در نوشتار گذشته، سحر از نظر لغت و اصطلاح، و نيز سابقه تاريخى در ميان ملل و اقوام مختلف، از نظر خوانندگان گرامى گذشت و حقيقت و ماهيت آن بيان گرديد. اينك در اين شماره، سحر از نگاه وحى، مورد بررسى قرار مىگيرد.
سحر از ديدگاه قرآن كريم، واقعيتى است كه با انجام آن، يارى شياطين، جلب مىشود. اين واژه و مشتقات آن بيش از پنجاه بار در معانى مختلف در قرآن كريم به كار رفته است كه با عنايت به مجموع آيات قرآن، اكثر مفسران اين پديده را به سه نوع، تقسيم مىكنند كه به دو نوع آن در قرآن، تصريح شده است و نوع سوم را با احراز شرايطى، تأييد كردهاند.
نوع اول، «سحرمؤثر» است كه حقيقت دارد و واقعاً روى اشياء تأثير مىگذارد(1). چنانكه قرآن كريم مىفرمايد: «فقالَ اِنْ هذا الّا سحرٌ يؤثَر» «پس گفت اين آيات قرآن چيزى جز سحر اثر بخش نيست.»
همچنين مفسران در آيه 102 سوره بقره، عبارت «... فَيَتَعَلَّمونَ مِنهما ما يُفَرِّقونَ بِهِ بَينَ المَرءِ و زَوجه...» را گواه بر وجود سحر مؤثر مىدانند، زيرا به نصّ قرآن كريم، خداوند متعال مىفرمايد: «با آموختههاى خود، ميان شخص و همسرش جدايى مىاندازند» و وقوع اين جدايى دالّ بر تأثير سحرى است كه به كار مىبرند.(2) نوع دوم، سحر مجازى يا «سحر تخييلى» است، يعنى ساحر پديدهاى را در نگاه و خيال مسحور، غيرواقعى جلوه مىدهد. اين نوع سحر، همان تردستى و چشمبندى است كه حقيقت ندارد چنانكه مىخوانيم: «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنَّها تَسْعى»(3) «پس ناگهان ريسمان و چوبدستىها بر اثر سحرشان در خيال او چنين مىنمود كه آنها با شتاب مىخزند».
نوع سوم «سحر شيميايى» كه قبلاً هم اشاره شد. در اينگونه سحر، با برخى از مواد شيميايى در برخى چيزها تغييراتى به وجود مىآورند كه براى بيننده، غيرعادى است. انجام چنين كارى اگر مايه فريب مردم قرار نگيرد، اشكالى ندارد اما اگر براى نيت سوء مورد استفاده قرار گيرد، حرام است. به عنوان نمونه در تاريخ ساحران زمان حضرت موسىعليه السلام مىخوانيم كه آنها درون ريسمان و عصاهاى خويش مقدارى مواد شيميايى مخصوص قرار داده بودند كه پس از تابش آفتاب و يا بر اثر وسايل حرارتى كه در زير آنها تعبيه كرده بودند، به حركت درمىآمدند و تماشاگران خيال مىكردند آنها زنده شدهاند، اما چون اين كار به منظور اغفال مردم انجام مىشد، مورد مذمت واقع شده است. زيرا يك نوع كارشكنى بود در برابر هدف پيامبرصلى الله عليه وآله(4).
سحر و جادو از بدترين پديدههاى روحى است كه به هر صورتى درآيد، با كفر همراه است، چنان كه اگر با انحراف فكرى و الحاد عقيدتى همراه باشد، با كفر اعتقادى همراه است. كفر اعتقادى در جايى است كه انسان به تأثير مستقل سحر معتقد باشد، اما اگر كسى در مقام عقيده موحد و از اعتقاد به تأثير استقلالى آن مبرّا بود ولى در مقام عمل به كار گرفت، مبتلا به كفر عملى، يعنى معصيت بزرگ شده است. نه از آن جهت كه به ديگرى ضرر مىرساند و اِضرار به غير معصيت است، بلكه خود سحر، خواه اثر بكند يا نكند، معصيت بزرگى است. به هر تقدير، شياطين با تعليم و تعلّم سحر، در اعتقاد و عمل، كفر مىورزند(5). زيرا قرآن كريم افزون بر اثبات كفر براى شياطين، منشأ كفر آنان را تعليم سحر معرفى مىكند. بنابراين، سحر سبب كفر است: «وَلكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ...»(6) «ولى شياطين كافر شدند درحالى كه به مردم سحر ياد مىدادند». بر همين اساس اين آيه از ادله حرمت سحر و يكى از اسباب كفر، از نظر فقهاست.
سحر، علمى است باطل و كارى است عاطل كه هيچ سودى بر آن مترتب نيست و هرگز ساحر روى فلاح و رستگارى را نمىبيند. پيامبران الهى دو حكم قاطع خدا را به مردم، آگاهى دادند:
يكى آنكه وحى، اعجاز و كرامت سراسر حق و رستگارى و صلاح است.
ديگر آنكه سحر، طلسم، شعبده و نظاير آن سراسر باطل است و هيچ اثر مفيدى بر آنها مترتب نيست، از اينرو كسى كه از روح و ريحان وحى، برخوردار باشد، همچون حضرت مسيح مىگويد: «وَ جَعَلَنى مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ...» «هر جا كه باشم مرا با خير و بركت قرار داده است...» و كسانى كه گرفتار «چركابه» سحر و «خار خشك» طلسم و سرّ شعبده باشند، همچون ساحران فرعون از هيچ چيزى بهره نمىبرند و شبيه بردهاى هستند كه مولاى او، وى را براى هر كارى بگمارد و به هر سمتى بفرستد خيرى براى خود نمىآورد.
حضرت موسى هم به اصل مطلب، يعنى بطلان سحر پرداخت و فرمود:...ما جِئتُم بِهِ السّحرَ اِنّ اللَّه سَيُبطُلُه (7) «آنچه به ميان آورديد،سحر است و به زودى خداوند آن را باطل خواهدكرد».
بنابراين يهوديان بنىاسرائيل و هر يهودى ديگر كه به تعاليم حضرت موسى، آگاه بود، هم از منظر حكمت نظرى مىتوانست به بطلان سحر بنگرد و هم از مجراى حكمت عملى به بىثمر بودن آن پى ببرد و يهوديان معاصرِ نزول قرآن كريم از هر دو منظر، آگاه بودند و آنچه سبب اقدام آنها به سحر و قيام آنان به نشر جادو بود، همان جهالت عملى، يعنى بىعقلى بود جهالت علمى و بىاطلاعى، زيرا تورات به هر دو قسمت ياد شده، عنايت دارد.(8) پس آنان به مصداق:«...و اَضَلَّهُاللَّهُ عَلى عِلْمٍ...» «وخداوند او را دانسته گمراه ساخت»، بودند چون عالمانه، راه كج را انتخاب كردند.
مطلق محرّمات، اذن تكوينى دارد نه تشريعى، مثلاً غيبت يا حرامخوارى گرچه تشريعاً ممنوع است، اما تكويناً مأذون است وگرنه انجامدهنده، ناچار و مجبور خواهد بود و زمينهى امتحان و آزمايش نخواهد داشت.
هر كار خير و شر در جهان، بايد به اذن تكوينى خدا باشد وگرنه تفويض مستحيل لازم مىآيد و مستلزم اين است كه «معلول ممكن» از «علت واجب» بىنياز باشد، بنابراين علتها همه به اذن خداوند اثر مىكند و نتيجه مىدهد. اين اصل مهمى است كه بايد در لوح ضمير مؤمن به وضوح كامل رسيده باشد. نزديكترين مثالى كه در چنين موردى براى اين اصل مىتوان آورد، اين است كه اگر دست را به آتش نزديك كنى مىسوزد، ولى اين سوختن به اذن خداست زيرا خداوند خاصيت سوزندگى را در آتش و احتراق را در دست قرار داده است و هرگاه خداوند اراده كند، مىتواند اين خاصيت را خنثى سازد چنانكه در داستان حضرت ابراهيم اتفاق افتاد. سحر و جادو هم، چنين است(9).
1. سحر، متكى به نيروى محدود انسانى است، ولى معجزه از قدرت بىپايان و لايزال الهى سرچشمه مىگيرد.
2. سحر احتياج به تمرين و ممارست قبلى دارد ولى معجزه، احتياج به تمرين و تكرار ندارد.
3. ساحر هرگز نمىتواند كار خارقالعاده را طبق پيشنهاد مردم انجام دهد مگر اينكه به صورت تصادفى با كار او تطبيق كند، ولى پيامبران بارها و بارها، معجزات (پيشنهادى) مهمى را كه مردم حقطلب به عنوان سند نبوت مىخواستند، انجام مىدادند.
4. سحر، چون يك كار انحرافى است، طبعاً روحياتى هماهنگ آن مىخواهد و ساحران چون افرادى متقلب و حيلهگر هستند از مطالعه و بررسى روحيات و اعمالشان خيلى زود مىتوان شناخت درحالى كه اخلاص و پاكى انبياء، سندى است كه با اعجاز آنها درآميخته و اثر آن را مضاعف مىكند.
5. پيامد سحر، شكست و گمراهى؛ و پيامد معجزه، رستگارى است(10).
6. معجزه، حق است ولى سحر، باطل.
7. اعمال ساحران كارهايى است بىهدف، محدود و كمارزش ولى معجزات پيامبران، اهداف روشن اصلاحى، انقلابى و تربيتى دارد(11).
8. توليدات ساحران در محدوده شعاع وجودى نفس پليد آنان است و از علم غيرصحيح نشأت گرفته، از اينرو مبتلا به نقايص است ولى رهآورد انبياء و اولياء در قلمرو هستى خارجى است كه از آگاهىهاى صحيح ناشى مىشود. از اينرو مبتلا به هيچگونه نقيصهاى نمىباشد.
9. سحر، تنها تصرف در درون مسحور است و ساحر با كار خود در خيال بيننده اثر مىگذارد، آنگاه خيال بيننده در خود بيننده مؤثر مىشود و در پى آن، اميد و نشاط يا هراس و غم و مانند آن به وجود مىآيد، اما معجزه تأثير در عالم خارج و تغيير واقعيت است، چنانكه چوبى حقيقتاً به اژدها تبديل مىشود يا سنگى واقعاً شكافته مىشود و از آن چشمههاى آب مىجوشد(12).
10. سحر مطلبى است فكرى و قابل انتقال به ديگران درحالى كه معجزه راه فكرى معينى ندارد و از راه تعليم وتعلم، قابل انتقال به ديگران نيست. مثلاً كسى نمىتواند از پيامبرصلى الله عليه وآله ياد بگيرد كه چگونه ماه، شكافته مىشود(13).
11. سحر به دست غير معصوم ظاهر مىشود ولى معجزه قدرت الهى است كه به دست پيامبر و امام معصوم ظاهر مىشود(14).
12. ساحران، افراد دنياپرستى هستند كه اساس كارشان بر تحريف حقايق است در حاليكه دعوت انبياء و محتواى آن گواه بر صدق معجزات آنهاست(15).
13. ساحران به حكم كار و فنّشان كه جنبه انحرافى و اغفالگونه دارد، افرادى سودجو و منحرف هستند اما پيامبران مردمى حقطلب، دلسوز، پاكدل و پارسا هستند(16)
سحر در منظر فقه و حديث
از ديدگاه علم فقه، سحر و جادوگرى از شرابخوارى و شرابفروشى و مانند آن بدتر است، زيرا درباره شراب گرچه تعابيرى همچون «رجس» آمده و نوشيدن آن معصيت بزرگ محسوب مىشود، ولى به سود (مادى) اجمالى آن اشاره شده است. اگرچه تصريح شده كه گناه آن بيشتر از منفعت آن است(17):«... وَ اِثْمُهُما اَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما...»(18) «گناه و ضرر شراب خوردن و قماربازى از نفع آن دو بيشتر است». ولى درباره سحر، منفعت بهطور كلى نفى شده است زيرا كار بيهودهاى است كه هيچ سودى بر آن مترتب نيست. «... و يَتَعَلَّمونَ ما يَضُرُّهم و لا يَنْفَعُهم...» «و چيزى مىآموختند كه به مردم ضرر مىرساند و سودى نداشت.»
بنابراين چون نفع اندك هم از سحر منتفى است، از اينرو فساد و تباهى آن ملاك تامّ براى حرمت مىشود. برهمين اساس ساحران از شرابخواران و شرابفروشان بدترند. سحر، كار شيطان است و بدين جهت به كار گرفتن آن كفر و موجب از دست رفتن ذخيرههاى آخرت است(19).
رسول خدا فرمود: من مَشى الى ساحرٍ اَوْ كاهنٍ اَو كذّابٍ يُصَدِّقُه بما يَقولُ فَقَد كَفَرَ بما انزلَ اللَّهُ مِن كتابٍ(20).
«هر كس به سوى جادوگر يا كاهن يا دروغگويى برود و گفتارش را تصديق كند به كتاب خدا كافر شده است».
باز پيامبر فرمود: «جادوگر مسلمان بايد به قتل برسد زيرا سحر و جادو به شرك نزديك است»(21).
همچنين اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود:
«هر كس چيزى از جادوگرى را فراگيرد به پايان زندگى رسيده است و حد وى كشتن است مگر آنكه توبه كند»(22). باز حضرت علىعليه السلامپيشگويى از راه علم ستارهشناسى را نهى كرده است، زيرا پيشگويى دروغين، انسان را به جادوگرى مىكشاند و غيبگو همچون جادوگر است و جادوگر همچون كافر و كافر در آتش جهنم است(23). در اين احاديث، امورى مطرح است همچون: اثبات حرمت سحر، اينكه سحر در اسلام ممنوع است و از گناهان كبيره است، اينكه ساحر بهرهاى از فيض آخرت ندارد و دچار كفر مىگردد، اينكه اعدام كردن، كيفر جادو كردن است نه صِرف تعليم وتعلم آن، رعايت احتياط در حفظ وجان مردم و كيفيت اثبات ساحر بودن كسى لازم است. تحليل نهايى اين امور بر عهده فن شريف كلام و فقه است، زيرا برخى از مطالب آن از سنخ مسائل كلامى است و بعضى ديگر مربوط به فروع فقهى است(24).
1) قرآنپژوهى، ج 2، ص 1194
2) همان/ ص 1194
3) سوره طه/ آيه 66
4) تفسير نمونه / ج 1، ص 268
5) تسنيم، ج 5، ص 676
6) سوره بقره/ آيه 102
7) سوره مريم/ آيه 31
8) سوره يونس / آيه 81
9) سوره جاثيه/ آيه 23
10) تفسير نمونه/ ج 13 / ص 242
11) همان/ ج 8 / ص 358
12) تسنيم/ ج 5 / ص 699-698
13) همان/ ص 701
14) تفسير جامع/ ج 1 / ص 232
15) تفسير نمونه / ج 16 / ص 81
16) همان/ ج 8 / ص 359
17) تسنيم/ ج 5 / ص 691
18) سوره بقره/ آيه 219
19) تفسير فى ظلال قرآن/ ج 1 / ص 200
20) سفينةالبحار/ شيخ عباس قمى/ ج 1 / ص 605
21) آثارالصادقين/ آيتاللَّه احسانبخش/ ج 8 / ص 348
22) وسائلالشيعه إلى تحصيل مسائلالشريعة/ حر عاملى/ ج 18 / ص 577
23) نهجالبلاغة/ ترجمه محمد دشتى/ خطبه 79
24) تسنيم/ ج 5 / ص 728