنوان یک طرحواره عمل می کند؛ اما اگر با تعریف مذکور بخواهیم وارد مدعیات قرانی شویم باید از یک آسیب شناسی شروع کنیم. شما اگر به تحلیل¬هایی که از آیات الهی صورت گرفته توجه کنید متوجه می شوید در این تحلیل¬ها مخاطب آيات الهي، انسان پيشين است؛ البته من این مساله را تحت تأثير تفكر يوناني مي‌دانم چراکه يكي از تأثيراتي كه تفكر يوناني بر تمدن اسلامي داشته اين بوده كه در تحليل‌هايي كه ما در خيلي از زمينه‌هاي علوم اسلامي داشتيم، متعلق خطابات الهي را انسان پيشين در نظر گرفتيم؛ انساني كه فارغ از فرهنگ و جامعه زندگي مي‌كند لذا به اقتضائات و پيامدهاي تحليل‌هاي انسان پسين توجه نكرديم؛ به عنوان نمونه شما وقتي احكام الهي را تحليل مي‌كنید، به عنوان يك مدل فرهنگي در نظر مي‌گيرید يا اینکه به صورت مدل به آن توجه ندارید در واقع وقتي پيامبر اسلام(ص) قاعده «لاضرر ولاضرار» را مطرح فرمودند مي‌خواستند يك مدل به جامعه اسلامي ارائه بدهند، این مدل فرهنگی دارای ویژگی های خاصی است و در تمام ابعاد جامعه خصوصاً تنظیم روابط فرهنگی و اجتماعی حتی در تنظیم برنامه هایی که بدین منظور انجام می شود تاثیرگذار است؛ پس بنابراین این مدل¬ها به عنوان یک قاعده دارای ابعاد عمیقی است و صرفاً یک نهی ساده یا قضیه سالبه نیست.

نقش مدل¬های فرهنگی در تشکیل تمدن اسلامی

بحث ديگري که به نظر من در بحث‌هاي زبان شناسي از اهمیت خاصی برخوردار است اینکه شما مدل‌ها را در تمدن اسلامي و در حوزه‌هاي مختلف فقهی و طبق آیات و روايات استخراج کرده و در مورد آنها بحث کنید. من معتقدم بخش زیادی از فقه ما كه به عنوان مدل مطرح است، صرفاً احكام مولوي ساده نیست بلکه احکام ارشادی است؛ یعنی اگر شما امر ارشادی را ترك كرديد، براي خودش عقاب مستقلي ندارد بلکه عقابش همان عقابي است كه برای امر مولوي در نظر گرفته شده به عنوان نمونه وقتی به شما گفتند نماز بخوانيد و از آن طرف هم گفتند:« اطيعوا الله و اطيعوا الرسول»؛ اگر نماز را ترك كنيد دو تا عقاب ندارید، بلكه شما را یکبار عقاب می کنند چراکه این عوامل از احکام مولوی بنیادی تر و دارای تاثیر بیشتری نیز هستند. در این خصوص برای تبیین بحث به برخی از مفاهیم قرآنی اشاره می کنم: یکی از مفاهيم كليدي قرآن، ایمان است؛ شما اين مفهوم را در سه سطر می توانید ببینید بعضي جاها به سطر اول تعلق دارد، بعضي جاها به سطر دوم و بعضي جاها به سطر سوم؛ ايمان گاهي به عنوان يك اعتقاد قلبی تعريف مي‌شود؛ و این امر اعتقادي نیز گاهي به عنوان يكي از اجزاء فرهنگ است. همان طور که قبلاً عرض کردم در مباحث انسان شناسی، فرهنگ چارچوبي است كه به باورها، نگرش‌ها، رفتارها و سبك زندگي انسان جهت مي‌دهد؛ با این اوصاف گاهي ايمان در زندگي به مثابه يك فرهنگ است و براي خودش اجزا، ارزش‌ها، اصول و ضوابطي دارد و اموري را نیز تجويز مي‌كند.

تحلیل های انسان شناسی از منظر قرآن کریم

اما فارغ از مباحث فقهی در مباحث قرآنی چیزی که در طول تاریخ بیشتر مد نظر مفسران و دانشمندان علوم اسلامی قرار گرفته، موضوع انسان پیشین است. لذا تحلیل¬هایی که از آیات قرآن ارائه دادند، تحلیل هایی بوده که از نتایج همین نگاه به انسان است.  يعني يك چارچوب ذهني كه در رفتارها، سبك زندگي، تفكر و عواطف انسان¬ها تأثير مي‌گذارد؛ لذا بعضي از آيات كه در قرآن آمده، ايمان را در سطح اعتقاد مي‌داند:« يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا»؛ آمَنوا يعني آنهايي كه ايمان اعتقادي آورديد و آمِنوا هم يعني وارد اين فرهنگ مي‌شويد. فرهنگ براي خودش اقتضائات اصول و ضوابطي دارد و گاهي در سطح مدل لحاظ مي‌شود، برای تبیین بحث مثالی عرض می کنم: مفسران از ایه مشهور«قل كل يعمل علي شاكلته» تحليل‌هاي متفاوتي دارند، برخی از مفسران تحليل‌هاي زيست شناسي انجام دادند كه كار درستي نيست يعني انسان براساس شاكله زيستي به قول امروزي‌ها يا بر اساس DNA عمل مي‌كند. علامه طباطبایی نیز از این آیه تحلیل متافیزیکی ارائه می کند و قائل است براساس قاعده عليت بين هر معلول و علتش سنخيتي وجود دارد. با توجه به نظرات مفسرین در مورد این آیه، باید عرض کنم که سیاق آیه در خصوص ایمان و کفر و مساله هدایت انسان بحث می کند؛ با این گفتار نمی توان آیه را مورد تحلیل متافیزیکی قرار داد، بلکه در یک تحلیل انسان شناختی از ایه می توان یک مدل فرهنگی از آن ارائه داد، مدلی که یک انسان بر اساس آن طبق ایمان و کفرش عمل می کند؛ یعنی هردو مساله کفر و ایمان، در رفتار آدمی تاثیر دارد. شاکله از کلماتی است که در این آیه به عنوان معادل مدل بکار رفته است و ایمان و کفر نیز دو شاکله مهم در زندگی اجتماعی انسان هستند. اما کشف مهمی که قرآن در این ایه به بشر ارائه می دهد، این است که در طول تاریخ همه فرهنگ ها تغییر می کند، اما ایمان وکفر به عنوان دو شاکله که در زندگی و رفتارهای اجتماعی انسان تاثیر زیادی دارند همواره در طول تاریخ ثابت هستند.   يكي از آيات ديگر، در این خصوص آیه «لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» است. مفسران تحليل‌هاي متفاوتي از اين آيه انجام دادند: به عنوان نمونه ابن عاشور، تحلیل نادرستی از این ایه ارائه می دهد و قائل است این آیه در مقام نفی جهاد ابتدایی است. مرحوم علامه طباطبايي، تحلیل جالبی در این خصوص دارد و قائل است که دين در اصل يك مقوله اعتقادي و یک امر قلبي است و در امور قلبي نیز اكراه معنا ندارد و سالبه به انتفاع موضوع است. تحلیلی که مرحوم علامه در این خصوص مطرح می کنند به نوعی درست است، چون دین در سه سطح قابل تعریف است: در سطح اعتقادی، دین به مجموعه ای از اعتقادات و باورها اطلاق می شود. در سطح دوم دین به عنوان مقوله ای فرهنگی که به مجموعه ای از باورها، مناسک و ارزش ها اطلاق می شود. و سطح سوم آن نیز مدلی است که از دین استخراج می شود و آن فرهنگ توحیدی دین اسلام است که توسط حضرت ابراهیم مطرح شد. اما مفاهیمی که در آیت¬الکرسی مطرح می شود: در آیه« لااكراه في الدين» دین مقوله¬ای فرهنگی است و در آیه« قدتبين الرشد»، رشد یک مفهوم اجتماعی است؛ یعنی انسان با میل و اعتقاد قلبی خود دین را به عنوان یک مدل فرهنگی پذیرفته است و دین نیز در او نفوذ کرده و با خونش عجین شده است. علاوه بر موارد مذکور ما در قرآن با تعدادی گزاره سروکار داریم که گزاره های فرهنگی را تبیین می کنند. نکته ای که اینجا قابل تامل است ارتباط این مدل¬های فرهنگی با تعدد انبیا است؛ در واقع سر اینکه در قرآن ماجراهای انبیا مختلف ذکر شده بدین دلیل بوده که انبیا با مدل های مختلف فرهنگی مواجه بودند: به عنوان نمونه مدل فرهنگی یهود با مدل فرهنگی قوم حضرت ابراهیم تفاوت داشت. ما باید دقت کنیم در مواردی که انبیا با فرهنگ های مختلف سروکار داشتند، چه مدل هایی را هدف قرار می دادند، کدامیک از این مدل ها از نظر مخاطبان برجسته به نظر می رسید و شناخت سازوکارهایی که بواسطه آنها این مدل های فرهنگی مورد تهاجم قرار می گرفت. 

تبیین گزاره های انسان شناختی در قرآن

گزاره‌هاي انسان¬شناختي در قرآن سه دسته هستند که عبارتند از: گزاره‌هايي كه حکمی نسبت به اعضاي یک فرهنگ ارائه می کند مانند آیه«ان الذين كفروا في نار جهنم» که حكمي راجع به كافران ارائه می دهد. گزاره هایی که حکمی راجع به یک فرهنگ ارائه می دهد مانند آیه« ان الذين كفروا أنذرت عليهم ام لم تنذر» این آیه با آیه قبلی متفاوت است و عنصر فرهنگی کفر را برجسته می کند. همان طور که می دانید یکی از مولفه های فرهنگی کفر بی تفاوتی نسبت به هشدارهایی است که پیامبران می دهند. بعضي از آيات هم یکسری مدل‌هاي فرهنگي ارائه می دهند که تعداد قابل توجهی است مخصوصاً آياتي كه به صورت استعاري سخن مي‌گويند:«قال أتعبدون ماتنهتون»؛ در این آیه شما هم به يك عنصر فرهنگي و هم یک مدل فرهنگي پی می برید. عنصري از فرهنگ به اين معنا كه در فرهنگ كفر آن چيزي كه دست ساخت انسان است به معبود وی تبدیل می شود. مدل فرهنگی نیز مانند حضور تكنولوژي که به مثابه يك مدل فرهنگي عمل مي‌كند و به سبك زندگي، نگرش و احساسات و عواطف انسان جهت مي‌دهد. آيه ديگر« والصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداد و العشي يريدون وجهه» در این آیه وجه خدا به عنوان یک چهارچوب و مدل به همه ابعاد زندگي انسان مومن جهت مي‌دهد؛ اما در مقابل اراده زينت دنيا به عنوان یک چهارچوب اساسي در فرهنگ كفر، به همه ابعاد حيات انسان کافر جهت می بخشد و آن را با خود همسو می کند.

راهکارهای تبیین مطالعات فرهنگی در جامعه

نکته پایانی که در اینجا لازم به ذکر می دانم اینکه امروزه بحث های زیادی راجع به فرهنگ مطرح شده که قرآن مدل¬های فرهنگی بشر را تغییر داده است برای تحلیل این مطلب، کارهایی باید صورت پذیرد، نخست اینکه از بحث های علوم انسانی مانند انسان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی برای تحلیل مدل های اجتماعی جامعه خودمان کمک بگیریم و در راه کشف آنها گام برداریم. در مرحله دوم باید با استفاده از منابع اسلامی مانند قرآن و سنت، مدل¬های فرهنگی در جامعه استخراج شود. ارائه این مدل ها، راه را برای اسلامی سازی جامعه و رواج آموزه های اسلامی هموار می کند. 

آقاي اسلامي

نقد دیدگاه دکتر قائمی نیا

دکتر قائمی نیا سعی کردند دریچه جدیدی به سوی مطالعات قرآنی باز کنند  و با توجه به اینکه قرآن منبع کاملی برای علومی همچون کلام، فقه و تفسیر است، این بحث در نوع خود با توجه به ادبیات آن، جدید و بی نظیر است. اما در خصوص تاثیر تفکر یونانی در مطالعات اسلامی، باید عرض کنم که شما در این بحث خطابات قرانی را انسان پیشین قرار دادید؛ یعنی با اینکه در مباحث قرآنی روی فطرت انسان تاکید شده است ما باید معیار این فطرت را انسان پیشین قرار دهیم. خب با توجه به این معیار انسان پسین از موضوع خطابات قرآنی خارج می شود، با اینکه قبلاً اشاره شد موضوع مطالعات اسلامی هردو انسان  است.

در خصوص سطوح مختلف دین که مطرح شد با آن موافق هستم و این سطوح قابل انکارنیستند؛ منتها من معتقد هستم که باید یک الهیات فرهنگی در این خصوص شکل بگیرد که تمام سطوح دین را پوشش دهد. همان طور که مستحضر هستید تشکیل چنین بستری، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است چراکه در طول تاریخ به این مساله به صورت نظام مند توجه نشده، حتی در ادبیات سنتی ما هم این شیوه وجود ندارد. اما در خصوص مدلها، بنده قائل به جبر فرهنگی نیستم بلکه دیدگاهی بینابین دارم، یعنی قائلم انسانها درون خود فطرتي دارند که اين فطرت در جامعه بيشتر به شكل يكسري مرزها عمل مي‌كند مثلاً هنگامی که با مرگ یا شرایط ناگوار مواجه مي‌شود آنجا خودش را نشان مي‌دهد.

تفسیرهای التقاطی در قرآن مجید

اما نکته ای در تکمله سخنان آقای اسلامی باید عرض کنم اینکه ایشان یک نگرانی تاریخی در این خصوص داشتند که موجه به نظر می رسد؛ چون ما در تفسیرهای جدیدی که در مورد قرآن نوشته شده ، به نوعی رگه هایی از التقاط مشاهده کردیم و این مساله به وفوردر طول تاریخ مشاهده شده است؛ حالا این التقاط فرق نمی کند چه آنجایی که شما می خواهید یک متن سنتی را با ادبیات مدرن درهم آمیخته و تفسیرجدیدی ارائه کنید و چه انجایی که شما می خواهید دغدغه‌هاي زميني را با دغدغه‌هاي زماني و عصري مخلوط کرده و چهارچوبی در این زمینه ارائه کرده و با آن قرآن را تفسیر کنید. اما در مورد التقاط، بنده دو معنا برای آن در نظر می گیرم: یک معنای ارزشی که در آن مطالب ضد اسلامی ارائه شود و یک معنای معرفتی التقاط که امری اجتناب ناپذیر است که در طول تاریخ تکرار شده است؛ مانند فلسفه یونانی که بعد از گذشت فیلترهایی وارد عالم اسلام شد. خب مسائل مذکور ابعاد فلسفی دارد و باید روی ان کار شود. بنده نیز تلاش می کنم با در نظر گرفتن ابزارهای مهمی که در این زمینه وجود دارد تفاسیر مختلف را با هم مقایسه کرده و به نقد آنها بپردازم. اما نکته مهمی که در این خصوص وجود دارد اینکه ما در مطالعات دینی با یک انسداد معرفتی مواجه هستیم و  مطالعات سنتی نیز به نهایت خودش رسیده است؛ برای علاج این مساله باید ضمن استفاده از مطالعات سنتی از روش های جدید نیز استفاده کرد. آخرین نکته که لازم به ذکر می دانم اینکه دروازه تفکر شیعی در طول تاریخ نسبت به مباحث جدید کاملاً باز بوده، ولی وجود جریانات سیاسی در غرب و مخالفت آنها با اسلام ما را دچار انسداد معرفتی کرده است که خوب نیست.

پرسش و پاسخ

1- با تشکر از آقای دکتر دو پرسش اینجا مطرح می شود، سوال اول اینکه برای تاثیر فرهنگ از مثال هایی استفاده کردند که این نمونه ها در هر فرهنگ به صورت مدل خاصی ارائه می شود مانند مراسم خاکسپاری که دارای مصادیق گوناگونی است. نکته دوم در مورد آیه «کل یعمل علی شاکلته»؛ به نظر می رسد همان معنایی که جناب آقای دکتر فرمودند مورد پذیرش باشد، چون بر اساس قران و طبق تعبیر فلسفی اتحاد عاقل و معقول قبول داریم که دو پارامتر علم و عمل، شاکله وجودی انسان را تشکیل می دهند و انسان نیز بر اساس آن عمل می کند حتی سنخیت علت و معلول نیز بر اساس آن تعریف می شود. در پاسخ به سوال اولتان باید عرض کنم که این سوال در واقع نکته تکمیلی مباحث بنده است. همان طور که مستحضر هستید، ابعاد تاثیر فرهنگ بسیار متفاوت است به گونه ای که گاهی در معناشناسی، گاهی در موارد استعمالی و گاهی نیز در مصادیق تاثیر گذار است. مباحث مطروحه بسیار گسترده است و نمونه هایی که عرض کردم، قصدم این بود که چهارچوبی برای بحث ارائه کنم. اما نکته مهمی که اینجا قابل عرض است اینکه تاثیر فرهنگ بیشتر روی معنا و مدلول است نه اطلاق مصداق؛ ومصادیقی که در ذهن برخی تبادر می کند، ممکن است منشا انصراف داشته باشد با اینحال معانی دو دسته اند: برخی دارای حیثیت شخصی اند و برای معانی خاصی وضع شده اند و برخی نیز دارای حیثیت فرهنگی یا اجتماعی هستند. برای تبیین بحث مثالی عرض می کنم: به عنوان نمونه ترجمه کلمه بام، پوشش بنا است، ولی وقتی این لفظ وارد فرهنگ های مختلف می شود، متناسب با اقالیم آن منطقه معانی خاص و رفتار متناسب با آن پیدا می کند؛ مثلاً در اقلیمی كه باران خيزاست، بام شيب دارد و به همان نسبت هم امكان استفاده از فضاي بالاي بام وجود ندارد در حالي كه در اقليم گرم و خشك و فلات مرکزی ایران مانند یزد، شب ها روي بام مي‌خوابند و اصلا بخشي از فرهنگ زندگي مردم مبتني بر زندگي بر بام است. با این مثال متوجه شدید معنای بام با اینکه همان پوشش خانه است، ولی مصادیق گوناگونی دارد. اما در خصوص سیاق آیه«و قل کل یعمل علی شاکلته» ممکن است شما آیه را طبق یک معنای فلسفی تحلیل کنید که به جای خود تحلیل درستی است، ولی انچه مهم است اینکه مخاطب این آیه شخص فیلسوف نیست بلکه در نگاه اول، مراد انسانی است که در لایه¬های یک فرهنگ زندگی می کند؛ بنده در تحلیلم به لایه اصلی معنایی کار دارم در صورتی که لایه¬های متافیزیکی ان را نفی نمی کنم. همان طور که مستحضر هستید در زندگی انسان علاوه بر مدل¬های فرهنگ و تنوع و تکثر آنها، مدل فرهنگی خاصی بر آنها حاکم است و هدف پیامبران نیز در برنامه¬های شان فقط تغییر این انسان نیست بلکه اهداف آنها تغییر فرهنگ¬هاست. به عبارت دیگر پیامبران آمدند تا مدل¬های فرهنگی یک جامعه را تغییر دهند، چون با تغییر آنها راحت تر می توانستند انسان ها را تغییر دهند؛ البته این مدل ها گاهی به صورت شرک و کفر در جوامع نمایان می شدند و وظایف پیامبران را نیز سنگین تر می کردند.

 2- سوالی که اینجا مطرح می شود اینکه فرهنگ را نمی توان به صورت امر ثابتی در نظر گرفت، بلکه به صورت امری سیال در گذر زمان و مکان های مختلف نمایان می شود خب با این توصیف نمی توان به یک الگوی ثابت و مشخص دست یافت و آن را در قالب سند یا چهارچوب خاصی مطرح کرد. س.ال دیگر اینکه، هدف از مباحث مذکور به نوعی تغییر در ابعاد اجتماعی فرهنگ است، اما با توجه به نکته ای که اشاره کردید مسائل فرهنگی عمدتاً ارشادی اند، ولی رویکرد غالب جامعه در حوزه فرهنگ بیشتر رویکرد مولوی است، نظر شما درباره تعارض مذکور چیست؟ نکته دیگری که باید عرض کنم این است که در اصول بحثی وجود دارد به نام حقایق شرعیه و عبادیه، سوالی که مطرح می شود آیا این حقایق فرهنگی هستند یا خیر؛ مثلاً اگر در قرآن به نماز و روزه و زکات سفارش شده، آیا حضرت عیسی زکات می دادند یا اینکه صلاتی که در ذهن ایشان بوده وبعد منتقل شده باعث می شود که یک فرهنگ در فرهنگ دیگری تاثیرگذار باشد یا اینکه برخی مباحث فقهی مانند قاعده لاضرر، اعتبار عقلا یا عرف و ... چه مقدار می تواند روی پدیده¬های فرهنگی مانند این تاثیرگذار باشد؟

آیات قرآن که ظاهراً دارای مدلول و احدی هستند، در سطوح مختلفی ارائه می شوند، بعضی ناظر به مباحث اعتقادی فردی هستند برخی ناظر به اجزای فرهنگی اند و برخی هم به نوعی در صدد ایجاد مدل های فرهنگی هستند که این مدل ها را می توان بر اساس شبکه های معنایی آیات و ساختار هندسی آنها مطرح کرد. هیچ شکی وجود ندارد که در قرآن مدل های فرهنگی وجود دارد و بعضی آیات نیز ناظر به ارائه این مدل های فرهنگی اند؛ منتها چیزی که مهم است اینکه در مدل مهندسی فرهنگی، تاریخ و جغرافیای شکل کار و نوع روابط اجزا فرهنگ نیز مطرح است. در مورد اجزای مدل های فرهنگی نیز در مواردی که از طریق کتاب و سنت می توانیم راه  حل¬هایی برای تطبیق این مدل¬ها پیدا کنیم از همان طریق اقدام می کنیم؛ اما در مواردی که منطقه¬الفراغ است، برای تطبیق مدل-های فرهنگی باید براساس برنامه¬ریزی پیش رفت، در این برنامه که با هدف مطالعات فرهنگی انجام می گیرد، علوم انسانی کمک شایانی به ما خواهد کرد.