طرح خلافت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سوره مکی طه
گروه: علوم قرآنی
ارائه
دهنده: حجت
الاسلام و المسلمین دکتر سیدمحمود طیب حسینی
ناقد: حجت الاسلام و المسلمین سعید
بهمنی و حجت
الاسلام و المسلمین غلامعلی عزیزیکیا
دبیر
علمی: حجت
الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر حسینی رامندی
زمان برگزاری: 96/5/16
بخش اول: ارائه بحث
تنقیح موضوع نشست
-آقای حسینی رامندی: در این نشست نظریه نو در سوره طه با عنوان «پیامبر اندیشناک خلافت» ارائه و نقد میشود. نظریه ایشان چندین مبنا دارد:
1. وحدت موضوعی سورههای قرآن. این نظریه مبتنی بر نظریه وحدت موضوعی سورههای قرآن است که هفت دهه مورد توجه قرآن پژوهان میباشد. حجت الاسلام آقای طبیب حسینی نظریه وحدت موضوعی سوره های قرآن را پذیرفته و مبنای نظریه ارائهشده درباره سوره طه قرار داده است. البته شاید ایشان بتوانند بدون اتکا و ابتنا به این مبنا، یعنی نپذیرفتن وحدت موضوعی همه سورههای قرآن، نیز نظریه خود را دنبال کند، زیرا صرف وحدت موضوعی داشتن برخی سورههای قرآن برای اثبات نظریه ایشان کفایت میکند.
هدف و دغدغه ایشان در این تحقیق این است که برای اولین بار از سورههای مکی نقبی برای بحث خلافت بزنند و اثبات کنند یا این احتمال را طرح کنند که در سورههای مکی نیز خلافت مورد توجه بوده است.
2. غرضمندی هدایتی و معرفتی قصههای قرآن. قصههای قرآن هدفمند است و جهتگیری دارد. تعدد و تکرار قصههای قرآن اینگونه توجیه میشود که هر یک از قصهها در هر سوره از قرآن به این دلیل تکرار میشود که با توجه به تغیرات جزئی که وجود دارد همسو و منطبق با غرض اصلی سوره است.
3. مکی بودن سوره طه. در صورتی که این سوره مکی نباشد یا مکی بودن آن اثبات نشود، این بحث در جایگاه خودش قرار نمیگیرد.
4. گزینش واژگان هر سوره با توجه غرض آن سوره. وژگان قرآن به صورت بسیار هنرمندانه و معجزهآسا با توجه به غرض هر سوره قرآن گزینش شده است. اگر برخی واژههای گاهی مترادف هستند، ولی در هر سورهای یکی از این واژههای مترادف بهکار گرفته شده است، مبتنی بر این مبناست که اغراض سوره اقتضا میکرده که این واژه بهکار گرفته شود.
5. اهمیت جانشینی در هر مکتب. مهمترین چالش یک مکتب و اندیشه برای تداوم و استمرار چالش جانشینی و خلافت و مدیریت کلانی است که بتواند اندیشه آن مکتب را محقق کند و این نباید به دیگران واگذار شود. حضرت رسول الله (ص) این اقدام را کردهاست و این اقدام شایسته بوده که در سورههای مکی صورت بگیرد و اولین بار این اتفاق افتاده است. توجه و تأمل ایشان پیگیر این مسأله است که اثبات کند نظریه خلافت در سوره های مکی به ویژه در سوره طه مطرح شده است. نکتهای که به عنوان تکمله این بحث مطرح میکنند این است که بحث حاکمیت و بحث خلیفه که مسأله مهمی است اگر در مکه مطرح میشد که شده بنابر نظریه ارائهشده میتوانست چالش انتخاب جانشین را بعد از رحلت رسول الله (ص) فروکش بکند و این چالش عملا منتفی باشد با فرض اینکه در زمان حیات رسول الله (ص) و حتی در سورههای مکی این مسأله مطرح شده باشد، دیگر جایی برای مشورت و شورا و انتخاب باقی نمیماند.
تشریح نظریه
-آقای طیبحسینی: درباره موضوع بحث در این نشست چند ادعا مطرح میکنیم.
1. طرح مسأله خلافت پیامبر در سورههای مکی. تا کنون هیچ مفسری در طول تاریخ تفسیر، مسأله خلافت پیامبر در سورههای مکی را به وضوح و روشنی مطرح نکرده است. روشن است که یکی از اختلافات میان اهل سنت و شیعه بحث خلافت از پیامبر است. شیعه برطبق مبانیاش معتقد است خلیفه پیامبر باید منصوب از طرف خداوند باشد و پیامبر شخص منصوب از جانب خداوند را برای مردم معرفی کند. چنین امری در زمان پیامبر رخ داد. امیرالمؤمنین از طرف خدا با ابلاغ رسول الله (ص) به خلافت منصوب شدند و هدایتگری امت را برعهده گرفتند. در مقابل اهل تسنن معتقدند که خلیفه پیامبر منصوب از طرف خدا و پیامبر نبوده و از طریق شورا انتخاب شده است. شیعه برای اثبات ادعای خود به آیات قرآن تمسک میکند. آیات قرآنی که شیعه به آن استناد میکند یا آیات سورههای مدنی هستند مثل آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه صادقین، آیه تبلیغ و ... یا اگر احیانا آیه در سورههای مکی باشد مثل آیه مودت «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[1] که در سوره شورا است و سوره شورا مکی است. گفتهاند این آیه مدنی است. پس همه مستندات قرآنی شیعه از آیات مدنی است. البته روایات مورد استناد شیعه گاهی مکی است. مثل حدیث یوم الدار که در مکه اتفاق افتاد. پیامبر حضرت علی (ع) را در مکه به عنوان وزیر خودشان معرفی کردند. ولی اینکه برای اثبات خلافت از آیات مکی استفاده کرده و به آنها استناد کرده باشند، بنده برخورد نکردم. معتقدم برای اولین بار این مسأله مطرح میکنیم؛ البته ممکن است استقرا ما ناقص باشد.
2. وحدت غرض داشتن سوره طه. ادعای دوم اثبات وحدت موضوع اصلی یا وحدت غرض اصلی سوره طه است. یک موضوع و یک غرض اصلی بر کل سوره طه سایه انداخته است. کل سوره یکباره و برای علاج یک مشکل و یک مسأله نازل شده است. مفسران بسیاری در دوره معاصر به نظریه وحدت موضوعی و وحدت غرض سورهها معتقد هستند و همین مفسران غرض و موضوعی را برای سوره طه مطرح کردهاند، اما هیچکدام نتوانستهاند آن انسجام لازم را بین بخشهای مختلف سوره بیان کنند. یکی از این مفسران که طرفدار نظریه وحدت موضوعی سورههاست، سوره را در هشت محور معرفی کرده است. مفسر دیگری در هفت محور معرفی کرده است. سیدقطب که از پیشتازان این نظریه است، یک موضوع کلی و کلان را مطرح کرده است، البته آن نیز یک موضوع نیست، بلکه سه موضوع است. مسأله توحید، معاد و نبوت که هر سه موضوع را به عنوان اصول عقیده در این سوره مطرح کرده است. در ورای این دیدگاهها، ما معتقدیم که یک موضوع روی همه این موضوعات سایه انداخته است. درست است که در این سوره توحید مطرح شده، به معاد و رسالت و وحی و تبلیغ قرآن اشاره شده است، ولی یک موضوع فراتر روی این موضوعات سایه انداخته است و همین موضوع باعث ممتاز شدن این سوره از دیگر سورههای قرآن شده است. مسأله توحید و معاد در دیگر سورههای مکی نیز قرآن مطرح است، بلکه ما کمتر سوره از سورههای قرآن را میتوانیم پیدا کنیم که مسأله توحید در آن مطرح نباشد یا به معاد در آن اشارهای نشده باشد. بسیاری از سورههای قرآن به مسأله رسالت توجه دارند، پس اینها نمیتواند غرض اصلی سوره باشد و به سوره یک شخصیت بدهد و آن را از دیگر سورهها متمایز کند. ما یک موضوعی را کشف کردیم و مدعی هستیم که این موضوع غرض اصلی سوره را شکل میدهد و این غرض باعث شده سوره طه را از دیگر سورهها متمایز کند.
3. پیامبر نگران خلافت. در سال 94 مقالهای درباره سوره طه نوشتم که در مجله معرفت سیاسی شماره 15 منتشر شد. پس از تدوین آن مقاله بررسی بیشتری انجام گرفت و آن مقاله تبدیل به کتاب شد با نام «پیامبر اندیشناک خلافت»، یعنی پیامبر نگران خلافت. اگر کل روایات تفسیری اهل بیت در ذیل سوره طه که به نوعی به فضایل اهل بیت اشاره دارد، استخراج شود و در یک زنجیره قرار گیرد، میتوان از آنها برای تأیید وحدت موضوعی و وحدت غرض سوره طه بهره گرفت.
برای اثبات این سه ادعا نکاتی را عرض میکنم.
در روایات، ترتیب نزول زمانی برای نزول سوره طه مشخص نشدهاست، ولی بین اهلسنت مشهور است که این سوره اندکی پیش از اسلام آوردن خلیفه دوم نازل شده است. به نظر اهلسنت وی در سال پنجم بعثت به واسطه قرائت سوره طه در منزل خواهرش اسلام آورد.[2] این قضیه مشهور میان اهل تسنن را مبنا و پایه قرار دادیم و پذیرفتیم که سوره طه در سال 5 بعثت نازل شده است. تلاش ما این بوده موضوع خلافت امیر المؤمنین را دغدغه پیامبر در سال 5 بعثت معرفی کنیم و از الفاظ قرآن برای آن شاهد بیاوریم، بعد از روایات اهل بیت شاهد گرفتیم.
دلالت تعبیر «لِتَشقی» بر دغدغه جانشینی پیامبر (ص)
نخستین برداشتی که در این سوره کردیم، برداشتی است که تقریبا با سایر مفسران متفاوت است و ندیدم مفسران به آن توجه کرده باشند. این برداشت مربوط به آیه دوم سوره طه است: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى». البته این فهمی که از آیه ارائه میدهم، بعد از مطالعه بخشهای دیگر سوره بوده است. مشهور مفسران این است که مشقت در آیه مربوط به عبادتهای طولانی شبانه پیامیر اکرم است که آن حضرت را به مشقت میانداخت. این را نقد کردیم و علامه طباطبایی در المیزان بهتر نقد کرده و ادله خیلی عالی آورده است بر اینکه «تشقی» نمیتواند مربوط به عبادتهای شبانه پیامبر اکرم باشد. اینکه پیامبر اکرم با عبادتهای شبانه که واقعا برای دیگران طاقتفرسا بود خود را به مشقت میانداخت، انکار نمیکنیم، اما این آیه ناظر به آن نیست، بلکه موضوع دیگری را میخواهد بگوید.[3] و آن عبارتست از مشقت پیامبر در راه تبلیغ وحی و انجام رسالت که علامه طباطبایی مطرح کرده و سیدقطب به آن اشاره کرده است. ما این را تأیید میکنیم، قطعا پیامبر در راه تبلیغ وحی خودشان را به مشقت میانداختند، ولی معتقدیم در این آیه متناسب با همه بخشهای سوره مراد مشقت امر خاصتری است. مشقت تبلیغ وحی در آیه3 سوره شعراء آمده است: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ» مفسران این آیه را تأیید تفسیری میدانند که برای آیه دوم سوره طه گرفتهاند. اما ما میگوییم هیچ ضرورتی نداشته این نوع مشقتی که برای پیامبر در سوره شعرا مطرح شده، در سوره طه نیز تکرار شود. احتمالا با مراجعه به آیات بعدی سوره طه این مشقت پیامبر دغدغه، نگرانی و اندیشناکی پیامبر نسبت به طرحی بوده که در ذهن داشته است و آن طرح را آیه 7 این سوره به طور روشنتر بیان میکند: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» ای پیامبر! اگر تو سخن به آشکارا بگویی، خداوند سر را میداند اخفی را هم میداند. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: سر عبارت است از آن اندیشههایی که انسان در ذهن خودش دارد و برای دیگران بازگو نمیکند و اخفی عبارت است از خطوراتی که به نفس انسان خطور میکند و بعد مدتی کوتاه فراموش میشود. (روي عن السيدين الباقر و الصادق (ع) السر ما أخفيته في نفسك و أخفى ما خطر ببالك ثم أنسيته)[4]
باور ما بر این است دست اعجاز الهی چنان آیات قرآن مجید را تنظیم کردهاست که در سیاق یک معنا میدهند و هنگامی که از سیاق بیرون آورده شوند، معنای مستقلی خواهند داشت. این مبنایی است که پذیرفتهایم، ادله روایی نیز دارد و در جای خودش اثبات شده است. باور ما این است که این آیه اگر خطاب به پیامبر باشد که هست معنایش آن است که رسول خدا سخنی داشته است که آشکارا بیان میکردند. این سخن آشکار پیامبر در سال پنجم بعثت در مکه دعوت مردم به توحید و به ایمان به الله و نفی شرک و بتپرستی بوده است. بنابر این آیه پیامبر سری و اخفایی نیز داشتهاست. ما ادعا کردیم که سر پیامبر عبارت بوده از برنامه ها و طرحهایی که برای آینده امت داشته است، زیرا پیامبر از نخستین روزی که به رسالت مبعوث گردید، میدانست که دین اسلام دین خاتم است و برای هدایت مردم تا قیامت است؛ بنابراین، پیامبر در اندیشهاش طرحها و برنامههایی برای آینده امت داشتند که همه بارزتر تربیت جانشین برای ادامه هدایتگری مردم بود. این طرح و برنامه پیامبر برای آینده امت پس از خودش و تربیت خلیفه و جانشین سر آن حضرت بود. اخفای پیامبر همان خطورات پیامبر است. ادعای ما این است که پیامبر قبل از هجرت در مواجه با مردم مکه، گاهی به ذهنش خطور میکرده که بعضی از همین مسلمانان در آینده ممکن است به حکم طبیعت انسان که قدرتطلب است و جاودانگی را دوست میدارد، یعنی ماندگاری و قدرت و ثروت را میخواهد، مشکلاتی را برای خلیفه پیامبر ایجاد کنند. این مطلب ممکن است به ذهن هر انسانی خطور کند. ادعای ما این است که پیامبر اکرم با مشاهده بعضی مسلمانان در مکه چنین خطوراتی داشتهاند و خدای متعال در این آیه میفرماید که اگر تو سخن به آشکارا بگویی در دعوت به توحید و مبارزه با شرک، ما میدانیم که یک سری و خطوراتی نیز داری که مردم نمیدانند، ولی خدا به همه اینها آگاه است. کل سوره طه برای همین مسأله نازل شده است.
چند نکته درباره غرض سوره طه بیان میکنم.
حاکمیت سیاسی؛ موضوع اصلی سوره طه
در این سوره، بحث حاکمیت سیاسی مطرح شده است و برای آن در سوره کلید واژههایی وجود دارد. در بخشهای مختلف سوره کلید واژههایی وجود دارد که به حکومت اشاره دارد. در آیه 5 سوره آمده است: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» یکی از معانی عرش تخت پادشاه است. آیه کنایه از قدرت و فرمانروایی و تسلط خدای تعالی بر کل نظام هستی است. در آیه 29 سوره خدا وقتی قصه موسی را نقل میکند به این نکته اشاره میکند که موسی در آغاز دعوتش از خدا وزیر خواست. مبنای ما این است که تمام قصههای قرآن، اغراض هدایتی برای امت اسلامی دارند. هدف خدا از قصههای قرآنی نقل تاریخ گذشته نیست، یعنی قرآن کتاب تاریخ نیست. خداوند میخواهد مردم را با قصههای پیامبران و اقوام پیشین هدایت کند؛ بنابراین، قصه موسی نیز این نقش را دارد. در سی سوره قرآن قصه موسی آمده است. ما آنها را با یکدیگر مقایسه کردیم و مشخص شد مؤلفههای قصه موسی در این سوره منحصر به فرد است. در هیچیک از سورههای قرآن به این شکل قصه موسی نیامده است. دورادور در سوره اعراف، که پیش از سوره طه نازل شده است، بخشهایی از قصه سامری آمده است، ولی نه به ریز و جزئی که در سوره طه آمده است. در ابتدای دعوت موسی وقتی موسی مأمور میشود فرعون را هدایت کند، ابتدا از خداوند وزیر طلب میکند آن هم با جملههای قابل درنگ است. «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي * وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي * اشْدُدْ بِهِ أَزْري * وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري»[5] این کلمات معنادار هستند. خدا نمیخواهد تاریخ نقل کند؛ میخواهد برای این امت نسخه هدایت بنویسد. آیه «وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري» آشکارا مسأله وزارت را که مسألهای سیاسی است بیان میکند.
در ادامه سوره، آیه 114 در پایان قصه موسی دوباره مسأله ملک و فرمانروایی خدا مطرح میشود که در کتاب ارتباط این آیه با بخشهای قبل توضیح داده شده است.
قصه آدم و شیطان در هفت سوره قرآن آمده است که یکی از این سورهها سوره طه است. مؤلفههای اصلی قصه در سوره طه با دیگر سورههای تفاوت دارد. در قصه آدم و شیطان در سوره طه، بر ملک و فرمانروایی تأکید شده است. هنگامی که خداوند میخواهد بگوید شیطان آدم را فریب داد، ابزار فریب شیطان نیز بیان میکند: «قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى»[6] چرا خداوند این تعبیر را برای فریب گزینش کرده است؟ خداوند میخواهد به همه مخاطبان پیامبر و هرکسی که در امت پیامبر ممکن است در معرض قدرت و فرمانروایی و ملک قرار گیرد هشدار دهد که شیطان دشمن قسم خورده انسان، با ابزار ملک و فرمانروایی انسانها را فریب میدهد. خداوند برای اینکه سخن خودش را مستدل کند قصه آدم را شاهد میآورد تا بگوید پدر شما آدم ابوالبشر که جایش در بهشت بود، شیطان او را با همین وعده ملک فریب داد، پس شما که فرزندان آدم هستید به طریق اولی در معرض این انحراف هستید. بنابراین، گزینش واژه ملک در این قصه دقیقا همسو با سایر بخشهای سوره میباشد. دوازده گروه روایت در پایان کتاب آوردهام که با تحلیل همه همسو با همین موضوع اصلی است. آیات پایانی سوره یک آیه کلیدی دارد که با بخشهای قبل و آن خطاب به رسول گرامی اسلام هماهنگ است: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها»[7] یعنی اهل خود را به نماز امر کن و با همه نيرو بر (مراعات) آن شكيبايى كن. «اصطبر» مبالغه در صبر است. یعنی بر نماز بسیار مقاومت کن و مشقتهای آن به هیچ وجه موجب نشود که از نماز دوری گزینی. دو نکته اینجا وجود دارد، یکی تفسیر کلمه اهل که دیدگاههای مفسران درباره آن مختلف است. کلمه اهل به امت پیامبر، خانواده پیامبر و زنان پیامبر تفسیر شده است. ما این تفسیرها را انکار نمیکنیم و معتقدیم اگر آیه را از سیاق بیرون بیاوریم همه این پیامها و تفسیرها را دارد، چون خداوند همه را به نماز امر کردهاست، ولی با توجه به سیاق، مراد از کلمه اهل هیچیک از این معانی نیست. بهترین تفسیر از اهل را علامه طباطبایی ارائه دادهاست. وی گفته منظور از اهل در این آیه شریفه حضرت خدیجه و حضرت علی (ع) و بعضی دختران پیامبر است،[8] البته اینکه کدام دختر است، تعین نمیکند. استدلال مرحوم علامه آن است که سوره طه در اوایل بعثت در مکه نازل شده است و در آن زمان در خانه پیامبر خدیجه، علی و بعضی دختران ازدواج نکرده پیامبر بودند. احتمال دارد حضرت زهرا مراد باشد، چون آن سه دختر پیامبر به نظر مشهور ازدواج کرده بودند. از سخن مرحوم علامه طباطبایی طبق فضای نزول و زمان نزول میتوانیم بگوییم منظور از اهل، خدیجه کبری، امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه است. معتقدیم تفسیر علامه طباطبایی بهترین تفسیر است، ولی با مبانی ایشان نمیسازد، زیرا طبق مبنای ایشان، نباید شأن نزول و فضای نزول دلالت آیه را محدود کند. میتوان مورد نزول را توسعه داد، یعنی هنگام نزول مراد از اهل این سه نفر بودند، ولی در آینده شامل سایر خاندان گردید. آنچه ما ترجیح دادیم این است که در ابتدای سوره خداوند از قول حضرت موسی میفرماید موسی به خداوند عرض کرد: «وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي»[9] یعنی موسی از خدا خواست وزیری از اهل خودش انتخاب کند. این جریان حضرت موسی گرا دادن به پیامبر است که او نیز از اهل خودش وزیری انتخاب کند. کلمه اهل در آیه «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» به اهل در اول سوره ارجاع میدهد که حضرت موسی وزیر خواسته بود. پس اهل در آخر سوره همان اهلی است که در اول سوره آمده که وزیر از آن بود.
داستان سامری در این سوره، اشاره است به اینکه ای پیامبر، سامری امت نخواهد گذاشت وزیر تو به خلافت برسد. آیه «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» برای جبران کنارزدن وزیر پیامبر از خلافت است، یعنی باید پیامبر اهل خودش را به نماز امر کند و اصطبار بر نماز هم نماید تا بتواند آن سختی دور نگه داشتن از خلافت را تحمل کند. باید یک مسکن بسیار آرام بخشی وجود داشته باشد که بتواند با دیدن انحراف امت سکوت و صبر کند و از باب «إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ» از مداخله در قدرت دست نگه دارد، آن مسکن نماز است که میتواند آرام بخش باشد.
بیان خاص داستان سامری در سوره طه
شکل داستان سامری در سوره طه یگانه است و در هر سورهای که قصه موسی آمده، داستان سامری با این جزئیات نیامده است. حضرت موسی بعد از مؤاخذه بنیاسرائیل و برادرش هارون بهسوی سامری میرود، و به او میگوید: «فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ»[10] ای سامری خواسته تو چه بود که گوساله را درست کردی و مردم را گوساله پرست کردی؟ سامری میگوید: «بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها»[11] مفسران کلمه «بصرت» را به دیدن معنا کردهاند، یعنی سامری جبرئیل را دید و شناخت و یک مشت خاک از زیر پای او برداشت و داخل گوساله ریخت که صدای گاو داد. ما تحقیق کردیم کلمه بصر در زبان عربی به معنای دانستن، فهمیدن و شناختن است، یعنی سامری میگوید من چیزهایی فهمیدم که مردم نمیفهمیدند. یعنی من بخشی از تعالیم رسول (موسی) را گرفتم و مدتی به آن عمل کردم بعد دیدم اینها به برای مردم مفید نیست آنها را دور ریختم (قذف یعنی پرتاب کردن و دور انداختن) به جای آن گوساله پرستی را آوردم، چون من بهتر سطح درک و فهم مردم را تشخیص میدهم و متناسب با آنها تعالیمی میآورم که با چشم خود ببینند تا اخلاص بیشتری در عبادت داشته باشند نه خدای غایب.
ادعای ما این است که تمام بخشهای این سوره به امت پیامبر اسلام هشدار میدهد که ملک ابزار مهمی برای فریب شیطان است و ضمنا خلیفه پیامبر توسط بعضی افرادی که محب قدرت هستند و به قدرت گرایش دارند، کنار زده میشود و بدعتهایی توسط سامریها در طول تاریخ با دور نگه داشتن خلفای تربیت شده پیامبر، وارد دین خواهد شد.
عدم دلالت آیات بر مدعا
-آقای بهمنی: آنچه آقای طیب حسینی ادعا کردند، آیات سوره طه به هیچ نوع دلالتی بر آن دلالت ندارد، نه به دلالت نص نه به ظاهر به انواع ظهور و نه به دلالت مطابقی و نه به دلالت تضمنی و نه انواع دلالت التزام. در کتاب ایشان کردم سیزده نشانه، به عبارت بهتر دلیل برای ادعای خود آورده است، که هیچکدام به هیچ نوع دلالتی وافی به مقصود نیست. شگفتم که چگونه ایشان را قانع کرده است. چهل صفحه درباره کتاب نوشتهام. اغلاط تایپی و آنجا که ادعای شده، ولی استدلال نشده مشخص کردهام. آنجا که باید ارجاع میداده مثلا گفته مورخان چنین گفتهاند یا محققان چنین میگویند بدون اینکه ارجاع بدهد مشخص کردهام، چون نسبت دادن بدون مشخص کردن مرجع آن، در متون علمی مرسوم نیست. البته من نیز یک انسان هستم که ممکن است در همه اینها بحث را نفهمیده باشم.
مفروض اصلی ایشان این است که در هر سوره قرآن یک هدف اصلی وجود دارد. نظریهپردازی ایشان با ترکیبی از فرایندی (چیزهای مترتب بر هم هستند) یا فراکنشی (لازم نیست مترتب بر هم باشند، بلکه مؤلفههایی هستند که باید تأمین شود) است. صورتبندی نظریه را با تفنن در عبارت بیان کرده است. هنگامیکه یک نظریه مطرح میشود، باید کلمات و عبارات دقیق و یکسان باشند. تفنن در عبارت ممنوع است نمیتوان از مفاهیمی استفاده کرد که در حیطههای دیگری هستند، مثلا کلمههای اندیشناک، نگرانی، مشقت هر کدام بار معنایی خاص خودشان را دارند. واژه مشقت مربوط به جسم است. واژه اندیشناکی هم مربوط به حوزه شناختی و تفکر است هم مربوط به حوزه عاطفی است که به نگرانی برمیگردد. از این دست مطالب در کتاب فراوان است که همه را استخراج مشخص کردهام. این نظریه پانزده بیانیه دارد، یعنی در پانزه شکل نظریه را بیان کرده است. من دو تا را عرض کنم تا مشخص شود تا چه اندازه اختشاش مفهومی دارد. در بیانه اول نظریه در ص19 گفته اصلیترین غرض محوری. این خودش دوتا مفهوم است، غرص اصلی یا اصلیترین یا غرض محوری. سوره طه تسلی دادن به پیامبر است و اینکه عدم همراهی مردم با خلیفه منصوبش و رویگرادنی آنان از وی نباید مایه نگرانی و رنج و مشقت شدید گردد. در این عبارت چهار تا ادعا شد: تسلی دادن، رویگردانی مردم از خلیفه، نگرانی، رنج. نگرانی روحی است، رنج جسمی است، مشقت شدید تفنن در عبارت است.
در بیانه دوم. بعد از حدود شش ماه قرائت و تأمل ... به این رسیدم آن موضوع ملک و فرمانروایی و وزارت و حکومت و قدرت بود. اینها کلمات هر کدام یک معنا دارد؛ ملک یک چیز است، وزارت یک چیز دیگر. وزارت با ملک یکسان نیست.
وی درباره موضوع اصلی ادعای کردند که کسی آن را تاکنون مطرح نکرده است. حدود بیست سال پیش یک نویسنده تونسی به نام عبدالفاروق تیجانی کتابی نوشت به نام الفکر السیاسی فی القرآن المکی، وی سوره مائده را بررسی کرد و ثابت کرد که اندیشه سیاسی اسلام خیلی آکادمیک و زیبا اشت. از این کتاب دهها مقاله استخراج شده است، چون کسانی که جدایی دین از سیاست را ترویج میکردند، میگفتند پیامبر در مدینه به فکر حکومت افتاد. برای پاسخ به این شبهه، آن مقالات از کتاب یادشده استخراج شد. اقای مهاجرنیا این کتاب را ترجمه کرد.
آقای طیب حسینی از 135 آیه سوره طه به چهار مورد از مفردات اشاره کرده است. در آیه 3، 26، 120. از آیه 26 تا 120، 94 آیه است. بعد از آیه 120 به آیه «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» منتقل شده است. مفردات این چهار آیه را به هم پیوند زده است. اینها جز تخیل هیچ چیز دیگری نیست. اگر چیزی میخواهد بر امری بر معرفت توصیفی یا معرفت دستوری دلالت کند باید یک گزاره باشد، گزارهای که جمله تام باشد. یک مفرد در فلان جا با یک مفرد در فلان جا نمیتواند مطلبی را اثبات کند. دهها مفرد در سوره طه وجود دارد. چنانکه خودشان گفتند، بعضی هفت محور و برخی هشت محور و بعضی سه محور برای سوره طه برشمردهاند. البته آقای خامهگر یک محور برای سوره طه استخراج کرده است و آن عبارتست از روش تذکر یعنی محور اصلی سوره تذکر دادن است. این محور با آیات اول و انتهایی هماهنگتر است تا محوری که آقای طیب حسینی گزینش کرده است. زیرا به نظر کسانی که به وحدت غرض سورههای قرآن معتقد هستند، یکی از راههای تشخیص غرض هر سور، محتوای آیات آغازین و پایان هر سوره است.
نقد دوم: وجود اضطراب احتمالها و تردیدها و گویا و شاید در کتاب بسیار است. اگر تحلیل روان شناختی روی متن کتاب صورت گیرد، علت این تردیدها مشخص میشود.
نقد سوم: گفتند روش این تفسیر، روش ادبی است، در حالی که چنین نیست. بنابر تحلیلی که جناب ابوزید از انواع تفسیر موضوعی دارد، تفسیر وی یکی از انواع تفسیر موضوعی است. تفسیر براساس نظریه وحدت موضوعی سورهها نوعی از تفسیر موضوعی است. اگر بگوییم روش تفسیر وی روایی است، بهتر بود تا بگویم روش ادبی است، زیرا بیشتر پیشفرضهای نویسنده بر روایات مبتنی است، البته روایات از باب جری و تطبیق است نه تفسیر.
نقد چهارم: در کتاب فرضیه به صراحت بیان نشده است. کسی که نظریهپردازی میکند باید فرضیهاش را بگوید؛ البته در مقالهای که در این رابطه نوشته است بهصراحت فرضیه را مطرح کرده است.
وی برای اثبات نظریهاش هفت مفروض دارد: 1. هر سوره دارای غرضی محوری است.(در مقاله این را با تردید گفته است: یا یک غرض دارد یا یکی از اغراض است) 2. تنظیم سورهها توقیفی است لذا میتوان از سیاق استفاده کرد. 3. سیاق حجیت دارد. 4. وحدت سیاق حاکم بر سوره است. 5. عناصر خاص قصهها در هر سوره نشان دهنده غرض اصلی سوره است. 6. امکان چند معنایی کلمه در یک کاربرد وجود دارد؛ البته احتمال میدهم اینکه میگویند این کلمه یا این معنا را دارد یا آن معنا را، با غفلت گفته است، چون اصلا ما یا این یا آن نداریم در قرآن یک معنا بیشتر نیست، بقیه طیف معنا هستند اگر ما تنبلی کردیم معنا را تنقیح نکردیم تقصیر خودمان است که با تردید بیان میکنیم. اگر مراد خداوند دو معنا در عرض باشد در حقیقت ما را از فهم محروم کرده است. 7. تفسیر ادبی موجب کشف غرض محوری سوره میشود، در حالی که پیشفرضهای غرض اصلی را قبلا از روایات گرفته است.
سطح نظریه: نظریات سه سطح دارند نظریههای سطح کلان یا جهان شمول، نظریهها متوسط و نظریههای خرد. در نظریههای جهان شمول مفاهیمیکه بکار میرود جهان شمول و انتزاعیترین مفاهیم هستند. سطح نظریه ایشان چون درباره یک سوره است یک رأی است معمولا به این سطح، نظریه نمیگویند، بلکه یک رأی و دیدگاه و نظر درباره یک مطلب است.
مدل تحلیل دادهها. وی دادههای قرآنی را با دو چیز اصلی، یعنی بازسازی فضای نزول و لحاظ یک واحد بهم پیوسته مشخص کرده است. در بازسازی فضای نزول با تکیه بر خود آیات، با تکیه بر روایات موجود، بهرهگیری از تلاش دانشمندان و مفسران. در مؤلفه های فرایندی تحلیل که مترتب بر هم هستند اول بخش بندی سوره طرح هر بخش دسته بندی هر بخش آوردن آیات هر بخش زیر عنوان و غیره. ترجمه، معنی اجمالی کلمات، معنای تفصیلی، اغراض قصه، شرح آیات.
ترکیبی از این دو مدل در تحلیل آیات بکار برده است. البته برای یک نظریهپردازی دیگر ترجمه کلمات و شرح آنها برای مخاطب ملالآور است. این کتاب یک کتاب درسی یا تفسیری برای عوام نیست که تک تک کلمات توضیح داده شود. هنگامی که از نظریه و از یک رأی خاص صحبت میکنیم، مخاطب آن، خاص است، البته در اینها اختشاش نیز زیاد است و موارد ترجمه غلط و معنی غلط در متن وجود دارد. مانند نبذتها به معنای دور انداختن نیست به معنای کنار زدن است.
ایشان سیزده استدلال دارد. اصلیترین بحث وی متعلق تشقی است که نگرانی پیامبر درباره خلافت میباشد. پس متعلق تشقی خلافت است، در حالی که ظهور آیه چنین نیست. از اول روشن است میگوید ما انزلنا علیک القرآن لتشقی نه اینکه ما ابلغنا الیک الخلافة لتشقی چنین چیزی نیست. ظهور آیه و استثنای بعدی (الا تذکرة لمن یخشی) این را نشان نمیدهد. اگر آقای خامه گر میگوید موضوع اصلی سوره تذکر است از این استثنا و از متن که میگوید لین برخورد کنید لعله یذکر او یخشی فهمیده است. دیدگاه آقای خامهگر منطقیتر است. پس آیات سوره طه هیچ نوع ظهوری بر مدعا ندارد. البته اگر از روایات چنین دیدگاهی استفاده شود ما تسلیم هستیم و این دیگر تفسیر روایی میشود.
-آقای عزیزیکیا: بیشک اگر کسی بتواند از آیات قرآن دلیلی بر خلافت حضرت علی (ع) علیه السلام اقامه کند، بسیار مغتنم است. برخی سیاسیون و حتی برخی به ظاهر روحانی با شبهافکنی، ولایت را به دوستی معنا میکنند یا مشروعیت ولایت را منوط به رأی مردم میدانند. درباره نظریهای که آقای طیب حسینی در تفسیر سوره طه ارائه داده است، به چند نکته اشاره میکنم.
نکته اول: آقای طیب حسینی در فضای شعیهنشین متولد و بزرگ شده است و این فضا در افکار و اندیشه وی تأثیرگذار بوده است. اگر وی در فضای سنینشین متولد و بزرگ شده بود، شاید بهگونهای دیگر فکر میکرد. بنابراین، باید گفت پیشفرضها، پیشدانستهها و پیشفهمهای که وی داشته، به وی کمک کرده تا چنین نظریهای را ارائه دهد. قطعا اگر کسی در عصر پیامبر بود و سوره طه را میخواند، چنین برداشتی که آقای طیب حسینی گرفته است نمیگرفت. بنده نیز سخن آقای بهمنی را تأیید میکنم که به هیچ دلالتی نمیتوان به این نظریه رسید. اگر ما بخواهیم مطلبی را به متنی نسبت دهیم، باید براساس یکی از انواع دلالات باشد. پس دلالتی از ظاهر آیات بر نظریه ایشان وجود ندارد.
عدم تطبیق معنایی و زمانی داستان حضرت آدم با محتوای نظریه
نکته دوم: آقای طیب حسینی از داستان آدم در سوره طه و آیه «يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى»[12] استفاده کرده است که مقصود از ملک، حکومت است و این آیه زمینهسازی میکند تا ملک بعد از پیامبر را مطرح کند. این آیه چنین دلالتی ندارد، زیرا ملک اعم از ملک مادی و ملک معنوی است. از کجا میتوان گفت که مراد از ملک در این آیه، ملک اعتباری دنیایی است. غصب خلافت بعد از پیامبر اکرم مربوط به ملک اعتباری دنیوی است، چون معنویت و شرایطی که موجب شد پیامبر اکرم حضرت علی (ع) را خلیفه خود قرار دهد، قابل غصب نبود. پس نمیتوان لفظ ملک را که اعم ملک مادی و معنوی است، به سلطنت و فرمانروایی مادی و اعتباری محدود کرد. افزون بر اینکه این آیه مربوط به قبل از هبوط حضرت آدم از بهشت است. در آن فضای که حضرت آدم میزیست، اصلا موضوع اعتباریات مطرح نبود؛ مگر به اعتبار مایؤول باشد، یعنی اگر حضرت آدم در شرایطی قرار گرفت که تکثیر نسل و ... بحث ملک مطرح خواهد شد. مشابه این آیه در جای دیگر قرآن با این تعبیر آمده است: «إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ»[13] پس مشابه آنچه در سوره طه آمده در سوره دیگر نیز وجود دارد.
نکته سوم: کلمه «وزیر» به خودی خود مفهومی سیاسی نیست. به کسی که کمککار دیگری باشد، وزیر میگویند. طبق آیات دیگر سورههای، وزارت هارون برای هدایت مردم و کمککاری به حضرت موسی بود. آیه «وَ أَخي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعي رِدْءاً يُصَدِّقُني إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ»[14] گواه این مطلب است، زیرا بهتر سخن گفتن و تنها نبودن حضرت موسی و تصدیق او، در آیه مطرح شده است. بنابراین، وزارت هارون، وزارت در حکومتداری نیست. انحصار وزیر در سوره طه به امر سیاسی، خلاف ظاهر آیه است.
نادرستی تمسک به عرش الهی برای اثبات نظریه
نکته چهارم: برای اثبات
نظریه مطرحشده نمیتوان به عرش و ملک الهی تمسک کرد، زیرا این کلمات در معنای
سیاسی بکار نرفتهاند. فرمانروایی خداوند اعم از فرمانروایی تکوینی و تشریعی میباشد،
در حالی که آنچه در این نظریه پیگیری میشود، فرمانروایی تشریعی است. شاید مراد
آیه خصوص فرمانروایی تکوینی خداوند باشد. با وجود احتمال، استناد به آیه نمیتوان
کرد.
نکته پنجم: هنگامیکه حضرت موسی به کوه طور رفت سامری مردم را گمراه کرد. هنگامی حضرت موسی از کوه طور بازگشت و گمراهی مردم را دید، بهشدت به هارون اعتراض کرد و او را توبیخ نمود که چرا از انحراف بنیاسرائیل جلوگیری نکرده است. هارون در پاسخ حضرت موسی سخنان گفت از جمله: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني»[15] حضرت علی (ع) نیز هنگامی که وی را برای بیعت با ابیبکر به مسجد بردند، همان سخن هارون را خطاب به پیامبر فرمود. این شیوه استناد به قرآن در زبان اهل بیت وجود دارد و از باب این است که قرآن حی لایموت است و تا قیامت میتوان از قرآن بهره برد. این سخن حضرت علی (ع) بدین معنا نیست که میخواهد بگوید مراد از ظاهر آیه چنین بوده است، بلکه میخواهد از آن قصه برای آن روز امت اسلامی استفاده کند. همانگونه که تا قیامت میتوان در شرایط مشابه به آیه استناد کرد. چنین استناد و استفاده از آیات را جری و تطبیق میگویند، و هیچ مشکلی ندارد. قرآن یک ظرفیت عظیم است که در بحرانهای مختلفی که پیش میآید، باید از آن استفاده کنیم. پس استناد حضرت علی (ع) به سخن هارون بدین معنا نیست که خدای متعال این آیه را نازل کرده است تا خلافت حضرت علی (ع) را تثبیت کند. این شیوه از استناد به آیات قرآن و حتی تقطیع آیات در روایات و کلمات اصحاب اهل بیت وجود دارد. حتی آیاتی که از زبان برخی مشرکان است، برای چیز دیگری به آن استناد شده است، مانند این روایت: عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا عَبْدَ الْمَلِكِ مَا لِي لَا أَرَاكَ تَخْرُجُ إِلَى هَذِهِ الْمَوَاضِعِ الَّتِي يَخْرُجُ إِلَيْهَا أَهْلُ بِلَادِكَ قَالَ قُلْتُ وَ أَيْنَ فَقَالَ جُدَّةُ وَ عَبَّادَانُ وَ الْمَصِّيصَةُ وَ قَزْوِينُ فَقُلْتُ انْتِظَاراً لِأَمْرِكُمْ وَ الِاقْتِدَاءِ بِكُمْ فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ خَيْراً مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ فَإِنَّ الزَّيْدِيَّةَ يَقُولُونَ لَيْسَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ جَعْفَرٍ خِلَافٌ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَرَى الْجِهَادَ فَقَالَ أَنَا لَا أَرَاهُ بَلَى وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَرَاهُ وَ لَكِنْ أَكْرَهُ أَنْ أَدَعَ عِلْمِي إِلَى جَهْلِهِم. یکی از یاران امام صادق علیه السلام خدمت آن حضرت رسید و امام به وی گفت چرا جهاد نرفتید؟ وی بخاطر اقتدای به شما. حضرت بلافاصله این فرمود: لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ[16] این جمله بخشی از آیه قرآن است که از زبان مشرکان میباشد. خدای متعال میفرماید یکی از بهانههای مشرکان این بود که وقتی به هدایتهای پیامبر نرسیدند، گفتند اگر اینها خوب بود ما پیش از پیامبر دنبال آن میرفتیم. حضرت فرمود ای والله اگر این جهاد یک جهاد واقعی بود ما اول پیش قدم میشدیم. این گونه استفاده از قرآن و با قرآن حرف زدن، دلیل این نیست که غرض آیه آمده این بوده است که حق اهل بیت را مطرح کند.
نکته ششم: قصهای در سوره طه آمده است مانند دیگر قصههای قرآن برای این است که مسلمانان در شرایط مشابه استفادههای هدایتی کنند، نه اینکه کشف از دغدغه پیامبر کند و آن نیز در شرایطی که فشارهای پی در پی دشمن وارد میشد و هنوز هجرت به حبشه صورت نگرفته بود بگوییم پیامبر دغدغه جانشینی داشته است. مگر نصب از جانب خداوند نیست، پس اصلا معنا ندارد که خدا بفرماید یعلم السر و اخفی مگر اینکه بگوییم که پیامبر اینقدر تیزبین بوده است که حتی قبل اینکه خداوند به وی ابلاغ کند که خلیفه پس از تو کیست خودش پیش از آن تدارک میدیده و زمینهچینی میکرده است و خودش بهترین شخص را تشخیص داده بود. چنین چیزی نیست. نهایت اینکه این آیات از باب جری و تطبیق میتواند به موضوع خلافت مرتبط باشد، در غیر این صورت، باید همه سورههای که به نوعی برای موضوع خلافت از آن استفاده شده است ،بگوییم غرض همین بوده است. برمیگردیم به حدیث شریفی که میفرماید قرآن یا درباره ما است یا درباره دشمنان ما است و بخشی هم احکام است. این روایت نشان از آن است که آن روایات از اهل بیت صادر شده است و ما میتوانیم از این ظرفیت عظیم برای هدایتگری از قرآن بهره ببریم و به دیگران هم تذکر بدهیم و سفارش کنیم. از موارد جری و تطبیق روایت ذیل است: عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ فَقَالَ قَتَادَةُ ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يُرِيدُ هَذَا الْبَيْتَ كَانَ آمِناً حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَشَدْتُكَ اللَّهَ يَا قَتَادَةُ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يُرِيدُ هَذَا الْبَيْتَ فَيُقْطَعُ عَلَيْهِ الطَّرِيقُ فَتُذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ يُضْرَبُ مَعَ ذَلِكَ ضَرْبَةً فِيهَا اجْتِيَاحُهُ قَالَ قَتَادَةُ اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يَرُومُ هَذَا الْبَيْتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا يَهْوَانَا قَلْبُهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ ع الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا يَا قَتَادَةُ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ قَتَادَةُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَكَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه.[17] امام باقر از قتاد میپرسد اینکه خداوند در داستان سبأ میفرماید: «وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ» آیا مراد آیه سیر به سوی کعبه و مکه است که گفته آمنین؟ آیا راه مکه و مدینه امن است که آمنین گفته است؟ چنین نیست. در راه مکه و مدینه کاروانها را دزد میزند، در حالی که خدای متعال جز حق نمیگوید. با این پیشفرض باید پذیرفت که آیه معنای دیگری دارد. قتاده نیز میدانست که امام از ظاهر آیه نمیخواهد استفاده کند وگرنه نمیگفت راه مکه و مدینه راه امن است. پس باید به بحث جری و تطبیق برگردیم.
نکته هفتم: آقای طیب حسینی به آیه «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» استناد کرد. در واقع باید بپذیرید که پیامبر تا زمانی که به مدینه نیامدند، به این آیه عمل نکردند یا اینکه بگوییم مکرر پیامبر به این آیه عمل کرده است. آقای طیب حسینی باید درباره آن توضیح بدهد.
عدم تبیین مراد نظریهپرداز در مورد قید زمانی «سال پنجم بعثت»
نکته هشتم: مقطع زمانی سال پنجم بعثت چه خصوصیتی داشته که میگوید در این زمان پیامبر دغدغه خلافت بعد از خودش را داشته است؟ چرا سالهای قبل چنین دغدغهای نداشته است؟ چه خصوصیتی برای آن زمان بوده که پیامبر اکرم دغدغه پیدا کرده است و سوره طه برای علاج این دغدغه نازل شده است؟
نکته نهم: درباره روایاتی که ذکر شد به یک نکته اشاره میکنم: ابن عباس میگوید: رسول خدا دست من و علی را گرفت و ما در مکه بودیم چهار رکعت نماز گذاشت سپس دستش را به سوی آسمان بالا برد و گفت بار خدایا پیامبرت موسی بن عمران از تو درخواست کرد و گفت رب اشرح لی صدری ... و اجعل وزیرا من اهلی. (عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ أَخَذَ النَّبِيُّ ص بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ بِيَدِي وَ نَحْنُ بِمَكَّةَ وَ صَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ نَبِيَّكَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَكَ فَقَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي الْآيَةَ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ أَسْأَلُكَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَسَمِعْتُ مُنَادِياً يُنَادِي يَا أَحْمَدُ قَدْ أُوتِيتَ مَا سَأَلْتَ)[18] ابن عباس چه زمانی این سخن را میگوید؟ اگر پیش از هجرت میگوید که وی هنوز متولد نشده بود، پس باید بگویید پیامبر در مکه بعد از هجرت درخواست وزیر شدن حضرت علی (ع) را داشته است.
نکته دهم: اینکه گفته شد موضوع مشقت در سورههای دیگر نیز آمده است، اگر در سوره طه به همان معنای سورههای دیگر باشد تکرار لازم میآید، میگوییم تکرار اشکالی ندارد. تکرار برای اهمیت مطلب است.
نتیجه اینکه نه به دلالت منطوق، نه به دلالت تضمن و نه به دلالت التزام و نه دلالت مفهومی این سوره بر مدعای مطرح شده دلالتی ندارد. بر فرض که دلالتی هم داشته باشد ثمرهای بر آن مترتب نمیشود.
-آقای صفوی: من اکثر اشکالات آقای بهمنی را تأیید میکنم و اضافه میکنم که برای اثبات خلافت حضرت علی (ع) تمسک و استناد به آیات و مطالبی که پایه محکمی ندارد، به ضرر است، چون کسانی که خالی الذهن هستند با دیدن چنین مطالبی میگویند اینها پایشان به جایی بند نیست که اینگونه استدلال میکنند.
-آقای محمدی: میتوان از آیات سوره طه مسأله امامت و خلافت حضرت علی (ع) را استخراج کرد، ولی چگونه میتوان گفت که این تفسیر است و نه تأویلاتی مثل تأویلات اسماعیلیه؟
بخش سوم: ارائه دفاعیات ارائهدهنده از نقدها
امکان وجود چندمعنایی در آیات قرآن
-آقای طیبحسینی: با تشکر از ناقدان محترم که با نقد خودشان موجب بهتر شدن اثر میشوند. البته هنوز این نقدها من را نسبت به صرف نظر از آنچه بیان کردهام قانع نکرده است، ولی اینکه باید این نظر را بهتر و قویتر بیان کنم قبول دارم و این بالاترین خدمت نسبت به اینجانب است. درباره نقدهایی که مطرح شده نکاتی را اشاره میکنم.
1. در اینجا درصدد نظریهپردازی نیستم، چون نظریهپردازی در وزارت علوم تعریف خاص دارد. اینجا کرسی ترویجی است. تعبیر نظریه در همین حد است. اگر گفته شود رأی است نه نظریه، من با اصطلاح مشکلی ندارم.
2. اینکه گفته شد در سراسر اثر با احتمال و تردید سخن گفته شده، همینطور است و این از ادب علمی است. در مورد تفسیر آیات قرآن با قطع و جزم سخن گفتن کار صحیحی نیست و این به معنای آن نیست که من در آنچه که یافتهام تردید دارم، بلکه آنچه به آنچه گفتهام باور دارم، ولی خواستهام ادب علمی را رعایت کنم و کلماتی مانند با احتمال، گویا و ... بهکار بردهام تا چیزی را بهطور قطع به قرآن مجید نسبت ندهم.
3. گفته شد روش این تفسیر ادبی نیست، نه چنین نیست، تفسیر ادبی همین است. برای اینکه مشخص شود این نقد وارد نیست لازم است کرسی دیگری درباره معرفی تفسیر ادبی بگذاریم. تفسیر ادبی چیزی نیست که امروزه در ذهن محققان ما در ایران مطرح شده باشد، در جوامع قرآنپژوهی میان عربها آنچه ما انجام دادیم تفسیر ادبی شمرده میشود.
4. گفته شد که آیات قرآن مجید یک معنا بیشتر ندارد، یعنی نفی چند معنای در قرآن. ما در کتاب چندمعنایی وجود چند معنایی در قرآن را اثبات کردیم و روایات و شواهدی آوردیم که آیات قرآن دارای چند معنا هستند، حتی محدود به معانی طولی نیست، بلکه معانی عرضی چند معنایی نیز داریم. این موضوع نیز به یک نشست جداگانه نیاز دارد.
5. گفته شد ذکر همه معانی کلمات ملالآور است. ذکر معنای همه کلمات با در نظر گرفتن مخاطبان بوده است. مخاطبان این اثر عمومی است. البته بعد به این نتیجه رسیدیم که باید برای عموم تألیفی باشد و برای خواص تألیفی دیگر.
بیان توضیحاتی درباره کلمه «وزیر»
6. گفته برخی کلمات صحیح معنا نشده است و کلمه وزیر برای نمونه گفته شد. این نقد جای بحث دارد مثلا کلمه وزیر در کتابهای کهن که به قرن دوم هجری میرسد، کلمه وزیر به سلطان معنا شده است. یعنی سلطانی هست که وزیری دارد. کلمه وزیر در زبان عرب با وزیر امروزی به یک معنا نیست و به معنای کمککار نیست. وزیر یعنی کسی که سنگینی کار را عهدهدار است.
7. گفته شد کلمه وزیر در سورههای دیگر نیز آمده است. درست است، ولی سؤال من این است که قرآن مجید چنان معجزهای است که گزینش کلمات آن معجزه است، چرا در سراسر داستان موسی در قرآن مجید هرگاه از هارون یاد میشود، هیچجا از او به عنوان وزیر یاد نمیشود، به جز در سوره طه. گزینش کلمه وزیر در راستای غرض اصلی سوره است. هارون نقشهای مختلفی داشته است و قرآن از هر نقشی تعبیری بهکار میبرد. گزینش کلمه وزیر معنادار است، وزیر یعنی وزیر یک سلطان و حاکم. درست است که کلمات وزیر، حاکم، سلطان و خلیفه معانی متعدد دارند، ولی همه به یک مصداق خارجی اشاره دارند و آنکه نقش هدایتگری بعد از پیامبر را عهدهدار است.
8. گفته شد که حضرت علی (ع) یک مقام حکومت معنوی داشت که کسی آن را نتوانست غصب کند، حکومت ظاهری غصب شد. این سخن درست است. حکومت معنوی را هیچکس نمیتواند غصب کند، ولی سخن درباره حکومت ظاهری است.
9. در داستان آدم و ابلیس هیچ جای قرآن ملک لا یبلی نیامده است جز در سوره طه. چرا باید در داستان آدم و ابلیس در این سوره کلمه ملک بیایید.
تاکید مجدد بر بیان حکومت ظاهری در سوره
10. اینکه میگویم خداوند علی العرش استوی است، فرمانروایی تشریعی خداوند است. هنگامی که عنوان الرحمن علی العرش استوی کنار کلمه وزیر، کنار کلمه تفرقه میان امت و کنار کلمه ملک لا بیلی قرارمیگیرد، معنای حکومت ظاهری استفاده میشود. این سوره میخواهد حکومت ظاهری حضرت علی (ع) را مطرح کند و قصه سامری میخواهد به پیامبر اعلام کند که قطعا خلیفه تو به خلافت ظاهری نخواهد رسید. خلافت ظاهری برای حضرت علی (ع) مهم بود و پیامبر در کنار خلافت باطنی برای خلافت ظاهری تلاش میکرد. منتهی از خلافت ظاهری محروم شد، نه خلافت باطنی که سلب شدنی نیست. اگر از خلافت ظاهری هم برخوردار بود، بهتر میتوانست امت را به مقاصد دین و شریعت هدایت کند.
11. دو روایت مرسل در تفسیر عیاشی هست، که مهم میباشد. عن أبي عبد الله ع قال لو قد قرئ القرآن كما أنزل لألفيتنا فيه مسمين[19] قرائت در این روایت به معنای فهم است، چون قرائت برای عرب به معنای خواندن با فهم است. اگر قرآن آنگونه که نازل شده مردم میخوانند و میفهمیدند ما را با نام در قرآن مییافتند. آقای خوئی گفته چون این روایت با قرآن منافی است باید به دیوار زد، زیرا نام ائمه در قرآن نیامده است. آقای خوئی مسمین را در روایت به معنای اسم گرفته است، در حالی که کلمه اسم در زبان عرب سه تا معنا دارد: 1. شهرت در کار خیر و نیک بودن، 2. اسم، 3. صفت. در این روایت منظور صفات اهل بیت است. این روایت در تفسیر عیاشی مرسل است، ولی مضمون آن در روایات دیگر آمده و معتبر است. اگر صدور این روایت را بپذیرم که دلیلی بر نفی آن نداریم، چون مرسل بودن به معنای کذب بودن روایت نیست، بلکه به معنای این است که صحت آن یقینی نیست، ولی احتمال صدور آن هست. نشانههای ولایت و امامت اهل بیت در قرآن فراوان است، البته لو قد قرأ القرآن کما انزل. کما انزل، یعنی غرض آیات را خوب بفهمیم. ما در سوره طه دنبال این بودیم که غرض این قصهها را درک کنیم. شیعه و اهل سنت از پیامبر نقل کردهاند که فرمودند تمام آنچه در میان بنیاسرائیل رخ داد، دقیقا در امت اسلامی نیز رخ میدهد. قَالَ النَّبِيُّ ص يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.[20] این روایت نشان میدهد که آنچه برای موسی و امت موسی اتفاق افتاد نزدیک به آن به اختلاف مراتب برای امت اسلامی نیز اتفاق میافتد.
12. گفته شد که پیامبر در مکه حکومت نداشتند تا به فکر جانشین باشند. میگویم پیامبر علم داشتند که دین اسلام دین خاتم است و تا قیامت مستدام خواهد بود، از این رو، در مکه به فکر تربیت خلیفه بودند.
13. گفته شد که باید مرز بین تفسیر و تأویل روش شود. این یک دغدغه بسیار خوبی است. تلاش میکنم مرز مشخص شود. اگر تلاش من بهطور کامل موفق نبوده، ضعف بیان بنده است. یعنی تلاش این است که هرچه میفهمیم از ظاهر خود الفاظ باشد تا با مبانی که داریم به تأویل اسماعیلیه دچار نشویم. اسماعیلیه معتقدند بین معنای باطنی و الفاظ رابطه لفظی وجود ندارد.
14. چند معنایی را میپذیریم. به سیاق توجه میکنیم و غرض نزول را باید از خود آیات فهمید.
15. تفسیری که از «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُول» از بنده نیست از ابومسلم اصفهانی (متوفای 322) است.[21] فخر رازی در تفسیر کبیر پس از نقل تفسیر ابومسلم میگوید: آنچه ابومسلم اصفهانی گفته هیچ اشکال و ایرادی ندارد و بهترین تفسیر از آیه است جز اینکه مخالف مشهور است. مرحوم علامه نیز این تفسیر آورده و نقد کرده است و دو تفسیر دیگر نیز آورده و نقد کرده است و در نهایت همان روایتی که مرحوم طبرسی آورده ترجیح میدهند که سامری یک مشت خاک از زیر پای جبرئیل برداشت و در گوساله ریخت.[22] اشکال ما این است که سوال موسی از سامری این است که ما خطبک یا سامری. سوال این نیست که چکار کردی گوساله صدای گاو داد. خطب یعنی کار مهم. هدف و غرض تو چه بود و دنبال چه بودی که گوساله ساختی و مردم را منحرف کردی. آنچه که علامه گفته است با این سوال هماهنگ نیست. جواب با سوال وقتی منطبق است که بگوید هدف من چه بود. فهم من این بود که آنچه تو آوردی در حد درک و فهم مردم نیست. ما باید تنزل بدهیم مردم گوساله بپرستند تا خدا را ببیند.
نکتهای که مؤید دیدگاه ما است اینکه چرا در روایات در کل قرآن فقط در این سوره کلمه اهتدی به هدایت به ولایت تفسیر شده است.
امام رضا فرمود و امر اهلک بالصلاة به ما اهل بیت اختصاص دارد. خدا دو بار ما را امر به صلات کرده است.
از روز اول پیامبر با امر به صلاة خلیفه خودش را تربیت میکند نمیشود انسانی که تمایل به قدرت دارد و ویژگیهای انسان را دارد، هنگامیکه به قدرت میرسد بگوییم نماز بخوان. انسان باید در طول زندگی با نماز پرورش پیدا کند تا روحش ساخته شود، یعنی همین الان که خلیفه خودت را تربیت میکنی وی را به صلاة امر کن.
[1] . شوری، آیه 23.
[2] . ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج16، ص92.
[3] . الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص126.
[4] . طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص6.
[5] .طه، آیات 25-32.
[6] . طه، آیه 120.
[7] .طه، آیه 132.
[8] . المیزان، ج14، ص239.
[9] . طه، آیات 29 و 30.
[10] . طه ، آیه 96.
[11] . طه، آیه 96.
[12] . طه، آیه 120.
[13] . اعراف، آیه 20.
[14] . قصص، آیه 34.
[15] . اعراف، آیه 150.
[16] . احقاف، آیه 11.
[17] . کلینی، کافی، ج8، ص311-312.
[18] . مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج36، ص126.
[19] . تفسیر العیاشی، ج1، ص13.
[20] . صدوق، منلايحضرهالفقيه، ج1، ص203.
[21] . قال أبو مسلم الأصفهاني: ليس في القرآن تصريح بهذا الذي ذكره المفسرون فههنا وجه آخر و هو أن يكون المراد بالرسول موسى عليه السلام و بأثره سنته و رسمه الذي أمر به فقد يقول الرجل: فلان يقفو أثر فلان و يقبض أثره إذا كان يمتثل رسمه و التقدير أن موسى عليه السلام لما أقبل على السامري باللوم و المسألة عن الأمر الذي دعاه إلى إضلال القوم في باب العجل، فقال: بصرت بما لم يبصروا به، أي عرفت أن الذي أنتم عليه ليس بحق و قد كنت قبضت قبضة من أثرك أيها الرسول أي شيئا من سنتك و دينك فقذفته أي طرحته. (مفاتيح الغيب، ج22، ص95)
[22] . الميزان، ج14، ص197.