قلمرو موضوعات قرآنی
گروه: تفسیر قرآن
ارائه
دهنده: حجت الاسلام و المسلمین علیمحمد یزدی
ناقد: حجت الاسلام و المسلمین
حبیب
الله احمدی و حجت الاسلام و المسلمین علی مدبر(اسلامی)
دبیر
علمی: حجت
الاسلام محمدعلی محمدی
زمان برگزاری: -
تاریخ بشر نشان میدهد که از دینهای که از ابتدای پیدایش انسان تاکنون بوده، آن دینی باقی مانده است که متنی مرجع و پذیرفتهشده توسط همه پیروان آن داشته است. همین متن مرجع، محور وحدت پیروان آن دین نیز بوده است. متن مرجع در دین اسلام، قرآن کریم است که متنی متمایز از متون موجود دیگر ادیان است، چون تمام واژههای قرآن کریم، از جانب خداوند بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است و بدون تحریف اکنون در دسترس همگان میباشد. چنین ویژگی در هیچیک از متون موجود ادیان دیگر نیست و پیروان دیگر ادیان نیز درباره متون دینی خودشان چنین ادعایی ندارند. لازمه متنی با چنین ویژگی، آن است که میتوان به مدلولهای مطابقی، تضمنی و التزامی آن، به قیدهای آن، به سکوت آن و به لایههای فهم آن استناد و استدلال کرد.
درباره قرآن، این سخن جایی ندارد که گفته شود در فلان مورد قرآن در مقام بیان حقیقت نبوده است، ولی در دیگر کتابها میتوان گفت که در فلان مورد مؤلف در مقام بیان نبودهاست. پس در قرآن هر نکتهای که بتوان به خداوند استناد داد، قابل استدلال است و میتوان با توجه به آن، حقیقتی از حقایق را کشف کرد. البته اهداف کسانی که برای استنباط مطالب به قرآن مراجعه میکنند متفاوت است.
نقد شیوه مسألهمحوری در پژوهشهای قرآنی
متأسفانه ما شیوه پژوهشی دیگر علوم را، که در آن علوم، شیوهای مناسب و مفید است، به پژوهشهای قرآنی سرایت دادهایم که در پژوهشهای قرآنی جای ندارد و شیوه پسندیدهای نیست. یکی از آن موارد، شیوه مسألهمحوری است. مسألهمحوری یعنی پژوهشگر پیش از پژوهش، نیازها و مشکلات کنونی جامعه خود را تشخیص دهد، سپس برای پاسخ به آن نیازها و مشکلات به مطالعه و پژوهش بپردازد. چنین شیوهای در پژوهشهای قرآنی خطایی بزرگ است که متأسفانه دامنگیر حوزه قرآنپژهشی شده است. اینکه ما آیات پاسخگو به نیازها و مشکلات روز را مطالعه کنیم و به بخشهای دیگر قرآن در حد تلاوت و ترجمه اکتفا کنیم، چون مسأله ما نیست، نگاهی ابزاری به قرآن است و از خطاهای بزرگ در پژوهشهای قرآنی است، البته در پژوهشهای غیرقرآنی این شیوه پسندیده است.
همه انسانها پس از بلوغ، نیاز و حق دارند، به عنوان بنده خدایی که قرآن را فرستاده است، بفهمند که خداوند در قرآن چه موضوعاتی را مطرح کرده است و همه آنچه در قرآن است را بفهمد، نه اینکه نیازهای فعلی، در نظر گرفته شود و فقط به آیاتی مراجعه شود که مربوط به این نیازهاست. چنین کاری ظلم به قرآن است. اکنون چنین ظلمی در مراکز پژوهشی صورت میگیرد. هر موضوع قرآنی که میخواهد پژوهش شود، نخستین پرسش، این است که موضوع انتخاب شده برای پژوهش چه مشکلی از مشکلات جامعه را حل میکند. این خطا برخاسته از یک قیاس و تطبیقی است که از اساس غلط است؛ یعنی نگاهی که به مسأله فقهی شده، همان نگاه به مسائل قرآنی شده است. در مباحث فقهی در پی پاسخگویی به مشکلات فقهی روزمره جامعه هستند. متاسفانه در قرآن نیز همین شیوه مرسوم شده که باید پژوهشهای قرآنی در پاسخ به پرسشها و مشکلات روز جامعه باشد. پاسخگویی به پرسشها و مشکلات روز جامعه خوب است، ولی اینکه پژوهشهای قرآنی به مسائل روزمره منحصر شود، اندیشه غلطی است، چون خداوند نیاز انسان را در هر عصری تشخیص داده و قرآن را نازل کرده است. شناخت اینکه در قرآن چه میگذرد یک نیاز است. بنابراین، اگر مسألهمحور نیز باشیم، مسأله روز هر مسلمانی این است که بداند در قرآن چه مطالبی وجود دارد.
نگاه غلط دیگر- که البته با قصد خیر انجام گرفت-، اکتفا به آیات جذاب قرآن است. برای انس جوانان به قرآن و آشتی دادن کسانی که در لبه رد یا پذیرش قرآن هستند، آیات جذاب قرآن را گزینش و زیباسازی کردند و با کلمات بیگانگان سرشناس آمیخته و آرایش کردند تا مخاطبان را به قرآن جذب کنند و دیگر آیات را رها کردند و به آنها نپرداختند.
نقد نگرش جامعیت مطلق نسبت به قرآن
دیدگاه اشتباه سوم- که در مقابل دو نگرش نخست است- افزایش سطح توقع و انتظارات مخاطب است. بدین معنا که گفته شود پاسخ تمام مشکلات، مجهولات و اطلاعاتی که امکان وجودش هست در قرآن وجود دارد. این نگرش با عنوان جامعیت مطلق قرآن مطرح شده است که برای اثبات آن به هفده آیه و روایات استدلال کردهاند. کسی که با این پیشفرض، قرآن را مطالعه کند، دچار ضرب روحی خواهد شد و هرچه توقع و انتظار بالاتر باشد، این ضربه شدیدتر و بیشتر خواهد بود. بنابراین، باید نخست حد و مرز موضوعات و محتوای قرآن را مشخص کرد، تا به همان مقدار در مخاطب توقع و انتظار ایجاد شود.
شیوه نگرش صحیح نسبت به آیات قرآن
گاهی قصد داریم ویژگی موجود در شخصی را بیان کنیم، ولی برای مخاطب قابل فهم و هضم نیست. مثل اینکه فلان شخص چشم برزخی دارد. مفهوم داشتن چشم برزخی به مخاطب منتقل نمیشود و برای او فایدهای ندارد. در قرآن کریم نیز گاهی اینگونه است. آنچه از قرآن در لوح محفوظ یا در قلب پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) است، برای ما قابل دسترسی و قابل فهم نیست. آن سطح و مقداری که برای ما قابل فهم است و مقداری که معصومین بیان کردهاند و به دست ما رسیده است در دایره پژوهشهای قرآنی قرار میگیرد و بیش از آن از دایره پژوهشهای قرآنی خارج میشود. چنین کاری نه از عظمت قرآن میکاهد و نه نقص قرآن است. اینکه نمیتوان تمام حقایق را از قرآن استخراج کرد! نقص قرآن نیست و جایگاه قرآن را پایین نمیآورد، بلکه موجب کشف جایگاه مخاطب است.
مطالبی که قرآن درباره آنها سکوت کرده
درباره این ادعا یعنی سکوت قرآن پیرامون برخی از موارد میتوان به آیات قرآن نیز استدلال کرد. آیاتی که سکوت کردند مانند:
1. داستان برخى از پيامبران: رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَيک مِن قَبلُ ورُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَيک وکلَّمَ اللّهُ موسى تَکليما؛[1]
2. اسرار منافقان: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ ومِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وعَدُوَّکم وءاخَرينَ مِن دُونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللّهُ يَعلَمُهُم»[2]، و آیه «ومِمَّن حَولَکم مِـنَ الاَعرابِ مُنافِقونَ ومِن اَهلِ المَدينَةِ مَرَدوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَينِ ثُمَّ يُرَدّونَ اِلى عَذابٍ عَظيم»[3]؛
3. برخى از حقائق کتمان شده در تورات: «يـا اَهلَ الکتابِ قَد جاءَکم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَکم کثيرًا مِمّا کنتُم تُخفونَ مِنَ الکتابِ ويَعفوا عَن کثيرٍ قَد جاءَکم مِنَ اللّهِ نورٌ وکتابٌ مُبين»[4]؛
4. علوم انحصارى خداوند، مانند مفاتح الغيب: «وعِندَهُ مَفاتِحُ الغَيبِ لا يَعلَمُها اِلاّ هُوَ...»[5]، حقيقت روح: «ويَسئلونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتيتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَليلا»[6]، عدد اصحاب کهف: «سَيَقولونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کلبُهُم ويَقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم کلبُهُم رَجمـًا بِالغَيبِ ويَقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم کلبُهُم قُل رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما يَعلَمُهُم اِلاّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِم اِلاّ مِراءً ظاهِرًا ولا تَستَفتِ فيهِم مِنهُم اَحَدا»[7]، سرنوشت پيشينيان: «اَلَم يَأتِکم نَبَؤُا الَّذينَ مِن قَبلِکم قَومِ نوحٍ وعادٍ وثَمودَ والَّذينَ مِن بَعدِهِم لا يَعلَمُهُم اِلاَّ اللّهُ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّناتِ فَرَدّوا اَيدِيَهُم فى اَفواهِهِم وقالوا اِنّا کفَرنا بِما اُرسِلتُم بِهِ واِنّا لَفى شَک مِمّا تَدعونَنا اِلَيهِ مُريب»[8]، جنود الهى: «وما يَعلَمُ جُنودَ رَبِّک اِلاّ هُوَ...»[9]و زمان قيامت: «يَسئلونَک عَنِ السّاعَةِ اَيّانَ مُرساها قُل اِنَّما عِلمُها عِندَ رَبّى لا يُجَلّيها لِوَقتِها اِلاّ هُوَ ثَقُلَت فِىالسَّماواتِ والاَرضِ لا تَأتيکم اِلاّ بَغتَةً يَسئلونَک کاَنَّک حَفِىٌّ عَنها قُل اِنّما عِلمُها عِندَ اللّهِ ولـکنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا يَعلَمون»[10]؛
5. برخى حقائق، به شرط ترک سؤال: «يـا ايها الَّذينَ ءامَنوا لا تَسئلوا عَن اَشياءَ اِن تُبدَ لَکم تَسُؤکم واِن تَسئلوا عَنها حينَ يُنَزَّلُ القُرءَانُ تُبدَ لَکم عَفَا اللّهُ عَنها واللّهُ غَفورٌ حَليم»[11]. این سکوت به هر دلیل و انگیزهای باشد، این ادعا که قرآن همه چیز را گفتهاست، نفی میکند. پس باید محور پژوهشهای قرآنی، آن دسته از موضوعهاى قرآنى باشد که در مقام اثبات، دسترسى به اطلاعات قرآنى آن براى غيرمعصومان امکانپذير باشد، گرچه از روايات موجود مدد گیرند؛ زیرا شناخت حقیقت قرآن و مقام ثبوت آن، به شناخت عظمت قرآن و در گام بعدی به شناخت جایگاه و عظمت معصومان (علیهم السلام) منتهى مىگردد؛ ولى در عمل، بر روند کشف ديدگاههاى قرآن اثر نمىگذارد.
مطالبی که گفته شد مربوط به بخش نخست کتاب است و این بخش در واقع مقدمهای برای بخش دوم کتاب میباشد. بخش دوم کتاب درباره معیار قرآنی بودن موضوعها است.
هر نکتهاى که در هدايت انسان اثر مثبت يا منفى داشته و با تحقيق درون قرآنى، قابل شناسايى باشد، موضوع قرآنى است.
فصل اول از بخش دوم کتاب درباره ويژگی موضوعهاى محورى و غير محورى است. موضوعهای غیر محوری عبارتند از: مشبّهبه، نشانههاى خداوند و امکان معاد، مقسمٌ به و قيدهاى ترسيمى. فصل دوم آن بخش درباره نمونههایی از موضوعهای محوری است که ممکن است از آن غفلت شود؛ آنها سه دستهاند: علوم قرآنی، اعلام قرآنی و موضوعهای فقهی. آياتالاحکام چند دستهاند: اول، آيات صريح؛ دوم، آيات داستانها؛ سوم، مثلهاى قرآن؛ چهارم، آيات اخلاقى؛ پنجم، آيات آفاقى و انفسى؛ ششم، آيات اعتقادى؛ هفتم، دعاها و ذکرهاى قرآنى؛ هشتم، تذکرهاى قرآنى. فصل سوم آن بخش درباره سير تحول و تطور واژهها و موضوعات است.
-آقای احمدی: این تحقیق محسنات بسیاری دارد، مانند اینکه همه آیاتی که برای اثبات ادعای جامعیت قابل طرح است، بهطور کامل مطرح کرده است. ولی نقدهایی نیز به آن وارد است.
نقدهای بر کتاب قلمرو موضوعات قرآنی
1. موضوع تحقیق در این پروژه، تفکیک موضوعات قرآنی از موضوعات غیرقرآنی و تعیین قلمرو موضوعات قرآنی است. آیا محقق محترم به این هدف رسیده است؟ در این تحقیق موضوع اصلی قرآن تقریباً نادیده انگاشته شده است. موضوع اصلی قرآن هدایت و راهنمایی انسان است. قرآن کریم میخواهد انسان را بشناساند، «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»[12] ؛ و قرآن هدایت برای همه مردم است: «هُدىً لِلنَّاس»[13]. نه تنها قرآن، بلکه رسالت همه کتابهای آسمانی همین است: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[14]. موضوع اصلی قرآن و کتابهای آسمانی هدایت و تزکیه است. در این کتاب بهطور جامع به این موضوع پرداخته نشده است. آن مقدار هم که محقق محترم مطرح کرده، موضوع اصلی قرآن را به نوعی خدشهدار کرده است. قرآن در موضوع خودش هیچ کاستی و فروگذاری ندارد. ادعای بزرگ قرآن این است که «يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ»[15] این ادعا گزاف نیست.
این ادعا که در برخی موارد قرآن سکوت کرده یا همه قصص انبیا را بیان نکرده است، پس قرآن در هدایت جامعیت ندارد، ادعای غلطی است. آن مقدار از قصص انبیا که در هدایت و اقوم بودن دخیل بوده و نقش داشته، قرآن نقل کرده است. قرآن میفرماید: «وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَك»[16]. بنای قرآن بر این نیست که سراسر زندگی هر پیامبری را بیان کند. مسکوت گذاشتن برخی موضوعات که خود قرآن بدان اعتراف کرده، بدین جهت است که در هدف قرآن دخیل نبوده است. پس نقد اصلی به این تحقیق آن است که به موضوع اصلی قرآن نپرداخته است.
2. در ذیل 17آیهای که برای نقد ادعای جامعیت آورده است، بیشتر به نقل قول مفسران اکتفا کرده و از خود نویسنده، پژوهش کمتری دیده میشود.
عدم لزوم به پرداختن موضوعات علوم قرآنی
3. هدف اصلی این تحقیق، روشمند کردن موضوعات قرآنی و مشخص کردن قلمرو موضوعات قرآنی است. برای رسیدن به این هدف، شاید یک تحقیق بیست صفحهای کافی باشد. نباید محقق در این تحقیق به موضوعات علوم قرآنی میپرداخت، بلکه باید روش را تبیین میکرد و معیارها را بیان مینمود که چه موضوعی قرآنی است و چه موضوعی قرآنی نیست. اینکه حجم پروژه 400 صفحه شده است بخاطر این است که محقق گرامی وارد اصل موضوعات قرآنی شده است، بهخصوص موضوع آیاتالاحکام که 150 صفحه شده است. پس باید روش را بیان میکرد و به موضوع نمیپرداخت و برای بیان روش مقالهای در حد 20 صفحه کافی بود.
صحیح نبودن پیشنیه تفسیر موضوعی
4. در مقدمه کتاب که به قلم مدیر پژوهشکده نوشته شده، آمده است که تفسیر موضوعی از زمان علامه مجلسی آغاز شد. این مطلب صحیح نیست. تفسیر موضوعی از زمان شاگردان امام باقر (علیه السلام) آغاز شده است و نیز کتابهای آیاتالاحکام از تفاسیر موضوعی است که قبل از علامه مجلسی تدوین شده است.
خلط علوم قرآنی با موضوعات تفسیری
5. در این تحقیق علوم قرآنی با موضوعات تفسیری خلط شده است. موضوعات تفسیری تبیان خود قرآن است. محقق موضوعات تفسیری را سه بخش کرده است: واژگان، اعلام و علوم قرآنی. علوم قرآنی اصلاً در حوزه تفسیر نیست؛ علوم قرآنی پیشنیاز تفسیر است. باید تعریف صحیحی از علوم قرآنی داشته باشیم. علوم قرآنی درباره قرآن است، نه تفسیر متن قرآن. علوم قرآنی علومی است که درباره قرآن تحقیق میکند و خاستگاه آن، قرآن است.
6. در بخشی از این کتاب مبهمات قرآن مطرح شده است. در حالی که در قرآن مبهم وجود ندارد، نه کلمه و واژه مبهم و نه جمله مبهم از نظر واژگانی. هیچ کلمه و آیهای در قرآن مبهم نیست، جز حروف مقطعه که آنها نیز حروف هستند نه کلمه. اینکه در کتابهای علوم قرآنی عنوان مبهمات آمده و عنوان برخی کتابها مبهمات قرآن است، شاید منظورشان تعیین مصادیق است.
7. از محسنات این تحقیق آن است که ایشان اصرار دارند در تفسیر قرآن اکتفا به قرآن کفایت نمیکند و حتماً باید به روایات معصومین (علیهمالسلام) مراجعه کرد. البته در استفاده کردن از روایات، باید به خطر مهمی که در کمین هر مفسر است توجه داشت، و آن خطر احادیث مجعول و اسرائیلات است که حتی در کتابهای معتبر نیز وجود دارد. محقق در ضمن روایات، روایتی را نقل کرده است که اصلا معلوم نیست روایت باشد و آن اینکه درباره امام زمان (علیه السلام) نقل کرده است «و ليس شانه الّا القتل»: شأن امام زمان قتل است: یعنی هیچ توبهای را از کسی نمیپذیرد و فرصت توبه به کسی نمیدهد. این سخن را اگر بپذیریم به معنای این است که از امام زمان شخصی بدتر از هیتلر ساختهایم. چنین مطلبی نباید در پروژه تحقیقی به عنوان روایت نقل شود و اگر آمد باید حتما نقد شود. چون چنین سخنی حتما مجعول است.
مشخصنبودن مقسم در تقسیمات موضوعات قرآنی
8. مقسم تقسیمی که محقق محترم درباره موضوعات قرآنی انجام داده است و موضوعات را به اعلام، علوم قرآنی و آیاتالاحکام تقسیم کرده است، مشخص نیست.
-آقای مدبر(اسلامی): این پژوهش دارای نقاط قوت و محسّناتی است. اول، در تمام صفحات این کتاب صبغه پژوهش و تحقیق مشهود است و همه آثار آقای یزدی اینگونه است. دوم، نثر روان و رسایی دارد. سوم، همه آنچه که صبغه نقلی دارد مستند به منابع اصیل میباشد. چهارم، موضوع پژوهش کاربردی است، البته با مقداری اصلاح و تلخیص، همه کتاب کاربردی میباشد.
در نقد این پژوهش سه نکته ساختاری و شکلی و پنج نکته محتوایی وجود دارد.
نکات ساختاری:
1. فاصله زمانی پایان پژوهش و زمان انتشار
اول: این پژوهش در 21 بهمن 1390 پایان یافته و محقق محترم کار را تحویل داده است. اکنون در دی ماه 1395 هست، که تاکنون کتاب چاپ نشده است.
دوم: وجود تفصیلهای غیرلازم در کتاب، که ممکن است مخاطب را خسته کند. مثلاً برای اینکه ثابت کنند همه حقایق هستی در قرآن نیست 22 آیه با ترجمه آن آورده و در مواردی توضیحاتی هم همراه آیه آمده است، در حالی که یک آیه کافیست و باید در بقیه آیات به آدرس اکتفا میشد و مثل موارد سوگند که همه آیات با ترجمه ذکر شده است.
سوم: ضرورت این تحقیق جای ابهام دارد؛ البته اکثر مطالب کتاب مفید است و ممکن است با عناوین دیگر عرضه شود، ولی این مطالب تحت این عنوان تا چه حد ضرورت دارد؟ آیا محققان تفسیر موضوعی، متحیر بودند چه موضوعاتی را در کتابهایشان بیاورند؟ اگر بنا است معیاری را برای تفسیر قرآن در نظر بگیرم، این است که هر محققی باید در تفسیر قرآن روشمند عمل کند. روشمندی به این است که اولا منهج درستی داشته باشد و آن منهج درست، منهج اجتهادی است و نباید منهج اجتهادی تک ساحتی باشد، بلکه باید جامع باشد؛ یعنی از تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به سنت و قرآن به عقل استفاده کند و به همه قواعد استنباط از قرآن نیز توجه داشته باشد. اگر محققی روشمند عمل کرد، دستآورد پژوهش وی در قالب تفسیر ترتیبی و موضوعی قابل ارائه خواهد بود. اگر عنوان تفسیر موضوعی در یکی از خطابهای شرعی آمده بود، جا داشت که درباره کلمه موضوع بحث شود که موضوع قرآنی شامل چه مواردی میشود.
4. وجود ابهام در چیستی موضوعات قرآنی
افزون بر این، محقق محترم در بیان چیستی موضوعات قرآنی چندگونه بیان دارد که جمع میان آنها، خود ابهام ایجاد میکند. در یکجا بیان داشتند، موضوع قرآنی در معنای حقیقیاش چیزی است که محور بحث قرآن بوده یا قرآن بر مبنای آن بحثی دیگر را مطرح کرده باشد و در معنای مجازیاش هر موضوعی که بتوان نظر قرآن را درباره آن بدست آورد. در جای دیگر در معنای موضوعات قرآنی گفته: در نگاه کلی، هر نکتهای که در هدایت انسان اثر مثبت یا منفی دارد و با تحقیق درون قرآنی قابل شناسایی باشد موضوع قرآنی است. به نظر میرسد آنچه که بهعنوان معنای حقیقی و مجازی مطرح شد میتواند در تفسیر موضوعی بیاید. در جای دیگر گفته هر نکته غیر قرآنی که زمینهساز فهم آیات قرآن باشد، باید بیاید و از آنها استفاده شود، مثلا اگر از یک قبیلهای از منظر قرآن بحث میشود، چنانچه بتوانیم از قبیله اطلاعاتی بدست آوریم، در فهم آیات قرآن به ما کمک میکند. اگر همه این مباحث در قلمرو تفسیر ترتیبی و موضوع میگنجد، ما چه مباحثی را میخواهیم نفی کنیم. اگر ما روشمند بحث کنیم آیا روشمندی نمیتواند خودش یک معیار باشد؟
نکات محتوایی
اول: محقق روایاتی را که میتوان از آنها استفاده کرد مبنی بر اینکه قرآن مشتمل بر همه علوم ماکان و مایکون و ما هو کائن است، جمعآوری کرده است و نتیجهای که از آنها گرفته، برخلاف دیدگاه بزرگانی مانند علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم است. علامه طباطبایی میفرماید از خود قرآن نمیتوان استفاده کرد که همه حقایق هستی در قرآن هست و فقط میتوان استفاده کرد از آنچه مربوط به هدایت میشود فروگذاری نشده است. سپس میفرماید البته با تکیه بر روایات میتوان اثبات کرد که قرآن جام جهاننمایی است که همه حقایق هستی در آن وجود دارد، گرچه ما به آنها دسترسی نداریم. آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم و در تفسیر قرآن به قرآن نیز فرموده است از روایات چنین مطلبی قابل اثبات است. محقق محترم در نقد استناد به این روایات، راهی که میبایست طی شود تا حدودی طی نکرده است. انتظار بود هنگامی که روایات جمعآوری شد، نخست سند آنها بررسی شود، سپس درباره دلالت آنها بحث شود، پس از آن، مشخص شود که این روایات خبر واحد هستند یا خبر مستفیض یا متواتر، آنگاه بحث شود که اگر اینها خبر واحد هستند، آیا خبر واحد در معارف اعتقادی حجیت دارند یا نه. محقق محترم از همه این چهار محور تنها به سه سطر اکتفا کرده و سه دیدگاه را درباره محور چهارم (آیا خبر واحد در معارف اعتقادی حجیت دارند یا نه) بیان کرده است. پس پاسخ استناد به روایات و علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی چگونه داده میشود؟ اینکه محقق محترم گفته در نقد استناد به این روایات برای اثبات جامعیت مطلق قرآن همین بس که قرآن تصریح میکند که برخی چیزها در قرآن نیست. این نقد محقق محترم را اینگونه میتوان نقد کرد به اینکه آن آیات و روایات جمع عرفی دارند و با یکدیگر تنافی ندارند. آن آیات ناظر به ظاهر قرآن است و این روایات ناظر به ظاهر و باطن قرآن.
افزون بر این، در ابتدا مدعا این بود که همه حقایق هستی در قرآن نیست، ولی در نتیجهگیری از فصل اول گفته شده که اشتمال قرآن بر همه موضوعات هستی بهگونهای که برای عموم مردم استخراج آنها امکانپذیر باشد نه مدعای قرآنی است و نه مستفاد از روایات. پس نتیجه غیر از مدعا شد. هیچ کسی ادعا نکرده که استخراج همه موضوعات هستی از قرآن برای همه امکانپذیر است.
دوم: محقق محترم مطلبی را گفته که در واقع نقد تفسیر تسنیم است. ایشان گفته است کم نیستند کسانی که قرآن را حاوی تمام حقایق هستی میدانند. به کتاب «قرآن در قرآن» آیت الله جوادی آدرس داده است و در نقد آن گفته است: همینان نیز این ادعا را نادیده گرفته و سخنی ناسازگار با آن گفتهاند و به تفسیر تسنیم، ج1، ص48 آدرس داده است که آنجا آیتالله جوادی آملی گفته است: قرآن کتاب تاریخ نیست تا وقایع نگارانه در هر قصه آنچه را رخ داده بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایی میپردازد که با هدف آن (هدایت) هماهنگ باشد.
مطالب آیتالله جوادی آملی قابل جمع است و جمع عرفی دارد. آنجا که در کتاب «قرآن در قرآن» فرموده، قرآن مشتمل بر همه حقایق هستی است، مراد اعم از ظاهر و باطن است و آنچه در تسنیم گفته شده، ناظر به ظاهر قرآن است.
سوم: محقق علوم قرآنی را به دو دسته تقسیم کردند: آنهایی که آیه دارد و آنهایی که آیه ندارد. از مواردی که آیه ندارد، ادعای تناقض آیات بیان کردند. اگر مراد این است که رد ادعای وجود تناقض در قرآن آیا آیه دارد یا نه؟ آیه82 سوره نساء (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا) در این مورد است و آیه23 سوره زمر (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي) مثانی دانستن آیات قرآن یعنی آیات قرآن به همدیگر انعطاف و نگاه دارند و همدیگر را تأیید میکنند.
البته بحث بسیار خوبی محقق در این کتاب مطرح کرده این است که ما میتوانیم از آیات اخلاقی، آیات اعتقادی، آیات بیانگر آیات آفاقی و انفسی، برداشت فقهی بکنیم. این نکته افقگشایی خوبی است که میتواند سرنخی برای پروژههای تحقیقاتی باشد؛ ولی برخی برداشتهایی که گویا از تفسیر راهنما گرفته شده است، دقت نظر بیشتری میخواهد. مثلا گفته است ما میتوانیم حلیت نوشیدن شیر دامها را از این نکته استفاده کنیم که خداوند تولید آنها را به خودش نسبت داده است «وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبين»[17] در حالی که استناد تولید به خدا دلیل حلیت نوشیدن شیر آنها نمیشود، چون خداوند هم طیبات را آفریده است و هم خبائث را. آنچه که دلیل حلیت است تعبیر «نسقیکم و لکم» است. اصلا بحث تولید در این آیه نیامده و ممکن است با دلالت التزامی به آن برسیم.
همچنین ایشان گفته است ما میتوانیم تجویز خانهسازی، استفاده از غار کوهها، سایبانسازی، بهرهگیری از پوست و پشم و کرک حیوانات را از آیاتی که بیانگر پدیدههای تکوینی است استفاده کنیم، چون این پدیدهها به خدا استناد داده شده است. صرف استناد یک پدیده به خدا حکم را به دست ما نمیدهد، بلکه تعبیر «جعل لکم» میتواند بیانگر حلیت باشد.
-آقای مرتضی دانشمند: آقای یزدی گفتند پژوهش قرآنی صرفا برای حل مشکلات روزمره خودمان، شیوه نادرستی است. در حالی که حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه، خطبه متقین میفرمایند: «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا ُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم»[18] طبق فرمایش حضرت، متقین هنگام تلاوت قرآن در پی داروی دردهایشان هستند و داروی درهایشان را از قرآن میجویند. بنابراین، باید هنگام مراجعه به قرآن در پی رفع مشکلات روزمره باشیم.
گزینش آیات برای مخاطب کودک و نوجوان
آقای یزدی گفتند که همه قرآن را باید برای همه مخاطبان بیان کرد، در حالی که برای کودک و نوجوان بیان برخی آیات جای ندارد مثل آیه «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ»[19] این آیه را چطور برای دانشآموزان دبستانی مطرح کنیم؟ و اصلا مطرح کردن آن برای آنان چه ضرورتی دارد؟
گزینش آیات توسط جعفربن ابی طالب در حبشه
آقای یزدی گفتند برخی به آیات جذاب قرآن اکتفا میکنند. عرض میکنم هنگامی که جعفربنابیطالب به حبشه هجرت کرد، هنگام روبهرویی با نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، چرا از همه قرآن به سوره مریم اکتفا کرد؟
در یک جمعبندی میتوان گفت که گاهی ما به قرآن به عنوان یک داروخانه و به عنوان پژوهش نگاه میکنیم، در این صورت باید تمام آیات قرآن را از آغاز تا پایان بررسی کنیم، ولی گاهی میخواهیم به مخاطب عرضه کنیم، در این صورت باید گزینشی عمل کنیم.
-آقای یوسفیمقدم: مرحوم شهید صدر بحثی در درباره مرجعیت قرآن مطرح می کنند مبنی بر اینکه آیا قرآن برای همه اعصار و همه علوم، مرجع هست یا خیر؟ ایشان اشکالی به مفسران دارند این که چرا مفسران مانند فقه عمل نکردند. البته اکنون نیز در فقه، مسائل روز و جدید کمتر مطرح میشود. ما باید مسائل خودمان را به قرآن عرضه کنیم. ظاهر کلمات معصومین این است که قرآن کتاب مرجع است. اینکه خداوند میفرماید: فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى[20]پس قرآن خودش هدایتگرتر است. باید بحث شود که ثلقین و عترت اینجا چه جایگاهی دارد. مسأله این نیست که به موضوعاتی که قرآن پرداخته است، بپردازیم یا نپردازیم. بلکه بحث اینجاست که ما مسائل جدید خودمان را به قرآن عرضه کنیم یا خیر؟ مسألهمحوری در قرآن نه تنها یک مشکل نیست، بلکه یک ارتقا است. توجه به نیاز است.
-آقای کوثری: در نوشته آقای یزدی جامعیت مطلق قرآن نفی شده است. در هدایت هم گفته شده هدایت نسبی. پس «تبیانا لکل شئی» چه میشود؟ چرا هدایت قرآن را به هدایت نسبی تقلیل بدهیم؟
بخش سوم: ارائه دفاعیات ارائهدهنده از نقدها
بسیاری از اشکالات ممکن است وارد باشد.
1. اینکه گفته شد در کتاب نوشته شده است، آیهای درباره تناقض آیات در قرآن نیست، منظور این است که در کتابهایی که در موضوع آیاتی که به ظاهر با یکدیگر تناقض دارند، نوشته شده است و در آن کتابها، آیات به ظاهر متناقض جمعآوری شده و پاسخ داده شده است، برای رفع تناقض آیات، یک آیهای برای وجه جمع دو دسته آیات به ظاهر متناقض و متنافی ذکر نشده است و چنین آیهای هم در قرآن نیست.
2. درباره مبهمات قرآن از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: ابهموا ما أبهمه اللّه (عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج2، ص129) اینکه در کتابهای علوم قرآنی و کتابهای مستقل، درباره مبهمات قرآن نوشته شده است، منظور گنگ بودن و مجهول بودن آیات قرآن نیست، بلکه این اصطلاحی است درباره مواردی که اَعلام، غیرمصرح هستند.
3. اینکه گفته شده درباره قرآن نباید مسألهمحوری برخورد کرد و نباید آیاتی که برای قشری جذاب است، گزینش کرد، منظور اکتفا است؛ یعنی به آنچه که مسأله روز است و به آنچه که جذابیت دارد، اکتفا شود. چنین اکتفایی ضربه به قرآن است. البته با امکانات محدود باید سراغ اولویتها رفت.
4. گزینش جعفربنابیطالب مربوط به عرضه قرآن است.
5. از روایاتی که برای جامعیت قرآن مطرح شده است، جامعیت مطلق استفاده نمیشود، چون در خود آن روایات قرائن و قیود متعددی وجود دارد که جامعیت مطلق را نفی میکند. قیودی مانند ذکر من کان معی و من کان قبلی، الی یوم القیامه، ما تحتاج الی العباد.
[1] . نساء، 164.
[2] . انفال، 60.
[3] . توبه، 101.
[4] . مائده، 15.
[5] . انعام، 59.
[6] . اسراء، 85.
[7] . کهف، 22.
[8] . ابراهیم، 2.
[9] . مدثر، 31.
[10] . اعراف، 187.
[11] . مائده، 101.
[12] . شمس، 7-9.
[13] . بقره، 185.
[14] . بقره، 38.
[15] . اسراء، 9.
[16] . هود، 120.
[17] . نحل، 66.
[18] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص304.
[19] . بقره، 222.