در اين نوشتار، نويسنده ابتدا واژه گفتوگو را بررسى كرده سپس به زمينهها و پيششرطهاى لازم براى گفت و گو مىپردازد . موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهايى كه در قرآن آمده، موضع ديگرى است كه نويسنده آن را مورد كاوش قرار داده است .
چندى است كه بازار تعامل بين اديان و تمدنها گرم است . هر كس از ديدگاه خويش، به اين بحث پرداخته است . نظر قرآن به عنوان وحى آسمانى، بسيار حائز اهميت مىباشد . در اين نوشتار، نويسنده ابتدا واژه گفتوگو را بررسى كرده سپس به زمينهها و پيششرطهاى لازم براى گفت و گو مىپردازد . موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهايى كه در قرآن آمده، موضع ديگرى است كه نويسنده آن را مورد كاوش قرار داده است .
در عصر حاضر، گفت و گو از واژههاى بسيار رايج در عرصه فرهنگ، سياست و اجتماع است . در اين راستا، اصطلاح گفت و گوى اديان و گفت و گوى تمدنها نيز مورد بحث و بررسى مىباشد . يكى از پرسشهاى اساسى اين است كه اسلام، چه ديدگاهى نسبتبه گفت و گو دارد؟ و آيا آن را به عنوان يك روش مسالمتآميز در تعامل با پيروان اديان و مذاهب ديگر قبول دارد يا خير؟ و به طور مشخص ديدگاه قرآن كريم در اين باره چيست؟
مهمترين هدف اين پژوهش بيان ديدگاه قرآن كريم در خصوص گفت و گوى مسالمتآميز با مذاهب و عقايد مخالف است و اين كه اساس رفتار با پيروان مذاهب، رفتار صلحآميز و استفاده از روش منطقى بوده و رد بر نظريه كسانى است كه مىگويند:
«مادامى كه اسلام باقى است، صلح و سازش پيروان اسلام، حتى با كليميها و مسيحيها و از اين بالاتر با ساير افراد بشر، يك مساله لاينحلى خواهد بود .» (2)
به عبارت ديگر، يكى از علل ضرورت اينگونه پژوهشها «نسبتدادنخشونتبهاسلام» است . عدهاى اساس روابط اسلام با غير مسلمانان را بر جنگ و خصومت مىدانند . اين اشتباه از اينجا ناشى مىشود كه اسلام، اهميتبسيارى به جهاد داده است . همين برداشتباعثشده است كه پارهاى از نويسندگان از قبيل منتسكيو، متفكر فرانسوى، اسلام را دين شمشير بداند . وى در كتاب روح القوانين مىگويد:
«يكى از بدبختيهاى بشر اين است كه هر فاتحى ديانتخود را بر جامعه مغلوب، تحميل كند . ديانت اسلام كه به زور شمشير بر مردم تحميل شده، چون اساس آن متكى بر جبر و زور بوده، باعثبدبختى و شدت شده است .» (3)
واضح است كه اينگونه تبليغات عليه مسلمانان صورت گرفته و مىگيرد و در نهايت، روح همزيستى مسالمتآميز ملل جهان و اساس گفت و گو ميان اديان، تمدنها و عقايد گوناگون را مورد آسيب جدى قرار خواهد داد و اين در حالى است كه بر اساس شواهد و ادله روشن، «گفت و گوى مسالمتآميز در اسلام» اثبات مىگردد . گوستاو لوبون مىگويد:
«تساهل مذهبى اسلام نسبتبه مذهب يهود و نصارى ... خيلى بندرت مىتوان در مذاهب ديگر مشاهده نمود .» (4)
همچنين مىگويد:
«اخلاق مسلمانان صدر اسلام از اخلاق امتهاى روى زمين و بخصوص ملتهاى نصرانى به طور نمايانى بهتر و برتر بوده است . آنان در عدالت، ميانهروى، مهربانى، گذشت، وفاى به عهد و بلندهمتى مشهور و معروف بودند و رفتارشان با ديگر ملتهاى اروپايى، بخصوص آنهايى كه در زمان جنگهاى صليبى بودند، متفاوت بود .» (5)
اين واژه هر چند در ظاهر، ساده مىنمايد، ولى واژهاى است كه به تازگى با بار معنايى جديدى مطرح شده و قداست و گيرايى خاصى در اذهان پديد آورده است . اين بار معنايى، پيامآور ارتباط صميمى، دوستانه و مخلصانه افراد، اديان و تمدنهاى مختلف با يكديگر است .
گفت و گو تركيب عطفى به معناى صحبت، بحث، سخن، محاوره و مكالمه است . اين واژه كه اغلب در نوشتارهاى امروزى، بدون واو و متصل به يكديگر نوشته مىشود غلط مشهور است; چه اين كه كتب لغت معتبر (6) ، آن را به صورت تركيب عطفى گفت و گو ثبت نمودهاند . اين واژه در ادبيات سابق، بيشتر به صورت گفت و شنود نوشته يا بيان مىشد . به نظر مىرسد واژه گفت و شنود گوياتر و روشنتر از واژه گفت و گو باشد; زيرا نشان دهنده اين معناست كه طرفين گفتمان، مكالمه دو جانبه داشته، هم سخن مىگويند و هم به سخن فرد مقابل گوش مىدهند .
با اين حال، هر گاه واژه «گفت و گوى» ; يعنى همراه با ياء بيان شود، معنايى ديگر از آن داده مىشود . لغت نامه دهخدا، براى واژه گفت و گوى اين معانى را مىنويسد: هنگامه پرخاش، مشاجره، بحث و جنجال . (7)
زمين كرده ضحاك پر گفت و گوى
به گرد جهان را بدين جست و جوى
نشد سير ضحاك از آن جست و جوى
شد از كار گيتى پر از گفت و گوى (8)
گفت و گو را مىتوان معادله واژه ذرخژچژزحسذرح گرفت كه منظور از آن گفت و شنود، مكالمه، محاوره و مذاكره است . (9) در اين حالت، ممكن است فرد با فرد يا جامعه با جامعه با عقايد و مذاهب گوناگون به مكالمه و مذاكره بپردازند . به نظر مىرسد مكالمه اديان و مذاهب با يكديگر وافى به مقصود نيست; چه اين كه مكالمه، در موارد فورى و ضرورى، آن هم در سطحى نازل صورت مىگيرد . از اين رو، منظور ما از گفت و گو، مكالمه نمىباشد .
ممكن است گفت و گو را به معناى ارتباط (ذرخژچحخذسذذرح) (10) گرفت . در اين حالت منظور از گفت و گوى اديان و مذاهب، ارتباط اين دينها با يكديگر است . از آنجايى كه در طول تاريخ، اديان و مذاهب به گونهاى با يكديگر ارتباط طبيعى داشتهاند، نمىتوان از گفت و گو، ارتباط را اراده كرد; چون به هيچ وجه وافى به مقصود نبوده و معناى واقعى گفت و گو را نمىرساند .
اگر گفت و گو را معادل سخنرانى و گفت و گوى علمى (حژزسرحژخح) (11) بگيريم، در اين حالت، بالاتر از سطح مكالمه يا ارتباط خواهد بود و منظور از آن، گفت وگوى فرهيختگان و دانشمندان اديان، ملتها و تمدنها با يكديگر است و از آن به گفتمان نيز تعبير شده است .
علاوه بر آن، مىتوان گفت و گو را معادل ديالوگ (حسخردچخح) (12) دانست كه همانند واژه حژزسرحژخحبار معنايى قوىترى از مكالمه و ارتباط دارد .
با توجه به آنچه گذشت مىتوان اين نتيجه را گرفت كه منظور از گفت و گو بحث علمى و مبادله اطلاعات و انديشهها از طريق گفت و شنود است; يعنى عالمان و صاحب نظران مسلمان و متفكران ساير اديان و مذاهب، با استفاده از همه علوم عقلى و نقلى و همين طور آداب و رسوم بر گرفته از دين و يا ساير رسوم اجتماعى، طى نشستهاى علمى در باره محتوا و ويژگيهاى دين، عقايد و فرهنگ خود، به منظور دستيابى به حقيقتهاى فطرى و مشترك به گفت و گو نشسته و همديگر را در مسير رسيدن به اهداف مشترك يارى نمايند . (13)
منظور از زمينهها و پيش شرطهاى گفت و گو، امورى است كه فراهم آوردن و مراعات آنها در تمام مراحل گفت و گو لازم و ضرورى است . به برخى از اين موارد اشاره مىكنيم:
الف) پذيرش دو طرف يا چند طرف: يكى از پيشفرضهاى آغازين گفت و گو، پذيرش دو طرف يا چند طرف است كه با استفاده از علائم، از جمله كلام به شكلهاى مختلف با يكديگر تبادل معنا مىنمايند . اين امر مورد پذيرش قرآن كريم است . البته پذيرش طرف مقابل به معناى حقانيت او نيست، بلكه منظور اين است كه گفت و گو وقتى تحقق پيدا مىكند كه هر يك از طرفين، سخن طرف ديگر را بشنود و با يكديگر به تبادل آرا و عقايد بپردازند . حضرت موسى عليه السلام مامور مىشود حتى با فرعون، دشمنترين دشمنان خدا، به گفت و گو بپردازد و آيات الهى را به او ابلاغ كند:
آن گاه بعد از آنان، موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستاديم . (14)
شما دو نفر (موسى و هارون) به سوى فرعون برويد; همانا او سركشى كرده است . (15)
اهميت پذيرش طرف مقابل، به گونهاى است كه اين حق حتى براى مشركان به رسميتشناخته شده است:
«و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه ذلك بانهم قوم لا يعلمون» (16)
يعنى: و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به مكان امنش برسان; چرا كه آنان قومى نادانند .
ب) اصل آگاهى و علم: طرفين گفت و گو بايد با آگاهى و علم به مذاكره بپردازند . كرامت و ارزش آدمى به علم و دانش است و به واسطه تعليم اسماى الهى و دريافت تعاليم حق، مسجود ملائكه شد و فرشتگان را به كرنش و تعظيم واداشت . (17)
خداوند از انسان مىخواهد نسبتبه آنچه علم ندارد، پيروى نكند:
«و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤلا» (18)
يعنى: و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن; زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد .
خداوند انسان را شنوا و بينا قرار داد تا راه را دريابد (19) و مىفرمايد: خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمىدانستيد . (20)
و نيز مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد، مبادا به نادانى، گروهى را آسيب برسانيد و (بعد) از آنچه كردهايد، پشيمان شويد . (21)
ج) لزوم پذيرش اختلاف اقوام، ملل و زبانها: اختلاف انسانها از نظر زبان، مليت و غيره نبايد مانع گفت و گو شود . قرآن كريم به صراحت قبايل و گروهها را پذيرفته است و اختلاف بين رنگها و زبانها را از آيات الهى مىشمارد:
«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا» (22)
يعنى: اى مردم! ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد .
«ومنآياتهخلقالسماواتوالارضواختلافالسنتكموالوانكمانفيذلكلآياتللعالمين» (23)
يعنى: و از نشانههاى او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست . قطعا در اين (امر) براى دانشوران نشانههايى است .
گوناگونى انسانها از نظر رنگ، نژاد ، مليت و زبان، تفاوتى در انسانيت انسان پديد نمىآورد . بسيارى از اختلافها و جنگها ناشى از اين امر است كه گروهى خود را از نظر نژاد و مليت، برتر از ديگران مىدانند . همين امر باعثبروز جنگ جهانى دوم، از سوى نازيهاى آلمان شد . آنان خواهان برترى و تسلط بر ساير نژادها و ملل بودند . طبيعى است در چنين حالتى، جايى براى گفت وگو و شناختحقايق باقى نمىماند; در حالى كه قرآن كريم گوناگونى انسانها از نظر نژاد، مليت و ... را وسيلهاى براى شناختيكديگر مىداند .
بنابراين، شناخت ملتها جز از راه گفت و گو و تبادل نظر و در سطح بالاتر، گفتمان امكان ندارد . آيات ديگر قرآن كه بر سير و حضور در بين ساير اقوام و ملل تاكيد دارد نيز ناظر بر همين تعريف و شناخت است . دستورات اسلامى مبتنى بر اخذ حكمت و دانش، حتى از زبان بيگانگان جز از طريق ايجاد رابطه و برقرارى ارتباط و مفاهمه، امكانپذير نيست .
د) امكان حصول تفاهم و وحدت: هر چند انسانها گوناگون آفريده شدهاند، با اين حال، زمينههاى فراوانى براى ايجاد تفاهم و همكارى بر اساس اصول مشترك وجود دارد . يكى از پيشفرضهاى گفت و گو اين است كه بتوان به وسيله گفت و گو به اصول مشترك دستيافت و بر اساس آن با يكديگر تعاون و همكارى داشت . همكارى بين مسلمانان و اهل كتاب بر اساس اصول مشترك، مورد تاكيد قرآن كريم است:
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» (24)
يعنى: بگو: اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان استبايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما، بعضى ديگر را به جاى خدا، به خدايى نگيرد . پس اگر (از اين پيشنهاد) اعراض كردند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم (نه شما) .
در آياتسابق از همينسوره، به طور مستقيم دعوت به سوى اسلامبود، ولى در اينآيه، به نقطههاى مشترك بين اسلام و اهل كتاب توجه شده است . قرآن كريم به مسلمانان مىآموزد كه اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همكارى كنند، از پا ننشينيد و بكوشيد دستكم در قسمتى كه با شما اشتراك هدف دارند، همكارى آنان را جلبكنيد و آن را پايهبراى پيشبرد اهداف مقدستانقرار دهيد .
ه) آزادى فكر و انديشه و انتخاب راه: يكى از پيشفرضهاى گفت و گو، قبول آزادى فكر و انديشه است . هيچ يك از طرفين گفت و گو نمىتواند عقايد و افكار خويش را به ديگرى تحميل كند . در قسمتى از آيات قرآن كريم، اين اصل تعقيب شده است كه اساسا طبيعت اعتقادات قلبى و مسائل وجدانى به گونهاى است كه اكراه و اجبار بر نمىدارد . اگر فردى به حكم اجبار و فشار، معتقدات و دستورات يك مذهب را در ظاهر بپذيرد، هرگز دليل آن نيست كه او در قلب و وجدان خويش آن را پذيرا گشته است:
«لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» (25)
در دين اكراه راه ندارد; چرا كه راه از بيراه به روشنى آشكار شده است .
«و لو شاء ربك لآمن من في الارض كلهم جميعا ا فانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين» (26)
يعنى: اگر پروردگارت مىخواست تمامى اهل زمين (بدون اينكه اختيارى داشته باشند) ايمان مىآوردند، پس آيا تو مردم را به اكراه وا مىدارى تا اين كه مؤمن شوند؟!
منطق آزادى فكر و انديشه در عملكرد و روش پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام وجود داشت . پيامبر اسلام با نصاراى نجران به گفت و گو پرداخت . آنان از پذيرش حق خوددارى كردند . در نهايت در مورد مباهله (درخواست از خدا براى رسوايى دروغگو) توافق نمودند . (27) در روايات اسلامى وارد شده است كه وقتى پاى مباهله به ميان آمد، نمايندگان مسيحيان نجران از پيامبر هلتخواستند تا در اين باره بينديشند و با بزرگان خود مشورت كنند . بالاخره از اقدام به مباهله خوددارى كرده، حاضر به مصالحه شدند و شرايط ذمه را پذيرفتند . (28) پذيرش شرايط ذمه و مصالحه از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نه اجبار آنان به اسلام يا جنگ با آنان يا مباهله و نفرين آنان، نشاندهنده روحيه منطقى و آزادانديشى آن حضرت است . سيره امام صادق عليه السلام مبتنى بر بحث و گفت و گو با گروههاى غيرمذهبى، مثل ملحدين، مشركين و دهريون و نيز گروههايى از اهل كتاب بود . امام با اين افراد، برخوردى حكيمانه همراه با حلم و صبر داشت . ادعاها و ادله آنها را با متانت و صبورى مىشنيد و از ادله خود خصم براى رد مدعاى آنان و اثبات اعتقادات اسلامى استفاده مىكرد (در اصطلاح منطق به آن، «جدل» گفته مىشود). مهمترين ابزار امام صادق عليه السلام در برخورد با اين گروهها همان اخلاق معنوى و روحيه بردبارى و گفت و گوى مسالمتآميز بود كه سرانجام مخاطب را به تسليم وادار مىكرد و كار به جايى مىرسيد كه زبان به ستايش و مدح امام مىگشود . (29)
و) خوش بينى نسبتبه ديگران: يكى ديگر از پيشفرضهاى گفت و گو، خوشبين بودن و احترام به طرف گفت و گوست . همه انسانها از فطرت الهى بهرهمندند . اگر فشارها و هوسها برداشته شود، پاكى و اصالت آنان ظاهر مىگردد . از اين رو، قرآن كريم، تمسخر ديگران را ممنوع ساخته و از مسلمانان مىخواهد كه اقوام ديگر را مسخره نكنند:
«يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم و لا نساء من نساء عسى ان يكن خيرا منهن و لا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب .» (30)
يعنى: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نبايد قومى، قوم ديگر را ريشخند كند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زنانى، زنان ديگر را ريشخند كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقبهاى زشت مدهيد .
ز) جدى گرفتن پيام گفت و گو: قرآن كريم از رفتار و عملكرد عدهاى از مخالفان و معاندان حكايت مىكند كه هر گاه پيام جدى وحى را از زبان پيامبر خدا مىشنيدند، او را تكذيب كرده و به او نسبتسحر و جادو، (31) شاعر (32) و ديوانه (33) مىدادند و در مواردى سخنان وحى را اسطوره پيشينيان (34) معرفى مىكردند . اين امر، نشاندهنده رفتار ناپسند آنان در گفت و گو با پيامبر خداست و به دليل ضعف و پيشداورى خويش و بدون توجه به پيام گفت و گو، از شنيدن پيام وحى خوددارى مىكردند .
پيامبران خدا در گفت و گو با مردم بسيار جدى بودند و در رساندن پيام خداوند متعال به مردم از كوتاهى و سهلانگارى خوددارى مىكردند . در قضيه گاو بنى اسرائيل، حضرت موسى عليه السلام بهمردمگفت:
خدا به شما فرمان مىدهد كه: ماده گاوى را سر ببريد، گفتند: آيا ما را به ريشخند مىگيرى؟ گفت: پناه مىبريم به خدا كه از جاهلان باشم . (35)
ن) احترام به افكار، فرهنگ و مقدسات يكديگر: قرآن كريم ضمن تكريم و احترام به پيامبران و كتب آسمانى سابق، آنها را تصديق مىكند . حدود بيست آيه قرآن كريم در تصديق و تاييد تورات و انجيل است . اساسا اين سنت الهى است كه هر پيامبرى، پيامبر پيشين را تاييد و هر كتاب آسمانى، كتاب آسمانى سابق را تصديق مىنمايد (ناگفته نماند تاييد تورات و انجيل از سوى قرآن كريم، به معناى تاييد تورات يا انجيل فعلى نيست; چون دست تحريف آن دو را در امان نداشته است):
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله» (36)
يعنى: و كتاب آسمانى (قرآن) را بهراستى و درستى بر تو نازل كرديم كه همخوان (مصدق) با كتابهاى آسمانى پيشين و حاكم بر آنهاست . پس در ميان آنان بر وفق آنچه خداوند نازل كرده است، داورى كن .
قرآن كريم از مسلمانان مىخواهد كه كافران را دشنام و ناسزا ندهند; چه اين كه آنان نيز در مقابل و از روى دشمنى به خدا ناسزا مىگويند (37) و نيز از مؤمنين مىخواهد با كسانى كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفتهاند، دوست نشوند . (38)
ماهيت گفت و گو چگونه بايد باشد و طرفين، در گفت و گو با يكديگر بايد از چه اصول و قواعدى پيروى كنند؟ به چند مورد از اصول يا ويژگيهاى حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن كريم توجه مىكنيم:
الف) برخوردارى از منطق و استدلال: آيات زيادى از قرآن كريم، انسانها را به تامل، تعقل (39) و تفكر (40) دعوت مىكند . حكمت، (41) و جدال احسن (43) از اصول مسلم قرآن كريم است . صاحب خرد و انديشه كسى است كه به سخنان مخاطب گوش فرا مىدهد و بهترين آن را گزينش مىكند . (44) اين عده، تنها كسانى هستند كه راه به سوى هدايت و سعادت دارند . گفت و گوهاى خشونتآميز يا جدال غير احسن با اصول قرآنى ناسازگار است و پيامد آن چيزى جز كينه و دشمنى نيست . (45)
ب) آشكار بودن پيام گفت و گو: گفت و گوهاى پيامبران الهى با مردم صريح و روشن بود و هر گاه مردم نيازمند توضيح و شرح بودند، با مهربانى و نرمش، مقصود كلام الهى را براى آنان روشن مىساختند . قرآن كريم در آيات متعددى، خود را مبين (46) يا آشكار و واضح معرفى مى كند .
ج) پرهيز از تحميل و اجبار: قرآن كريم هرچند پيام خويش را با قاطعيتبيان مىكند، با اين حال در قبول دين، اكراهى نيست; (47) راه هدايت را نشان داديم، خواه شاكر باش يا كافر (48) .
بود و در آيات متعددى، تنها وظيفه پيامبر، بلاغ (51) يا رساندن پيام به مردم بود . پيمان مدينه كه بر اساس آن، مسلمانان مدينه با كفار آن شهر، يهوديان و مسيحيان پيمان ترك مخاصمه بستند، نشاندهنده مطلب فوق است . با اين حال، قرآن كريم به اهل كتاب خطاب مىكند چنانچه ايمان بياوريد، براى شما خير به دنبال دارد . (52)
در اينجا به برخى از اهداف و آثار گفت و گو از نظر قرآن كريم، اشاره مىكنيم:
الف) پايان دادن به دشمنيها: اختلافهاى انسانها به علل و عوامل گوناگون بستگى دارد . گاه منشا آن سلطه گرى، استثمار و غارت گروهى نسبتبه گروه ديگر است كه در اين حالت، راهى جز مقابله و دفع ستم و ظلم آنان وجود ندارد . در واقع، در چنين حالتى، زمينهاى براى گفت و گوى مسالمتآميز وجود ندارد .
يكى ديگر از عوامل اختلافها; اختلاف نظر و ديدگاههاى گوناگون در مسائل اعتقادى، اجتماعى و دينى است . بهترين راه براى حل اختلافها و يا دست كم توافق بر سر اصول و اهداف مشترك، پذيرش گفت و گوست . قرآن كريم به مسلمانان دستور مىدهد كه با جدال احسن و گفت و گوى مسالمتآميز با اهل كتاب سخن بگويند و روابط خود را بر اساس اصول مشترك قرار دهند:
«و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن الا الذين ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذي انزل الينا و انزل اليكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون» (53)
يعنى: و با اهل كتاب، جز به شيوهاى كه نيكوتر است، مجادله نكنيد، مگر كسانى از آنها كه مرتكب ظلم و ستم شدهاند و بگوييد: به آنچه بر ما و بر شما نازل شده ايمان آوردهايم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما همه فرمانبردار اوييم .
بايد توجه داشت كه رسيدن به اصول مشترك با اهل كتاب، آنگونه كه قرآن كريم مطرح مىفرمايد، انتظار حداقلى است; نه انتظار حداكثرى . انتظار حداكثرى اين است كه اهل كتاب، اسلام را به طور كامل بپذيرند و زير بار دين خدا بروند .
از نظر قرآن كريم، اگر بدى را به وسيله خوبى پاسخ دهيم، دشمنيها پايان يافته و بلكه به دوستى صميمى تبديل مىشود:
«و لا تستوي الحسنة و لا السيئة ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه ولي حميم» (54)
يعنى: و نيكى با بدى يكسان نيست . (بدى را) به آنچه خود بهتر است دفع كن، آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است ، گويى دوستى يكدل مىگردد .
هر كس بدى كند انتظار مقابله به مثل را دارد، بويژه افراد بدكردار; زيرا خود از اين قماشند و گاه يك بدى را چند برابر پاسخ مىگويند، هنگامى كه ببينند طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمىدهد، بلكه با خوبى و نيكى به مقابله بر مىخيزد، وجدانشان تحت فشار شديدى قرار مىگيرد، شرمنده شده و احساس حقارت مىكنند و براى طرف مقابل عظمت قائل مىشوند . اينجاست كه كينهها و دشمنيها برطرف شده و محبت و صميميت جاى آن را مىگيرد . (55)
ب) فراهم ساختن زمينه هدايت: اساسا هدف پيامبران، بزرگان و مصلحان از گفت و گو با مخاطبان خود، زمينهسازى هدايت انسانهاست . اين مهم، زمانى فراهم مىشود كه مخاطبين نيز پيام گفت و گو را بشنوند . از نظر قرآن كريم، خردمند و صاحب انديشه كسى است كه از ميان سخنان گوناگون، بهترين را انتخاب كند .
«فبشر عباد ا الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب» (56)
يعنى: پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند، اينانند كه خدا ايشان را هدايت و راهنمايى كرد، و اينان همان خردمندانند .
اسلام، داراى منطق آزاد انديشى است . بسيارى از مذاهب، پيروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان ديگران نهى مىكنند; چرا كه بر اثر ضعف منطقى كه به آن گرفتارند، اين هراس را دارند كه منطق ديگران برترى پيدا كند و پيروانشان را از دستشان بگيرد! در حالى كه اسلام، سياست دروازههاى باز را به اجرا در آورده و بندگان راستين خداوند را كسانى مىداند كه اهل تحقيق هستند; نه از شنيدن سخنان ديگران وحشت دارند، نه تسليم بى قيد و شرط مىشوند و نه هر وسوسه را مىپذيرند . (57)
ج) ايجاد تفاهم و وحدت و همكارى بين اقوام و ملتها: از طريق گفت و گو، نه تنها مىتوان دشمنيها و جنگها را پايان داد، بلكه مىتوان همكارى و وحدت اقوام، ملتها و اديان را بر اساس اصول مشترك پديد آورد . آيات قرآن كريم، در برخورد با مشركان و اهل كتاب، مختلف است . از مشركان و كافران مىخواهد كه به خدا و روز جزا ايمان آورند، ولى آنگاه كه اهل كتاب از پذيرش سخن حق خوددارى مىكنند، از آنان مىخواهد بر سر اصول مشترك توافق و همكارى داشته باشند . يكى از آيات مهم در اين باره، آيه شصت و چهارم سوره آل عمران است كه پيشتر بيان شد . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله غالبا در نامه به سران كشورهاى مسيحى به اين آيه استناد مىفرمود .
محور يگانه پرستى، يكى از اصول مشترك است كه قرآن كريم بدان توجه و تاكيد دارد:
«قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة ان هو الا نذير لكم بين يدي عذاب شديد» (58)
يعنى: بگو: من فقط به شما يك اندرز مىدهم كه دو دو و بهتنهايى براى خدا به پاخيزيد، سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد . او شما را از عذاب سختى كه در پيش است جز هشداردهندهاى (بيش) نيست .
الف) پيروى از گمان وظن: هر گاه يكى از طرفين يا هر دو از ظن و گمان پيروى كنند، از رسيدن به حقيقتباز مىمانند . قرآن دستور مىدهد از چيزى كه علم نداريد پيروى نكنيد . (59) اصولا يكى از مشكلات پيامبران الهى در گفت و گو با مردم و رساندن پيام خداوند به آنان، تبعيت عده زيادى از مردم از گمانهاى به دور از واقعيت و علم است . از اين رو، ظن و گمان، مورد سرزنش قرآن كريم است . (60)
ب) تقليد كوركورانه: عدهاى، تنها آيين گذشتگان خود را مبنا و ملاك هدايت قرار مىدهند و با وجودى كه اين آيينها و عقايد از واقعيت و علم دور هستند، همچنان لجبازى كرده و بر گفتههاى خويش پاى مىفشرند . اين عده سد راه انبيا بودند . تقليد بىچون و چرا از پيشينيان مورد نكوهش قرآن كريم است . (61)
ج) عناد و ستيزه جويى: از نظر قرآن كريم، عدهاى در مقابل كلام حق، مجادله و ستيزه جويى مىكنند . اين عده پس از مشاهده ادله و براهين روشن، به انكار و لجبازى روى مىآوردند . (62) در چنين حالتى، هيچ گاه شخصى به حقيقت و هدايت دست نمىيابد و گفت و گو خالى از فايده است .
مراء (جدالگرى) نوعى از مجادله است كه شخص از سويى در حيرت است و از سويى ديگر، با طرف مقابل به انكار و ناباورى مىپردازد و تلاش مىكند مطالب و ديدگاههاى طرف مقابل را از زبان وى بشنود و براى غلبه بر وى، آنها را رد كند و انكار نمايد .
بنابراين، جدالگرى در مجادلههاى باطل به كار گرفته مىشود و نه گفتمانهاى حق; زيرا گفتمان حق، عبارت است از گفت و گويى كه در آن، هدف گفت و گوكننده، روشن كردن حق و پاسخگويى به شبهههايى كه مطرح شده است، مىباشد . به هر حال، گفت و گوكننده چه بر حق باشد و چه بر باطل، روا نيست جدال به مفهوم بيان شده را انجام دهد . (63) قرآن كريم مىفرمايد:
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن . (64)
د) پيروى از هواهاى نفسانى و تمايلات شيطانى: هرگاه شخص به دنبال هواپرستى خويش باشد و در پى تامين مال، جاه، شهوت و ... باشد، از دستيابى به حقيقتباز مىماند . معبود عدهاى، هواى نفسانى آنان است (65) و عدهاى از شيطان تبعيت مىكنند . (66) براى اين عده، گفت و گو بىفايده است .
ه) يارىجويىاز باطل: قرآنكريم، دربارهقوم نوح و ديگر اقوام، در مبارزه با كلام حقچنينمىگويد:
«و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق ...» (67)
يعنى: و به وسيله باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند .
در اينجا لازم است درباره انواع گفت و گو سخن بگوييم . براى اين منظور، لازم است واژههاى قال، قيل، قالوا، يقولون و مانند آن را مورد توجه قرار دهيم . آيات بسيار زيادى در قرآن كريم از نوعى مكالمه، گفتمان، جدال، مشافهه، سؤال و پاسخ و يا سؤالهاى در تقدير و پاسخهاى مناسب با آن، حكايت دارد . حتى آنجا كه از حوادث گذشته و سرگذشت اقوام خبر مىدهد و يا آيات خدا را برمىشمرد، انگيزههايى براى سؤال است كه گاه پاسخهاى لازم را به دنبال دارد . (68) نمونههايى از اين گفت و گوها را يادآور مىشويم:
آياتى از قرآن كريم بر مساله تبليغ دين و ابلاغ رسالت اشاره دارد و به دليل اهميت آن، خداوند از پيامبرش مىخواهد كه آن را به مردم برساند و هيچ گونه سهلانگارى و كوتاهى روا ندارد .
«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدي القوم الكافرين» (69)
يعنى: اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى هيچ پيامى از او را نرساندهاى . و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه مىدارد . خدا گروه كافران را هدايت نمىكند .
گاه درمواردى كه پيامبر با انكارها و كارشكنيها مواجه مىشد، خود را مبلغ معرفى مىكرد:
«ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصح امين» (70)
يعنى: پيامهاى الهى را به شما مىرسانم و براى شما خير خواهى امينم .
اهميت تبليغ و ارسال پيامهاى الهى به گونهاى است كه در چندين آيه، اينگونه بيان شده است كه پيامبر هيچ وظيفهاى جز بلاغ و رساندن آشكار تعاليم الهى ندارد:
«فهل على الرسل الا البلاغ المبين» (71)
يعنى: و آيا جز ابلاغ آشكار بر پيامبران وظيفهاى است؟
گفت و گو در صورتى مؤثر مىافتد كه از هر گونه خشونت، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت و مانند آن، خالى باشد . قرآن كريم از پيامبر مىخواهد كه با اندرز نيكو و حالت ارشادى با طرف مقابل به گفت و گو پرداخته و از بهترين روشهاى خطابى استفاده كند:
«ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن» (72)
يعنى: با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن (شيوهاى) كه نيكوتر است، مجادله نماى .
برخى گفت و گوهاى قرآنى به منظور تعليم مخاطب و در جواب پرسشهايى است كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صورت گرفته است . از پيامبر گرامى اسلام درباره موضوعات مختلف پرسشهايى شده است، مانند: هلال ماه، (73) قتال و كارزار در ماههاى روح، (82) ذىالقرنين، (83) كوهها، (84) نزول كتاب از آسمان . (85)
«يسئلك الناس عن الساعة قل انما علمها عند الله و ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا» (86)
يعنى: مردم از تو درباره رستاخيز مىپرسند; بگو: علم آن فقط نزد خداست . و چه مىدانى؟ شايد رستاخيز نزديك باشد .
برخى گفت و گوهاى قرآنى، در قالب استفتا يا پرسشهاى فقهى و آموزشى است . عدهاى از مردم در امرى دچار ترديد مىشدند . از اين رو، به پيامبر صلى الله عليه و آله مراجعه كرده و مشكل فكرىخويش را حل مىكردند .
«و يستفتونك في النساء قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم في الكتاب في يتامى النساء اللاتي لا تؤتونهن ما كتب لهن و ترغبون ان تنكحوهن و المستضعفين من الولدان و ان تقوموا لليتامى بالقسط و ما تفعلوا من خير فان الله كان به عليما» (87)
يعنى: و درباره زنان، راى تو را مىپرسند . بگو: خدا درباره آنان به شما فتوا مىدهد و نيز درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت مىشود: در مورد زنان يتيمى كه حق مقرر آنان را به ايشان نمىدهيد و تمايل به ازدواج با آنان داريد و درباره كودكان ناتوان و اين كه با يتيمان از روى عدل و درستى رفتار كنيد، پاسخگوى شماست . و هر كار نيكى انجام دهيد، قطعا خدا به آن داناست .
در موارد ديگرى نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسش و استفتا شده است، مانند: كلاله، (88) استفتاى دوستحضرت يوسف عليه السلام درباره هفت گاو، (89) استفتاى پادشاه مصر از سران قوم خويش در باره تعبير خوابى كه ديده بود، (90) استفتاى ملكه سبا با سران قوم خويش درباره نامه حضرت سليمان عليه السلام . (91)
باتوجه به گفت و گوهاى استفتايى در قرآن كريم معلوم مىشود كه استفتا هميشه به معناى طلب فتوا و پاسخ به پرسشهاى فقهى و آموزشى نيست، بلكه در مواردى خداوند در مقام استفهام انكارى و در رد ديدگاه كافران و منكران، از آنان استفتا يا كسب جواب مىكند:
«فاستفتهم ا لربك البنات و لهم البنون» (92)
پس از مشركان جويا شود: آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟!
«فاستفتهم ا هم اشد خلقا ام من خلقنا» (93)
يعنى: پس، از كافران بپرس: آيا ايشاناز نظر آفرينش سختترندياكسانىكه (در آسمانها) خلقكرديم؟
ه) گفت و گوهاى احساسى (تحريكى)
در پارهاى از آيات، استفاده از حواس، تشويق شده است; مثلا در قرآن، براى عدم تساوى موحد و مشرك در پيشگاه خداوند مىفرمايد:
«... قل هل يستوي الاعمى و البصير ام هل تستوي الظلمات و النور ...» (94)
يعنى: بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ يا تاريكيها و روشنايى برابرند؟
هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از آزار و اذيت و كارشكنيهاى قوم خويش خسته شد، از عواطف و احساسات آنان استفاده كرد:
«و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤذونني و قد تعلمون اني رسول الله اليكم ...» (95)
يعنى: و ياد كن هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! چرا آزار مىدهيد، با اين كه مىدانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟ ... و) گفت و گوهاى اقناعى
«و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض و سخر الشمس و القمر ليقولن الله فانى يؤفكون» (96)
يعنى: هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده، و خورشيد و ماه را مسخر كرده است؟ مىگويند: الله، پس با اين حال چگونه از عبادت خدا منحرف مىشوند؟
«و لئن سالتهم من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض من بعد موتها ليقولن الله» (97)
يعنى: و اگر از آنها بپرسى: چه كسى از آسمان، آبى نازل كرد و به وسيله آن، زمين را بعد از مردنش احيا نمود؟ مىگويند: خدا .
مهمترين بخش گفت و گوها، گفت و گوهاى استدلالى است:
«قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين» (98)
يعنى: بگو: اگر راست مىگوييد، دليل خود را بياوريد .
در اينگونه گفت و گوها خداوند از مخاطبين مىخواهد دليل خويش را اقامه كنند و به طور غيرمستقيم به آنان مىفهماند كه شما راستگو نيستيد . از اين رو، تعبير «ان كنتم صادقين» در قرآن كريم زياد به كار رفته است . (99) قرآن كريم در موارد مختلف، براى اثبات ادعاهاى خود به استدلالهاى عقلى روى مىآورد، مانند:
«لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا» (100)
يعنى: اگر در آسمانو زمين، جز اللهخدايان ديگرىبود، فاسد مىشدند (و نظامجهان بههم مىخورد).
گفتار هفتم: انواع گفت و گو به لحاظ مخاطب الف) گفت و گوى انسان با خود: منظور از اين نوع گفت و گو، گفت و گوى درونى يا تعقل، تفكر و تذكر است . آياتى از قرآن كريم با «اذكروا» شروع مىشود كه از اين طريق، مخاطبين را به انديشه بيشتر فرا مىخواند . در پايان برخى آيات چنين آمده است: چرا تعقل نمىكنيد، (101) چرا متذكر نمىشويد، (102) چرا فكر نمىكنيد . (103) اينگونه آيات نيز، انسان را به گفت و گو با خويشتن دعوت مىكند .
ب) گفت و گو با خدا: اين نوع گفت و گو نه تنها ممكن است، بلكه به بشر دستور داده شده است كه با خدا سخن بگويد و با او راز و نياز نمايد . خداوند نيز اجابت دعوت مىنمايد .
«فاذكروني اذكركم» ; (104) يعنى: پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم .
«و اذا سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون» (105)
يعنى: و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، بگو من نزديكم و دعاى دعا كننده را - به هنگامى كه مرا بخواند - اجابت مىكنم، پس آنان بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند; باشد كه راه يابند .
ج) گفت و گوى انسانها با يكديگر: در واقع چنانچه دو نوع گفت و گوى اول و دوم بخوبى شكل گرفته باشد، زمينه خوبى را براى گفت و گوى نوع سوم پديد مىآورد . اين به آن معناست كه انسان، چنانچه مساله براى خودش روشن شده و با خداى خويش نيز ارتباط خوبى برقرار كرده باشد، بسادگى مىتواند با ديگر انسانها بر سر موضوعات به گفت و گو پرداخته و به تفاهم برسد . (106)
بخشى از گفت و گوى انسانها با يكديگر، گفت و گوى انسانها با پيامبران است . خداوند، در اين باره دستورات خاصى دارد; براى مثال، ابن عباس، مفسر معروف چنين نقل مىكند:
مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشغول سخن گفتن بود و آيات و احكام الهى را بيان مىكرد، گاهى از او مىخواستند به آرامى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند و سؤالات و خواستههاى خود را نيز مطرح نمايند . براى اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده الرعى به معنى مهلت دادن استبه كار مىبردند .
ولى يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» كه به معنى كودنى و حماقت است، استعمال مىكردند . در صورت اول مفهومش ايناستكه بهما مهلتبده ولىدر صورتدوميعنى: ما را تحميقكن!
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جملهاى كه مسلمانان مىگفتند، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يا مسلمانان را استهزا كنند . خداوند، براى جلوگيرى از اين سوء استفاده، به مؤمنان دستور داد به جاى جمله راعنا، جمله انظرنا را به كار برند كه همان مفهوم را مىرساند و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست: (107)
«يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للكافرين عذاب اليم» (108)
يعنى: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نگوييد: راعنا و بگوييد: انظرنا و اين توصيه را بشنويد و كافران را عذابى دردناك است .
گفت و گو و روابط مسالمتآميز با غير مسلمانان، يك فكر اصيل اسلامى است كه آيات متعددى از قرآن كريم، به صورتهاى گوناگون بدان سفارش نموده است . از نظر قرآن كريم، جنگ مذهبى و ستيز به خاطر اختلاف عقيده، كينه توزى و دشمنى سبتبه پيروان اديان ديگر ممنوع است . پيشگرفتن روشهاى اهانتآميز نسبتبه ديگران، يك روش پسنديده دينى به شمار نمىرود . قرآن كريم، گروهى از مسيحيان و يهوديان را ياد مىكند كه راه تمسخر و تكفير يكديگر را در پيش گرفته و با تحقير، اهانت و پايمال نمودن حقوق انسانى يكديگر، همواره آتش جنگ و اختلاف را شعلهور مىسازند:
«و قالت اليهود ليست النصارى على شيء و قالت النصارى ليست اليهود على شيء و هم يتلون الكتاب» (109)
يعنى: يهود گفتند: «نصرانيها بر حق نيستند .» و نصرانيها گفتند: «يهود بر حق نيستند .» حال آن كه اينان، كتاب (آسمانى خويش را) تلاوت مىكنند .
تاريخ اسلام، گفت و گوهاى فراوان پيامبر خاتم را با مشركان و اهل كتاب و اقوام و قبائل و سران مختلف، بخوبى در حافظهاش سپرده است . گفت و گوهاى دينى و الهى از همان آغاز خلقتبين خداوند و ملائك و آدم ابوالبشر آغاز شده و در قالب پيام رسانى، ابلاغ و بلاغ رسولان و پيامآوران الهى، سنتى هميشگى در طول تاريخ بوده است .
گفت و گوهاى علمى و عقيدتى امام صادق عليه السلام در مدينه و مكه بويژه در مسجدالحرام با صاحبان افكار و انديشههاى گوناگون همچون ابن مقفع ، ابو شاكر ديصانى و ... و يا گفت و گوهاى عالمانه على بن موسى الرضا عليه السلام با دانشمندان مسيحى و يهودى و انديشوران عصر خويش، نقش مثبت و سازنده در جامعه انسانها داشته است . (110)
اين مطلب بر كسى پوشيده نيست كه گفت و گو بهتنهايى هدف نيست، بلكه تنها راه و روشى استبراى اهداف بلندتر و والاتر . در پايان، يادآورى اين نكته، ضرورى مىنمايد كه در اين نوشتار تنها به برخى از جنبههاى گفتگو در قرآن، توجه شده است .
1) مدرس دانشگاه، كارشناس ارشد حقوق بينالملل، محقق و نويسنده .
2) سخن لوريمر قاضى و حقوقدان اروپايى قرن نوزدهم، درباره همكارى جامعه ملل با ملتهاى مسلمان به نقل از: عباسعلى عميد زنجانى، اسلام و همزيستى مسالمتآميز، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1344، ص 13 .
3) منتسكيو، روح القوانين، ترجمه على اكبر مهتدى، ص 671 .
4) گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ج 4، ص 148 .
5) به نقل از: دكتر محمد رحيم عيوضى، راهكارهاى مناسب در عرصه گفت و گوى تمدنها، چيستى گفت و گوى تمدنها، ص 351 .
6) على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ص 19188; حسن انورى، فرهنگ سخن، ج 6، ص 6198 .
7) همان .
8) ابوالقاسمفردوسى، شاهنامه .
9) عباس آريانپور كاشانى و منوچهر آريانپور كاشانى، فرهنگ دانشگاهى، انگليسى به فارسى، ج 1، ص 471 .
10) همان، ص 432 .
11) همان، ص 614 .
12) همان، ص 592 .
13) ر . ك .: محمد رضا لاجوردى، گفت و گوى تمدنها در قرآن، پايان نامه كارشناسى ارشد رشته الهيات و معارف اسلامى، مؤسسه آموزشى، پژوهشى امام خمينىقدس سره، 1379، صص 152 - 151 .
14) اعراف/103 .
15) طه/43 .
16) توبه/6 .
17) بقره/34 - 30 .
18) اسراء/36 .
19) نقل به مضمون از آيات 3 - 2 سوره دهر .
20) نحل/78 .
21) حجرات/6 .
22) حجرات/13 .
23) روم/22 .
24) آلعمران/64 .
25) بقره/256 .
26) يونس/99 .
27) ر . ك .: آيه شصت و يكم سوره آل عمران و تفسير آن .
28) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 439 .
29) محمدمهدى كريمىنيا، همزيستى مسالمتآميز در اسلام و حقوق بين الملل، پايان نامه، صص 311 - 310 .
30) حجرات/11 .
31) مائده/110; انعام/7; يونس/76; هود/7; انبيا/3; نمل/13; قصص/36 و آيات متعدد ديگر .
32) انبيا/5; صافات/36; طور/30; حاقه/41 .
33) حجر/6; شعراء/27; صافات/36; دخان/14; ذاريات/39 و 59; طور/29; قلم/51 و آيات متعدد ديگر .
34) انعام/29; انفال/31; نحل/24; مؤمنون/83; نمل/68; احقاف/17; قلم/15; مطففين/13 .
35) بقره/67 .
36) مائده/48 .
37) انعام/108 .
38) مائده/57 .
39) حديد/17; بقره/164; نحل/12 و آيات فراوان ديگر .
40) بقره/219; روم/8; اعراف/176 و آيات فراوان ديگر .
41) بقره/231; نحل/125; زخرف/63 .
42) آل عمران/138; اعراف/145; يونس/57 و آيات ديگر .
43) نحل/125; عنكبوت/46 .
44) زمر/18 - 17 .
45) انفال/6; هود/32; كهف/54 و آيات ديگر .
46) مائده/15; انعام/59; يونس/61; يوسف/1 و آيات ديگر .
47) بقره/256 .
48) انسان/3 .
49) آل عمران/81، 86 و144; نساء/171 - 170; مائده/67 و ...
50) مائده/67; اعراف/62 و 79; جن/28 و ...
51) آل عمران/20; مائده/92; ابراهيم/52 و ...
52) آل عمران/110 .
53) عنكبوت/46 .
54) فصلت/34 .
55) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 2، ص 281 .
56) زمر/18 - 17 .
57) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 19، صص 416 - 415 .
58) سبا/46 .
59) اسراء/36 .
60) نجم/28; جاثيه/24; ص/27; انعام/116; يونس/39; نور/15 .
61) مائده/108; زخرف/23; بقره/170; يونس/78; انبياء/54 - 53; شعراء/74 .
62) كهف/22 .
63) محمد محمدى رىشهرى، گفت و گوى تمدنها در قرآن و روايات، ص 91 .
64) نحل/125 .
65) جاثيه/23 .
66) حج/3 .
67) غافر/5 .
68) ر . ك .: سازمان مدارك انقلاب اسلامى، چيستى گفت و گوى تمدنها، ص 515 .
69) مائده/67 .
70) اعراف/68; آيات مشابه ديگر از اين قرار است: اعراف/62، 79 و 93; احقاف/23; هود/57 .
71) نحل/35; آيات مشابه ديگر از اين قرار است: نحل/82; نور/54; عنكبوت/18; يس/17; شورى/48; تغاين/12 .
72) نمل/125 .
73) بقره/189 .
74) بقره/217 .
75) بقره/219 .
76) همان .
77) بقره/220 .
78) مائده/4 .
79) بقره/222 .
80) اعراف/187; نازعات/42; احزاب/63; قيامت/6 .
81) انفال/1 .
82) اسراء/85 .
83) كهف/83 .
84) طه/105 .
85) نساء/153 .
86) احزاب/63 .
87) نساء/127 .
88) نساء/176 .
89) يوسف46 .
90) يوسف/43 و 41 .
91) نمل/32 .
92) صافات/149 .
93) صافات/11 .
94) رعد/16 .
95) صف/5 .
96) عنكبوت/61 .
97) عنكبوت/63 .
98) بقره/111; نمل/64 .
99) مانند: بقره/23 و 94; آل عمران/93، 168 و183; انعام/40 و 143; اعراف/106 و 196; يونس/38; هود/13; صافات/157و ...
100) انبياء/22 .
101) افلا تعقلون»: آل عمران/65; انعام/32; اعراف/169; صافات/138; قصص/60; مؤمنون/80; انبياء/67; يوسف/109; هود/51; يونس/16 .
102) افلا تتذكرون»: انعام/80; سجده/4 . «افلا تذكرون»: يونس/3; هود/24 و 30; نحل/17; مؤمنون/85; صافات/155; جاثيه/23 .
103) افلا تتفكرون»: انعام/50 .
104) بقره/152 .
105) بقره/186 .
106) ر . ك .: چيستى گفت و گوى تمدنها، ص 517 .
107) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 1، صص 384 - 383 .
108) بقره/104 .
109) بقره/113 .
110) مجموعه مقالات همايش بين المللى حقوق بشر و گفت و گوى تمدنها، دانشگاه مفيد، صص 105 - 104 .