توسط کارگروه مرجعیت علمی قرآن برگزار شد:
مصاحبه با حجتالاسلام والمسلمین خسروپناه
زمان برگزاری: دی ماه 1397
تعریف مرجعیت علمی قرآن
خسروپناه: مرجعیت علمی قرآن: قرآن منبع کشف گزارهها و نظامهای علمی و معیار سنجش گزارهها و دیسیپلینهای علمی است. (مفهومی مرکب از منبعیت و معیار)
مراد از علم در مرجعیت علمی قرآن
خسروپناه: گاهی مراد از علم مطلق آگاهی است. بنابر این، قرآن کتاب معرفت است و همه آیاتش معرفتزایی میکند، چون به ما معرفتهایی نسبت به مبدأ و معاد و به انسان، آدم، عالم، طبیعت و ارزشهای اخلاقی و احکام فقهی میدهد. در این صورت قطعاً قرآن منبع کشف و معیار سنجش است.
گاهی مراد از علم، علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم مهندسی، علوم هنری، علوم معماری، علوم پزشکی و... است. در این صورت نیز قرآن منبع کشف و معیار سنجش باشد جای سؤال دارد.
رابطه قرآن و سنت در مرجعیت علمی قرآن
خسروپناه: قرآن بیان، تبیان و نور است. به این لحاظ در مدلول مطابَقی و التزامی بَیّن بهمعنیالاخص خودبسندگی دارد و به روایات نیازمند نیست. قرآن در مدلول التزامی (بین بهمعنیالاعم و غیربین)، در تأویلات، در معانی باطنی و در تأویل به معنای کشف مصادیق به روایات نیازمند است.
آیا میتوان با مدلول مطابَقی و مدلول التزامی بَیّن بهمعنیالاخص به گزارههای علمی و نظامهای علمی رسید؟
آیا بدون روایات میتوان نظامهای علمی مورد نیاز بشری را از قرآن استخراج کرد؟
در صورت وجود روایات کنار قرآن، توقع معقولانه از مرجعیت علمی قرآن در علم به معنای دوم چیست؟ آیا توقع این است که علوم طبیعی، علوم مهندسی و دیگر علوم را از قرآن استخراج و کشف شود؟ یا قرآن معیار سنجش آنها باشد؟ پاسخ مثبت به این پرسش، همان تفسیر علمی است که بطلانش اثبات شده و نوعی تفسیر بهرأی است.
قرآن بدون سنت برای مرجعیت علمی کافی نیست.
گسترده مرجعیت علمی قرآن
خسروپناه: درباره گستره مرجعیت علمی قرآن سه عقیده دارم:
1. از قرآن هیچ نظام علمی در حوزه علوم طبیعی قابل استفاده نیست.
2. هیچ گزاره علمی در علوم طبیعی از قرآن قابل استفاده نیست، یعنی قرآن نمیتواند مرجعیت علمی برای کشف یا سنجش دانشهای تجربی باشد.
3. میتوانیم با تأملاتی فرضیههایی را در حوزه علوم طبیعی به صورت موجبه جزئیه از قرآن کشف کنیم. این کشف هم از طریق اجتهاد قسم اول (اجتهاد متعارف و قواعد علم اصول) است هم اجتهاد قسم دوم (روش استنطاقی شهیدصدر که در تفسیر موضوعی مطرح کرد).[1]
پس در علوم طبیعی نمیتوان دانش و نظریه از قرآن استخراج کرد، اما میشود فرضیههایی فیالجمله استخراج کرد که آنها عمدتاً کلی هستند، برخلاف علوم تجربی که فرضیهها خیلی جزئی، ریز و دقیق است.
میتوانیم از قرآن مبانی، اصول، اهداف و جهتدهی علوم را حتی در علوم اجتماعی بهدست آوریم.
فاکر: اینکه روش شهید صدر را اجتهاد قسم دوم باشد جای تأمل دارد. ایشان روش جدیدی در تفسیر موضوعی ارائه دادهاند، یعنی تفسیر قسم درون قرآنی. در آثار شهید صدر به این نکته اشاره شده که آن نمونه موفقی که در فقه داریم میتوانیم در تفسیر و در مباحث قرآنی اجرا کنیم، چون الگوی مناسب و تجربهشدهای است.
مرجعیت قرآن در علوم انسانی و اجتماعی
خسروپناه: علوم اجتماعی سه وظیفه مهم دارد: 1. توصیف انسان مطلوب؛ 2. توصیف انسان محَقَق؛ 3. تغییر انسان محَقَق به انسان مطلوب. اگر توانستیم از قرآن این سه ساحت را بهدست آوریم، آنگاه میتوانیم بگوییم به دیسیپلینی به نام اقتصاد یا جامعهشناسی یا روانشناسی از قرآن رسیدهایم. در توصیف انسان مطلوب با کمک روایات میشود با روش اجتهاد قسم اول و دوم از قرآن بهصورت حداکثری، توصیف انسان مطلوب اقتصادی، مطلوب سیاسی، مطلوب سازمانی و سایر علوم اجتماعی را استخراج کرد.
قرآن در توصیف انسان محقق نسبت به انسانهای گذشته فیالجمله سخن گفته است، مثل قوم لوط، قوم بنیاسرائیل و...؛ اما نسبت به توصیف انسان محقق در جامعه کنونی، قرآن سخنی ندارد و آن را باید با روش تجربی بهدست آورد. در تغییر انسان محقق به انسان مطلوب به این مبنا برمیگردد که ما چقدر میتوانیم باید و نبایدهای اجتماعی را از قرآن استخراج کنیم.
یک انسان محقق نوعی داریم و یک انسان محقق شخصی. گاهی انسان محقق را به نحو قضیه خارجیه میخواهیم معرفی کنیم و گاهی به نحو قضیه شخصیه، از آیات و روایات میتوانیم انسان محقق نوعی را استخراج کنیم. آیه «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» (معارج: 19) انسان محقق نوعی را بیان میکند. اما انسان محقق شخصی مثل بررسی وضعیت طلاق در قم، باید با تحقیق میدانی و روش اجتهادی قسم سوم استخراج شود.
باید و نبایدهای اجتماعی سه ساحت دارد: راهبردی، قانونی و ساختاری. آنچه فقه محقق ادعا میکند باید و نبایدهای قانونی است، نه راهبردی و نه ساختاری. معتقدم فقه توانایی کشف باید و نبایدهای راهبردی و ساختاری را نیز دارد. بنابراین، مرجعیت علمی قرآن در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی بیشتر در توصیف انسان مطلوب و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب است.
رضائی اصفهانی: قرآن در علوم طبیعی، مبانی و اخلاق علم و جهتگیری و جهتدهی به علم مثل پزشکی حتی فیزیک سخن دارد. قرآن درباره گزارهها نیز سخن دارد؛ یکی گزارههای که پس از نزول قرآن علم کشف کرد، زوجیت عام موجودات است که قرآن از خبر داده است: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (ذاریات: 49) چون در صدر اسلام این گزاره کشف نشده بود، اعجاز علمی و خبر غیبی است. دوم گزارههایی که حرفی نو است و هنوز کشف نشده است، مانند «سَبْعَ سَماوات» و وجود موجودات زنده در آسمان که آیه «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدير» (شورا: 29) به آن اشاره دارد.
در علوم انسانی، در فلسفه علوم و در نظامسازی از قرآن نظریهپردازی علمی قابل استفاده است. قرآن در اهداف و مبانی علوم و نظامسازی و در گزارههای راهبردی و در بایدها و نبایدها سخن دارد. در برخی علوم انسانی مانند تربیت این مطلب بیشتر آشکار است، چون با هدف قرآن بیشتر سازگار است مخصوصاً بعضی علوم انسانی مثل تربیت.
بهصورت مطلق نمیتوان تفسیر علمی را تحمیل بر قرآن دانست. تفسیر علمی چندین تقریر دارد؛
یکی تقریر امثال غزالی که درصدد استخراج جزئیات علوم از قرآن است. این شیوه مردود است، چون به تحمیل کشیده میشود.
دوم تقریر امثال عبدالرزاق نوفل و طنطاوی که نظریههای اثبات نشده را بر قرآن تحمیل میکنند. این شیوه نیز مردود است.
تقریر سوم عبارتست از: استخدام علوم در فهم آیات قرآن. این نوع تفسیر علمی در تفسیر نمونه آمده است. در موارد بسیاری آیات علمی را توضیح میدهد بهگونهای که نه به تحمیل کشیده میشود و نه در صدد استخراج جزئیات علوم از قرآن است. مثلا هنگامی که میخواهد نطفه و علقه را توضیح دهد به علم رویانشناسی و علم جنینشناسی مراجعه میکند. این تقریر سوم قابل دفاع است و در تفسیر امروزی گریزی از آن نداریم، مثلاً نمیتوان جمله «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْما» و مانند آن را بدون مراجعه به علم جنینشناسی تفسیر کرد. البته نه به صورت تحمیل، بلکه با رعایت معیارها.
به نظر میرسد نوع چهارمی از تفسیر علمی در دهههای اخیر در حال تولد است و آن عبارتست از جهتدهی به علوم انسانی. باید علوم انسانی براساس قرآن بازسازی شود. برای نمونه، درباره تربیت باید مبانی، اهداف و نظام تربیتی از قرآن استخراج شود. این نوع تفسیر علمی را میتوان تفسیر علمی موضوعی نامید. البته ممکن است کسی این را مطالعات میانرشتهای قرآن نامگذاری کند. آنچه استاد خسرو پناه فرمود مربوط به تقریر دوم است.
انواع فلسفه علم و استخراج مبانی علم از قرآن
خسروپناه: مبانی علم در فلسفه علم بحث میشود. فلسفه علم گاهی پیشینی است و گاهی پسینی. آنچه امروز از فلسفه علم مطرح است، فلسفه علم پسینی است، یعنی پس از تحقق علمی، با نگاه درجه دو درباره آن علم بحث میشود. نباید فلسفه علم پسینی از قرآن انتظار داشت. اما بخشی از فلسفه علم پیشینی مثل مبانی علم را میشود از قرآن استفاده کرد مثلاً نگاه قرآن به طبیعت چیست؟ رابطه طبیعت با ماورای طبیعت چیست؟ رابطه جهانهای موازی با وجود خدا چیست؟
اعرابی: دیدگاه مقام معظم رهبری درباره استخراج علوم از قرآن: از سخنان مقام معظم رهبری استفاده میشود که قرآن معدن علوم است نه خود علوم. مانند معدن طلا و طلا. در معدن طلا همه اجزای طلا را هست، اما استخراج نشده که با فرایندی به طلا تبدیل میشود. در قرآن هیچ دانشی به معنای مصطلح، چه اسلامی و چه غیراسلامی، حتی فقه به عنوان دانش وجود ندارد. میشود دانش فقه را برای سایر دانشها الگو قرار داد. فقها با آشنایی با علوم ترجمه شده از تمدنهای پیرامونی، به وجود این دانشها در قرآن پیبردند. چنین بود که براساس مبانی قرآنی و سنت، تعریف، غرض، موضوع و مسائل دانش فقه را سامان دادند و دانش کلام نیز همینطور است. در قرآن علم کلام نداریم، ولی مبانی کلامی و احیاناً گزارهها و مسائل و استدلالهای کلامی در قرآن وجود دارد. سایر علوم همینگونه است. کسی که در علوم طبیعی تخصص ندارد، نمیتواند بگوید که نمیشود از قرآن مبانی یا گزارهها یا نظام علوم طبیعی را استخراج کرد. کسی میتواند چنین سخنی بگوید که دو تخصص داشته باشد؛ یکی تخصص قرآنی، دوم تخصص در علوم طبیعی.
مقام معظم رهبری در هیچجا ادعا نکرده علوم طبیعی در قرآن وجود دارد. به نظر ایشان در قرآن، روایات و فرهنگ گذشته ما مبانی، راهکارها، اصول و انگیزهها وجود دارد. مقام معظم رهبری فرایند تولید علم را بیان کرده و برایش راهکار تعیین کردند و تولید علم را بهعهده گروههای علمی گذاشتند. برای تولید علم باید براساس فرایند پیش رفت.
فاکر: این سخن که دانشهای اسلامی تا قرن سوم و چهارم وجود نداشت، سخن مناسبی نیست، زیرا خود قرآن دستکم مسائل علوم قرآن را بنیانگذری کرده است، افزون بر این، اصطلاحها در قرن دوم، سوم و چهارم وجود داشته است. برای نمونه امام باقر علیهالسلام به قتادة میفرماید: انت فقیه اهل البصرة[2] و امام صادق علیه السلام به ابوحنیفه می فرماید: انت فقيه أهل العراق؟[3] پس از اول برخی اصطلاحات بوده است.
علامه طباطبایی نکتهای دارد که دیگر مفسران کمتر به آن پرداختهاند و آن، علوم فراخوان قرآن است. یک سری چیزها را قرآن خودش بیان کرده و یک سری چیزها را فرموده انسانها بروند انجام دهند، مانند آباد کردن زمین «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» (هود: 61) این استعمار روی زمین، آبادانی تمام علومی است که منتج به این عمران میشود، یعنی شناخت معادن، جنگل و زمین که نوعی فراخوان از سوی قرآن است.
الهی خراسانی: مرجعیت گزارهای یا دیسیپلینی نباید بر بحث مرجعیت علمی قرآن سایه بیندازد. اثرگذاری قرآن در فضای علم میتواند در فضای محتوایی علم باشد از جمله فرضیهها، روشها، مبانی و اموری از این دست و نیز میتواند در فرهنگ علم باشد، مانند اخلاق علمی و اخلاق استنتاجی.
نمیتوان مسیر حرکت یا پیکرهبندی موضوع مرجعیت علمی قرآن را به آنچه مقام معظم رهبری فرمودند استوار کرد، زیرا کار رهبری افقگشایی و نشان دادن مسیر و هدف و چگونگی و چرایی حرکت است، نه اینکه محتوای حرکت را نیز ایشان تولید بکند.
استخراج نظامها و مکاتب از قرآن
خسروپناه: نظام معانی متعددی دارد، مانند دانش و دیسیپلین، مکتب، آبجکتو (ساختارها و سازمانهای عینی خارجی)، لذا نمیشود بهصورت کلی بحث نظام را مطرح کرد. میشود از قرآن مکاتب اجتماعی و ایدئولوژیها را استخراج کرد. قرآن نقش بسیار مهمی در دیسیپلین علم کلام، علم اخلاق و علم عرفان دارد. عرفان نظری و عملی را میشود صددرصد از قرآن استخراج کرد، نهتنها منازل سلوکی، بلکه حتی ترتب منازل عرفان را میشود از قرآن استخراج کرد و خواجه عبدالله تکتک منازل را به قرآن استناد کرده، اما نتوانسته ترتب را مستند کند.
استخراج نظریه علمی از قرآن
معتقدم در علوم طبیعی میتوان نظریههای طبیعتشناختی از قرآن استخراج کرد، اما نظریههای علمی به معنای مصطلح را نمیشود استخراج کرد. فرضیههای علمی را میتوان استخراج کرد، چون بین نظریههای طبیعتشناختی و نظریههای علمی به معنای مصطلح فرق است. استخراج زوجیت اشیاء و سیر تطور بدن انسان از قرآن نظریه علمی نیست، نظریه طبیعتشناختی است. از این روست که به اعجاز طبیعتشناختی قرآن معتقدم، اما به اعجاز علمی قرآن معتقد نیستم. میشود گفت قرآن درباره طبیعتشناختی حرفهای نو زده است.
هیچیک از علوم مصطلح حتی فقه در قرآن نیست، بلکه با تفقه، تدبر و اجتهاد، گزارهها استخراج و کمکم به دانش تبدیل گردید.
کسی که میخواهد درباره وجود یک علم در قرآن اظهارنظر کند، افزون بر قرآنشناسی، باید فلسفه علم به معنای عام را بداند، ولی لازم نیست در آن علم متخصص باشد. چون اصل این پرسش، پرسش فلسفی است.
سخنان مقام معظم رهبری الهامبخش است، نکات راهبردی و جهتدهی را بیان میکند، اما اینکه ایشان یک روش پژوهش به ما داده باشند، بعید است. مقام معظم رهبری خیلی خوب و دقیق توجه دارند که دنیای مدرن و مبانی و لوازمش چیست. ایشان توجه دارند که دنیای امروز علمش و ساحتهای دیگر تمدنش مبتنی بر اصولی مثل اومانیسم، سابجکتویسم (ذهنیتگرایی) و سکولاریسم است. مبانی آن عبارتست از خودبسندگی، عقلبسندگی، دنیابسندگی، انسانبسندگی و اینکه از وحی در ساخت تمدن بهره نبریم.
پیشنهاد: اسم کارگروه مرجعیت علمی قرآن به کارگروه تمدنی قرآن تبدیل شود. چون اصلاً دعوای ما دنیای مدرن علم نیست، بلکه کل تمدن است و مهم آن است که ما قرآن را مرجعیت برای تمدن بدانیم و یک ساحت از تمدن ساحت علم است. چون هنگامی که گفته میشود قرآن مرجع علمی است، ممکن است که شبهه شود که میخواهند عقل و تجربه را تعطیل کنند.
عنوان بهتر مرجعیت معرفتی قرآن است. چون وقتی
گفتیم
مرجعیت معرفتی قرآن، دیگر توجیه کردن لازم ندارد که بگوییم
نمیخواهیم همه علوم را از قرآن استخراج کنیم.
-----------------------------------------
[2] . کلینی، کافی، ج6، ص256.
[3] . صدوق، علل الشرائع، ج1، ص89.