از فضايل اخلاقي مورد تأكيد در اسلام «عفاف» است كه در اصطلاح به نيروي دروني تعديل كننده شهوات و غرايز انسان اطلاق ميشود. توجه بسيار آيات و روايات نشان از اهميت بيحد و حصر اين مسأله در اسلام دارد؛ چرا كه بدون آن انسان در مسير اعتدال قرار نگرفته و به سعادت حقيقي خود نائل نخواهد شد. گويش صحيح عفاف به فتح عين است و نبايد آن را مترادف حجاب دانست؛ بلكه عفاف از ابعاد وسيعي برخوردار است كه حجاب يكي از مصاديق آن ميباشد و استعمال عفاف در معناي حجاب از قبيل استعمال لفظ كل در جزء آن است. همچن..ين عفاف صفت مشترك ميان نوع انسان است لذا اختصاص به زمان و مكان خاصي ندارد و ميان مرد و زن مشترك است. ابعاد عفاف نيز جنبههاي مختلف زندگي بشر را در برگرفته و انسان هم در كردار، هم در گفتار و هم افكار دعوت به رعايت عفاف و خويشتنداري شده است. اهميت اين امر موجب گرديده كه قسمت عظيمي از دستورات اخلاقي اسلام بدان اختصاص داشته باشد.
عفاف، حجاب، شهوت، پوشش، فضايل اخلاقي، امور فطري
«عفاف» يا «عفت» يكي از فضايل اخلاقي است كه همواره در تعاليم اسلامي جايگاه والايي داشته و توجه خاصي بدان شده است. در روايات متعددي «عفاف» بهترين عبادت شمرده شده (کليني، 1365: ج2، صص80-79 ؛ حر عاملي، 1409ق: ج15، صص250-249) و اميرالمومنين علي(ع) آن را بهترين خوي و خصلت و سر منشأ هر خير و نيكي خوانده و مقام و منزلت عفيف را با مقام شهيد در راه خدا مقايسه كرده است (تميمي آمدي، 1366: ص256). اهميت عفاف بدان خاطر است كه به عنوان يك حالت دروني كه از فطرت انسان سرچشمه ميگيرد، بهترين عامل براي كنترل و تعديل شهوات است؛ البته شهوت در معناي عام آن؛ نه فقط شهوت جنسي؛ چنانكه به اشتباه از معناي عفاف برداشت شده است.
با اين همه واژه «عفاف» آنگونه كه بايسته و شايسته است، شناخته نشده؛ لذا يا مترادف حجاب دانسته شده و يا معناي آن به پاكدامني و خويشتنداري در مسائل جنسي تقليل داده شده است. در حاليكه معنا و مفهوم عفاف فراتر و گسترده تر از اين است. مفهومي كه از عفاف رواج يافته نه با معناي لغوي آن سازگاري دارد و نه با آنچه در تعاليم اسلامي در معناي عفاف ذكر شده است. گستره عفاف به گستردگي زندگي انسان است و اختصاص به غريزه جنسي ندارد. لازم به ذكر است تنها در بعد مفهومي و معنايي عفاف نيست كه خبط شده؛ بلكه گويش و تلفظ آن نيز تغيير يافته است؛ اين واژه در حاليكه به فتح عين است، به كسر عين تلفظ ميشود.
واژه «عَفاف» به فتح عين، مصدر ماده «عَفَّ» ميباشد كه مصدر ديگر آن «عِفّه» است و اين دو دقيقاً به يك معنا ميباشند و به جاي يكديگر به كار ميروند. كتاب «العين» عفت را اينگونه معني كرده: «العفه الكفّ عما لا يَحِلُّ»: «عفت، خودداري از چيزي است كه حلال نباشد» (فراهيدي، 1405ق: ج1، ص92).
«ابن منظور» در تعريف واژه عفاف ميگويد:«خودداري از عمل يا سخني كه حلال و نيكو نيست» (ابن منظور، 1414ق: ج9، ص253).
«راغب اصفهاني» ميگويد: «العفّه حصول حاله للنفسِ تمنعُ بها عن غلبه الشهوه»: «عفت حالت دروني و نفساني است كه توسط آن از غلبه شهوت جلوگيري ميشود» و در ادامه ميافزايد: «و أصله الإقتصار علي تناول الشيء القليل»: «اصل آن، اكتفا به بهرهمندي كم از چيزي است» (راغب اصفهاني، 1412ق: ص573؛ قرشي، 1371ش: ج5، صص19-18).
عفاف و عفت از اصطلاحاتي است كه در علم اخلاق از آن بحث ميشود و علماي اخلاق در تعريف آن گفتهاند: «عفت آن است كه قوه شهويه در خوردن و نكاح (امور جنسي) از حيث كم و كيف مطيع و فرمانبر عقل باشد و از آنچه عقل نهي ميكند، اجتناب كند و اين همان حد اعتدال است كه عقل و شرع پسنديده است» (مجتبوي، 1364: ج2، ص15). شهيد مطهري «عفاف» را اينگونه تعريف ميكند: «عفاف و پاكدامني يك حالت نفساني است؛ يعني رام بودن قوه شهواني تحت حكومت عقل و ايمان، تحت تأثير قوه شهواني نبودن، شره نداشتن» (مطهري، 1373: ص152). عفت در حقيقت كنترل شهوت است و شهوت در لغت يك مفهوم عام دارد كه هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت به لذات مادي را شامل ميشود. اما شهوت يك مفهوم خاص هم دارد كه همان شهوت جنسي است.
بنابراين عفت نيز دو مفهوم دارد؛ يك مفهوم عام كه عبارت است از خويشتنداري در برابر هرگونه تمايل افراطي نفساني و مفهوم خاص آن خودداري از تمايلات افراطي جنسي است. غالباً در روايات وكتب اخلاق منظور از عفت، خويشتنداري در خوردن و امور جنسي است كه برترين عبادات شمرده شده و به آن بسيار تأكيد شده است. چنانكه امام باقر (ع) فرمودهاند: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّه بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» و در روايت ديگري از ايشان آمده: «عفت شکم و پاکدامني بهترين عبادت است» (کليني، 1365: ج2، ص1).
دليل اينكه بر اين جنبه از عفت بيشتر تأكيد شده اين است كه شهوت جنسي قويتر از ديگر شهوات است و انسان در اين امور بيشتر در معرض خطر و سقوط قرار ميگيرد و اعتدال در اين امور دشوارتر است. از پيامبر اكرم(ص) روايت داريم: «دو چيز تو خالي بيشتر از هر چيز ديگري امتم را وارد جهنم ميكند، يكي شكم و ديگري فرج» (همان).
تأكيد بر اين جنبه از عفاف، خصوصاً عفاف در امور جنسي چه در روايات و چه در كتب اخلاق آنقدر زياد است كه عرف نيز عفاف را كنترل شهوت جنسي ميداند؛ گويي تمام معناي «عفاف» در همين خلاصه شده است، حال آنكه عفاف از ابعاد گستردهاي برخوردار است كه همه جنبههاي زندگي حيات انسان را در برميگيرد.
لازم است ياد آور شويم كه «عفت»، كشتن شهوت نيست؛ بلكه كنترل آن و اعتدال بخشيدن به آن است. در مقابل عفت دو صفت رذيله وجود دارد؛ يكي «شره» و آزمندي و آن عبارت است از عنان گسيختگي نفس و فرو رفتن درلذات شهواني و ديگر «خمود» (ضعف وسستي) و آن عبارت است از منع نفس از آنچه براي بدن ضرورت دارد.
عفاف و حجاب به عنوان دو ارزش در جامعه بشري بويژه جوامع اسلامي همواره در كنار هم و گاه به جاي هم به كار رفتهاند. در بررسي كتب لغت براي واژه «حجاب» چند معنا مييابيم. حجاب به معني پوشش (ابن منظور، 1414ق: ج1، ص298) و چيزي است كه بين بيننده و آنچه ميبيند، حائل شود (طريحي، 1375: ج2، ص34). اصل كلمه حجاب به معناي پرده است و چون پرده خصوصيت پوشانندگي و مانع شدن را دارد، اين معاني را به حجاب دادهاند.
با توجه به معاني ذكر شده، حجاب يك امر ظاهري و بيروني است؛ يعني در حقيقت پوشش ظاهري افراد، بويژه زنان را حجاب ميگويند. اما «عفاف» چنانكه قبلاً اشاره شد، يك حالت دروني است كه انسان را از گناه وحرام باز ميدارد و آثار آن در گفتار و كردار انسان نمود پيدا ميكند.
از مقايسه معاني «حجاب» و «عفاف» به اين نتيجه ميرسيم كه عفاف يك حالت نفساني و دروني است كه نمودهاي گوناگوني دارد از جمله، عفت در نگاه، عفت در گفتار، عفت در راه رفتن، عفت در زينت، عفت در پوشش و…. كه «حجاب» در حقيقت همان نمود «عفاف» در نوع پوشش است.
«حجاب» همان پوشش ويژه و «عفت» يك خصلت و بينش و منش است. عفت فراتر و برتر از حجاب است. در حقيقت، استعمال لفظ «عفاف» درمورد «حجاب و پوشش» از قبيل استعمال لفظ كل در بعضي از مصاديق آن است.
سؤالي كه شايد درباره عفاف و امور شبيه به آن مطرح ميشود، اين است كه آيا اين امور فطري هستند يا اكتسابي؟ آيا انسان فطرتاً گرايش به اين امور دارد يا عواملي چون دين، جامعه، فرهنگ و يا مصلحت آن را بهوجود آورده است؟ دانستن اين مطلب به ما كمك ميكند تا دربارة نسبي و يا مطلق بودن «عفاف» نيز نتيجه بگيريم. اگر «عفاف» فطري باشد، يك صفت مشترك بين نوع انسان بوده و تابع زمان و مكان نيست؛ اما اگر يك امر اكتسابي باشد، تابع زمان و مكان بوده و بنابراين نه يك امر مطلق و ثابت است ونه مشترك بين انسانها؛ بلكه ممكن است در جامعهاي عفاف به عنوان يك ارزش و هنجار محسوب شود و در جامعهاي ديگر، ضدارزش و ناهنجار و همينطور ممكن است در يك دوره زماني «عفاف» مورد توجه باشد و در زمان ديگر فضليت محسوب نشده و مورد توجه نباشد.
برخي با نفي فطري بودن «عفاف» و اموري مانند آن، خواستهاند اصالت انساني آن را زير سؤال برده و از ارزش آن بكاهند. ويل دورانت ميگويد: «حيا امري فطري نيست، بلكه اكتسابي است. زنان دريافتند كه دست و دلبازي مايه طعن و نفرين و تحقير آنهاست و اين امر را به دختران خود ياد دادند» (ر.ك. مطهري، 1375: ص 52). اين گروه معتقدند در هر فرهنگ و تمدني يك سري ارزشها وجود دارد كه برخاسته از همان فرهنگ و تمدن است و ممكن است پس از مدتي اين ارزشها از بين رفته يا كمرنگ شود و ارزشهاي ديگري جايگزين آن شود؛ بنابراين نميتوان گفت اين امور فطري هستند. اين افراد براي ادعاهاي خود دلايلي نيز دارند، مثلاً اگر «عفاف» يك امر فطري بود، نبايد فرهنگها و جوامع در مورد آن اختلاف ميداشتند و يا اينكه در جوامع بدوي و دور از تمدن نيز بايد اين امر رعايت ميشد، در حاليكه در اين جوامع «عفاف» وجود نداشته است.
كسانيكه فطري بودن «عفاف» را با اين استدلالها زير سؤال ميبرند، در حقيقت بين اصل «عفاف» به عنوان «حالت نفساني» و مصاديق آن مانند «حجاب» خلط كردهاند. آنچه در فطرت بشر است و اصالت انساني دارد، اصل عفاف است به عنوان «يك حالت نفساني» نه مصاديق و نمودهاي بيروني آن. اگر ميبينيم كه در فرهنگهاي مختلف با مسأله حجاب به شكل متفاوت برخورد ميشود يا به گفته اين افراد در جوامع بدوي حجاب وجود نداشته است، اين دليل بر عدم اصالت اصل عفاف نيست، چرا كه «حجاب» يك مصداق از عفاف است؛ بنابراين، اين موضوع عفاف است كه از زمان و مكان تأثير پذيرفته و تغيير كرده است، نه اصل عفاف. اصل عفاف يك امر فطري است و فطرت انسان تغيير و تبديل ندارد. فطرت امري است كه خداوند متعال آن را در وجود انسان قرار داده و انسان بدون اكتساب در عمق ضمير ناخودآگاه خود به آن ميل و رغبت دارد.
اما اينكه مخالفان فطري بودن عفاف استدلال ميكنند كه در جوامع بدوي «حجاب» رعايت نميشده است و اين را دليل بر فطري نبودن «عفاف» ميدانند، بايد گفت اگر بخواهيم يك جامعه ابتدايي را مبناي اين امر قرار دهيم، بايد جامعه دو نفري حضرت آدم و حوا(ع) را در نظر بگيريم كه از هيچ عامل زماني و مكاني متأثر نشده و هنوز بر فطرت پاك انساني خود باقي است. در داستان آدم و حوا و اخراج آن دو از بهشت در قرآن آمده است: «.... فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ...» «چون از آن درخت خوردند، شرمگاههايشان آشكار شد و به پوشيدن خويش از برگهاي بهشتي پرداختند» (اعراف، 22).
ممكن است به ذهن بيايد كه آيا «عفاف» به جنسيت خاصي اختصاص دارد؟ يا اينكه چرا در اسلام هميشه نسبت به عفاف زنان توصيه شده و از عفاف مردان سخني به ميان نيامده و يا كمتر بر آن تاكيد شده است؟ آيا اين تبعيض بين دو جنس نيست؟
در پاسخ بايد گفت: تأمل در معناي لغوي و اصصلاحي عفاف حاكي از آن است كه عفاف حالتي دروني است كه انسان را از گناه و حرام باز ميدارد و اين امر اختصاص به جنس زن ندارد بلكه هم براي زن و هم براي مرد يك فضيلت محسوب ميشود. اما عفاف زن و مرد تا حدودي با هم متفاوت است و اين تفاوت، دليل بر تبعيض نيست. چرا كه خيلي از صفات مرد و زن با هم متفاوت است و با توجه به تفاوتهايي كه بين اين دو جنس وجود دارد، هريك اقتضاي برخي صفات و خصلتها را ميكند و البته خيلي از صفات هم بين آنها مشترك و يك شكل است.
اما براي اينكه بدانيم تفاوت عفاف زن و مرد در چيست و دليل آن چه چيزي است، بايد به تعريف عفاف برگرديم. چنانكه قبلاً بيان شد، عفاف يك معناي عام دارد و يك معناي خاص. مفهوم عام آن همان «حالت نفساني» است كه در مقابل شهوت به معناي عام آن مطرح است و آن را كنترل ميكند و تعديل مينمايد و معناي خاص آن كه همان معناي مصطلح است، كنترل شهوت جنسي است.
در اصل عفاف تفاوتي در دو جنس نيست، اما در مصاديق آن تفاوتهاي اندكي وجود دارد. قرآن كريم در معرفي ملكه عفاف، هم از مردان تمثيل ميآورد و هم از زنان؛ هم يوسف(ع) مبتلا ميشود و با عفاف نجات مييابد و هم مريم(ع). اگر در قرآن به زنان دستور «غض بصر» و «حفظ فرج» داده شده: «وقُلْ للمؤمنات يغضُضنَ مِنْ أبصارهنَّ و يحفظنَ فروجَهن» قبل از آن اين دستور را براي مردان صادر كرده است: «قُلْ للمؤمنينَ يغضّوا مِنْ أبصارهم و يحفظوا فروجَهم» اگر نمايان كردن زينت و آرايش زن براي غير مرد خود گناه شمرده شده «ولايبدينَ زينتَهُنَّ إلّا ما ظهر منها» مرد به كلي از برخي آرايشها و زينتها منع شده است. عفاف در گفتار و عفاف در بعد مادي هم كه اصلا ارتباطي به جنسيت ندارد و بحثي در آن نيست؛ كسي هم ادعا نكرده كه در اين زمينهها اسلام بين زن و مرد تفاوت قائل شده است.
از چهار آيه قرآن كه مادة «عفاف» در آنها به كار رفته، سه مورد دستور عفاف عام است و شامل مرد و زن ميشود و فقط در يك آيه خطاب مخصوص جنس مؤنث است: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَميعٌ عليم» (نور، 60).
بنابراين، چنانكه ميبينيم در بسياري از موارد دستور عفت براي زن ومرد يكسان است. اما در مواردي تاكيد اسلام به رعايت آن از جانب يك جنس بوده كه يكي از اين موارد، حجاب و پوشش است. اسلام دستور پوشش را هم به مرد داده هم به زن؛ اما حجاب و پوشش زن نسبت به مرد مؤكد و شديدتر است. مورد ديگري كه براي زنان تأكيد شده، پرهيز از عشوه و ناز در سخن گفتن و راه رفتن است: «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب، 32).
گرچه در اين آيه زنان پيامبر مورد خطاب قرار گرفتهاند؛ ولي دستور عام است و شامل تمام زنان مسلمان ميشود. چنانكه علامه طباطبايي ميفرمايد: «اين امور بين همسران پيامبر و ساير زنان مشترك است و جمله «لستنّ كأَحد من النّساء» تأكيدي است براي همسران پيامبر(ص)» (طباطبايي، 1374: ج 16، ص 461) و در تفسير اطيب البيان آمده است: «خطاب به زنهاي پيغمبر است ولي تكليف تمام زنهاست. غاية الامر از آنها توقع بيشتر است چون علاوه بر اينكه حجت بر آنها تمامتر است اهانت و اذيت به پيغمبر است» (طيب، 1378: ج 10، ص499).
اگر ميبينيم وظيفه پوشش به زن اختصاص يافته يا به او بيشتر از مردان تأكيد شده، بدين جهت است كه زن مظهر جمال و زيبايي است و مرد شيفته جمال اوست. بنابراين تمايل مرد به چشم چراني است و تمايل زن به خودنمايي و به تبع آن دستور پوشش و امتناع از عشوه و ناز و تبّرج براي زن صادر و دستور پرهيز از چشم چراني گرچه براي هر دو صادر شده، امّا در منابع اسلامي در مورد مرد به مراتب بيشتر تأكيد شده است. به هر حال چون دستور عفاف مطابق با وضعيت طبيعي زن و مرد و برخاسته از واقعيتهاي وجودي آنها است، تبعيض محسوب نميشود؛ بلكه اين تفاوتها به صلاح بشريت و لازمه بقاء نسل او است.
در تعريف عفاف گفتيم كه عفاف يك حالت دروني و نفساني است كه مصاديق و نشانههايي دارد. آنچه در اينجا به عنوان ابعاد عفاف از آن بحث ميكنيم، در حقيقت همان مصاديق و نمودهاي عفاف هستند كه در سه شاخه اصلي قابل تقسيمبندي است:
1- عفاف در كردار (عفت رفتار) 2- عفاف در گفتار (عفت كلام) 3- عفاف در انديشه (عفت فكر)
اكنون سعي ميكنيم با بهره گرفتن از قرآن و حديث به بررسي هريك از ابعاد عفاف بپردازيم.
چنانکه گفتيم، عفاف کنترل کننده تمايلات فطري انسان است؛ يکي از تمايلاتي که بهطور فطري در انسان وجود دارد، گرايش به جنس مخالف است، از اين رو در اسلام تاكيد فراواني در مورد كنترل نگاه شده است. از امام علي(ع) روايت داريم «چشم راهبر(پيام رسان) دل است» (تميمي آمدي، 1366: ص60). خداوند درآيات حجاب قبل از اينکه دستور حجاب و پوشش بدهد، به عفت در نگاه توصيه نموده و به مردان و زنان مؤمن دستور ميدهد که از نگاه حرام بپرهيزند: «قُل للمؤمنين يغضوا مِن أبصارهم... وقُل للمؤمنات يغضضنَ مِن أبصارهنِّ» (نور،31ـ 30).
علما تفاسير متفاوتي درباره «غض بصر» در اين دو آيه دارند، اما در مجموع با توجه به دستوري که بعد از «غض بصر» آمده يعني «يحفظوا فروجهم»، منظور از «غض بصر » در اينجا پرهيز از نگاه به مواضعي است که پوشش آن واجب است؛ يعني در زنان تمام بدن به جز صورت و دو دست و دو پا از مچ به پايين و در مرد از زير ناف تا بالاي زانو (طوسي، 1409: ج7، ص427).
در مورد نهي از نگاه خيره و چشمچراني روايات فراواني هم از معصومين (ع) رسيده كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «آنكس كه چشم را از حرام پركند، خداوند در روز قيامت چشمهايش را از ميخهاي آتشين پر خواهد كرد و آنگاه درونش را آكنده از آتش ميكند تا مردم از گورها برآيند و سپس او را به آتش افكند» (محدث نوري، 1408ق: ج14، ص268) و در روايت ديگري از ايشان نقل شده است: «چشمان خود را (به حرام) ببنديد تا عجائب را ببينيد» (همان، ص269).
در همين رابطه از امام صادق (ع) روايت شده: «نگاه (حرام) تيري است مسموم از جانب شيطان. هركس آن را به خاطر خدا- نه غير او – ترك كند، خداوند در پي آن ايماني به او ميدهد كه طعم آن را بچشد» (شيخ صدوق، 1413ق: ج4، ص18).
و نيز ميفرمايد: «نگاه بعد از نگاه (به حرام) شهوت را در دل ميروياند و همين براي هلاك صاحب آن كافي است» (همان).
اميرالمؤمنين علي (ع) در حديثي كوري چشم را از چشم چراني بهتر دانستهاند (تميمي آمدي، 1366: ص260).
حاصل بحث آن كه از آنجا كه عامل اصلي و اوليه بسياري از انحرافات «نگاه حرام» است، لذا خداوند در سوره نور (آيات 31 و30) اولين دستوري كه در زمينه عفاف ميدهد، حفظ نگاه و پرهيز از چشمچراني است. به خاطر اهميت فوقالعاده اين موضوع، در روايات معصومان (ع) احاديث مختلفي هم در مدح و تشويق كساني كه در نگاه خود عفت را دارند و هم ذم افراد چشمچران بيان شده است كه از نظر گذشت.
يكي از مهمترين مصاديق «عفاف»، مسأله «حجاب و پوشش» است. نفس انسان به او امر ميكند كه زيباييهاي جسمي خود را نمايان كند تا بيشتر مورد توجه ديگران باشد. اين مسأله در مورد زنان كه مظهر زيبايي و جمال هستند و از طرفي ذاتاً دوست دارند كه زيباييهاشان را نمايان كنند، بيشتر مطرح است. عفاف در پوشش در حقيقت كنترل نفس در اين بعد است. يعني عفاف باعث ميشود كه انسان در نمايان كردن زيباييهاي خود پا را از حد فراتر ننهد. در اسلام، پوشش يكي از نشانههاي برجسته عفاف است.
عفت در پوشش مقتضي آن است كه انسان از پوشيدن لباسهاي تنگ و چسبان و يا نازك و بدن نما كه موجب جلب انظار ديگران و خودنمايي ميشود، اجتناب كند و در كيفيت پوشش خود جانب وقار و سنگيني را برگزيند. امام علي (ع) ميفرمايد: «شما را به پوشش لباس ضخيم توصيه ميكنم، چرا كه هر كس لباسش نازك باشد، دينش نازك است» (حرعاملي، 1409ق: ج4، ص389). اينگونه افراد در حقيقت پوشيدگان برهنه هستند؛ يعني كساني كه پوشش آنها با برهنگي چندان تفاوتي ندارد.
به همين دليل است كه خداوند در قرآن دستور ميدهد كه زنان طوري روسري خود را بر روي سينههايشان بيندازند كه گردن و سينههايشان پوشيده شود: «و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن» (نور،31). واژهشناسان در معناي خمار گفتهاند: «خمار براي زن به كار ميرود و به معناي مقنعه است و گفته ميشود خمار چيزي است كه زن سر خود را با آن ميپوشاند» (ابنمنظور، 1414ق: ج4، ص255).
آيين مقدس اسلام كه برنامه جامع سعادت و كاميابي بشر است به موضوع زيبايي و زيبا دوستي و آرايش و پيرايش توجه مخصوص دارد و پيروان خود را به زيبايي و آرايش و استفاده از نعمتها توصيه ميكند، تا يكي از خواهشهاي طبيعي بشر يعني جمال دوستي وي ارضاء شود. امام باقر(ع) ميفرمايد: «شايسته نيست كه زن خود را به زيور آرايش ندهد، لااقل بايد گردنبندي به گردن بياويزد»(کليني، 1365: ج5، ص509). امام صادق (ع)نيز تأكيد كردهاند كه «وقتي خداوند به بندهاش نعمتي عطا ميكند، دوست دارد آن را بـببيند، چرا كه خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد» (همان، ج6، ص439).
در اسلام پوشيدن لباس زيبا، مسواك زدن، شانه و روغن زدن به مو، معطر بودن، انگشتر به دست كردن و آراستن خود به هنگام عبادت و معاشرت با مردم در مسجد يا محيط خانواده و اجتماع از مستحبات مؤكد است و اين مطلب از آيات قرآني نيز برداشت ميشود: «يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ...» (اعراف،31). در اين آيه به فرزندان آدم خطاب شده كه زينت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد در آيه بعد با لحن تندي به پاسخ آنها كه گمان ميبرند تحريم زينتها و پرهيز از غذاها و روزيهاي پاك و حلال، نشانه زهد و پارسايي است، پرداخته و ميگويد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَه اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياه الدُّنْيا خالِصَه يَوْمَ الْقِيامَه كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُون» (اعراف، 32).
بنابراين، اسلام از زينت و آراستگي و پيراستگي نهي نميكند، بلكه آنچه مورد مذمت قرآن و اسلام است، «تبّرج» و آشكار كردن زينت در محافل اجتماعي و براي غير محارم است كه باعث فساد و برانگيخته شدن شهوت و در نتيجه گناه و آلودگي ميشود: «و لا تبّرجن تبّرج الجاهلّيه الاولي» (احزاب، 33).
در معناي تبرّج آمده است: «تبرج آشكار نمودن زينت و هر چيزي است كه شهوت مرد را برانگيزاند» (ابنمنظور، 1414ق: ج2، ص212).
بنابراين منظور از عفاف در زينت اين نيست كه انسان از زينت بهره نبرد و آراستگي را كنار نهد؛ بلكه بايد توجه شود كه اين امر به زيادهروي و افراط نگرايد و از حد شايسته و اعتدال خود كه اسلام مشخص كرده، تجاوز نكند. اگر اين غريزه از حد و مرز شرعي خود تجاوز كند، آتش شهوت را شعلهور ساخته و دام شيطان را براي انسان ميگستراند.
علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد: «كمتر فسادي در عالم ظاهر ميشود و كمتر جنگ خونيني است كه نسلها را قطع و آباديها را ويران سازد و نتيجه اسراف و افراط در استفاده از زينتها و زرق نبوده باشد، زيرا انسان طبعاً اينطور است كه وقتي از جاده اعتدال بيرون شد و پا از مرز خود بيرون گذاشت، مشكل ميتواند خود را كنترل كند» (طباطبايي، 1374: ج8، ص102).
يكي از اقسام عفاف، عفت در خوراك است؛ به اين معني كه در خوردن علاوه بر اينكه بايد به حلال و حرام بودن مقيد بود، جانب اعتدال نيز بايد رعايت شود و مراد از عفت در خوراك آن است كه انسان از خوردنيها به قدر نيازش اكتفا كند. در روايات اسلامي همواره به اين امر در كنار پاکدامني و حتي قبل از آن توصيه شده است.
از پيامبر اكرم (ص) نقل شده: «دو چيز بيشتر از هر چيزي اُمت مرا به آتش ميافكند، شكم و عورت» (کليني، 1365: ج2، ص79) و در روايت ديگر از پيامبر اكرم (ص) نقل شده: «بعد از خودم نسبت به سه چيز از امتم در هراسم، گمراهي پس از معرفت، تاريكي فتنهها و شهوت شكم و فرج» (همان). از امام باقر (ع) نقل شده: «براي بندگي و عبادت خداوند هيچ راهي بهتر از عفت شكم و فرج نيست» (همان).
امام محمد غزالي در كيمياي سعادت مينويسد: «و اين غالبترين شهوت است بر آدمي … و اين شهوت اصل شهوتهاي ديگر است كه چون شكم سير شود شهوت نكاح جنبيدن گيرد و به شهوت فرج قيام نتوان كرد الا به مال، سپس شره مال پديد آيد و مال به دست نتوان آورد الا به جاه و جاه نگاه نتوان داشت الا به خصومت خلق و از آن حسد و تعصب و عداوت و كبر و ريا پديد آيد» (غزالي، 1376: ج2، صص452-451).
عفاف در بعد مادي نوعي ديگر از عفاف است كه شامل عفاف در حالت فقر و عفاف در حالت غنا ميشود که با اشارهاي کوتاه از آن ميگذريم.
«لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافا...» (بقره،273)
در اين آيه صحبت از نيازمندان آبرومند است كه با وجود نياز مالي شديدي كه دارند، به خاطر عزت نفسشان از طلب و درخواست كمك از ديگران خودداري ميورزند، به گونهاي كه اگر كسي از حال آنها باخبر نباشد، بينيازشان ميپندارد. بنابراين عفاف در فقر آن است كه انسان بر فقر خود صبر كند، خويشتنداري نمايد و آن را پنهان دارد و نزد ديگران گدايي نكند، در رسيدن به حاجت خود تلاش نمايد و به خداوند اعتماد و توکل داشته باشد، بيشتر از نياز و حاجت نخواهد و قانع و شكرگزار خداوند باشد. به سبب فقر در عبادت خداوند كوتاهي نكند، بد اخلاقي نكند و نزد ثروتمندان چربزباني و چاپلوسي نكند، عزت و كرامت خود را حفظ كند و حق را زير پا نگذارد. اگر چيزي بدون سؤال و تقاضا به او عطا كردند، پس از اطمينان از حلال بودن آن به قدر نياز و حاجتش آن را بپذيرد و بيشتر از آن را نپذيرد.
البته حفظ عفاف به هنگام فقر كار آساني نيست و هر كسي از عهده آن بر نميآيد و به خاطر دشوار بودن آن در قرآن اصطلاح «تعفّف» به كار رفته كه به نوعي دشواري آن را ميرساند. چرا كه «تعفف يعني با سختي و تكلف عفت ورزيد» (ابنمنظور، 1414ق: ج9، ص253).
اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد: «عفاف زينت فقر و شكر نعمت بينيازي است» (نهج البلاغه، بيتا: صص 479 ؛ 534).
اگر فقر به زينت عفاف آراسته باشد، انسان را به خداوند نزديك و بهشت را براي او تضمين ميكند. اما فقر مذموم و نكوهيده اين است كه انسان فقير عفاف را زير پا نهاده، دست طمع پيش مردم دراز كند، عزت و كرامت خود را ارزاني حرص و طمع كند و آزمندي، او را به بداخلاقي و لغزش و گناه بكشاند. اينگونه فقر از قبر بدتر است و انسان را خوار و ذليل ميكند و چه بسا كه به كفر بينجامد و اين همان فقري است كه پيامبر اكرم (ص) از آن به خداوند پناه ميبرد.
«و ابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم... و من كان غنياً فليستعفف...» (نساء،6)
در اين آيه به كساني كه بينياز هستند دستور داده شده كه عفت پيشه كنند و از تصرف در مال يتيم خودداري و امتناع كرده و دامن خود را از صرف مال يتيم پاك نگه دارند (طبرسي، 1372: ج3، ص17). اساساً عفت در هنگام بينيازي و توانمندي از صفات مؤمن شمرده است: «المومن عفيف في الغني» (صحيفه سجاديه، 1376: ص235).
پس تنها فقير نيست كه بايد عفاف داشته باشد، بلكه توانگر و ثروتمند نيز بايد قرين عفاف باشد تا ثروتش در دنيا و آخرت مفيد و سودمند باشد. اگر انسان ثروتمند يا بهتر است بگوييم بينياز، به معناي واقعي كلمه عفت پيشه كند، يعني در كسب مال، نگهداري آن و هزينه كردن آن دچار فعل حرام و قبيح نشود، بدون شك مال و ثروت او مشروع است و اين ثروت ميتواند در تقوا و پرهيزگاري شخص نيز تأثير مثبت داشته باشد، چنانکه پيامبر اکرم(ص) ميفرمايد: «بهترين ياور و كمك براي تقواي خدا ثروت است» (کليني، 1365: ج5، ص71)؛ اما اگر انسان ثروتمند جانب عفاف را رعايت نکند، ثروتش موجب فساد و تباهي دين و ايمان وي خواهد شد. از اين رو خداوند در قرآن مال و ثروت را «فتنه» ناميده، چون مايه امتحان انسان است و ميتواند عامل سعادت يا شقاوت وي باشد.
يكي ديگر از حوزههاي عفاف، حوزه كلام و گفتار است. خداوند در قرآن قالبهاي مختلفي را براي كلام بيان كرده است. مانند «قول حَسَن» (بقره،83) يعني گفتار نيكو، «قول معروف» (بقره، 23؛ نساء، 5؛ نساء، 8؛ احزاب، 32) يعني گفتـار شايسته، «قول ليِّن» (طه، 44) يعني كلام نرم و ملايم، «قول كريم» (اسراء، 23) يعني سخن ارجمند، «قول سديد» (نساء، 9؛ احزاب، 70) يعني كلام محكم و استوار و «قول بليغ» (نساء، 63) يعني كلام رسا و پيراسته. حال بايد ديد مرد از عفت كلام چيست؟
کلام عفيف کلامي است که هم از نظر محتوا و هم از نظر شيوه بيان قرين عفت باشد. آوا و آهنگ صدا به هنگام سخن گفتن بايد به گونهاي باشد كه ادب و عفت رعايت شود. يكي از نمادهاي بيعفتي در گفتار، سخن گفتن با ناز و عشوه با نامحرمان است. خداوند خطاب به زنان پيامبر ميفرمايد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب،32).
در اين آيه هم به كيفيت سخن گفتن با نامحرم اشاره شده و هم به محتواي كلام. محتواي كلام بايد «قول معروف» باشد. يعني سخني كه شرع و عرف اسلامي آن را بپسندد و آن سخني است كه تنها مدلول خود را برساند (طباطبايي، 1417ق: ج16، ص309). گرچه خطاب اين آيه به زنان پيامبر است، ولي دستوري است بر تمامي زنان.
بنابراين از ديدگاه قرآن هرگونه كلامي كه همراه با ناز و غمزه و تغيير صدا باشد و زمينه گناه را فراهم كند، ممنوع و از حوزه عفت خارج است.
توصيه ديگر اسلام در سخن گفتن اين است كه صداي خود را به هنگام صحبت كردن بالا نبريم. يكي از توصيههاي لقمان حكيم به پسرش اين است كه صداي خود را كوتاه كند. علاوه بر آهنگ كلام، محتوا و درون مايه سخن نيز بايد قرين عفت باشد. خداوند به انسانها توصيه ميكند كه در سخن گفتن با نامحرم به خوبي و شايستگي سخن بگويند: «و قُلنَ قولاً معروفاً» (احزاب،32).
سيد قطب در تفسير «قول معروف» ميگويد: «قول معروف يعني اينكه سخن آنها در امور معروف و نيك باشد نه منكر و زشت مانند شوخي كردن و …. » (سيد قطب، 1412ق: ج5، ص2859).
اين دستور تنها براي زنان نيست، بلكه به مردان نيز دستور داده شده كه به هنگام خواستگاري به نحو شايستهاي سخن بگويند: «وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَه النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» (بقره، 235).
بنابراين محتواي كلام بايد به گونهاي باشد كه تحريكآميز نباشد. كلامي كه شهوت را برانگيزد، به دور از عفت است و در اسلام منع شده است و از اميرالمؤمنين علي (ع) نقل شده: «هر كس زبان خود را حفظ كند، خداوند عورتش را حفظ ميكند» (ابن ابي فراس، 1376ق: ج1، ص110).
يك نوع از بيعفتي گرفتار، سخن ركيك و زشت است كه در منابع اسلامي و روايات بسيار مذمت شده است. پيامبر اكرم (ص) در اينباره ميفرمايد: «خداوند بهشت را بر انسان بد زبان فحاشي كه برايش مهم نيست چه ميگويد و چه ميشنود، حرام كرد» (مجلسي، 1404ق: ج74، ص46).
اعمال انسان نتيجه فكر و انديشه اوست؛ انسان ابتدا به يك موضوع فكر ميكند، سپس عمل ميكند. بنابراين انسانها آنگونه كه ميانديشند، زندگي ميكنند و رفتار آنها انعكاس افكار و انديشههايي است كه در سر ميپرورانند.
عفاف در انديشه و فكر به معني كنترل و مديريت افكار است تا وارد عرصههاي آلوده و خلاف عفت نشود. تخيلهاي شهواني و تحريككننده و خيال غيرعفيفانه هرچند عمل مشهود خلاف عفت نيست، اما نوعي زيادهخواهي است كه تأثير رواني عميقي دارد. گرچه فكر به گناه تا زماني كه به عمل ننشيند، گناه محسوب نميشود، اما افكار ناپاك كه نتيجه افسار گسيختگي انديشه و عدم كنترل انسان بر نحوه فكر كردن است، رفته رفته آينه دل را سياه كرده و زمينه فساد را فراهم ميسازد. اگر انسان دائماً به مسائل خلاف عفت فكر كند، حتي اگر به افكارش جامه عمل نيز نپوشاند، در دراز مدت به اينگونه افكار عادت كرده، عفت و حياء دروني خود را از دست ميدهد و گناه را سبك شمرده و در نتيجه به طرف آن كشيده ميشود. امام علي(ع) ميفرمايد: «كسي كه زياد به گناه فكر كند بالاخره افكارش او را به گناه وا ميدارد» (تميمي آمدي، 1366: ص185).
عفت درون و انديشه پاك، رفتار و كردار پاك را در پي دارد و انديشه ناپاك ثمرهاي جز رفتار و كردار و گفتار ناپاك نخواهد داشت.
محافظت از فكر و كنترل آن از وسوسههاي شيطاني موجب عفاف روح و روان انسان ميشود كه نتيجه آن در اعمال و گفتار و رفتار انسان مشهود است. امام علي(ع) ميفرمايد: «فكر به نيك انسان را به آن عمل وا ميدارد» (همان، ص56).
در اهميت كنترل فكر از علي(ع) روايت شده: «دل انسان از فكر به گناه روزه باشد، بهتر است از اينكه شكم او از طعام» (همان، ص176).
و در تأثير انديشه انسان بر ظاهر او پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «هر گاه دل انسان پاك باشد، جسم او نيز پاك است و اگر دل انسان ناپاك و آلوده شود، جسمش نيز به آلودگي كشيده ميشود» (مجلسي، 1404ق: ج67، ص50).
«عفاف» در آموزههاي اسلامي از جايگاه بسيار والايي برخوردار است و همواره از آن به عنوان قويترين نيروي تعديل غرايز و شهوات انساني ياد ميشود. آنچه كه تاكنون از مفهوم واژه «عفاف» به ذهن متبادر ميشده و بر آن اساس تعاليم اخلاقي مذهبي شكل گرفته است، استعمال اين واژه در معناي خاص «حجاب» ميباشد كه اين طريق استعمال از قبيل استعمال كل در جزء آن است. بايد دانست معنا و مفهوم عفاف بسيار فراتر و گستردهتر از حصر آن در معناي پوشش و حجاب است. چنانكه اشاره شد عفاف حالتي نفساني و فطري است كه انسان را از حرام باز ميدارد، اختصاص به جنسيت خاصي ندارد و نمودهاي گوناگوني دارد؛ در حالي كه حجاب امري ظاهري و بيروني است. از ابعاد مختلف عفاف ميتوان عفاف در كردار، گفتار و انديشه را بازشمرد. چشمپوشي از نگاه حرام، پوشش مناسب، اعتدال در زينت و آرايش، ميانهروي در خوراك و عفت در فقر و غنا از ابعاد مختلف عفاف در كردار بوده و پرهيز از كلام لغو و انديشة حرام، عفت در گفتار و انديشه را تشكيل ميدهد. در هر حال بايد دانست رعايت عفاف ميتواند تعيين كنندهترين نقش را در حفظ مسير اعتدال انساني ايفا كند و آدمي را به كمال و سعادت حقيقي خويش نايل گرداند.
× «قرآن كريم»
× «نهجالبلاغه»، قم، انتشارات دارالهجره، بيتا.
× «صحيفه سجاديه»، قم، دفتر نشر الهادي، چ 1، 1376.
× ابن ابي فراس، ورام: «مجموعه ورام»، قم، انتشارات مكتبه الفقهيه، 1376ق.
× ابن منظور، محمد: «لسان العرب»، بيروت، دار أحياء التراث العلمي، 1414 ق.
× تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد: «غرر الحكم و درر الكلم»، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1366.
× حر عاملي: «وسائل الشيعه»، قم، انتشارات مؤسسه آل البيت، 1409 ق.
× راغب اصفهاني: «مفردات الفاظ القرآن»، قم، انتشارات ذوي القربي، چ2، 1412 ق.
× سيد قطب: «في ظلال القرآن»، لبنان، دار إحياء التراث العربي، چ5، 1412 ق.
× شيخ صدوق: «من لايحضره الفقيه»، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چ3، 1413ق.
× طباطبايي، سيد محمد حسين: «الميزان»، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، چ5، 1374.
× طباطبايي، سيدمحمد حسين: «الميزان في تفسير القرآن»، قم، انتشارات موسسه اسماعيليان، چ4، 1417ق.
× طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن: «مجمع البيان في تفسير القرآن»، تهران، ناصرخسرو، چ3، 1372.
× طريحي، فخرالدين: «مجمع البحرين»، تهران، مكتبه المرتضويه، 1375.
× طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن: «التبيان في تفسير القرآن»، به تحقيق احمد حبيب تصيرالعاملي، قم، افست از چاپ بيروت، مكتب الأعلام الاسلامي، 1409 ق.
× طيب، سيد عبدالحسين: «أطيب البيان في تفسير القرآن»، تهران، انتشارات اسلام، چ 2، 1378.
× غـزالي، محمد: «كيمياي سعادت»، تصحيح احمد آرام، تهران، انتشارات گنجينه، چ4، 1376.
× فراهيدي، خليل بن احمد: «كتاب العين»، قم، دارالهجره، 1405 ق.
× قرشي، سيد علي اكبر: «قاموس قرآن»، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بيتا.
× كليني، محمد بن يعقوب: «الكافي»، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ4، 1365.
× مجتبوي، سـيد جلال الديـن: «علم اخلاق اسلامي (تـرجمه جامعالسعـادات)»، تهـران، انتشارات حكمت، 1364.
× مجلسي، محمد باقر: «بحار الأنوار»، بيروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1404 ق.
× محدث نوري، ميرزا حسين: «مستدرك الوسائل»، قم، انتشارات موسسه آلالبيت، 1408 ق.
× مطهري، مرتضي: «تعليم و تربيت در اسلام»، تهران، انتشارات صدرا، چ23، 1373.
× مطهري، مرتضي: «مسأله حجاب»، تهران، انتشارات صدرا، 1375.
**- كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث