اگر به گزارش اسلاف ارجمند قرآنپژوهى كه پيشينه ترجمه كلام اللّه مجيد را در دوران نزول و در حضور پيامبر اسلام (ص) مىدانند1 وقعى ننهيم و به نشانههاى دالّ بر انجام كهنترين ترجمه آيات قرآنى توسط سلمان فارسى2 به ديده ترديد3 بنگريم و بر مناقشات گسترده فرق مختلف اسلامى در جواز و عدم جواز4 ترجمه آيات الهى به تسامح بگذريم، ديگر از اين نكته نمىتوان به تساهل و اغماض گذشت كه ترجمه متن قرآن كريم و نص آموزههاى ناب و اصيل دينى كه داعيه جهانى داشته و راهنمايى بشريتِ سرگردان در تيه ضلالت به وادى نور را مأموريت خويش دانسته، به زبان مخاطبان مختلف خود در ديگر اقوام و ملل، امرى ضرورى بلكه بديهى است.
«اگرچه قرآن «من عنداللّه» بوده و اختلافى در آن نيست، اما ترجمه آن «من عند غيراللّه» است و لذا بديهى مىنمايد كه اختلافاتى در ترجمه الفاظ الهى صورت گيرد:وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافًا كَثيرًا (نساء، 82). هرچند كه با همتى همگانى مىتوان درصد اين اختلافات و نوسانات ترجمهاى را تقليل داد».5
نگارنده ضمن اظهار خرسندى از پديدآورندگان اولين ترجمه جمعى قرآن به زبان فارسى، بر اين عقيده پاى مىفشرد كه لازم است ترجمههايى جمعى، استوار و قانونمند زير نظر گروههايى متشكل از محققان علوم قرآنى و متخصصان زبان عربى و فارسى و عالمان علوم دينى و حتى دانشمندان علوم اجتماعى و تاريخى، با يارى مؤسسات و نهادهاى دولت اسلامى براى فارسى زبانان فراهم گردد، تا ضمن نزديكى به توحيد در ترجمه كلام اللّه مجيد، علاقهمندان از اضطراب و دودلى در ميان دهها ترجمه پرنوسان از قرآن، رهايى يابند.6 آرى اولين ترجمه جمعى، فتح باب مقفول پژوهشهاى نوين قرآنى بود، اما قدرى به شتاب گشوده شد و مقصود و مطلوب چنان كه بايد حاصل نشد؛ باشد كه مجموعههايى متنوعتر، عميقتر و گستردهتر، اين طفل نوپا را به بلوغ و سرانجامى شايسته رهنمون شوند.
اگرچه هرگز نمىتوان خدمات مترجمان ارجمند متقدم و متأخر را ناديده انگاشت و ماحصل سالها زحمات آنان را بىفايده پنداشت، اما محققان محترم، نيك مستحضرند كه استمرار در نقّادى علمى ترجمهها، موجب تعالى و تكامل تدريجى امر مهم ترجمه است و اميد آنكه بدين وسيله ترجمهها، هرچند اندك، به نوعى سامان يابند. بر اين باور وظيفه خود دانستم تا محصول مذاكرات و مصاحبات خود را با مرحوم استاد حاج سيد على كمالى دزفولى در معنى و ترجمه واژه «عالمين» بالاخص در تركيب «ربّ العالمين» به منظر و مرآى اهل نظر تقديم دارم و در ابتدا خدا را بر اين توفيق سپاس گفته و از درگاهش بر قصور و لغزشهاى محتمل آمرزش مىطلبم.
و اما مَخلص كلام آن است كه معادل فارسى غالب كاربردهاى كلمه «عالمين» در قرآن «جهانها»، «عالمها» و يا معادلى هممعناى آن دو است. البته با قراين موجود در برخى آيات، معناى «جهانيان» يا «عالميان» يا معادل معنايى اين دو نيز براى كلمه پيشگفته مسلم است؛ لذا مىتوان چنين ادعا كرد كه از مجموع 73 بار كاربرد واژه فوق الذكر در قرآن، قريب به 40 مورد آن در معناى «جهانها» و اغلب باقى موارد با قيود و قراين موجود در آيات، در معناى «جهانيان» به كار رفته است، هرچند كه مىتوان نمونههايى را يافت كه در هر دو معنى قابل ترجمهاند و قدر مسلم اگر در معناى مطلق «جهانها» ترجمه شوند، بىگمان معناى «جهانيان» را نيز افاده مىدهند. دلايل ما در اثبات ادعاى فوق از سه منظر قابل ارائهاند: ساختار لغوى، ادلّه قرآنى، شواهد روايى.
به روشنى نمايان است كه «عالم» به معناى «جهان» (نه جهانى)، اسم جمع است؛ چنان كه طبرسى در مجمع البيان و قبل از او شيخ الطائفه در تبيان گفتهاند: «عالم جمع است و از لفظ خود مفرد ندارد مثل نفر و جيش»7، و «به نظر مىآيد كه جمع آن براى افاده كثرت باشد و الاّ وجهى بر جمع آن نبود8 و لذا «عالمين» لاحق بر جمع مذكر سالم است كه بالطبع معناى مطلق جهانها يا عالمها ـ و البته با آنچه كه در ميان آنهاست ـ مىدهد. بديهى است بدين سهولت و روشنى ترجمه نمودن «عالمين» نبايد هيچ گونه منافاتى با اقوال بزرگان لغوى و فرهنگنويس ما اعم از فيروزآبادى در قاموس، راغب اصفهانى در مفردات، ابن منظور در لسان العرب و طريحى در مجمع البحرين داشته باشد، بلكه اين نكته شايان ذكر است كه نبايد چنان بى مهابا از اقوال متقدمان فرهنگ نويس استنباطاتى نمود و احكامى قطعى صادر كرد كه بارى «عالمين به معناى ما فى العالم» يا «من فى العالم» است9 كه با نظر به الف و لام مندرج در «العالم» لاجرم تفصيل جمله سابق الذكر «ما فى هذا العالم و من فى هذا العالم» خواهد بود.
آرى، بىگمان جناب جلال الدين فارسى در اين باب افراط نموده كه مدعى شده عالمين در همه جاى قرآن در معناى جهانهاست و بايد به تركيب نه چندان زيباى «عالمهاى آفريدگان»! ترجمه گردد، آن هم بنا بر توجيهى بىوجه و بىسابقه كه مخالف با اقوال لغويان و مفسران بنام است، آنجا كه در مقدمه ترجمه خود از قرآن گويد: «... چنان كه همگى تا به امروز، العالمون را در جمله... رب العالمين به جهانيان ترجمه كردهاند، حال آنكه اين كلمه ترجمه العالميون است»!10 هرچند بنا بر اشارات استاد خرمشاهى11 جناب فارسى در برخى موارد به سادگى از ادعاى اوليه خود دست كشيده و به راحتى آن را به دست فراموشى سپرده و كلمه منظور را در معناى جهانيان و معادل معنايى آن ترجمه نموده است! اما از ديگر سوى نيز به نظر مىرسد كه قاطبه اهل ترجمه از طبرى، ميبدى و پس از او تا آيتى، خواجوى، فولادوند، خرمشاهى، مكارم، موسوى گرمارودى و ديگر بزرگان متأخر نيز تفريط مىكنند كه همه جا و بدون استثنا واژه پيشگفته قرآنى را در معناى «جهانيان» ترجمه مىنمايند؛ چنان كه استاد بهاءالدين خرمشاهى مىنويسد: «... تمامى كاربردهاى عالمين در قرآن مجيد، اطلاق به ذوالارواح [يعنى جهانيان، نه جهانها و عالمها] دارد»12! كه قائل محترم با اين بيان صريح بايد بپذيرند كه غير ذى الارواح از ساحت قدس ربوبى و رحمت الهى خارجند! و حال آنكه نصِّ بيّن خداوند است: «رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ» (اعراف، 156)
آن گونه كه در مطلع اين مقال به قلم آمد، ديگر بار نيز تأكيد مىشود كه با توجه به فحصِ به عمل آمده توسط اين كمترين، مىتوان به حدّ وسطى نيز قائل بود و بيان داشت كه از مجموع 73 بار كاربرد عالمين در قرآن، قريب به 40 مورد آن ـ كه به اطلاق و بىهيچ قرينهاى آمدهاند ـ در معناى «جهانها» بوده؛ مانند: قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمينَ * قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمآ اِنْ كُنْتُمْ مُوقِنينَ (شعراء، 23-24) و بيشتر بقيه موارد، با وجود قراين موجود در آن آيات، اعم از قراين هدايت، انذار، انعام و مانند آن در معناى «جهانيان» آمده است؛ مانند: اِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًى لِلْعالَمينَ (آل عمران، 96)، اگرچه مىتوان مواردى را سراغ گرفت كه در هر دو معنى قابل ترجمه باشند و قدر مسلم اگر در معناى مطلق جهانها ترجمه گردند، بىگمان معناى جهانيان را نيز افاده مىدهند، زيرا نسبت منطقى «جهانها» و «جهانيان» نسبت عموم و خصوص مطلق است نه تباين.
در بسيارى از موارد قرآنى، ترجمه «عالمين» به «جهانيان» بسى دورتر است از ترجمه آن به «جهانها». به مضمون «القرآن يفسّر بعضه بعضاً»، در اين باب چند ادله قرآنى را به اختصار يادآور مىشويم:
1. خداوند در سوره شعراء و در جواب ماى شارحه، از زبان موسى معناى «عالمين» را چنين بيان مىفرمايد: قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمينَ * قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمآ اِنْ كُنْتُمْ مُوقِنينَ (شعراء، 23-24) يعنى پروردگار «جهانها» ى آسمانها و زمين و آنچه ما بين آنهاست، نه پروردگار «ما فى هذا العالم» و «من فى هذا العالم». البته كلمه «عالمين» در قرآن در معناى «جهانيان» و بلكه خصوص آدميان و جوامع انسانى نيز مىآيد اما اغلب موارد مستعمل «به معناى همه عوالم امكانى است [كه ديگر بار آيات مربوطه سوره شعراء را به عنوان شاهد، به دقت مرور مىكنيم:] قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمينَ * قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما... * رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبآئِكُمُ الْأَوَّلينَ *... رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُمآ اِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ13 (شعراء، 23 تا 28).
2. در سوره جاثيه نيز خداوند مراد از «عالمين» را به روشنى بيان مىكند: فَلِلّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمينَ ( جاثيه، 36). مرحوم مهدى الهى قمشهاى در ترجمه خود از قرآن كه سهوالقلمهايى در آن روى داده، واژه متنازع فيه را در آيه فوق به دقت ترجمه كرده است: «بارى ستايش و سپاس مخصوص خداست كه به يكتايى آفريننده آسمانها و زمين و همه جهانهاىِ بىنهايت است.14 و نيز جناب اميد مجد در ترجمه منظوم خود از قرآن واژه فوق الذكر را در آيه چنين به درستى ترجمه نموده است:
سپاس و ستايش خدا را سزاست
كه رب سموات و ارض آن خداست
خدايى كه كل جهان زان اوست
سراسر جهانها به فرمان اوست15
3. قرآن كريم «رب العالمين» را در سوره حمد به «پروردگار همه نظام گسترده كيهانى و انسانى معنى كرده است و به تعبير ديگر هر جا قلمرو رحمت خداست، مشمول «عالمين» است و چون رحمت خدا همه اشياء را در بر دارد: رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ (اعراف، 156)، مراد از عالمين، سراسر نظام امكانى است».16 با ملاحظه اين سوره و بعض آيات سور ديگر، مىتوان چنين برداشت كرد كه گستره رحمت و نعمت خدا محدود به اين جهان و آنچه در آن است نمىباشد، بلكه او راست عوالمى بىشمار و از آن جمله عالم جزا: مالِكِ يَوْمِ الدّينِ (حمد، 4) كه البته پهنه ربوبيت (تدبير و تربيت» الهى به آخرت هم مىرسد: وَ لَهُ الْحَمْدُ فِى الْآخِرَةِ»17 (سبأ، 1). پس در مفتتح قرآن و سبع المثانى كه در حقيقت نمونه كل معارف الهى و عصاره آموزههاى قرآنى است، ترجمه «عالمين» به «جهانيان» براى بيان عظمت خلقت، بسيار ناچيز و نامناسب است.
4. وسعت عوالم خلقت با ملاحظه «لموسعون» در «وَ السَّمآءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ اِنّا لَمُوسِعُونَ (ذاريات، 47)، قابل احصا و شمارش و حتى تصور نيست.
قابل ذكر است كه هرچند مفسر حكيم آية اللّه جوادى آملى «ادام اللّه ظله» در تفسير قويم تسنيم و در ذيل آيه 2 از سوره حمد ابتدائاً مىنويسند: «مراد از كلمه عالمين در آيه حمد، همه نظام هستى امكانى است، نه خصوص جوامع انسانى كه با قرينه هدايت يا انذار در آيه 96 آل عمران و آيه اول سوره فرقان اراده شده است ؛ از اين رو معادل فارسى «عالمين»، «جهانها» است، نه «جهانيان»18 اما در ادامه با ارائه تذكارى يادآور مىشوند كه كلمه «جهانها» نيز نمىتواند معادل فارسى مناسبى براى عالمين باشد، چرا كه «جهان به معناى جهنده است و اطلاق آن بر عالم بر اثر اشتمال عالم بر حركت و جهش است و از اين رو بايد گفت اطلاق واژه جهان بر عوالمى كه در آن نشانى از حركت و جهش نيست، نادرست است19». در اين باره استاد كمالى دزفولى همچنان بر تناسب معادل فارسى «جهانها» براى واژه عالمين تأكيد ورزيده و در جواب قول حكيم آملى گفتهاند: اولاً حركتى به شتاب و جهشى به قدرت تسبيح ذات اقدس اله نيست و هيچ عالمى فارغ از اين تسبيح نمىباشد؛ «وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِه وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ»، (اسراء، 44). ثانياً بر فرض صحت قول پيشگفته، اطلاق كلمه «جهان» بر «عالم» از باب منقول بوده كه از وضع اولى خود به اندك تناسبى به معناى ديگر منتقل شده است، و معناى اول آنچنان متروك گرديده است كه ديگر به ذهن خطور نمىكند.
حويزى، صاحب تفسير مأثور نورالثقلين، دو حديث قابل تأمل در ذيل سوره فاتحة الكتاب آورده كه از شواهد مدعاى ما هستند:
1. و عن ابى جعفر (ع) حديث طويل و فيه: لعلكترى ان اللّه انما خلق هذا العالم الواحد اوترى ان اللّه لم يخلق غير كم؟ بلى واللّه لقد خلق الف الف عالم و الف الف آدم، انت فى آخر تلك العوالم و اولئك الآدميين.20
2. و باسناده الى العباد بن عبدالخالق عمن حدثه عن ابى عبداللّه (ع) قال: ان للّه عزوجل اثنى عشر الف عالم كل عالم منهم اكبر من سبع سموات و سبع ارضين، ما يرى عالم منهم ان للّه عزوجل عالماً غيرهم و انا الحجة عليهم.21
از اين دو حديث تكرّر عوالم هستى و تعدّد جهانهاى امكانى و انسانى، اعم از عوالم پيش از دنيا، دنيا و عقبى و آنچه از اصناف و انواع مخلوقات در آنهاست به صراحت معلوم مىشود.
3. و نيز در تفسير اثرى عياشى از محمد بن مسلم منقول است كه: از امام صادق (ع) درباره «و لقد آتيناك سبعاً من المثانى و القرآن العظيم» (حجر، 87) پرسيدم، فرمود: «... والحمدللّه رب العالمين، دعاى اهل بهشت است، هنگامى كه خدا را به حسن پاداش، سپاسگزار مىشوند...22» نكته استنباط شده از اين روايت آن است كه مراد از «عالمين» در تركيب رب العالمين نمىتواند منحصر در «ما فى هذا العالم» و يا «من فى هذا العالم» باشد، به دليل فرمايش معصوم (ع) كه الحمد للّه رب العالمين را از ادعيه بهشتيان ـ مقيم جهان ديگر ـ مىداند.
نگارنده در پايان يادآور مىشود كه استمرار در آفرينش ترجمههاى جمعى از قرآن و نقّادى علمى آنها، نه پيشنهاد حقير، كه ضرورت وضع موجود است، چنان كه هر روز لزوم آن محسوستر مىشود.
1. عبدالكريم بىآزار شيرازى، قرآن ناطق، 45/1 ـ 44، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، به نقل از: مناهج التفسير فى شبه القارة، مجلة التوحيد، س 2، ش 9، 1304 ه ، ص 216.
2. بسم اللّه الرحمن الرحيم را «به نام يزدان بخشاينده» ترجمه كرده بود، ر. ك: محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 653، تهران، اميركبير.
3. محمد عبدالعظيم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، 2/55 و 56، مصر، دار احياء التراث العربى.
4. ر. ك: فريد وجدى، الأدلّة العلمية على جواز ترجمة معانى القرآن الى اللغات الاجنبية، قاهره، 1355 ه و نيز علماى الازهر، بحث فى ترجمات القرآن الكريم و احكامها، مجلة الازهر، ج 7، شماره 1936. 1م.
5 و 6. فصلنامه بينات، شماره 27، پاييز 79، مقاله سيد مجتبى مجاهديان با عنوان «نگاهى به برخى ترجمههاى قرآن كريم».
7. ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، التبيان، 32/1، بيروت، دار احياء التراث العربى.
8. سيد على اكبر قرشى، قاموس قرآن، 34/5 و 35، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
9. بهاء الدين خرمشاهى، قرآن پژوهى، ص 407، تهران، نشر فرهنگ مشرق.
10. همان، ص 403، به نقل از «مقدمه ترجمه قرآن كريم» به قلم جلال الدين فارسى، تهران، انجام كتاب 1369.
11. همان، ص 405.
12. همان، ص 407.
13. عبداللّه جوادى آملى، تسنيم، تفسير قرآن كريم، 333/1، قم، نشر اسراء.
14. مهدى الهى قمشهاى، ترجمه قرآن مجيد، تهران، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت.
15. اميد مجد، ترجمه منظوم قرآن مجيد، تهران، كتيبه.
16. عبداللّه جوادى آملى، تسنيم، تفسير قرآن كريم، 375/1 و 376، قم، نشر اسراء.
17. عبدالكريم بىآزار شيرازى، قرآن ناطق، 569/1، تهران، نشر فرهنگ اسلامى.
18. عبداللّه جوادى آملى، تسنيم، تفسر قرآن كريم، 333/1 قم، نشر اسراء.
19. همان.
20 و 21. عبد على بن جمعه العروسى الحويزى، نورالثقلين، 16/1 قم، المطبعة العلمية الاسلامية.
22. محمد بن مسعود العياشى، كتاب التفسير، 22/1، تهران، المكتبة العلمية الاسلامية.