كلمه «لو» دويست و يك بار به صورت «لو»، «وَلو» و «اَوَلو» در قرآن كريم به كار رفته است و در همه جا معناى يكسانى ندارد، بلكه در مواردى به معناى شرط و در مواردى به معناى تمنى و يا معانى ديگر و نيز در مواردى براى ماضى و در مواردى هم براى مضارع است كه با توجه به شكلبندى جمله و سياق آيه معناى مورد نظر به دست مىآيد. البته مواردى هم هست كه در معناى مراد، ميان مفسران و ادبا اختلاف نظر وجود دارد.
تعيين معناى مورد نظر در برخى آيات، دقت و تعمق بيشترى مىطلبد و ترجمه آنها از جمله مواردى هستند كه ممكن است برخى از مترجمان قرآن در آنها دچار لغزش شوند كه به نمونههايى از آن اشاره خواهيم كرد. نخست معانى گوناگون و شرايط و احكام «لو» را ذكر مىكنيم و بر اساس آن، معانى مراد را در برخى آيات قرآنى به عنوان مثال مىآوريم، سپس جاهايى را كه مورد اختلاف است مطرح و نظر راجح را ذكر خواهيم كرد.
از جستوجو در كتب ادبى و سخنان دانشمندان علم نحو چنين برمىآيد كه «لو» در چند معناى متفاوت به كار مىرود و هر كدام جاى خاص خود را دارد. اين معانى عبارتند از: شرط، تمنى، مصدريه، وصل، تقليل و تخصيص. در ميان اينها بيشترين استعمال «لو» در سه معناى شرطى، تمنى و مصدريه است كه در زير مورد بحث قرار مىگيرد.
بيشترين موارد استعمال «لو» در همين معناست. «لو» بر امتناع جزا به دليل امتناع شرط در زمان گذشته، دلالت دارد. فىالمثل مفهوم آيه شريفه: وَ لَوْ امَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ (آل عمران، 110) «اگر اهل كتاب ايمان مىآوردند، البته براى آنان بهتر بود» اين است كه آنها ايمان نياوردند و به همين جهت، خيرى نصيب آنان نشده است. از ابن عباس نقل شده كه گفته است: هر چيزى در قرآن با «لو» آمده هرگز اتفاق نيفتاده است.[1]
دلالت «لو» بر معناى شرطى، احكامى دارد كه موارد زير از جمله آنهاست:
الف: بدون شك، لو شرطيه بر امتناع شرط دلالت مىكند، ولى آيا بر امتناع جزا نيز دلالت دارد يا نه؟ برخى از نحويان پاسخ مثبت دادهاند،[2] اما اهل تحقيق گفتهاند چنين نيست كه لو هميشه بر امتناع جزا دلالت داشته باشد؛ اگر جملهاى كه به صورت جزا آمده، علت و سببى جز جمله شرطى نداشته باشد، در چنين صورتى بر امتناع دلالت مىكند، ولى اگر علل مختلفى داشته باشد كه يكى از آنها جمله شرطى است، بر امتناع جزا دلالت نمىكند.
مثلاً در آيه شريفه وَلَوْ أنّما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِه سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ (لقمان، 27) و آيه شريفه وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنآ إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْكُلَّ شَىْءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا (انعام، 111) بدون شك لو بر امتناع جزا دلالت نمىكند، چون آيه نخست دلالت بر اين ندارد كه اگر درختان زمين قلم و هفت دريا مركب نباشد، كلمات خدا پايان مىپذيرد، بلكه به طريق اولى پايان نمىپذيرد، و در آيه دوم چنان نيست كه در صورت نازل نشدن فرشتگان و سخن نگفتن مردگان با مشركان، آنان ايمان مىآورند، بلكه به طريق اولى ايمان نمىآورند.
ب. حكم ديگر لو شرطيه اين است كه معمولاً براى تعليق دو جمله شرط و جزا در ماضى دلالت مىكند و بايد جملهاى را كه با «لو» شرطى شده است به معناى زمان گذشته گرفت هرچند فعل آن مضارع باشد. به آيات ذيل توجه كنيد:
لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَـٔا أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ (توبه، 57) جمله شرطى مربوط به گذشته است، «لَوْ يَجِدُونَ» يعنى اگر پيدا مىكردند.
لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ (آل عمران، 167) نيز براى گذشته است، «لَوْ نَعْلَمُ» يعنى اگر مىدانستيم.
وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ (يونس، 11) «لَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ» يعنى اگر خدا شتاب مىكرد.
با جستوجوى موارد استعمال «لو» در قرآن درمىيابيم كه در بيشتر آنها «لو شرطيه» بر سر فعل ماضى آمده، اما همچنان كه در بالا گذشت، همواره چنين نيست؛ و اگر بر سر فعل مضارع آمد، آن را جزم نمىدهد.
با اينكه «لو شرطيه» معمولا بر تعليق شرط به جزا در گذشته دلالت مىكند، ولى گاهى مانند «ان شرطيه» بر تعليق شرط به جزا در آينده هم دلالت مىكند، هرچند بر سر فعل ماضى آمده باشد واين از قراين كلام معلوم مىشود، مانند:
وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافًا (نساء، 9)
فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدى بِه (آل عمران، 91)
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (صف، 9)
وَ مآ أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنّا صادِقينَ (يوسف، 17)
قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ (مائده، 100)
مرادى گفته است: آمدن «لو» به معناى «ان» شرطيه را بسيارى از نحويان ذكر كردهاند[3] و ابن هشام براى آن ضابطهاى معين كرده به اين صورت كه اگر جمله شرطيه مربوط به آينده و به صورت احتمالى باشد، يعنى وقوع آن حتمى نباشد، «لو» به معناى «إن» خواهد بود.[4]
بعضى گفتهاند كه اساساً «لو» براى شرط نيست، بلكه براى تعليق دو جمله به يكديگر در زمان گذشته است چون شرط مربوط به آينده است.[5] ولى به نظر مىرسد كه اين سخن درست نيست، زيرا مىتوان از وقوع شرط و تعهدى در گذشته خبر داد و اين امرى شايع است و آياتى كه به عنوان مثال ذكر شد، قطعاً مربوط به آينده است و توجيه آنها قابل قبول نيست.
ج. «لو» شرطيه همواره بر سر فعل درمىآيد و اگر در جايى چنين نباشد حتماً بايد فعلى را مقدر گرفت، مانند:
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزآئِنَ رَحْمَةِ رَبّى إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الإِْنْفاقِ (اسراء، 100)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ (حجرات، 5)
لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِكْرًا مِنَ الْأَوَّلينَ * لَكُنّا عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصينَ (صافات، 168 ـ 169)
در آيه نخست، فعلى از جنس فعل بعدى عقد مىشود، به اين صورت: قُلْ لَوْ تَمْلِكُونَ أَنْتُمْ، و در آيه بعدى و اساساً هر جا كه لو بر سر أنّ آمده باشد فعلى از افعال عموم مقدر مىشود، به اين صورت: ولو ثبت انهم صبروا.[6] همچنين جزاى لو بايد جمله فعليه باشد و اگر در جايى چنين نباشد جواب آن محذوف است، مانند:
وَلَوْ أَنَّهُمْ امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَيْرٌ (بقره، 103)
در اين آيه لام در «لَمَثُوبَةٌ» براى قسم است و تقدير چنين است: «لاقسم لمثوبة». البته زمخشرى در اين آيه «لو» را براى تمنى گرفته است كه در اين صورت نيازى به جواب ندارد.[7]
د. گاهى خبر يا جواب «لو» شرطيه حذف مىشود و اين يا براى معلوم بودن آن و يا براى تعظيم است، مانند: وَ لَوْ أَنَّ قُرْانًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى (رعد، 3) كه جواب آن در تقدير چنين است: لكان هذا القرآن.
يكى ديگر از معانى «لو» تمنى است كه معناى «ليت» مىدهد، مانند:
فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (شعراء، 102)
وَ قالَ الَّذينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ (بقره، 167)
لَوْ أَنَّ لى كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنينَ (زمر، 58)
در اين آيات «لو» به معناى «ليت» است و لذا جواب آن «فنكونَ» و «فنتبرّأَ» و «فاكونَ» مانند جواب «ليت» منصوب شده است، مانند: يا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ (نساء، 73) البته بعضى در اين موارد گفتهاند كه «لو» براى شرط است ولى معناى تمنى در آن اشراب شده و يا مصدريه است كه از آمدن فعل تمنى بىنياز شده است،[8] ولى بيشتر نحويان «لو» را در اين موارد به معناى «ليت» گرفتهاند و حتى بعضى در آن نقل خلاف نكرده و ضابطه آن را چنين بيان كردهاند كه هر كجا بتوان به جاى «لو» «ليت» گذاشت، آنجا لو به معناى تمنى است.[9] قرينه ديگر اينكه پس از جملهاى كه لو در آن قرار گرفته، فعل مضارع منصوب مصدّر به فاء آمده باشد.
يكى ديگر از اقسام «لو» مصدرى بودن آن است كه در مواردى مانند «اَنْ» فعل را تأويل به مصدر مىبرد و ضابطه آن اين است كه بتوان به جاى «لو» «ان» مصدريه به كاربرد و معمولاً بعد از فعل «ودّ، يودّ» و يا فعلى شبيه آن واقع مىشود. در صورتى كه «لو» معناى مصدرى داشته باشد احتياجى به جواب ندارد و فعل بعد از خود را نصب نمىدهد، مانند:
يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْيُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ (بقره، 96)
وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفّارًا (بقره، 109)
يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّى بِهِمُ الْأَرْضُ (نساء، 42)
بعضى در مواردى از اين نوع آيات، «لو» را براى تمنى گرفتهاند، مثلاً زركشى از كسانى نقل مىكند كه «لو» در آيه وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِى الْأَعْرابِ (احزاب، 20) براى تمنى است.[10]
سمين حلبى در ذيل آيه: «يود احدهم لو يعمر الف سنة» گفته است درباره «لو» در اينجا سه قول وجود دارد: نخست قول بصرىهاست كه آن را حرفى دانستهاند كه براى بيان چيزى است كه به زودى واقع خواهد شد و جواب آن محذوف است و تقدير چنين است: «يود احدهم طول العمر لو يعمر الف سنة لسرّ بذلك». دوم قول كوفىها ست كه «لو» را در اينجا مصدريه و به معناى ان ناصبه دانستهاند و احتياجى به جواب ندارد. سوم قول زمخشرى است كه آن را براى تمنى گرفته است.[11] سمين حلبى در ذيل دو آيه مشابه اين آيه كه در بالا آورديم، آنها را شبيه همين آيه دانسته است.
احتمال اينكه لو در اين گونه موارد براى تمنى باشد به طورى كه زمخشرى گفته[12] درست به نظر نمىرسد، زيرا همان گونه كه پيشتر گفتيم، ضابطه اينكه در چه موردى «لو» به معناى تمنى است، اين است كه بتوان به جاى آن «ليت» گذاشت، همان گونه كه در مثالهاى قبلى چنين بود، ولى در اين مثالها نمىتوان «ليت» را جايگزين «لو» كرد. از اين گذشته، بعضى گفتهاند در يك جمله، مادّه «ودّ، يودّ» با «ليت» جمع نمىشود. زركشى از ابن مالك نقل مىكند كه گفته: هر كس «لو» را در اينجا براى تمنى بداند سخنى نادرست گفته است، چون حرف تمنى با فعل تمنى جمع نمىشود، همان گونه كه ميان ليت و فعل تمنى جمع نمىشود.[13]
مطلب ديگر اينكه در برخى آيات قرآنى پس از ذكر مطلبى مهم، چنين آمده است: «لو كانوا يعلمون» يا «لو كانوا يفقهون». در اين گونه موارد برخى مفسران «لو» را به معناى تمنى گرفتهاند: (كاش مىدانستند). مثلاً مرحوم علامه طباطبايى در تفسير آيه شريفه وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ (توبه، 81) تصريح مىكند كه «لو» در اينجا براى تمنى است.[14] ولى بيشتر صاحب نظران «لو» را در اين گونه آيات شرطيه گرفتهاند، با اين توضيح كه جواب آن مقدر است و در هر مورد، متناسب با جمله قبلى جوابى را مقدر گرفتهاند. مثلاً در همين آيه 81 سوره توبه صاحب الجدول چنين تقدير گرفته است: «لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ ما تخلفوا»[15] و در آيه 102 سوره بقره: «لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ لما فعلوا ذلك»[16] و در آيه 41 سوره عنكبوت: «لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ لما عبدوا الاصنام».[17]
ديگران نيز تقديرهاى مشابهى ذكر كردهاند، ابوالبقاء عكبرى در آيه 102 سوره بقره جواب لو را چنين تقدير گرفته است: «لامتنعوا من شراء السحر»،[18] و صاحب كتاب الاعراب المفصل بدين صورت: «لو كانوا يعلمون لبئس ما شروا به انفسهم»[19] و صاحب الفريد اين گونه: «لو كانوا يعلمون ما صدر منهم ما صدر»[20] و سمين حلبى در آيه 103 بقره بدين تعبير: «لو كانوا يعلمون لكان تحصيل التوبة خيراً».[21]
مىتوان گفت: چنين تقديرهايى در اين گونه آيات لازم نيست، بلكه جمله «لو كانوا يفقهون» و مشابه آن فقط براى بيان نادانى آنهاست. اين كه گفته مىشود مطلب چنان است اگر مىدانستند، يعنى آنها نمىدانند.
البته حذف جواب «لو» شرطيه در مواردى كه معلوم باشد، اشكالى ندارد، ولى در اين موارد كه موارد خاصى است، ساختار جمله براى نفى علم مخاطب و به تعبير ديگر براى «تجهيل» است.
بودن «لو» به معناى تمنى در اين آيات كه در كلام برخى از مفسران آمده، نيز دور از صواب مىنمايد، زيرا شرط آن اين است كه بتوان كلمه «ليت» را به جاى آن گذاشت و در اين آيات چنين كارى را نمىتوان كرد، چون ليت بر فعل داخل نمىشود. از اين گذشته نظير اين، تعبيرهايى با حرف شرط «ان» هم آمده، و «ان» هرگز معناى تمنى نمىدهد، مانند: ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (جمعه، 9) و مانند: قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُمآ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء، 28).
بدون شك در اين آيات جمله براى شرط است و هدف از آن نفى علم است.
* * *
چنان كه گفتيم، يكى از معانى «لو» تمنى است ولى براى آن، دو ملاك ذكر كردهاند كه مىتوان از آنها به عنوان ضابطه ياد كرد؛ يكى اينكه بتوان به جاى «لو» در جمله، كلمه «ليت» را جايگزين كرد، دوم اينكه پس از آن فعل مضارع منصوبى باشد كه در اول آن حرف فاء باشد. ما براى آن مثالهايى را از آيات قرآنى آورديم. اكنون در اينجا آياتى را ذكر مىكنيم كه اين دو ملاك در آنها وجود ندارد ولى برخى از مترجمان «لو» را در آنها براى تمنى گرفتهاند و به «كاش» ترجمه كردهاند كه كارى ناصواب مىنمايد.
ــ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (بقره، 102)
دهلوى: هر آئينه ثواب از نزديك خدا بهتر بودى كاش مىدانستند.
اين در حالى است كه دهلوى در مشابه اين آيه (لو كانوا يعلمون) را «اگر مىدانستند» ترجمه كرده است (عنكبوت/41) همان گونه كه پيشتر گفتيم، لو در اين گونه آيات براى تجهيل است و ترجمه مناسب آن «اگر مىدانستند» است و بيشتر مترجمان همين گونه ترجمه كردهاند.
ــ قالَ لَوْ أَنَّ لى بِكُمْ قُوَّةً أَوْ اوى إِلى رُكْنٍ شَديدٍ (هود، 80) بيشتر مترجمان، از جمله آقايان مكارم، امامى، مجتبوى، فولادوند، خرمشاهى، گرمارودى «لو» را در اين آيه كاش ترجمه كردهاند.
اين در حالى است كه برخى از مترجمان قديمى «لو» را در اين آيه به معناى «اگر» گرفتهاند؛ مثلاً سورآبادى چنين ترجمه كرده: لوط گفت اى گر مرا بر شما دستى بودى و نيرويى بودى من شما را از خويشتن بازداشتمى.[22] ترجمه دهلوى نيز چنين است. «اگر مرا به مقابله شما قوتى مىبود (چنين مىكردم)».
بيشتر مفسران نيز در اين آيه «لو» را شرطيه دانسته و براى آن جوابى در تقدير گرفتهاند؛ مانند «لفعلت بكم و صنعت»[23] يا «لبطشت بكم»[24] يا «لفعلت بكم» يا «فادفعكم عن اضيافى».[25] مفسران ياد شده تمنى را به صورت احتمال هم ذكر نكردهاند.
به نظر مىرسد «لو» در اين آيه براى اظهار ناتوانى و به قول قرطبى[26] براى «تفجع و استكانت» است و احتياجى به جواب ندارد و اين مانند «لو» در «لو كانوا يعلمون» است كه گفتيم براى تجهيل است و نيازى به جواب ندارد. در اين گونه موارد آنچه مهم و مورد نظر گوينده است همان جملهاى است كه پس از لو واقع شده است و گوينده عنايتى به جواب آن ندارد.
[1]. سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 237.
[2]. مرادى اين سخن را به اكثر آنها نسبت داده، هرچند خود وى آن را قبول ندارد الجنى الدانى، ص 272 و نيز ابن هشام، مغنى اللبيب، ج 1، ص 339.
[3]. مرادى، الجنى الدانى فى حروف المعانى، ص 285.
[4]. ابن هشام، مغنى اللبيب، ج 1، ص 349.
[5]. الجنى الدانى، ص 283.
[6]. الجنى الدانى، ص 279.
[7]. زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 174.
[8]. مغنى اللبيب، ج 1، ص 352.
[9]. سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 239؛ عبدالغنى الدقر، معجم القواعد العربية، ص 391.
[10]. زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 4، ص 397، و به پيروى از وى: سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 238.
[11]. سمين حلبى، الدر المصون، ج 1، ص 309.
[12]. زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 168.
[13]. البرهان فى علوم القرآن، ج 4، ص 401.
[14]. الميزان، ج 9، ص 377.
[15]. محمود صافى، الجدول فى اعراب القرآن، ج 5، ص 405.
[16]. همان، ج 1، ص 219.
[17]. همان، ج 10، ص 341.
[18]. عكبرى، املاء ما منّ به الرحمن، ص 56.
[19]. بهجت عبدالواحد، الاعراب المفصل، ج 1، ص 31.
[20]. ابن ابى العزّ همدانى، الفريد فى اعراب القرآن المجيد، ج 1، ص 352.
[21]. الدر المصون، ج 1، ص 331.
[22]. تفسير سورآبادى، ج 2، ص 1072.
[23]. الكشاف، ج 2، ص 415.
[24]. الجدول، ج 6، ص 325.
[25]. طبرسى، مجمع البيان، ج 5، ص 280.
[26]. الجامع لأحكام القرآن، ج 9، ص 78.