لغتشناسان براي سياق معاني متعددي مانند: راندن، اسلوب، روش، طريقه، فن تحرير محاسبات به روش قديم،1مهر و كابين2 و تتابع3 (از پي يكديگر درآمده) ذكر كرده و "سياق كلام" را به اسلوب سخن و طرز جملهبندي معنا كردهاند4 ولي در باب معناي اصطلاحي سياق، علماي فقه، اصول و تفسير با اينكه فراوان از سياق ياد كرده و آن را مورد استناد قرار دادهاند،5 ولي بيشتر آنان تعريف دقيقي از آن ارائه نكردهاند، در اين ميان شهيد سيدمحمدباقر صدر(ره) درصدد تعريف برآمده و نوشته است: مقصود ما از سياق هرگونه دليلهاي ديگري است كه به الفاظ و عباراتي كه ميخواهيم آن را بفهميم، پيوند خورده است، خواه از مقوله الفاظ باشد مانند كلمات ديگري كه با عبارت موردنظر يك سخن به هم پيوسته را تشكيل ميدهند و خواه قرينه حالي باشد، مانند اوضاع و احوال و شرايطي كه سخن در آن اوضاع و احوال مطرح شده است و در موضوع و مفاد لفظ مورد بحث، نوعي روشنگري دارد. 6
طبق اين تعريف، سياق تمام قراين متصل را شامل ميشود، ولي به نظر ميرسد موارد استعمال اين واژه در آثار دانشمندان با اين تعريف گسترده سازگار نيست زيرا سياق در بيان آنان يكي از قراين پيوسته لفظي است؛ البته از آنجا كه جعل اصطلاح مانعي ندارد و در اصطلاحات جاي مناقشه نيست، بر بيان نارسايي اين تعريف اصراري نيست و به تعريف ديگري از اين سياق، كه به نظر ما با بيان دانشمندان سازگارتر است، ميپردازيم:
سياق "نوعي ويژگي براي واژگان يا عبارت است كه بر اثر همراه بودن آنها با كلمهها و جملههاي ديگر پديد ميآيد"؛ براي مثال، جمله "اِذْهَبْ اِلي الْبَحْر" هنگامي كه همراه با جمله "وَاسْتَمِعْ من علمه بِاهْتِمام" گفته ميشود، داراي ويژگي و خصوصيتي است كه اگر به تنهايي گفته شود، فاقد آن است. به همين دليل، هرگاه جمله اول همراه با جمله دوم باشد، گوياي آن است كه "به نزد مرد دانشمند برو"، و وقتي تنها باشد معناي ظاهر آن اين است كه "به سوي دريا برو".7
شايان ذكر است كه در مواردي به كلمات و جملههايي كه پيرامون واژگان يا عبارت مورد تفسير قرار گرفته است نيز به لحاظ آنكه خصوصيت ياد شده را پديد ميآورند، سياق گفته ميشود،8 كه در اين صورت، سياق همان قراين لفظي متصل به كلام خواهد بود.
اصل قرينه بودن سياق و تأثير آن در تعيين معناي واژهها و مفاد جملهها، يكي از اصول عقلايي محاوره است كه در همه زبانها به آن ترتيب اثر داده ميشود هم عرف و عقلا در فهم معناي عبارتها و ظهور كلام و هم دانشمندان اسلامي در فهم ظواهر متون ديني به آن توجه كرده و همواره از آن استفاده ميكنند. مفسّران و دانشمندان علوم قرآني نيز ضمن اينكه خود در تفسير آيات كريمه به آن توجه نموده و در تعيين معناي واژهها و فهم مفاد آيات كريمه، از آن كمك گرفتهاند به تأثير چشمگير آن در فهم مفاد آيات قرآن تصريح كردهاند. در اينجا براي روشنشدن اهميتي كه دانشمندان اسلامي براي سياق قايل شدهاند و نيز به منظور روشنترشدنِ مقصود از سياق و تأييد تعريفي كه از آن ارائه شد به نقل ديدگاه برخي از دانشمندان ميپردازيم.
زركشي راه رسيدن به فهم آن بخش از قرآن را كه نقل معتبري در تفسير آن وارد نشده، دقت در معاني مفردات آيات و كاربرد آنها طبق سياق آيات دانسته و گفته است: "راغب در كتاب مفردات نيز بسيار به آن اعتنا كرده و در تفسير معناي لفظ به اقتضاي سياق، قيدي زائد بر آنچه لغتدانان گفتهاند، ذكر ميكند".9 در جاي ديگر ميگويد: "بايد تكيهگاه مفسّر، مراعات نظم (سياق) كلام باشد، اگرچه با اصل وضع لغوي مخالف باشد زيرا كه مجاز ثابت است".10
رشيد رضا مينويسد: "بيترديد برترين قرينهاي كه بر حقيقت معناي لغوي لفظ وجود دارد موافقت آن با قسمتهاي متقدم بر آن و سازگاري آن با مجموعه معناست".11
سعدي در مقدمه تفسير خويش نظر به سياق آيات راـ همراه با آگاهي از حالات رسول خدا(ص) و سيره آن حضرت و اصحاب و دشمنانش در وقت نزول ـ از بزرگترين اموري ميداند كه به شناخت قرآن و فهم مقصود از آن كمك ميكند.12 وي در بيان فوايد آن، از بدايع الفوائد ابنقيّم چنين نقل ميكند: "سياق، به بيان مجمل و تعيين محتمل و قطع به نفي احتمالي كه مراد نيست، تخصيص عام، تقييد مطلق و تنوّع دلالت (دلالت يك لفظ بر معاني گوناگون) ارشاد نموده و آن از بزرگترين قرايني است كه بر مراد متكلم دلالت ميكند. پس هركس نسبت به آن اهمال بورزد در نظرش خطا نموده و در مناظرهاش مغالطه كرده است. به سخن خداي متعال "ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ"،13 بنگر كه چگونه سياق آن "إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الأثِيمِ... خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَي سَوَاءِ الْجَحِيمِ * ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ"14 دلالت ميكند كه او (يعني شخصي كه در آيه كريمه "الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ" خوانده شده) ذليل و حقير است".15
علاّمه طباطبايي نيز در موردي كه ظاهر روايتي را با سياق آيهاي معارض ديده در ظاهر روايت تصرّف كرده تا با سياق معارضه نكند.16 اين امر گوياي آن است كه در نظر ايشان، سياق آيه از ظاهر روايت قويتر بوده است.
استاد مصباح يزدي در مقدمه تفسير موضوعي خود، ضمن ضروري دانستن تفسير موضوعي يكي از مشكلات آن را خارجشدن آيات از سياق ويژه آن و امكان به دست نيامدن مفاد واقعي آيات در اثر آن دانسته و براي مصون ماندن از اين آسيب مينويسد: "بايد خيلي دقت كنيم، وقتي ميخواهيم آيهاي را زير موضوع و عنواني قرار دهيم آيات قبل و بعد را هم در نظر بگيريم و اگر احتمال ميدهيم كه در آيات قبل و بعد قرينهاي وجود دارد آنها را هم ذكر كنيم... تا موقع مراجعه به آيات، آن قراين كلامي مورد غفلت واقع نشود".17
واژهها و جملهها ابزاري هستند كه گوينده بهوسيله آنها مقاصد و مطالب خود را به ديگران ميفهماند پس در فهم مفاد آن بايد ديد كه گوينده چه معنايي را قصد كرده است زيرا گرچه نميتوان از هر لفظي هر معنايي را قصد نمود و آن را براي افاده هر مطلبي بهكار گرفت ولي در بين معاني مختلفي كه امكان استعمال الفاظ در آنها به نحو حقيقت يا مجاز وجود دارد بايد ديد گوينده كداميك از آنها را قصد كرده است و با توجه به اين نكته كه گوينده، عاقل و آشنا به قواعد محاوره است هرگز از كلمات و جملههايي كه بهكار ميبرد معاني متناقض و متضاد و ناهماهنگ و نامتناسب را اراده نميكند و درنتيجه معناي واژهها و مفاد جملههاي وي امور متناسب و هماهنگ است.
برايناساس، سياق در مواردي قرينه براي فهم واژگان و جملات يك متن خواهد بود كه ناديده گرفتن آن هماهنگي و تناسب ياد شده را خدشهدار كند بنابراين در مواردي كه معناي جملهاي مردّد بين دو معناي متناسب با سياق است، بهگونهاي كه اراده هر يك از آنها معقول باشد در آن موارد، سياق تأثيري در فهم معنا ندارد و براي تعيين يكي از آن دو معنا كارساز نيست. بهعنوان مثال در آيه كريمه "الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَـوَتِ وَالاَْرْضِ جَاعِلِ الْمَلَـلـِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَة مَّثْنَي وَثُلَـثَ وَرُبَـعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَآءُ..."18 براي جمله "يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ" دو معنا متصور است: ممكن است مقصود اين باشد كه خدا در خلق بالهاي فرشتگان آنچه بخواهد ميافزايد و ممكن است مقصود اين باشد كه خدا در خلق موجودات، آنچه بخواهد ميافزايد و هر يك از اين دو معنا با سياق سازگار است و سبب ناهماهنگي در سخن خداوند نميشود پس نميتوان گفت سياق معناي اول را تعيين ميكند. همچنين در آيه كريمه "هَلْ جَزَآءُ الاِْحْسَـنِ إِلاَّ الاِْحْسَـنُ"19 نميتوان گفت به قرينه آيات قبل "وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِي جَنَّتَانِ... ذَوَاتَآ أَفْنَان... فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ..."20 مراد از احسان اوّل (هَلْ جَزَآءُ الاِْحْسَـنِ) خصوص ترس از مقام پروردگار و مراد از احسان دوّم (إِلاَّ الاِْحْسَـنُ) خصوص دو بهشت با نعمتهاي گوناگون آن است زيرا اينكه مقصود از آن دو احسان، مطلق احسان باشد نيز با سياق تناسب دارد، پس وجهي براي تخصيص آن به احسانهاي خاص مذكور در آيات قبل نيست.
البته در مواردي ممكن است يكي از دو معناي متناسب، تناسب بيشتري با سياق داشته باشد كه در اين صورت به مقداري كه تناسب آن بيشتر باشد دلالت آيه بر آن اظهر خواهد بود. پس اگر شدت تناسب آن به حدّي باشد كه آيه در آن معنا ظاهر و در معناي ديگر غيرظاهر شود در صورتي كه دليل معتبر ديگري بر تعيين يا ترجيح معناي غيرظاهر در دست نباشد معنايي كه به حسب سياق ظاهر است مقدّم ميباشد ولي اگر دليل معتبري چه عقلي و چه نقلي بر معناي غيرظاهر وجود داشته باشد نميتوان اين دليل معتبر را به خاطر مخالفت بودن با سياق ناديده گرفت بلكه با در نظر گرفتن آن دليل معتبر معنايي كه در عين تناسب با سياق، ظهور كمتري دارد متعين ميشود. با اين توضيح ميزان تأثير سياق نيز روشن گرديد و در پرتو آن ميتوان مواردي كه در توجه و بهرهگيري از آن افراط شده است، باز شناخت و به ضرورتِ دقّت در بهرهگيري از سياق در فهم آيات پي برد.
سياق كلمات كه از كنار هم قرار گرفتن دو يا چند كلمه در ضمن يك جمله پديد ميآيد از قويترين قرائن سياقي است و تأثير آن در معنا و ظهور واژهها منوط به هيچ شرطي نيست زيرا مجاورت كلمات در يك جمله همواره از صدور جمله از گوينده ناشي ميشود و تعدد موضوع براي يك جمله نيز امكان ندارد ولي در جملهها و آيات تحقق سياق معتبر و مؤثر در معنا و ظهور كلام منوط به دو شرط است و با فقدان هر يك از آن دو شرط سياقي كه معتبر و مؤثر در ظهور جملهها و آيات باشد محقق نميشود.
در مجموعهاي كه سخنان گويندهاي جمعآوري شده است، سياقي كه از تتابع (در پي يكديگر قرار گرفتن) جملهها و اقتران آنها با يكديگر به نظر ميآيد، در صورتي واقعيت دارد كه جملهها با همان تتابع و اقتران از گوينده صادر شده باشند زيرا همانطور كه گذشت ملاك قرينه بودن سياق، صادر نشدن الفاظ با معاني نامتناسب از گويندهاي دانا و حكيم است و بديهي است كه اين ملاك در صورتي براي جملههايي كه در كنار هم قرار داده شدهاند محقق است كه در هنگام صدورشان از متكلّم نيز داراي تتابع و اقتران باشند و به تعبير ديگر "ارتباط صدوري" داشته باشند و اگر آن جملهها ارتباط صدوري نداشته باشند سياق آنها ملاك قرينه بودن و تأثير در معنا و ظهور كلام ندارد تا بتوانيم بهعنوان قرينه متصل به آن اتكا نموده و در فهم معناي واژهها و مفاد جملهها از آن كمك بگيريم البته جملههايي كه از يك گوينده درباره موضوع واحدي صادر ميشوند حتي اگر ارتباط صدوري نداشته و در مجالس متعدد و موارد متفرّق از او صادر شده باشند نيز در مدلول يكديگر تأثير دارند ولي اين تأثير غيراز تأثير سياقي است. تأثير سياق از نوع تأثير قراين متصل مؤثر در ظهور كلام و تأثير جملههاي متفرّق از نوع تأثير قراين منفصل و مؤثر در حجيت كلام و تعيين مراد جدي گوينده است. و در ظهور كلام گوينده تأثيري ندارد و به عبارت ديگر تأثير سياق از تأثير جملههاي پراكنده قويتر است زيرا جملههايي كه در سياق يكديگر صادر شدهاند تناسب بيشتري را ميطلبند. ارادهشدن معاني نامتناسب و بيارتباط از جملههايي كه با هم از گوينده دانا صادر شده باشد معقول نيست ولي اگر چند جمله به صورت منفصل در مجالس متعدد از گوينده دانا صادر شود گرچه اراده معاني متضاد و متناقض از آن جملهها معقول نيست ولي اراده معاني بيارتباط و نامتناسب از آن جملهها محذوري ندارد. با در نظر گرفتن آنچه گذشت در تفسير آيات و جملههاي قرآن كريم اگر احراز شود كه آيات هر سوره به همين ترتيبي كه اكنون در مصحف هست يكجا و با هم نازل شده است ارتباط صدوري در كل آيات اثبات ميشود و نيازي به بررسي مورد به مورد ارتباط صدوري در هر آيه نيست ولي اگر ترتيب ياد شده اثبات نشود و احتمال آن رود كه در مواردي آيات و يا جملههاي يك آيه برخلاف ترتيب نزول در قرآن كنوني قرار گرفته است، نيازمند بررسي و اثبات ارتباط صدوري و پيوستگي در نزول آيات هستيم زيرا در اين صورت در مورد هر آيه يا هر جمله از چنين آياتي بايد بررسي شود كه آن آيه يا جمله با آيهها و جملههاي پيشين و پسين ارتباط صدوري دارد يا ندارد و به تعبير ديگر آيا اين آيه يا اين جمله با آيهها و جملههاي پيشين و پسين نازل شده و پيوستگي در نزول دارند يا به تنهايي نازل شده است، كه اگر ارتباط صدوري و پيوستگي در نزول دارند مفسّر به سياقي كه از تتابع جملهها و آيات به نظر ميآيد ترتيب اثر دهد و با توجه به سياق جملهها و آيات و قرينه بودن آن آيات كريمه را تفسير كند و اگر ارتباط صدوري و پيوستگي در نزول ندارند براي فهم آيات بر سياق تكيه نشود.
گرچه در بسياري از سورههاي قرآن دليلي بر پراكنده نازلشدن آيات و اينكه ترتيب فعلي آيات و جملهها برخلاف ترتيب نزول باشد نداريم بلكه در بسياري از سورهها به ويژه سورههاي كوچك به خوبي آشكار است كه يكباره و دفعتاً نازل شدهاند و ترتيب آيات آنها در هنگام نزول به هم نخورده است و ترتيب فعلي آنها همان ترتيب زمان نزول است ولي در برخي از سورهها مضامين آيات آن و شواهد و قراين تاريخي و روايي مربوطه حكايت از آن دارد كه آيات آن پراكنده و برخلاف ترتيب فعلي نازل شده است.
بهعنوان مثال در سوره ممتحنه آياتي كه در سال هشتم هجري در آستانه فتح مكه درباره حاطببن ابيبلتعه نازل شده21 در ابتداي سوره آمده است و آيه دهم و يازدهم كه در سال ششم هجري در ارتباط با مواد پيمان حديبيه درباره سبيعه اسلميه و امكلثوم دختر عقبه فرود آمده22 بعد از آن آيات واقع شده است و آيه دوازدهم درباره بيعت با زنان است كه بعد از فتح مكه نازل شده است23 و آخرين آيه آن نيز از نظر معنا مناسب با آيات صدر سوره است24 كه نزول آن در آستانه فتح مكه درباره حاطببن ابيبلتعه بوده است.25
سوره احزاب نيز، هم از مضمون آياتش و هم از اسباب نزولي كه براي آياتش بيان كردهاند پيدا است كه به صورت پراكنده در مناسبتهاي مختلف نازل شده است، واحدي ده سبب نزول براي آيات اين سوره آورده است.26
حسب آنچه در مجمع البيان آمده است سبب نزول آيات اول تا سوم اين سوره درخواست مشركان (ابوسفيان و عكرمه و ابواعور) بوده است كه بعد از جنگ احد همراه با جمعي از منافقان (عبداللهبن ابي و عبداللهبن سعد و طعمه) نزد نبي اكرم (ص) آمدند و از آن حضرت خواستند كه بدگويي به خدايانشان را ترك كند و بگويد براي آنها شفاعت هست تا اينكه آنها نيز او و پروردگارش را واگذارند27 آيه نهم تا بيست و پنجم مربوط به جنگ خندق است28 و آيه بيست و ششم و بيست و هفتم مربوط به داستان يهود بنيقريظه است29 كه هر دو در سال پنجم هجري يعني دو سال پس از واقعه احد اتفاق افتاده است. در سبب نزول آيات 28ـ31 گفتهاند: همسران پيامبر از وي متاع دنيا و افزايش در نفقه طلب كردند و با رشك بردن بر يكديگر آن حضرت را آزردند. رسول خدا(ص) سوگند ياد كرد يك ماه از آنان كناره گيرد پس از آن آيه تخيير "...قُل لاَِّزْوَجِكَ..." نازل شد.30)
جمله "إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا" به تنهايي در خانه امسلمه نازل شده است.31 نزول آيه سي و پنجم سخن اسماء بنت عميس هنگام بازگشت جعفربن ابيطالب از حبشه بوده است كه به پيامبر خدا (ص) عرض كرد: "زنان در خيبت و خسارت هستند چون خدا آنان را همانند مردان به خوبي ذكر نكرده است"32 و هنگام بازگشت جعفربن ابيطالب از حبشه پس از جنگ خيبر در سال هفتم بوده است.33
سبب نزول آيه 36 خواستگاري زيد از زينب (دختر عمه پيغمبر اكرم "ص") و نپذيرفتن او و برادرش عبداللهبن جحش است34 و آيه 37 و 38 مربوط به طلاق زينب و ازدواج نبي اكرم (ص) با اوست و درنتيجه فاصله نزول آيه 36 با نزول دو آيه بعد از آن مدت زماني است كه زيد با زينب زندگي كرده است و نزول آيه 36 مدتي قبل از ازوداج نبي اكرم(ص) با زينب در سال پنجم هجري بوده،35 در صورتي كه بعد از آيه 35 كه نزول آن در سال هفتم ذكر شده36 آمده است.
در مواردي حتي پيوستگي در نزول جملههايي كه در ضمن يك آيه آورده شده نيز مورد ترديد است و چينش آنها بر وفق ترتيب نزول محرز نيست بلكه با توجه به لحن كلام و نوع بيان و مضامين جملهها و روايات شأن نزول، استقلال در نزول بعضي از جملهها آشكار است. بهعنوان مثال در آيه كريمه "وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَـهِلِيَّةِ الاُْولَي وَأَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَءَاتِينَ الزَّكَوةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُو إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا"37 لحن و نوع بيان جملهها و خصوصيات الفاظ و ضماير بهكار رفته در آنها به خوبي نشان ميدهد كه جمله اخير آن "إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ...تَطْهِيرًا" بيارتباط با جملههاي قبل و مستقل از آنهاست و با توجه به رواياتي كه از نزول اين جمله به تنهايي و جداي از جملههاي قبل و بعد خبر ميدهد38 و رواياتي كه اين جمله را ويژه پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهمالسلام) بيان ميكند39 كمترين ترديدي در استقلال اين جمله در هنگام نزول و جداگانه نازلشدن آن باقي نميماند. و همچنين در آيه كريمه "حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِي وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالاَْزْلَـمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَـلـِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَتَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجَانِف لاِِّثْم فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ"40 از مضامين جملهها به خوبي آشكار است كه جملههاي "...الْيَوْمَ يَـلـِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ..." تا "...لَكُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا" بيارتباط با صدر و ذيل آيه و مستقل از آنهاست و گويا اين چند جمله در بين اين آيه گنجانده شده است و لذا اگر اين چند جمله از وسط اين آيه حذف شود، صدر و ذيل آيه كاملاً منسجم بوده و هيچ نقصاني در آن به وجود نميآيد و مؤيّد آن اين است كه نظير اين آيه كريمه در دوجاي ديگر قرآن كريم41 آمده و اين جمله در بين آنها نيست و با توجه به رواياتي كه نزول اين جملهها را به تنهايي وجداي از صدر و ذيل آيه ذكر نموده،42 استقلال اين جملهها در نزول نيز ثابت و محرز است. با توجه به اين موارد و موارد ديگري كه براي رعايت اختصار به آن نپرداختيم. پراكنده نازلشدن برخي از آيات تعدادي از سورههاي قرآن و بر طبق ترتيب نزول نبودن ترتيب فعلي آنها و حتي استقلال برخي از جملهها در نزول ثابت ميشود و بر اين اساس ضرورت بررسي ارتباط يا عدم ارتباط صدوري آيات چنين سورههايي و دخالت دادن يا ندادن سياق در تفسير آنها روشن ميگردد.
گفته نشود كه توقيفي بودن چينش آيات پيوستگي در نزول نداشتن آيات را جبران ميكند و آياتي را كه گسسته نازل شدهاند از نظر سياق در حكم آياتي كه پيوسته نازل شدهاند قرار ميدهد و سياق آن آيات نيز مانند سياق آياتي كه پيوسته و با هم نازل شدهاند معتبر و قابل ترتيب اثر خواهد بود زيرا با چشم پوشي از اختلافي كه در توقيفي بودن چينش آيات وجود دارد در صورتي چينش توقيفي اثر پيوستگي در نزول را در تحقق سياق معتبر ايفا ميكند كه براي چينش فعلي كه طبق اين فرض به توقيف و دستور پيامبر اكرم(ص) انجام گرفته است جز ارتباط سياقي معناي آيات وجه ديگري متصور نباشد ولي هيچ برهان و دليلي بر اين انحصار وجود ندارد آنچه از توقيفي بودن چينش آيات ميتوان فهيمد اين است كه چينش اين آيات در كنار هم حكمتي دارد اما اينكه حكمت و وجه آن ارتباط سياقي آن آيات در معنا باشد بهگونهاي كه سياق در ظهور معناي آنها تأثير داشته باشد معلوم نيست البته آن آيات به نحو قرينه منفصل ميتوانند در معناي يكديگر اثر داشته باشند ولي تأثير سياق را كه تأثير قرينه متصل است نميتوان از توقيفي بودن چينش نتيجه گرفت.
شرط اساسي ديگر براي تحقق سياقي كه از تتابع جملهها نشأت ميگيرد و در مفاد جملهها مؤثر واقع ميشود آن است كه جملهها با هم ارتباط موضوعي و مفهومي داشته و همة آنها پيرامون يك موضوع و براي افاده يك مطلب صادر شده باشند زيرا در صورتي كه جملهها درباره دو يا چند موضوع يا مطلب مستقل از يكديگر صادر شده باشند بيارتباط بودن آن جملهها با هم و تناسب محتوايي نداشتن آنها با يكديگر امر نامعقولي نيست تا قطع پيدا كنيم چنين معنايي مراد گوينده نبوده است و ناگزير باشيم آن جملهها را بر معنايي حمل كنيم كه با يكديگر ارتباط و تناسب محتوايي پيدا كنند و به تعبير ديگر ملاك قرينه بودن سياق، معقول نبودن صدور جملههاي ناهمگون و نامتناسب از گوينده دانا در مجلس واحد است و اين ملاك تنها در جملههايي محقق است كه همه آنها درباره موضوع واحد و براي افاده مطلب واحدي باشند. بنابراين اگر يك يا چند جمله معترضه بين جملههاي ديگر قرار گيرد نميتوان به لحاظ سياق در معناي ظاهر جملههاي معترضه تصرّف كرده و آنها را بر معنايي متناسب با جملههاي قبل و بعد حمل نمود. بهعنوان مثال در سوره قيامت از سياق كلمات آيات كريمه "لاَتُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْءَانَهُ فَإِذَا قَرَأْنَـهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ"43 آشكار است كه اين آيات درباره قرآن كريم بوده و حاوي دستور ويژهاي به نبي اكرم(ص) در هنگام نزول آن و بيان برخي از نكات ديگر مربوط به آن است و به صورت جملههاي معترضه در بين آياتي كه در باب قيامت و مطالب مربوط به آن است واقع شده است. پس نبايد به لحاظ سياق جمله و خصوصيت اقتران اين جملهها با جملههاي قبل و بعد از ظاهر اين آيات رفعِ يد شود و بر معناي متناسب با آيات قبل و بعد حمل گردد و اينكه بعضي44 اين آيات را به قرينه سياق مربوط به نامه عمل و قرائت آن دانستهاند خطا است و منشأ آن غفلت از اين شرط اساسي است و همچنين در آيه كريمه "أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَـوَتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَـهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَيء حَي..."45 در صورتي ميتوان جمله "وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَيء حَي" را دليل روا بودن سخني كه طبري آن را در تفسير آيه كريمه برگزيده است،46 قرارداد كه احراز شود خداي متعال جمله قبل را نيز در ارتباط با اين جمله آورده، و هر دو را براي افاده يك مطلب (جعل موجودات زنده از آب) بيان فرموده است، ولي اگر اثبات شود يا احتمال آن رود كه خداي متعال در مقام توجه دادن كافران به نشانههاي توحيد يا دلايل قدرت باهره خود كارهايي را كه انجام داده است، ذكر ميكند، يعني در جمله قبل يكي از آن كارها (فتق آسمانها و زمين) را بيان ميكند و در اين جمله كار ديگري (جعل موجودات زنده از آب) را يادآور ميشود، ديگر نميتوان سياق (اقتران جمله قبل با جمله بعد) را قرينه درستي تفسير مزبور قرار داد.
1. معين، فرهنگ فارسى، واژه "سياق".
2. دهخدا، لغتنامه، واژه "سياق".
3. الياس، فرهنگ نوين، ص326.
4. معين، همان.
5. براى نمونه ميرزاى قمى، قوانين الاصول، ص84؛ رازى، هداية المسترشدين، ج3، ص342؛ انصارى، فرائد الاصول، ج1، ص289؛ عراقى، نهاية الافكار، ج3، ص203، 211، 214، 215، 216؛ ج4، ق2، ص45؛ حائرى، درر الفوائد، ج2، ص440 و 441؛ اصفهانى، نهاية الدراية، ج4، ص50، 51؛ خويى، اجود التقريرات، ج2، ص171، 305؛ واعظ حسينى، مصباح الاصول، ج2، ص259؛ طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج17، ص9، ج18، ص35؛ آلوسى، روح المعانى، ج15، جزء 29، ص178؛ بلاغى، آلاء الرحمن، ج1، ص258؛ عمادى، تفسير ابىالسعود، ج2، ص69، 105، 172، 208، ج3، ص82، ج4، ص73، 139، 185، 374، 310؛ ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص31، 34، 39؛ سعدى، تيسير الكريم الرحمن، ج1، ص13، 22، ج2، ص278؛ شريف رضى، حقائق التأويل فى متشابه التنزيل، ص66.
6. صدر، سيد محمدباقر، دروس فى علم الاصول، الحلقة الاولى، ص103.
7. گرامي، محمدعلي شناخت قرآن، ص51.
8. در كلام آخوند خراسانى سياق در همين معنا به كار رفته است، نهاية النهاية، ج2، ص90. ذيل حديث رفع.
9. زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص313.
10. همان، ج1، ص427.
11. رشيد رضا، تفسير المنار، ج1، ص22.
12. سعدى، تيسير الكريم الرحمن، ج1، ص13.
13. دخان/ 49.
14. دخان/ 43ـ48.
15. سعدى، تيسير الكريم الرحمن، ج1، ص22؛ اين عبارت در برهان زركشى نيز آمده است. ( البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص200).
16. طباطبايى، الميزان، ج17، ص7 و 9.
17. مصباح يزدى، معارف قرآن، ص10.
18. فاطر/ 1.
19. الرحمن/ 60.
20. همان، 45ـ58.
21. طبرى، تاريخ الطبرى، ج2، ص155؛ طبرسى، مجمع البيان، ج9، ص445 (ذيل آيات اول سوره ممتحنه)؛ مجلسى، بحارالانوار، ج92، ص69.
22. طبرى، تاريخ الطبرى، ج2، ص125؛ طبرسى، مجمع البيان، ج9، ص452 (ذيل آيه 10 و 11 سوره ممتحنه)، مجلسى، بحارالانوار، ج92، ص68 و 92.
23. طبرى، تاريخ الطبرى، ج2، ص125؛ طبرسى، مجمع البيان، ج9، ص452 (ذيل آيه 12 سوره ممتحنه).
24. طبرسى، مجمع البيان، ج9، ص458 (پايان تفسير سوره ممتحنه تحت عنوان "النظم")؛ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج1، ص278.
25. در مورد پراكندگى نزول آيات سوره ممتحنه و بر وفق ترتيب نزول نبودن به بحارالانوار، ج92، ص67 رجوع شود.
26. واحدى نيشابورى، اسباب النزول، ص98ـ205.
27. طبرسى، مجمع البيان، ج7ـ8، ص525.
28. همان، ص533.
29. همان، ص551.
30. همان، ص554.
31. همان، ص559.
32. همان، ص560.
33. ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، المغازى، ص403 و 432؛ ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج1، ص206 و 213 و 216.
34. طبرسى، مجمع البيان، همان، ص563.
35. طبرى، تاريخ الطبرى، ج2، ص89.
36. طبرسى، مجمع البيان، همان، ص563.
37. احزاب/ 33.
38. مجلسى، بحارالانوار، ج25، ص255، ج36، ص309؛ سيوطى، الدر المنثور، ج5، ص376ـ378؛ طبرى، جامع البيان، ج10، ص296ـ298؛ ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص492.
39. مجلسى، بحارالانور، ج35، ص208ـ209 و 216ـ222؛ بحرانى، غاية المرام، ص286، 288ـ289، 290، 294ـ295، ح17؛ طبرسى، مجمع البيان، ج8، ص156ـ 157؛ كلينى، اصول كافى، ج2، ص41؛ سيوطى، الدر المنثور، ج5، ص376 و 377؛ ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص492ـ495.
40. مائده/ 3.
41. سورههاي بقره /173 و نحل /115.
42. حويزى، نور الثقلين، ج1، ص587ـ590؛ سيوطى، الدر المنثور، ج2، ص457، 458؛ الميزان، ج5، ص167.
43. قيامت/ 16-19.
44. شلتوت، محمود الى القرآن الكريم، ص181؛ طبرسى، مجمع البيان، ج10، ص197؛ علاّمه طباطبايى در ردّ سخن بلخى، الميزان، ج20، ص111.
45. انبياء / 30.
46. طبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، ج9، ص21.