به همت کارگروه مرجعیت علمی قرآن
مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین بهروزی لک (بخش دوم)
حضار : بهروزی لک، یوسفیمقدّم، عیسینیا و موسوی عبادی
زمان برگزاری: اردیبهشت 98
حجت الاسلام دکتر بهروزیلک: واژه مرجعیّت بهمعنای محلّ رجوع است. باید تعریف عملیاتی از مرجعیّت علمی قرآن کریم ارائه داد.
پیشنهاد: مرجعیت علمی قرآن را به دو شاخهی اصلی تفکیک کنیم: 1. مرجعیت در رفتار عملی، نظام اجتماعی و رفتار تمدّنی، مانند اینکه چگونه زندگی فردی و اجتماعی و تمدّنی خود را بسازیم، 2. مرجعیّت در فکر و اندیشه و شناخت انسانی.
مرجعیّت علمی نیز دوگونه است: 1. مرجعیت از نگاه درجه یک، (قرآن در موضوعات علمی) 2. مرجعیت از نگاه درجهی دو (قرآن در علوم). همانگونه که فلسفه به فلسفهی مضاف به موضوعات (درجهی یک) و فلسفهی مضاف به علوم (درجهی دو) تقسیم شده است؛ قرآن نیز همینگونه است.
مرجعیت از نگاه درجه یک، اینکه قرآن را منبع شناخت موضوعات علمی قرار دهیم. مانند مرجعیت قرآن برای فقه (آیات الأحکام) و تفسیر موضوعی مثل آزادی سیاسی در قرآن. مطالعهی درجهی یک مساوی با تفسیر موضوعی قرآن کریم در موضوعات علمی است.
تفسیر موضوعی را چهارگونه یا با چهار رویکرد میتوان ارائه داد: 1. عرضه پرسشهای علمی به قرآن؛ 2. دستهبندی و نظم جدیدی از دادههای علمی قرآن، مانند بررسی دیدگاه قرآن درباره سبک زندگی اسلامی؛ 3. تفسیر موضوعی تنزیلی، مانند فرآیند دولتسازی نبوی در قرآن، براساس تفسیر تنزیلی؛ 4. مطالعات تطبیقی، مانند تطبیق قرآن با کتابهای آسمانی یا علوم.
تفسیر دیگری به نام تفسیر ساختاری مطرح است که درصدد شناخت ساختار سوره و بر محور غرض اصلی سوره است. این نوع تفسیر را تفسیر ساختاری موضوعی نیز میتوان نامید. مانند تفسیر موضوعی ساختاری دلالتهای سیاسی سورههای قرآن.
تفاوت تفسیر موضوعی با مرجعیّت علمی قرآن در علوم: مرجعیت علمی قرآن در علوم؛ یعنی توضیح و تبیین دیدگاه خودمان هنگام مطالعه در علوم، (دانش بشری ملهم از قرآن)، ولی تفسیر موضوعی، دیدگاهشناسی قرآن است (مرجعیّت علمی در موضوع یا دیدگاه قرآن در یک موضوع علمی).
تعریف عملیاتی از دانش: دانش عبارتست از آگاهیهای سازمان یافته و منظّم که در مطالعات علمشناسی به آن رشته دیسیپلین میگویند. آگاهیهای سازمان یافته چند ویژگی دارد؛ 1. جایابی تک تک مصادیق آگاهی به ما میگوید کجا جابهجا بکنیم. (منظّم بودن) 2. میتوانیم موضوعات جدید را در ارتباط با نظم موجود شناسایی بکنیم و آنها را نیز جایابی دهیم. 3. میتوانیم مواجههی علمی با مجهول داشته باشیم.
با توجه به وجود دانشهای منظّم، چگونه قرآن بر این دانشها اثر میگذارد؟ در این پرسش، نگاه اصلی به مرجعیّت علمی قرآن در موضوع نیست، بلکه نقش، تأثیر و جایگاهی است که قرآن میتواند در کار دانشمندان ایجاد بکند؛ یعنی مسئلهی ما یک موضوع مشخّص علمی نیست، بلکه رشته است. این را نگاه درجهی دو میگوییم.
تعریف نگاه درجهی دو: هرگاه ما به دو مطالعهی پشت سر هم رسیدیم، تتابع کلمهی مطالعه، درجهی دو میشود. مثال: فیزیکدانی مطالعهی قوانین فیزیک را انجام میدهد. این مطالعهی درجهی یک میشود. امّا اگر نقّادی مطالعهی موضوع عالم فیزیک را دوباره موضوع مطالعهی جدید قرار بدهد، بشود مطالعهی مطالعهی؛ این، مطالعهی درجهی دو میشود.
با نگاه درجهی دو، به مرجعیّت علمی قرآن یا مرجعیّت قرآن در علوم بشری وارد میشویم. قرآن نیامده برای ما زیستشناسی یا دانش منظّمی به نام اقتصاد تعریف بکند. برای علوم حوزوی بالای دویست رشتهی علمی شناسایی کردهایم. قرآن نیامده همهی این رشتهها را منظّم ارئه دهد. ما میخواهیم این آگاهیهای را سازمان بدهیم. اگر چیستی مرجعیّت قرآن در این علوم را روشن کردیم، به مرجعیّت قرآن در علوم (شاخههای علمی) میرسیم. رشته نیز تشعّبهایی دارد، از قبیل تکرشته، میانرشته، چند رشته و فرارشته. باید نقش قرآن در همه این تشعّبها بررسی شود.
حجت الاسلام یوسفیمقدم: با تقسیم درجه یک و درجه دو، دو مسئله پیش میآید: 1. آیا واقعاً این تقسیم در مرجعیت جایگاهی دارد؟ 2. اساساً چرا ما در نگاه درجهی یک بگوییم دیدگاه قرآن، ولی در نگاه درجهی دو بگوییم دیدگاه بشری؟
دکتر عیسینیا: دو سؤال: 1. آیا لزوماً تفسیر موضوعی به text برمیگردد؟ یعنی یک متن از آن ارائه میشود یا به علم هم میتواند برگردد؟ یعنی بر چه اساسی نگاه درجهی یک مساوی با تفسیر موضوعی است و قرآن منبع شناخت موضوع میشود؟ 2. مقوّمات دانشی که مرجعیّت علمی آن، قرآن است چه چیزهایی است؟
وقتی پژوهشگر میخواهد بحثی را در قرآن پژوهش کند، بهخاطر اینکه از نظر شخصی و بشری بودن جلوگیری بشود دستورالعملی میخواهد، آن دستورالعمل چیست؟
حجت الاسلام بهروزیلک: همهی آگاهیهای سازمان یافته، دیسیپلین میشود. تفسیر، علم سازمان یافته و دیسپلین است، چون شرح منظّم متن قرآن است. علم تفسیر «کشف الغنی عن وجه اللّفظ و المتن» است.
هنگامی که میخواهیم در علوم، اعم از انسانی یا اسلامی، بیندیشیم، آگاهیهای سازمان یافته خود را به لحاظ بشر بودن، کنار یکدیگر میچینیم. این دیگر از تفسیر خارج میشود، چون درصدد «کشف الغنی عن وجه المتن» نیستیم.
دکتر عیسینیا: تفسیر موضوعی قرآن دانش نیست.
حجت الاسلام بهروزیلک: تفسیر موضوعی علم است، ولی علم بشری نیست. تا زمانی که در علم تفسیر قرار داریم، هدف کشف مراد قرآن است و پیشفرض این است که قرآن حقیقت است، ولی اگر یک مستشرق مانند پرفسور ایزوتسو قرآن را مطاله کند، میتواند پیشفرض او این نباشد که قرآن حقیقت است، فقط میخواهد محتوای قرآن را بفهمد. مستشرق نیز تفسیر انجام میدهد؛ تفاوت در پیشفرض است. دیسیپلین مبتنی بر پیشفرضهاست. اگر دیسیپلین تفسیر مراد است، علم تفسیر میشود. اگر دیسپیلین بشری، مانند جامعهشناسی، اقتصاد و... داشته باشیم و بخواهیم اثر قرآن را بر آن دیسیپلین بررسی کنیم، نگاه درجهی دو میشود. درجه یک و درجه دو نسبی است، اگر به لحاظ دیدگاهشناسی قرآن، میخواهید استخراج بکنید، درجهی یک میشود؛ امّا مرجعیّت علمی درجهی دو در تأثیر یا رابطهی قرآن با علوم بشری است که غیر تفسیر است.
مثالا علم الهیّات لزوماً قرآن نیست، ولی در قرآن مسائل و موضوعات الهیّات وجود دارد. مانند آیات «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ»[1]، «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[2]، «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[3]. اگر بخواهیم در الهیات به هر روشی به دیدگاهشناسی قرآن درباره خدا برسیم، در عمل علم تفسیر هستیم. امّا اگر خودمان دانش ساختیم، و قرآن را در ارتباط با آن دانش بشری بررسی کردیم، درجهی دو میشود.
دکتر عیسینیا: اگر بخواهیم به ادبیات درجهی یک و درجهی دو وفادار باشیم، دیگر نباید به قرآن برگردیم، باید به آن مطالعهی درجهی یک برگردیم که تفسیر قرآن است.
حجت الاسلام بهروزیلک: مطالعهی ماده از حیث حرکت علم فیزیک است. (درجهی یک). دانش دیگری به نام دانش تفسیر وجود دارد (درجهی یک). مطالعه تأثیر این دانش درجهی یک تفسیر بر دانش درجهی یک علم فیزیک، مطالعه درجهی دو میشود. ما دو نظام داریم؛ 1. نظام دانش تفسیر که دیدگاه قرآن را مطرح میکند. 2. من به عنوان فیلسوف علم میآیم این رابطه را مطالعه بکنم که دیگر خود قرآن مطرح نیست، بلکه شرح و فهم از قرآن مطرح است، یعنی بیرون از علم فیزیک و علم تفسیر ایستادهام، رابطهی دانشها را میبینم. فیلسوف علم میخواهد اثر این علم (دانش تفسیر) را بر آن علم (دانش بشری شکل گرفته) بسنجند. (درجهی دو). معرفتشناسی Epistemology درجه یک است، چون موضوع مطالعه، فهم و معرفت است.
دکتر عیسینیا: آیا علم فیزیک یک موضوع است، و علم تفسیر موضوعی دیگر؟
حجت الاسلام بهروزیلک: نظام آن ملاک است، یک بار فلسفهی یک علم است، امّا یک بار در فلسفهی علم از دو تا علمی که بر هم تأثیر میگذارند، یعنی فلسفهی علم دو حالت دارد؛ یک بار فیلسوف به خود علم نگاه میکند، یک بار یک علم دیگر را با آن علم مورد مطالعه نسبتسنجی قرار میدهد. در هر دو صورت از بیرون نگاه میکند. وقتی من آن تأثیر را میخواهم مطالعه بکنم، یک بار این است که بدون لحاظ تأثیر یک رشته بر آن علم میخواهم مطالعه بکنم، آن نیز فلسفهی علم میشود. یک بار همان فلسفهی علم میآید تأثیر یک دانش را بر دانش دیگر مطالعه میکند. پس دو نوع مطالعهی درجهی دو داریم. یک مطالعهی درجهی دو که فارغ از اینکه یک رشتهی علمی اینجا مدّنظر بوده باشد، مبنا، روش و غایات علمی را میخواهیم دربیاوریم. یک مطالعهی درجهی که تأثیر یک دانش منظّم شکل گرفته را بر آن علم مطالعه میکنیم.
همهی فلسفههای مضاف، درجهی دو نیستند. فلسفهی مضاف به علوم درجهی دو است. فلسفهی مضاف به موضوعات، درجهی یک است، مانند فلسفهی نماز، چون نماز علم نیست، عمل است.
در بحث مرجعیّت علمی که رابطهی بین دو علم بررسی میشود، علوم دیگر نیز هستند.
مطالعه درجهی دو چند مصداق دارد. 1. فلسفهی علم (تحلیل عقلی علم). 2. جامعهشناسی علم. (درجهی دو) مانند جامعهشناسی علم حدیث در ایران که آیا قوی است یا نه. 3. آیندهپژوهی علم، یعنی تهیه نقشهی جامع علمی برای این علم. 4. مدیریّت دانش، یعنی بررسی فرآیندهای نظم گرفتن، شکلگیری و گسترش و ترویج علم.
عرضه علمی به قرآن و استخراج مبانی آن از قرآن، درجهی دو میشود. مانند عرضه مبانی موجود در جامعهشناسی سیاسی به قرآن و استخراج نظریهی جامعهشناسی سیاسی از قرآن.
در بحث مرجعیّت علمی قرآن چند بحث وجود دارد. 1. چیستی و جغرافیای مرجعیت علمی قرآن (درجهی دو)؛ 2. روششناسی مطالعه مرجعیت علمی قرآن. روش یا منظر یا approach یا رهیافت یا منظر مرجعیت علمی قرآن: فلسفهی علم از لحاظ ترابط علوم ؛ 3. روش گردآوری دادهها. وقتی روش میگوییم، حداقل سه بحث را مدّنظر قرار میدهیم، الف) نوع پژوهش چیست، عقلی یا نقلی است، توصیفی یا تحلیلی یا تفسیری؛ ب) روش میدانی است یا کتابخانهای؟ ج) ابزار تجزیه و تحلیل چیست؟ 4. چهارچوب نظری؛ 5. دلایل و استدلالها؛ 6.چگونگی تأثیر قرآن و مرجعیّت بر علم خاص.
چهارچوب نظری عبارتست از ساختاری که کمک میکند تا دادهها را در دستگاه و ساختار بریزیم و به تجزیه و تحلیل بپردازیم. برای مثال درصورتی که چندین منظر و رهیافت درجهی دو مانند فلسفهی علم، جامعهشناسی علم، مدیریّت دانش، آیندهپژوهی دانش داشته باشیم، هرکدام را انتخاب کنیم، باید برایش یک چهارچوب نظری داشته باشیم. اگر فلسفهی علم (بررسی ترابط علوم) را انتخاب کردیم، چهارچوب نظری آن به این معنا است که توضیح بدهیم چگونه میتوانیم ترابط علوم را مطالعه بکنیم. اینجا بحث اسلامیسازی و قرآنیسازی علوم مطرح میشود که اسم آن را مرجعیّت علمی قرآن میگذاریم.
ترابط علوم و منظر و رهیافت ما فلسفهی علم است. فلسفهی علم دو حالت دارد؛ 1. به خود علم بدون تأثیر علم دیگر توجه شود و مبانی و موضوعات آن بررسی شود، 2. تأثیر یک علم بر علم دیگر بررسی شود.
یک زاویهی دیگر اینکه آن را معکوس بکنیم. مثل علوم تربیتی یا علوم موجود چه تأثیری بر فهم قرآن دارند؟ ما در مرجعیّت ترابط دو طرفه نگاه نکردیم، بلکه در مرجعیّت تأثیر را یک طرفه نگاه میکنیم. یعنی تأثیر قرآن کریم بر دانشها.
قرآن میفرماید: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»[4] تا کنون مفسران ظلمات به جهلها معنا میکردند. الآن علم ستارهشناسی سیاه چاله را مطرح کرده است. آیا میتوان ظلمات را به سیاه چاله معنا کرد. «جَعَلَ»، یعنی «خَلَقَ» و ظلمات عدمی نیست.
باید حدّ و مرز آن را بشناسیم تا به تفسیر بهرأی نینجامد. وقتی به این نتیجه رسیدیم که خود آن علوم نیز در فهم قرآن اثر میگذارد، این بحث مطرح میشود که قرآن بر این علوم چه تأثیری میگذارد؛ اینجا ترابط میتواند تصوّر بشود.
حجت الاسلام یوسفیمقدم: باید میان تغییر موضوع و تغییر حکم تفاوت گذاشت. آنچه پیش آمده تغییر موضوع است نه تغییر فهم مفسر. البته گاهی در تطبیق حکم بر موضوع تخطئه پیش میآید و گاهی در تنقیح موضوع، یعنی موضوع اشتباه فهمیده شده است.
حجت الاسلام بهروزیلک: در فهم نیز تغییر ایجاد میشود. مثلاً علوم پسامدرن، مانند رابطهی قدرت و دانش که فوکو مطرح کرده است، در بحثهای هرمونتیکی و بر تاریخی بودن فهم قرآن و بر خود علم تفسیر اثر گذاشته است. پس صرف تغییر موضوع نیست، تغییر روش است. در گذشته علم تفسیر به هرمونتیک مؤلّفمحور سازگار بوده است. یعنی وقتی میگوییم: دانش قرآن، منظور این بوده که خدا در پس الفاظ مرادی دارد که میخواهیم به آن برسیم. امّا الآن هرمونتیک مخاطبمحور و متنمحور شده است. میگوید اصلاً در پس الفاظ مرادی نیست، این مخاطب است که براساس ذهنیّت خود، به متن معنا میدهد. پس یک دانش پستمدرن شکل گرفته که بر دانش تفسیر ما اثر میگذارد.
قرآن نسبت به علوم دوگونه است: امضائی و منبعی. ما میگوییم اوّلاً چگونه میتوان قرآن را با علوم عمیق فهمید؟ در روش استنطاقی شهید صدر سؤالات زمانه از جامعهی علمی گرفته میشود. مثلا در موضوع نظریه قدرت 12، 13 پرسش از علم روز استخراج میشود. پس علم زمانه بر تفسیر موضوعی قدرت در قرآن کریم اثر میگذارد.
باید با روش دلفی بحث مرجعیت علمی قرآن را پیش برد. روش دلفی بدین صورت است که یک گروه اوّلیّه میآید یک چیزی را تعریف میکند، به کارشناسان عرضه میکند. کارشناسان نقد و ارزیابی میکنند، دوباره به همان هستهی اوّلیّه برمیگردانند، بعد در پایان یک جمعبندی دیدگاه انجام میگیرد.
[1]. کهف: 29.
[2]. فجر: 14.
[3]. انعام: 14.
[4]. انعام: 1.