دو مقالهي «شيعه» (Sheia) و (Sheism and the Quran) و «تشيع و قرآن» از مقالات دايرة المعارف قرآن لايدن در بردارنده مباحثي مانند معناي لغوي و اصطلاحي واژه «شيعه» در قرآن، نظر شيعه دربارهي قرآن، و مباحثي پيرامون روايات تحريف قرآن ميباشد. در اين نوشتار مقاله شيعه و بخشي از مقاله تشيع و قرآن ترجمه و بررسي شده است.
نويسندهگانبه عنوان خاورشناس در اصول و مباني شيعه ترديد ميكندو اظهارنظرهاي غير عالمانهاي را به شيعه اماميه نسبت ميدهد؛ لذا تلاش شده است نقدي روشمند و عالمانهنسبت به اظهارنظرها صورت گيرد. از جملهي نقدها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
اعتبار مصحف عثماني يعني مصحف رايج ميان مسلمانان از صدر اوّل تاكنون، تحريفناپذيري قرآن در طول تاريخ تشيّع، ديدگاههاي بزرگان وعلماي برجسته شيعه اماميه نظير شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي علم الهدي و مرحوم طبرسي پيرامون تحريف ناپذيري قرآن، ذكر نشدن نام ائمه معصومين در قرآن.
لازم است بدين نكته نيز اشاره شود كه اجماع عالمان شيعه همواره بر يكي بودن قرائت رسمي و مشهور ـ قرائت متواتر و رايج ميان مسلمانان از صدر اول تاكنون ـ بوده و آنچه امروز در دست ماست، همان قرآن كامل و تمام است كه دچار هيچ تغيير و تحريفي نشده است و يادآوري اين نكته ضروري است كه بررسي بيشتر متوجه مقاله دوم است كه محتوي آن با مقاله اول همان است.
شيعه، تشيع، قرآن، تحريف ناپذيري، مستشرقان.
شيعه در لغت بهمعناي «همراهان / پيروان» است واژهي شيعه يازده بار در قرآن به كار رفته است؛ اولين مرتبه در سورهي انعام (چهارپايان) و آخرين بار در سورهي قمر (ماه). اين لغت به لحاظ واژگاني مشتق از فعل «شاع، يشيع» به معناي «گسترش يافتن، پراكندن، فاش ساختن، شناساندن و شناخته شدن» است و در اين معني فقط يك بار در قرآن به كار رفته است: (سوره 24؛ آيهي 19) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا..... معناي ابتدايي اصطلاح شيعه (جمع آن شياع و اشياع) كه در قرآن بيان گرديده، اين معاني است: جناحها، جوامع، افرادي كه ديدگاهها و باور مشابهي دارند، پيروان و حاميان. همان گونه كه در سورهي 37، آيهي 83 نشان داده شده است: وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ، «به درستي كه ابراهيم از شيعيان او ]نوح[ بود». (ن. ك. به: جناحها و گروهها)
سوره 6، آيه 65 از قدرت خداوند در كاهش نوع بشر به دستهها حكايت دارد: أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً با مفسران نظرات و آراي گوناگوني را عرضه ميكنند دربارهي اينكه آيا شيع به معناي خصوص يهوديان و مسيحيان است يا پيامد ستيزه اختياري بشر؟ (ن. ك. به: يهود و يهوديت، مسيحيان و مسيحيت، تكثرگرايي ديني و قرآن).
قمي (اواسط قرن چهارم / دهم، تفسير) به تفاوتهاي مذهبي و علي بن محمد بن الوليد (612 / 1215، تاج). به مناقشه و اختلاف جامعه بعد از پيامبر اشاره دارند. سورهي 6، آيه 159 از كساني ياد ميكند كه مذهبشان را منشعب كرده و گروههاي متمايز و متفاوتي گرديدند كَانُوا شِيَعاً و سورهي 30، آيه 31 و 32 به مؤمنان توصيه ميكند كه عضو آنان نشوند. (ن. ك. به: مذهب، اعتقاد و بياعتقادي).
سورهي 28، آيهي 4 فرعون را خطاب قرار ميدهد كه متكبّرانه بين مردمش اختلاف و جدايي انداخت: وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً. شكل جمع يعني «اشياع» در سوره 34، آيه 54 همان طور كه طبري تفسير كرده است (310 / 923، تفسير، قرآن، سوره 45، آيه 51). به كساني اشاره ميكند كه عميقاً از حقيقت پرسيده بودند. در حالي كه سوره 54، آيه 51 مشركان. (ن. ك. به: شرك و كفر) قريش را مورد خطاب قرار داده است و به آنها در مورد اينكه جوامع گذشته از بين رفتند، هشدار ميدهد: كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم. (ن. ك. به: داستانهاي عذاب)
از سوي ديگر در سوره 15، آيه 10 اين واژه به كار رفته است تا جوامعي را كه پيامبران نزد آنان فرستاده شدند به تصوير بكشد. أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ «ما پيش از تو پيامبراني در ميان امتهاي نخستين فرستاديم».
اين واژه در سوره 28، آيه 15 دوبار درباره موسي به كار رفته است و مفسران هم عقيدهاند كه «شيعته» به معناي دين موسي ميباشد. همان گونه كه آنها توضيح ميدهند منظور از «من شيعته» در سوره 37، آيه 83 ابراهيم است؛ در حالي كه پيرو دين نوح ميباشد.
در تاج العقائد ابن الوليد آمده است: به نظر ميرسد اين آيات به لحاظ ميان متني نشان دهنده آن است كه دين، مهر و محبت به علي است. (ن. ك. به: علي بن ابيطالب) همان گونه كه حديث پيامبر درباره كشتي نوح بيان ميدارد كه مؤمنان واقعي كه در آينده ميآيند، شيعه ناميده شدهاند.
بر اين اساس، در چهار مثال (سوره 6، آيه 65 و 159؛ سوره 28، آيه 4؛ سوره 30، آيه 32). واژه شيعه به كار رفته است تا معناي جناحها را برساند؛ در حالي كه در چهار مورد ديگر اين واژه به جوامع قديمي داراي ايمان كه پيامبران به سوي آنها فرستاده شده بودند، مربوط ميشود. (سوره 15، آيه 10؛ سوره 28؛ آيه 15 دو بار؛ سوره 37، آيه 83) (ن. ك. به: پيامبران و پيامبري). آنگاه كه قرآن از «شيع الاولين» و «شيعته» سخن ميگويد اساساً به جوامعي اشاره دارد كه در گذشته به درستي هدايت گشتند.
در مقابل «كانوا شيعا» در معناي «تفرقهافكنانه» به كار رفته است، در حالي كه جمع آن «اشياع» به مردمي مربوط ميشود كه در گذشته گمراه بودهاند. (ن. ك. به: گمراهي، گمراه) ومِن كُلِّ شِيعَةٍ در سوره 19، آيه 69 به طور عموم به معناي جوامع است.
در آثار مكتوب عربي قبل از قرآن، واژه شيعه در دو شكل مشروط و مطلق، معين و مبهم به كار ميرفت.
اين كلمه ميتواند در يك عبارت مفهومي استفاده شود تا گوياي «پيروان» فردي خاص باشد، مانند: شيع المعاويه. هرگاه اين واژه با
علامت معرفه (ال) يافت شود و هيچ وابستهي ديگري با آن نباشد، بدون استثناء، منظور پيروان علي است. الشيعه «پيروان ]علي[» هستند (شيع العلي): كساني كه ـ همان طور كه در كتاب الزينه ابوحليم الرازي توصيف شدهاند ـ در طول عمر پيامبر با علي رابطه و دوستي عميقي داشتند. (ن. ك. به: تشيع و قرآن، خانواده پيامبر، اهلبيت پيامبر، سياست و قرآن)
در حال حاضر شيعيان كه ـ براي محمد قائل به مشروعيت حقّ جانشيني معنوي و سياسي هستند ـ با اكثريت اهل سنّت اختلاف نظر دارند، حدود ده درصد جامعهي اسلامي را تشكيل ميدهند.[1]
آنها مانند اهلسنّت از غناي روايي، پژوهشي در علوم اسلامي شامل جمعآوري احاديث و طبقه بندي آنها ـ علاوه بر تفاسير قرآني ـ بهرهمند هستند. همانگونه كه تصوّر آنها از رهبري مشروعِ جامعهي مسلمانان متفاوت از همتايان اهل سنّتشان شكل گرفت، فهم آنها از خود قرآن نيز متفاوت بود. آنچه در ذيل ميآيد بحثي دربارهي نظر شيعه راجع به قرآن، سپس ارايهي نمايي كلي از اصول و روشهاي تفسيري شيعه و معرّفي بعضي مفسران بزرگ شيعه و آثار آنها است.
يكي از موارد جدال و دشمني اسلامِ اهل سنّت و شيعه به يكپارچه بودن و انسجام قرآن مربوط ميشود. شيعه در اعتبار و صحت نسخهي رسمي قرآنِ مربوط به عثمان ترديد. (ن. ك. به: جمع آوري قرآن، نُسَخ خطي و قرآن) و در مورد چگونگي تدوين آن تشكيك ميكند و مدعي جانبداري و غرضورزي سياسي بخشي ازتدوينكنندگان ـ سه خليفه اول. (ن. ك. به: خليفه) بويژه خليفه سوم، عثمان بن عفان (56 ـ 644 / 35 ـ 2023) است. انتقاد شيعه (عمدتاً اماميه) در قرون اوليهي اسلام بسيار جديتر بود. (ن. ك. به: سياست و قرآن، نقد متني قرآن) تدوين كنندگان متّهم بودند كه متن قرآن را با حذف برخي عبارات و افزودن عباراتي ديگر دستكاري (تحريف) كردهاند. (ن. ك. به: نسخهي اصلاح شده و تحريف) ضمن اينكه اين ادعا كه قرآن تحريف شده بود، از مناقشات اصلي است....
احاديث بسياري در تفاسير قرآني شيعه يافت ميشود كه پيروان پيامبر را به از بين بردن يكپارچگي متن قرآن متهم ميكنند. در يكي از احاديثي كه در تفسير منتسب به امام حسن عسكري (4 – 873 / 260 d) نقل شده، آمده است:
«كساني كه هواي نَفَسشان بر خودشان غلبه كرد (اَلَّذينَ غَلَبَت أَهوَائَهُم عُقُولَهُم، يعني صحابه) معناي حقيقي كتاب خدا را تحريف كردند (حَرَّفوا) و آن را دگرگون ساختند (و غيّروه)» (عسكري، تفسير، 95؛ ن. ك. به: كهل برگ، بعضي از يادداشتها، 212 و 37.n).
منبع چنين احاديثي «كتاب القرائة» (با عنوان كتاب التنزيل و التحريف نيز شناخته ميشود) از احمد بن محمد الصيرفي (اواخر قرن سوم / نهم) است كه تدوين تعليقات آن را «م.ا. امير معزّي» و «ابي كهل برگ» در دست تهيه دارند.[2]
حديث مشابهي ـ گرچه پيروان پيامبر را به خاطر اين تحريف مقصر نميداند ـ در تفسير قرآن عياشي (932 / 320. d.ca) يافت ميشود كه ميگويد: «اگر در كتاب خدا اضافات و كاستي نميشد حق ما بر هيج [شخص] صاحب خردي پنهان نميماند». (لولا انه زيد في كتاب الله ونُقص منه ما حقي حقنا علي ذي حجن، عياشي، تفسير، ج 1، 25). در حديث مشابهي آمده است: «قرآن اسامي افراد ]مختلفي] را برداشت اما اين نامها از بين رفته است» (كانت فيه اسماء الرجال فالقيت؛ ibid. جلد اول، 24).
اين مفسر نميكوشد اين ادعاي كلي را با مثالهايي از متوني كه به نظر او تحريف شدهاند، ثابت كند.
اينكه اين احاديث چقدر نامعين هستند، در روايتي كه به امام جعفر صادق (765 / 148 d) نسبت داده شده ميتواند، مورد اشاره قرار گرفته باشد. ايشان در ارتباط با سورهي 2، آيهي 79 فرمود: «هنگامي كه عبدالله بن عمر بن عاص خانهي عثمان (خليفه) را ترك ميكرد، به اميرمؤمنان (علي) (ن. ك. به: علي بن ابيطالب) برخورد نمود و به ايشان عرض كرد: ما شب را دربارهي موضوعي سپري كرديم كه اميدواريم خداوند به واسطهي آن، جامعه را نيرومند گرداند. علي به او پاسخ داد: من ميدانم شب را چگونه گذرانيديد؛ تحريف كردهايد، تغيير دادهايد و تبديل كردهايد. (حرّفتم و غيّرتم و بدلتهم) 900 حرف / كلمه را (حرف)، تحريف كرديد 300 حرف / كلمه را، دگرگون ساختيد 300 حرف / كلمه را و تبديل كرديد 300 حرف / كلمه را. [سپس علي اين آيه را اضافه نمود (سورهي 2، آيهي 79)]: «واي بر كساني كه اين كتاب را با دستان خود مينويسند و سپس ميگويند اين از جانب خداست» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ ibid، 1 / 66).
روشن است ارقامي كه در اينجا ذكر شده است همان گونه كه هست پذيرفته نگرديده است، همان گونه كه سه فصلِ متفاوتي كه براي توصيف عمل تغيير دادن مورد استفاده قرار گرفت (حرّف، غيّر و بدّل) به هيچ وجه نشانگر شيوههاي جداگانه تحريف نيست. (ن. ك. به: جعل، تحريف)[3]
اقوال زيادي از شيعه به ويژگي متن اوليهي قرآن اشاره دارند كه بر متني كه ادعا شده توسط اهل سنت مورد تحريف قرار رفته، مقدم است. در حديثي مشهور كه در آثار بيشتر مفسران اوليه اماميه آمده است، امام محمد باقر (732 / 114 d.ca) ميفرمايد: «قرآن [مشتمل بر] چهار بخش نازل شد: يك بخش دربارهي ما [شيعه] است. يك بخش راجع به دشمنان ما است. يك بخش فرامين (q.v) و احكام است (فوائد و احكام، ن. ك. به: معروفات و منكرات، امر و نهي، محدوديتها و دستورالعملها، قانون و قرآن) و يك بخش سنّتها و مثلها است (سنن و امثال، ن. ك. به: تمثيل) و بخشهايي بلند و والا از قرآن به ما اشاره دارد». (ولناكرائم القرآن؛ ibid، 1 / 20 ـ 21). در جاي تقسيم سه بخشي آورده شده است. ر.ك. نيز. به: منابع ذيل كه در آنها به تقسيم به سه بخش يا چهار بخش اشاراتي شده است: سياري، قرائات، ح ش 2؛ فرات، تفسير، 1 / 2؛ كليني، كافي، 2 / 627ـ 628؛ گلدزيهر (goldziher) Richtungen، 288).[4]
روايات ديگر به اندازه و مقدار قرآن اشاره دارد. اعتقاد بر اين است كه قرآن 17000 آيه داشت (q.v بسياري، قرائات، ح ش 16). سورهي 33 به عنوان نمونهي متني آورده شده است كه در قرآن اوليه دو برابر سوره بقره يا دو سوم طولانيتر بود (بقره، سورهي 2، ibid، ح ش 418؛ ن. ك. به: به سورهها) و بقره نيز در عوض از نسخهي عثماني طولاني تر بود (ibid، ح ش 421). تغاير و تفاوت بين متن قرآن و نقطه نظر شيعه، لزوماً از مواردي كه تفسيري صحيح بتواند آن را اصلاح كند، نيست. منشاء اين تغاير از فاصله متني است بين متن قرآن ناقص در دست اهل سنت و متن ايدهآل ـ باور شيعه ـ كه در اختيار كسي نيست؛ جز اينكه در آخرالزمان توسط مهدي آشكار خواهد شد. (ن. ك. به: معادشناسي)[5]
به دنبال تغييرات سياسي و اجتماعي در آغاز قرن چهارم / دهم كه تشيع متحمل شد ـ گرايش به اعتدال ظاهر گرديد و بعضي از انتقادات كاهش يافت. محققان شيعه اماميه ـ از جمله محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد (1022 / 413 d)، شريف المرتضي (1044 / 436 d)، ابوجعفر طوسي (1067 / 460d) يكي از مفسران سرشناس و برجسته اماميه، و ابو علي فضل بن حسن طبرسي 01153 / 548 d) ـ اعتقاد داشتند كه گرچه متن فعلي قرآن ناقص است، لكن هيچ تحريفي را در بر ندارد. به عبارت ديگر، آنچه در نسخهي عثماني يافت ميشد حقيقت است، اما تمام حقيقت نيست، زيرا تمام آنچه بر محمد نازل شد، در آن گنجانده نگرديده است. (ن. ك. به: وحي و الهام) (در مواضع متعددي كه توسط شيعيان اماميه دربارهي اين پرسش اخذ شده است. ن. ك. به: كهل برگ (Kohlberg)، بعضي از يادداشتها)[6]
به رغم ديدگاههاي معتدل اين افراد و ديگر محققان شيعه، نظريه تحريف قرآن در سرتاسر تاريخ شيعه زنده نگه داشته شده و تا امروز ادامه پيدا كرده است.
محققان سرشناسي در ايران در طول دورهي صفويه از جمله محمد بن مرتضي الكاشاني مشهور به محسن فيض (1680 / 1091 d)، هاشم بن سلمان بحراني (1697 / 1109 يا 1693 / 1107 d) و محمد باقر مجلسي (1700 / 1111 يا 1699 / 1110. d) بحث دربارهي يكپارچگي و انسجام قرآن را زنده كردند؛ در حالي كه مناقشاتشان را عليه اهل سنت بر مبناي احاديث موجود در مكتوبات اوليه تفسير و حديث شيعه قرار داده بودند. (ن. ك. به: حديث و قرآن)[7]
يكي از افراطيترين آثاري كه تا به حال در اين زمنيه نوشته شده است [كتاب] فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب نوشته محقق برجسته شيعه حسين نوري طبرسي (1902 / 1320 d) است. نوري در اين اثر تعداد زيادي از احاديثي را كه به مسئلهي تحريف قرآن اشاره دارند، جمعآوري كرده است.
حديثي كه نوري با تكيه بر آن، پي در پي مجادله خود را در تاييد تحريف بنا كرده است، مقايسه بين شيعيان و يهوديان است (عقيده و نظري كه به خودي خود در ادبيات شيعه بسيار متداول است): «همان گونه كه يهوديان و نصاري (ن. ك. به: يهود و يهوديت، مسيحيان و مسيحيت، اهل كتاب) بعد از پيامبرشان، كتاب او را تبديل و تحريف كردند [sic، ن. ك. به: پيامبر و پيامبري] بعد از پيامبرمان قرآن را تبديل و تحريف خواهند كرد، زيرا هر چه براي فرزندان اسرائيل روي داد، حتماً براي اين جامعه هم رخ ميدهد». (ان اليهود و النصاري غيروا و حرفوا كتاب بينهم بعده فهذه الامة ايضا لابد وان يغيروا القرآن بعد نبينا لان كل ما وقع في بني اسرائيل لا بد وان يقع في هذه الامة، نوري، فصل 35؛ ونس برنر، (Whence Berunner) مجادله، 439، ن. ك. به: جامعه واجتماع در قرآن).[8]
گرچه بايد تاكيد كرد كه لحن به شدت ضد اهل تسنن نوري حتي مورد انتقاد محققان شيعهي عصر او واقع گرديد، با اين وجود، مسئله تحريف به عنوان يك موضوع حاد در گفتمان شيعه و اهل سنت باقي ماند تا جايي كه «تقريبا هيچ كتاب جديد راجع به موضوع كلي علوم قرآني وجود ندارد كه نويسنده آن بتواند بخش مفصلي را به تحريف اختصاص ندهد». (برنر، مجادله، 445، ن. ك. به: قواعدسنتي پژوهش مربوط به قرآن) همچنين مهم است كه ادعاي جعل ـ مسائلي كه مربوط به شيعه بود به عمد از قرآن حذف گرديده است ـ تنها بحثي نيست كه مورد استفاده نويسندگان شيعه براي توضيح نبود هيچ اشارهي صريحي در قرآن به اهلبيت / شيعه قرار ميگيرد. (ن. ك. به: اهل بيت)
[1] شيعيان در برخي كشورها اكثريت هستند، از جمله: ايران، عراق، آذربايجان، بحرين و در برخي كشورها اقليت بزرگياند. حكومتها معمولاً آمار دقيقي ارائه نميكنند، اما آمار ده درصد مسلماً مخدوش است، چون در آماري كه وسايل ارتباط جمعي در سال 1386 ه. ش از قول سازمان سيا نقل كردند جمعيت شيعه را حدود 350 ميليون نفر ذكر نمودند كه بيش از جمعيت يك ميليارد و نيم مسلمانان ميشود؛ هر چند اطلاعات سازمان سيا نيز جاي تأمل دارد و ممكن است قصد كوچك نمايي شيعه را داشته باشند.
[2] مطلب ياد شده اتهام به رهبران و علماي شيعه است و احاديث امامان شيعه و ديدگاههاي علما با آن موافق نيست. در اين جا به چند نمونه اشاره ميكنيم.
از سويد بن عقله روايت شده است كه علي فرمود: سوگند به خدا! عثمان دربارهي مصاحف (قرآن) هيچ عملي را انجام نداد؛ مگر اينكه با مشورت ما بود. او دربارهي قرائتها با ما مشورت كرد و گفت: به من گفتهاند برخي ميگويند قرائت من بهتر از قرائت توست و اين چيزي نزديك به كفر است. به او گفتم كه نظرت چيست؟ گفت: نظرم اين است كه فقط يك مصحف در اختيار مردم باشد و در اين زمينه تفرقه و اختلاف نداشته باشند. گفتيم: نظر خوبي است» (الاتقان في علوم القرآن، 1 / 188).
در روايت ديگري علي گفت: «اگر امر مصحفها به من نيز سپرده ميشد، همان ميكردم كه عثمان كرد» (النشر في القرائات العشر، 1 / 8).
پس از آنكه علي به خلافت رسيد، مردم را تشويق كرد به همان مصحف عثمان ملزم باشند و تغييري در آن ندهند، هر چند در آن غلطهاي املائي وجود داشته باشد!!! و اين از آن نظر بود كه از آن پس هيچ كس به اسم اصلاح قرآن، تغيير و تحريفي در آن به وجود نياورد، لذا حضرت تأكيد كرد از امروز هيچ كس نبايد به قرآن دست درازي كند (تفسير طبري، 17 / 93؛ مجمع البيان، 9 / 218).
گفتهاند: وقتي كسي در محضر امام خواند: «وَطَلْحٍ مَنضُودٍ» (واقعه / 29)، امام علي با خود گفت: به چه مناسبت «وَطَلْحٍ» بايد «طَلعْ» باشد. چنان كه در جاي ديگر از قرآن آمده: «وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ». كساني كه اين سخن را شنيدند،از وي پرسيدند: آيا آن را تغيير نميدهي؟ امام علي اين خواستهي آنان را با تعجّب تلقّي كرد و به طور قاطع فرمود: از امروز هيچ تغييري نبايد در قرآن داده شود (التمهيد، 1 / 342).
امامان پس از علي نيز بر همين روش بودند. مردي در حضور امام صادق حرفي از قرآن را بر خلاف آنچه مردم قرائت ميكردند، قرائت كرد. امام گفت: ديگر اين كلمه را به اين نحو قرائت مكن و همان طور كه همگان قرائت ميكنند، قرائت كن. نيز در پاسخ كسي كه از چگونگي تلاوت قرآن پرسيده بود، فرمود: قرآن را به همان گونه كه آموختهايد، بخوانيد (وسائل الشيعه، 4 / 821).
گفتني است كه قرائت رسمي و مشهور يكي بوده و آن قرائتي است كه با اين نصّ مورد اتّفاق عامّه مسلمانان توافق داشته و خواندن آن در نماز صحيح بوده است؛ به عبارت ديگر، همان قرائت صحيح حفص از عاصم، عاصم از ابو عبدالرحمن سلمي، و ابوعبدالرحمن سلمي از حضرت علي است كه از صدر اول تا كنون مطابق قرائت متواتر رايج بوده و استناد به نصّ آن در تمام موارد درست بوده و همان است كه بر پيامبر وحي شده است و چيزي جز اين نسيت. (التمهيد، 2 / 145 ـ 154؛ صيانة القرآن من التحريف، 59 ـ 78؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، 3 / 83 ـ 106). در خصوص تحريفناپذيري قرآن از نظر شيعه: ر.ك. به: ادامهي مقاله.
[3] چنان كه از متن روايت بر ميآيد، واژه تحريف (حَرَّفُوا) به معناي حذف برخي از آيات قرآن و تغيير كلمات و تبديل آنها نيست، بلكه مقصود تغيير مفهوم اصلي قرآن و تصرف در تفسير آن ميباشد، زيرا تصرّف و اجتهاد در معناي قرآن نيز نوعي تحريف به شمار ميآيد، يعني قرآن را بر معنايي خلاف معناي واقعي آن تفسير و تأويل كنند و لازمهاش اين است كه برتري اهل بيت انكار و با آنان دشمني شود. (براي ملاحظه شاهد بر اين مطلب و رواياتي از اين دست كه به تحريف معنوي قرآن اشاره دارند، ر.ك. به: بحار الانوار، 37 / 346؛ 98 / 352؛ 23 / 140؛ 45 / 8؛ كتاب الخصال 1 / 174؛ الكافي، 8 / 125 و 8 / 52)
گفتني است تحريف معنوي (تحريف در معنا) مسلّماً به وقوع پيوسته است و ما شاهديم كه بسياري از بدعتگذاران و صاحبان عقايد فاسد و مذاهب باطل با تأويل آيات قرآن بر آراي فاسد و هواهاي باطل خود، آن را تحريف كردهاند و اگر چنين تحريفي صورت نميگرفت، حقوق اهل بيت عصمت و طهارت محفوظ ميماند و احترام پيامبر دربارهي آنان مراعات ميشد و كار به جايي نميكشيد كه حقوق آنان پايمال شود (البيان، ص 229)، اما بحث در تحريف لفظي است كه چيزي از آيات قرآن كم يا زياد شود و اين مطلب از روايت بالا استفاده نميشود و توسط علماي شيعه رد شده است. (ر.ك. به: ادامه همين مقاله)
[4] در مورد اين روايت بايد گفت: بعضي از تنزيلها از قبيل تفسير قرآن است و از آيات قرآن نيست، بنابراين بايد اين گروه از روايات را كه دلالت بر ذكر اسماء ائمه در تنزيل دارد، بر تفسير حمل كنيم و اگر اين حمل نادرست باشد، به ناچار بايد اين گروه از روايات را كنار بگذاريم و به ظاهر آنها عمل نكنيم، چون آنها با كتاب، سنّت و دلايل محكمي كه بر عدم تحريف قرآن دلالت دارند، مخالفت دارند (البيان، ص 207 ـ 220) و اخبار متواتر و بسياري بر ضرورت عرضهي روايات بر كتاب خدا و سنّت پيامبر و دور ريختن احاديث مخالف با كتاب و سنت و به ديوار كوبيدن آنها دلالت دارد.
از جمله دلايل مسلّم دالّ بر ذكر نشدن صريح نام حضرت علي در قرآن، حديث شريف غدير است، زيرا تعيين آن حضرت براي جانشيني و خلافت پس از رسول خدا قطعاً به فرمان خدا بود. پس از آن، پروردگار بر اعلان اين موضوع تأكيد فراوان كرد و وعدهي حتمي داد كه وي را در اين امر ياري خواهد كرد و از خطر دشمنان محفوظ خواهد داشت. پس اگر نام حضرت علي به صراحت در قرآن ذكر شده بود نيازي نبود كه پيامبر اكرم در اجتماع عظيم مسلمانان با آن همه تأكيدات (در آن هواي گرم و طاقتفرسا) علي را به جانشيني خود منصوب كند و نيز ديگر از اظهار اين مطلب ترسي نداشت تا نيازي باشد كه بر تبليغ آن تأكيد شود! (در آيه شريفهي 67 سوره مائده به اين مطلب اشاره شده است).
خلاصه اينكه از حديث غدير استفاده ميشود كه نام علي قطعاً در قرآن نبوده است. در نتيجه رواياتي كه ميگويد نام ائمه در قرآن بود و به سبب تحريف قرآن حذف گرديد، مسلّماً نادرست و كذب محض است، به ويژه آن كه حديث غدير مربوط به حجة الوداع و اواخر زندگي حضرت است كه در آن موقع تقريباً تمام آيات قرآن نازل شده و در ميان مسلمانان انتشار يافته بود.
يكي ديگر از روايتهايي كه به صراحت بر نيامدن نام علي و امامان معصوم به عنوان آيه قرآن، دلالت دارد روايت صحيح ابوبصير است كه شيخ كليني در كافي نقل كرده است. ابوبصير ميگويد: از امام صادق درباره آيه أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... (نساء / 59) پرسيدم. امام فرمود: دربارهي حضرت علي حسن و حسين نازل شده است. گفتم: مردم ميپرسند: چرا نام علي و اهل بيتش در كتاب خدا برده نشده است؟ فرمود: در پاسخ آنها بگوييد: بر پيامبر خدا آيهي نماز نازل شد، و خدا در آن سه ركعت و چهار ركعت را نام نبرد، تا اينكه رسول خدا آن را شرح داد....» (كافي، ج 1، ص 286).
اين روايت مفسّر و حاكم بر آن روايات است و مقصود از آنها را بيان ميكند و ميگويد نام علي در قرآن نيامده و ذكر نام اميرمؤمنانه در آن روايات به عنوان تفسير و يا تنزيل غير قرآني است.
به علاوه هيچ كدام از افرادي كه از بيعت با ابوبكر خودداري كردند، بر برده شدن نام علي در قرآن استدلال و احتجاج نكردند و اگر نام علي در قرآن وجود داشت، بهترين دليل و محكمترين حجّت براي محكوميت ابوبكر بود؛ بويژه اينكه جمع آوري قرآن پس از گذشت مدتي از تعيين خلافت ابوبكر صورت گرفت. (البيان، 230 ـ 232).
[5] اين مورد به مصحف حضرت امام علي كه همراه شأن نزول و تفسير ميباشد، اشاره دارد.
[6] اين ديدگاه نويسنده غير عالمانه و به دور از انصاف است و حقيقت جز اين است، لذا ديدگاههاي بزرگان شيعه را پيرامون تحريف ناپذيري قرآن ميآوريم تا ثابت كنيم بحث تحريف نشدن قرآن از اصول و اركان معتقدات شيعه ميباشد.
1. محمد بن محمد بن نعمان مفيد (م: 413) از اركان شيعه: وي در كتاب اوائل المقالات كه در شرح اصول مسايل اسلامي مورد اختلاف شيعه اماميه با ديگر فرقههاي موسوم به عدليه نگاشته، آورده است:
«برخي از اماميه معتقدند از قرآن نه كلمهاي كم شده است و نه آيه يا سورهاي؛ ولي از مصاحف امروزين آنچه از تأويل و تفسير معاني قرآن كه مبيّن حقيقت تنزيل آن بود و در مصحف علي ثبت شده بود، حذف گشته است. اين تأويل و تفسيرها جزو كلام خداوند كه در قالب قرآن انعكاس يافته است به حساب نميآيد، ولي از طريق وحي نازل شده است و گاه به تأويل، قرآن گفته ميشد».
مرحوم مفيد پس از نقل رأي اين جماعت ميگويد:
«به نظر من اين فكر ـ كه محذوفات مصحف علي تأويل و تفسير قرآن بود؛ نه خود قرآن از عقيدهي كساني كه مدعي كاستي حقيقي خود قرآن ميباشند، به واقعيت نزديكتر و گرايش من به سوي آن بيشتر است.
شيخ در ادامه ميگويد: تحريف به زيادي قرآن، قطعاً مردود است؛ زيرا اگر مقصود از زيادي، افزايش يك سوره است، به شكلي كه بر اهل فصاحت مشتبه شده است، اين ادعا با تحدّي قرآن به آوردن سورهاي مانند سورههاي آن منافات دارد، (زيرا به استناد تحدي ـ كه در آخرين مرحله به صورت، تحدي شده است ـ احدي از فُصَحا قادر به ارائه نظري يك سوره هر چند كوتاهترين نوع آن نيست و ادعاي افزايش يك سوره در قرآن و همسنگ بودن آن با ديگر سورهها كه لازمه قول به تحريف ـ از نوع به زيادي ـ است، به معناي فروپاشي تحدّي است كه قطعاً غير ممكن است) و اگر مقصود زيادي يك يا دو كلمه يا يك يا دو حرف در قرآن است،گرچه دليل قاطعي بر رد آن در اختيار نداريم، گرايش من به اين است كه قرآن از چنين افزايشي سالم و محفوظ مانده است. در اين زمينه حديثي از امام صادق نيز وجود دارد» (اوائل المقالات، 55 ـ 56).
شيخ مفيد همچنين در اجوبة المسائل السرويه ميگويد:
«اگر كسي بگويد: چگونه ميتوان گفت چيزي كه بين دفّتين جمع شده، حقيقتاً همان كلام خداوند است ـ بدون هيچ افزايش يا كاهشي ـ در حالي كه از ائمهي خود قرائاتي را روايت ميكنند كه مخالف اين سخن است نظير «كنتم خير ائمة أُخرجت للناس» و «كذلك جعلناكم أئمة وسطاً» و «يسئلونك الأنفال»، پيداست اين قرائتها با مصاحفي كه در دست مردم است تفادت دارد؟ در پاسخ، بايد گفت: پيشتر اين شبهه را پاسخ گفتيم و آن اينكه رواياتي كه در اين زمينه رسيده خبرهاي واحد است و نميتوان با استناد به آنها چيزي را به طور قطع به خدا نسبت داد؛ از اين رو در مقابل اينگونه روايات توقف ميكنيم و براساس فرمان ائمه مبني بر مراجعه به قرآن موجود، از آنچه در مصحف است، عدول نميكنيم.
به علاوه، چه ايرادي دارد كه دو قرائت به دو وجه نازل شده باشد: يكي منطبق بر مصحف موجود و ديگري مطابق با رواياتي كه چنين قرائتهايي را نقل كرده است؛ چنان كه خود عامه پذيرفتهاند كه قرآن بر وجوه گوناگون (اشاره به رويات مشهور «نزل القرآن علي سبعة احرف» است كه نزد عامه مقبول افتاده و نوعاً بر قرائتهاي مختلف قرآن توجيه شده است) نازل شده است».
(اين رساله در ضمن رسائلي كه كتابخانه شيخ مفيد چاپ كرده، منتشر شده است. ر.ك. به: ص 226، و بحارالانوار، 89 / 75)
2. شريف مرتضي علي بن الحسين علم الهدي (م 436): در رساله نخست در پاسخ به مسائل طرابلسيات چنين آورده است:
«علم به صحت نقل قرآن نظير آگاهي به شهرها و حوادث بزرگ و پيشامدهاي مهم و كتابهاي معروف و اشعار نگاشته شده عرب است؛ زيرا براي نقل و پاسباني از قرآن عنايت ويژه و انگيزه فراواني وجود داشته است؛ اين توجه و انگيزه به درجهاي رسيد كه در ديگر موارد پيش گفته وجود نداشته است؛ زيرا قرآن معجزه نبوت و سرچشمه علوم شرعيه و احكام دينيه است و متفكران مسلمان در حفظ و مراقبت آن نهايت كوشش و همت خود را به كار بستهاند؛ بدان حدّ كه هيچ مسئلهي مورد اختلافي در خصوص اعراب قرآن و قرائت و تعداد حروف و آيات آن از چشم ايشان پوشيده نمانده است؛ چگونه با وجود چنين عنايت صادقانه و توجه تام و مراقبت طاقت فرسا، قابل تصور است كه در قرآن دگرگوني يا كاستي صورت گرفته باشد؟»
همو ميگويد:
«علم ما نسبت به صحت نقل تفصيل و جزئيات قرآن مثل علم ما نسبت به مجموعه قرآن است؛ همان گونه كه درباره كتاب سيبويه و مزني چنين قضاوتي داريم؛ زيرا هر صاحب انديشهاي نسبت به جزئيات چنين كتابهايي نظري دارد كه نسبت به مجموعه آنها دارد؛ به گونهاي كه اگر كسي بابي از نحو را در كتاب سيبويه يا مزني داخل كند، بلافاصله شناخته ميشود و از ديگر بابها تمييز داده ميشود و آشكار ميگردد كه بدان ملحق شده است و از اصل كتاب نيست و روشن است كه عنايت و توجه به نقل قرآن، ضبط و نگهداري آن، از ضبط و حفظ كتاب سيبويه و ديوانهاي شاعران به مراتب بيشتر و با خلوص مضاعفي همراه بوده است».
وي در پايان ميگويد:
«هركس ـ اعم از اماميه و حشويه ـ با اين مطلب مخالفتها و نسبت دادن تحريف به قرآن ـ از سوي كساني از اهل حديث صادر شده است كه به اخبار ضعيف به گمان آنكه صحيح است اعتماد نمودهاند. در حالي كه در مسائلي نظير قرآن كه صحت نقل آن معلوم و قطعي است، به اين روايات مراجعه نميشود» (مجمع البيان، 1 / 15، در ضمن الفن الخامس. و نيز ر.ك. به: سيد مرتضي، الذخيره، 361 ـ 364).
3. شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسي (م 460): شيخ طوسي در مقدمه تبيان ميگويد:
«سخن درباره زيادي يا كاستي در قرآن، سزاوار اين كتاب كه مقصود از آن علم به معاني قرآن است، نميباشد؛ زيرا احتمال فزوني در قرآن به اجماع مسلمان باطل است و ظاهر مذهب مسلمانان نيز بطلان تحريف به نقصان است و آنچه به مذهب تشيع راستتر ميآيد همين است. چنان كه سيد مرتضي آن را مستدلّ ساخته و ظاهر روايات نيز با آن سازگار است. با اين حال روايات زيادي از عامه و خاصه به دست ما رسيده است كه مفاد آنها وقوع كاستي در بسياري از آيات قرآن و جا به جا شدن برخي از آيات است؛ اما بايد دانست طرق اين گونه روايات، آحاد است كه نه موجب علم است، نه موجب عمل. از اين رو بهتر است از آنها رو برگردانيم و خود را از پرداختن به آنها فارغ سازيم». (التبيان، 1 / 3).
4. ابوعلي فضل بن حسن طبرسي (م 548): مرحوم طبرسي در مقدمه تفسير مجمع اليبان ميگويد:
«سخن از زيادي و كاستي قرآن سزاوار توضيح و تفسير نيست؛ زيرا احتمال وقوع فزوني در قرآن
ـ بالاجماع ـ باطل است؛ اما كاستي آن ـ هر چند جمعي از اصحاب ما و جماعتي از حشويه از ميان عامه مدعي تغيير و كاستي قرآن شدند ـ مخالفت ديدگاه صحيح اصحاب ماست؛ همان گونه كه سيد مرتضي به تأييد آن برخاسته و در رد آن حق مطلب را در نهايت استواري ادا نموده است». (مجمع البيان، 1 / 15، الفن الخامس؛ به نقل از: تحريف ناپذيري قرآن، 66 ـ 69؛ مصونيّت قرآن از تحريف، 57 ـ 59؛ صيانة القرآن من التحريف، 60 ـ 63).
[7] اين گونه قضاوت درباره شيعه، غير حقّقانه و به دور از انصاف و روش علمي است. مشهور ميان مسلمانان، به ويژه شيعه اماميه، اين است كه هيچ تحريفي در قرآن صورت نگرفته است و قرآني كه امروز در دست ماست، تمام كتاب آسماني است كه بر پيامبر اكرم نازل شده است. بسياري از بزرگان و علماي شيعه به اين واقعيت تصريح كردهاند؛ مانند رئيس المحدثين، مرحوم شيخ صدوق محمد بن بابويه. وي قول به عدم تحريف را از معتقدات اماميه شمرده است. همچنين شيخ الطائفه، ابوجعفر محمد بن الحسن طوسي در اول كتاب التبيان به اين مطلب تصريح نموده است و از استادش علم الهدي سيد مرتضي اين نظريه را همراه با استدلال وي، كه مهمترين و محكمترين دلايل است، نقل كرده است. از جمله منكران تحريف قرآن، مفسر مشهور مرحوم شيخ طبرسي (در مقدمهي كتاب تفسير مجمع البيان) است.
همچنين استاد الفقهاء شيخ كاشف الغطاء در مبحث قرآن از كتاب «كشف الغطاء» بر واقع نشدن تحريف در قرآن ادعاي اجماع نموده است. از جمله بزرگاني كه منكر تحريف شده، علامه بزرگوار شهشهاني است كه در مبحث قرآن از كتاب «العروة الوثقي»، قول به عدم تحريف را به اكثريت قاطع مجتهدان نسبت داده است. محدّث مشهور مرحوم ملا محسن فيض كاشاني در هر دو كتاب «الوافي» (5 / 274) و «علم اليقين» (ص 130) به تحريف ناپذيري قرآن قائل شده است. مجاهد بزرگ و قهرمان علم و دانش، مرحوم شيخ محمد جواد بلاغي در مقدمهي تفسير «آلاء الرحمن» نيز از قائلان به تحريف ناپذيري است.
عدّهاي از علما و بزرگان نيز قول به عدم تحريف قرآن را به اكثر علما و دانشمندان بزرگ نسبت دادهاند، از جمله: استاد بزرگوار مرحوم شيخ مفيد، عالم ماهر و جامع مرحوم شيخ بهايي، محقق عاليقدر مرحوم قاضي نور الله و امثال آنان.
از جمله كساني كه ميتوان قول به تحريف نشدن قرآن را به آنان نسبت داد تمام علماي شيعهاي هستند كه كتابي دربارهي امامت و مطاعن خلفا تأليف كردهاند و از مسئله تحريف قرآن سخني به ميان نياوردهاند، با اين كه مسئله تحريف در قرآن بيشتر از سوزاندن آن موجب طعن و انتقاد است (البيان، ص 200 ـ 201).
علاوه بر اين، بسياري از بزرگان علماي اهل سنت كه مسئله تحريف را منصفانه بررسي كردهاند، شيعهي اماميّه را از تهمت قول به تحريف مبرّا دانستهاند. اولين كسي كه شهادت به نزاهت موضع شيعه داده است، ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (م: 324) شيخ اشاعره و بنيانگذار مكتب اشعري است كه تمامي جهان تسنّن، امروزه پيرو مكتبش هستند. وي ميگويد:
«شيعهي اماميه دو دستهاند: يك دسته كوته نظران ظاهربين كه فاقد انديشهاند و در مسايل ديني داراي نظر و آراي عميق نيستند. اينان قايل به تحريف در جهت نقص برخي كلمات بودهاند و دليل آن رواياتي است كه نزد محققان طائفه بياعتبار است؛ ولي همين دسته نسبت به زيادتي در قرآن، به كلي منكرند و ميگويند: هرگز در قرآن زيادتي رخ نداده است. دستهي دوم، محققان و صاحب نظرانياند و اتهادند كه هر دو جهت زيادت و نقص را منكرند. آنان ميگويند قرآن هم چنان كه بر پيامبر اكرم نازل شده بود، تا كنون دست نخورده است و از گزند تحريف، به طور مطلق، در امان بوده است، زيادت، نقص و تبديل و تغييري در آن حاصل نشده است». (ر.ك. به: ابوالحسن علي بن اسماعيلاشعري، مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 119 ـ 120. صيانة القرآن من التحريف، ص 79 ـ 81.)
علامه شيخ رحمت الله هندي دهلوي در كتاب نفيس «اظهار الحق» 2 / 206 ـ 209) به تفصيل در نزاهت و برائت شيعه از قول به تحريف سخن گفته است. هم چنين استاد معاصر، محمد عبدالله درّاز در كتاب پر ارج خود، «المدخل الي القرآن الكريم» (ص 39 ـ 40) از شيعه دفاع نموده و ساحت آنان را از اين تهمت مبرّا دانسته است. استاد شيخ محمد محمد مدني، رئيس دانشكده الهيات دانشگاه الازهر در «رسالة الاسلام» (44 / 382 ـ 385) به تفصيل و با استشهاد فراروان از موضع شيعه دفاع كرده و به طور كلي اين نسبت را به شيعه نسبت ظالمانه دانسته است. (صيانة القرآن من التحريف، 79 ـ 86).
كوتاه سخن اينكه، مشهور ميان علما و محققان شيعه، بلكه مورد پذيرش همگان، قول به تحريف نشدن قرآن است.
[8] در خصوص روايات منقول از محدث نوري بايد گفت:
1. اين روايات به تمامي از قسم اخبار آحادند كه يقينآور نيستند؛ نه از نظر علمي و نه از نظر عملي و ادّعاي كثرت اين گونه روايات و تواتر آنها ادّعايي بدون دليل است و جز گزافه گويي و ياوه سرايي چيز ديگري نسيت.
2. هيچ يك از اين روايات در كتب اربعه شيعه نيامده است؛ بنابراين نميتوان به اين روايات تكيه زد و هيچ گونه ملازمهاي ميان وقع تحريف در تورات و انجيل و وقوع آن در قرآن نيست.
3. در امّتهاي گذشته وقايع و حوادث بيشماري اتفاق افتاده است كه در اين امّت نظير آن صورت نگرفته است، مانند سرگرداني چهل ساله بنياسرائيل در صحرا، غرق شدن فرعون و همراهانش، مرگ هارون قبل از خود موسي، معجزات نه گانه حضرت موسي و...، و اين بهترين دليل است كه ظاهر اين روايات، مقصود نبود و احتمالاً منظور اين است كه مشابه آنچه در امم گذشته به وقوع پيوست، در اين امت نيز واقع خواهد شد.
4. بر فرض قبول اين كه اين روايات از نظر سند، متواتر و از نظر دلالت، صحيح است باز نميتوان به وسيلهي اين روايات ثابت كرد كه تحريف قرآن تاكنون واقع شده است، زيرا اگر به فرض در آينده تحريف تحقق يابد، عين آنچه در امم سابق واقع شد در اين امّت نيز تكرار ميشود! زيرا در روايات زمان
خاصي براي آن تعيين نشده است وشايد در آينده زيادتي در نقصان قرآن صورت گيرد.
5. از ظاهر روايت بر ميآيد كه اين اتفاق در آخر الزمان تحقق مييابد، پس چگونه ميتوان با آن بر وقوع تحريف در صدر اسلام و در زمان خلفا استدلال كرد (البيان، 221 ـ 222؛ صيانة القرآن من التحريف، 155 ـ 156).
1. ابنجزري، النشرفي القرائات العشر، مكتبه مصطفي محمد، مصر، [بي تا].
2. ابوعليبن حسن طبرسي، مجمع البيان، اسلاميه، تهران، [بي تا].
3. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، بيروت، 1419 ق.
4. سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، دار ابنكثير، دمشق، بيروت، 1416 ق.
5. عسكري، سيد مرتضي، القرآن الكريم و روايات المدرستين، مجمع علمي اسلامي، تهران، 1416 ق.
6. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، 1403 ق و چاپ تهران، 1392 ق.
7. علم الهدي، سيد مرتضي، الذخيره، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1411 ق.
8. عليبناسماعيل اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين، 1400 ق؛ چ دوم.
9. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، دارالتعارفللمطبوعات، بيروت، 1411 ق.
10. مؤدب، سيد رضا، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، انتشارت دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، قم، 1387 ش.
11. محمد بن حسن طوسي، ابو جعفر، البيان في تفسير القرآن، مكتبه امين، نجف، [بي تا].
12. محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، اوائل المقالات، مكتبة الحقيقه، تبريز، 1371 ق.
13. معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1415 ق.
14. همو، صيانة القرآن من التحريف، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1418 ق.
15. همو، مصونيّت قرآن از تحريف، ترجمه محمد شهرابي، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، قم، 1376 ش.